ابوهریره دوسی
مقدمه
یکی از صحابه و همراهان رسول خدا(ص) ابوهریره دوسی از قبیله اشعریها است که به نقل حدیث فراوان از پیامبر(ص) مشهور میباشد[۱]. او در نقل حدیث، حتی احادیث ساختگی، به حدّی زیادهروی میکرد که عمر بن خطاب او را از نقل حدیث ممنوع ساخت[۲] و عایشه و عثمان و امیرالمؤمنین(ع) نیز به او اعتراض کردند[۳].
درباره نام ابوهریره و نام پدرش به اندازهای اختلاف است که در نام هیچ یک از صحابه رسول خدا(ص) چنین اختلافی وجود ندارد؛ زیرا درباره نام وی بیست احتمال ذکر شده است؛ مانند: «عبدشمس»، «عبدتیم»، «عبدغنم»، «عبدالعزی»، «عبید»، «سکین»، «عمرو»، «عمیر»، «بربر»، «یزید»، «سعد»، «سعید» و... همچنین درباره نام پدرش پانزده اسم گفته شده است، مانند: «عائذ»، «عامر»، «عمرو»، «عمیر»، «غنم»، «دوقه»، «هانی»، «مل» و...[۴] نقل شده اسم ابوهریره در دوران جاهلیت، «عبد شمس» یا «عبد عمرو» و کنیهاش ابوالاسود بود که در هنگام مسلمان شدن به «عبدالرحمن» و «عبدالله» تغییر یافت[۵]. البته چون پیامبر(ص) اسامی دوران جاهلیت را تغییر میداد، اسم ابوهریره را عبدالله و کنیهاش را ابوهریره نامید[۶].
میگویند وقتی پیامبر اکرم(ص) دید که وی بچه گربهای را در آستین کرده، به او فرمود: "يا ابا هريره" (ای پدر بچه گربه) و به این جهت به این کنیه مشهور گردید[۷].
عبدالله بن رافع میگوید: «به ابوهریره گفتم: چرا به تو ابوهریره میگویند؟ او گفت: من چوپان گوسفندان بودم و بچه گربهای داشتم، شبها آن را بالای درخت میگذاشتم و روزها آن را همراه خود میبردم؛ پس به این اسم، مشهور شدم»[۸][۹].
اسلام آوردن ابوهریره
ابوهریره میگوید: “با جمعیتی از طایفه خثعم اطراف بت طایفهای نشسته بودیم، عدهای هم مشغول پرستش بت بودند. ناگاه آوازی شنیده شد که اشعاری میسرود؛ جمعیت کاملاً سکوت کرده و اشعار را حفظ شدند که این ابیات است:
- ای افرادی که صاحب جسم هستید و احکام و دستورات را به بتها واگذاشتهاید؛
- آیا همه شما مانند افراد ضعیف، احمق و نادانید؟ یا آنچه را که من پیش روی خود میبینم، نمیبینید؟
- و او شخصی نورانی است که تاریکی شب را روشن میسازد، و این نور در تهامه پیدا شده است.
- این نور برای کسانی که در طرف شام هستند هویداست و او پیامبری است سید و سرور مردم.
- از قبیله هاشم است و در بالاترین درجه بزرگی و در شهر حرام (مکه) آشکار شده است.
- او آمد و کفر را با اسلام تهدید میکند و این پیشوا چقدر نزد خدا گرامی است؟ سه روز پس از این حادثه، خبر رسید که پیامبری در مکه مبعوث شده است[۱۰].
ابوهریره در سال هشتم هجری به همراه طایفه اشعری که ابوموسی هم جزو ایشان بود، به سوی مدینه مهاجرت کردند و موقعی که قلعه خیبر فتح شده بود و غنایم جنگی در حال تقسیم بود بر پیامبر اسلام(ص) وارد شدند[۱۱][۱۲].
علت دیر مسلمان شدن ابوهریره
چرا ابوهریره به مدت بیست سال (از بعثت تا خیبر) در اسلام آوردن تأخیر کرد؟! اگر واقعاً نیت خالصی در پیروی از این دین مقدس داشت، چرا تا این مدت طولانی تأخیر کرد، در حالی که محل زندگی او نزدیک حجاز بود؟!
