رابطه اسم اعظم با علم معصوم چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۳:۲۲ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
رابطه اسم اعظم با علم معصوم چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل بالاترعلم معصوم / منبع علم معصوم
مدخل اصلیاسم اعظم
مدخل وابستهعلم غیب / اسمای الهی

رابطه اسم اعظم با علم معصوم (ع) چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

پاسخ نخست

محمد حسین مظفر

آیت‌الله محمد حسین مظفر در دو کتاب «علم الإمام» و «پژوهشی در باب علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

«آن‌گونه که در احادیث آمده، اسم اعظم از هفتاد و سه حرف تشکیل یافته و هفتاد و دو حرف آن نزد ائمه (ع) هست؛ و فقط یک حرف را خداوند متعال برای خود برگزیده است و نزد آصف فقط یک حرف بود که توانست با آن تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم بر هم زدن حاضر کند و آدم، که بهره‌اش از آن بیش از سایر انبیاء (ع) بود، تنها بیست و پنج حرف آن را در اختیار داشت[۱]. من گرچه نمی‌دانم اسم اعظم چیست؟ و چگونه بر هفتاد و سه حرف مشتمل است؟ امّا از این بیان به عظمت شأن ائمۀ اطهار (ع) و بزرگی مقام و گسترۀ علمشان پی می‌برم تا جایی که خداوند سبحان، همان یک حرف را که نزد آصف بود، «علمی از کتاب» نامید؛ پس کسی که همۀ حروف در اختیارش است چون باشد؟»[۲]

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله مکارم شیرازی؛
آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه» در این‌باره گفته‌ است: «پیرامون اسم اعظم روایات گوناگونى وارد شده و از آنها چنین استفاده مى‌شود که هرکس از این اسم باخبر باشد، نه فقط دعایش مستجاب است، بلکه با استفاده از آن مى‌تواند به فرمان خدا، در جهان طبیعت تصرف کند و کارهاى مهمى انجام دهد. در اینکه اسم اعظم، کدام‌ یک از اسماء خداوند است، بسیارى از دانشمندان اسلامى بحث کرده‌اند و غالباً بحث‌ها بر محور این دور مى‌زند که از میان نام‌هاى خدا نامى را بیابند که این خاصیت عجیب و بزرگ را داشته باشد. ولى ما فکر مى‌کنیم آنچه بیشتر باید از آن جست‌وجو کرد، این است که نام و صفاتى را بیابیم که با پیاده کردن مفهوم آن در وجود خودمان، آن‌چنان تکامل روحى بیابیم که آن آثار بر آن مترتب گردد؛ به تعبیر دیگر، مسئله مهم، تخلق به این صفات و واجد شدن این مفاهیم و متصف شدن به این اوصاف است؛ وگرنه یک شخص آلوده و پست با دانستن یک کلمه چگونه ممکن است، مستجاب الدعوة و همانند آن شود و اگر مى‌شنویم که "بلعم" داراى این اسم اعظم بود و آن را از دست داد، مفهومش این است که بر اثر خودسازى و ایمان و آگاهى و پرهیزگارى به چنان مرحله‌اى از تکامل معنوى رسیده بود که دعایش نزد خدا رد نمى‌شد ولى بر اثر لغزش‌ها که در هر حال آدمى از آنها مصون نیست و به خاطر هواپرستى و قرار گرفتن در خدمت فراعنه و طاغوت‌هاى زمان، آن روحیه را به کلى از دست داد و از آن مرحله سقوط کرد، و منظور از فراموش کردن اسم اعظم نیز ممکن است همین معنى باشد و نیز اگر مى‌خوانیم که پیامبران و پیشوایان بزرگ از اسم اعظم آگاه بودند، مفهومش این است که حقیقت این اسم بزرگ خدا را در وجود خودشان پیاده کرده بودند و در پرتو این حالت خداوند چنان مقام والایى به آنها داده بود»[۳].
۲. آیت‌الله اراکی؛
آیت‌الله محسن اراکی در بیاناتی با عنوان «پرسشی درباره اسم اعظم» در این باره گفته است: «اسم اعظم جلوه‏‌ای از جلوه‏‌های الهی است که برای همه کس حاصل نمی‏‌شود، یعنی مرتبه‏‌ای خاص از مراتب معرفت الهی است برای توجه به این مرتبه از مراتب معرفت الهی از لفظ نیز استفاده می‏‌شود، ولی معلوم نیست لفظ خاصی داشته باشد، بلکه ممکن است همین لفظ "الله" برای کسانی که به آن مرحله بالای معرفت رسیده باشند اسم اعظم باشد».[۴]
۳. آیت‌الله فاضل لنکرانی؛
حجت الاسلام و المسلمین فاضل لنکرانی در بیاناتی با موضوع «همگرایی قیام امام حسین با علم حضرت به شهادت خود و یارانش» در این‌باره گفته‌ است: «خود ائمه (ع) تصریح فرمودند که از ۷۳ حرف اسم اعظم ۷۲ حرف به ما داده شده و یک حرف مختص به خدای تبارک و تعالی است! که از آن تعبیر به اسم مستأثر می‌کنند. این را هم عرض کنم که فکر نکنید بین ۷۲ و ۷۳، فقط یک حرف فاصله است. چه بسا این یک حرف صدها برابر آن ۷۲ حرف اثر داشته باشد که همینطور هم هست، طبق این بیان ما دو جور علم داریم، علمٌ لا یعلمه إلا الله. علمی که احدی جز خدا بر آن آگاهی ندارد. که همین علم مستأثر است و دوم علمی است که خداوند به ملائکه و انبیاء و ائمه داده است و این همان نتیجه‌ای است که ما در جمع بین آیات گرفتیم»[۵].
۴. حجت الاسلام و المسلمین گنجی؛
حجت الاسلام و المسلمین حسین گنجی در کتاب «امام‌شناسی» در این‌باره گفته‌‌اند:

«یکی دیگر از عوامل ایجاد ولایت تکوینی داشتن اسم اعظم است. هر کسی که اسم اعظم را داشته باشد و هر مقداری که از حروف اسم اعظم بهره برده باشد و هر تعدادی از حروف اسم اعظم را که دارا باشد، به همان اندازه و مقدار می‌تواند در عامل هستی تصرف کند.

