مرجعیت علمی امام صادق

امام(ع) و فقه و کلام

فقه اسلامی با تدوین سنت نبوی نظام‌مند شد و در دوره امام صادق(ع) دو مکتب فقهی حجاز به نمایندگی اهل حدیث و مالک بن انس و عراق به نمایندگی ابوحنیفه رویاروی هم قرار گرفتند. فقه مدینه متکی به ظواهر و در تقابل با فقه عراق بود که از اجتهاد و قیاس بهره می‌گرفت. امام(ع) با دو مکتب حجاز و مدینه مخالفت کرد. مخالفت آن حضرت در شیوه استدلال و منابع فقه بود. امام فقط به احادیث اهل بیت(ع) بسنده می‌کرد و با رأی و قیاس افراطی نیز مخالفت داشت و بیان حکمِ حلال و حرام را در قرآن و سنت می‌دانست و اعلام کرد که حکمی فروگذار نشده تا چنین گفته شود: ای کاش این حکم در قرآن وجود می‌داشت؛ ریشه تمام احکام در قرآن است[۱].

بر این اساس، امام(ع) فقه شیعه را بر پایه قرآن و نیز بر اساس سنت بیان شده از طریق معصومان(ع) پایه‌گذاری کرد و از عقل‌گرایی افراطی پرهیز داد و قیاس را عامل نابودی دین دانست. شیطان را نخستین کسی دانست که با بهره‌گیری از قیاس، آفرینش خود را با آدم(ع) مقایسه و در نتیجه با خداوند مخالفت کرد[۲].[۳]

روش‌های برخورد امام(ع) در برابر اهل سنت

  1. نفی مبانی؛ امام(ع) مواضع فکری خود را آشکارا، محترمانه و با استدلال بیان می‌کرد. حضرت قیاس را به عنوان منبع استنباط حکم شرعی باطل دانست[۴] و به جای استناد به احادیث صحابه به روایات اهل بیت(ع) استناد کرد، راه استفاده صحیح از سنت را نهادینه نمود و این سبب پیدایش فقه شیعه و تمایز آن از فقه مدنی و عراقی شد که به فقه جعفری شهرت یافت.
  2. تدریس و شاگردپروری؛ امام(ع) مهمترین وظیفه خود را تبیین آشکار اندیشه‌های کلامی و فقهی قرار داد که به تربیت شاگردانی برجسته انجامید. امام(ع) در عرصه فقه اصحابی مانند زُراره، محمد بن مسلم، جمیل بن دراج، حمران بن اعین، ابوبصیر، عبدالله بن سنان و ابان بن تغلب و در حوزه کلام هشام بن حکم، هشام بن سالم و مؤمن طاق را تربیت کرد. ابان بن تغلب با نقل سی هزار حدیث از امام صادق(ع)، نقش علمی امام(ع) را در جامعه برجسته کرد و امام(ع) نیز دستور داد تا احادیث او را به مثابه روایات خود امام(ع) روایت کنند[۵]. محمد بن مسلم شانزده هزار حدیث از امام پرسید[۶] و امام صادق(ع) زراره را از حافظان نشانه‌های نبوت و احادیث امام باقر(ع) شمرد و اجازه نداد احادیث وی با تردید و نفی روبه‌رو شود[۷]. امام(ع)، زراره، ابوبصیر مُرادی، محمد بن مسلم و برید بن معاویه را حاملان حدیث، احیاگران نام اهل بیت(ع)، ستارگان شیعه و نفی‌کننده بدعت‌ها، جعل‌ها و تأویل‌گرایی غالیان خواند. آوازه علمی امام(ع)، سبب جذب دانشوران زیادی شد، حتی مخالفان فکری از جاهای دور و نزدیک به حضرت پیوستند. حضرت بیشترین شاگردان را به خود اختصاص داد، به گونه‌ای که تعداد راویان آن حضرت را با گرایش‌های مختلف فکری تا چهار هزار راوی گفته‌اند[۸]. شخصیت‌های برجسته‌ای از اهل سنت مانند ابن جُرَیج، سفیان ثوری، مالک بن انس نیز در میان این راویان بودند[۹].
  3. مناظره‌پروری؛ امام صادق(ع) برای مناظره‌کننده‌ای که اهل بیت(ع) را کمک کند، مژده بهشت داد[۱۰] و از اصحاب خواست با گفتار ایشان با مخالفان مناظره کنند[۱۱]. آرای فقهی محور گفتگوهای فقهی و امامت و خلافت، محور گفتگوهای کلامی بود. امام صادق(ع) از متکلمان خواست در حضور ایشان با مخالفان مناظره کنند و خود ضمن رصد، ارزیابی و درخواست گزارش از مناظرات[۱۲]، با مخالفان مناظره کرد. مفضل بن عمر مناظره امام صادق(ع) را با پزشک هندی درباره توحید نقل کرده که به اِهلیجه معروف است[۱۳]. علی بن یقطین (م۱۸۲ق) نیز مناظره آن حضرت را با یکی از تردیدگرایان به نام مناظرة الشاك بحضرة الصادق(ع) تدوین کرده است[۱۴].[۱۵]