ابوهریره شخص فقیری بود که به خاطر پر کردن شکمش کار میکرد. زمانی که شنید پیامبر(ص) در مکه ظهور کرده و دینی آورده که به یاری نیازمندان دعوت میکند، قلبش سرشار از شادی شد. وقتی پیامبر(ص) به مدینه مهاجرت کرد، جایی را برای فقیران مدینه قرار دادند که در آنجا به آنها رسیدگی میکردند؛ ابوهریره نیز برای این که از سختی خدمت به مردم نجات یابد، به مدینه مهاجرت کرد. علت دیگر مهاجرت او به مدینه آن بود که پیامبر(ص) سهمی از غنایم جنگی را برای فقرا و مساکین قرار داده بود. ابوهریره بارها اعتراف کرده که به خاطر پر کردن شکم خود به پیامبر(ص) خدمت میکرده است.
آنچه که به طور قطعی، با توجه به دلایل صحیح و اعتراف صریح خود ابوهریره میتوان گفت این است که هدف ابوهریره از اسلام آوردن، برآورده ساختن خواستههای شخصی و پر کردن شکم خود بوده است و نه فقیه شدن در دین؛ در حالی که معنای اسلام واقعی، فقیه شدن در دین است[۱۳].
ابوهریره وقتی چشمش به غنایم جنگی افتاد از پیامبر خدا(ص) تقاضا کرد که سهمی هم به او بدهد و از طرفی دیگر پیشنهاد کرد که ابان بن سعید را از غنیمت محروم کنند و به وی چیزی ندهند. این پیشنهاد بر ابان، که در جنگ شرکت کرده بود بسیار سخت آمد و با لحن توهینآمیزی به او گفت: “ای وبر[۱۴] که از کوه (قدوم ضان) آمده و به ما آویختهای”. گرچه اعتراض ابان نیز به نتیجه نرسید و چیزی به او داده نشد[۱۵][۱۶].
ابوهریره و دعای پیامبر(ص)
از ابوهریره نقل شده که گفته است، چند دانه خرما خدمت پیامبر اسلام(ص) آوردم و گفتم: از خدا بخواهید و دعا کنید تا به آنها برکت دهد. رسول خدا(ص) دعا فرمود و دستور داد آنها را در ظرفی که خرما در آن است بریزم و هرگاه خواستم از آن استفاده کنم، با دست بردارم و ظرف را خالی نکنم. از این ظرف هر چه خرما خوردیم تمام نشد تا آنکه گناهی مرتکب شدم و برکت از آن ظرف برداشته شد. میگویند گناهی که مرتکب شد این بود که امیرالمؤمنین علی(ع) از او خواست تا به فضیلتی که درباره وی از پیامبر(ص) شنیده است گواهی دهد، ولی او منکر شد[۱۷].
ابوهریره میگوید: مادرم زن مشرکی بود، او را به اسلام دعوت میکردم ولی او نمیپذیرفت. به محضر پیامبر(ص) رفتم و در حالی که گریه میکردم، گفتم: یا رسول الله(ص)! مادرم را به اسلام دعوت میکنم ولی او نمیپذیرد، دعا کن تا خداوند مادرم را هدایت کند. پیامبر(ص) فرمودند: "خدایا! مادر ابوهریره را هدایت کن". سپس به خانه برگشتم؛ وقتی مادرم مرا دید، گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». پس به سرعت پیش پیامبر(ص) رفتم تا خبر اسلام آوردن مادرم را به او بدهم: به پیامبر(ص) گفتم: پدر و مادرم فدایت یا رسول الله(ص)! خداوند دعای شما را مستجاب کرد و مادرم را هدایت کرد. سپس گفتم: یا رسول الله! دعا کن خداوند مرا محبوب بندگان مؤمن خود قرار بدهد. پیامبر(ص) فرمود: “خداوندا! بندهات ابوهریره را محبوب بندگان مؤمن خود قرار بده”.
ابوهریره میگوید: “(بعد از آن) هر مؤمنی را که خداوند خلق میکرد، مرید و دوستدار من میشد”[۱۸][۱۹].
ابوهریره و جعل کردن حدیث
با اینکه ابوهریره در سال هشتم هجرت اسلام آورد و کمتر از دو سال در خدمت پیامبر اسلام(ص) بود ولی به اندازهای از پیامبر(ص) حدیث نقل کرد که او را به جعل حدیث متهم نمودند و صحابه پیامبر، مخصوصاً امیرالمؤمنین(ع) و عمر و عثمان و عایشه به او اعتراض کردند، و چون زندگی عایشه و ابوهریره از دیگران طولانیتر بود، اعتراضهای عایشه بیشتر از دیگران در تاریخ ثبت شده است. تنها در مسند بقی بن مخلد أندلسی پنج هزار و سیصد و هفتاد و چهار حدیث از وی نقل شده است.
