بحث:صلح امام حسن مجتبی
مقدمه
- از مهمترین حوادث زندگی مبارک امام مجتبی(ع) صلح او با معاویه است. ایشان بنا به مصالح اسلام و شرایط پیشآمده با معاویه صلح کرد. صلحنامهای بین ایشان و معاویه امضا شد که مفاد آن در منابع مختلف آمده است. پس از این ماجرا امام حسن(ع) به همراه امام حسین(ع) کوفه را ترک کردند و ساکن مدینه شدند و تا پایان عمر در مدینه ساکن بودند[۱]. صلح امام حسن(ع) برخی از اعتراضات را علیه ایشان دامن زد. در حالی که، امام حسن همواره از ضرورت صلح به منظور حفظ مصلحت شیعیان تأکید میورزید[۲].
دلایل صلح با معاویه
- برای راه یافتن به دلایل صلح امام حسن(ع)، بررسی دو موضوع ضروری مینماید: نخست شرایط نابسامان اجتماعی آن روزگار که امام(ع) را به صلح واداشت[۳] و دیگر، مقام والای امامت و اینکه شخص امام با دانش آسمانی خویش همواره بهترین راه را بر میگزیند و از این رو، اطاعت از او بیچون و چرا واجب است[۴].
- جامعۀ روزگار امام حسن(ع) به دلیل جنگهای فراوان و کشمکشهای سیاسی بسیار، در کمند اضطرابها و نابسامانیها گرفتار آمده بود و این امر، خلافت امام حسن(ع) را با وضعیتی پیچیده و دشوار رو به رو ساخته بود. از مشکلات بزرگ، وجود دستهها و احزاب پرشمار در کوفه بود؛ همانند امویان، خوارج، مذبذبین فرصتطلب و سربازان نافرمان. دسیسههای معاویه ـ که از هیچ گونه قانون اخلاقی و انسانی پیروی نمیکرد ـ مشکلی دیگر بود[۵] مشکل سوم، کمی یاران امام و همراه نبودن مردم و خیانت و دنیاپرستی برخی سران لشکر بود. از این رو، امام برای حفظ اسلام چارهای جز صلح ندید. رهاورد صلح امام حسن(ع) عبارت بودند از: حفظ جان و مال و آبروی شیعیان؛ آشکار ساختن چهرۀ پلید معاویه و حفظ خلافت از لغزیدن به نظام موروثی؛ در امان داشتن کشور اسلامی از طمع و تعرض دشمنان خارجی[۶].
- امام معصوم(ع) از دانش الهی بهرهمند است و آنچه انجام میدهد به فرمان خداوند است و از این رو، سرپیچی از فرمان او روا نیست و مؤمنین میباید بیچون و چرا از امام(ع) پیروی کنند. شیعیان با چنین ایمانی به امام معصوم(ع) قائلند صلح امام حسن(ع) دارای مصلحت و منفعتهایی بسیار مهم بوده است و راه نیافتن خِرَد ما به این مصلحت و منفعتها به معنای ناصواب بودن تدبیر امام(ع) نیست. پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «حسن و حسین اماماند چه بنشینند و چه قیام کنند»[۷]. شیعیان با الهام از چنین روایاتی، مطیع بیچون و چرای امام معصوماند چه همانند حضرت حسن بن علی(ع) راه صلح را مصلحت زمان خویش بداند و چه همانند حضرت حسین بن علی(ع) برخیزد و راهی دیگر را مصلحت بشمارد[۸].
