توکل
توکّل، یکی از صفات ارزشمند اهل ایمان است. توکل به معنای تکیه و اعتماد بر خدا داشتن و نتایج کار را به او سپردن. کسی که در حدّ توان، از فکر و قدرت خود برای رسیدن به هدف، بهره میگیرد و بقیه کار را به خدا میسپارد اهل توکل است، مثل رزمندهای که به جنگ میپردازد، یا کاسبی که دنبال تجارت میرود، یا کارگری که در حدّ توان کار میکند، امّا تکیه اصلیاش بر خود یا دیگران نیست، بلکه بر خداست. خداوند، اهل توکّل را دوست میدارد و در قرآن هم فرموده که مؤمنان تنها بر خدا توکّل کنند﴿وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ﴾[۱]. توکّل، روح را قوی و اراده را مستحکم میسازد و ریشه اصلی آن در دل است و در عمل آشکار میشود[۲].
توکل در لغت
توکل، مصدری برگرفته از واژه عربی "وکل" به معنای سپردن امر خود به غیر است[۳]. تو کل، در لغت و اصطلاح، اظهار عجز، اعتماد به غیر[۴] و سپردن (نیابت دادن - نائب قراردادن) امر خویش (خود) به فردی مطمئن به علت کفایت او یا ناتوانی شخص از قیام به امر خود است[۵]. پس، اگر فرد به خدا اعتماد کند و او را وکیل خود قرار دهد، خدا برایش کافی است ﴿فَهُوَ حَسْبُهُ﴾[۶] و اگر به غیر خدا توکل کند و به دنیا بپیوندد، خداوند، او را به غیر خود واگذار میکند [۷].[۸].
مقدمه
توکل در لغت بهمعنای اظهار ناتوانی در کار و اعتماد کردن به دیگری است. در اصطلاح دینی و عرفانی وقتی آن دیگری "خداوند" باشد، انسان به خداوند توکل کرده است. در این حالت تنها اطمینان آدمی به خداست و امیدی به دیگران در دل راه نمیدهد. توکل هنگامی است که کسی به دیگری اعتماد کند و کار خود را به او واگذارد، بنابراین، توکّل هنگامی است که کسی به دیگری اعتماد کند و کار خود را به او واگذارد، بنابراین، توکّل عبارت است از این که فقط بر وکیل خود اعتماد قلبی داشته باشد. متوکل کسی است که اطمینان دارد خداوند رزق و امور او را کفالت و وی را کفایت میکند. امام علی (ع) از نشانههای اصلی توکل را اعتقاد به رزاقیّت خداوند برمیشمرد[۹]. در فرازی دیگر نیز، توکل را حواله کردن امور بهسوی خداوند برمیشمرد[۱۰][۱۱].
در اصطلاح دینی، تحقّق یافتن توکّل اینگونه است که فرد، توکّل را در نفس خود کشف کند و ایمان داشته باشد که تمام اسباب و مسبّبات به خداوند متعال مربوط است و خدا برای کفایت بندگان، علم و قدرت کامل دارد و نیز با توجّه کامل نسبت به بندگان از آنان میگذرد و میبخشد، چون در آن سوی قدرت و دانش و عنایت او بخشش و عنایتی نیست و در این صورت، انسان هرگز به غیر خدا، حتّی به خود و نیروهایش، اتکا ندارد. در نتیجه انسان خود را بهطور کامل تسلیم خداوند میکند و از توکل بر غیر خدا بیزاری میجوید. اگر آدمی در نفس خویش این حالت را نیافت، حاکی از آن است که در ایمان به قدرت و بخشش خدا تردید و ضعف دارد، یا نیروی واهمه بر عقل او پیروز شده است. تفاوت درجه و میزان توکّل بر خدا، در اشخاص بستگی به ضعف و شدّت و کم و زیادی همین بینشها و باورها دارد. نزد امام علی (ع) توکّل بر خدا، یعنی اظهار عجز خود و اعتماد به او که کارگزاری والا و بلندمرتبه است، برای کسی که به او اعتماد کند، زیرا کسی که توکّل کند از روی اعتماد، حق تعالی کارگزاری همه کارها ضروری او را برعهده میگیرد، چنانکه فرمود: هرکه توکّل کند بر خدا پس او بسنده و کافی است از برای او[۱۲].[۱۳].