اولین کسی که او را از نقل خبر ممنوع ساخت، عمر بن خطاب بود. و خود ابوهریره تصریح میکند تا زمانی که عمر زنده بود، نمیتوانستم حدیثی را روایت کنم[۲۰]. هنگامی که عمر شنید ابوهریره روایاتی را به پیامبر اسلام(ص) نسبت میدهد که اصل و ریشهای ندارد او را از نقل حدیث ممنوع نمود و در مرتبه دوم او را با تازیانه ادب کرد. اما چون از جعل حدیث دست برنداشت، او را تبعید به سرزمین دوس تهدید نمود. چنان که به کعب الاحبار هم اعلام کرد: “اگر از نقل احادیث دست نکشی به سرزمین میمونها تبعدیت میکنم”[۲۱].
برای نمونه برخی از احادیث ساختگی وی را نقل میکنیم:
- در مسند احمد حنبل و صحیح مسلم نقل شده است که ابوهریره روایت میکند: چهل رود نیل، سیحون، جیحون و فرات از نهرهای بهشت هستند، و چون همین مضمون از کعب الاحبار هم نقل شده است بعید نیست که ابوهریره از وی گرفته باشد و برای اظهار فضل و اطلاع بیشتر تدلیس (نیرنگ) کرده و منبع آن را ذکر نکرده باشد. کعب الاحبار هم چون به یهودیت گرایش داشت این مطلب افسانهای را از تورات گرفته و نقل کرده است، و ابوهریره ندانسته نقل او را صحیح دانسته و به پیامبر(ص) نسبت داده است[۲۲].
- مردی از قریش حلهای بر تن داشت و به خود میبالید. نزد ابوهریره آمد و گفت: “ابوهریره! تو از پیامبر(ص) روایات زیادی را نقل میکنی، آیا درباره لباس من چیزی شنیدهای؟” ابوهریره به او گفت: “آری، شنیدم که ابوالقاسم (پیامبر(ص)) میفرمود: "پیش از شما مردی به لباس خود میبالید که ناگاه به خواست خدا زمین دهن باز کرد و او را به کام خود فرو برد و آن مرد همچنان تا روز قیامت در دل زمین خواهد بود". به خدا سوگند، نمیدانم آیا آن مرد از طایفه تو یا از خانواده تو خواهد بود یا نه”[۲۳].
- حدیث دیگر، روایتی است که بخاری و مسلم در جلد دوم از صحاح خود و همچنین طبری در جلد اول در احوالات موسی بن عمران نقل کردهاند که خداوند، حضرت عزرائیل را برای قبض روح موسی فرستاد. عزرائیل به موسی(ع) گفت: “برای مرگ آماده باش”. اما موسی چنان سیلی محکمی به صورت عزرائیل نواخت که یک چشمش نابینا شد. او پیش خدا بازگشت و گفت: “خدایا! مرا پیش بندهای از بندگانت میفرستی که قصد مردن ندارد و چشم مرا کور کرد”. خدا چشمش را به او بازگرداند و به او فرمود: “به سوی بندهام باز گرد و بگو اگر میخواهی زندگی کنی، دستت را پشت گاوی بگذار و به اندازه هر تار مویی که زیر دست تو پنهان شود، یک سال عمر خواهی کرد”[۲۴].
- یکی دیگر از روایات ساختگی ابوهریره: پیامبر(ص) دستم را گرفت و گفت: “خداوند تربت را روز شنبه آفرید، کوهها را در روز یکشنبه، درخت را در روز دوشنبه، مکروهات را در روز سهشنبه، نور را در روز چهارشنبه، جنبندگان را در روز پنجشنبه و حضرت آدم(ع) را در آخرین ساعات روز جمعه بین عصر و شب خلق کرد”. ابوهریره این حدیث را نیز طبق نظر ائمه اطهار(ع) از کعب الاحبار گرفته بود که مخالف قرآن است؛ زیرا مجموع روزها هفت روز میشود، در حالی که قرآن میگوید خداوند زمین را در شش روز آفرید[۲۵][۲۶].
