امام صادق در معارف و سیره رضوی

امام صادق (ع) امام ششم مسلمانان روز هفدهم ربیع الاوّل سال۸۳ در مدینه متولد شد. پدر ایشان امام محمد باقر (ع) و مادرشان ام فَرْوَه بود. ابوعبدالله کنیه ایشان و صادق، صابر، فاضل از القاب مشهور او بود. سال ۱۱۴ هجری به امامت رسید که سی و چهار سال طول کشید. ایام امامتشان مصادف با خلفای اموی و عباسی؛ همچون: هشام بن عبدالملک و منصور دوانیقی بود. کشمکش‌های سیاسی و مذهبی، ویژگی بارز روزگار امام است.

روزگار امامت امام صادق (ع) را عصر شکوفایی تشیع دانسته‌اند به‌گونه‌ای که امام تعالیم راستین دینی را به مردم نشان دادند و بیش از چهار هزار نفر به دست امام (ع) تربیت یافتند.

امام صادق (ع) به دستور منصور دوانیقی مسموم و در روز ۲۵ شوّال سال ۱۴۸ هجری در شصت و پنج سالگی به شهادت رسید و پیکر مقدس او در مدینه میان قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

کنیه و القاب

امام صادق (ع) نام وی جعفر بوده و در احادیث آمده که جعفر، نام نهری در بهشت است[۱]. چندین کنیه به آن حضرت نسبت داده‌اند که مشهورترین آنها که در جوامع روایی و کتب تاریخی مکرراً بدان نامیده می‌شود، اباعبدالله است. از دیگر کنیه‌های آن حضرت، ابواسماعیل و ابوموسی است[۲]. القاب متعددی برای حضرت ذکر شده که برخی از آنها عبارت‌اند از: صادق، فاضل، قاهر، منجی، کامل و طاهر[۳]. مشهورترین لقب امام، صادق است[۴].

از امام سجاد (ع) درباره جانشین وی سؤال شد و حضرت فرمود: «پسرم محمد باقر و بعد از او نیز جعفر است که نزد آسمانیان به صادق شهرت دارد». سپس سؤال شد با اینکه همه شما امامان صادق هستید، چرا به او لقب صادق داده‌اند؟ حضرت در پاسخ فرمود: «از پدرم از پدرش و او از رسول خدا (ص)، روایت کرده که پنجمین فرزند از نسل جعفرصادق (فرزند امام علی النقی و برادر امام حسن عسکری (ع))، کسی هم‌نام او متولد خواهد شد که ناخلف است؛ به دروغ ادعای امامت می‌کند و جعفر کذّاب لقب می‌گیرد و لقب صادق برای تمایز از اوست»[۵]. البته وجوهی دیگر برای این لقب در منابع دیده می‌شود که همه در پی گره‌گشایی از اختصاص این لقب برای آن حضرت است. برخی صدق در نقل سخنان خدا و رسول (ص) و صدق در خبر از غیب را علت انحصار این لقب در امام ششم دانسته‌اند. از این‌روست که می‌بینیم گاه در مقام بیان لقب حضرت از تعبیر حدثنی الصادق عن الله، جعفر بن محمد استفاده می‌شود[۶].[۷]

پدر و مادر

نام پدر حضرت، امام محمد بن علی بن حسین (ع) و نام مادرش فاطمه یا قریبه و کنیه‌اش امّ‌فروه است. مادر امام صادق (ع) هم از طرف پدر و هم از طرف مادر به ابوبکر بن ابی‌قحافه می‌رسد. پدرش قاسم بن محمد بن ابی‌بکر است و مادرش اسما بنت عبدالرحمان بن ابی‌بکر[۸]. محمد بن ابی‌بکر و فرزندانش گرایش‌های شیعی عمیقی داشتند و ازدواج با این خاندان می‌تواند ریشه در این امر داشته باشد. از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: قاسم بن محمد بن ابی‌بکر، از موثقان اصحاب علی بن حسین (ع) بوده و مادر من که دختر وی بود، زنی با ایمان و با تقوا و نیکوکار بود[۹]. از برخی روایت‌ها استفاده می‌شود که امّ‌فروه زن فاضله‌ای بوده و به احکام دینی آگاهی داشته است»[۱۰].[۱۱]