میراث علمی

تحول‌آفرینی حضرت در حوزه‌های فقه و کلام و تفسیر و نیز تربیت شاگردانی برجسته در عرصه‌های مختلف علمی مهم‌ترین میراث علمی آن حضرت است. زراره، بُکَیر و حِمران فرزندان اَعیَن، جمیل بن دراج، محمد بن مسلم، برید بن معاویه، هشام بن سالم، هشام بن حکم، ابوبصیر، عبیدالله و محمد و عمران حلبی، عبدالله بن سنان و ابوصباح کنانی برخی از شاخص‌ترین شاگردان و راویان امام(ع) بودند[۱۶]. تعداد راویان را تا چهار هزار نفر[۱۷] عراقی، حجازی، خراسانی و شامی یاد کرده‌اند[۱۸]. تنوع فکری، راویان را شامل عامی‌مذهبان (اهل سنتکیسانیه، زیدیه، غالیان، صوفیان و شیعیان (پیروان) قرار می‌داد. خود صحابیانِ شیعی نیز هم در برخورد با مخالف، به واگرا و هم‌گرا تقسیم می‌شدند و هم در بینش سیاسی، برخی طرفدار و برخی دیگر مخالف قیام علیه خلیفه یا همکاری با حکومت بودند.

تنوع علمی نیز راویان را به محدثان، فقیهان، مفسران، متکلمان، سیره‌نگاران و تاریخ‌نویسان تقسیم می‌کرد که هر یک با تدوین آثاری به گسترش فرهنگ شیعی کمک کردند.

گفته شده که از پاسخ‌های علمی آن امام(ع) نیز چهارصد رساله از چهارصد مؤلف بـه نـام اصول نوشته شده است[۱۹]. اما شیخ مفید نگارش چهارصد اصل را در دوره زمانی امام علی(ع) تا امام حسن عسکری(ع) بیان کرده است[۲۰] که گویا منظور از اصل در کلام مفید، مجموع نگاشته‌های اصلی و بنیادین شیعه باشد. در این میان، امین ۲۴ کتاب و رساله برای امام صادق(ع) نام برده که حتی در انتساب برخی از آنها تردید است[۲۱] و کتاب‌شناسان و فهرست‌نگاران متقدّم از آن آثار خبری نداده‌اند.