روش ابوهریره در جعل حدیث
او تمام احادیثی را که نقل میکرد، به پیامبر(ص) نسبت میداد؛ چه خود به صورت شفاهی از پیامبر(ص) شنیده بود و چه از تابعین و اصحاب دیگر شنیده بود. و از اسامی راویانی که حدیث را از آنها نقل میکرد، فقط نام پیامبر(ص) را ذکر میکرد؛ چه راوی ثقه (مورد اطمینان) باشد و چه غیر ثقه. این عمل در نزد محدثین، تدلیس (نیرنگ) شمرده میشود، به همین دلیل به او مدلس (فریبکار) میگفتند،؛ چراکه بیشتر روایاتی را که از پیامبر(ص) نقل کرده است، به خاطر دیر مسلمان شدنش از پیامبر(ص) نشنیده است و آنچه را که از پیامبر(ص) و کعب الاحبار شنیده بود، روایت میکرد. به طور کلی، ابوهریره، هر چه را که میشنید، روایت میکرد، بدون اینکه درباره معنایش تأمل کند و یا ناسخ و منسوخ آن را بشناسد[۲۷][۲۸].
ابوهریره و ترس او
ابوهریره، فرد ترسویی بود؛ خودش میگوید که در جنگ “ردّه” شرکت کرده بود لکن این مسئله از او بعید است؛ چون چه در زمان پیامبر(ص) و چه در زمان خلفاء در هیچ جنگی شرکت نکرده بود. او زمانی که خواست خود را از این ترس نجات داده و شبیه مردان سازد، خواست تا در جنگ “موته” (جمادی الاول سال هشتم هجری) شرکت کند اما وقتی صدای به هم خوردن شمشیرها را شنید، ترس بر او غالب شد و از میدان جنگ فرار کرد. او بعدها از این کار خود، خجالت زده بود و هر وقت بر این عمل او اشکال میگرفتند، جواب قانعکنندهای نداشت[۲۹][۳۰].
ابوهریره و شکمپرستی
ابوهریره میگوید: “در صفّه مسجد زندگی میکردم. روزی با حال روزه تا شام به سر بردم و همچنان از گرسنگی رنج میبردم. در این وقت برای قضای حاجت از مسجد دور شدم و چون بازگشتم طعامی که اغنیای قریش برای اهل صُفّه میفرستادند خورده شده بود. با خود گفتم: اکنون کجا بروم؟ کسی گفت: نزد عمربن خطاب برو.
در حالی که عمر مشغول تعقیب نماز بود، نزد وی رفتم و منتظر شدم تا کارش تمام شد. چون به سوی خانه رهسپار شد نزدیک وی رفتم و گفتم: قرائت مرا گوش بده و در حالی که جز دریافت طعام نظری نداشتم، عمر نیز به آیاتی از سوره آل عمران که خواندم، گوش داد. هنگامی که به خانه رسید، داخل منزل شد و مرا به حال خود گذاشت. چون قدری طول کشید، گفتم لابد مشغول درآوردن جامه است و چیزی نمیگذرد که برای من طعام خواهد فرستاد؛ اما هر چه ایستادم خبری نشد[۳۱].
همچنین گاه میشد که از گرسنگی سنگ به شکم میبستم. روزی در این حال بر سر راه جمعیتی که از مسجد خارج میشدند نشسته بودم که در این وقت ابوبکر عبور کرد، من درباره آیهای از کتاب خدا از او پرسیدم و سؤال من جز برای آن نبود که مرا سیر کند ولی ابوبکر از کنارم گذشت و اعتنایی نکرد”[۳۲].
او میگوید: “یگانه کسی که همیشه مرا به مقصودم میرساند، جعفر بن ابیطالب بود و بسیار میشد که پرسش آیهای را بهانه میکردم تا شکم خود را سیر کنم. در این باره خیرخواهترین مردم نسبت به تهیدستان جعفر بن ابیطالب بود که پیوسته به ما توجه داشت و از آنچه در خانه داشت به ما میخوراند و هرگاه از وی درباره آیهای پرسش میکردم، جواب مرا نمیداد تا به خانه میرسید”. از اینرو جعفر نزد ابوهریره از تمام صحابه افضل بود و او را بر ابوبکر و عمر و علی(ع) و سایر صحابه ترجیح میداد[۳۳].