تعداد اسم اعظم: امام باقر (ع) فرمودند: اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است که آصف ابن برخیا[۶] یک حرف آن را می‌دانست و به وسیله آن تخت بلقیس را نزد سلیمان آورد و اما نزد ما اهل بیت هفتاد و دو حرف اسم اعظم است و یک حرف هم نزد خداوند متعال است که از آن در علم غیب خود استفاده می‌کند[۷]»[۸].
۵. حجت الاسلام و المسلمین سبحانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید محمد جعفر سبحانی در کتاب «منابع علم امامان شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«اسم اعظم یکى دیگر از منابع علم امام (ع) است. روایات متعددى درباره اسم اعظم بیان شده است که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‌کنیم؛ چنان‌که امام صادق (ع) فرمود:«إِنَّ اسْمَ الله الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا کَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَرِیرِ بِلْقِیسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّ‍-رِیرَ بِیَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ کَمَا کَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ الله تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَهُ»[۹] همچنین در روایتى دیگر چنین مى‌خوانیم: «عَنْ هَارُونَ بْنِ الجَهْمِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ الله (ع) لَمْ أَحْفَظْ اسْمَهُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله (ع) یَقُولُ إِنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ (ع) أُعْطِیَ حَرْفَیْنِ کَانَ یَعْمَلُ بِهِمَا وَ أُعْطِیَ مُوسَى أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِیَ إِبْرَاهِیمُ ثَمَانِیَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِیَ نُوحٌ خَمْسَةَ عَشَ‍-رَ حَرْفاً وَ أُعْطِیَ آدَمُ خَمْسَةً وَ عِشْ‍-رِینَ حَرْفاً وَ إِنَّ الله تَعَالَى جَمَعَ ذَلِکَ کُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ (ص) وَ إِنَّ اسْمَ الله الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أُعْطِیَ مُحَمَّدٌ (ص) اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ حُجِبَ عَنْهُ حَرْفٌ وَاحِدٌ»[۱۰]

البته درباره اسم اعظم و ماهیت آن، اختلاف‌نظر فراوانى وجود دارد (...). علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مى‌نویسد: اسماء الهى و مخصوصاً اسم اعظم او هرچند در عالم مؤثر بوده و اسباب و وسایطى براى نزول فیض از ذات خداى تعالى در این عالم مشهودند، لکن این تأثیرشان به‌خاطر حقایقشان است؛ نه به الفاظشان که در فلان لغت، دلالت بر فلان معنا دارد و همچنین نه به معانى‌شان که از الفاظ فهمیده شده و در ذهن تصور مى‌شود. بلکه معناى این تأثیر این است که خداى تعالى که پدیدآورنده هر چیزى است، هر چیزى را به یکى از صفات کریمه‌اش که مناسب آن چیز است و در قالب اسمى است، ایجاد مى‌کند؛ نه اینکه تنها لفظِ اسم یا معناى مفهوم از آن یا حقیقت دیگرى غیر ذات متعالى خدا چنین تأثیرى داشته باشد.[۱۱](...) مرحوم کفعمى نیز در کتاب «مصباح» درباره اسم اعظم ۶١ قول را بیان مى‌کند و مى‌گوید، "سخن در اسم اعظم، به آنچه گفته شد منحصر نمى‌شود".[۱۲] بنابراین اسم اعظم، تنها اسم و نام کلمه یا اسم صفتى از صفات خدا نیست. بلکه بیشتر مربوط به عمل است. ازاین‌رو دانستن اسماء الهى و لفظ تنها، کارساز نخواهد بود؛ به همین دلیل "بلعم باعورا"[۱۳] که در عصر حضرت موسى (ع) مى‌زیست، بر اثر علم و تقوا به مقامى رسیده بود که به اسم اعظم آگاهى یافته بود و به همین دلیل، دعایش مستجاب مى‌شد. اما وقتى هوس‌هاى نفسانى به او راه یافت و با موسى (ع) در ماجراى جنگ با عمالقه، مخالفت کرد، این موقعیت از او گرفته شد و دیگر دعایش به استجابت نمى‌رسید و نور اسم اعظم نیز از او خارج شد و تاریکى گمراهى او را فرا گرفت. خداوند نیز در قرآن او را چنین نکوهش مى‌کند: ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ[۱۴] بنابراین اگر کسى به صفات الهى تخلق یابد و داراى مفاهیم این صفات شود، یعنى مظهر این صفات، یا حتى بخشى از این صفات گردد، چنان تکامل روحى مى‌یابد که مى‌تواند حامل اسم اعظم گردد؛ وگرنه یک شخص گناهکار هرگز نمى‌تواند با تلفظ یک کلمه از اسماء الهى، مستجاب‌الدعوه شود. ائمه اطهار (ع) نیز با طهارت روح و عصمت خدادادى، از این ویژگى برخوردار بودند و به‌ وسیله اسم اعظم از غیب آگاه مى‌شدند»[۱۵].
۶. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید امین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در این‌باره گفته‌ است: «اسم اعظم، برترین نام خدا است که پیامبران و اولیای الهی به‌وسیله آن، دست به تصرفات غیر طبیعی و خوارق عادات می‌زنند و از امور غیبی آگاهی پیدا می‌کنند. و آن هفتاد و سه حرف است، چنان که امام باقر (ع) و امام صادق (ع) و امامان معصوم دیگر در روایات بسیاری فرمودند: به حضرت آدم (ع) بیست و پنج و به حضرت نوح (ع) پانزده حرف و در بعضی روایات بیست و پنج حرف داده شده و نزد حضرت ابراهیم خلیل (ع) هشت حرف و نزد حضرت موسی (ع) چهار حرف بوده است[۱۶] و نزد حضرت عیسی (ع) دو حرف بود که به آن مردگان را زنده می‌کرد و به اذن خدا پیسی و کور مادرزاد را شفا می‌داد و از گل صورت مرغ می‌ساخت و در آن می‌دمید زنده می‌شد و به اذن خدا می‌پرید[۱۷] و نزد آصف وصی سلیمان (ع) یک حرف بود که به‌وسیله آن آصف زمین را شکافت و تخت بلقیس را به یک چشم بر هم زدن نزد سلیمان (ع) حاضر کرد[۱۸] و نزد پیامبر اعظم (ص) ما و ائمه (ع) از ذریه آن حضرت هفتاد و دو حرف آن می‌باشد و یک حرف آن نزد پروردگار مخزون و مکنون است و احدی از مخلوقات آن را نمی‌داند. پیامبران و پیشوایان بزرگ، ضمن این که از اسم اعظم آگاه بودند حقیقت این اسم بزرگ خدا را در وجودشان پیاده کرده بودند و در پرتو این حالت خداوند چنان مقام والایی به آن‌ها داده بود که از امور غیبی بالفعل آگاه بودند، به طوری که آصف با داشتن یک اسم تخت بلقیس را فوراً حاضر می‌کند و خداوند سبحان همان یک حرف را که نزد آصف بود "علمی در کتاب" نامید، پس کسی که هفتاد و دو حرف از آن در اختیارش باشد چگونه تصرفی در امور غیبی بالفعل خواهد داشت؟»[۱۹].
۷. حجت الاسلام و المسلمین باقری؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد فائز باقری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان «بررسی علم اولیای الهی» در این‌باره گفته است: «روایات اسم اعظم را دارای هفتاد و سه حرف می‌داند که هفتاد و دو حرف آن نزد ائمه (ع) است و یک حرف آن مخصوص خدای سبحان است، نزد آصف بن برخیا، کارگزار حضرت سلیمان که کارهای شگفت انجام می‌داد، تنها یک حرف از هفتاد و سه حرف اعظم موجود بود.[۲۰] اینکه حقیقت اسم اعظم چیست و چرا و چگونه هفتاد و سه حرف است هیچ‌گاه برای ما روشن نخواهد شد، تنها همین مقدار فهمیده می‌شود که دارنده این اسم دارای مقام عالی و استثنایی است و خداوند از این حروف به «علم من الکتاب» تعبیر کرده است[۲۱]»[۲۲].
۸. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر در مقاله «منابع علم امام در قرآن» در این‌باره گفته‌ است:

«اسم اعظم عنوانی است که برخی روایات برای بیان سرچشمه علم امام و آگاهی‌ها و توانایی‌های او به آن اشاره دارند. در روایات، یکی از ویژگی‌های پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) بهره‌مندی کامل‌تر از اسم اعظم الهی بیان شده است. روایات در این نکته مشترک‌اند که اسم اعظم پروردگار هفتاد و سه حرف دارد: «اسْمَ‏ اللَّهِ‏ الْأَعْظَمَ‏ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ‏ حَرْفا»[۲۳] همچنین روایات در این مطلب مشترک‌اند که بهره‌مندی خاتم المرسلین و خاندان ایشان از اسم اعظم، کامل‌تر از سایر انبیا و اوصیاست؛ یعنی آگاهی به هفتاد و دو حرف، به ایشان عطا شده است[۲۴].

در احادیث، اعمال و رفتار خارق العاده عیسی بن مریم (ع) که قرآن به آن‌ها اشاره دارد و همچنین واکنش آصف به درخواست سلیمان برای احضار تخت بلقیس، ثمره و نتیجه عطا شدن اسم اعظم به ایشان دانسته شده است؛ [۲۵]. لذا نباید تصور کرد که مراد از اسم اعظم، صرفاً لفظ یا کلمه‌ای مانند سایر کلمات رایج باشد؛ بلکه مراد حقیقت عظمی است که حقایق متعددی را در بر می‌گیرد؛ به تعبیر دیگر، واقعیت‌های متعددی تشکیل دهنده اسم اعظم الهی هستند. علامه طباطبایی رحمه الله نیز معتقد است اسم اعظم از قبیل الفاظ و یا مفاهیمی که الفاظ بر آنها دلالت می‌کنند نیست و اعتقاد به اینکه اسم اعظم ترکیبی از حروف لفظی باشد، سخن صحیحی نمی‌باشد[۲۶]»[۲۷].
۹. حجت الاسلام و المسلمین صالحی مالستانی؛
حجت الاسلام و المسلمین حسین صالحی مالستانی در مقاله «علم غیب و علم لدنی پیامبر» در این‌باره گفته‌است: «امام خمینی که عرفان و برهان را از خرمن قرآن و سنت گرفته، با تکیه بر روایات به بیان عرفانی علم پیامبر پرداخته و در ضمن آن مراتب علمی انبیا را نیز بیان می‌کند، بیان امام چنین است: "اما اسم اعظمی که به حسب حقیقت غیبیه است و جز خدا هیچ کس بدون استثنا از آن آگاهی‏ ندارد به همان اعتباری که از پیش گفتیم عبارت است از حرف هفتاد و سوم که خداوند آن را برای خود نگاه داشته، چنان‌که در روایت کافی است در باب آنچه به ائمه دین (ع) از اسم اعظم عطا شده، سند به امام باقر (ع) می‌‏رسد که فرمود: "همانا اسم اعظم بر هفتاد و سه حرف است، و از آن در نزد آصف یک حرف بود که به آن یک حرف سخن گفت و زمینی که میان او و تخت بلقیس بود درهم فرو رفت و او دست دراز کرده تخت را با دست خود برگرفت، سپس زمین به همان حالتی که بود بازگشت، و این جریان در فاصله‌‏ای کمتر از یک چشم به هم زدن اتفاق افتاد. و از آن اسم اعظم هفتاد و دو حرف نزد ماست و یک حرف آن نزد خدای تعالی است که آن را در علم غیب برای خود اختصاص داده. و حول و قوه‌‏ای نیست جز به خدای علی عظیم". و مانند این روایت، روایت دیگری هست و نیز در همان کتاب از امام صادق (ع) منقول است که می‏‌فرمود: "عیسی بن مریم را دو حرف داده شد که با آن دو حرف کار می‏‌کرد و موسی را چهار حرف داده شده بود، و ابراهیم را هشت حرف، و نوح را پانزده حرف، و آدم را بیست و پنج حرف، و خدای تعالی همه این‏‌ها را برای محمد (ص) جمع کرد، و اسم اعظم اللّه هفتاد و سه حرف است که محمد (ص) را هفتاد و دو حرف داده شده و یک حرف از او پوشیده ماند".[۲۸] "و اما اسم اعظم به حسب مقام الوهیت و واحدیت، آن اسمی‏ است که جامع همه اسمای الهی است، جامعیتی که مبدأ اشیاء و اصل آن‌ها باشد... و در تمام نوع انسان کسی که این اسم آن‌چنان که هست برای او تجلی کرده باشد نیست بجز حقیقت محمدیه (ص) و اولیاء خدا که در روحانیت با آن حضرت متحدند. و این است همان غیبی که مرتضای از بندگان خدا در اطلاع به آن غیب مستثنا هستند اشاره است به آیه شریفه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ)[۲۹]".[۳۰] اما اسم اعظم به حسب حقیقت عینیه عبارت است از انسان کامل که خلیفةاللّه در همه عوالم است و او حقیقت محمدیه است.[۳۱] امام در ادامه به مطالب مهمی پیرامون اتحاد عین ثابت حقیقت محمدیه با اسم اعظم حق، و این که همه عوالم از عالم عقل تا عالم هیولی و کلاً جهان، سراپا ظهور حقیقت محمدیه هستند.[۳۲] امام خمینی در جای دیگر در بحث اسمای الهی و این‌که اسمای الهی عین ذات اوست، پس از طرح مباحث دقیق عرفانی، علم به آن را مخصوص صاحب‌دلان مشایخ می‌داند که از مشکات نبوت و مصباح (اشاره است به آیه ۳۵ سوره نور)[۳۳] ولایت، با ریاضت‌ها و مجاهدت‌ها بهره‌مند شده‌اند و از علوم رمزی انبیا و اولیا، یاد می‌نماید که به جز ظاهر آن چیزی نمی‌دانیم، زیرا گرفتار عالم طبیعت هستیم. [۳۴] تعبیر امام خمینی به مشکات نبوت اشاره به آیه ۳۵ سوره نور است که علم پیامبر الهی را به نور حقیقی حق متصل می‌نماید و تعبیر علوم رمزی انبیا و اولیا، نیز اشاره به همان علمی است که از عهده انسان‌های عادی بر نمی‌آید و منشأ الهی دارد و نیاز به فیض خداوند در بندگان برگزیده و پسندیده خودش می‌باشد که از آن به علم غیب و علم لدنی تعبیر می‌شود. دقت امام نسبت به جایگاه پیامبر، در دیگر شئون سفیران الهی نیز جاری است؛ از نظر امام خمینی، پیامبر تجلی اسما و صفات حق است که "علیم" یکی از اسمای حق تعالی است، و پیامبر مظهر آن است» [۳۵].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین بیابانی اسکوئی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد بیابانی اسکوئی در کتاب «امامت» در این‌باره گفته‌ است: «اسم اعظم از هفتاد و سه حرف تشکیل یافته است. خداوند متعال هفتاد و دو حرف آن را برای ائمه اهل بیت: آشکار کرده و علم یک حرف از آن به خداوند سبحانه اختصاص دارد و از همه بندگان پنهان است آصف بن برخیا یک حرف از آن را دارا بوده و به واسطه آن تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن پیش سلیمان حاضر کرد. حضرت عیسی (ع) دو حرف از آن را می‌دانست و با آن دو حرف مردگان را زنده می‌کرد و کور مادر زاد را شفا می‌داد. امام صادق (ع) می‌فرماید:خدای عزوجل اسم اعظم خویش را هفتاد و سه حرف قرار داد. از آن، بیست و پنج حرف به حضرت آدم (ع) داد. و بیست و پنج حرف هم به نوح عطا کرد. و به ابراهیم (ع) هشت حرف عطا فرمود. و موسی را چهار حرف داد. و عیسی را دو حرف عطا فرمود. و او با آن دو حرف مرده‌ها را زنده می‌کرد و کور مادرزاد و شخص پیس‌دار را شفا می‌داد. و محمد (ص) را هفتاد و دو حرف داد. و یکی را مخفی داشت تا آنچه پیش اوست دانسته نشود و آنچه را بندگان دارند، بداند [۳۶]. و در حدیثی دیگر امام‌ هادی (ع) می‌فرماید:حرفی از آن نزد آصف بود و با به زبان آوردن آن، زمین برای او محلی که او قرار داشت تا محل قوم سبا شکافته شد و او تخت بلقیس را گرفت و در کمتر از یک چشم به هم زدن آن را پیش سلیمان آورد و زمین به هم آمد[۳۷]. البته داشتن تعداد بیشتر حروف دلالت بر فزونی علم صاحب آن نمی‌کند مگر این‌ که اثبات شود در میان همین حروف آن حرفی که دیگری هم دارد، وجود داشته باشد. به عنوان مثال معلوم نیست ۲۵ حرف حضرت آدم (ع) همان هشت حرف حضرت ابراهیم را هم در بر گرفته است. و نیز روشن نیست حروف چه امتیازاتی نسبت به همدیگر دارند»[۳۸].