نجاشی نیز تصریح کرده که جز نامه امام(ع) به عبدالله بن نجاشی، حاکم اهواز، اثر مکتوب دیگری برای امام(ع) ندیده است[۲۲]. در کتاب یا نامه بودن برخی مکتوبات امام(ع) نیز اختلاف نظر است. برای نمونه، حدیث اِهلیجه که گفتگوی امام صادق(ع) یا مُفَضَّل با طبیب هندی بود، گاهی به نام کتاب مفضل یا کتاب امام صادق(ع) یاد شده است[۲۳]، اما در منابع و کتاب‌شناسی‌های از آن یادی نیست[۲۴].

میراث مکتوب

کتاب جفر؛ روایاتی از وجود جفر نزد امام صادق(ع) خبر می‌دهد[۲۵] که نه کتاب خاصی است و نه از جنس دانش حروف است، بلکه صندوقچه‌ای چرمی مشتمل بر دانش و آثار انبیای گذشته و حوادث آینده بوده است. آقابزرگ احتمال داده که «الجفر الصادقی» و «الجفر الأسود» املای امام صادق(ع) بر جابر بن حَیّان باشد[۲۶].

کتاب اختلاج اعضاء؛ به معنای پیشگویی آینده بر پایه لرزش اعضای بدن، اثری منسوب به امام صادق(ع) است که بحرانی (م ۱۱۸۶ق) آن را در ۱۰۲ بند از امام صادق(ع) نقل کرده است[۲۷].

کتاب طب؛ ابن بسطام ۱۰۸ روایت طبی از امام صادق(ع) نقل کرده است[۲۸] که از آن به «طب الصادق(ع)» یاد شده است. بر پایه روایات طبی، یوحنّا بن ماسویه، از پزشکان مسیحی، وقتی تقسیم طبایع را از حضرت شنید، چنان متأثر شد که قسم خورد جالینوس چنین ترسیم نیکویی از طبایع نداشته است[۲۹]. امام صادق(ع) نیز قسم یاد کرد که چیزی از کتاب‌های پزشکی نخوانده است و آنها را از پدرانش از رسول خدا(ص) از جبرئیل از پروردگار فراگرفته است[۳۰]. با این حال، شیخ صدوق به روایات طبی، جز در مواردی خاص اعتماد ندارد و حتی برخی از آنها را تدلیس مخالفان اهل بیت(ع) برای زشت‌نمایی مذهب شیعه دانسته است[۳۱]. عبدالهادی مسعودی، تبار و اعتبار آنها را بررسی کرده است[۳۲].

کتاب تفسیر؛ هشام بن سالم روایات تفسیری امام صادق(ع) را گرد آورده و کتابی به نام تفسیر نگاشته است[۳۳]. علامه مجلسی روایات تفسیری امام(ع) را به روایت نعمانی نقل کرده است[۳۴]. آقابزرگ تهرانی نیز بخشی از تفسیر علی بن ابراهیم قمی (م. ح۳۲۹ق) را گردآوری روایات تفسیری امام صادق(ع) دانسته است[۳۵] که شاید از این رهگذر برخی کتاب تفسیر قمی یا خلاصه آن را به قلم ابن عتایقی حِلّی (م. ح ۷۸۶ق) کتاب تفسیر امام صادق(ع) یاد کنند[۳۶].

کتاب مصباح الشریعه؛ روایات اخلاقی فراوانی از امام صادق(ع) نقل شده و کتاب مصباح الشریعه با یکصد باب به آنها پرداخته است. ابن طاووس (م ۶۶۴ق) آن کتاب را تدوین امام(ع) دانسته و شهید ثانی (م ۹۶۵ق) بر آن اعتماد نموده[۳۷]، اما علامه مجلسی (م ۱۱۱۰ق) آن را نگاشته شَقیق بلخی خراسانی صوفی (م ۱۹۴ق) و راوی کتاب را مالک بن دینار (م ۱۲۳ق) از صوفیان خراسانی دانسته است[۳۸].[۳۹]

