جایگاه صلح در سیاست خارجی اسلام چیست؟ (پرسش)
جایگاه صلح در سیاست خارجی اسلام چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جمع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | صلح در فقه سیاسی |
جایگاه صلح در سیاست خارجی اسلام چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
پاسخ نخست
- آیتالله عباس علی عمید زنجانی و حجت الاسلام ابراهیم موسیزاده در کتاب «بایستههای فقه سیاسی» در اینباره گفتهاند:
«دو واژه “سلام” و “صلح” در فرهنگ حقوقی و سیاسی اسلام از اهمیت ویژهای برخوردارند، و در نصوص قرآنی و متون احادیث اسلامی برای بیان یک اصل حقوقی و سیاسی به کار برده شده و بر آن دو تأکید شده است.
مشتقات این دو واژه در قرآن چنین آمده است:
- واژه سِلم و سلامت و سلام در لغت به معنی بر کنار بودن از آفات و بیماریهای ظاهری و باطنی آمده است. قلب سلیم ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[۱] سلامتی قلب از آفاتی چون شک، حسد، کفر، و ریاست، و راههای سلام “سبل السلام” عبارت از راهی است که در آن آفتی چون ناامنی و خطر وجود نداشته باشد ﴿يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ﴾[۲]، ﴿لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾[۳] جایگاه امنی است که به دور از آفات و خطرات باشد. سلام که شعار و درود اسلامی است ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ﴾[۴] و تحیتی است که خداوند به کسانی ارزانی میدارد که از گذرگاه صبر و استقامت گذشته باشند ﴿سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ﴾[۵] هنگامی که شخصی به دیگری سلام میگوید در حقیقت مفهوم آن دعا و خواستن سلامت و امنیت از خداوند برای اوست، یعنی سلامت و امنیت باد از خداوند بر تو، و این دعا و تحیت موجب نزول برکات و پاکی است. ﴿فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً﴾[۶]، میشود ﴿سَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ﴾[۷] مصونیت وی میباشد ﴿وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۸].
سلام به عنوان شعار صلح، تنها در برابر انسانهای طالب صلح گفته نمیشود، بلکه در مقابل کسانی که با برخورد جاهلانه، صلح را به مخاطره میافکنند نیز سلام گفته میشود ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴾[۹] قرآن در برابر کسانی که شعار سلام را بر زبان میآورند، درشتی و ناباوری و بدگمانی را نمیپذیرد. ﴿وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا﴾[۱۰]سلام، بیانگر مطلوبترین حالتی است که انسان به هنگام ورود در بهشت و دریافت سند جاودانگی، آن حالت را احساس میکند ﴿ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ﴾[۱۱]. ارزشمندترین، بزرگترین و مفیدترین لحظات در سال، شب قدر است که قرآن از آن به سلام یاد میکند ﴿سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾[۱۲].
سلام از نامهای مقدس الهی است؛ زیرا مبیّن والاترین نعمت الهی است ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ﴾[۱۳] طبرسی در مجمع البیان میگوید: معنی اینکه خداوند سلام است، این است که بندگان از ظلم او در امانند، و شیخ صدوق در کتاب توحید آن را به معنی سلامت و امنیت دهنده تفسیر نموده، و برخی نیز به معنی سالم از هر نوع نقص و عیب و آفت دانستهاند، و علامه طباطبایی در “تفسیر المیزان” نام سلام را به معنی بیآزار تفسیر نموده و گفته است، سلام کسی است که رفتارش با تو به سلامت و عافیت و به دور از ضرر و شر باشد[۱۴].
- واژه صلح در لغت؛ به معنی مسالمت، سازش و از بین بردن نفرت میان مردم است[۱۵] ﴿وَالصُّلْحُ خَيْرٌ﴾[۱۶] و صلاح از همین ماده و صالح به معنی مطابق با عدل و انصاف، و شایسته و به دور از هر نوع فساد آمده ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾[۱۷]؛ ﴿فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ﴾[۱۸]؛ ﴿كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾[۱۹]. در احادیث اسلامی واژههای سلام و صلح به صورتهای مختلف آمده که به جهت اختصار از ذکر آنها چشمپوشی میکنیم[۲۰].