قرآن کریم میان مفهوم توکل و ایمان نسبتی محکم برقرار ساخته است. بنا بر آیات قرآن کریم، توکل ثمره ایمان است و خداوند سبحان بنده متوکل را در کنار مفهوم ایمان در نظر میگیرد، بهگونهای که معیار استواری ایمان را میزان توکل او برمیشمرد و نیکویی توکل را از راستی یقین میداند. افزون بر ایمان، در جایگاهی، مفهوم توکل در کنار مفهوم صبر نیز بهکار رفته است[۱۴]. امام (ع) نیز در مواردی میان صبر و توکل نسبتی را برقرار میکند، چنانکه میفرماید: (صبر) اعتمادی از برای کسی است که توکل کند[۱۵] همچنین توکل با واژه تقوا نیز همراه است[۱۶]. در کنار دایره معنایی توکل که در قرآن بهکار رفته و مفسران به آن پرداختهاند، پیامبران الهی نیز بهعنوان افرادی متوکل و در سطح بالایی از حضور توکل در امور خویش معرفی شدهاند[۱۷].
امام علی (ع) برحسب تربیت قرآنی خود بر موضوع توکل بهخدا تأکید و تکیه کرده است. مرجع توکل امام بر خدا نشئت گرفته از شناخت و ایمان او به خداوند است. قادریّت مطلق خداوند نزد امام، امری ملموس است، چنانکه میفرماید: از او یاری میخواهم، که هم قاهر است و هم قادر و بر او توکل میکنم، که هم کفایتکننده است و هم یاریدهنده[۱۸].ایمان به دین مبین اسلام نیز در گرو توکل بر خداست. اسلام مایه وثوق و اعتماد کسانی است که بر خداوند توکّل کنند، زیرا مشتمل بر وعدههای گرانقدر اوست و به سبب اطمینان به آن است که توان توکّل بر خدا را مییابند[۱۹]. امام (ع) از توکل با عنوانهایی چون بهترین کارگزار، بزرگترین سرمایه تجارت با سود فراوان، ستونی استوار، حصار حکمت، عمل افضل، قوت یقین، قوت و نیروی دل، صلاح عبادت، رهایی از رنج و اندوه و... نیز یاد کرده است»[۲۰].
معنای توکل در بیان نبوی (ص)
در برخی منابع نقل شده است که رسول خدا (ص) از جبرئیل (ع) پرسید: "معنی توکل بر خدا چیست؟" گفت: "دانستن آنکه مخلوق بدون خواست خدا نمیتواند زیان و سودی به کسی برساند، نمیتواند عطا یا منع کند و نیز نومید بودن از مخلوق است. هرگاه بنده چنین باشد، دیگر برای هیچ کس جز خدا عملی انجام نمیدهد و جز خدا به کسی امید نمیبندد و از کسی جز خدا نمیترسد و به هیچ کس جز خدا چشم طمع نمیدوزد"[۲۱][۲۲].
ارزش توکل در گفتار رسول خدا (ص)
توکل در کلام نبی اکرم (ص) به نیکی، ستوده و از بهترین اعمال نزد خداوند برشمرده شده است. روایت کردهاند که رسول خاتم (ص) در شب معراج، از خداوند متعال پرسید: "بهترین اعمال چیست؟" خداوند جل جلاله فرمود: « لَيْسَ شَيْءٌ عِنْدِي أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّلِ عَلَيَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ»[۲۳]؛ هیچ چیز نزد من از توکل بر من و خشنودی به آنچه قسمت کردهام، بهتر نیست. پیامبر گرامی اسلام (ص) در سخنان خود بر اصل توکل تأکید داشته، میفرمود: "هرکه دوست دارد نیرومندترین مردم باشد، بر خدا توکل کند"[۲۴]؛ و "هرکه دوست دارد که با تقواترین مردم باشد، بر خدا توکل کند!"[۲۵][۲۶].
همچنین آن حضرت میفرمود: "هر که به خداوند توکل کند، خداوند تمامی هزینهها و مخارج زندگی او را تأمین میکند و از جایی که گمان نمیبرد به او روزی میرساند"[۲۷]. و "کسانی را که بر دیگران فرمان میرانند، محتاج او خواهد ساخت. چنین کسی چگونه [به دیگران] احتیاج پیدا کند؛ در حالی که مولایش بینیاز و ستوده است؟"[۲۸] پیامبر خدا (ص) در حدیثی دیگر فرمود: "اگر به شایستگی بر خدای تعالی توکل کنید، خداوند روزی شما را میرساند. چنانکه به مرغان روزی میدهد که صبح، گرسنه و شب، سیر هستند"[۲۹][۳۰].
