بلوغ

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۱ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۲۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

واژه‌شناسی

بلوغ واژه‌‌ای عربی و به معنای رسیدن به مراد، رسیدن یا نزدیک شدن به انتهای امر یا پایان مقصد زمانی، مکانی یا جز اینها،[۱] کامل و رسیده شدن میوه، ادراک و رسیدن کودک به سن رشد و بالندگی است.[۲]

در کاربرد رایج، مراد از بلوغ آغاز مرحله‌‌ای طبیعی در زندگی کودک است که در آن، با پیدایی و شکوفایی غریزه جنسی و پدید آمدن برخی دگرگونی‌های جسمی و روانی و رشد عقلی و ادراکی، وی به مرتبه مردان یا زنان نایل می‌‌شود.[۳]

به نظر برخی مراد از بلوغ در کاربرد فقها همان بلوغ طبیعی و جنسی است؛[۴] ولی هرچند امارات و نشانه‌‌های طبیعیِ بلوغ شرعی، همان علامت‌های بلوغ طبیعی است، [۵] با توجه به اینکه از میان نشانه‌‌های بلوغ طبیعی تنها برخی از آنها در فقه پذیرفته شده و سن بلوغ نیز در فقه اسلامی معین گردیده، باید گفت که واژه‌‌های بلوغ و بالغ در فقه و حقوق اسلامی به اصطلاحی خاص تبدیل شده و معنای آنها با مفهوم لغوی و عرفی آنها انطباق کامل ندارد.[۶] اهمیت بلوغ در فقه و حقوق از آن روست که این مقطع از زندگی انسان نقطه آغاز شمول تکالیف و بسیاری از احکام شرعی و حقوق نسبت به او به شمار می‌‌رود و به همین سبب گاه سن بلوغ «سن تکلیف» نیز نامیده می‌‌شود.[۷]

بلوغ در قرآن

در قرآن کریم سه تعبیر درباره بلوغ ذکر شده که به معنای اصطلاحی بلوغ مربوط است:

  1. بلوغ حُلُم،
  2. بلوغ نِکاح
  3. بلوغ اَشُدّ.

در برخی احادیث [۸] مراد از این سه تعبیر، احتلام ذکر شده که یکی از نشانه‌‌های مهم بلوغ است. همچنین قرآن به مرحله پیش از بلوغ در زندگی انسان با واژگانی چون طِفْل ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ[۹]، ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۱۰]، صَبیّ ﴿يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا[۱۱]، ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا[۱۲] و یتیم ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ[۱۳]، ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ[۱۴]، ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ[۱۵]، ﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ[۱۶]، ﴿وَآتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا[۱۷]، ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا[۱۸]، ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا[۱۹]،﴿ وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُوْلُواْ الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا[۲۰]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا[۲۱] اشاره کرده است. به نظر مفسران، مراد از این واژه‌‌ها در همه یا غالب مواردِ کاربرد آنها در قرآن، کسی است که در پیش از بلوغ قرار دارد.[۲۲] در آیات مربوط به بلوغ در‌‌ قرآن کریم، شماری از مهم‌‌ترین احکام بلوغ مانند نشانه‌‌های بلوغ، جایگاه بلوغ در ثبوت تکلیف و نیز پاره‌‌ای از احکام وضعی بیان شده‌‌است.[۲۳]

تعابیر قرآنی درباره بلوغ

بلوغ نکاح

شماری از مفسران همانند برخی از احادیث[۲۴] مراد از این تعبیر را که یک بار در قرآن به کار رفته: ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ [۲۵] احتلام ذکر کرده‌‌اند؛[۲۶] بدین معنا که کودک با فعلیت یافتن احتلام به مرحله بلوغ وارد شود؛[۲۷] ولی برخی دیگر مراد از آن را رسیدن به سنی دانسته‌‌اند که در آن توانایی نکاح و زناشویی پیدا می‌‌شود، حتی اگر بالفعل احتلام صورت نگیرد[۲۸] که در برخی منابع فقهی این مفهوم پذیرفته شده است.[۲۹][۳۰]

بلوغ حُلُم

این تعبیر دو بار در آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۳۱]، ﴿وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۳۲] آمده است. ماده «حِلْم» در لغت به معانی بردباری، عقل، خواب دیدن و جز اینها به کار رفته است[۳۳] و واژه «حُلُم» به معنای خواب دیدن و آمیزش در خواب است.[۳۴] به نظر مفسران مراد از تعبیر قرآنی «بلوغ حُلُم» رسیدن به اوان بلوغ جنسی با احتلام است.[۳۵] البته برخی فقها مراد از آن را هرگونه بیرون آمدن منی از مرد یا زن دانسته‌‌اند؛ در خواب باشد یا در بیداری.[۳۶] به نوشته راغب اصفهانی، زمان بلوغ از آن رو بلوغ حُلُم نامیده شده که انسان بالغ توانایی حِلم یعنی نگاهداری خود را از خشم دارد.[۳۷] فخر رازی با اشاره به مفهوم عقل برای واژه حلم، همزمانیِ بلوغ جنسی با کمال عقلانی انسان را از جمله حکمت‌های لطیف الهی دانسته است؛ زیرا در واقع،رشد عقلیِ انسان است که بلوغ شرعی او و ثبوت تکلیف را برای وی موجّه می‌‌سازد.[۳۸] به تعبیر برخی دیگر، رسیدن فرد بالغ به این درجه از رشد جسمی و تواناییِ عقلی، مناط اصلی وجود تکلیف برای اوست.[۳۹].[۴۰]

بلوغ اشد

این تعبیر ۸ بار در قرآن کریم آمده و تفاسیر گوناگونی از آن شده است. درباره واژه «اَشُدّ» آرای گوناگونی مطرح شده؛ برخی آن را جمع کلمه شَدّ مصدر شَدَّ (توانا و غالب شدن، نیرو دادن) و برخی جمع شِدَّة (توانایی، استواری و صلابت) و شماری جمع شِدّ (به معنای شِدّت) دانسته‌‌اند و برخی دیگر این کلمه را مفرد می‌‌دانند.[۴۱] بنابر آیات ۲۲ یوسف / ۱۲ و ۱۴ قصص / ۲۸ خداوند پس از بلوغ اشد به حضرت یوسف و حضرت موسی ((ع)) نبوت و دانش عطا کرد. در آیه دوم کلمه «اِستَوی» نیز آمده است: «و‌‌لَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ واستَوی ءاتَینـهُ حُکمـًا و عِلمـًا..».. از دو آیه ۵ حجّ / ۲۲: «ثُمَّ نُخرِجُکُم طِفلاً ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکُم» و ۶۷ غافر / ۴۰: «ثُمَّ‌‌یُخرِجُکُم طِفلاً ثُمَّ لِتَبلُغوا اَشُدَّکُم..». می‌‌توان دریافت که «بلوغ اشد» مرحله‌‌ای از زندگی انسان پس از دوران کودکی است. برخی مفسران مراد از «بلوغ اَشُدّ» را احتلام و بالغ شدن دانسته‌‌اند،[۴۲] چنان‌‌که در برخی احادیث این مفهوم برای آن ذکر شده است.[۴۳] شماری دیگر مراد از آن را کامل شدن قوای جسمانی و بدنی یا کمال عقل ذکر کرده‌‌اند.[۴۴] برخی مفسران مراد از این تعبیر را به طور کلی یا در خصوص دو آیه ۱۵۲ انعام / ۶ و ۳۴ اسراء / ۱۷، که از نزدیک شدن به مال یتیم تا زمان بلوغ اشد برحذر داشته‌‌اند: «و لا تَقرَبوا مالَ الیَتیمِ اِلاّ بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ حَتّی یَبلُغَ اَشُدَّه»، رسیدن کودک به سن بلوغ و رشد دانسته‌‌اند.[۴۵] مفسران برای بلوغ اشد سنین خاصی ذکر کرده‌‌اند؛ از جمله ۱۰، ۱۵،[۴۶]

۱۸، [۴۷] ۲۰، ۲۵، ۳۰، ۳۳ [۴۸] و ۴۰ سالگی. از جمله مستندات قول به ۴۰‌‌سالگی را آیه ۱۵ احقاف / ۴۶ دانسته‌‌اند که در آن رسیدن به این سن تصریح شده است: «حَتّی اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ و بَلَغَ اَربَعینَ سَنَةً»[۴۹]. برخی مفسران، «اشد» را نه یک مقطع سنی خاص بلکه دوره‌‌ای از زندگی انسان شمرده‌‌اند؛ مانند فاصله میان ۱۸ تا ۳۰ سالگی یا فاصله بلوغ تا ۴۰ سالگی.[۵۰][۵۱]