قابل انکار نیست که مقتضای فطرت و طبیعت انسان در مناسبات و روابطی که در میادین مختلف زندگی اجتماعی و سیاسی با همنوعان خود پیدا میکند، با قطع نظر از علل و عوامل خارجی، حالت همزیستی و صلح میباشد، و این حالت فطری و طبیعی با سجایای نیک و خصایص عالیه و ملکات اکتسابی و پسندیده انسانی نیز پیوندی بس عمیق و غیر قابل تفکیک دارد، و اصولاً باید آن را از مظاهر معنوی حیات و وحدت روحی انسانها به شمار آورد.
گرچه حالت ستیزهگری و جنگ نیز در میان انسانها از یک سلسله احساسات سرکش درونی، سرچشمه میگیرد و غریزه حب ذات و غرایز ناشی از آن در زمینهسازی جنگ و تولید حالت ستیزهگری نقش اساسی را ایفاء میکند، ولی نباید از این نکته غفلت داشت که ارتباط عارضه جنگ با غرایز انسانی، تنها در صورت افراط در بهرهبرداری از غرایز درونی قابل قبول است، و از اینرو اگر ما به نظر دقیق، عوامل درونی و علل روانی پدیده جنگ را در انسان جستجو نماییم، باید انگشت روی حالت روانی عارضی و به اصطلاح غرایز ثانوی که نامش از افراط و تفریط در بهرهبرداری از غرایز اولیه میباشد، بگذاریم و حالات انحرافی درونی را عامل اصلی آن بدانیم.
از طرف دیگر پیوند فطری، طبیعی و اخلاقی مسأله همزیستی و صلح با انسان از نظر واقعیتهای عینی و حقایق تاریخی نیز مورد تأیید بوده و اصول و قواعد عقل و فکر و دانش نیز این پیوند معنوی را بیش از پیش محکمتر ساخته است. اگر چه برخی از تئوریسینها جنگ را در زندگی بشر اجتناب ناپذیر میدانند، ولی دلایلی که در این زمینه ارائه میدهند شیوههای نامطلوبی را، دامنگیر ملتها و یا سران آنها میگرداند: فقها معمولاً در مسائل بسیار مهم، نخست به تأسیس اصل و قاعده میپردازند، به نحوی که اگر حالت استثنائی از آن قاعده وجود داشته باشد، الزاماً باید با دلیل ثابت گردد، و در غیر این صورت قاعده بر موارد مشکوک حاکم خواهد بود و مثلاً در مسئولیتها اصل را بر برائت، و در اعمال دیگران اصل را بر صحت، و اصل اولی را در حکم اشیاء بر اباحه گذاردهاند، و از اینرو اثبات هر نوع مسؤولیت و یا فساد در اعمال دیگران و حرمت اشیاء را منوط به دلیل و نیازمند به اثبات شرعی میدانند. در مسأله صلح و جنگ نیز چند نظریه به عنوان تأسیس اصل و قاعده دیده میشود.
- نظریه برخی از مستشرقین که در مسائل بینالملل اسلام به بررسی پرداختهاند مبنی بر اینکه جهاد، رابطه اصلی دارالاسلام را با جهان خارج مشخص میکند، و اسلام از آنجا که نتوانست خوی جنگجویی اعراب را زایل سازد، از این وسیله برای سرکوب غیرمسلمین استفاده کرده، و اگر اسلام از صلح سخن به میان آورده صرفاً برای رهیابی به هدف نهایی است که توسعه اسلام در جهان میباشد، و این در شرایطی است که جهاد کارساز نباشد، و روابط بینالملل و دیپلماسی در جهان اسلام پدیدهای کاملاً بیگانه و نا آشنا است[۲۱]. مستند این نظریه، آیات جهاد در قرآن است که جهاد را به عنوان یک فریضه بر همه مسلمین واجب شمرده و کسانی را که از جهاد روی برمیگردانند مورد نکوهش شدید قرار داده است، و با برداشتی سطحی تصور شده است که کلیه آیات جهاد مربوط به جهاد ابتدایی، و معنی جهاد ابتدایی هم شعلهور نگاه داشتن جنگ به طور مستمر بین جهان اسلام و جهان کفر میباشد.