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین صالح؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن صالح، در مقاله «ارتباط مفهوم علم الكتاب و ولایت تكوینی اهل بیت (ع)» در این‌باره گفته‌ است: «بر اساس روایات اسم اعظم الهی دارای ۷۳ حرف است که یکی از آنها مختص به خداست و در روایات با عنوان اسم مستأثر از آن یاد شده است. ائمه (ع) به جز اسم مستأثر به دیگر اسمای اعظم الهی علم دارند. در روایتی امام باقر (ع) با تصریح به مطلب پیش گفته معتقدند که آصف بن برخیا تنها به یکی از اسمای الهی آگاه بود و با دانستن یک حرف توانست زمین میان خود و تخت بلقیس را شکافته، در هم فرو برد و تخت را با دست خود بگیرد و سپس زمین را به حالت پیشین بازگرداند. سپس حضرت می‌فرمایند ما اهل بیت از همه ۷۲ اسم اعظم و غیر مستأثر الهی آگاهیم[۳۹]. همچنین بر اساس روایات تفاوت ائمه (ع) با پیامبران در علم به این اسمای موجب درجه بندی در قدرت تکوینی شده است و به همین سبب است که اهل بیت بر همه معجزات انبیای پیشین قادر بوده‌اند. لذا حضرت عیسی (ع) عالم به دو حرف، حضرت موسی (ع) عالم به چهار حرف، حضرت ابراهیم (ع) عالم به هشت حرف، حضرت نوح (ع) عالم به پانزده حرف و حضرت آدم (ع) عالم به ۲۵ حرف معرفی شده‌اند. این در حالی است که پیامبر خاتم (ص) و اهل بیت او از ۷۲ اسم آگاه‌اند[۴۰]. علم حضرت عیسی (ع) به دو حرف به تنهایی موجب شد که او قادر بر احیای اموات و شفای امراض باشد. پس به طریق اولی کسانی که علم بیشتری دارند از قدرت تکوینی والاتری نیز برخودارند[۴۱]. در برخی احادیث دیگر به بیانی متفاوت بر نکته پیش گفته تأکید شده است و می‌توان این نتیجه را به دست آورد که اسمای اعظم نه لفظ صرف، بلکه حقایقی هستند که در صفات و فضایل وجودی مانند علم و عبادت جلوه‌گری می‌کنند و کسی که به این اسما احاطه دارد، همه این فضایل را داراست. از این رو پیامبر (ص) فرمود: کسی که می‌خواهد علم آدم، سلم نوح، حلم ابراهیم، زیرکی موسی و زهد داوود را بنگرد به علی بن ابی طالب (ع) نظر کند[۴۲]. بر پایه روایات پیش گفته اولاً معجزات و خوارق عادات انبیا معلول ذخیره و سرمایه آنان از اسم اعظم دانسته شده و ثانیاً افضلیت پیامبر خاتم (ص) بر دیگر انبیای الهی به دارایی عظیم حضرتش از این منبع مستند گشته است؛ به گونه‌ای که از میان ۷۳ حرف، پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) او از قسمت اعظم آن، یعنی ۷۲ حرف آگاه‌اند. گرچه درباره حقیقت اسم اعظم اقوالی چند وجود دارد، می‌توان آنها را در یک تقسیم کلی بر دو دسته دانی و عالی دانست. مرادمان از تفاسیر دانی تفاسیر و اقوالی هستند که اسم اعظم الهی را اسمی لفظی می‌دانند که همانند دیگر الفاظ به کار برده می‌شود. این نظریه عرفی راز تأثیرگذاری اسم اعظم را ترکیب نامتعارف حروف آن مانند حروف مقطعه قرآن می‌داند که این غیرعادی بودن موجب پدیدار شدن اثاری غیر عادی می‌شود[۴۳]؛ این در حالی است که طبق قاعده علیت باید میان علت و معلول سنخیت وجود داشته باشد و رابطه الفاظ و معانی آنها صرفاً رابطه ای اعتباری و قراردادی است»[۴۴].
۱۲. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است: «شیخ صدوق می‌گوید: خداوند متعال اسم اعظم خود را در آغاز سوره‌های قرآن و در حروف مقطعه آن، نهان ساخته است و تنها خاندان عصمت و طهارت را از این اسم آگاه کرده و به معرفت آن، مفتخر ساخته است. جهتش این است که اگر خدای تعالی این اسم را به همه مردم می‌‌آموخت و آن را برای همه آشکار می‌‌نمود، عده‌ای از آن اسم سوء استفاده می‌کردند و آن را در برابر پیامبران و امامان (ع) به کار می‌بردند. بر این اساس، علم مزبور را به کسانی اختصاص داد که حجت‌های او بر مردم‌اند تا بتوانند در مواقع لزوم به وسیله آن دلیل‌ها و معجزاتی را برای اثبات حقانیت خود بیاورند»[۴۵].
۱۳. آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد نظیر عرفانی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«در مورد اسم اعظم معروف این است که آن از اسماء مبارکه خداوند است و هر کس به آن مجهز شود نه تنها دعایش مستجاب می‌گردد، بلکه در سایه آن می‌تواند به تمامی اهداف خود فائق آید. از بعضی احادیث استفاده می‌گردد که اسم اعظم در داخل سوره حمد و یا اول سوره آل عمران و یا آیه الکرسی می‌باشد و کسی جز امام (ع) و یا خواص از آن اطلاعی ندارد. در هر حال قرآن مجید فی الجمله وجود اسم اعظم‌ را تأیید نموده، و این که آصف بن برخیا در یک چشم بهم زدن توانست تخت بلقیس ملکه سبأ را در کنار حضرت سلیمان (ع) حاضر کند، از برکت اسم اعظم بوده است. و همچنین در مورد بلعم باعور‌ نیز قرآن مجید می‌فرماید: ﴿[وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا در تفسیر این آیه از امام رضا (ع) آمده است که مراد از آن شخص بلعم باعورا است و مراد از آیات، موهبتی به نام اسم اعظم است که بلعم به دستور فرعون زمانش در حالی که بر چهارپایی سوار بود، با استفاده از اسم اعظم الهی اراده داشت، موسی (ع) را نفرین کرده و علیه او قیام نماید ولی خدا این علم را از او گرفت. برخی دیگر از روایات اسم اعظم را دارای هفتاد و سه حرف می‌داند که هفتاد و دو حرف آن نزد ائمه (ع) است و یک حرف آن مخصوص خدای سبحان است، نزد آصف بن برخیا، کارگزار حضرت سلیمان که کارهای شگفت انجام می‌داد، تنها یک حرف از هفتاد و سه حرف موجود بود. امام صادق (ع) می‌فرماید: حضرت عیسی (ع) که آن همه قدرت نمائی می‌کرد فقط دو حرف از اسم اعظم الهی را دارا بود و به حضرت موسی (ع) چهار حرف و به حضرت ابراهیم (ع) هشت حرف، و به حضرت نوح (ع) پانزده حرف و به حضرت آدم (ع) بیست پنج حرف از آن را داده بودند، اما خداوند همه اینها را به پیامبر خدا (ص) و اهل بیتش مرحمت فرموده است، و اسم اعظم که دارای هفتاد و سه حرف است فقط یک حرفش مخصوص و منحصر خداوند است و بقیه به رسول خدا (ص) اعطاء گردیده است.