آداب توکل
طبق احادیث و روایات معصومین (ع) و سخنان رسول خدا (ص) توکل به خدا زمانی معنا خواهد داشت که با تلاش، همراه باشد و در غیر این صورت، توکل، معنایی نخواهد داشت. نبی خدا (ص) تأکید داشت که پیروانش پس از آمادهسازی مقدمات امور، به خدا توکل کنند؛ به همین دلیل، وقتی مردی اعرابی به حضورشان رسید و گفت: "ای رسول خدا! شترم را رها کنم و به خدا توکل کنم یا آنکه پایش را ببندم و توکل کنم؟" آن حضرت به او فرمود: "زانویش را ببند و بعد تو کل کن!"[۳۱] و نیز در روایتی دیگر آمده است که رسول خدا (ص) گروهی از کشاورزان را دید که زراعت نمیکردند؛ پس فرمود: "شما کیستید؟" گفتند: "ما توکل کنندگانیم"، فرمود: "نه شما از توکل کنندگان نیستید؛ بلکه شما سرباران جامعهاید"[۳۲][۳۳].
همچنین در حدیثی دیگر از آن حضرت نقل شده است که پس از نزول آیات دوم و سوم سوره طلاق - که خداوند در آن رزق و روزی بندگان باتقوا و متوکلش را ضمانت کرده است – عدهای از اصحاب رسول خدا (ص) درهای خانههای خود را بسته، برای عبادت به سوی مسجد روانه شدند. وقتی این مسئله را به رسول خدا (ص) خبر دادند، آنان را احضار کرده، علت را از آنان پرسید؛ گفتند: "خداوند، خود روزی ما را بر عهده گرفته است و ما نیز به همین دلیل به او توکل و کسب و کار را رها کرده، به عبادت رو آوردیم". حضرت مسئله را برای آنان شرح داد و فرمود: "بدانید که اگر چنین کنید، هرگز دعایتان مستجاب نخواهد شد و روزی به شما نخواهد رسید؛ مگر آنکه خودتان در طلب برآیید و بکوشید"[۳۴][۳۵].
توکل در سیره پیامبر اکرم (ص)
سرتاسر زندگانی رسول خدا (ص) سرشار از توجه و توکل و اعتماد به خداوند متعال است؛ به گونهای که قلب ایشان در بحرانیترین شرایط و وخیمترین اوضاع، هیچ گاه از اتکال به خدای بیهمتا فارغ نشد؛ حتی زمانی که دشمنان دین خدا با خشونت تمام به سوی رسول خدا (ص) حمله ور شدند و در این راه از هیچ جنایتی فروگذار نکردند و حتی بعضی از یاران پیامبر خدا (ص) را به جرم مسلمانی زیر شکنجه به شهادت رساندند و کار را به جایی رساندند که نقشه کشتن فرستاده خدا (ص) را کشیدند، باز هم پیامبر به خدا تو کل داشت و در چنین شرایط حساسی که ایشان با تعداد کم یاران و تعداد انبوه دشمنان روبرو بود، به جای صلح و کوتاه آمدن، باز هم راه مبارزه را در پیش گرفت. آن حضرت در ادامه مبارزات مقدسش و در راه هجرت به مدینه، زمانی که همراه ابوبکر به غار ثور پناه برده بود و دشمنان در پی حضرت تا در غار نیز آمده بود، با کمال آرامش به ابوبکر که سراسر وجودش حزن و اندوه بود، میگوید: « لا تَحْزَنْ إِنَ اللَّهَ مَعَنا»[۳۶]؛ که این حالت، اوج توکل و اعتماد ایشان به خدا و مصداق بارز آیه ﴿وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾[۳۷] است[۳۸].