- وانگهی، از روایات بر میآید تنها راه درست در روزگار امام حسن(ع) صلح بوده است؛ از آن جمله است روایتی از همان امام که میفرماید: «به خدا سوگند اگر من با معاویه میجنگیدم، مردم مرا تسلیم او میکردند... به خدا سوگند، آنچه من کردم، برای شیعیان بهتر است از هر آنچه خورشید بر آن میتابد و غروب میکند. آیا نمیدانید من امام شمایم و فرمانبرداریام بر شما فریضه است؟ آیا نشنیدهاید که پیامبر خدا مرا یکی از دو سالار جوانان بهشتی دانسته است؟ پس شک مکنید که من برای مصلحت امت و پاسداشت خون آنان به صلح تن دادم»[۹].[۱۰]
مقدمه
- در تاریخ اسلام یکی از حوادث بسیار مهم ماجرای صلح امام حسن(ع) با معاویه است از همان زمان برخی این را دستاویزی قرار داده و آن حضرت را متهم به سازشکاری نمودهاند.
- داوری و قضاوت نسبت به یک واقعه تاریخی بدون در نظر گرفتن مقدمات و سایر امور مربوط به آن نمیتواند یک داوری صحیح و عادلانه باشد. در ماجرای صلح امام حسن(ع) با معاویه باید زمینه و مقدمات آن را با دقت در نظر گرفت. معاویه که از زمان خلفا در شام صاحب منصب و قدرت شده بود با امیرالمؤمنین(ع) حاضر به بیعت نشد و جریان جنگ صفین هم منجر به تسلیم او نگردید بلکه با حیله عمرو عاص قرآن را بر سر نیزه نمود و در نهایت هم ابوموسی اشعری را فریفت. بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) عداوت و دشمنی شدیدتری از خود نشان داد تا جایی که کار به جنگ کشیده شد اما در این نبرد فریب کاری معاویه از یک سو و دنیاطلبی بیشتر یاران امام حسن(ع) کار را به مصالحه کشانید. این مصالحه نه برای فرار از جنگ بود –که حتی دشمنان اهل بیت(ع) مانند ابن تیمیه قبول دارند امام از ترس جنگ به صلح پناه نیاورد- بلکه به خاطر مصالح مسلمانان و پرهیز از خون ریزی بیثمر راضی به مصالحه گشت. هر چند برای برخی از یاران آن حضرت حکمت و دلیل مصالحه روشن نبود.
- آن حضرت در پاسخ به أبوسعید عَقِیصَا که او را به مداهنه با معاویه متهم کرد، فرمود: «"يَا أَبَا سَعِيدٍ أَ لَسْتُ حُجَّةَ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَبِي(ع) قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَسْتُ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِي وَ لِأَخِي الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا قُلْتُ بَلَى- قَالَ فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ وَ أَنَا إِمَامٌ إِذْ لَوْ قَعَدْتُ"»[۱۱]. آنگاه فرمود:ای ابا سعید به همان علتی که پیامبر خدا(ص) با بنی ضمره و بنی اشجع و با اهل مکه هنگام برگشت از حدیبیه صلح فرمودند من نیز با معاویه صلح نمودهام، آنها که رسول خدا(ص) با ایشان صلح فرمود به نص کتاب کافر بودند و معاویه و اصحابش به مقتضای تأویل قرآن کافر میباشند،ای ابا سعید وقتی من امام از جانب خدا بودم نباید رأی مرا تخطئه کنی و عملی را که انجام دادهام چه مهادنه و صلح بوده و چه محاربه و جنگ باشد میباید بپذیری اگر چه حکمت کردار من بر تو مخفی و مشتبه باشد. مگر نمیبینی جناب خضر(ع) وقتی کشتی را شکافت و جوان را کشت و دیوار را تعمیر کرد و به پا داشت موسی به غضب آمد و از کردارش سخت برآشفت، جهت غضبناک شدن موسی این بود که حکمت عمل خضر بر او مخفی بود تا آن که خضر(ع) آن را بازگو کرد و موسی راضی گشت. عمل و کردار من نیز همین طور میباشد یعنی از عمل و فعل من خرسند نبوده بلکه غضبناک هستید زیرا حکمت آن بر شما پنهان میباشد و آن این است که اگر من غیر از این میکردم یک نفر از شیعیان ما روی زمین باقی نمیماند مگر آن که او را میکشتند[۱۲]»[۱۳].