نشانه‌های بلوغ

در فقه اسلامی ۵ علامت اصلی برای بلوغ ذکر شده که سه علامت میان دختر و پسر مشترک است: احتلام، اِنبات و سن. دو نشانه دیگر بلوغ یعنی نخستین عادت ماهانه (حیض) و بارداری (حَمل) ویژه دختران است. البته برخی فقها در مذاهب گوناگون اماره بودن برخی از موارد مذکور را نپذیرفته و آنها را دلیل بر آن دانسته‌‌اند که بلوغ پیش‌‌تر تحقق یافته است.[۵۲]

نشانه‌های عام بلوغ

احتلام (انزال)

خارج شدن منی در خواب یا در بیداری، در حال جماع یا غیر آن، مهم‌‌ترین نشانه بلوغ است. به تصریح فقهای شیعه [۵۳] و اهل سنت،[۵۴] این اماره بلوغ به روشنی از آیات قرآن استفاده می‌‌شود، به ویژه آیات مربوط به بلوغ حُلُم (نور / ۲۴، ۵۸ ـ ۵۹) و حتی آیاتی که تعابیر «بلوغ نکاح» و «بلوغ اشد» را دربردارد.[۵۵] به گفته فقها، به استناد عموم آیات یاد شده، این علامت شامل بلوغ پسر و دختر هر دو می‌‌شود.[۵۶] به نظر برخی،[۵۷] این اماره تنها نشانه بلوغ است که به صراحت در قرآن ذکر شده است.[۵۸]

انبات

برآمدن موی خشن بر شرمگاه (عانه) به نظر فقهای شیعه و اهل سنت، جز حنفیان، نشانه بلوغ است.[۵۹] به‌‌نظر برخی فقهای حنفی،[۶۰] ظاهر آیه ۵۸ نور / ۲۴: «والَّذینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم» بر این دلالت دارد که اِنبات نشانه بلوغ نیست؛ ولی به نظر شافعی و فقهای دیگر اهل سنت، با استناد به احادیث باید این علامت بلوغ را پذیرفت؛[۶۱] همچنین در برخی منابع فقهی امامی [۶۲] با استناد به آیه مذکور و برخی آیات دیگر این دیدگاه تقویت شده که انبات به خودی خود بر بلوغ دلالت ندارد، هرچند نشان می‌‌دهد که بلوغ پیشتر تحقق یافته است. به نظر محقق اردبیلی [۶۳] آیه ۵۸ نور / ۲۴ بر آن دلالت دارد که بلوغ پیش از انزال تحقق نمی‌‌یابد، مگر آنکه به دلیلی مانند اجماع اماره دیگری بر آن دلالت کند. با این همه، نظر مشهور فقهای امامی و بیشتر مذاهب اهل سنت به استناد احادیث آن است که انبات اماره بلوغ به شمار می‌‌رود.[۶۴] البته شافعی در یکی از دو نظر خود این نشانه را خاص مشرکان دانسته است.[۶۵][۶۶]

سن خاص

نشانه دیگر بلوغ از دیدگاه فقهی، رسیدن کودک به سن معینی است که فقها به استناد احادیث یا ادله دیگر ذکر کرده‌‌اند؛ بدین معنا که اگر تا سن مزبور هیچ‌‌یک از امارات دیگر بلوغ ظاهر نشود، این سن بلوغ وی تلقی خواهد شد.[۶۷] در مذهب شافعی و حنبلی سن بلوغ دختر و پسر اتمام ۱۵ سالگی و در مذهب مالکی پایان ۱۷ یا ۱۸ سالگی است.[۶۸] نظر مشهور در فقه حنفی نیز ۱۵ سالگی است؛ ولی ابوحنیفه سن بلوغ دختران را ۱۷ سالگی و سن بلوغ پسران را ۱۸ یا ۱۹ سالگی دانسته است.[۶۹] به نظر مشهور در فقه امامی، سن بلوغ پسر ۱۵ سالگی و سن بلوغ دختر ۹ سالگی است.[۷۰] مستند بیشتر این آراء، احادیث منقول از پیامبر (ص) و امامان(ع) است.[۷۱] البته گفته شده که برخی فقهای متقدم اصولا سن را نشانه بلوغ نمی‌‌دانسته‌‌اند،[۷۲] چنان‌‌که این دیدگاه نزد برخی فقهای متأخر نیز دیده می‌‌شود.[۷۳] برخی حنفیان [۷۴] به آیه ۵۸ نور / ۲۴: «والَّذینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم» استناد کرده و گفته‌‌اند که این آیه بلوغ در ۱۵ سالگی را رد می‌‌کند؛ زیرا صرفاً احتلام را نشانه بلوغ شمرده است. حتی گفته شده که ابوحنیفه برای نظر خود یعنی بلوغ در ۱۸ سالگی به آیه ۱۵۲ انعام / ۶: «حَتّی یَبلُغَ اَشُدَّه» استناد‌‌کرده؛ زیرا کمترین حد «بلوغ اشد» ۱۸ سالگی است؛[۷۵] ولی مهم‌‌ترین دلیل غیر حنفیان، احادیث متعددی است که در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت نقل شده است. البته اگر معنای «بلوغ نکاح» در آیه ۶ نساء / ۴ رسیدن کودک به سنی باشد که در آن بالفعل شایستگی نکاح وجود دارد، ممکن است کسی را که به سن شرعی بلوغ رسیده ولی محتلم نشده، دربرگیرد.[۷۶] مراد از سال معین برای بلوغ،سال قمری است، چنان‌‌که در آیات متعددی مبنای محاسبه اوقات، سال قمری دانسته شده است؛[۷۷] از جمله ۱۸۹ بقره / ۲: «یَسـَلونَکَ عَنِ الاَهِلَّةِ قُل هِیَمَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجِّ»، ۳۶ توبه / ۹ و ۵ یونس / ۱۰. [۷۸]

نشانه‌های اختصاصی دختران

دو نشانه ویژه بلوغ دختران، نخستین عادت ماهانه (حیض) و بارداری * است. البته برخی فقهای شیعه و پاره‌‌ای از مذاهب اهل سنت بر آن‌‌اند که قاعدگی و بارداری در واقع نشان می‌‌دهند که بلوغ پیش‌‌تر تحقق یافته است و این دو اماره «سَبْق بلوغ» به شمار می‌‌روند؛ نه نشانه بلوغ.[۷۹] شماری از فقهای شیعه [۸۰] و اهل‌‌سنت [۸۱] گفته‌‌اند: با توجه به اینکه والدین هر دو در تشکیل نطفه فرزند نقش دارند و نطفه از هر دوی آنان نشئت می‌‌گیرد: «خُلِقَ مِن ماء دافِق * یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ والتَّرائِب»(طارق / ۸۶، ۶ ـ ۷) و مراد از «نُطفَة اَمشاج» را در آیه‌‌۲‌‌انسان / ۷۶ همین دانسته‌‌اند، بنابراین بارداری در واقع نشان می‌‌دهد که پیش‌‌تر انزال یا قاعدگی (حیض *) صورت گرفته است، پس بارداری خود نشانه بلوغ نیست، بلکه موجب علم ما به بلوغ پیشین می‌‌شود، چنان‌‌که فقها به همین دلیل نفاس را در شمار امارات بلوغ نیاورده‌‌اند.[۸۲][۸۳]

آثار و احکام بلوغ

با تحقق بلوغ،انسان به پایه‌‌ای از رشد جسمی و عقلانی می‌‌رسد که می‌‌تواند مخاطب احکام تکلیفی قرار گیرد و مشمول دستورات شرعی و برخی حقوق اجتماعی شود. بدین ترتیب وی موظف به رعایت کردن مقررات گوناگون عبادی، حقوقی، کیفری، مالی، اجتماعی و سیاسی می‌‌گردد. به نظر برخی مفسران، مراد از «واَشهَدَهُم عَلی اَنفُسِهِم» در آیه ۱۷۲ اعراف / ۷، گواه ساختن آدمیان بر خویشتن هنگام بلوغ و کمال عقلی آنهاست؛ زیرا پیش از بلوغ و زمان تکلیفِ آنان هیچ مسئولیتی متوجه آنان نیست.[۸۴] البته شماری از احکام تکلیفی، غیر‌‌بالغان را نیز دربرمی‌‌گیرد و بسیاری از احکام وضعی مانند مقررات باب ارث، دیات، ضمان،امانت، شفعه و ولایت بر قصاص به اشخاص بالغ اختصاص ندارد.[۸۵] با این همه، آثار فقهی بلوغ بسیار مهم و چشمگیر است و تقریباً تمامی احکام * تکلیفی و بخش اعظم احکام وضعی را دربرمی‌‌گیرد و البته در ابواب گوناگون فقهی مانند عبادات و معاملات تأثیر آن یکسان نیست[۸۶]:

عبادات

بلوغ شرط وجوب عبادات به شمار می‌‌رود،[۸۷] از این‌‌رو با ثبوت بلوغ هر شخص، وی مشمول احکام تکلیفی عبادات می‌‌شود. شماری از فقها برای اثبات شرطیت بلوغ در برخی عبادات به آیات مربوط به بلوغ مانند آیه ۵۹ نور / ۲۴ استدلال‌‌کرده‌‌اند؛[۸۸] همچنین گاه برخی آیات مربوط به عبادات را تنها شامل بالغان شمرده‌‌اند؛ مانند آیه ۱۸۳ بقره / ۲: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم..».[۸۹] یا آیه ۱۸۵ بقره / ۲: «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمه»[۹۰] درباره روزه، یا آیه ۴۱ انفال / ۸ درباره خمس: «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَیء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَه..»..[۹۱] البته برخی فقهای اهل سنت بلوغ را شرط وجوب زکات نمی‌‌دانند؛ از جمله شافعی برای وجوب زکات بر غیر بالغان به آیه‌‌۶۰‌‌توبه / ۹: «اِنَّمَا الصَّدَقـتُ لِلفُقَراءِ..». و آیات ۲۴ ـ ۲۵ معارج / ۷۰: «والَّذینَ فی اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم * لِلسّائِلِ والمَحروم» استناد کرده است؛[۹۲] ولی برخی فقهای اهل سنت [۹۳] و بیشتر فقهای شیعه [۹۴] با استناد به ادله گوناگون از جمله آیه ۱۰۳ توبه / ۹: «خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم و تُزَکّیهِم بِها..». اموال کودکان را مشمول زکات نمی‌‌دانند؛ زیرا پاک شدن از گناه که در این آیه آمده، در مورد نابالغان معقول نیست.[۹۵] با این همه، برخی موافقان این نظریه، استدلال مزبور را نپذیرفته‌‌اند؛[۹۶] به نظر بیشتر فقهای امامی و برخی مذاهب اهل‌‌سنت، بلوغ شرط صحتِ بیشتر عبادات نیست.[۹۷] آنان با استناد به ادله‌‌ای از جمله احادیثی که درباره ترغیب کودکان به انجام دادن برخی عبادات آمده،[۹۸] عبادات کودک ممیز را صحیح می‌‌دانند. از جمله ادله قائلان به این نظر، شمول ادله عام مانند «اَقیموا الصَّلوةَ»(بقره / ۲، ۴۳، ۱۱۰) و «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمه»(بقره / ۲، ۱۸۵) بر عبادتهای کودک است.[۹۹] حتی برخی فقها عبادت کودک ممیز را شرعی و مشمول ثواب دانسته و به ادله‌‌ای مانند آیه ۱۶۰ انعام / ۶: «مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها» استناد جسته‌‌اند.[۱۰۰] البته برخی دیگر، عبادت * غیر بالغ را تمرینی می‌‌دانند نه شرعی.[۱۰۱][۱۰۲]

معاملات

در عقود و ایقاعات نیز بلوغ شرط تکلیف است و به نظر فقها ادله عام قرآنیِ تکالیف در معاملات مانند «اَوفوا بِالعُقودِ»(مائده / ۵، ۱) و «لا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبـطِـل..».(نساء / ۴، ۲۹) نابالغان را دربرنمی‌‌گیرد.[۱۰۳] از جهت حکم وضعی نیز بلوغ شرطی اساسی در صحت معاملات به شمار می‌‌رود و حَجْر نابالغ یعنی محرومیت وی از انجام دادن برخی اعمال حقوقی (‌‌ <= ‌‌حجر) به عنوان یک اصل مهم به ویژه در عقود مالی در فقه اسلامی پذیرفته شده است. با وجود این، در پاره‌‌ای عقود بلوغ شرط صحت نیست و درباره برخی دیگر اختلاف نظر وجود دارد.[۱۰۴]

بلوغ در عقد نکاح

به نظر مشهور در فقه شیعه و مذاهب فقهی اهل سنت، بلوغ دوطرف عقد نکاح، شرط صحت آن نیست؛[۱۰۵] ولی ابن شُبْرُمَه و ابوبکر اَصَم و عثمان بَتّی گفته‌‌اند که طرفین عقد نکاح باید بالغ باشند.[۱۰۶] از جمله ادله آنان آیه «حَتّی اِذا بَلَغوا النِّکاحَ»(نساء / ۴، ۶) است، با این استدلال که اگر نکاح پیش از بلوغ جایز باشد، فایده‌‌ای بر این آیه مترتب نخواهد بود.[۱۰۷] سایر فقها برای جواز این کار، به ادله‌‌ای از جمله احادیث و برخی آیات قرآن استناد کرده‌‌اند؛ مانند آیه‌‌۴‌‌طلاق / ۶۵: «والّــی لَم یَحِضن» که در آن از عده دختر نابالغ سخن به میان آمده و عموم آیاتی مانند ۳۲ نور / ۲۴: «واَنکِحوا الاَیـمی مِنکُم»؛[۱۰۸] همچنین ابوحنیفه با استناد به آیه ۳ نساء / ۴: «و اِن خِفتُم اَلاَّتُقسِطوا فِی الیَتـمی فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساء..».ازدواج دختر یتیم را پیش از بلوغ با ولایت قیّم او جایز شمرده است؛ ولی سایر فقهای اهل سنت برآن‌‌اند که ازدواج او پیش از بلوغ جایز نیست؛ زیرا مراد از «یَتامی» در این آیه به قرینه آیه ۱۲۷ نساء / ۴: «و‌‌یَستَفتونَکَ فِی النِّساءِ..». همان «نساء» است که نابالغان را دربرنمی‌‌گیرد؛[۱۰۹] همچنین فقهای اهل سنت درباره اینکه آیا ازدواج شخص قیّم با یتیم مزبور پیش از بلوغ جایز است یا نه،اختلاف نظر دارند. شافعی با توجه به تعبیر آیه ۲۲۰ بقره / ۲: «و‌‌یَسـَلونَکَ عَنِ الیَتـمی قُل اِصلاحٌ لَهُم خَیرٌ» و از آن رو که چنین ازدواجی را به صلاح یتیم ندانسته، با جواز آن مخالفت کرده است.[۱۱۰] شماری از مفسران آیه ۲۷ قصص / ۲۸ درباره ازدواج * حضرت موسی(ع) با دختران شعیب: «اِنّی اُریدُ اَن اُنکِحَکَ اِحدَی ابنَتَیَّ هـتَینِ..». را دال بر آن دانسته‌‌اند که پدر می‌‌تواند دختر بالغ خود را به ازدواج فرد مورد نظر خویش درآورد.[۱۱۱]برخی فقیهان امامی شرطیت بلوغ را برای نکاح محلِّل از آیه ۲۳۰ بقره / ۲: «حَتّی تَنکِحَ زَوجـًا غَیرَه» استنباط کرده‌‌اند،[۱۱۲] چنان‌‌که لزوم شرط بلوغ در ظهار* نیز از آیه ۲ مجادله / ۵۸ استفاده شده است.[۱۱۳][۱۱۴]