از این حدیث به‌دست می‌آید که اسم اعظم الهی در نزد معصومان (ع)، و حتی در اختیار بعضی پیروان آنان نیز وجود دارد و این ابزار موهبتی است از جانب خداوند متعال که به میزان ارزش بندگی و امتیازات دیگر به‌طور متفاوت و یا مراتب گوناگون در اختیار آنان قرار داده شده است و اینکه حقیقت اسم اعظم چیست و چرا و چگونه هفتاد و سه حرف است برای ما روشن نیست، تنها همین مقدار فهمیده می‌شود که دارنده این اسم دارای مقام عالی و استثنایی است»[۴۶].
۱۴. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای منصف علی مطهری در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم ائمه از نظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌ است: «یکی دیگر از منابعی که از آن علم ائمه (ع) نشأت می‌‌گیرد و افزایش پیدا می‌کند اسم اعظم خداوند می‌باشد که خود خداوند متعال به ائمه (ع) داده است. امام هادی (ع) می‌فرماید: اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است که آصف تنها یک حرف آن را می‌دانست و آن را بر زبان جاری ساخت و زمین میان او سبأ شکافته شد و تخت بلقیس را بر گرفت و به سلیمان رساند و سپس زمین در مدت یک چشم بر هم زدن هموار گشت و هفتاد و دو حرف نزد ما است و خداوند یک حرف را در علم غیب خود اختصاص داده است»[۴۷].
۱۵. آقای شیخ‌زاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای شیخ‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«به موجب بعضی آیات و روایات و ادعیه و زیارات معصومین (ع) آگاه اسم اعظم می‌باشند.

معنای اسم اعظم: در بعضی روایات مربوط به اسم اعظم واژه حرف به کار رفته که در لغت به معنای حروف تهجی و کلمه آمده و به کلام مختصر نیز حرف گفته شده اما در مورد بحث اسم اعظم مرکب از حروف الفبا نبوده و اصولاً از مقوله الفاظ نیست همچنانکه مفهوم ذهنی هم نیست بلکه سرمایه تصرف در نظام خارج و تکوین است که مربوط به قدرت روح و میزان بهره‌مندی از ولایت است که با اذن خدا ممکن است. و اگر در بعضی روایات تعبیر به حرف شده خواسته‌اند با زبان مردم حرف بزنند که در ذهنشان مراد از اسم، اسم لفظی و مرکب از حروف ملفوظ است زیرا نمی‌شود هر حقیقیتی را پوست‌کنده و بدون تمثیل بیان کرد. مخصوصاً با توجه این مطلب که در لغت عرب و هر زبان دیگر اسمی‌ مرکب از ۷۳ حرف وجود نداشته و آخرین کلمه‌ای که در عربی قابل تصور است خماسی مزید است.