صلح امام حسن مجتبی در نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه
در تبیین ادله بیعت ظاهری امام یا حداقل صلح ایشان با معاویه، به اجمال مطالبی ذکر میشود:
- وجود جاسوسان و منافقان: برخی کسانی که با امام بیعت نمودند، جاسوسانی بودند که با معاویه ارتباط و نامهنگاری مخفیانه داشتند. ایشان در شایعهافکنیها و ترویج روحیه تردید و نفاق میان مردم نقش مهمی را ایفا کردند. گروهی از سران قبایل کوفه، پنهانی به معاویه اظهار اطاعت و فرمانبرداری کردند و او را برای حرکت به کوفه تشویق نمودند و قول دادند وقتی معاویه نزدیک شد، امام حسن(ع) را تسلیم معاویه کنند یا به طور ناگهانی آن جناب را بکشند”[۱۴]. بر اساس نقل فوق، برخی کسانی که با معاویه ارتباط پنهانی داشتند، بزرگان قبیله بودند. روشن است که بسیاری از مردم، تابع نظرات بزرگان قبیله خود هستند و تصمیم آنها را عمل میکنند. وقتی بزرگ قبیله به سبب طمعورزی به وعدههای معاویه، مخفیانه از وی حمایت کند، امام چگونه میتواند از چنین افرادی انتظار یاری برای جهاد در برابر معاویه داشته باشد؛
- عدم حمایت مردم: با توجه به حوادث پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و اختلافات و جنگهای واقع شده، عدهای در شناخت حق و باطل متحیر بودند. از یک سو تحت تأثیر تبلیغات منفی، میشنیدند که معاویه، امام علی و فرزندانش را شریک قتل عثمان و خود را خونخواه او معرفی میکند و مدتها شاهد اختلافات موجود میان امیر مؤمنان و فرزندانش با خلفای گذشته بودند و البته از سویی دیگر، فضایل امیر مؤمنان و فرزندانش را مسئلهای غیر قابل انکار میدانستند. تحیّر و شک درباره جناح حق و باطل، انگیزه آنها را برای جنگ تضعیف مینمود و نیز همانند بسیاری از مردم، از جنگهای طولانی گذشته در مقابل دشمنان خارجی یا داخلی به تنگ آمده بودند و به ادامه آن رضایت نداشتند. به گونهای که وقتی امام، پیشنهاد صلح معاویه را با آنها در میان گذاشت، از هر سو فریاد رضایت از صلح برآوردند: “بدانید معاویه به ما پیشنهادی داده که عزت و عدالت در آن نیست. اگر برای مرگ آمادهاید، دعوت او را رد میکنیم و با شمشیرها پاسخ او را میدهیم و نزد خداوند او را محاکمه میکنیم، اما اگر زندگی دنیا را میخواهید، پیشنهادش را بپذیریم و رضایت شما را به دست آوریم. سپس مردم از هر سو فریاد زدند: ما طالب زندگی هستیم”[۱۵]. بسیاری از مسلمان اصیل و شیعیان راستین در رکاب امیرمؤمنان(ع) به شهادت رسیده بودند[۱۶] و بیشتر افرادی که ادعای حمایت از امام مجتبی را سر دادند، در این حمایت چندان محکم نبودند و بر خلاف اظهار محبت فراوان در ابتدای بیعت، با تبلیغات و فریبهای معاویه از یاری امام دست کشیدند. عبیدالله بن عباس، فرمانده لشکر و بسیاری از خواص امام در مقابل وعدههای معاویه لغزیدند و به دشمن ملحق شدند. از سویی دیگر، پیشاپیش، شایعه صلح امام با معاویه در میان لشکر پخش شد که سبب تضعیف و آشفتگی روحی یاران امام گشت. امام حسن(ع) با توجه به نکات ذکر شده و با دیدن سستی یاران خود، به