جنگ ذات الرقاع نیز عرصه دیگری از بروز و ظهور کامل توکل رسول خدا (ص) به خداوند قادر است. نقل شده است که در جنگ ذات الرقّاع، رسول خدا (ص) در کنار درّهای زیر درختی توقف کرده بود. در این هنگام، سیلی آمد و میان ایشان و یارانش فاصله انداخت و مردی از مشرکان که جدایی پیامبر خدا (ص) از یارانش را دریافت، به همرزمان خود گفت: "من محمد (ص) را خواهم کشت". پس، آهسته به رسول خدا (ص) نزدیک شد و بر حضرت شمشیر کشید و گفت: "ای محمّد (ص)! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟" پیامبر (ص) فرمود: "همان کسی که پروردگار من و توست." در این هنگام، جبرئیل (ع) نازل شد و بر آن مرد ضربهای زد و او را نقش بر زمین کرد. سپس، پیامبر (ص) برخاست و شمشیر آن مرد را برداشت و روی سینه او نشست و فرمود: "ای غورث! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟" گفت: بخشندگی و آقاییِ تو ای محمد (ص)!" پس، پیامبر (ص) او را رها کرد و آن مرد از جا برخاست، در حالی که میگفت: "به خدا قسم که تو از من بهتر و بزرگوارتری"[۳۹][۴۰].
از دیگر مصادیق توکل در سیره رسول خدا (ص) آن بود که ایشان روزی دهنده واقعی و حقیقی را خدایی میدانست که بیمنت، روزی هر روز انسانها را میرساند؛ از این رو، خود، غذایی را برای فردایش ذخیره نمیکرد[۴۱] و به همسران و خادمان خود نیز اجازه نمیداد که برای آینده غذا ذخیره کنند[۴۲].
در برخی منابع، از سفینه، خادم پیامبر اکرم (ص) - چنین نقل شده است: روزی پرندگان پختهای را برای رسول خدا (ص) هدیه آوردند. ام ایمن، خادم آن حضرت (ص)، مقداری از آن غذا را کنار گذاشت و بقیه را نزد پیامبر خدا (ص) برد تا بخورد؛ چون صبح شد، او بقیه غذا را نزد رسول خدا (ص) برد تا بخورد؛ پس آن حضرت فرمود: "این چیست؟" ام ایمن گفت: "اینها مقداری از آن پرندگانی است که دیروز به شما هدیه شده بود"؛ رسول خدا (ص) فرمود: "آیا تو را نهی نکردم که چیزی را برای کسی و یا برای فردا ذخیره نکنی؟ همانا خداوند، روزی هر فردایی را میرساند"[۴۳].[۴۴][۴۵].
همچنین نقل شده است که ذکر قنوت وتر ایشان، کمک خواستن از خدا برای توکل[۴۶] و توصیه به توکل، از مطالب مهم سخنان ایشان بود[۴۷][۴۸].
توکل در فرهنگ مطهر
یعنی انسان وظیفه خودش را با اعتماد به خدا انجام بدهد[۴۹]. به عبارت دیگر توکّل یعنی انسان همیشه به آنچه مقتضای حق است عمل کند و در این راه به خدا اعتماد کند، که خداوند حامی و پشتیبان کسانی است که حامی و پشتیبان حقّ میباشند. توکّل تضمین الهی است برای کسی که همیشه حامی و پشتیبان حقّ است[۵۰]. پس توکّل یعنی انسان در پیمودن راه حقّ چه از جنبه مثبت و چه از جنبه منفی به خود تزلزل راه ندهد و مطمئن باشد که اگر در جریان زندگی هدف صحیح و خداپسندانه خود را در نظر بگیرد نه منافع شخصی را، اگر فعالیّت خود را متوجّه انجام وظیفه کند نه متوجّه خود کار خود را به خدا بازگذارد، خداوند او را تحت حمایت خود قرار میدهد[۵۱][۵۲]
توکل در فرهنگ قرآن
در قرآن کریم کلمه توکل با همین لفظ و با دیگر صیغههای ماضی، مضارع و امر آن از این باب، با الفاظ: ﴿تَوْكَّلْتُ﴾، ﴿تَوَكَّلْنَا﴾، ﴿نَتَوَكَّلَ﴾، ﴿يَتَوَكَّلُ﴾، ﴿يَتَوَكَّلُونَ﴾، ﴿تَوَكَّلُوا﴾، و در مجموع در چهل کلمه ذکر شده، که ما در این جا کلمه ﴿تَوْكَّلْتُ﴾ را که در هفت آیه از شش سوره قرآن مجید ذکر شده و پنج آیه آن، مکی، و دو آیه آن، در مدینه نازل گردیده، برای تحقیق انتخاب میکنیم. لذا طبق معمول، بعد از تنظیم آیات به ترتیب مصحفی، به بررسی لغوی آن میپردازیم. سپس آن را از کتب تفسیر و تفسیر روایی علمای اهل شیعه و تسنن مورد تحقیق قرار میدهیم، و سرانجام هم با استعانت از امدادهای خدای سبحان در آن تدبر میکنیم.[۵۳]
در معنای توکل
راغب در مفردات فرموده: توکیل، اعتماد نمودن بر غیر و او را نایب خود قرار دادن است، و وکیل بر وزن فعیل، به معنای مفعول آن است. قال تعالی: ﴿وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا﴾[۵۴]؛ یعنی او کافی است که امر تو را ولایت کند و معتمد تو و نایب تو باشد، و گفته میشود، توکل بر دو وجه است؛ یکی مانند: توکلت لفلان؛ به معنای بر او ولایت نمودم، و وجه دیگر، نظیر: وکلته فتوکل لی؛ یعنی او را وکیل نمودم، پس برایم وکالت نمود، و توکلت علیه؛ به معنای بر او اعتماد نمودم، و در بسیاری موارد، وکیل به کفیل تفسیر میشود، و وکیل اعم است؛ زیرا هر کفیلی وکیل است، ولی هر وکیلی کفیل نیست[۵۵].
