چرا امامان علم غیب خود را انکار میکردند؟ (پرسش)
چرا امامان(ع) علم غیب خود را انکار میکردند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
چرا امامان علم غیب خود را انکار میکردند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب |
مدخل اصلی | علم غیب |
عبارتهای دیگری از این پرسش
- اگر امامان(ع) علم غیب داشتند چرا در بعض روایات نفی شده است؟
- اگر ائمه اهل بیت دارای علم غیب بودند چرا بعض امامان(ع) در پاسخ اصحاب، آن را انکار میکردند؟
- اگر امامان(ع) حائز مقام علم غیب بودند، پس چرا در مواردی میگویند ما علم غیب نداریم؟
- آیا انکار علم غیب امامان(ع) توسط ایشان تقیه بوده است؟
- پیامبر و اهل بیت آن حضرت، با اینکه از نمونههای والای دارندگان علوم غیبی هستند، چرا گاهی خود را از دانستن علوم غیبی تبرئه کردهاند؟
پاسخ نخست
آیتالله محمد حسین مظفر در دو کتاب «علم الإمام» و «پژوهشی در باب علم امام» در اینباره گفته است:
«ائمه(ع) مردم را از خود آنها بهتر میشناختند و بر کوته اندیشی و کم ظرفیتی آنها واقف بودند؛ پس اگر آنها دائماً علمی را که خداوند عطایشان کرده بود، اظهار میکردند، کوته اندیشان، به ربوبیت آنها یا چیزی دیگر که به شرک میانجامید، معتقد میشدند و بسیاری از مردم از آغاز تاکنون بودهاند که دربارۀ ائمه(ع) چنین اعتقادی داشتند، با آنکه آنان احیاناً آن قدرت و علم را از خود نفی میکردند. از طرفی، ایشان حاکم بر جامعه نبودند تا کجیهای مردم را بعد از موعظه و اندرز، با تأدیب و تنبیه بر طرف کنند آن طور که امیرالمؤمنین(ع) با یاران ابن سبا کرد. بلکه طاغوتهای زمان، با آنکه عظمت آنها را چنانکه باید نمیدانستند، نسبت به ایشان حساس بودند. پس اگر آن کمالات را از خود نشان میدادند، بیش از پیش بر آنان رشک میبردند و این حسد آنان را بر علیه امامان(ع) و دوستان آنها میشوراند و در چنین شرایطی چه چیزی مانع از اجرای مقاصد شوم آنان بود. آنها با آنکه دشمنان خود و بلکه عامۀ دوستان خویش را بر تمامی فضیلتهای خویش مطلع نکرده بودند، مصیبتها و ناگواریها و دردها و رنجهایی دیدند که فریاد کوهها را برمیآورد و کودکان را پیر مینمود»[۱]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. آیتالله حسینی طهرانی؛ |
---|
آیتالله سید محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب «امامشناسی» در اینباره گفته است:
«در بسیاری از آیات قرآن میبینیم که رسول خدا (ص) علم غیب را از خود نفی میکند (...) در تمام این آیات و مشابه آنها، رسول خدا نفی علم را از خود به نحو استقلال میکند نه به نحو تبعیّت. یعنی علم اختصاص به خدا دارد، من مستقلاًّ از پیش خود نیاوردهام و خداوند هم به نحو تفویض به من نداده است. من آیینه و آیت و مرآتی هستم از علم خدا. علم استقلالی ذات اقدس او منحصر در اوست و در من که آیینه هستم تجلّی و ظهور دارد و بنابراین نه تنها من علم غیب را ندارم بلکه هیچگونه علم را ندارم. همۀ علوم من از خداست؛ در من ظهور و تجلی کرده است به هر مقدار که او اراده نموده است و در هر زمانی که او خواسته است»[۲].