در شکمپرستی ابوهریره همین بس که در جنگ صفین (سال سی و هفتم هجری) موقع غذا بر سر سفره معاویه مینشست و موقع نماز خواندن، پشت سر امیرالمؤمنین(ع) میایستاد و هرگاه جنگ شدت میگرفت به کوههای اطراف میگریخت. هنگامی که از علت این عمل پرسیدند، گفت: مضيرة معاوية أدسم و أطيب و الصلاة خلف علي أفضل؛ طعام معاویه معطر و چربتر و نماز پشت سر علی برتر است. از این رو به “شیخ المضیره” لقب یافته بود[۳۴][۳۵].
علل فرستاده شدن ابوهریره به بحرین
پیامبر(ص) علت فرستادن ابوهریره را از مدینه به بحرین (یا به تعبیر بهتر، علت تبعید ابوهریره را از مدینه به بحرین) برای مردم بیان نکرد. شکی نیست که پیامبر(ص) کار بیهودهای نمیکند بلکه تمام اعمالش بر اساس حکمت و مصلحت است. اما علل تبعید او:
- ابوهریره فرد شکمپرستی بود و به خاطر پر کردن شکم خود بدون دعوت به خانه افراد وارد میشد و مردم مجبور میشدند که در خانه خود را به روی او ببندند.
- گاهی در مکان مقدس و دارای حرمتی مانند “بین منبر و حجره عایشه” مینشست تا مردم به او کمک کنند. ابوهریره نقل میکند که اگر دیدید که من بین منبر و رسول خدا(ص) و حجره عایشه افتادهام و کسی آمد و پایش را بر گردن من گذاشت و گفت که من مجنون هستم، من مجنون نیستم؛ بلکه گرسنگی، مرا به این حال انداخته است.
- بسیاری از اهل صفه راضی نبودند با او زندگی کنند؛ زیرا او منتظر نمیشد تا بعضی از اصحاب یا پیامبر(ص) غذایی برای آنها بیاورند، بسیاری بلکه گاهی از صفه خارج میشد تا از مردم گدایی کند.
- یکی دیگر از علل تبعید ابوهریره، ترسو بودن او بود.
وقتی پیامبر(ص) این صفات زشت او را دید، خواست او را ادب کند تا از این صفات زشت و ناپسند دست بردارد. پس او را نصیحت کرد ولی نصیحتهای پیامبر(ص) در او اثری نکرد و پیامبر(ص) در حدیثی، به او فرمود: «وَاللَّهِ لَأَنْ يَأْخُذَكُمْ حَبْلًا فَيَحْتَطِبَ عَلَى ظَهْرِهِ، فَيَأْكُلَ وَ يَتَصَدَّقَ، خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْتِيَ رَجُلًا أَغْنَاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ فَضْلِهِ، فَيَسْأَلَهُ، أَعْطَاهُ أَوْ مَنَعَهُ»؛ به خدا قسم، اگر یکی از شما ریسمانی تهیه کند و با آن امرار معاش کند و صدقه بدهد، بهتر از این است که از فردی ثروتمند، که خداوند او را از فضل خود بینیاز کرده، درخواست کمک کند؛ چه آن شخص به او عطا کند یا نکند.
سرانجام پیامبر(ص) تصمیم گرفت او را از مدینه دور کند تا مردم از دست او آسوده شوند. مسلماً اگر در ابوهریره خیری بود و صلاحیت مصاحبت با پیامبر(ص) را داشت، پیامبر(ص) او را در کنار خود نگه میداشت. و عجیب اینکه کاری را که پیامبر(ص) درباره ابوهریره کرد، درباره هیچ یک از اصحاب خود حتی منافقین نکرد[۳۶][۳۷].۳۵
ابوهریره و حکومت بحرین
پیامبر اکرم(ص) پس از بازگشت از جعرانه (ذیقده سال هشتم هجری)[۳۸]، علاء بن حضرمی را با جمعی از جمله ابوهریره به بحرین نزد منذر بن ساوی فرستاد تا منذر را به اسلام دعوت کنند. منذر اسلام آورد و مسلمانی مقاوم شد و تمام بستگان وی از عرب نیز به همراه او مسلمان شدند؛ عدهای از مسیحیها هم به دادن جزیه راضی شدند.
