مقدمه

﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱]. چگونگی رفتار با اسیران و مجرمان جنگی، نشان‌دهنده خوبی انسان است. اگر بخواهیم برخورد مسلمانان را با اسیران ارزیابی کنیم، باید نخست از چگونگی برخورد عرب جاهلی با اسیران آگاه شویم. «در قوانین نظامی عرب دوران جاهلیت، جنگ‌جویی را که در میانه نبرد به دست دشمنان می‌افتاد، «أسیس» می‌نامیدند و چنانچه پس از پایان نبرد و مقاومت شدید به چنگ دشمنان می‌افتاد، سبیم یا سبی (یعنی زندانی جنگی) می‌گفتند.... پس از دستگیری، دستان و پاهای آنان را با زنجیر و سپس اسیران را [به یکدیگر] با طناب‌های محکم می‌بستند تا فرار نکنند»[۲]. ابتدا با اسیران این‌گونه رفتار می‌شد و پس از پایان جنگ و تقسیم غنیمت‌ها، تکلیف اسیران روشن می‌گشت. در این مرحله، جنگ جویان سرمست، شکنجه و آزار اسیران جنگی را حق خود می‌دانستند.

«در دوران جاهلیت، مُثله کردن جنازه کشته‌شدگان و اسیران، شیوه‌ای پذیرفته شده بود و کار ناپسند و ممنوعی نبود. آنان اجساد دشمن و بدن‌های اسیران را قطعه قطعه می‌کردند و گاهی بخشی از اعضای او را قطع یا ناقص می‌کردند تا فرد، بدمنظر و ناتوان شود. در مواردی نیز در حین شکنجه، در حالی جان می‌سپردند که خود شاهد قطع اعضای بدنشان بودند»[۳]. پیامبر رحمت برای انتقام و خون خواهی، هیچ‌گاه شمشیر نزد و همواره خواهان هدایت مردم بود. بنابراین، هنگام پیروزی و چیرگی بر دشمنان، برای هدایت مردم می‌کوشید، به این امید که در میان اسیران کسی باشد که اسلام را برگزیند. با توجه به چنین نگرشی، آن حضرت از هر فرصتی برای دعوت دیگران به اسلام سود می‌جست. روش پیامبر در رویارویی با اسیران را به چند دسته می‌توان تقسیم کرد، ولی پیش از آن باید به دو نکته نظر داشت:

  1. اسیران، کسانی هستند که برای نابودی اسلام و مسلمانان تا آخرین لحظه نبرد از جنگ‌طلبی پشیمان نمی‌شوند. معمولاً آنان هنگامی تن به اسارت می‌دهند که دیگر توان جنگیدن ندارند.
  2. معمولاً اسیران جنگ‌های نبوی، از کافران یا محاربانی هستند که خون خویش را با اقدام بر ضد امنیت عمومی هدر می‌دادند.

مراحل رویارویی پیامبر با اسیران را می‌توان چنین برشمرد:

دعوت به اسلام

قانون پیامبر این بود: «لَا تُقَاتِلِ الْكُفَّارَ إِلَّا بَعْدَ الدُّعَاءِ إِلَى الْإِسْلَامِ»[۴]. کافران را نکُش، مگر پس از آنکه به اسلام دعوت شوند. آنچه مردم ستیزه‌جوی را از مرگ نجات می‌دهد، تسلیم در برابر حق و حقیقت است. پیامبر خدا از هر فرصتی برای دعوت دشمنان، کافران و اهل کتاب به اسلام سود می‌جست. سفارش ایشان به فرماندهان سپاه این بود که باید پیش از جنگ، مخالفان و دشمنان خویش را به اسلام فرا بخوانید. حضرت محمد(ص) نیز پیش از هر نبردی، چنین می‌کرد. در صورتی که مسلمانان بر دشمنان پیروز می‌شدند و افرادی را اسیر می‌کردند، نخستین کار پیامبر، فعالیت‌های فرهنگی بود. ایشان با تبلیغ دین اسلام و گشودن افق‌های رهایی از تاریکی‌های دنیوی، اسیران را ارشاد می‌کرد. تبلیغ اسلام، تحمیل عقیده نیست. آن حضرت هیچ‌کس را مجبور نکرد که اسلام را بپذیرد. بر اساس قوانین نظامی، دشمنی که برای براندازی، با تمام توان خویش در برابر گروهی بایستد، محکوم به مرگ است. پیامبر خدا به چنین افرادی که حکمشان اعدام بود، راه اسلام را نشان می‌داد. از آنجا که این دعوت، فرهنگی و عقیدتی بود، فرصت بسیاری می‌طلبید. ازاین رو، حضرت نیز وقت زیادی برای هدایت فرد گمراه صرف می‌کرد. «در غزوه دومه الجندل، محمد بن سلمه، کافری را اسیر کرد و نزد پیامبر آورد. حضرت از یاران اسیر پرسید. محمد بن سلمه گفت: دیروز همگی فرار کردند و تنها کسی که اسیر شده، همین فرد است. پیامبر خدا اسیر را تحویل گرفت و چند روز به او اسلام و بایسته‌های آن را عرضه می‌کرد. پس از چند روز، اسیر اسلام آورد و پیامبر آزادش کرد»[۵].