- نظریه استحبابی بودن جهاد و نفی وجوب آن در اسلام که از بعضی از تابعین مانند: سفیان ثوری و عبدالله بن شیرمه و عطاء بن ابی رباح نقل شده که گفتهاند: جهاد امری اختیاری و استحبابی است و واجب نیست، و اوامر قرآنی به صورت ندبی و استحبابی است و تنها در موارد ضرورت برای دفع تهاجم دشمنان واجب میگردد، آن گونه که از ظاهر آیه ﴿فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ﴾[۲۲]؛ ﴿وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً﴾[۲۳] استفاده میشود. این نظریه[۲۴] مخالف با اجماع فقهاء اسلام است؛ زیرا وجوب جهاد امری مسلم و از نظر اسلام غیر قابل تردید میباشد، و ظاهراً نظر این عده تابعین آن بوده است که مشروعیت جهاد منوط به دلایل و مجوزهای خاصی است که از آن جمله دفاع را ذکر نمودهاند.
- جنگ (جهاد) وسیله است نه هدف؛ زیرا هدف از جهاد هدایت است و جنگ با کفار و کشتار آنها مقصود اصلی نیست و به همین دلیل است که اگر هدایت بدون جهاد امکان پذیر باشد، چنین طریقهای مقدم بر جهاد خواهد بود و نیز در جهاد به حداقل و مقدار مورد لزوم اکتفا میشود و در حقیقت ضرورتی است که در مواقع خاص به میزان ضرورت، اجتناب ناپذیر میگردد. مستند این نظریه روایاتی است که از خوی جنگجویی نهی میکند و مسلمین را به عافیتطلبی دعوت مینماید، از این قبیل است روایتی که ابوهریره، نقل میکند: «ایها الناس لا تمنوا لقاء الله و واسئلوا الله العافیه»؛ (مردم! آرزوی مرگ نکنید و از خداوند عافیت و سلامتی طلب کنید). این نظریه که به فقهای شافعیه نسبت داده شده گرچه در توجیه انگیزه جهاد قابل مناقشه است زیرا اهداف جهاد هدایت نیست، چون جهاد به خاطر خشونت، نوعی اکراه را در بر دارد که از دید اسلام، اکراه وسیله هدایت نیست. ﴿أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾[۲۵]؛ ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۲۶] در این نظریه اساس، عدم اصالت جنگ است، و بر این مبنا جنگ همواره باید با مجوز و انگیزه معقول و شرعی آغاز گردد.
- نظریه منسوخ بودن جهاد که به جنبش قادیانیها نسبت داده شده با توجه به نصوص قرآن و احادیث اسلامی در زمینه فریضه بودن جهاد، جایی برای بحث درباره این نظریه باقی نمیماند.
- نظریه سه مرحلهای به معنی اینکه غیر مسلمین مکلفند به یکی از سه امر تن در دهند، یا اسلام، یا پیمان، و یا جنگ. مستند این نظریه آیه جزیه است[۲۷] که جنگ را گردن نهادن به پرداخت جزیه به معنی قرارداد ذمه معرفی نموده است. این نظریه مبتنی بر این اصل است که آیه جزیه، مبنای قرارداد دولت اسلامی با همه ملتهای غیرمسلمان باشد، در صورتی که این آیه اختصاص به اهل کتاب دارد و بیانگر نوع خاصی از قرارداد بینالملل در رابطه با اهل کتاب میباشد.