نامه‌های امام صادق

امام صادق(ع) به دلیل داشتن مرجعیت علمی پاسخگوی مسائل مختلف مردم بود و از سویی پراکندگی جغرافیایی شیعه و دوری مسافت، ارتباط با امام(ع) را دشوار می‌کرد. بدین ترتیب، نامه‌نگاری بهترین گزینه بود و امام(ع) بنا بر روایت عبدالله بن سنان پاسخ نامه را مانند جواب سلام بر خود واجب می‌دانست[۴۰]. نامه‌های امام(ع) با صرف‌نظر از نقدها و بحث سندی برخی پاسخِ نامه و برخی نامه‌های ابتدایی بوده که در پاسخ به کسی نگاشته نشده است:

پاسخ‌نامه‌ها

نامه امام(ع) درباره انحراف عقیدتی برخی شیعیان عراقی از پاسخ‌نامه‌های کلامی است که خداوند را به آفریده تشبیه می‌کردند[۴۱]. پاسخ امام(ع) درباره تفاوت فهم معصومان(ع) با دیگران از قرآن، نمونه‌ای از نامه‌های تفسیری حضرت است[۴۲]. از پاسخ‌نامه‌های فقهی و اقتصادی می‌توان به غُسل مسّ میّت برای امام علی(ع) پس از غسل دادن رسول خدا(ص)[۴۳] و نیز چگونه خرج‌کردن بیت‌المال در پاسخ به عبدالله بن نجاشی، استاندار شیعی اهواز از سوی منصور عباسی[۴۴] کرد. امام(ع) در پاسخ به پرسش دیگری، به بیان معاملات چهارگانه: شامل دادوستد با حاکمان، تجارت، صنعت‌گری و اجاره و نیز احکام فقهی آنها و گونه‌های حلال و حرام هر یک پرداخت و در واقع، شیوۀ گذران زندگی و راه‌های درآمد و سودآوری را به عنوان سبک زندگی اقتصادی مردم بیان داشت[۴۵]. نامه دیگری از امام(ع) درباره تقسیم غنایم و خمس آنها در زمان رسول خدا(ص) است[۴۶].[۴۷]

نامه‌های ابتدایی

این بخش از نامه‌ها شامل موضوعات اخلاقی، کلامی و سیاسی و امور شخص است. پرهیز از جدال و کشمکش با عالمان و سـتیز با سفیهان[۴۸]، لزوم دوستی و مهربانی با بزرگسالان و رفتار خردمندانه با جاهلان و ریاست‌طلبان، از نامه‌های اخلاقی آن حضـرت است[۴۹]. در نامه دیگری که امام صادق(ع) فرمان داد شیعه آن را آموزش دهد، در حفظ آن بکوشد و به آن عمل کند. شیعیان نیز آن را در مساجد منازلشان گذاشتند و پس از هر نمازی خواندند. در این نامه به اموری مانند رفتار اجتماعیِ شایسته با مخالفانِ ستیزه‌جو، رعایت اخلاق فردی و اجتماعی، پرهیز از زشت‌گویی و زشت‌کرداری، نیایش به درگاه الهی، مقاومت در برابر اندیشه‌های مخالف، پیروی از اهل بیت(ع) و نهی از نافرمانی آنان، باطل‌شماری قیاس، نوع دوستی و کمک به فرودستان سفارش شده است[۵۰].