سرگذشت زندگی

مکان تولد امام را همه منابع مدینه دانسته‌اند؛ اما در سال ولادت وی اختلاف است. سال ۸۰ق، ۸۳ق و ۸۶ق برای سال ولادت امام ذکر شده است[۱۲]. هفدهم ربیع الاول نیز روز و ماه تولد حضرت دانسته شده است[۱۳]. امام نزدیک به دوازده سال را با جدّ خود حضرت زین العابدین (ع) و نوزده سال را با پدر خویش سپری کرد و پس از این به مدت ۳۴ سال، امامت شیعیان را بر عهده داشت[۱۴].

امام صادق (ع) هم خلافت امویان را تجربه کرد و هم خلافت عباسیان را. وی با خلفای متعددی هم‌عصر بود و شاهد فراز و فرودهای قدرت‌مداران بود. خلفای اموی هم‌عصر آن حضرت، هشام بن عبد الملک، ولید بن یزید بن عبدالملک، یزید بن ولید بن عبد الملک، ابراهیم بن ولید بن عبد الملک و مروان بن محمد مشهور به مروان حمار بودند و پس از آن تا سال ۱۳۲ق اوضاع به گونه‌ای آشفته گردید که خلیفه مشخصی در میان امویان به امر خلافت اشتغال نداشت؛ تا قدرت به بنی‌عباس منتقل گردید[۱۵]. در دوران خلفای عباسی نیز حضرت با عبدالله بن محمد مشهور به سفاح چهار و نیم سال و ابوجعفر منصور دوانیقی حدود ۲۲ سال معاصر بود و در زمان منصور به سال ۱۴۸ق در ماه شوال از دنیا رفت[۱۶]. گفته شده منصور دوانیقی که از نفوذ و جایگاه امام بیمناک بود، حضرت را در خفا زهر خورانید[۱۷] و برای ظاهر‌سازی بر امام گریست و او را بزرگ داشت. جالب اینکه منصور دستور داد هرکسی را که امام وصی خود نموده نیز گردن بزنند و چون وصیت‌نامه حضرت را گشودند دیدند که پنج وصی تعیین شده و یکی از آنها خود منصور است[۱۸].

جز مقطع کوتاهی در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز، امام و خاندانش از آزار امویان خلاصی نداشتند. مروانیان با پیگیری سنت منحوس سبّ علی (ع) که از زمان معاویه آغاز شده بود، پیوسته دشمنی خود را با اهل بیت (ع) نشان می‌دادند. از کودکی و نوجوانی حضرت، اطلاعات چندانی در دسترس نیست؛ تنها چند نقل از همراهی وی با پدر بزرگوارش در منابع دیده می‌شود. در یکی از این روایت‌ها که راوی نخستین آن شخص امام صادق (ع) است، آمده که سالی هشام بن عبدالملک برای حج به مکه رفته بود و در همان سال امام باقر و امام صادق (ع) در آن مکان شریف حضور داشتند. امام صادق (ع) طی سخنانی فرمود: "حمد مخصوص خدایی است که محمد (ص) را به راستی به مقام نبوت برانگیخت و ما را به واسطه او امتیاز بخشید. سپس فرمود ما برگزیده خدا در میان مردم و نخبه بندگان و خلفای اوییم و سعادت‌مند کسی است که از ما پیروی کند و شقی آن کسی است که مخالف و دشمن ما باشد". گزارش این سخنان امام به گوش هشام رسید و بر وی گران آمد و امام باقر و امام صادق (ع) را به شام احضار کرد. از امام صادق (ع) نقل شده که در این سفر، هشام قصد تحقیر اهل بیت‌(ع) را داشته و از این‌رو سه روز پس از حضور آنان در شام، با آن دو بزرگوار دیدار نکرده است و چون جواز دیدار داده، حضرت باقر (ع) را مجبور به تیراندازی نموده و آن دو را مدت طولانی ایستاده نگاه داشته و آنان را برای ادعای برتری علی (ع) و اهل بیت‌(ع) نسبت به دیگر قریش مورد توبیخ قرار داده است. در این گزارش امام صادق (ع) ذکر شده که در همه این موارد پدرم به گونه‌ای سخن گفت و رفتار نمود که هشام ناگزیر شد که برتری اهل بیت (ع) را بپذیرد و در آخر اجازه دهد که شام را ترک گوییم. امام صادق (ع) می‌فرماید پس از این، با عالمی از نصارا که جماعت بسیاری پیرامون وی گرد آمده بودند، مواجه شدیم و پدرم با او به گونه‌ای مباحث علمی کرد که به علم پدرم و جهل خودش اقرار نمود. هشام که نمی‌خواست مردم شام به مقام و دانش ما پی ببرند، به ما گفت سریعاً شام را به جانب مدینه ترک گویید و در نهان، نامه‌ای به والی مدین که در میانه راهمان بود نوشت و از او خواست که ما را از دین‌برگشته معرفی نماید و مردم را از معامله و مکالمه با ما پرهیز دهد. در آنجا نیز توطئه وی با دخالت پیرمردی روشن ضمیر و آگاه، نقش بر آب شد. حضرت صادق (ع) در پایان این روایت طولانی می‌فرماید هشام از والی مدینه خواست پدرم را با زهر بکشد[۱۹]. در برخی منابع دیگر این روایت بلند و مهم با جزئیات دیگری نقل شده است[۲۰].[۲۱]