|
۲. آیتالله فاضل لنکرانی؛ |
---|
آیتالله فاضل لنکرانی و آیتالله اشراقی در کتاب «پاسداران وحی» در اینباره گفتهاند:
«انگیزه آنها در تبرئه خود، از این که برخوردار از دانش غیباند، ایستادگی در برابر افراطگران و تفریطکنندگان بود. این دو گروه به گونهای آشکار، در جامعه اسلامی نمایان شدند، به ویژه در زمان امام علی بن ابی طالب(ع). گروهی که امام(ع) را خدا میپنداشتند، یا دست کم، او را در وصفِ "الوهیّت" با خداوند شریک قرار داده بودند، یا از پیامبر بالاترش میدانستند، که در عصر آن حضرت میزیستند و به مجازات سختی از سوی امام(ع) گرفتار شدند. و گروهی دیگر، که ـ نعوذ بالله ـ کافرش خواندند، مانند خوارج، که آنها نیز در جنگ نهروان به مجازات سختی گرفتار گردیدند. از این رو، آن بزرگواران گاهی خویشتن را، هم چون انسانهای عادی، از دانستنِ علوم غیبی تبرئه میکردند. افزون بر این، نقش اصلی امامت به دنبال نبوت، تحقیق توحید در همه مراتب آن، و ایصال آدمیان به حوزه بندگی خداوند است. و امام خود، چون پیامبر(ص)، در این عرصه، گوی سبقت را از همگان ربوده، و به حق خالصترین و نابترین بنده خداست. برای همین، آنجا که داشتنِ فضیلتی الهی، موجب انحراف گروهی از دوستداران نادان گردد و امام(ع) را جاهلانه، تا مرز "الوهیّت" بالا برند، و او را در وصف الوهیّت با خداوند شریک بدانند، تکلیف امام است، که به سختی از انحرافِ خطرخیز و تباهیآور، پیشگیری کند، و خود را در ردیف دیگران قرار دهد. آری، اهل بیت(ع)، با این که در پرتو عنایت الهی و فیض سرشارِ ربّانی و تعلیم و تربیت پیامبر(ص)، از این موهبتِ والا، در گستره بسیار وسیعی، برخوردار بودند، گاهی خود را از آن بیگانه وانمود میکردند، تا این که نادانان گمان نکنند امام علی بن ابی طالب ـ نعوذ بالله ـ خداست، یا در وصف خدایی با او شریک است، یا دستِ کم، از پیامبر گرامی(ص) بالاتر است. و همینطور، دیگر امامان(ع) را فرشتگانی نپندارند که از آسمان فرود آمده اند، همچنان که مسیحیان، عیسای مسیح را، که از بندگان خالص خدا بود و خود بدان میبالید و مباهی بود، "خدا" یا "فرزند خدا" دانستند. انگیزه دیگر این که، به زمانه امام صادق(ع) بنگریم، زمانهای که آن بزرگوار، در آن، میزیست، با این که موقعیتی مناسب برای نشر تعالیم و آموزههای وحی فراهم شده بود، و امام(ع) به خوبی از آن موقعیت، بهره برد و بیشترین و بزرگترین خدمتِ انسانی و الهی را به دانش و تمدن بشری کرد، و امّا زمانهای بسیار سخت و نفسگیر بود. بروز و ظهور فضایل آل محمّد در شخصیت بیبدیل امام صادق(ع)، میتوانست حسدوَرْزان و کینهتوزانی تیره دل، چون منصور دوانیقی مستبد سفاک را، برآشوبد و امام را از انجام این تکلیف بزرگ و حیاتی بازدارد، و مردمان را در آن شرایط بسیار حساس و ارجمند، از دانش فراوان آل محمد(ص) که از قلب پاک و نورانی امام صادق(ع) بر زبانش جاری بود، برای همیشه محروم کند. و آن معلم بزرگ الهی و آموزگار همیشه وحی محمدی را، از تعلیم و تربیت عالمان متعهد، باز دارد. از این رو، امام، همچنان که در پیش اشاره شد، در جمع نامحرمان، خود را از دانش غیب، تبرئه میکرد»[۳]. |
۳. آیتالله جوادی آملی؛ |
---|
آیتالله جوادی آملی، در کتاب «ادب فنای مقربان» در اینباره گفته است:
«گاهی ائمه اطهار(ع) در شرایطی مانند تقیّه، کم ظرفیتی مخاطب یا... قرار میگرفتند که ناچار به انکار علم غیب میشدند و خود را افرادی عادی جلوه میدادند. امام صادق(ع) در میان جمعی فرمود: من میدانم آنچه در آسمانها و زمینهاست و آنچه در بهشت و جهنم است و آنچه قبلاً بوده است و آنچه بعداً خواهد بود. پس از چند لحظه، احساس کردند تحمّل این مطلب برای برخی از حاضران، دشوار است؛ از این رو فرمودند: آنچه میگویم، چیز عجیبی نیست؛ زیرا اینها را از کتاب خدا دانستم. خداوند میفرماید: بیان هر چیزی در کتاب وی است: "ُ إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرَضِينَ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ ثُمَّ مَكَثَ هُنَيْئَةً فَرَأَى أَنَّ ذَلِكَ كَبُرَ عَلَى مَنْ سَمِعَهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ ﴿ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ "[۴] من و ابوابصیر و گروهی دیگر در محضر امام صادق(ع) نشسته بودیم که ناگهان امام(ع) خشمناک از مجلس خارج شد. هنگامی که برگشت، فرمود: تعجّب از کسانی است که گمان میکنند ما از غیب آگاهی داریم، درحالیکه جز خدای عزّ و جلّ کسی از غیب آگاهی ندارد. خواستم فلان کنیزم را تنبیه کنم، فرار کرد و من نمیدانم در کدام اتاق مخفی شده است. سَدیر میگوید: هنگامی که امام(ص) برخاست تا به اندرون برود، من و ابوبصیر و میسر همراه آن حضرت به اندرون رفتیم و گفتیم: قربانت شویم، ما سخن شما را درباره تنبیه کنیز شنیدیم، لکن میدانیم شما از علم فراوانی برخوردار هستید؛ هر چند که آگاهی از غیب را به شما نسبت نمیدهیم. امام(ع) فرمود: ای سدیر! آیا قرآن را تلاوت میکنی؟ گفتم: آری. فرمود: آیا در کتاب خدا به آیه ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[۵] برخورد کردهای؟ گفتم: آری، قربانت گردم! فرمود: آیا دانستی چه کسی این جمله را گفت؟ و آیا دانستی چه مقدار از علم به کتاب نزد وی بود؟ گفتم: شما بفرمایید. فرمود: به اندازه قطرهای از دریای سبز! به نظر شما این مقدار علم، چقدر است؟ گفتم: خیلی کم است، قربانت شوم! فرمود: ای سدیر! همین مقدار، چون به خدا منسوب است، خیلی زیاد است. آنگاه فرمود: ای سدیر! آیا در کتاب خدا به آیه ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۶] گفتم: آری، قربانت گردم! فرمود: کسی که علم به همه کتاب دارد، آگاهتر و داناتر است یا کسی که به بعضی از کتاب علم دارد؟ گفتم: کسی که به همه کتاب عالم است. آنگاه در حالی که با دستش به سینه مبارک خود اشاره میکرد، دوبار فرمود: به خدا سوگند که علم به همه کتاب، نزد ماست: " عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا"[۷] بدون تردید، آنچه سبب شد امام(ع) در میان جمع خاص، منکر آگاهی خویش از غیب شود، رعایت تقیّه بود؛ زیرا نه تنها باید از دشمنان پرهیز میکردند، باید از شیعیان کم ظرفیت نیز که مطالب عمیق برایشان قابل هضم نبود یا با نقل نابجا مایه دردسر برای خود یا ائمه(ع) میشدند، پرهیز میکردند. ابنبینصر، مطلبی را با امام رضا(ع) در میان گذاشت. امام(ع) از جواب دادن آن ابا کرد و فرمود: اگر هر چه شما میپرسید، به شما جواب بدهیم، مایه شرّ برای شما میشود و گردن صاحب این امر را خواهند گرفت: " لَوْ أَعْطَيْنَاكُمْ كُلَّمَا تُرِيدُونَ كَانَ شَرّاً لَكُمْ وَ أُخِذَ بِرَقَبَةِ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ ". همانطور که اهل بیت(ع) در قلمرو ناسوت و برخی از مراتب هستی کثیرند و در مرتبه تجرّد تامّ، نور واحدند و کثرتی برای آن ذوات مقدس وجود ندارد، جریان تعدّد قرآن و عترت نیز ناظر به منطقه طبیعت و نظیر آن است؛ وگرنه در مرحله تجرّد تامّ، مجالی برای کثرت این دو ثَقَل نیست؛ چنان که کتاب مبین که تمام اشیا در آن بر شمرده شده است، گاهی بر قرآن و زمانی بر انسان کاملِ معصوم تطبیق میشود: ﴿ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ﴾ [۸] بنابراین، حقیقت قرآن و حقیقت امام معصوم(ع)، متّحد است؛ هرچند تفاوتهایی در الفاظ، مفاهیم، مصادیق، تفسیر، تأویل و ... هست»[۹]. ممکن است برخی از