فخرالدین در مجمع البحرین فرموده: قوله: ﴿وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾[۵۶]، اصل در توکل، اظهار عجز و درماندگی در کار بوده و اسم آن تکلان است، و توکل علی الله، انقطاع و بریدن بنده است از همه مخلوقات به سوی خدای متعال، در آنچه که از مخلوق آرزو میکند، و گفتهاند: ترک سعی و کوشش است در آنچه قدرت بشری وسعت در آن را ندارد، و فی قوله: ﴿لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ﴾[۵۷]، وکیل بر شیء، عبارت از قیام به حفظ آن چیز و دفع ضرر کردن از آن است، و توکیل عبارت است از اعتماد نمودن بر شخص و او را نایب خود قرار دادن؛ از آن قبیل است، قوله: ﴿وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا﴾؛ یعنی خدای متعال کافی است که امر تو را ولایت و سرپرستی کند، و وکیل از اسمای خدای تعالی است. گفتهاند که او کافی است، و گفتهاند که او کفیل بر روزی بندگان است، و در حدیث آمده است: «لَوْ تَوَكَّلْتُمْ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَكَانَ كَذَا»؛ یعنی اگر بر خدای تعالی حق توکل او توکل کنید، چنین خواهد بود، و آن به این است که به طور قطع و یقین معلوم باشد که: لا فاعل الا الله، و هر موجودی از رزق، عطا، منع و غیر آن از جانب خدای تعالی است. پس از آن، بر وجه نیکویی، در طلب خواستهاش سعی و تلاش بنماید. در معانی الاخبار، «التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ»، علم به این است که مخلوق، نه یارای ضرر رساندن دارد و نه قدرت بر نفع رساندن، و نه عطا میکند و نه میتواند مانع عطا شود، و یأس و ناامیدی از جانب مردم داشتن و در عمل آن را به کاربردن. پس وقتی بندهای چنین باشد، برای احدی به جز خدای متعال کار نمیکند، و به جز خدای متعال، نه به کسی امیدی دارد، و نه از کسی ترسی دارد، و به جز خدای تعالی، به احدی طمع ندارد. گاهی چنین گمان میرود که توکل، ترک کسب و ترک تلاش و کوشش در جهت تحصیل و به دست آوردن شیء مورد حاجت است، و این گمانی است جاهلانه و نابخردانه، بلکه چنین کاری گناه و حرام است، و در حدیث ابابصیر آمده است که سؤال نمود: حدِّ توکل چیست؟ فرمود: “الیقین” سؤال نمود: حدِّ یقین چیست؟ فرمود: تا زمانی که با خدای متعال است، از هیچ چیز خوف و ترسی ندارد[۵۸].