دوران امامت

پس از امام باقر (ع)، در سال ۱۱۴ق امامت به وی منتقل شده است و چنان‌که گفته شده این امر به صورت آشکار و بدون معارضه‌ای صورت پذیرفته است. شیخ مفید روایت‌های متعددی را ذکر کرده که در آن امام باقر (ع) برای بستن دهان منکران، شاهدانی را بر وصایت و امامت فرزندش جعفر صادق (ع) گرفته است. نقل شده است هنگامی که احتضار امام باقر (ع) فرا رسید، از فرزند خود می‌خواهد که در تعلیم و تهذیب شیعیان کوشا باشد و حضرت به پدر قول می‌دهد که به گونه‌ای به آنان دانش بیاموزد که شیعیان به هیچ منبعی دیگر نیاز نداشته باشند. در این روایت‌ها آمده است که امام باقر (ع)، علوم و کمالاتی را در قلب فرزند به ودیعه نهاد[۲۲]. امام صادق (ع) در دوران امامت خود همان روندی را پیش گرفت که دو امام پیش از وی در مواجهه با شیعیان و دستگاه خلافت پیش گرفته بودند. حضرت می‌کوشید با تقیه و امر به آن، خود و شیعیان را از شرّ ستمگران زمانه نجات دهد. موضع سیاسی امام در مواجهه با قیام زید و برادرش حکایت از آن دارد که وی به هیچ روی مقابله نظامی را با خلافت عصر خود به مصلحت نمی‌دانست. امام صادق (ع) با اینکه به زید بن علی علاقه‌مند بود و او را مردی صالح می‌دانست، به هیچ روی علناً در قیام او شرکت نکرد. از برخی روایت‌های امام رضا (ع) بر می‌آید که امام صادق (ع) نسبت به زید، نظر خوبی داشته است. از علی بن موسی (ع) نقل شده که جعفر بن محمد صادق (ع) فرمود: «خداوند عمویم زید را مورد رحمت قرار دهد که او مردم را به رضا (شخص پسندیده) از آل محمد دعوت می‌کرد و اگر قیام پیروز می‌شد، به آنچه مردم را بدان دعوت می‌کرد، وفا می‌نمود. او با من درباره قیامش مشورت کرد و من به او گفتم که ای عموجان اگر خشنودی که کشته شوی و در محله کناسه جسدت را بر دار آویزان کنند، این کار را انجام بده». بعد از رفتن زید، حضرت صادق (ع) فرمود: وای بر کسی که فریاد او را بشنود و او را یاری نکند»[۲۳].