غالیان و افراطگران اعتقاد داشته باشند که ائمه(ع) به صورت استقلالی از علم غیب برخوردارند، لکن این گونه سخنان از سوی خود ائمه شدیداً مورد انکار قرار گرفته و قائلان آن نیز مورد طعن و لعن واقع شدهاند. در توقیع حضرت بقیة الله الأعظم آمده است: خدا برتر و بالاتر است از آنچه بعضی از جاهلان شیعه مسلک و کسانی که به تعبیر خود آن حضرت، دینشان از پر مگس هم کم تر است وصف میکنند. ما شریک علم و قدرت خدا نیستیم. کسی جز او غیب نمیداند؛ چنان که در کتاب خودش فرمود: بگو غیر از خدا هیچ کس از موجودات آسمانی و زمینی غیب نمیداند. من و پدرانم "انبیای گذشته و ائمه" بندگان خدای عزوجل هستیم نه شریک او .... این گروه جاهل و ضعیف الایمان با این گونه سخنان موجب اذیت و آزار ما میشوند. پس شاهد میگیرم خدا را که معبودی غیر از او نیست و شهادت او به تنهایی کافی است و شاهد میگیرم پیغمبر او و ملائکه و انبیا و اولیای او و تو و همه کسانی را که این نامه من به آنها می رسد که من برائت می جویم از کسی که بگوید: "ما غیب میدانیم" یا بگوید "ما شریک خدا در ملک او هستیم" یا اینکه ما را از محلی که خدا برایمان قرار داده و ما را برای آن خلق کرده، بالاتر ببرد و هر کس که ما از او تبری بجوییم، خدا و ملائکه و انبیا و اولیای الهی از او تبری خواهند جست. این نامه من به صورت امانت در دست شما باشد و آن را از هیچ کس از شیعیان ما کتمان نکنید تا به دین حق و راه مستقیم هدایت شوند. هر کس این نامه را ببیند و سخن ما را بفهمد و در عین حال درباره ما غلو کند، لعنت خدا و لعنت بندگان صالح او را سزاوار خواهد بود[۱۰]. آنچه در این توقیع شریف مورد انکار شدید قرار گرفته، دارا بودن علم غیب به صورت استقلالی، شریک خدا بودن، آنان را از سرحد ممکن بالاتر بردن و امثال آن است، نه اصل برخورداری از علم غیب از این جهت، آگاهی داشتن از آن به صورت تبعی یا عرضی و تعلیم الهی، امری ممکن و شدنی است؛ چنان که خود آن حضرت به آخرین نایب خاص خودشان در عصر غیبت صغرا فرمودند: تو شش روز دیگر خواهی مرد و برای خودت جانشینی تعیین نکن؛ چون دوران غیبت کبرا شروع خواهد شد[۱۱]»[۱۲]. |
۴. آیتالله امینی؛ |
---|
آیتالله ابراهیم امینی، در کتاب «بررسی مسائل کلی امامت» در اینباره گفته است:
«ائمه اطهار در بعض موارد علم به غیب را از خودشان نفی کردهاند لکن به قرینه روایات دیگری که علم غیب را اثبات میکند باید این احادیث را توجیه نمود و گفت: مقصود این بوده که بالذات و بالاستقلال به جهان غیب احاطه کامل ندارد، بلکه در علومشان احتیاج به افاضات پروردگار جهان دارند. با این وجه میتوان بین این دو دسته روایات جمع کرد. بهتر است نمونهای از آنها نقل شود تا مطلب روشن گردد: ابن مغیره میگوید: من به اتفاق یحیی بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن (ع) بودیم، یحیی عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان میکنند شما علم به غیب دارید: سبحان اللَّه! ای یحیی! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمیدانیم. مطالبی که میگوییم از رسول خداست. این قبیل اخبار دلالت میکند که امام به غیب مطلق و نامحدود احاطه ندارد و چنان نیست که بالذات و بالاستقلال همه چیز را بداند. لکن با این جهت هم منافات ندارد که در مواقع لازم و ضروری بتواند با جهان غیب ارتباط پیدا کند و حقایقی را دریافت نماید. بنابراین، باید بگوییم که امام میتواند در موارد لازم و ضروری با جهان غیب تماس بگیرد و اطلاعات لازم را تحصیل کند. لکن چون علم او بالذات و بالاستقلال نیست و به غیب مطلق و نامحدود احاطه ندارد مانعی ندارد که از باب تأدب این گونه علوم را علم به غیب ننامید»[۱۳].