تأثیر اسم اعظم: با توجه به مطالب گذشته تأثیر اسم اعظم وابسته به تلفظ حرف خاصی نیست بلکه منوط به همت نفس وکمال اتصال و نیّت است زیرا اثر امور روحانی متوقف بر قصد و شعور فاعل است به‌عنوان مثال تربت مقدس امام حسین (ع) مانند داروی پزشکی و دعا ذکر هم مانند آب و آتش نیست که بدون نیت هم کارشان را انجام دهند. مرحوم علامه طباطبایی نیز با توجه به بحث علت و معلول تأثیر حقیقی را دائر مدار قوت وضعف اشیاء دانسته معتقد است که محال است لفظی که از حنجره خارج می‌شود چنان اثری داشته باشد که هر چیز را مقهور خود کند چون صوت معلول اراده خود ما است و نتیجه می‌گیرد که اثر اسم اعظم در حقائق آن است نه در لفظ آن.

اشکال: نظریه فوق که لفظ هیچ اثر ندارد را نمی‌توان به عنوان قانون کلی پذیرفت چون با تحلیلات فلسفی و عرفانی و... نمی‌توان روایات را از ظهور انداخت زیرا در روایات تعبیر "فتکلّم به" به کار رفته که ظهور دارد بر اینکه اسم اعظم لفظ هم است هرچند الفاظی باشد که از دسترس دیگران دور باشد در زندگی عادی ما نیز الفاظ نقش و تأثیر قابل توجه دارند با یک لفظ انکحت ازدواج برقرار بایک فحش شخص ناراحت وبا یک جمله زیبا دلی شاد می‌گردد، اسم اعظم هر چند از الفاظ عادی فوق نباشد اما چه مانعی دارد که لفظ غیر عادی باشد که تلفظ همراه با نیت و کمال اتصال و همت نفس تأثیر داشته باشد.

باید توجه داشت که در روایت اسم اعظم نیامده که اسم اعظم مرکب است تا فرمایشات بزرگان قبل الذکر موردی داشته باشد چون نگفته اسم اعظم مرکب از ۷۳ حرف است بلکه گفته ۷۳ حرف است که این جمله ملازمه با ترکیب ندارد بلکه جدا جدا نیز می‌تواند باشد زیرا وقتی می‌گوئیم حروف الفبا ۲۸ حرف است معنایش این نیست که از ۲۸ حرف مرکب است.

امام یازدهم فرمود:اسم اعظم خدا ۷۳ حرف است آصف یک حرف داشت و به زبان آورد و زمین میان او تا سبأ در یمن شکافت و تخت بلقیس را در برگرفت و به سلیمان رسانید و سپس در کمتر از چشم به هم زدن باز شد و به حال خود برگشت هفتاد دو حرف آن نزد ما است و یک حرف مخصوص خداوند است که در علم غیب آن را ویژه خود ساخته.

با توجه به اینکه این روایات اشاره به داستان رفیق سلیمان در آیه ۴۰ سوره نمل دارد که بعضی از علم الکتاب را می‌دانست واین قدرت غیبی را داشت کسی که از همه علم الکتاب آگاهی دارد بطریق اولی از این علم غیر عادی بهره‌مند خواهد بود تعبیر «مُسْتَأْثِرٌ بِهِ‏ فِي‏ عِلْمِ‏ الْغَيْب‏» که در حدیث فوق وارد شد. دلالت آن را بر علم غیب معصومین واضح می‌کند. کتابی که آصف از بعضی علوم آن بهره‌مند بود از جنس کتب آسمانی یا لوح محفوظ است و در اینکه آن علم چه علمی‌ بوده مفسران اقوال گوناگونی عرضه داشته‌اند که بعضی گفته‌اند اسم اعظم بوده»[۴۸].
۱۶. آقای افقی (هیئت علمی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان)؛
آقای داوود افقی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی غلو در روایات علم اهل بیت از کتاب بصائر الدرجات» در این‌باره گفته‌ است:

«یکی دیگر از مبادی علوم اهل بیت که در روایات به آن اشاره شده است، اسم اعظم می‌باشد، در اینکه حقیقت اسم اعظم چیست؟ و چگونه در ٧٣ حرف تنظیم شده است؟ و مراد از این حروف چیست؟ اطلاعی نداریم و حقیقت آن برای ما مخفی است، اما با توجه به روایاتی که در مورد اسم اعظم نقل شده می‌توان برخی ویژگی‌های آن را برشمرد:

  1. اسم اعظم ٧٣ حرف است.
  2. یک حرف از آن مخصوص خداوند سبحان است و احدی از آن اطلاع ندارد.
  3. به برخی از افراد به خصوص انبیاء مقداری از اسم اعظم اعطا شده است مثلاً به حضرت آدم (ع) که در بین انبیاء مشهور به علم است، تنها ۲۵ حرف داده شده و حضرت نوح (ع) ۱۵ حرف و حضرت ابراهیم (ع) ٨ حرف و آصف بن برخیا یک حرف و... .
  4. ٧٢ حرف از ٧٣ حرف را خداوند متعال در اختیار پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) او قرار داده است.
نمونه‌ای از روایات:" عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ ثُمَّ تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ عِنْدَنَا نَحْنُ مِنْ الِاسْمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ"[۴۹]. روایات مربوط به اسم اعظم در اصول کافی در بابی با عنوان "بَابُ مَا أُعْطِيَ الْأَئِمَّةُ مِنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَم‏" نقل شده است[۵۰]»[۵۱].
۱۷. آقای موسوی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛
آقای سید علی موسوی در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان «تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبائی و امام خمینی» در این‌باره گفته است:

«اسم اعظم عنوانی است که برخی روایات برای بیان سرچشمه علم امام و آگاهی‌ها و توانایی‌های او به آن اشاره دارند. در روایات، یکی از ویژگی‌های پیامبر و اهل بیت (ع) بهره‌مندی کامل تر از اسم اعظم الهی بیان شده است. روایات در این نکته مشترکند که اسم اعظم پروردگار هفتاد و سه حرف دارد: "اِسمُ اللّهِ الاَعْظَم ثَلاثَةُ و سَبْعُونَ حَرفاً"[۵۲] همچنین روایات در این مطلب مشترکاند که بهره‌مندی خاتم المرسلین و خاندان ایشان از اسم اعظم، کامل‌تر از سایر انبیا و اوصیاست؛ یعنی آگاهی به هفتاد و دو حرف، به ایشان عطا شده است.[۵۳]