سیاست کناره‌گیری امام از مواجه سیاسی با توجه به شرایط زمان خویش و از روی آگاهی عمیق آن حضرت بود. بلاذری گزارش کرده است که بسام بن ابراهیم پس از شکست در مواجه با ابوالعباس، طی نامه‌ای به حضرت اعلام کرد که می‌خواهد در خراسان قیام و برای آن حضرت بیعت بگیرد و زمینه خلافت او را فراهم آورد، حضرت نامه‌ای به خلیفۀ وقت، ابوالعباس سفاح نوشت و او را از نیت بسام با خبر کرد[۲۴]. امام با توجه به شرایط و اوضاع، به خوبی می‌دانست هر اقدامی برای براندازی حاکمیت کارساز نیست؛ از این‌رو هم خود و هم دیگرانی که به آن حضرت نوید پیروزی و بیعت می‌داند، ممانعت می‌کرد. نمونه‌های از این سیاست در منابع ذکر شده است[۲۵] و نیز بر همین مبناست روایت‌های متعددی از امام صادق (ع) که محبان و شیعیان را به کتمان اسرار اهل بیت (ع) و تقیه در مقابل بیگانگان امر می‌کند[۲۶].[۲۷]

امام و تقیه

اهمیت تقیه در این عصر از نظر امام به گونه‌ای بود که حضرت صراحتاً ترک‌کننده تقیه را مانند ترک‌کننده نماز می‌خواند[۲۸] و در بیان مصداق آیه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۲۹] فرمود، مراد کسی است که به مقتضای تقیه عمل می‌کند[۳۰]. امام نمی‌خواست با وارد شدن در نزاع‌های خونین و بی‌اثر، باقیمانده شیعیان را نیز طعمه امویان و عباسیان کند؛ از این‌رو، در جریان قیام‌هایی متعدد که در زمان حضرت رخ داد، به هیچ روی همکاری نکرد و رضایت خویش را آشکار نساخت. به علاوه نبود شرایط و اقتضائات زمانی، حضرت برای جهاد و قیام به سیف شرائط خاص دیگری قائل بود که قیام‌کنندگان، واجد آنها نبودند[۳۱].

با اینکه امام می‌کوشید دستگاه خلافت را نسبت به خود و شیعیانش حساس نکند، اما باز هم خلفای عصر وی از او و اقداماتش بیم داشتند. در منابع مکرراً آمده که ابوالعباس سفاح و منصور دوانیقی حضرت را از مدینه به عراق احضار می‌کردند و مراتب نگرانی خود را به امام بیان می‌کردند و چون از ناحیه امام مطمئن می‌شدند، حضرت را رها می‌ساختند[۳۲]. منصور دوانیقی که از اقدامات برخی علویان احساس خطر می‌کرد، حتی در مدینه صراحتاً با حضرت تندی کرد و قسم خورد که امام را خواهد کشت[۳۳].

در روایتی مروی از امام رضا (ع) درباره یکی از موارد احضار حضرت امام صادق (ع) حکایت جالبی به این مضمون نقل شده است که منصور دوانیقی حضرت صادق (ع) را احضار کرد تا آن حضرت را شهید کند. از این‌رو شمشیر و تکه‌ای پوست که در موقع اعدام محکومان مورد استفاده قرار می‌گرفت آماده کرد و به ربیع گفت وقتی من با او سخن گفتم و سپس کف زدم، گردنش را بزن؛ امام رضا (ع) در ادامه روایت می‌فرماید که چون امام صادق (ع) بر منصور وارد شد، با نگریستن به وی و دانستن عزم او، لب مبارک را به اذکاری حرکت داد که موجب شد نه تنها منصور از کشتن وی منصرف گردد؛ بلکه حضرت را گرامی بدارد و چون از حضرت پرسیده شد که شما در آن زمان چه ذکری گفتید؟ این ذکر را بیان فرمود: «حَسْبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ وَ حَسْبِيَ‏ الْخَالِقُ‏ مِنَ‏ الْمَخْلُوقِينَ‏ وَ حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ وَ حَسْبِيَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ حَسْبِي مَنْ هُوَ حَسْبِي حَسْبِي مَنْ لَمْ يَزَلْ ﴿حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ[۳۴]»[۳۵]. و نیز به روایت امام رضا (ع) نقش نگین آن حضرت، «اللَّهُ‏ وَلِيِّي‏ وَ عِصْمَتِي‏ مِنْ‏ خَلْقِهِ‏» بوده است[۳۶].