دعوت چند روزه پیامبر، همراه استدلال و پاسخ به شبهه‌های عقیدتی اسیران بود. آن حضرت آن قدر به هدایت کافر جاهل علاقه‌مند بود که ساعت‌ها، بلکه روزها برای هدایت آنان می‌کوشید. ازاین رو، ایشان به امام علی(ع) فرمود: با هیچ کس جنگ مکن، مگر پس از آنکه او را به اسلام دعوت کردی. به خدا سوگند اگر مردی به دست تو هدایت شود، برای تو - از هر آنچه خورشید به آن بتابد و غروب کند [یعنی تمام دنیا] - بهتر و برتر است[۶]. پیامبر خدا برای رایزنی و شنیدن نظر مسلمانان، اهمیت ویژه‌ای قائل بود و در بسیاری از صحنه‌های نبرد، دیدگاه‌های آنان را می‌پذیرفت، ولی اگر این نظریه‌ها با اصل هدایت جاهلان سازگار نبود، سخنان آنان را نشنیده می‌گرفت. «در یکی از جنگ‌ها، مقداد بن عمرو، حکم بن کیسان را اسیر گرفت و نزد پیامبر آورد. پیامبر او را به اسلام دعوت کرد و با وی گفت‌وگویی طولانی داشت. عمر بن خطاب گفت: ای رسول خدا! آیا با چنین فرد [دون‌مایه‌ای]سخن می‌گویی؟ به خدا قسم، تا ابد مسلمان نخواهد شد. اجازه بده گردنش را بزنم تا روانه دوزخ شود که پناه گاه اوست. پیامبر به عمر توجه نکرد و آن قدر با حکم سخن گفت تا اینکه او اسلام آورد. عمر گفت: گمان نمی‌کردم که او چنین نیکو مسلمان شود»[۷].

تلاش پیامبر در تبلیغ دین مبین اسلام کارگر افتاد و حَکَم مسلمان شد. وقتی او اسلام آورد، پیامبر به یاران خود فرمود: «اگر لحظه‌ای پیش از شما اطاعت کرده و او را کشته بودم، وارد آتش می‌شد». سال‌ها بعد، هرگاه عمر بن خطاب از حَکَم بن کَیسان یاد می‌کرد، می‌گفت: «حَکَم اسلام آورد و به خدا قسم که اسلامی بسیار پسندیده داشت و در راه خدا جهاد می‌کرد و در جنگ بئر مَعونه شهید شد، در حالی که رسول خدا(ص) از او خشنود بود و او وارد بهشت شد»[۸].[۹]

بخشایش

﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا...[۱۰].

سوره محمد، در سال‌های نخست هجرت نازل شد. این آیه‌ها، آیین‌نامه پیکار با کافرانی است که به سرزمین‌های اسلامی تجاوز کرده و به امنیت مسلمانان آسیب رسانده‌اند. در آیه چهارم این سوره، چگونگی برخورد با اسیران بیان شده است. خداوند متعالی می‌فرماید: پس از آنکه اسیران جنگی را بازداشت کردید، فرمانده سپاه دو کار می‌تواند انجام دهد: عفو و سپس فدیه. نکته‌هایی که از این آیه برداشت می‌شود، عبارتند از:

  1. اسیران یا باید آزاد شوند یا در برابر آزادی خود، مبلغی را به عنوان سربها به حکومت اسلامی بپردازند؛
  2. فرمانده با توجه به صلاح دید و تشخیص می‌تواند یکی از دو راه را برگزیند؛
  3. فرمانده و جنگ‌جوی مسلمان حق کشتن اسیر را - به جرم اسارت - ندارند (عفو یا فدیه)؛
  4. مسلمانان نباید هنگام بازداشت اسیران کوتاهی کنند؛
  5. عفو بر فدیه مقدم است و قرآن از عفو با عبارت «منت مسلمانان بر کفار» یاد کرده است.