بلوغ و حجر

مهم‌‌ترین دلیلی که فقیهان شیعه[۱۱۵] و اهل سنت،[۱۱۶] برای حجر * نابالغ بدان استناد کرده‌‌اند، آیه ۶ نساء / ۴ است که به آزمودن یتیمان تا زمان بلوغ فرمان داده است: «وابتَلوا الیَتـمی حَتّی اِذا بَلَغوا النِّکاحَ فَاِن ءانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا اِلَیهِم اَمولَهُم..».. مراد از ابتلاء، خبر گرفتن و آزمودنِ نابالغ از نظر توان عقلانی و اقتصادی است.[۱۱۷] به نظر فقها و مفسران، از آیه برمی‌‌آید که دادن اموال به محجور یا به تعبیر دیگر، رفع حجر او منوط به احراز دو شرط اساسی است: بلوغ و رشد.[۱۱۸] مراد از رشد، توانایی عقلی و شایستگی مالی است.[۱۱۹] آزمودن و اختبار کودک تا زمانی که رشد او احراز شود، ادامه می‌‌یابد؛ اما درباره آغاز زمان ارزیابیِ او دو نظر وجود دارد: برخی فقها آن را پس از بلوغ دانسته‌‌اند؛[۱۲۰] ولی بیشتر فقها آن را پیش از بلوغ می‌‌دانند،[۱۲۱] زیرا هم از تعبیر «یتیم» و هم از کلمه «حتی» (که انتهای زمانی آن بلوغ نکاح قرار داده‌‌شده) می‌‌توان دریافت که آزمودن باید پیش از بلوغ آغاز شود.[۱۲۲] هرچند در آیه شریفهحکم حجر درباره یتیم (کودکی که پدر خود را از دست داده)[۱۲۳] ذکر شده، حکم مذکور اختصاص به یتیم ندارد و شامل همه نابالغان می‌‌شود.[۱۲۴] برخی فقهای اهل سنت، از جمله مالک، رفع حجر با بلوغ و رشد را مختص به کودک پسر شمرده و رفع محجوریت دختر را به گونه‌‌ای دیگر دانسته‌‌اند.[۱۲۵] فقها برای اثبات محجور بودن کودک تا زمان بلوغ، به آیات دیگری نیز استناد کرده‌‌اند؛ از جمله آیه ۲۸۲ بقره / ۲: «... ‌‌فَاِن کَانَ الَّذی عَلَیهِ الحَقُّ سَفیهـًا اَو ضَعیفـًا اَو لایَستَطیعُ اَن یُمِلَّ هُوَ فَلیُملِل ولِیُّهُ بِالعَدلِ..». که برخی مفسران مراد از «ضعیف» یا یکی از مصادیق «ضعیف» و «سفیه» را در این آیه نابالغان دانسته‌‌اند؛[۱۲۶] همچنین به آیه ۵ نساء / ۴ که از دادن اموال به سفیهان برحذر داشته: «... و لاتُؤتوا السُّفَهاءَ اَمولَکُم» و برخی مراد از «سفهاء» را نابالغان یا همه محجوران شمرده‌‌اند، استناد شده است.[۱۲۷] برخی فقهای اهل سنت از جمله ابوحنیفه و احمد حنبل بر آن‌‌اند که تصرفات مالی کودک با اجازه ولی و اجرای عقد به وسیله او صحیح است و مشروط به تحقق بلوغ نیست،[۱۲۸] زیرا در آیه ۶ نساء / ۴ اجازه دادن به کودک برای کارهای تجاری تجویز شده است؛[۱۲۹] ولی مخالفان این نظر، از جمله شافعی، گفته‌‌اند که مراد این آیه، ارزیابی توانایی محجور و انجام دادن معامله با حضور کودک و مقدمه چینی اوست؛ نه انعقاد معامله به دست وی، به علاوه، این نظر با ظاهر آیه که مطلقاً بر حجر کودک دلالت دارد، ناسازگار است. [۱۳۰] فقها برای شرط بودن بلوغ در صحّت برخی معاملات معین (مانند وصیت)[۱۳۱] به آیه ۶ نساء / ۴ و گاه به آیات دیگر استناد کرده‌‌اند؛ ‌‌مانند آیه ۳۳ نور / ۲۴ درباره عقد مکاتبه [۱۳۲] و آیه‌‌۲۸۲‌‌بقره / ۲ درباره معاملاتی که موجب دیون می‌‌شود. [۱۳۳] در صورتی که رشد کودک * پیش از بلوغ احراز شود، با تحقق بلوغ (به موجب آیه ۶ نساء / ۴ و ادله دیگر) حجر او برطرف می‌‌شود.[۱۳۴] اگر رشد وی تا هنگام بلوغ احراز نگردد، باید تا زمان حصول رشد درنگ کرد. در طول دوره حجر، ولی یا وصی باید از تصرف در اموال محجور خودداری و اموال وی را به بهترین شکل اداره کند: «و لا تَقرَبوا مالَ الیَتیمِ اِلاّ بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ حَتّی یَبلُغَ اَشُدَّه»(انعام / ۶، ۱۵۲؛ اسراء / ۱۷، ۳۴)[۱۳۵] و پس از رفع حجر، اموال او را در اختیارش گذارد: «وءاتوا الیَتـمی اَمولَهُم ولا تَتَبَدَّلوا الخَبیثَ بِالطَّیِّب»(نساء / ۴، ۲؛ نیز نساء / ۴، ۶)؛[۱۳۶] همچنین قرآن توصیه فرموده که هنگام باز گرداندن اموال به او، بر این کار شاهد گرفته شود: «فَاِذا دَفَعتُم اِلَیهِم اَمولَهُمفَاَشهِدوا عَلَیهِم».(نساء / ۴، ۶)[۱۳۷][۱۳۸]

سایر احکام

شمول بسیاری از احکام فقهی در ابواب دیگر نیز مشروط به بلوغ است؛ از جمله قضاوت، دعوای حقوقی، شهادت دادن، اقرار درباره جرایم مشمول حد، حضانت، ولایت بر محجوران و منصب حکومتی،[۱۳۹] به علاوه، بلوغ شرط اجرای انواع حدود و قصاص است. البته تعزیر بر نابالغان نیز می‌‌تواند جاری شود.[۱۴۰] برای شرط بودن بلوغ در پاره‌‌ای موارد به آیات قرآن استناد شده است؛ از جمله فقهای شیعه [۱۴۱] و اهل سنت [۱۴۲] برای لزوم بالغ بودن گواهی دهنده به ظاهر آیه ۲۸۲ بقره / ۲ استناد کرده‌‌اند: «... واستَشهِدوا شَهیدَینِ مِن رِجالِکُم»؛ زیرا تعبیر «رجال» در آیه شامل نابالغان نمی‌‌شود. حتی به نظر برخی فقها از آیاتی دیگر نیز می‌‌توان این شرط را استنباط کرد؛[۱۴۳] از جمله آیه‌‌۱۵‌‌نساء / ۴: «والّـتی یَأتینَ الفـحِشَةَ مِن نِسائِکُم فَاستَشهِدوا عَلَیهِنَّ اَربَعَةً مِنکُم..».، با این استدلال که مراد از ضمیر «مِنکُم» همان ضمیر در «نِسائِکُم» است و تنها بالغان را دربرمی‌‌گیرد و همین‌‌طور آیه ۴ نور / ۲۴: «ثُمَّ لَم یَأتوا بِاَربَعَةِ شُهَداء»؛ همچنین فقها [۱۴۴] با الهام از تعبیر «احصان» در آیه ۴ نور / ۲۴: «والَّذینَ‌‌یَرمونَ المُحصَنـت..». از جمله شرایط قذف شونده را برای اجرای حد، بلوغ وی دانسته‌‌اند و برخی حکم آیه قصاص (بقره / ۲، ۱۷۸) را مختص به بالغان شمرده‌‌اند.[۱۴۵] شماری از مفسران مراد از واژه «غلام» را در آیه ۷۴ کهف / ۱۸: «فَانطَـلَقا حَتّی اِذا لَقیا غُلـمـًا فَقَتَلَهُ قالَ اَقَتَلتَ نَفسـًا زَکِیَّةً بِغَیرِ نَفس..». جوان بالغ دانسته‌‌اند؛ زیرا اعتراض موسی(ع) آن بود که چرا وی بدون آنکه کسی را کشته باشد، مستحق قتل بوده است.[۱۴۶] کلمه «غلام» هرچند بیشتر در مورد نابالغ به کار می‌‌رود؛ ولی به نظر برخی مفسران در شماری از آیات بر بالغان هم اطلاق شده است.[۱۴۷] البته مفسران دیگر مراد از غلام را در این آیه، نوجوان نابالغ دانسته و سبب اعتراض موسی را آن دانسته‌‌اند که چرا کودکی بی‌‌گناه باید کشته شود.[۱۴۸].[۱۴۹]