آنچه درباره خشونت عریان عباسیان و از جمله منصور دوانیقی با ائمه و پیروانشان در منابع ذکر شده، به گونه‌ای است که می‌توان سرّ اهتمام حضرت صادق (ع) را به تقیه دانست. در برخی روایت‌ها آمده که منصور دوانیقی علویان و شیعیان را دستگیر می‌کرد و در لابه‌لای ساختمان‌هایی که می‌ساخت، در میان سنگ و گِل قرار می‌داد[۳۷]. تقیه کردن امام به معنای عدم مخالفت حضرت با مشی ستمگران نبود. حضرت مصلحت را در آن می‌دید که به جای معارضه مستقیم و قیام علیه ایشان، به تبیین مبانی فرهنگی و اعتقادی اهل بیت (ع) بپردازد[۳۸].

نهضت علمی امام صادق (ع)

نهضت علمی‌ای که امام صادق (ع) آغاز کرد، آثار و نتایج بسیاری دربرداشت. چه در میان شیعیان و چه در میان اهل سنت نام‌های زیادی از بزرگان دیده می‌شود که شاگردی مکتب او را کرده‌اند. ابونعیم اصفهانی بزرگان متعددی را نام می‌برد که در مکتب امام صادق (ع) علم آموخته‌اند. از جمله این جماعت می‌توان به مالک بن انس، شعبه بن حجاج، سفیان ثوری، ابن جریح، عبد الله بن عمرو، روح بن قاسم، سفیان بن عیینه، سلیمان بن بلال، اسماعیل بن جعفر، حاتم بن اسماعیل، عبد العزیز بن مختار، وهب بن خالد و ابراهیم بن طحان اشاره کرد[۳۹]. منابع تعداد افرادی که از آن حضرت در موضوعات مختلف نقل مطلب کرده‌اند را تا چهارهزار نفر دانسته‌اند[۴۰].

نهضت علمی امام صادق (ع) ابعاد مختلفی دارد و شامل ابعاد کلامی، فقهی، تفسیری، روایی و... می‌شود. در عصر امام پرسش‌های اعتقادی فراوانی در میان مسلمانان درباره رؤیت خدا، قضا و قدر، جبر و اختیار و... مطرح شده بود. برخی از این پرسش‌ها را زندیقانی چون عبدالکریم ابن ابی‌العوجا و ابوشاکر دیصانی مطرح می‌کردند و چون نمی‌توانستند از عموم مسلمانان پاسخی درخور بیابند، آن شبهات را به عنوان حربه‌ای علیه دین اسلام و حقانیت کیش خود به کار می‌گرفتند. یکی از کسانی که همواره در مقابل این پرسش‌ها و شبهات با قدرت استدلال می‌ایستاد، امام صادق (ع) بود. در روایت‌های باقیمانده از وی بخش مهمی به مباحث اعتقادی و کلامی اختصاص دارد که در سخنان امام رضا (ع) نیز توجه خاصی به این مباحث، توسط امام صادق (ع) ملاحظه می‌شود. در مبحث خداشناسی علی بن موسی (ع)، مباحث قابل توجهی از گفته‌های حضرت جعفر بن محمد (ع) دیده می‌شود. از امام رضا (ع) نقل شده که به خداوند گمان نیک داشته باشید؛ زیرا امام صادق (ع) می‌فرمود: کسی که به خداوند گمان نیک داشته باشد خداوند در نزد گمان او حاضر است و کسی که به روزی کم قانع و خوشنود باشد، خداوند نیز عمل کم را از او می‌پذیرد[۴۱]. امام رضا (ع) در بحث از گناهان کبیره و موضع معتزله به سخنی از امام صادق (ع) استناد می‌کند. روایت شده که در محضر امام رضا (ع) از دیدگاه معتزله در این باب که گناه کبیره آمرزیده نمی‌شود، سخن به میان آمد و حضرت فرمود: امام صادق (ع) موضع قرآن را برخلاف گفتار معتزله می‌دانست و به آیه ﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ[۴۲] استناد می‌کرد[۴۳].