|
۵. آیتالله مصباح یزدی؛ |
---|
آیتالله محمد تقی مصباح یزدی، در کتاب «انسانشناسی» در اینباره گفته است:
«در برخی از روایات آمده است که بعضی از اولیاء خدا، جمیع ماکان و مایکون را میدانستهاند (...). در برخی روایات به چنین مطالبی، اشاره شده است که آنها را ائمه اطهار(ع)؛ به خواصّ و نزدیکان خود میفرمودهاند و سفارش میکردهاند که به دیگران از آن جهت که ظرفیّت آن را نداشتهاند، نگویند زیرا ممکن میبود آنان توهّم کنند که چنین کسانی که چنان مقامی دارند؛ خدا هستند! "العیاذُ بالله". از جمله روایتی میگوید: پیامبر اکرم(ص) به امام امیرالمؤمنین علی(ع) اشاره کرده و فرمودهاند اگر ترس ازاین مطلب وجود نداشت که درباره او همان چیزی را بگویید که نصاری درباره حضرت مسیح(ع)، گفتهاند؛ مقامات او را برایتان شرح میدادم. چنانکه برخی، سرانجام قائل به خدایی امام(ع) (العیاذ بالله) شدند. همگان ظرفیت درک همه مطالب را ندارند تنها برخی که خدا دلهایشان را برای ایمان آزموده است، صلاحیت آنرا یافتند که ائمه(ع)، معانی دقیق را به آنها القاء فرمایند»[۱۴].
|
۶. حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد فاضل لنکرانی؛ |
---|
آیتالله محمد جواد فاضل لنکرانی در بیاناتی با موضوع «همگرایی قیام امام حسین با علم حضرت به شهادت خود و یارانش» و «ائمه علم موقوف را ندارند اما علم وسیع و گستردهای دارند» در اینباره گفته است:
«در روایات آمده خدای تبارک و تعالی از ۲۸ حرف علم خود دو حرفش را در اختیار حضرت عیسی و چهار حرفش را در اختیار حضرت موسی قرار داد تا میرسد به ائمه ما که تعدادش خیلی بیشتر میشود. آنگاه حضرت عیسی با همان دو حرف از اسم اعظم خدا که در اختیارش بود مرده را زنده میکرد و کور را شفا میداد، همین سبب شد که جمعی از مردم قائل به خدایی حضرت عیسی شوند! چون چنین چیزی در تاریخ شرایع و پیروان ادیان آسمانی سابقه داشت، رسول اکرم(ص) نفی علم غیب از خود میکند مبادا مردم دو مرتبه همان مسیر گذشته را بروند! همین نکته را هم مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی در کتاب پاسداران وحی میفرمایند اینکه در روایات میبینیم امیرالمؤمنین(ع) و ائمه(ع) دیگر نفی علم غیب از خود میکنند به جهت این بوده که جامعه ظرفیت تحمل آن مقداری از علم غیب هم که در نزدشان بوده را نداشت. مبادا بگویند این فرد همه چیز را میداند، و خبر دارد چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی میافتد، همه چیز در دست این است و نعوذ بالله قائل به ربوبیت و الوهیت آنها شوند! لذا نفی علم غیب از خودشان میکردند»[۱۵]. «سؤال این است اینگونه روایات را که خود امام به صراحت علم غیب را از خود نفی میفرمایند چه باید کرد؟ مرحوم مقرم میگوید در روایت سدیر، مجلس، مجلس تقیه بوده است، افرادی در جلسه حضور داشتهاند که ظرفیت و قابلیت تحمل این مطلب سنگین را نداشتند، علاوه بر این مرحوم علامه مجلسی در مرآة العقول روات این حدیث را تضعیف کرده و میگوید افرادی مجهول و یا ضعیف هستند. یک احتمال سوم هم میدهد که مراد امام(ع) از نفی علم در این حدیث یعنی با چشم خود ندیده به کدام اتاق رفته و این منافات با علم لدنی حضرت ندارد. این سه احتمال را مرحوم مقرم مطرح میکند. اما با بیانی که ما کردیم نیاز به این حرفها نیست، چون طبق آن بیان امام(ع) میفرماید ما علم غیب به معنای علم بلا واسطه نداریم ولی اگر بخواهیم بدانیم این جاریه کجاست خدا ما را آگاه میکند»[۱۶]. «آنجا که پیامبر(ص) نفی علم غیب از خود مینماید به این معناست که بشر اصالتاً و بالذات نمیتواند علم غیب داشته باشد، اصلاً محال است که انسانی علم غیب پیدا کند حتی پیامبر(ص)، برای اینکه پیامبر(ص) هم نیاز به معلم دارد و معلم او خدای تبارک و تعالی است، (...). آنچه هم پیامبر(ص) میداند و سایر مردم نمیدانند مثل حوادثی که در آینده اتفاق خواهد افتاد، چون به الهام از خداوند تبارک و تعالی بوده، عنوان غیب ندارد لذا موضوعاً از علم غیب خارج میشود، (...) در بحث روایی هم مرحوم علامه مجلسی یک بابی را تحت عنوان ائمه(ع) علم غیب نمیدانند گشوده است که از خود ائمه(ع) سؤال شده علم غیب دارید؟ فرمودند نه. بزرگان این را حمل بر تقیه میکنند، اما با توجه به این بیان امیرالمؤمنین(ع) چه اشکالی دارد بگوئیم آنچه ائمه(ع) میگویند موضوعاً علم غیب نیست و این منافات ندارد با عناوین ابوابی که ائمه(ع) ما، علم به ما کان و ما یکون دارند. سؤال این است اینگونه روایات را که خود امام(ع) به صراحت علم غیب را از خود نفی میفرمایند چه باید کرد؟ مقرم میگوید در روایت سدیر، مجلس، مجلس تقیه بوده است، افرادی در جلسه حضور داشتهاند که ظرفیت و قابلیت تحمل این مطلب سنگین را نداشتند، علاوه بر این علامه مجلسی در مرآة العقول روات این حدیث را تضعیف کرده و میگوید افرادی مجهول و یا ضعیف هستند. یک احتمال سوم هم میدهد که مراد امام از نفی علم در این حدیث یعنی با چشم خود ندیده به کدام اتاق رفته و این منافات با علم لدنی حضرت ندارد. این سه احتمال را مرحوم مقرم مطرح میکند. اما با بیانی که ما کردیم نیاز به این حرفها نیست، چون طبق آن بیان، امام میفرماید: ما علم غیب به معنای "علم بلاواسطه" نداریم؛ ولی اگر بخواهیم بدانیم این جاریه کجاست خدا ما را آگاه میکند. در روایت دیگر امام صادق با اصحابشان در حجر اسماعیل نشسته و فرمودند ببینید جاسوسی مراقب ما هست یا نه؟ شخصی رفت بررسی کرد و عرض کرد نه، خب میپرسند اگر ائمه علم غیب دارند پس این چه سؤالی است که امام کرده؟ در پاسخ مرحوم علامه طباطبایی میفرماید ائمه(ع) موظف بودند در قضایا بر حسب طبیعی عمل کنند و از علم غیر عادی خود استفاده نکنند، لذا علم ائمه(ع) را تقسیم به عادی و غیر عادی میکنند. با این بیانی که ما از قرآن و روایات استفاده کردیم علم غیب و آن علم موقوف، مختص به خداست که دایرهاش نامحدود است. اما علم ائمه(ع) طبق فرمایش خودشان همه در دایره ما کان است. ائمه(ع) علم موقوف را ندارند اما علم وسیع و گستردهای دارند که خدا فقط به آنها عنایت فرموده است. کسی توهم نکند حال که شما علم غیب را از ائمه(ع) نفی میکنید پس این علم محدود چه ارزشی برای آنها میآورد؟ در پاسخ باید گفت اگر علم اولین و آخرین را کنار هم بگذارند به پای این علم محدود ائمه(ع) نمیرسد این علم در برابر علم خدا محدود است نه علم بشر. و همین برای عظمت آنها کافی است. ما برای بیان عظمت ائمه(ع) لازم نیست بگوییم عین علم غیبی که خدا دارد آنها هم دارند، منتهی بالعرض. پیامبر(ص) و ائمه(ع) فرمودند ما علم غیب نداریم و درست هم هست، اینکه علم غیب نداریم یعنی علم بدون واسطه نداریم»[۱۷]. |