سیره نبوی اخلاق پیامبر، اخلاقی قرآنی است. آن حضرت هنگام جنگ، شجاعانه با کافران می‌جنگید، ولی هنگام اسارتِ دشمنان، با آنان مهربان بود. همان‌گونه که قرآن عفو را بر فدیه مقدم داشته، پیامبر اکرم(ص)، بیشتر اسیران جنگی را آزاد و از هر بهانه‌ای برای بخشش اسیران استقبال می‌کرد. در نگاه والای آن حضرت، بخشودن کسی که ستم کرده، جزو بهترین خوبی‌های دنیا و آخرت است[۱۱].

پیامبر در این باره می‌فرمود: «گذشت سردمداران حکومت، حکومت را پاینده‌تر می‌سازد»[۱۲]. پیامبر همواره به یارانشان آموخته بودند که «سزاوارترین ایشان به گذشت کردن، تواناترین آنها بر کیفر رساندن است»[۱۳]. پیامبر در جایی دیگر فرموده است: کسی که در زمانی که قدرت (بر انتقام) دارد، گذشت کند، خداوند در روز دشواری، از او خواهد گذشت[۱۴]. بیشتر گذشت‌های پیامبر، آثار و برکت‌های بی‌شماری در پی داشت. گروهی از اسیران، وقتی بخشش کریمانه پیامبر را دیدند، به اسلام علاقه‌مند شدند و پس از چندی در اردوگاه مسلمانان سر بر خاک می‌ساییدند. معمولاً اولین اصل پیامبر، بخشش اسیران بود، ولی این بخشش‌ها به بهانه‌های گوناگون انجام می‌شد. اکنون سبب پاره‌ای از گذشت‌های پیامبر را برمی‌شماریم:

پاسداشت اخلاق پسندیده

پیامبر خدا به اسیرانی که اخلاق کریمانه‌ای داشتند یا از خانواده‌های شریف بودند، احترام می‌گذاشتند. با بررسی تاریخی اسلام درمی‌یابیم که دشمنان نیز از سیره پیامبر آگاه بودند؛ زیرا هرگاه فردی از خانواده‌های شریف اسیر می‌شد، خود را به پیامبر می‌رساند و نسب خویش را بیان می‌کرد و آگاهی پیامبر از اوصاف چنین اسیرهایی، برای آزادی ایشان کافی بود. «در سال نهم هجری، امام علی(ع) از سوی پیامبر مأموریت یافت بت‌های قبیله طی را نابود کند. امام علی(ع) به همراه پنجاه نفر از مسلمان به این سریّه اعزام شد. پس از پایان نبرد، غنیمت‌ها و اسیران بسیاری نصیب مسلمانان گردید. هنگامی که اسیران را به مدینه نزد پیامبر آوردند، زنی از میان آنها برخاست و چنین گفت: ای محمد! من دختر بزرگ قوم خویش هستم. پدرم صفات پسندیده‌ای داشت. او از اطرافیان و خانواده خویش به بهترین وجه حمایت می‌کرد. اسیران را آزاد و گرسنگان را سیر می‌کرد. برهنگان را می‌پوشاند و اطعام بسیار می‌کرد. او سلام را ترویج می‌کرد و همیشه نیاز حاجتمند را برآورده می‌ساخت. من دختر حاتم طایی، بزرگ مرد بخشنده عرب هستم؛ همو که در کرم و بخشش ضرب المثل است. وقتی سخن او به اینجا رسید، آثار اندوه بر سیمای پیامبر خدا آشکار شد. سپس فرمود: «ای بانو! اینها به یقین از صفات مؤمنین است».