در برخی منابع آمده که حضرت رضا (ع) درباره معنای برخی سخنان امام صادق (ع) مورد پرسش قرار می‌گرفت و حضرت به تفسیر کلام جد بزرگوار خویش می‌پرداخت. یکی از مشهورترین این موارد مربوط به عبارت «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ» است. امام رضا (ع) در پاسخ شخصی که از معنای این عبارت پرسش کرد، فرمود: «کسی‌که گمان کند خداوند فاعل افعال ماست و سپس به علت آنها ما را عذاب می‌کند، قائل به جبر شده است و کسی‌که گمان کند خداوند امور خلق و رزق آنان را به حجت‌های خود واگذار نموده است، قائل به تفویض شده است». قائل به جبر، کافر است و قائل به تفویض، مشرک؛ سپس حضرت با سؤال و جواب، به صورت مشروح معنای صحیحی از این قاعده بیان فرمود[۴۴]. همچنین نقل شده که شخصی به امام رضا (ع) گفت از امام صادق (ع) منقول است که هرکس مطلبی بدین منظور بیاموزد که با افراد نادان بحث و جدل کند، یا با علما به مباهات و فخرفروشی بپردازد و گروهی از مردم را به سوی خویش متوجه کند، چنین شخصی اهل آتش است. امام رضا (ع) سخن جدّ خویش را تأیید کرد و مراد از نادان‌ها را قصه‌پردازان مخالف با ائمه و منظور از علما را آل محمد (ص) دانست[۴۵]. امام رضا (ع) توصیف شگفتی از مرگ را از ناحیه پدر و او نیز از پدر بزرگوارش امام صادق (ع) بیان کرده که بسیار قابل توجه است[۴۶]. عصر امام صادق (ع) مقارن بود با ظهور جماعتی از زهّاد و عبّاد افراطی که از کارکردن ابا داشتند و با عزلت‌نشینی و پشمینه‌پوشی روزگار می‌گذراندند. امام رفتار این جماعت را مغایر با اصول دینی می‌دانست و معتقد بود که مسلمان راستین کسی است که برای کسب رزق حلال کوشش می‌کند و با جماعت مسلمین همراهی می‌نماید و اهل اعتدال و میانه‌روی است. حتی نقل شده که برخی از زهّاد عصر امام مانند سفیان ثوری به پوشیدن لباس‌های نیکو توسط وی ایراد گرفته‌اند و آن را مغایر پوشش پدران حضرت دانسته‌اند که امام آنان را به تفاوت عصر نخستین اسلام با زمانه خودشان و نیز رعایت اعتدال در امور متوجه کردند[۴۷].

امام صادق (ع) از زهد تعریف و تصویری داشتند که مجال زهدفروشی و صوفی‌گروی را نمی‌داد. از امام رضا (ع) نقل شده که حضرت صادق (ع) درباره صاحبان راستین زهد فرمود: «زاهد کسی است که حلال دنیا را از ترس حساب و کتاب و حرام آن را از ترس عقاب ترک می‌کند»[۴۸]. روایت‌های امام صادق (ع) در حوزه مباحث فقهی نیز بسیار گسترده است و حضرت در عصر خود با گروه‌های بسیاری از جمله ابوحنیفه که قائل به قیاس بود، مناظرات و مباحثاتی داشت که در سخنان امام رضا (ع) نیز برخی از آنها انعکاس یافته است[۴۹]. روایت‌های اخلاقی متعددی نیز از امام رضا (ع) نقل شده که منبع آن امام صادق (ع) بوده است، از جمله این که نجات مؤمن در حفظ زبان اوست[۵۰]. در سخنان امام صادق (ع) روایت‌هایی دیده می‌شود که حضرت در آن از امام رضا (ع) سخن گفته است. در یکی از متمایزترین این روایت‌ها آمده که نواده من در خراسان در شهری به نام طوس کشته می‌شود و هرکس به زیارت او رود و عارف به حق او باشد، روز قیامت دست او را می‌گیرم و در بهشت وارد می‌کنم[۵۱].[۵۲]