آمادگی برای بلوغ

هرچند به موجب فقه اسلامی اصولا شمول احکام تکلیفی الزامی منوط به تحقق شرایطی از جمله بلوغ است، به نظر فقها تکالیف غیر الزامی، که وجوب یا حرمت را دربرندارد، شامل غیر بالغان می‌‌شود؛[۱۵۰] همچنین پاره‌‌ای مقررات الزامی در قرآن و احادیث در مورد کودکان ممیّز (کودکانی که به سن تمییز رسیده‌‌اند و سود و زیان خود را تشخیص می‌‌دهند)[۱۵۱] و نیز کودکان مراهِق (کودکانی که بلوغ آنها نزدیک است)[۱۵۲] آمده که اولیای آنها مأمور شده‌‌اند که کودکان خود را به رعایت کردن آن احکام وادارند یا با آنان به مثابه بالغان رفتار کنند. به نظر برخی دانشمندان،حکمت تشریع بسیاری از این تکالیف آن است که زمینه پیشگیری از اعتیاد به گناهان بزرگ پس از بلوغ فراهم آید و کودکان آماده ورود به دوره بلوغ شوند.[۱۵۳] شماری از این احکام از آیات قرآن استنباط شده‌‌اند؛ مانند وجوب اجازه گرفتن (استیذان) کودکان برای ورود به اتاق اولیای خود در سه وقت: پیش از نماز صبح، در نیمروز هنگامی که آنان لباسهای خود را بیرون می‌‌آورند و پس از نماز عشاء: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لِیَستَـذِنکُمُ الَّذینَ مَلَکَت اَیمـنُکُم والَّذینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم ثَلـثَ مَرّات مِن قَبلِ صَلوةِ الفَجرِ و حینَ تَضَعونَ ثیابَکُم مِنَ الظَّهیرَةِ و مِن بَعدِ صَلوةِ العِشاءِ ثَلـثُ عَورت لَکُم..».(نور / ۲۴، ۵۸)[۱۵۴]، لزوم پوشش زنان در برابر پسر ممیز [۱۵۵] به استناد آیه ۳۱ نور / ۲۴: «اَوِ‌‌الطِّفلِ الَّذینَ لَم یَظهَروا عَلی عَورتِ النِّساء» و وجوب پاسخ دادن به سلام کودک ممیز: «... فَحَیّوا بِاَحسَنَ مِنها اَو رُدّوها».(نساء / ۴، ۸۶)[۱۵۶] برخی دیگر از این گونه احکام مانند ترغیب کودکان ممیز به انجام دادن عباداتی چون نماز و روزه در احادیث مقرر شده است،[۱۵۷] افزون بر این، به نظر بسیاری از مفسران، آیه ۶ تحریم / ۶۶: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا قوا اَنفُسَکُم واَهلیکُم نارًا..». اولیای کودکان را مأمور ساخته تا با آموزش احکام شرعی و معارف دینی آنان را برای پذیرش مسئولیت مهم خود در هنگام بلوغ آماده کنند و بدین ترتیب آنها را از آتش دوزخ برهانند.[۱۵۸].[۱۵۹]

بلوغ پیامبران و امامان(ع)

آغاز رسالت و نبوتِ اکثریت قریب به اتفاقپیامبران پس از سنینی بوده که معمولا بلوغ افراد عادی روی می‌‌دهد، هرچند آثار هدایت و کمال از کودکی در آنان مشهود بوده است، با این همه، از برخی آیات قرآن برمی‌‌آید که شماری از پیامبران در سنین کودکی به پیامبری برانگیخته شده‌‌اند. البته به نظر مفسران [۱۶۰] با وجود معجزات شگفت‌‌انگیز پیامبران، وصول آنان به بلوغ عقلی و علمی در سنین کودکی بعید نیست و می‌‌توان آن را در شمار امور خارق عادت قرار داد. از جمله این پیامبران، حضرت یحیی(ع) است که آیه ۱۲ مریم / ۱۹ درباره وی فرموده: ای یحیی! کتاب را با قوت بگیر و ما فرمان نبوت (یا فهم و عقل) را در کودکی به وی دادیم: «یـیَحیی خُذِ الکِتـبَ بِقُوَّة و ءاتَینـهُ الحُکمَ صَبیـّا». مراد از کتاب به نظر مفسرانتورات است؛[۱۶۱] ولی درباره مفهوم کلمه «حُکم» در این آیه آرای گوناگونی مطرح شده است؛ برخی آن را به معنای نبوت دانسته‌‌اند.[۱۶۲] شماری دیگر، با توجه به موارد کاربرد این واژه در قرآن، مراد از آن را ژرفنگری در دین و علم به معارف الهی یا فهم کتاب بیان کرده‌‌اند.[۱۶۳] معانی دیگری نیز در تفاسیر مطرح شده است.[۱۶۴] سن حضرت یحیی(ع) دراین هنگام، دو، سه و ۷ سال ذکر شده است.[۱۶۵] بنابر حدیثی، امام جواد(ع) برای رفع استبعاد از امامت خود در سنین کودکی خطاب به یکی از شیعیان خود به این آیه استناد فرمود.[۱۶۶] آیه دیگر درباره حضرت عیسی(ع) است که در گاهواره سخن گفت و فرمود: من بنده خدایم. او به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است: «قالَ اِنّی عَبدُ اللّهِ ءاتـنِیَ الکِتـبَ و جَعَلَنی نَبیـّا».(مریم / ۱۹، ۳۰) مراد از کتاب را در این آیه،انجیل دانسته‌‌اند.[۱۶۷] به نظر برخی مفسران،[۱۶۸] مرادِ آن حضرت این بوده که در آینده صاحب کتاب و منصب نبوت خواهم شد. شماری از اینان، تعبیر آیه شریفه را که به صورت فعل ماضی آمده، بر تقدیر الهی و حکم ازلیِ خداوند حمل کرده‌‌اند؛[۱۶۹] ولی به نظر برخی دیگر، سیاق آیه و تعبیر آن اقتضا دارد که بر امر واقع شده حمل گردد، پس مراد این است که پیش‌‌تر کتاب و نبوت به آن حضرت عطا شده است.[۱۷۰] به نظر مشهور، که با آیات پیشین هماهنگ است، حضرت عیسی این سخن را هنگام تولد گفته است؛ ولی معدودی از مفسران آرای دیگری ذکر کرده‌‌اند.[۱۷۱] به نظر علامه طباطبایی [۱۷۲] نبوت این پیامبران در کودکی با آیه ۱۰۹ یوسف / ۱۲ که در مورد فرستادگان پیشین تعبیر «رجال» را به کار برده: «و ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ اِلاّ رِجالاً نوحی اِلَیهِم» ناسازگار نیست؛ زیرا این آیه بر این مطلب تأکید دارد که پیامبران از‌‌میان افراد عادی برگزیده و با وحی از جانب خداوند به پیامبری برانگیخته شده‌‌اند و آیه، بلوغ عادی را شرط رسالت ندانسته است.

برخی مفسران مراد آیه ۵۱ انبیاء / ۲۱: «و لَقَد ءاتَینا اِبرهیمَ رُشدَهُ مِن قَبلُ وکُنّا بِهِ عــلِمین» را هدایت و معرفت ابراهیم(ع) در کودکی دانسته و برخی مراد از «رشد» را نبوت ذکر کرده‌‌اند.[۱۷۳] البته در تفسیر آیه اقوال دیگری نیز مطرح شده است؛[۱۷۴] همچنین برخی مفسران اهل سنت با پذیرش این نظر که برادران یوسف(ع) پیامبر بوده‌‌اند، گفته‌‌اند که آنان کارهای ناپسند خود (از جمله رفتار زشت آنها با حضرت یوسف(ع)) را در زمان کودکی و پیش از بلوغ انجام داده بودند؛[۱۷۵] ولی مفسران دیگر، از تعابیر شماری از آیات مانند آیه ۹ یوسف / ۱۲: «... و تَکونوا مِن بَعدِهِ قَومـًا صــلِحین» و ۹۷‌‌یوسف / ۱۲: «قالوا یـاَبانَا استَغفِر لَنا ذُنوبَنا اِنّا کُنّا خـطِـین» بالغ بودن آنان را در آن هنگام استفاده کرده‌‌اند.[۱۷۶] برخی مفسران شیعه به استناد آیه مباهله: «فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا واَبناءَکُم و..».(آل‌‌عمران / ۳، ۶۱) و با این استدلال که مباهله جز با بالغان جایز نیست، امام حسن و امام حسین ((ع)) را در آن زمان با وجود سن کم دارای بلوغ و کمال عقلی دانسته‌‌اند [۱۷۷] و برخی برای امکان امامت کودک به این آیه استناد جسته‌‌اند.[۱۷۸].[۱۷۹]