اگر پدرت از مسلمانان [یا از مؤمنان] می‌بود، ما برای او طلب رحمت می‌کردیم. [آن‌گاه خطاب به سپاه اسلام فرمود:] او را آزاد کنید؛ چراکه پدرش اخلاق پسندیده را دوست می‌داشته و خداوند نیز اخلاق پسندیده را ارج می‌نهد و دوست دارد[۱۵]. این منت پیامبر بر دختر حاتم طایی و خانواده‌اش سبب شد که وی به اسلام علاقه مند شود، به گونه‌ای که وقتی به قبیله‌اش بازگشت، به برادرش گفت: از نزد بهترین مردم می‌آیم. پس جریان اسارت و گفت‌وگوی خود را برای برادرش باز گفت. پس از چندی هر دو به مدینه آمدند و اسلام را پذیرفتند.[۱۶]

چشم‌پوشی از حق شخصی

پیامبر به عفو در میان دوست و دشمن معروف بود. بارها دشمنان به قصد ترور پیامبر به مدینه و مکان‌های حضور ایشان راه یافته بودند، ولی برخورد کریمانه و بخشش ایشان، آنها را از تلاش شیطانی بازداشت. یک بار ابوسفیان سرکرده مشرکان مکه، مردی از قریش را برای ترور پیامبر راهی مدینه کرد. به او امکانات مالی بخشید و گفت: محمد در بازارها به راحتی راه می‌رود و محافظی ندارد. او نیز خود را پس از چند روز به مدینه رساند و سراغ پیامبر را گرفت. حضرت در مسجد بنی عبدالأشهل بودند. مرد خود را به پیامبر رساند. حضرت متوجه حرکات مرموز او شد و فرمود: این مرد نیرنگی در سر می‌پروراند. اسید بن حضیر او را زیر نظر گرفت و در فرصت مناسب وی را دستگیر کرد و خنجری زیر ردایش یافت. او را نزد پیامبر آورد. حضرت پرسید: راست بگو. کیستی و چه می‌کنی؟ او امان خواست. به او امان دادند. گفت: مرا ابوسفیان برای کشتن شما به اینجا فرستاده است. پیامبر به سادگی او را بخشود. بخشایش پیامبر سبب شد که همان جا اسلام بیاورد[۱۷].

پیامبر خدا(ص) در یکی از نبردها، برای استراحت در منطقه‌ای خلوت زیر درختی آرمیده بود. یکی از کافران از غفلت مسلمانان استفاده کرد و برای کشتن ناجوانمردانه حضرت شمشیر کشید. او بر بالین ایشان ایستاد و با صدایی بلند به پیامبر گفت: محمد! چه کسی تو را از دست من نجات خواهد داد؟ پیامبر خدا که تازه بیدار شده بود، در کمال آرامش فرمود: اَللّه. هیبت پیامبر، کافر را ترساند، به گونه‌ای که دستانش سست شد و شمشیر بر زمین افتاد. پیامبر به سرعت شمشیر را برداشت و از او پرسید: چه کسی تو را از دست من نجات خواهد داد؟ مرد کافر که به شدت ترسیده بود، گفت: بخشایش تو. پیامبر او را بخشود و شمشیرش را بازگرداند و به سوی مسلمانان رفت. همین برخورد سبب شد تا او از مسلمانان شود[۱۸]. این ماجرا را واقدی به گونه‌ای دیگر درباره دعثور بزرگ و سالار کفار بیان کرده است[۱۹].[۲۰]

ترویج برادری و دوستی

امروزه برای پایان دشمنی میان دو کشور یا دو ملت، باید هیئت‌های سیاسی دو طرف، با هم بسیار گفت‌وگو کنند. رفت و آمد هیئت‌های صلح‌طلب، گاه سال‌ها به طول می‌انجامد. پیامبر صلح و رحمت، از هر فرصتی برای گسترش برادری و دوستی سود می‌جست. بالاترین نمونه گذشت و دوستی ایشان، در جریان فتح مکه رخ داد. در رمضان سال هشتم هجرت، مسلمانان به یاری خداوند توانستند مکه را فتح کنند. پیامبر دو دهه آزارها و شکنجه‌های آنان را نادیده گرفت و با گذشت و بزرگواری با آنان برخورد کرد. دشمنان در این دوره با بزرگواری پیامبر به خوبی آشنا شده بودند. «پیامبر خدا به کفار قریش گفت: به نظرتان من با شما چه رفتاری کنم؟ گفتند: از تو توقع رفتار نیک داریم؛ چراکه برادری بزرگوار و پسر برادرِ بزرگوار هستی. پیامبر به آنها فرمود: «به شما همان را می‌گویم که برادرم یوسف به برادرانش گفت: ﴿لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ[۲۱]. بروید که شما آزادشدگان هستید»[۲۲].