امام(ع) به عبدالله بن جندب نیز وصیت‌نامه اخلاقی مشتمل بر این امور نوشت: پرهیز از دام‌های شیطان، جایگاه سرای جاوید در نگاه خوبان، محاسبه روزانه نفس، عدم غبطه بر خوشی خطاکاران، سرگرم نشدن به آرزوهای دروغین، راز نگه‌داری دعوتگران، گسترش جهل با بازیچه شدن دین، ثابت‌قدم و درخشنده‌بودن شیعه، خیرگویی از گناه‌کاران، بهشت رفتن با گفتن دانسته‌ها و خودداری از نادانسته‌ها، هلاکت کنشگرانِ بدون توجه به قدرت الهی، نابودی گناهکاران متکی بر رحمت الهی، پاداش دلشادگران، بر آورندگان نیازهای مردم، کم‌سپاسی چشم و زبان، بیان انواع دام‌های شیطانی، تلاش جز برای آزادسازی نفس سودی ناچیز دارد و دوزخ سزای خیانت، حسادت و تحقیر دیگران است. در این نامه راه‌های هم‌جواری با خداوند چنین آمده است: آن‌گونه به خداوند امیدوار باش که گناه نکنی؛ چندان ترسان باش که ناامید نشوی؛ با کارشناسان امور نزاع مکن؛ پیش از هر عملی راه ورود و خروج آن را شناسایی کن؛ شکیبایی و ترک شهوت راه رسیدن به خواسته‌هاست؛ به جای نگاه ارباب‌مآبانه به بدی دیگران، بدی‌های خود را بنده‌وار بررسی کن؛ عفوپذیر باش؛ از خودنمایی و ریا بپرهیز و بدان کسی که کردارش مانند تبهکاران است شایسته نیست به جایگاه نیکان طمع ورزد. هر چیزی را بنیانی است و بنیان اسلام، دوستی ما اهل بیت(ع) است[۵۱]. از نامه‌های کلامی آن حضرت نیز یکی نامه به ابوالخطّاب است که اهل بیت(ع) را بن‌مایه کرامت و نیکی و دشمنان اهل بیت(ع) را عامل تباهی و عصیان‌گری شمرد و به تبیین رابطه اطاعت و شناخت پرداخت[۵۲]. نامه دیگر حضرت به پیروان رأی و قیاس بود که بنیان آن اندیشه را نفی نمود و ادعای فهم همه امور با عقل را بی‌نیازی از علم الهی، ناسازگار با فلسفه ارسال پیامبران و نتیجه آن را نیز دوری از خداوند خواند[۵۳]. از نامه‌های سیاسی اجتماعی، فقط می‌توان به تعزیت‌نامه امام(ع) به عبدالله بن حسن یاد کرد. حضرت پس از شکست حسنیان از منصور، خود را در غم آنان شریک دانست و آنان را به مقاومت فرمان داد. امام(ع) شکست آنان را مظلومانه شمرد، با شهادت حضرت زکریا، امام علی(ع) و امام حسین(ع) تشبیه کرد و عبدالله بن حسن را عبد صالح و نسل پاک خواند. این نامه در آثار متقدمان نیامده، محتوای آن نیز با موضع‌گیری امام(ع) در برابر حسنیان سازگاری ندارد و خویی دشواری‌های سندی و محتوایی نامه را بیان کرده است[۵۴].[۵۵]