در احادیث، اعمال و رفتار خارق‌العاده عیسی بن مریم (ع) که قرآن به آنها اشاره دارد و همچنین واکنش آصف به درخواست سلیمان برای احضار تخت بلقیس، ثمره و نتیجه عطا شدن اسم اعظم به ایشان دانسته شده است؛ لذا نباید تصور کرد که مراد از اسم اعظم، صرفاً لفظ یا کلمه‌ای مانند سایر کلمات رایج باشد؛ بلکه مراد حقیقت عظیمی است که حقایق متعددی را در بر می‌گیرد؛ به تعبیر دیگر، واقعیت‌های متعددی تشکیل‌دهنده اسم اعظم الهی هستند. علامه طباطبایی نیز معتقد است اسم اعظم از قبیل الفاظ و یا مفاهیمی که الفاظ بر آنها دلالت میکنند نیست و اعتقاد به اینکه اسم اعظم ترکیبی از حروف لفظی باشد، سخن صحیحی نمی‌باشد[۵۴]»[۵۵].
۱۸. خانم سیده رابیل (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة).
خانم سیده رابیل در مقاله «جستاری در مسئله علم غیب» این‌باره گفته‌ است:

«خداوند متعال راجع به آصف بن برخیا نیز فرموده است: "کسی که نزد او علمی از کتاب بود گفت من قبل از آن که تو پلک چشم‌هایت را به هم بزنی تخت بلقیس را برایت حاضر می‌کنم." پیش‌تر راجع به دلالت این آیه بر وجود علم غیب نزد آصف سخن گفتیم. حال باید گفت که بنابر اصل عدل که از اصول پنج‌گانه شیعه و نیز معتزله است،‌ می‌توان مدعی شد،‌ که ثبوت علم غیب منحصر به شخص آصف بن برخیا نیست،‌ بلکه خداوند حکیم،‌ هر کسی را که در کمالات سیر کرده و به مقامات والای انسانی دست یابد،‌ از امور غیبی آگاه می‌سازد. امامان معصوم شیعه،‌ که از بالاترین اولیاء الهی هستند،‌ مطابق با باورهای شیعه از جمله بهره‌مندان این علوم هستند. به روایاتی در این باره توجه کنید: امام باقر (ع) راجع به آصف در کلامی قریب به این مضمون فرمودند: "خداوند ۷۳ اسم اعظم دارد که تنها یک حرف آن را به آصف داد و توانست تخت بلقیس را نزد سلیمان بیاورد و نزد ما امامان ۷۲ اسم از آن اسامی وجود دارد و تنها یک اسم آن در علم غیب خداوند وجود دارد که به ما داده نشده است. امام صادق (ع) فرمودند: هنگامی که امام بخواهد چیزی بداند،‌ خداوند او را آگاه می‌کند.

از این روایات روشن می‌شود که امامان معصوم نیز به عنوان انسان‌های برگزیده خداوند،‌ عالم به غیب بوده‌اند»[۵۶].

پرسش‌های وابسته

  1. منابع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  2. آیا شیوه دستیابی معصوم به علم با دیگران مشترک است یا متفاوت؟ (پرسش)
  3. رابطه قرآن با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  4. رابطه علم لدنی با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  5. رابطه روح یا روح القدس با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  6. آیا ارتباط با ارواح می‌تواند یکی از منابع علم معصوم باشد؟ (پرسش)
  7. رابطه وحی یا الهام با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  8. رابطه تحدیث با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  9. رابطه نقر در گوش و نکت در دل با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  10. رابطه رؤیای صادق با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  11. رابطه کشف یا شهود با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  12. رابطه امام مبین یا کتاب مبین با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  13. رابطه ام الکتاب با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  14. رابطه کتاب اعمال با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  15. رابطه علم‌الکتاب با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  16. رابطه لوح یا لوح محفوظ با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  17. رابطه عرش با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  18. رابطه مصحف فاطمه یا کتاب‌هایی مثل جفر با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  19. رابطه مقام راسخان در علم با علوم معصوم چیست؟ (پرسش)
  20. رابطه عمود نور با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  21. رابطه وراثت از پیامبر یا امام پیشین با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  22. رابطه الف باب با علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  23. علم معصوم امام به طور مستقیم از جانب خدا به او داده می‌شود یا با وساطت پیامبر خاتم؟ (پرسش)
  24. آیا تعلیم اسماء با علم معصوم ارتباط دارد؟ (پرسش)
  25. آیا علم ویژه معصوم قابل تعلیم و انتقال به دیگران است؟ (پرسش)
  26. دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    1. دیدگاه‌های دانشمندان عرفان اسلامی در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    2. دیدگاه‌های دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    3. دیدگاه‌های دانشمندان تفسیر در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    4. دیدگاه‌های دانشمندان حدیث در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    5. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    6. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب معتزله در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    7. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    8. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اباضیه در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    9. دیدگاه فرقه وهابیت در باره منبع علم معصوم چیست؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس

  1. ر.ک. اصول کافی، کتاب الحجة، باب «ما اعطی الائمة (ع) من اسم الله الاعظم».
  2. پژوهشی در باب علم امام، ص ۷۸.
  3. نمونه، ج٧، صص٣۰ و ٣۱.
  4. وبگاه شفقنا.
  5. وبگاه پاسخ‌دهنده (محمد جواد فاضل لنکرانی).
  6. آصف بن برخیا خواهر زاده و وزیر مشاور حضرت سلیمان بود.
  7. "عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ ثُمَّ تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ عِنْدَنَا نَحْنُ مِنْ الِاسْمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ‏‏‏‏‏‏"؛ بحار الانوار، ج ۲۰، ص ۲۷؛ کافی، ج ۱، ص ۲۳۰.
  8. امام‌شناسی، ج۱، ص۱۵۹.
  9. اسم اعظم خدا از هفتاد و سه حرف تشکیل شده است که از آن، یک حرفش نزد "آصف" بود که به آن تکلم کرد و زمینِ بین سلیمان و بلقیس فرو رفت. آن‌گاه او تخت را با دست خود گرفت و از آنجا برداشت و اینجا گذاشت. دوباره زمین به حالت اولش برگشت. این تغییرات در کمتر از یک چشم برهم‌زدن صورت گرفت؛ در حالى‌ که از آن هفتاد و سه حرف، هفتاد و دو حرفش نزد ما مى‌باشد و یک حرفش فقط نزد خداى تعالى است که آن را براى علم غیب خودش نگاه داشته است؛ کافى، ج١، ص٣٣٠.
  10. هارون جهمى مى‌گوید: یکى از اصحاب امام صادق (ع) که نامش را فراموش کرده‌ام گفت از امام صادق (ع) شنیدم که مى‌فرمود: همانا به عیسى بن مریم (ع) دو حرف داده شده بود که با آنها کار مى‌کرد و به موسى (ع) چهار حرف داده شده بود و به حضرت ابراهیم (ع) هشت حرف و به حضرت نوح (ع) پانزده حرف و به آدم (ع) بیست و پنج حرف و به درستى که خداوند تبارک و تعالى همه اینها را به محمد (ص) داد و همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است که هفتاد و دو حرفش را به محمد (ص) داد و یک حرف از او پنهان شده است. همان.
  11. المیزان، ج٨، ص۴۶۵.
  12. المصباح، ص٣٠۶.
  13. المیزان، ج٨، ص۴٣٣.
  14. «داستان او چون داستان سگ است»؛ سوره اعراف، آیه ١٧۶.
  15. منابع علم امامان شیعه، ص ۱۴۷-۱۵۰.
  16. کافی، ج۱، ص۲۶۱، ح۳.
  17. سید شرف‌الدین حسینی استرآبادی، تأویل الآیات الظاهرة، ص۴۷۹.
  18. کافی، ج۱، ص۲۳۰، ح۱ و ۳.
  19. گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۲۷۳.
  20. کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۸۷، سه حدیث، باب مااعطی الائمه (ع) من اسم الله الاعظم.
  21. محمد حسین مظفر، علم الإمام (ع)، ص۳۶.
  22. بررسی علم اولیای الهی، ص۱۱۶.
  23. کلینی، کافی، ج۱ ، ص ۲۳۰.
  24. کلینی، کافی، ج۱ ، ص ۲۳۰؛ صفار، بصائر الدرجات، ۲۰۸، ۲۰۹ و ۲۱۲؛ طبری، دلائل الإمامه، ۲۱۹.
  25. کلینی، کافی، ج۱ ، ص ۲۳۰؛ صفار، بصائر الدرجات، ۲۰۸، ۲۰۹ و ۲۱۲.
  26. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص ۳۶۳.
  27. منابع علم امام در قرآن، فصلنامه امامت‌پژوهی، شماره ۶ ص ۱۷۰.
  28. امام خمینی، شرح دعای سحر، ترجمه احمد فهری، ص ۱۱۱ و ۱۱۲.
  29. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»، سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  30. امام خمینی، شرح دعای سحر، ترجمه احمد فهری، ص ۱۱۲ و ۱۱۳.
  31. امام خمینی، شرح دعای سحر، ص ۱۱۳
  32. همان، ص ۱۱۴
  33. (اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لّا شَرْقِیَّةٍ وَلا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء وَیَضْرِبُ اللَّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)، «خداوند، نور آسمان‌ها و زمین است، مثل نور او چون چراغدانی است در آن چراغی، آن چراغ در شیشه‌ای، آن شیشه گویی ستاره‌ای درخشان است کز درخت خجسته زیتونی می‌فروزد که نه خاوری است و نه باختری، نزدیک است روغن آن هر چند آتشی بدان نرسیده برفروزد، نوری است فرا نوری، خداوند هر که را بخواهد به نور خویش رهنمون می‌گردد و خداوند این مثل‌ها را برای مردم می‌زند و خداوند به هر چیزی داناست».
  34. شرح دعای سحر، پیشین، ص ۱۶۳ – ۱۶۵
  35. علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی، فصلنامه حضور، شماره ۸۸.
  36. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ اسْمَهُ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ‏ حَرْفاً فَأَعْطَى‏ آدَمَ‏ مِنْهَا خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً وَ أَعْطَى نُوحاً مِنْهَا خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً وَ أَعْطَى مِنْهَا إِبْرَاهِيمَ ثَمَانِيَةَ أَحْرُفٍ وَ أَعْطَى مُوسَى مِنْهَا أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أَعْطَى عِيسَى مِنْهَا حَرْفَيْنِ وَ كَانَ يُحْيِي بِهِمَا الْمَوْتَى وَ يُبْرِئُ بِهِمَا الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أَعْطَى مُحَمَّداً اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ احْتَجَبَ حَرْفاً لِئَلَّا يُعْلَمَ مَا فِي نَفْسِهِ وَ يَعْلَمَ مَا فِي نَفْسِ الْعِبَادِ‏»؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۴، ص ۲۱۱.
  37. «كَانَ‏ عِنْدَ آصَفَ‏ حَرْفٌ‏ فَتَكَلَّمَ‏ بِهِ‏ فَانْخَرَقَتْ‏ لَهُ‏ الْأَرْضُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَبَإٍ فَتَنَاوَلَ عَرْشَ بِلْقِيسَ حَتَّى صَيَّرَهُ إِلَى سُلَيْمَانَ ثُمَّ انْبَسَطَتِ الْأَرْضُ فِي أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَيْن‏»؛ بحار الانوار، ج۱۴، ص ۳۱۱.
  38. امامت ص۱۴۵.
  39. صفار، بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۰۸، ح۱.
  40. صفار، بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۰۸، ح۲.
  41. صفار، بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۰۸، ح۳.
  42. صدوق، کمال الدین فی تمام النعمه، ج۱، ص۲۵ و۲۶.
  43. محمدی گیلانی، اسم مستاثر در وصیت امام و زعیم اکبر، ص۱۹.
  44. ارتباط مفهوم علم الكتاب و ولایت تكوینی اهل بیت، دوفصلنامه معرفت کلامی، شماره دوم سال ۱۳۹۳، ص ۱۱۲.
  45. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۸۹.
  46. بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۹۹.
  47. پایان‌نامه علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص۶۹.
  48. رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا؛ ص ۷۸ - ۸۰.
  49. بصائر الدرجات، ص ٢٠٨، ح ١.
  50. کلینی، کافی، ج ١ ،ص ٢٣٠.
  51. بررسی غلو در روایات علم اهل بیت از کتاب بصائر الدرجات، ص ۶۰.
  52. محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج۱، ص۲۲۱.
  53. محمد بن حسن بن فروخ صفار، پیشین، ص ۲۱۸.
  54. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج۱۱، ص ۲۶۲.
  55. تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبائی و امام خمینی، ص۳۴.
  56. جستاری در مسئله علم غیب، منتشر شده در نشریه الکترونیکی قرآن‌پژوهی