پیامبر خدا خون برخی خیانت‌کاران و سردمداران کفر را هدر اعلام کرد. آنان کسانی بودند که هیچ گاه از آزار مسلمانان و عهدشکنی‌ها دست برنداشتند، ولی پس از فتح مکه ایشان را نیز عفو کرد. این افراد عبارت بودند از:

  1. عکرمه بن ابی جهل که مانند پدرش به پیامبر آزار می‌رساند و دشمنی می‌کرد و برای نبرد با آن حضرت، اموالش را می‌بخشید؛
  2. صفوان بن امیه که دشمن سرسخت پیامبر بود و حتی در جریان فتح مکه نیز مبارزه کرد؛
  3. هُبار بن اسود که زینب دختر رسول خدا(ص) را ترساند و او بر اثر ترس، سقط جنین کرد؛
  4. وحشی، قاتل حمزه سیدالشهداء؛
  5. عبداللّه بن زبعری سهمی که در مکه به رسول خدا(ص) ناسزا گفت و بسیار به ساحت مقدس آن حضرت دهن‌کجی می‌کرد و در جریان فتح مکه فرار کرد[۲۳].

اینها نزد پیامبر آمدند و از ایشان پوزش خواستند یا اسلام آوردند. پیامبر همه آنها را بخشود. نمونه‌ای دیگر از کرامت و جوانمردی پیامبر، بخشودن فرمانده سپاه دشمن در جنگ حنین است. مالک بن عوف، سردار شجاع و بی‌باک دشمن در جنگ حُنین بود. او قبیله هوازن را برای جنگ با مسلمانان تشویق کرد، ولی سرانجام شکست خورد. سپاه اسلام، اموال او را مصادره و بستگان او را اسیر کرد و آنها را نزد رسول خدا(ص) برد.

طولی نکشید که پیامبر بستگان او را آزاد کرد و اموال وی را به او برگرداند و افزون بر آن، صد شتر به او هدیه داد. او هنگامی که این محبت‌ها را دید، مجذوب اسلام شد و اسلام را پذیرفت و در راه اسلام پایدار ماند. مالک درباره کرامت و جوانمردی و بخشایش پیامبر چنین سرود: ما إِنْ رَأَيْتُ وَ لا سَمِعْتُ بِمِثْلِهِ *** فِي النّاسِ كُلَّهِمْ بِمِثْلِ مُحَمَّدٍ أَوْفى وَ أعْطى لِلْجَزِيلِ إِذَا احْتَدى *** وَ مَتَى يَشاءُ يُخْبِرُكَ عَمّا فِي غدٍ من هرگز در میان همه انسان‌هایی که دیده‌ام، شخصیتی مانند محمد را نه دیده‌ام و نه شنیده‌ام. او از تمام سخاوتمندان بخشنده‌تر است و هرگاه بخواهد، تو را از آینده خبر می‌دهد[۲۴].

عفو اسیران جنگی در جنگ‌های نبوی بسیار است و کتابی جداگانه باید در این باره نوشته شود. ما در این بخش، تنها به بیان دو مورد دیگر بسنده می‌کنیم. «در سفری که به صلح حدیبیه پایان یافت، چهل نفر [و گفته شده هشتاد نفر] از جوانان قریش هنگام نماز صبح به سپاه اسلام حمله کردند. مسلمانان به راحتی آنان را اسیر کردند و نزد پیامبر آوردند. پیامبر خدا تمام اسیران را در همان لحظه آزاد کرد»[۲۵]. به یقین، رفتار کریمانه پیامبر اکرم(ص) در همه مراحل زندگی ایشان برای دوستان و دشمنان آشکار بوده و این صفت برگرفته از تربیت آسمانی ایشان است. آن حضرت همواره به این فرمان خدا نظر داشت: ﴿وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ[۲۶].[۲۷]