۷. حجت الاسلام و المسلمین طاهری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حبیبالله طاهری در کتاب «تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه» در اینباره گفتهاست:
«ما هیچ گاه مدعی نیستیم که ائمه اطهار ذاتاً و از پیش خود عالم به غیب بوده و از همه چیز آگاهند، بلکه علم غیب ذاتی مخصوص پروردگار است و شاید این نوع روایات ناظر به این معنا باشند که ما علم غیب ذاتی نداریم، اما این که از جانب پروردگار هم علم نداریم، دلالتی بر آن ندارد و منظور امام نیست. آنچه در این نوع روایات صریحتر و روشنتر میتوان گفت این است که احیاناً در جلسه افرادی از شیعه ضعیفالعقل و الایمان حضور داشتند که اگر امام علم غیب را برای خود ثابت میکرد و خود را برتر از مردم عادی میدانست، ممکن بود مؤمنین ضعیف در حق آنان غلو کنند و برای آنان شأن خدایی قائل شوند، لذا ائمه در نزد چنین افرادی هیچگاه از فضایل و مناقب و کمالات خود که آنان را یک موجود برتر قلمداد کنند، سخنی نمیگفتند، بلکه برعکس در شأن خود چیزهایی را که مایه نقص بود، ذکر میکردند تا افراد ضعیف از مسیر اصلی منحرف نشوند. توجیه دیگری که برای این نوع روایات میتوان گفت این است که در بعضی از جلسات مخالفان ائمه(ع) حضور داشتند و ائمه تقیّةً از خود نفی علم غیب میکردند»[۱۸]. |
۸. حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن قدردان قراملکی، در کتاب «امامت» در اینباره گفته است:
«توجه به مخاطب "مقصره"[۱۹]: (...) بعضی مردم حتی شیعیان عوام نمیتوانستند بپذیرند که علم غیب اختصاصی خداوند، علم غیب ذاتی و علم غیب استقلالی، اما علم غیب امامان علمی از علم الهی است، آنان هر دو صورت نسبت علم غیب به امام(ع)(ع) را برنمیتابیدند. لذا امامان برای ملاحظه شیعیان که قادر به تحلیل عقلانی مسئله غیب نبودند، نسبت علم غیب به خود را نفی و انکار میکردند. نمونه آن اعتراض یکی از لشکریان حضرت علی (ع) است، وقتی حضرت از فتح بصره خبر میدهد، بر حضرت اعتراض نمود که آیا تو علم غیب میدانی؟! حضرت در پاسخ فرمود: این علم غیب نیست، بلکه علم فرا گرفته از پیامبر (ص) است. توجه به مخاطب "غالی": بعض شیعیان و مخاطبان ائمه نیز از طرف دیگر ساده و به نوعی به درک حقیقت علم غیب و تابع بودن علم غیب امامان بر علم غیب خداوند قادر نبودند و لذا با مشاهده کوچکترین علم غیب ائمه(ع) آنان را در مرتبه نبوت و چه بسا، خدایی نشانده و از غلو سر در میآوردند، بر این اساس وقتی امامان احساس میکردند که در سائل یا مخاطب خودش زمینه غلو وجود دارد، بالفور به مقابله با آن برمیخواستند و برای این کار زمینه پیدایش غلو را از بین میبردند که نفی علم غیب از خودشان یکی از راهکارهای آن است (...). نفی علم استقلالی نه تابع: وجه سومی که در تفسیر روایات نفی علم غیب به نظر میرسد این است که مقصود