در مقدمه مرآة الانوار و مشکوة الاسرار فرموده: بدان که وکیل کسی است که بر او اعتماد شود و امور به او واگذار گردد. در قاموس، در معنای وکل بالله، توکل علیه، و اتکل فرموده: تسلیم او شدن، و وکل الیه الامر؛ یعنی آن را تسلیم کرد و آن را رها نمود. پس «التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ»، انقطاع بنده است به او در جمیع آنچه آرزوی برآمدن آن را دارد؛ به این که رغبتش را از هر کسی منقطع نماید. پس از آن، مخفی نماند که پیامبر (ص) و امام معتمدی هستند که عامه امور از جانب خدای متعال و به امر او به آنان واگذار شده است، و لذا در وجوب تسلیم به او و انقطاع به سوی او و اعتماد بر او، هیچ حرفی نیست، و بالضرورة تسلیم او شدن و اعتماد بر او داشتن، در حکم تسلیم خدا شدن و اعتماد بر خدای تعالی داشتن است؛ از نظر این که او داعی از جانب خدای تعالی است. بنابراین، امکان دارد در بعضی موارد و مواضع به مناسبت، وکیل را تأویل به امام (ع) نمود[۵۹].
در فرهنگ لغات فرمود: وَکْل و وُکُول؛ یعنی واگذار کردن کار خود به دیگری، تکْلَه و موال؛ یعنی عاجزی که کار را به دیگری بسپارد. وَکَل و وُکْلَه؛ یعنی مرد عاجز که کار خود را به دیگری واگذار کند. وَکِل؛ یعنی ترسو، عاجز و کودن. وَکال و وِکال؛ یعنی سستی، کودنی و کاهلی. وَکالَة و وِکالَة؛ یعنی سپردن کار به دیگری و اعتماد کردن بر او، و جمع آن وِکالات است. تُکْلان؛ یعنی اعتماد و تفویض کار. وکیل؛ نماینده شخص و آنکه در کارها به او اعتماد کنند و کار را به او بسپارند، جمع آن وُکَلاء است. مَؤْکُول، مفعول است؛ یعنی سپرده شده به دیگری، وابسته به دیگری. مُوَکِّل: آنکه برای خود وکیل بگیرد. مُوَکِّل؛ یعنی کسی که کار به او سپرده شده و عهدهدار انجام امر، و مواظب بر آن است. توکیل، مصادر است: یعنی وکیل گرفتن و وکیل نمودن کسی ایکال؛ یعنی کار را بر عهده کسی گذاشتن. اِتِّکال؛ یعنی اعتماد کردن به کسی و کار را به عهده او گذاردن و سرنوشت را به او سپردن. توکل: تکیه کردن و اعتماد نمودن بر کسی، به عجز خود اعتراف کردن و وکیل شدن. تَوَاکُل؛ یعنی بر همدیگر اعتماد کردن و ترک کردن امر یا کار بر عهده یکدیگر[۶۰]. در فرهنگ عمید در معنای وکیل فرمود: وکیل (به فتح واو و کسر کاف): گماشته، نماینده، کسی که از طرف کس دیگر برای کاری تعیین شود، نمایندهای که از طرف یک حزب یا جمعی از مردم انتخاب شود. وکلاء جمع آن است[۶۱]. در معنای توکیل فرموده: توکیل (به فتح تاء و کسر کاف)؛ یعنی وکیل کردن، کسی را وکیل ساختن و انجام کاری را به عهده او واگذار کردن[۶۲].[۶۳]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آوردهاید، چنانچه گردن نهادهاید بر او توکّل کنید» سوره یونس، آیه ۸۴.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۴.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج ۵، ص ۴۰۵.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۱، ص ۷۳۶.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۱، ص ۷۳۴ - ۷۳۶ و راغب اصفهانی، مفردات، ص ۸۸۲.
- ↑ «و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است» سوره طلاق، آیه ۳.
- ↑ ابن سلامه، مسند الشهاب، ج ۱، ص ۲۹۸؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۲۰؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۲۶ و ورام ابن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۲۲.
- ↑ محمدزاده، محسن و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۴.
- ↑ غررالحکم، ۳ / ۴۸۹۵
- ↑ غررالحکم، ۱ / ۶۹۹
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 230.
- ↑ غررالحکم، ۲ / ۱۵۹۹
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۳۰.
- ↑ ﴿ الَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴾؛ سوره نحل، آیه ۴۲.
- ↑ غرر الحکم، ۴ / ۵۴۹۷
- ↑ ﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا ﴾؛ سوره طلاق، آیه ۲-۳
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۳۰- ۲۳۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۲ و نیز نک: خطبههای ۸۹ تا ۲۱۸: «"وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً، وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كَافِياً نَاصِراً"»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۲
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۳۱.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص ۲۶۱ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۹۴.