منابع

  1.   پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲

پانویس

  1. کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۰.
  2. برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۰۹ - ۲۱۵؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۶ - ۵۸.
  3. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۹۷.
  4. وکیع، اخبار القضاة، ج۳، ص۷۷.
  5. نجاشی، رجال، ص۱۲ – ۱۳.
  6. مفید، الاختصاص (منسوب)، ص۲۰۱؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۳۸۶.
  7. مفید، الاختصاص (منسوب)، ص۶۶؛ ر.ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۳۴۵-۳۴۶.
  8. مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۷۹.
  9. مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۷۵-۷۶؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۲۵۶.
  10. مفید، الامالی، ص۳۳.
  11. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۴۱ و ۷۴۶.
  12. ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۹ – ۱۷۱.
  13. مجلسی، بحارالانوار، ج۳، ص۱۵۲، ج۱۰۲، ص۳۷.
  14. طوسی، الفهرست، ص۱۵۵.
  15. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۹۸.
  16. حلی (محقق)، المعتبر، ج۱، ص۲۶.
  17. مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۷۹. قَرشی رقم راویان را ۳۶۵۲ تن و شبستری ۳۷۵۹ نفر را در سه جلد فهرست کرده است؛ شریف قَرشی، موسوعة الامام صادق(ع)، ج۶، همه صفحات و شبستری، الفائق فی روات و اصحاب الامام لاصادق(ع)، ج۱، ص۲۱ - ۶۹۹؛ ج۲، ص۵ - ۶۹۱؛ ج۳، ص۵ - ۵۳۵.
  18. شهید اول، ذکری، ج۱، ص۵۸.
  19. طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۰۰؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج۲، ص۴۳؛ ابن طاووس، فتح الابواب، ص۶۴؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۳۱۸؛ شهید اول، ذکری، ج۱، ص۵۸.
  20. ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص۳۹.
  21. امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۶۸ - ۶۶۹.
  22. نجاشی، رجال، ص۱۰۱ و ۲۱۳؛ نک: آقابزرگ، الذریعه، ج۲، ص۴۸۵.
  23. ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۱۵۹؛ ابن طاووس، فرج المهموم، ص۱۱ - ۲۱؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳، ص۱۵۲.
  24. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۹۹.
  25. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۹ - ۲۴۱.
  26. آقابزرگ، الذریعه، ج۵، ص۱۲۰ - ۱۲۱.
  27. بحرانی، الکشکول، ج۲، ص۸۴.
  28. ابن بسطام، طب الائمه(ع)، ص۴ - ۱۳۹ در باب‌های مختلف.
  29. ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۳۸۲؛ نک: مجلسی، بحارالانوار، ج۵۹، ص۱۱۸.
  30. صدوق، الاعتقادات، ص۱۱۵ - ۱۱۶.
  31. مسعودی، «روایات طبی، تبار و اعتبار»، علوم حدیث، سال ۲۳، ش۸۷، ص۳ - ۲۳.
  32. نجاشی، رجال، ص۴۳۳.
  33. مجلسی، بحارالانوار، ج۹۰، ص۱ - ۹۷.
  34. قمی، تفسیر، ص۶ مقدمه آقابزرگ تهرانی.
  35. آقابزرگ، الذریعه، ج۴، ص۲۴۵؛ ج۲۰، ص۱۹۰.
  36. ابن طاووس، الامان من أخطار الاسفار، ص۹۲؛ شهید ثانی، کشف الریبه، ص۶۹.
  37. مجلسی، بحارالانوار، ج۳۲، ص۱؛ ر.ک: آقابزرگ، الذریعه، ج۲۱، ص۱۱۱.
  38. کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۷۰.
  39. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۳۰۱.
  40. نک: محقق داماد، الرواشح السماویة، ص۱۲۷.
  41. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۰۰.
  42. برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۶۸.
  43. طوسی، الاستبصار، ج۱، ص۱۰۰؛ همو، تهذیب، ج۱، ص۱۰۸ و ۴۶۹.
  44. شهید ثانی، کشف الریبه، ص۸۶ - ۹۶؛ همو، رسائل، ص۳۲۸ - ۳۳۳.
  45. ابن شعبه، تحف العقول، ص۳۳۶ – ۳۳۹.
  46. ابن شعبه، تحف العقول، ص۳۳۹ - ۳۴۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۹۳، ص۲۰۴.
  47. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۳۰۳.
  48. کلینی، الکافی، ج۵، ص۸۶.
  49. کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۵۸.
  50. کلینی، الکافی، ج۸، ص۲ - ۱۴. محمد باقر انصاری این نامه را با همکاری انتشارات دلیل ما در ۶۴ صفحه منتشر کرده است.
  51. ابن شعبه، تحف العقول، ص۳۰۱ - ۳۰۹.
  52. صفار، بصائر الدرجات، ص۵۵۶.
  53. برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۰۹ - ۲۱۰.
  54. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۷۵؛ نک: امین، مستدرکات اعیان الشیعه، ج۱، ص۷۱.
  55. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۳۰۳.