اسلام

اگر اسیران، اسلام را می‌پذیرفتند، بی‌درنگ آزاد می‌شدند. جان و مال کافر حتی اگر از روی ترس، شهادتین را بر زبان جاری می‌کرد، مانند دیگر مسلمانان محترم بود و تفاوتی با دیگر مسلمانان نداشت. این حکم از بنیادی‌ترین قوانین اسلامی است و سبب می‌شود خدا گناهان پیشین تازه مسلمانان را نادیده بگیرد. هُبار بن أسود، از دشمنان سرسخت پیامبر بود. او زینب، دختر رسول خدا(ص) را ترساند و او بر اثر ترس، سقط جنین کرد. هبار پس از فتح مکه، اسلام آورد تا کشته نشود. سپس نزد پیامبر رفت و از ایشان پوزش خواست و گفت: «ای پیامبر خدا! ما مشرک بودیم، خداوند به وسیله تو ما را هدایت کرد و ما را از هلاکت نجات بخشید. از جهل و نادانی من بگذر و من اقرار می‌کنم که کار بدی کردم». رسول خدا(ص) فرمود: «تو را بخشودم. خداوند تو را مورد لطف خود قرار داده است، ازاین رو که تو را به اسلام هدایت فرمود. اسلام، گناهان پیشین را می‌زداید»[۲۸].

گاه پیامبر به اسیران پیشنهاد می‌داد که اسلام را بپذیرند. نمونه‌های بسیاری در این زمینه، در کتاب‌های مغازی وجود دارد. «فرات بن حیّان، اسیر شد. او را نزد پیامبر آوردند. به او گفته شد که اگر اسلام بیاوری، تو را رها می‌کنند. پس او اسلام آورد و پیامبر خدا نیز حکم اعدام او را لغو کرد»[۲۹]. پس از جنگ احد و شکست مسلمانان، یهودیان و منافقان مدینه با زخم زبان‌های خود، مسلمانان را ناراحت کردند. تحمل شکست در جنگ و از دست دادن افراد بزرگی چون حمزه از یک سو و نیشخندهای منافقان و یهودیان از سوی دیگر سبب شد مسلمانان نزد پیامبر بروند و اجازه جنگ با یهودیان و منافقان را بگیرند. عمر بن خطاب می‌خواست با شمشیر به سخنان یهودیان پاسخ دهد و برای این کار از پیامبر اجازه خواست. رسول خدا(ص) فرمود: «عمر! این خداوند است که فروع دین خود را نمایان می‌کند و پیامبرش را عزت می‌بخشد. یهود، اینک در پناه نظام اسلامند. من آنان را نخواهم کشت»[۳۰]. هنگامی که عمر پیشنهاد داد منافقان کشته شوند، پیامبر از او پرسید: «مگر اینان به یگانگی خداوند و پیامبری من اعتقاد ندارند؟» عمر پاسخ گفت: اینان از ترس شمشیر مسلمانند و امروز چهره زشتشان افشا شد و مرگ، حق ایشان است. پیامبر خدا فرمود: «من از کشتن هر که شهادتین را بر لب آورد و به گواهی یگانگی خداوند و پیامبری محمد زبان بجنباند، نهی شده‌ام»[۳۱].[۳۲]

فدیه

فرمان خداوند درباره اسیران به مسلمانان دو چیز است: بخشش یا فدیه[۳۳]. هر چند بخشش بر فدیه مقدم شده است، ولی در کنار هم و با حرف عطف «یا» آمده‌اند؛ یعنی رهبر مسلمانان - با توجه به شرایط موجود - باید یکی از این دو را برگزیند. فدیه به معنای سربهاست. فدیه یا فدا، پولی است که برای رهایی غلامان یا اسیران داده می‌شود[۳۴].

با بررسی متون کهن، چنین به دست می‌آید که پیش از اسلام، اسیر در ملک فردی بود که او را به اسارت درمی آورد. او می‌توانست وی را آزاد سازد یا در برابر آزادی اش، پولی را به عنوان فدیه بگیرد، وگرنه او به عنوان بنده جنگ جو باقی می‌ماند[۳۵]. همچنین کشتن یا قطع عضو اسیر، جزو رسم‌های عرب‌ها بود. اسلام قوانین انسان دوستانه‌ای را برای اسیران وضع کرد تا حقوق افراد ناتوان از بین نرود. معمولاً در سال‌های نخست هجرت، سربها دریافت می‌شد و در سامان بخشیدن به اوضاع نامناسب مالی مسلمانان بسیار اثرگذار بود؛ زیرا با سفر مسلمانان از مکه به مدینه، اموال مهاجران از سوی کافران قریش مصادره شد و آنان معمولاً مهمانان انصار بودند. مشکلات مادی تا جنگ حنین وجود داشت. طبیعی است در سال‌های نخست هجرت، وضعیت اقتصادی مهاجران و تا حدودی هم انصار، چندان مساعد نباشد. ازاین رو، مبالغی از کافران برای رهایی ایشان گرفته و به مسلمانان داده می‌شد. کفار نیز از این وضعیت راضی بودند.