- ↑ محمدزاده، محسن و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۴-۳۲۵.
- ↑ ارشاد القلوب، ص ۱۹۹ و شیخ حر عاملی، الجواهر السنیه، ص ۱۹۱.
- ↑ « مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ»؛ جامع الاخبار، ص ۱۱۷؛ مشکاة الانوار، ص ۱۸؛ المستدرک، ج ۴، ص ۲۷۰؛ ابن ابیدنیا، مکارم الاخلاق، ص ۱۹ و مسند الشهاب، ج ۱، ص ۲۳۴.
- ↑ « مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَتْقَى النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ »؛ جامع الاخبار، ص ۱۱۷ - ۱۱۸؛ روضة الواعظین، ص ۴۲۵؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۰۰ و همو، الامالی، ص ۳۰۵.
- ↑ محمدزاده، محسن و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۵.
- ↑ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۳، ص ۱۰۳؛ ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۲۰؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۲۶ و مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۲۲.
- ↑ ١. روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۲۶؛ مشکاة الانوار، ص ۱۸؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۲۱۷ و المناوی، فیض الغدیر، ج ۶، ص ۱۹۴.
- ↑ ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۲۰؛ تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص ۱۱۷؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۲۲؛ ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۴، ص ۵۷؛ ابن حبان، صحیح، ج ۲، ص ۵۱۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۱، ص ۳۰ و حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۴، ص ۳۱۸.
- ↑ محمدزاده، محسن و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۵-۳۲۶.
- ↑ علی بن الحسن، مشکاة الانوار، ص ۳۱۹ - ۳۲۰؛ صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۱، ص ۳۲۵ و ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۵، ص ۱۶۸.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۲۱۷.
- ↑ محمدزاده، محسن و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۶.
- ↑ الکافی، ج ۵، ص ۸۴؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۱۹۳ و شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۳۲۳.
- ↑ محمدزاده، محسن و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۶-۳۲۷.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۷۸؛ شرف المصطفی، ج ۲، ص ۳۴۴ و قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۱۴۵.
- ↑ «و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است» سوره طلاق، آیه ۳.
- ↑ محمدزاده، محسن و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۱۲۷ و طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۱۸۹-۱۹۰ و با روایتی مختلف در: مسلم نیشابوری، صحیح، ج۷، ص۶۲؛ البخاری، صحیح، ج ۵، ص ۵۳ - ۵۴؛الطبرانی، مسند الشامیین، ج ۳، ص ۶۷ و الهیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۸.
- ↑ محمدزاده، محسن و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۸.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۲۰؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۳۴؛ صحیح ابن حبان، ج ۱۴، ص ۲۷۱ و ابوعیسی ترمذی، الشمائل المحمدیه، ص ۲۰۱.
- ↑ محمدزاده، محسن و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۸.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۲، ص ۲۵۸ و حسین بن اسماعیل محاملی، امالی، ص ۴۴۳ - ۴۴۴.
- ↑ در برخی منابع این روایت از قول انس بن مالک نقل شده است. ر. ک: مسند احمد، ج۳، ص۱۹۸ و ابویعلی الموصلی، مسند، ج ۷، ص ۲۲۴.
- ↑ محمدزاده، محسن و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۸.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۴۸۷ و مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۴۱۶.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۱۸؛ شرف المصطفی، ج ۲، ص ۱۳۵، الکافی، ج ۲، ص ۶۱ و تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع، ج ۴، ص ۳۵۰.
- ↑ محمدزاده، محسن و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۹.
- ↑ آشنایی با قرآن، ج۳، ص۱۱۱.
- ↑ بیست گفتار، ص۱۵۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۳۱۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۹۴.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۴۴۵.
- ↑ «و خداوند (تو را) کارساز، بس» سوره نساء، آیه ۸۱.
- ↑ مفردات، ص۵۶۹.
- ↑ «و هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است» سوره طلاق، آیه ۳.
- ↑ «من بر (نگهداشت) شما گمارده نیستم» سوره انعام، آیه ۶۶.
- ↑ مجمع البحرین، ص۴۵۹.
- ↑ مقدمه برهان، ص۲۲۰.
- ↑ ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص۹۷۵-۹۷۶.
- ↑ فرهنگ عمید، ص۱۲۳۶.
- ↑ فرهنگ عمید، ص۴۳۰.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۴۴۶.