منابع

پانویس

  1. مفردات، ص۱۴۴؛ القاموس المحیط، ص۱۰۴۲؛ مقاییس اللغه، ج ۱، ص۳۰۱ ـ ۳۰۲، «بلغ».
  2. لسان العرب، ج ۱، ص۴۸۶؛ المصباح، ص۶۱، «بلغ».
  3. ر. ک: جواهرالکلام، ج ۲۶، ص۴ ـ ۵؛ المدخل الفقهی العام، ص۷۷۷؛ بلوغ دختران، ص۱۲۹ ـ ۱۳۰.
  4. ر. ک: جواهرالکلام، ج ۲۶، ص۴ ـ ۵؛ بلوغ دختران، ص۲۵۷؛ الاحوال الشخصیة فی فقه اهل البیت(ع)، ص۱۶.
  5. جواهر الکلام، ج ۲۶، ص۴ ـ ۵.
  6. العناوین الفقهیه، ج ۲، ص۷۳۲.
  7. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص 64.
  8. بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص۱۶۱ ـ ۱۶۵؛ السنن الکبری، ج ۶، ص۵۷، ۵۹.
  9. «ای مردم! اگر در رستخیز تردیدی دارید (بنگرید که) ما شما را از خاکی آفریدیم آنگاه از نطفه‌ای سپس از دلمه خونی سرانجام از گوشتپاره‌ای به اندام یا بی‌اندام تا (حق را) برایتان روشن داریم و در زهدان‌ها آنچه را بخواهیم تا زمانی معیّن استوار می‌داریم سپس شما را که کودکی شده‌اید بیرون می‌آوریم سپس تا به برنایی برسید؛ و جان برخی از شما را می‌گیرند و برخی دیگر را به فرودین‌ترین سال‌های زندگانی باز می‌گردانند تا آنجا که پس از دانستن، چیزی نداند و زمین را سترون می‌بینی و چون بدان آب فرو فرستیم فرا می‌جنبد و برمی‌آید و هر گونه گیاه شادابی می‌رویاند» سوره حج، آیه ۵.
  10. «اوست که شما را از خاک سپس از نطفه و آنگاه از خونی بسته آفرید، سرانجام شما را به گونه نوزادی برآورد سپس (توان می‌دهد) تا به رشد کاملتان برسید، پس از آن تا پیر گردید- و جان برخی از شما پیش‌تر (از پیری) گرفته می‌شود- و تا به زمانی معیّن برسید و باشد که شما» سوره غافر، آیه ۶۷.
  11. «ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛» سوره مریم، آیه ۱۲.
  12. «(مریم) به او اشارت کرد؛ گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟!» سوره مریم، آیه ۲۹.
  13. «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کنیم؛ و چون سخن می‌گویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
  14. «و (یاد کنید) آنگاه را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و با پدر و مادر و خویشاوند و یتیمان و بیچارگان نیکی کنید و با مردم سخن خوب بگویید و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید؛ سپس جز اندکی از شما، پشت کردید در حالی که (از حق) رویگردان بودید» سوره بقره، آیه ۸۳.
  15. «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راه‌ماندگان و کمک‌خواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
  16. «از تو می‌پرسند: چه چیزی را ببخشند؟ بگو هر دارایی که می‌بخشید (بهتر است) به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان و در راه مانده باشد و هر نیکی بجای آورید خداوند به آن داناست» سوره بقره، آیه ۲۱۵.
  17. «دارایی‌های یتیمان را به ایشان برسانید و (دارایی‌های آنان که برای شما) ناپاک (است) را، جایگزین (دارایی‌های) پاک (خود) نگردانید و دارایی‌های آنان را با افزودن به دارایی‌های خود نخورید که این گناهی بزرگ است» سوره نساء، آیه ۲.
  18. «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳.
  19. «و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید، پس اگر در آنان کاردانی یافتید، دارایی‌هایشان را به آنان بازگردانید و آن را به گزافکاری و شتاب، از (بیم) اینکه بالغ گردند (و از شما باز گیرند) نخورید و هر کس از شما که توانگر باشد (در برداشت مزد سرپرستی) خویشتنداری کند و هرکس تنگدست باشد برابر عرف (از آن) بخورد؛ و هنگامی که دارایی‌های ایشان را به آنان باز می‌گردانید بر آنها گواه بگیرید و حسابرسی را خداوند، بسنده است» سوره نساء، آیه ۶.
  20. «و چون وابستگان و یتیمان و مستمندان در تقسیم (میراث) حاضر باشند به آنها از آن روزی دهید و با آنان شایسته سخن گویید» سوره نساء، آیه ۸.
  21. «آنان که دارایی‌های یتیمان را به ستم می‌خورند جز این نیست که در شکم خود آتش می‌انبارند و زودا که در آتشی برافروخته درآیند» سوره نساء، آیه ۱۰.
  22. التبیان، ج ۵، ص۱۲۴؛ مجمع‌‌البیان، ج ۴، ص۸۳۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص۱۲؛ المنیر، ج ۴، ص۲۲۷ ـ ۲۲۹.
  23. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص 65.
  24. مستدرک‌‌الوسائل، ج ۱۴، ص۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ السنن الکبری، ج ۶، ص۵۷، ۵۹.
  25. «و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید» سوره نساء، آیه 6.
  26. مجمع البیان، ج ۳، ص۱۶؛ الکشاف، ج ۱، ص۴۷۳، التفسیر الکبیر، ج ۹، ص۱۸۹.
  27. جواهرالکلام، ج ۲۶، ص۲۱.
  28. التبیان، ج ۳، ص۱۱۶؛ مجمع البیان، ج ۳، ص۱۶.
  29. ر. ک: کتاب البیع، ج ۲، ص۱۶؛ الاشباه والنظائر، ج ۱، ص۲۲۴.
  30. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص 66.
  31. «ای مؤمنان! باید کسانی که بردگان شمایند و نابالغان شما سه بار از شما رخصت بخواهند: پیش از نماز بامداد و هنگامی که نیمروز لباس خود را در می‌آورید و پس از نماز عشاء که سه هنگام برهنگی و تنهایی شماست پس از آن بر شما و ایشان گناهی نیست (اگر از شما رخصت نگیرند) که گرد شما در گردشند و با یکدیگر به سر می‌برید؛ بدین گونه خداوند آیات را برای شما روشن بیان می‌دارد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نور، آیه 58.
  32. «و چون کودکانتان به بلوغ رسیدند باید (هنگام ورود) اجازه بگیرند مانند کسانی که پیش از آنان اجازه می‌گرفتند، بدین گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌دارد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نور، آیه 59.
  33. مقاییس اللغه، ج ۲، ص۹۳؛ المصباح، ص۱۴۸؛ مفردات، ص۲۵۳ ـ ۲۵۴، «حلم».
  34. مقاییس اللغه، ج ۲، ص۹۳؛ تاج العروس، ج ۱۶، ص۱۶۶ ـ ۱۶۷، «حلم».
  35. جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص۲۱۸؛ روح المعانی، مج ۶، ج ۱۰، ص۳۱۰؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۲۴۲ ـ ۲۴۳.
  36. مسالک الافهام، ج ۴، ص۱۴۳؛ جامع المدارک، ج ۳، ص۳۶۳؛ البلوغ، ص۱۰ ـ ۱۱.
  37. مفردات، ص۲۵۳، «حلم».
  38. التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص۲۵۷ ـ ۲۵۸.
  39. المدخل الفقهی العام، ص۷۷۷، ۷۸۰؛ الفقه الاسلامی، ج ۴، ص۱۲۳.