این مبالغ، متناسب با وضعیت مالی اسیر بود. گاه به جای دریافت پول، اسیر مکلف می‌شد کاری انجام دهد؛ مانند تعلیم دانسته‌های خویش به مسلمانان. زمانی نیز پیامبر فدیه یک اسیر کافر را آزادی دو اسیر مسلمان قرار می‌داد[۳۶]. پیامبر خدا درباره ۶۸ اسیر از هفتاد اسیر جنگ بدر - نخستین غزوه تاریخ اسلام - ابتدا به مسلمانان فرمود که با اسیران به نیکی رفتار کنند. آن‌گاه از اسیران توانگر هزار تا چهار هزار درهم سربها گرفت و آزادشان کرد. برخی از اسیران تهی دست را نیز بدون گرفتن سربها آزاد کرد. همچنین به اسیران باسواد فرمان داد به کودکان مسلمان خواندن و نوشتن بیاموزند و پس از آموزش کودکان، آنان را آزاد ساخت[۳۷].[۳۸]

رعایت حقوق اسیران

اسیر، حق زیستن دارد. او را نباید کشت. اسیر، ناتوان و دست‌هایش بسته است. ازاین رو، اخلاق قرآنی حکم می‌کند به او ستم نکنیم. اسیر برای کشتن و مبارزه با مسلمانان در میدان جنگ حاضر شده است، ولی وقتی دست مسلمانان است، ناتوان است. حق اوست که از حقوق انسانی برخوردار باشد و نباید تعصب‌های مذهبی یا ملی سبب شود به اسیر آسیب برسانیم.[۳۹]

نیکی

پیامبر اعظم(ص) می‌فرماید: «با اسیران نیکو رفتار کنید»[۴۰]. یاران فرمان‌بردار پیامبر خدا به اسیران نیکی می‌کردند، به گونه‌ای که اسیران، شیفته مرام و آیین آنان می‌شدند. یاران پیامبر تنها به حقوق انسانی توجه نداشتند، بلکه در همه حال اسیران را بر خویش مقدم می‌دانستند.

ابوالعاص بن ربیع می‌گوید: من در دست گروهی از انصار اسیر بودم. خدا آنان را خیر دهد. هرگاه شام یا ناهار می‌خوردیم، نان را که بسیار کم بود، به ما اختصاص می‌دادند و خودشان خرما می‌خوردند. گاه در دست بعضی فقط یک قطعه کوچک نان بود و همان را هم به ما می‌دادند[۴۱]. نیکی یاران به اسیران، تنها در حد خورد و خوراک نبود. حتی یاران پیامبر در استفاده از مرکب نیز اسیران را بر خود مقدم می‌دانستند. ولید بن مغیره می‌گوید: «هنگامی که در دست انصار اسیر بودم، آنان ما را سوار می‌کردند و خود پیاده می‌رفتند»[۴۲]. امام صادق(ع) با پیروی از سیره نبوی، درباره حقوق اسیران می‌فرماید: حتی اگر قرار باشد اسیر روز بعد کشته شود، اطعام او حقی است بر گردن کسی که او را اسیر کرده است؛ زیرا سزاوار است به اسیر آب و غذا داده شود و با مدارا با او برخورد گردد؛ کافر باشد یا غیر کافر[۴۳]. پیامبر در همه جنگ‌ها به احسان به اسیران سفارش می‌کرد. در غزوه بنی قریظه که حکم اعدام اسیران صادر شده بود، پیوسته به مسلمانان فرمان می‌داد به خوراک اسیران توجه و به نیکی با آنان برخورد کنند[۴۴].[۴۵]