بررسی شرایط و قیود خاصی که در آیه جزیه آمده است روشن میکند که مخیر کردن اهل کتاب بین اسلام آوردن و تن به قرارداد دادن و جنگ، درباره کسانی اعمال میشود که مدعی پیروی کتابهای آسمانی هستند، ولی نه به خدا ایمان دارند و نه آخرت را باور کردهاند، و محرمات الهی را که پذیرفتهاند محترم نمیشمارند و به دین واقعی نیز ایمان نیاوردهاند. به اصطلاح علم اصول، مفهوم مخالف این قیود آن است که هرگاه اهل کتاب این چنین نباشند و ایمانشان صادقانه، و به مقررات مورد اعتقادشان پایبند، و نسبت به دین واقعی الهی، متعهد باشند، اجباری درباره آنها اعمال نخواهد شد، و کسانی که در چنین شرایطی باشند، خواه ناخواه آمادگی برای پذیرش قرارداد صلح را خواهند داشت[۲۸][۲۹]»[۳۰]
پرسشهای وابسته
منبعشناسی جامع فقه سیاسی
پانویس
- ↑ «که دلی پاک را نزد پروردگار خود آورد» سوره صافات، آیه ۸۴.
- ↑ «خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راههای بیگزند، راهنمایی میکند» سوره مائده، آیه ۱۶.
- ↑ «سرای آرامش نزد پروردگارشان از آن آنهاست» سوره انعام، آیه ۱۲۷.
- ↑ «و چون مؤمنان به آیات ما، نزد تو آیند بگو: درود بر شما!» سوره انعام، آیه ۵۴.
- ↑ «درود بر شما به شکیبی که ورزیدهاید که فرجام آن سرای، نیکوست!» سوره رعد، آیه ۲۴.
- ↑ «به همدیگر درود گویید، درودی خجسته پاکیزه از نزد خداوند» سوره نور، آیه ۶۱.
- ↑ «و درود بر پیامبران» سوره صافات، آیه ۱۸۱.
- ↑ «و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۶۲.
- ↑ «و هرگاه نادانان با آنان سخن سر کنند پاسخی نرم گویند» سوره فرقان، آیه ۶۳.
- ↑ «و به کسی که به شما ابراز اسلام میکند نگویید: تو مؤمن نیستی» سوره نساء، آیه ۹۴.
- ↑ «بدان با سلامتی درآیید که این روز جاودانگی است» سوره ق، آیه ۳۴.
- ↑ «آن (شب) تا دمیدن سپیده (امن و) سلامت است» سوره قدر، آیه ۵.
- ↑ «اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بیعیب، ایمنیبخش، گواه راستین، پیروز کامشکن بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک میورزند» سوره حشر، آیه ۲۳.
- ↑ ر.ک: فقه سیاسی، ج۳، ص۲۹۹.
- ↑ ر.ک: راغب، المفردات، ذیل ماده صلح.
- ↑ «و سازش نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۱۲۸.
- ↑ «سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد» سوره فاطر، آیه ۱۰.
- ↑ «و اگر کسی از وصیّتکنندهای بیم گرایشی (نادرست) یا گناهی داشت آنگاه (با دگرگون کردن وصیّت) میان آنان سازش داد، بر او گناهی نیست» سوره بقره، آیه ۱۸۲.
- ↑ «و (خداوند) از گناهان آنان چشم پوشید و حالشان را نیکو گردانید» سوره محمد، آیه ۲.
- ↑ ر.ک: فقه سیاسی، ج۳، ص۳۷۶.
- ↑ ر.ک: دکتر حمید بهزادی، مقاله «اصول روابط بینالملل و تحولات آن در اسلام» و نظرات برنارد لوئیس - مستشرق معروف در همان مقاله.
- ↑ «اگر به کارزار با شما دست یازیدند شما هم آنان را بکشید» سوره بقره، آیه ۱۹۱.
- ↑ «و همگی با مشرکان جنگ کنید چنان که آنان همگی با شما جنگ میکنند» سوره توبه، آیه ۳۶.
- ↑ ر.ک: دکتر وهبه الزهیلی، آثار الحرب فی الاسلام، ص۸۷.
- ↑ «آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾ «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمیآورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کردهاند حرام نمیدانند و به دین حق نمیگروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.
- ↑ ر.ک: عمید زنجانی، حقوق تعهدات بینالمللی در اسلام و حقوق اقلیتها، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۳.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: فقه سیاسی، ج۸، ص۷۰۴-۷۴۱.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۰۴-۱۱۰.