علاء بن حضرمی در بحرین به ابوهریره گفت: پیامبر(ص) درباره تو به من سفارش کرده، بگو که چه کاری از تو ساخته است تا به تو واگذار کنم؟ ابوهریره گفت: “مرا مؤذن خود قرار بده”. علاء هم پذیرفت[۳۹]. در سال بیست و یک هجری علاء بن حضرمی وفات کرد و عمر ابوهریره را به حکومت بحرین منصوب کرد، ولی پس از چندی مطالبی که با امانتداری وی مخالفت داشت به گوش عمر رسید، پس او را برکنار کرد و عثمان بن ابوالعاص ثقفی را به جای او گماشت.
پس از مراجعت از بحرین معلوم شد که ابوهریره چهارصد هزار درهم یا دینار با خود آورده است. عمر به او گفت: “آیا به کسی ستم کردهای و این اموال را به دست آوردهای؟” ابوهریره گفت: “نه”. عمر گفت: “چه مبلغی با خود آوردهای؟” ابوهریره گفت: “بیست هزار درهم”. عمر گفت: “از کجا به دست آوردهای؟” ابوهریره گفت: “در این مدت تجارت میکردم”. عمر گفت: “آنچه سرمایه اصلی بوده به اضافه خرج کنونیات بردار و بقیه را به بیتالمال بسپار”. سپس دستور داد تا ده هزار یا به روایتی دوازده هزار درهم از او بگیرند[۴۰][۴۱].
ابوهریره و عثمان
چون همه کارهای ابوهریره برای سیر کردن شکم خود بود، هر کجا که مسئله پول مطرح میشد او حاضر بود. حتی هنگامی که مهاجرین و انصار اطراف خانه عثمان را گرفته و او را محاصره کرده بودند و نزدیکترین افراد به عثمان، مثل مروان از او کناره گرفته بودند و صدای عایشه به اقْتُلُوا نَعْثَلًا؛ نعثل را بکشید[۴۲]، بلند بود، ابوهریره در همان وقت برای آنکه شاید از عثمان استفادهای ببرد وارد خانه وی شد و به او گفت: “از پیامبر(ص) شنیدم که میگفت شما پس از من فتنه و اختلافی را مشاهده خواهید نمود. شخصی پرسید: یا رسول الله! در این هنگام چه کنیم؟ پیامبر(ص) فرمود: "بر شماست که از امیر و یارانش پیروی کنید"“[۴۳].
یا آنکه وقتی عثمان قرآن را جمعآوری کرد، ابوهریره به او گفت: “چه کار خوبی کردی، امیدوارم، موفق باشی؛ گواهی میدهم که از پیامبر(ص) شنیدم که میفرمود: دوستان صمیمی من کسانی هستند که پس از من میآیند و به من ایمان میآورند و در حالی که مرا ندیدهاند آنچه را که در این اوراق نوشته شده است، تصدیق میکنند. من پیش خود گفتم: کدام ورقها؟! تا این که این مصحف را دیدم”. عثمان از این سخن او خوشش آمد و دستور داد تا ده هزار درهم یا دینار به وی دادند[۴۴][۴۵].
ابوهریره و امیرالمؤمنین(ع)
ابوهریره حدیث غدیر و روایتی را که در آن نام ائمه دوازدهگانه از پیامبر اسلام(ص) سؤال شده، نقل کرده است. اما او در دوران معاویه برای جلب رضایت او و به دست آوردن مقامی در نزد وی، از جعل هرگونه حدیث و نسبت دادن هرگونه نسبت ناروایی به امیرالمؤمنین(ع) باک نداشت.
هنگامی که ابوهریره همراه معاویه به کوفه آمد، در مسجد کوفه در میان جمعیت استقبالکننده بر روی دو پایش نشست و چند بار به پیشانیاش کوبید و سپس گفت: “مردم عراق! گمان میکنید که بر پیامبر خدا(ص) دروغ میبندم و خود را به آتش جهنم میسوزانم! به خدا سوگند، از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: “هر پیامبری را حرمی است و حرم من در مدینه مابین کوه “عیر” تا کوه “ثور” میباشد و هر که در حرم من مکانی احداث کند و بدعتی بگذارد، لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد”، و خدا را گواه میگیرم که علی در حرم پیامبر بدعت گذاشت”. معاویه از گفته ابوهریره باخبر شد پس به او جایزه داد و حکومت مدینه را هم به وی سپرد[۴۶].