مدارا

پیامبر از سوی خدا مأمور بود با مردم مدارا کند[۴۶]. ایشان در این باره می‌فرمود: «سازگاری با مردم نصف ایمان است و نرمی با آنها، نصف زندگانی است»[۴۷]. امام باقر(ع) نیز فرموده است: خداوند خود ملایم است و ملایمت را دوست دارد و پاداشی را که به ملایمت می‌دهد، به خشونت و سخت‌گیری نمی‌دهد[۴۸]. هنگام نبرد، مهربانی جایگاهی ندارد، ولی وقتی دشمنان در بند هستند، باید با نرمی و مدارا با آنها برخورد شود. برخورد خشن با اسیران و اعدام، در مواقع ویژه‌ای مجاز است. در غزوه الغابه که در ربیع الاول سال ششم هجری شکل گرفت، حادثه‌ای رخ داد که نشان‌دهنده مدارای پیامبر با زمین خوردگان نبرد است. سلمه بن اکوع به رسول خدا(ص) عرض کرد: گروه دشمن، تشنه‌اند. اگر مرا با صد نفر به سوی دشمن بفرستی، آنچه در اختیارشان هست، همه را می‌گیرم و گردن آنها را می‌زنم. پیامبر خدا به او فرمود: «وقتی تسلط یافتی، مدارا کن»[۴۹].[۵۰]

منابع

پانویس

  1. «ای پیامبر! به اسیرانی که در دست دارید بگو: اگر خداوند در دل‌هایتان خیری ببیند به شما بهتر از آنچه از شما ستانده‌اند خواهد رساند و شما را می‌آمرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۷۰.
  2. المفصل فی تاریخ العرب، ج۵، ص۴۶۴.
  3. المفصل فی تاریخ العرب، ج۵، ص۴۶۶.
  4. مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۰، ح۳.
  5. محمد حسن فقیه، الموسوعه الکبری فی غزوات النبی الاعظم(ص)، ج۳، ص۸.
  6. مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۰، ح۱.
  7. مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۱۱.
  8. مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۱۱.
  9. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۱۴۵.
  10. «پس هرگاه با کافران (حربی) روبه‌رو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است و اگر خدا می‌خواست از آنان انتقام می‌گرفت لیک (نگرفت) تا شما را به یکدیگر بیازماید و آنان که در راه خداوند کشته شدند هرگز (خداوند) کارهایشان را بیراه نمی‌سازد» سوره محمد، آیه ۴.
  11. کافی، ج۲، ص۱۰۷، ح۱.
  12. میزان الحکمه، ج۸، ص۳۸۳۴.
  13. میزان الحکمه، ج۸، ص۳۸۳۷.
  14. میزان الحکمه، ج۸، ص۳۸۳۷.
  15. ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۲، ص۲۷۱.
  16. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۱۴۹.
  17. الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۴.
  18. الخلفیه و الخلفیه، ص۳۵۳.
  19. مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۱۴۲.
  20. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۱۵۰.
  21. «امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست» سوره یوسف، آیه ۹۲.
  22. کحل البصر، ص۱۴۶.
  23. کحل البصر، ص۱۴۶.
  24. کحل البصر، ص۱۵۶.
  25. بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۲۶.
  26. «و کیفر هر بدی بدی‌یی، مانند آن است پس هر که درگذرد و به راه آید پاداش وی بر خداوند است، بی‌گمان او ستمگران را دوست نمی‌دارد» سوره شوری، آیه ۴۰.
  27. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۱۵۲.
  28. کحل البصر، ص۱۴۷.
  29. الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶.
  30. عبدالمجید معادی‌خواه، تاریخ اسلام، ص۳۱۸.
  31. عبدالمجید معادی‌خواه، تاریخ اسلام، ص۴۳۳.
  32. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۱۵۴.
  33. ﴿... حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء... «... تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید.».. سوره محمد، آیه ۴.
  34. علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه، ج۱۰، ص۱۴۹۹۲، مدخل فدیه.
  35. المفصل فی تاریخ العرب، ج۵، ص۶۳۱.
  36. سنن ترمذی، ج۴، ص۱۳۵، ح۱۵۶۸.
  37. شیوه فرماندهی پیامبر، ص۱۲۸.
  38. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۱۵۶.
  39. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۱۵۸.
  40. مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۸۸.
  41. مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۸۸.
  42. مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۸۸.
  43. وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۹۱.
  44. بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۳۷.
  45. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۴۱.
  46. کافی، ج۳، ص۱۷۹.
  47. کافی، ج۳، ص۱۸۰.
  48. کافی، ج۳، ص۱۸۲.
  49. کحل البصر، ص۲۵۴.
  50. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۱۵۹.