ناچار صلح را پذیرفت. هر چند برخی قبل از امام، با نامهنگاری به استقبال صلح رفته، حتی برای تسلیم ایشان به معاویه اعلام آمادگی کرده بودند. بدین جهت، وقتی از امام درباره علت صلح پرسیدند، فرمود: “این مردم تصور میکنند شیعه و پیر و من هستند، در حالی که نقشه قتل مرا میکشند و اموالم را غارت میکنند. به خدا اگر از معاویه پیمانی برای حفظ جانم بگیرم بهتر از این است که در میان یاران خود در امان نباشم.... به خدا اگر با معاویه میجنگیدم، مرا دستبسته به او تحویل میدادند”[۱۷]. بنابراین یکی از عوامل مهم صلح امام و کنارهگیری ایشان از حکومت را میتوان سستی و دنیازدگی بیشتر مردم و کمبود باران و مدافعان واقعی دانست که با توجه به روحیه پایین لشکر امام، جنگ با معاویه نه تنها اثر مثبتی نداشت، بلکه باعث شهادت همین تعداد اندک پیروان حقیقی امام میشد. امام در پاسخ به برخی اصحاب، دلیل صلح خود را حفظ و سلامت آنها میداند: «إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ مَا فَعَلْتُ إِلَّا إِبْقَاءً عَلَيْكُمْ» (محمد بن علی ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۳۵)؛
- ناآگاهی مردم شام: شام در سال چهارده هجری قمری فتح شد و از همان ابتدا به دست حاکمان اموی اداره میشد. مردم این دیار، نه پیامبر اسلام(ص) را دیدند و نه با اصحاب بافضیلت ایشان آشنا بودند. تصور آنها از اسلام، همان مطالبی بود که توسط بنیامیه ارائه میشد. این قوم، افرادی مانند معاویه، مروان بن حکم و عمروعاص را به عنوان صحابیان رسول گرامی اسلام(ص) میشناختند. امویان در طول سالیان متمادی با سیاستها و تبلیغات خود، مانند رسیدگی به امور مردم، انجام ظاهری مراسم عبادی و معرفی معاویه به عنوان “کاتب وحی” و چهرهای مذهبی، پایگاه محکمی در این سرزمین برای خود ساخته بودند. به گفته مسعودی: پیامبر اسلام ۲۲ سال [۲۳ سال] دعوت کرد، وحی نازل شد و بسیاری از اصحاب، کاتب وحی بودند و آن را لفظ به لفظ مینوشتند؛ در حالی که معاویه آنجا بود که خدا میداند [یعنی در میان مشرکان]؛ سپس چند ماه قبل از وفات رسول اکرم(ص)، از نویسندگان وحی شد. آن وقت به او لقب “کاتب وحی” دادند و جایگاهی ویژه برایش قائل شدند. این مقام از دیگران نفی شد و تنها به او اختصاص یافت”! (ابوالحسن مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۵). مردم تحت تأثیر تبلیغات و فریبهای این خاندان، مطیع و مرید معاویه بودند و حمایت از او را دفاع از اسلام و سبب بهشتی شدن خویش میدانستند؛ لذا در جنگها با جان و دل در کنار او شرکت داشتند؛ معاویه به مرد کوفی گفت: “به علی بگو من با صد هزار نفر که فرق شتر نر و ماده را نمیدانند، به جنگ با او میآیم”. کار اطاعت و تسلیم شامیان نسبت به معاویه به حدی بود که روز چهارشنبه با آنها نماز جمعه خواند...! سخن عمرو بن عاص را که گفت: “چون علی، عمار را به جنگ آورده، پس علی قاتل اوست”، پذیرفتند. پس از آن، لعن علی را رسم کردند؛ به گونهای که بچهها با این خصلت بزرگ میشدند و بزرگان میمردند”[۱۸][۱۹].