اصبغ بن نباته در حضور معاویه از ابوهریره پرسید: ای یار رسول خدا(ص)! به آن خدایی که غیر او خدایی نیست و عالم به غیب و حضور است، و به حق پیامبر(ص) تو را سوگند میدهم که آیا در غدیر خم بودهای؟ ابوهریره گفت: “آری، در روز غدیر بودم”. اصبغ پرسید: از پیامبر اسلام(ص) درباره علی بن ابیطالب(ع) چه شنیدی؟ ابوهریره گفت: “شنیدم که پیامبر(ص) فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ هر که من مولا و سرور اویم، علی مولا و سرور اوست؛ بار خدایا! دوست بدار آنکه علی را دوست بدارد و دشمن بدار آنکه علی را دشمن بدارد و یاری کن کسی را که علی را یاری میکند و خوار کن کسی را که علی را رها میکند”.
اصبغ گفت: “بنابراین تو برخلاف گفته پیامبر(ص) رفتار میکنی؛ دشمن علی(ع) را دوست میداری و دوستش را دشمن گرفتهای!” ابوهریره آه سردی کشید و گفت: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۴۷][۴۸][۴۹].
ابوهریره و معاویه
ابوهریره به معاویه و خاندان ابوالعاص خدمات زیادی نمود. بیشترین کمک وی از راه جعل حدیث و انتشار روایات ساختگی از زبان پیامبر اسلام(ص) بوده است و این بهترین کمک به شمار میآمد؛ زیرا یگانه ملاک برتری، در صورت اختلاف دو نفر درباره موضوع خلافت و جانشینی پیامبر اکرم(ص)، در مرتبه اول گفتههای آن بزرگوار است و در مرتبه دوم دارا بودن زهد و تقوا و فضایل؛ و ابوهریره در تبلیغ و انتشار این دو موضوع درباره معاویه احادیث زیادی جعل کرد.
دانشمند مشهور، محمود ابوریه که یکی از دانشمندان اهل تسنن است، درکتاب “ابوهریره” مینویسد: معاویه دستهای از صحابه و تابعین را وادار نمود که اخبار زشتی را درباره بدگویی از علی روایت کنند تا سبب دوری مردم از وی گردد، و از این دسته از صحابه، ابوهریره و عمروبن عاص و مغیرة بن شعبه و از تابعین، عروة بن زبیر و دیگران بودهاند[۵۰]. از جمله احادیث جعلی این بود که عروة بن زبیر از عایشه نقل کرده که عایشه گفت: پیش رسول خدا(ص) بودم که عباس و علی(ع) آمدند، پیامبر(ص) فرمودند: ای عایشه! این دو بر غیر دین و آیین من میمیرند. یا از عایشه نقل میکند که عایشه گفت: نزد پیامبر(ص) بودم که عباس و علی(ع) وارد شدند، پیامبر(ص) فرمود: ای عایشه! اگر دوست داری نگاه کنی به دو نفر از اهل آتش به این دو نگاه کن! و اما عمرو بن عاص میگوید شنیدم رسول خدا(ص) فرمودند: آل ابیطالب از دوستداران من نیستند.
اما ابوهریره این گونه نبود که اخبار زشتی در بدگویی از امام علی(ع) روایت کند، ولی او احادیثی را برای بالا بردن شأن آل ابی العاص به صورت عام و درباره معاویه به صورت خاص جعل کرد. هدف معاویه از بیان این احادیث ساختگی، رسیدن به اغراض سیاسی خود و نفاق انداختن بین محدثین بود[۵۱]؛ مثلاً درباره زیبارویی معاویه نقل شده است: ابوهریره روزی به عایشه، دختر طلحه، که به زیبایی مشهور بود نگاه کرد و گفت: “سبحان الله، خانوادهات چه نیکو تو را پروردهاند؛ به خدا سوگند، هرگز صورتی زیباتر از روی تو ندیدم مگر صورت معاویه موقعی که بر منبر رسول خدا مینشست”[۵۲][۵۳].
گفتار دانشمندان درباره ابوهریره
از ابوحنیفه پرسیدند: هرگاه فتوای شما با کتاب خدا مخالف بود چه کنیم؟ او گفت: “دست از گفته من بردارید و به کتاب خدا عمل کنید”. از او پرسیدند: هرگاه گفته شما با گفتار یکی از یاران پیامبر(ص) مخالف بود به کدام یک عمل کنیم؟ ابوحنیفه پاسخ داد: “به گفته آن یار پیامبر عمل کنید، مگر سه نفر: ابوهریره، انس بن مالک، سمرة بن جندب”[۵۴].