منابع

پانویس

  1. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۲۷۷.
  2. الهدایة الکبری، ص۲۴۷؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۲۸۱.
  3. الهدایة الکبری، ص۲۴۷.
  4. کشف الغمة، ج۲، ص۱۵۵.
  5. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۶۸-۲۶۹.
  6. علل الشرایع، ج۱، ص۲۳۴.
  7. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام جعفر بن محمد»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۸۰-۴۸۷.
  8. الکافی، ج۱، ص۴۷۲؛ الهدایة الکبری، ص۲۴۷.
  9. الکافی، ج۱، ص۴۷۲.
  10. الکافی، ج۴، ص۴۲۸.
  11. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام جعفر بن محمد»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۸۰-۴۸۷.
  12. تهذیب الأحکام، ج۶، ص۷۸؛ کشف الغمة، ج۲، ص۱۵۵.
  13. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۲۷۹-۲۸۰.
  14. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۲۸۰.
  15. جلاء العیون، ص۸۸۴.
  16. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۲۸۰؛ إعلام الوری، ج۱، ص۵۱۴؛ تاج الموالید، ص۹۴؛ مجموعة نفیسة فی تاریخ الأئمة (ع)، ص۹۴.
  17. دلائل الإمامة، ص۲۴۶؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۲۸۰.
  18. الکافی، ج۱، ص۳۱۰.
  19. دلائل الإمامة، ص۲۳۳-۲۴۱؛ الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، ص۶۶-۷۳.
  20. تفسیر القمی، ج۱، ص۹۸؛ الکافی، ج۸، ص۱۲۲.
  21. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام جعفر بن محمد»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۸۰-۴۸۷.
  22. الارشاد، ج۲، ص۱۸۰-۱۸۲؛ الکافی، ج۱، ص۳۰۶.
  23. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۴۹.
  24. أنساب الأشراف، ج۴، ص۱۷۱.
  25. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۹؛ أنساب الأشراف، ج۴، ص۱۷۱.
  26. المحاسن، ج۱، ص۲۵۵-۲۵۹؛ الکافی، ج۲، ص۲۳۳-۲۲۴.
  27. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام جعفر بن محمد»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۸۰-۴۸۷.
  28. من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۱۲۷.
  29. «بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  30. الإعتقادات. ص۱۰۸؛ الأمالی، طوسی، ص۶۶۱.
  31. تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۲۶، ۱۳۴.
  32. مهج الدعوات، ص۱۹۸-۱۹۹؛ بحار الأنوار، ج۴۷، ص۲۰۰؛ جلاء العیون، ص۸۷۲.
  33. الأخبار الموفقیات، ص۱۳۴-۱۳۵؛ العقد الفرید، ج۲، ص۳۴؛ ج۳، ص۱۷۹.
  34. «پس اگر رو بگردانند بگو: خداوندی که خدایی جز او نیست مرا بس؛ بر او توکّل دارم و او پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان) است» سوره توبه، آیه ۱۲۹.
  35. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۳۰۵.
  36. الأمالی، صدوق، ص۴۵۸؛ مکارم الاخلاق، ص۹۱.
  37. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۱۱.
  38. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام جعفر بن محمد»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۸۰-۴۸۷.
  39. حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج۳، ص۱۹۹.
  40. تاج الموالید، ص۹۴؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۲۴۷.
  41. الکافی، ج۸، ص۳۴۷.
  42. «و بی‌گمان پروردگارت با وجود ستم مردم آمرزگار آنهاست» سوره رعد، آیه ۶.
  43. التوحید، ص۴۰۶.
  44. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۲۴.
  45. معانی الأخبار، ص۱۸۰.
  46. علل الشرایع، ج۱، ص۲۹۸.
  47. العدد القویة. ص۱۴۹- ۱۵۰؛ کشف الغمة، ج۲، ص۱۵۷- ۱۵۸.
  48. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۳۱۲.
  49. علل الشرایع، ج۱، ص۸۹-۹۱؛ الاخبار الموفقیات، ص۷۵-۷۷؛ فقه القرآن، ج۲، ص۱۷؛ قرب الإسناد، ص۳۵۹.
  50. ثواب الأعمال، ص۱۸۳؛ الکافی، ج۲، ص۱۵۱.
  51. من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۸۴.
  52. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام جعفر بن محمد»، دانشنامه امام رضا ج۲ ص ۴۸۰-۴۸۷.