مقدمه
امام حسین (ع) پس از پدر بزرگوار خویش در کنار برادر ارجمندش امام مجتبی (ع) قرار گرفت و در جهت به خلافت رسیدن امام حسن (ع) همانند توده مسلمانان مهاجر و انصار و تابعین، در کوفه با برادر بیعت نمود و با اینکه معاویه برای از چشم انداختن امام مجتبی (ع) و پراکنده ساختن طرفداران وی و پایان دادن به حکومت قانونی او تمام عوامل فریبنده خود را به کار گرفته بود، هیچگاه از مواضع برادرش حسن (ع) که هریک از جدّ بزرگوار و پدر ارجمندش به امامت وی تصریح کرده بودند، پا فراتر ننهاد.
حسین بن علی (ع) از مواضع برادر و نتایجی که بر آنها مترتب بود، کاملا آگاه بود زیرا شرایط دشواری که مسلمانان را در آن برهه به ویژه پس از شهادت امام علی (ع) فراگرفته بود به خوبی احساس میکرد،؛ چراکه سیاسی بازیها و شعارهای عوامفریبانه معاویه بسیاری از سادهاندیشانی که پایگاه بزرگ مردمی را در جامعه کوفه و مرکز خلافت اسلامی تشکیل میدادند، تحت تأثیر قرار داده بود. به همین دلیل پس از تبلیغات گمراهکننده معاویه و حاشیهنشینان و کارگزارانش در صفوف سپاه طرفدار امام علی (ع)، این افراد در حقّانیت خط امام علی بن ابی طالب (ع) دچار شک و تردید شده و دیگران را نیز به تردید انداختند و امام حسن مجتبی (ع) با تمام تدبیر سیاسی و شجاعت ادبی، متانت و وقار منطقی خویش، قادر بر قانع ساختن این پایگاه مردمی نشد و نتوانست آنان را بر غیر واقعی بودن شعارهای بنی امیّه آگاه سازد تا تسلیم شعارهای صلح و آشتی که معاویه در جهت دستیابی به خلافت آن هم با کمترین هزینه ممکن سر داده است، نشوند و همین امر سبب شد امام حسن (ع) پس از اجرای کلیه طرحهای سیاسی ممکن و پیمودن تمام راههای خردورزانهای که یک رهبر با تدبیر در آن شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی و روانی که امام و پیروانش در آن میزیستند، سزاوار بود بپیماید؛ ناگزیر شد از موضع قدرت اقدام به صلح نماید، از اینرو، خلافت را وانهاد؛ ولی با اینهمه هیچگاه مشروعیت حاکمیت معاویه را تأیید ننمود. افزون بر آن، امام (ع) شروطی منطقی وضع کرد تا واقعیت معاویه و حکومت اموی را در کوتاهمدت و درازمدت فاش سازد.
بدین ترتیب، امام حسن (ع) پس از گزینش این راه دشوار، به موفقیت دست یافت و گذشته از تحمل آزار و اذیت دشمنان، از نزدیکترین یاران خویش نیز سخنان ناروا و زخمزبان شنید تا سرانجام توانست از چهره حقیقی حکومت جاهلی بنی امیّه که در پوشش اسلام و با سر دادن شعار صلح و آشتی با نام اسلام و منتسب ساختن خود به قریش قبیله رسول خدا (ص) در پی ریشهکن ساختن این آیین الهی بود، پرده بردارد. معاویه با نقشه ماهرانهای که کشید، کاری کرد که مسلمانان فراموش کنند خاندان ابوسفیان که بر اریکه حکومت اسلامی تکیه زده و با نام رسول اکرم (ص) و جانشینی آن بزرگوار بر مسلمانان حکمرانی میکنند، همان کسانیاند که تا دیروز با آیین اسلام در ستیز بودند.
امام مجتبی (ع) ـ با امضای قرارداد صلح ـ زمینه لازم را برای شورش بر ضد حکومت جاهلی اموی که یکبار دیگر با ظاهری اسلامی پدیدار گشته بود، فراهم ساخت و زمانی این ماجرا اتفاق افتاد که معاویه به هیچیک از شروطی که امام حسن (ع) بر او قید کرده بود؛ از جمله عدم تعیین فردی برای خلافت پس از خود و عدم تعرّض به پیروان امام علی و خودداری از ناروا گفتن به امام حسن و امام حسین (ع) وفا نکرد.