ابن ابی الحدید از استادش، ابوجعفر اسکافی، نقل میکند که معاویه دستهای از صحابه پیامبر و دستهای از تابعین را با پولهای بسیاری که به ایشان داد، واداشت که اخبار زشتی را که بر بدگویی دلالت کند درباره علی(ع) نقل کنند که از جمله آنها ابوهریره بوده است[۵۵].
همچنین ابن أبی الحدید با واسطه ابویوسف از ابوحنیفه نقل میکند که همه صحابه و یاران عادل هستند به جز مردانی چون ابوهریره و انس بن مالک[۵۶].
از علی(ع) نیز روایت شده است که از همه بیشتر ابوهریره به رسول خدا نسبت دروغ داده است[۵۷][۵۸].
سرانجام ابوهریره
ابوهریره بین سالهای ۵۷ تا ۵۹ هجری در مدینه[۵۹] یا وادی عقیق[۶۰] در سن هفتاد و هشت سالگی از دنیا رفت و قول مشهور این است که ابوهریره در سال ۵۹ هجری از دنیا رفته است[۶۱] و ولید بن عتبة بن ابوسفیان، حاکم مدینه، بر او نماز خواند[۶۲]. همچنین نقل شده وقتی ابوهریره در وادی عقیق از دنیا رفت، جنازهاش را به مدینه برده و در قبرستان بقیع به خاک سپردند. وقتی ولید خبر وفات ابوهریره را به معاویه داد، معاویه به ولید نوشت: به وارثانش نیکی کن و هزاران در هم برای آنها صرف کن؛ چون او عثمان را یاری کرد و همیشه با او بود[۶۳][۶۴].
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲.
- ↑ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۶.
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۳۳.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۷۶۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۳.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۰.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۲۹۸-۳۰۵.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۳۱۹.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۱۹.
- ↑ جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۲۶.
- ↑ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۱۰۱.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲-۳۱۶؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۳۷-۴۰.
- ↑ جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۲۷.
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۴۱.
- ↑ وبر، حیوانی است مانند ببر که به اندازه گربه و سمدار است.
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۴۵-۴۶.
- ↑ جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۲۸.
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۶، ص۳۹۶؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۲۶.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۲۵؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۴.
- ↑ جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۲۹.
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۲۱.
- ↑ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۴۳؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۰۳.
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۹۵-۹۷.
- ↑ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۸.
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۴۴.
- ↑ شیخ المضیره، محمود ابوریة، ص۲۹۵-۲۹۷.
- ↑ جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۳۰.
- ↑ شیخ المضیره، محمود ابوریة، ص۱۱۳-۱۱۴ و ۱۴۷.
- ↑ جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۳۲.
- ↑ شیخ المضیره، محمود ابوریة، ص۷۴.
- ↑ جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۳۳.
- ↑ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۱۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۲۱؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۵۱.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۲۰؛ شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۵۱.
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۵۳.
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۵۴-۵۶.
- ↑ جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۳۳.
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۷۴-۷۸.
- ↑ جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۴۱.
- ↑ با سکون عین و بدون تشدید، محلی است بین مکه و مدینه و در هفت میلی مکه؛ گاهی هم عین را با کسره و راء را با تشدید تلفظ میکنند (مجمع البحرین).
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۶۷-۶۸.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۷۰؛ شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۷۹-۸۰.
- ↑ جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۳۶.
- ↑ نعثل نام مردی یهودی بود که ریش بلندی داشت؛ مجمع البحرین ذیل کلمه نعثل.
- ↑ أبوهریره، سید شرف الدین، ص۳۰.
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۲۹.
- ↑ جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۳۷.
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۳۶؛ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۳، ذیل ماده «هرر».
- ↑ «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۳.
- ↑ جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۳۸.
- ↑ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۹۹-۲۰۱.
- ↑ شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۱۹۹-۲۰۲.
- ↑ شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۲۳۵.
- ↑ جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۳۹.
- ↑ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۴.
- ↑ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۳.
- ↑ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۰.
- ↑ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۱.
- ↑ جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۴۰.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۰۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۱۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۰۳.
- ↑ البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۱۴.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۲۱.
- ↑ البدایة و النهایه این کثیر، ج۸، ص۱۱۵.
- ↑ جوان هوشیار، جعفر، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۲۴۱.