  40. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص 66.
  41. التبیان، ج ۴، ص۳۱۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص۱۳۵ ـ ۱۳۶؛ مقاییس اللغه، ج ۳، ص۱۷۹ ـ ۱۸۰، «شد».
  42. التبیان، ج ۴، ص۳۱۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص۲۳۲؛ مجمع‌‌البیان، ج ۷، ص۱۱۴.
  43. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص۴۱۲؛ جامع احادیث الشیعه، ج ۱، ص۴۲۱ ـ ۴۲۲.
  44. التبیان، ج ۴، ص۳۱۸؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۱۱۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص۲۳۲.
  45. التبیان، ج ۴، ص۳۱۸؛ ج ۶، ص۴۷۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص۱۳۵؛ المیزان، ج ۷، ص۳۷۶؛ ج ۱۳، ص۹۱.
  46. الدرالمنثور، ج ۳، ص۳۸۴، ج ۴، ص۵۱۸.
  47. التبیان، ج ۴، ص۳۱۸، ج ۶، ص۴۷۶؛ المبسوط، سرخسی، ج ۶، ص۵۴.
  48. الدرالمنثور، ج ۴، ص۵۱۸؛ التبیان، ج ۴، ص۳۱۸، ج ۶، ص۱۱۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص۱۱۱.
  49. مجمع البیان، ج ۹، ص۱۳۰؛ البلوغ، ص۱۰ ـ ۱۵.
  50. التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص۲۳۴؛ البلوغ، ص۱۰ ـ ۱۵.
  51. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  52. سید رضا هاشمی|هاشمی، سید رضا، بلوغ (مقاله)|مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  53. المبسوط، طوسی، ج ۲، ص۲۸۲؛ مسالک الافهام، ج‌‌۴، ص۱۴۳؛ جواهرالکلام، ج ۲۶، ص۱۰، ۲۱.
  54. المغنی، ج ۴، ص۵۱۳؛ المجموع، ج ۱۳، ص۳۵۹؛ الاشباه والنظائر، ج ۱، ص۲۲۳ ـ ۲۲۴.
  55. الاشباه والنظائر، ج ۱، ص۲۲۳ ـ ۲۲۴؛ جواهر الکلام، ج ۲۶، ص۱۰، ۲۱؛ جامع‌‌المدارک، ج ۳، ص۳۶۳ ـ ۳۶۴.
  56. مجمع الفائده، ج ۹، ص۱۹۲؛ جامع المدارک، ج ۳، ص۳۶۴.
  57. اعلام الموقعین، ج ۲، ص۳۰۹؛ البلوغ، ص۱۵.
  58. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  59. المغنی، ج ۴، ص۵۱۴؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۲، ص۴۱۱؛ المبسوط، طوسی، ج ۲، ص۲۸۲ ـ ۲۸۳.
  60. احکام القرآن، ج ۳، ص۴۲۹؛ المنیر، ج ۱۸، ص۲۹۶.
  61. التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص۳۰.
  62. تذکرة الفقهاء، ج ۱۴، ص۱۸۴ ـ ۱۸۵؛ ایضاح‌‌الفوائد، ج ۲، ص۵۰ ـ ۵۱؛ مسالک الافهام، ج ۴، ص۱۴۱.
  63. زبدة‌‌البیان، ص۵۵۰.
  64. جواهرالکلام، ج ۲۶، ص۴ ـ ۷؛ الفقه الاسلامی، ج ۵، ص۴۲۳ ـ ۴۲۴؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۲، ص۴۱۱ ـ ۴۱۲.
  65. روح المعانی، مج ۶، ج ۱۰، ص۳۰۹؛ المغنی، ج ۴، ص۵۱۳.
  66. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  67. وسائل الشیعه، ج ۱، ص۴۳؛ المدخل الفقهی العام، ص۷۷۸.
  68. المغنی، ج ۴، ص۵۱۴؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۲، ص۴۱۱ ـ ۴۱۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۲۵.
  69. المغنی، ج ۴، ص۵۱۴ ـ ۵۱۵؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۲، ص۴۱۱ـ۴۱۲؛ المنیر، ج ۴، ص۲۵۶.
  70. شرایع الاسلام، ج ۲، ص۸۵؛ جواهر الکلام، ج ۲۶، ص۱۶ـ۳۸؛ وسائل الشیعه، ج ۱، ص۴۲ـ۴۶.
  71. المغنی، ج ۴، ص۵۱۴ ـ ۵۱۵؛ وسائل الشیعه، ج ۱، ص۴۳؛ البلوغ، ص۲۳ ـ ۲۹ ـ ۴۳ ـ ۵۶.
  72. الخلاف، ج ۳، ص۲۸۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۳۵.
  73. بلوغ دختران، ص۹۱، ۱۹۷ ـ ۱۹۸، ۲۵۹؛ کیهان اندیشه، ش ۶۱، ص۴۱، «بلوغ از دیدگاه فقه اجتهادی».
  74. احکام القرآن، ج ۳، ص۴۲۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص۲۹.
  75. المنیر، ج ۱۸، ص۲۹۶؛ المبسوط، سرخسی، ج ۶، ص۵۴.
  76. کتاب البیع، ج ۲، ص۱۶.
  77. جواهرالکلام، ج ۳، ص۱۴۳، ج ۲۶، ص۴۰.
  78. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  79. شرایع الاسلام، ج ۲، ص۸۵؛ المغنی، ج ۴، ص۵۱۵؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج ۲، ص۳۵۱.
  80. المبسوط، ج ۲، ص۲۸۳؛ مسالک الافهام، ج ۴، ص۱۴۶؛ جواهرالکلام، ج ۲۶، ص۴۵.
  81. المغنی، ج ۴، ص۵۱۵؛ کشف القناع، ج ۳، ص۵۱۸؛ المجموع، ج ۱۳، ص۳۶۵.
  82. ر. ک: کشف القناع، ج ۱، ص۲۳۴.
  83. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  84. التبیان، ج ۵، ص۲۸.
  85. العناوین الفقهیه، ج ۲، ص۶۶۰؛ المکاسب، ص۱۱۴.
  86. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  87. المبسوط، طوسی، ج ۱، ص۲۶۶.
  88. الام، ج ۲، ص۱۲۰.
  89. مستند العروه، ج ۲، ص۵، «الصوم».
  90. المنیر، ج ۲، ص۱۴۱ ـ ۱۴۲.
  91. کتاب الخمس، ص۲۷۶.
  92. بدائع الصنائع، ج ۲، ص۴.
  93. التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص۱۷۹؛ المنیر، ج ۱۱، ص۳۳ ـ ۳۴.
  94. مختلف الشیعه، ج ۳، ص۱۵۲؛ الحدائق، ج ۱۲، ص‌‌۱۹.
  95. التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص۱۷۹؛ الحدائق، ج ۱۲، ص‌‌۱۹؛ مستند العروه، ج ۱، ص۱۴، «الزکاة».
  96. مستند الشیعه، ج ۹، ص۱۲.
  97. العناوین الفقهیه، ج ۲، ص۶۶۴ ـ ۶۷۲؛ الفقه الاسلامی، ج ۱، ص۵۶۸ـ۵۶۹، ج ۲، ص۶۱۲، ج ۳، ص۲۰، ۲۳، ج ۴، ص۱۲۲.
  98. ر. ک: وسائل الشیعه، ج ۴، ص۱۸ ـ ۲۲، ج ۱۰، ص۲۳۳ ـ ۲۳۷.
  99. القواعد الفقهیه، ج ۴، ص۱۱۲، ۱۷۹.
  100. کشف القناع، ج ۱، ص۲۶۴.
  101. جواهرالکلام، ج ۷، ص۲۶۲؛ الحدائق، ج ۱۳، ص۵۳.
  102. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  103. العناوین الفقهیه، ج ۲، ص۶۷۹.
  104. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  105. الفقه الاسلامی، ج ۷، ص۱۷۹؛ مبانی العروه، ج ۲، ص۲۴۸ ـ ۲۴۹، «النکاح».
  106. الفقه الاسلامی، ج ۷، ص۱۷۹؛ المبسوط، سرخسی، ج ۴، ص۲۱۲.
  107. الفقه الاسلامی، ج ۷، ص۱۷۹؛ المبسوط، سرخسی، ج ۴، ص۲۱۲.
  108. المبسوط، سرخسی، ج ۴، ص۲۱۲؛ الفقه الاسلامی، ج ۷، ص۱۷۹ ـ ۱۸۰.
  109. التبیان، ج ۳، ص۱۰۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۱۳؛ المنیر، ج ۴، ص۲۳۷ ـ ۲۳۸.
  110. تفسیر قرطبی، ج ۳، ص۶۴؛ المنیر، ج ۲، ص۲۸۸ ـ ۲۸۹.
  111. تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص۲۷۱؛ المنیر، ج ۲۰، ص۸۹.
  112. نهایة المرام، ج ۲، ص۶۶؛ الحدائق، ج ۲۵، ص۳۲۸.
  113. جواهرالکلام، ج ۳۳، ص۱۱۸.
  114. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  115. التبیان، ج ۳، ص۱۱۶ ـ ۱۱۸؛ مجمع الفائده، ج ۸، ص۱۵۱؛ مستند العروه، ص۲۷، «الاجاره».