معاویه نتوانست در برابر شروط یاد شده خویشتنداری نشان دهد، نفسش وی را به وسوسه واداشت که زهر کشندهای را به امام حسن (ع) بخوراند تا بدین وسیله بتواند خلافت را به فرزند فاسقش یزید، به میراث نهد... ولی از نتایج عدم پذیرش شروط و این توطئه پلید آگاهی نداشت.
در واقع مسلمانان پس از گذشت دو دهه از سلطه بنی امیّه به درندهخویی و جاهلیّت این حکومت یقین حاصل کردند و مشاهده این اوضاع، پایگاههای مردمی شیعیان را برای ورود به عرصههای کارزاری جدید بر ضد نظام حاکم، مهیّا ساخت و بدینسان شرایط مناسب شوریدن بر حکومت فراهم شد و با مردن معاویه و بر سر کار آمدن یزید فاسق بادهنوش که احکام دین را گستاخانه به تمسخر میگرفت و بر بیعت گرفتن از بزرگان صحابه و عموم تابعان و افراد ظلمستیزی نظیر ابو عبدالله الحسین (ع) سرور ذلتناپذیر و پیشوای مسلمانان، پافشاری نشان میداد، شروط لازم برای آن حرکت کامل گردید.
معاویة بن ابی سفیان نزدیک به بیست سال، با پیروی از سیاست گرسنه نگاه داشتن مردم، تهدید و حیله و نیرنگ، بر مسند خلافت تکیه زد. همین امر سبب شد از سویی حقیقت وی برای امّت آشکار شود و از سوی دیگر، مردمی که به بیماری وجدان و از دست دادن عزم و اراده، مبتلا بودند حیاتی نو بیابند[۲۰].
پانویس
- ↑ ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۸۷- ۲۸۸.
- ↑ ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۸۷- ۲۸۸.
- ↑ پیشوایان ما، ۱۱۷- ۱۰۵.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۰۰.
- ↑ مصنفات شیخ مفید، ۱۱/ ۲/ ۱۹- ۱۶.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۰۰.
- ↑ «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَا حَقٍّ قَامَا أَوْ قَعَدَا»؛ بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۲۶۶.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۰۱.
- ↑ «وَیْحَکُمْ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ وَ اللَّهِ الَّذِی عَمِلْتُ خَیْرٌ لِشِیعَتِی مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ أَ لَا تَعْلَمُونَ أَنِّی إِمَامُکُمْ وَ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَیْکُمْ وَ أَحَدُ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص...»؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۹، ۲۱ و ۵۶.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۰۱.
- ↑ آیا بعد از پدرم(ع) من حجت خدا بر مردم و امام ایشان نیستم؟ عرضه داشتیم: چرا؟ فرمود: آیا مگر من نه آن کسی هستم که رسول خدا(ص) درباره من و برادرم فرمودند: حسن و حسین دو امام بوده چه قیام کرده و چه بنشینند؟ عرض کردم: آری همین طور است. فرمود: پس من امام بوده چه قیام کنم و چه بنشینم.
- ↑ علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۱۱؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۳۱۶؛ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۹.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۲۴.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۲، ص۱۲.
- ↑ علی بن محمد ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۹۱؛ همچنین ر.ک: حسن دیلمی، اعلام الدین، ۲۹۳
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن(ع)، ترجمه سیدعلی خامنهای، ص۷۱.
- ↑ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۲۹۰.
- ↑ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۳۲؛ برای مطالعه بیشتر، ر.ک: علی قائمی، در مکتب کریم اهل بیت، ص۲۳۱-۲۵۱؛ علی نظری منفرد، قصه صلح خونین، ص۱۷۴-۱۸۶.
- ↑ حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص ۱۸۳.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۲۲-۲۹.