  116. الام، ج ۳، ص۲۲۰؛ المدونة الکبری، ج ۶، ص۱۳۲؛ المغنی، ج ۴، ص۵۱۱ ـ ۵۱۲.
  117. التبیان، ج ۳، ص۱۱۶؛ مجمع البیان، ج ۳، ص۱۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۳۴.
  118. کتاب البیع، ج ۲، ص۵ ـ ۸؛ جامع المدارک، ج ۳، ص۷۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۳۸.
  119. التبیان، ج ۳، ص۱۱۷؛ المنیر، ج ۴، ص۲۵۶؛ بدایة المجتهد، ج ۲، ص۲۲۷.
  120. المجموع، ج ۱۳، ص۳۶۶؛ فتح العزیز، ج ۱۰، ص۲۸۴؛ المنیر، ج ۴، ص۲۵۰.
  121. المبسوط، طوسی، ج ۲، ص۲۸۴؛ مغنی المحتاج، ج ۲، ص۱۶۹؛ کشف القناع، ج ۳، ص۵۲۰.
  122. المغنی، ج ۴، ص۵۲۳ ـ ۵۲۴؛ مسالک الافهام، ج ۴، ص۱۶۶.
  123. التبیان، ج ۵، ص۱۲۴؛ المنیر، ج ۴، ص۲۲۷ ـ ۲۲۸.
  124. مصباح الفقاهه، ج ۳، ص۲۴۶.
  125. بدایة المجتهد، ج ۲، ص۲۲۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۳۸.
  126. مجمع البیان، ج ۲، ص۲۲۰ ـ ۲۲۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۳۰؛ المجموع، ج ۱۳، ص۳۴۵.
  127. التبیان، ج ۳، ص۱۱۲ ـ ۱۱۳؛ المبسوط، سرخسی، ج ۲۴، ص۱۶۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۲۸ ـ ۲۹.
  128. التفسیر الکبیر، ج ۹، ص۱۸۷؛ المغنی، ج ۴، ص۲۹۶ ـ ۲۹۷؛ تذکرة الفقهاء، ج ۱۰، ص۱۱.
  129. العناوین الفقهیه، ج ۲، ص۶۷۹؛ کشف القناع، ج ۳، ص۱۷۳؛ بدائع الصنائع، ج ۷، ص۱۹۳.
  130. مختلف الشیعه، ج ۶، ص۳۹۱؛ مجمع الفائده، ج ۹، ص۳۸۹.
  131. مختلف الشیعه، ج ۶، ص۳۹۱؛ مجمع الفائده، ج ۹، ص۳۸۹.
  132. الخلاف، ج ۶، ص۳۸۰ ـ ۳۸۱.
  133. احکام القرآن، ج ۱، ص۶۰۲.
  134. التقریر والتحبیر، ج ۲، ص۲۲۷.
  135. التبیان، ج ۶، ص۴۷۶؛ المجموع، ج ۱۳، ص۳۴۶ ـ ۳۴۷؛ المنیر، ج ۴، ص۲۵۸، ج ۱۵، ص۷۲.
  136. التبیان، ج ۳، ص۱۰۱؛ مجمع البیان، ج ۳، ص۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۸.
  137. مجمع البیان، ج ۳، ص۱۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۹، ص۱۹۲ ـ ۱۹۳.
  138. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  139. شرایع الاسلام، ج ۴، ص۶۷، ۱۰۰، ۱۰۶، ۱۲۵، ۱۵۱، ۱۵۹، ۱۶۱، ۱۵۱ ـ ۱۶۵، ۱۷۶، ۲۱۶، ۲۱۸؛ الروضة البهیه، ج ۵، ص۴۵۸ ـ ۴۶۳؛ الفقه الاسلامی، ج ۶، ص۸۸، ۴۸۱، ۵۶۲، ۶۹۳، ۷۴۳، ۷۷۳، ۷۷۹؛ ج ۷، ص۷۴، ۷۲۶، ۷۴۷، ۷۵۱.
  140. شرایع‌‌الاسلام، ج ۴، ص۱۳۷، ۱۵۹، ۱۸۳، ۱۹۵، ۲۰۰؛ الفقه الاسلامی، ج ۶، ص۲۳ ـ ۲۴، ۱۸۵، ۲۰۵، ۲۶۵.
  141. ایضاح الفوائد، ج ۴، ص۴۱۷؛ مسالک الافهام، ج ۱۴، ص۱۵۴؛ مجمع الفائده، ج ۱۲، ص۲۹۳.
  142. کشف القناع، ج ۶، ص۵۲۷؛ بدائع الصنائع، ج ۶، ص۲۶۷.
  143. مستند الشیعه، ج ۱۸، ص۱۳ ـ ۱۴.
  144. مجمع الفائده، ج ۱۳، ص۱۴۰ ـ ۱۴۱؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص۱۵۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص۱۷۲ ـ ۱۷۳؛ مسالک الافهام، ج ۱۴، ص۴۳۸.
  145. الام، ج ۶، ص۴۰.
  146. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص۱۵۵؛ مجمع البیان، ج ۶، ص۷۴۸؛ المیزان، ج ۱۳، ص۳۴۵.
  147. التفسیر الکبیر، ج ۵، ص۴۲؛ ج ۹، ص۱۶۷ـ۱۶۸، ج ۲۱، ص۱۵۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص۳۸؛ المیزان، ج ۱۳، ص۳۴۵.
  148. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص۱۶۱؛ المنیر، ج ۱۶، ص۱۱؛ المیزان، ج ۱۳، ص۳۴۵.
  149. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  150. مدارک الاحکام، ج ۶، ص۴۲؛ عوائد الایام، ص۷۹۱ ـ ۷۹۲.
  151. المصباح، ص۵۸۷، «مِزْتَه».
  152. التبیان، ج ۷، ص۷۴؛ جواهرالعقود، ج ۲، ص۴۵۹.
  153. مبانی‌‌العروه، ج ۱، ص۸۸ ـ ۸۹، «النکاح»؛ بحارالانوار، ج ۸۵، ص۱۳۴.
  154. التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص۳۳؛ مبانی العروه، ج ۱، ص۸۶، «النکاح»؛ المیزان، ج ۱۵، ص۱۶۳ ـ ۱۶۴.
  155. المغنی، ج ۷، ص۴۵۸؛ مبانی العروه، ج ۱، ص۸۶، «النکاح»؛ الفقه الاسلامی، ج ۷، ص۱۹.
  156. آیات الاحکام، ج ۱، ص۲۳۴.
  157. مستدرک الوسائل، ج ۳، ص۱۹؛ تهذیب، ج ۲، ص۳۸۰؛ مسند احمد، ج ۲، ص۱۸۰.
  158. التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص۳۲؛ المجموع، ج ۱، ص۲۶؛ المنیر، ج ۱۸، ص۲۹۵.
  159. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.
  160. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص۱۹۱ـ۱۹۲؛ المیزان، ج ۷، ص۱۷۶.
  161. مجمع البیان، ج ۶، ص۷۸۱؛ المنیر، ج ۱۶، ص۶۱.
  162. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص۱۹۱ـ۱۹۲؛ مجمع البیان، ج ۶، ص۷۸۱؛ المنیر، ج ۱۶، ص۶۳.
  163. التبیان، ج ۷، ص۱۱۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص۱۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص۸۷.
  164. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص۱۹۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص۱۹.
  165. مجمع البیان، ج ۶، ص۷۸۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص۸۷؛ المنیر، ج ۱۶، ص۶۱.
  166. الکافی، ج ۱، ص۳۸۴.
  167. تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص۱۰۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص۴۷.
  168. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص۲۱۴؛ التبیان، ج ۷، ص۱۲۳.
  169. تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص۱۰۳؛ المنیر، ج ۱۶، ص۸۱، ۸۳.
  170. مجمع البیان، ج ۶، ص۷۹۱؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص۲۱۴؛ المیزان، ج ۱۴، ص۴۷.
  171. مجمع‌‌البیان، ج ۶، ص۷۹۲؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص۲۱۴.
  172. المیزان، ج ۱۲، ص۲۵۶ ـ ۲۵۷.
  173. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص۴۸؛ التبیان، ج ۷، ص۲۵۵ ـ ۲۵۶؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۹۴.
  174. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص۴۸؛ التبیان، ج ۷، ص۲۵۵ ـ ۲۵۶؛ زادالمسیر، ج ۵، ص۲۴۸.
  175. مجمع البیان، ج ۵، ص۳۲۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص۲۰۵.
  176. التبیان، ج ۶، ص۱۰۱.
  177. التبیان، ج ۲، ص۴۸۵ ـ ۴۸۶؛ اطیب البیان، ج ۳، ص۲۲۹.
  178. التبیان، ج ۲، ص۴۸۵ ـ ۴۸۶؛ اطیب البیان، ج ۳، ص۲۲۹.
  179. هاشمی، سید رضا، مقاله «بلوغ»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶، ص.