ائمه(ع) از نفی علم غیب، علم غیب استقلالی است، به این معنی که امامان مدّعی علم غیب از پیش خودشان و بدون عنایت و اذن الهی باشند، چنین علمی مورد نفی و انکار قرار گرفته است، حتّی علم پیامبر اسلام (ص) نیز علم تابع و با عنایت خداوند و از مخزن علوم الهی نشئت میگیرد و اگر در آیهای پیامبر (ص) علم غیب را از خود نفی میکند، همان معنای استقلالی آن است (...) مانند وقتی حضرت علی(ع) از آینده بصره خبر داد، برخی از لشکریانش به عنوان اعتراض گفتند آیا بر تو علم غیب اعطا شده است؟ حضرت با تبسمی فرمود: «لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب وَاِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم» [۲۰] حضرت در ادامه یادآور میشود خداوند علم غیب خویش را به پیامبر (ص) و آن هم به من تعلیم داده است. این وجه جمع را اکثر عالمان شیعه متذکر شدند. نفی علم فعلی نه مطلق: نکته دیگر که از بعض روایات استنتاج میشود آن است که ائمه اطهار بالفعل همه علوم را نمیدانند، بلکه وقتی بخواهند، خداوند آن را اعطا میکند، عمار ساباطی از امام صادق (ع) درباره علم غیب پرسید، حضرت فرمود: «لاَ وَلَکِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ اَلشَّیْءَ أَعْلَمَهُ اَللَّهُ ذَلِكَ» [۲۱]» [۲۲]. |
۹. حجت الاسلام و المسلمین رفیعی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر ناصر رفیعی، در مقاله «علم غیب ائمه» در اینباره گفته است:
«ما معتقدیم علم غیب ذاتی متعلق به خداست و هیچکس نمیتواند به آن آگاه شود مگر با رضایت الهی، همان طور که خلقت و آفرینش مخصوص خداست، احیاء بندگان مخصوص خداست اما حضرت عیسی(ع) به اذن الهی آفرینش و احیاء داشت. نفی علم غیب توسط ائمه(ع) برای جلوگیری از تفکر غالیان بود که تصور میکردند، ائمه(ع) علم ذاتی دارند و علم آنان را در عرض علم خدا میدانستند. همین افراد گاه به الوهیت یا نبوت ائمه(ع) خود را گنجینهداران علم الهی معرفی کرده و فرمودهاند: «نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّه»[۲۳]. امام باقر(ع) میفرمایند: « إِنَّ لِلَّهِ عِلْماً خَاصّاً وَ عِلْماً عَامّاً فَأَمَّا الْعِلْمُ الْخَاصُّ فَالْعِلْمُ الَّذِي لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ وَ أَمَّا عِلْمُهُ الْعَامُّ فَإِنَّهُ عِلْمُهُ الَّذِي أَطْلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ وَ قَدْ وَقَعَ إِلَيْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»[۲۴]»[۲۵].
|
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین اوجاقی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین ناصرالدین اوجاقی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم امام از دیدگاه کلام امامیه» در اینباره گفته است:
«ابن میثم در توضیح این مسأله تأکید میکند که بین علم غیب که اختصاص به خدا دارد و جز او کسی علم به آن ندارد و آنچه که ما در باره علم حضرت علی(ع) اثبات کردیم فرق است مراد از علم غیب علمی است که مستفاد از سبب و علتی که آن را افاده کند نباشد. و این تنها در مورد خداوند صادق است اما غیر خدا همه علم غیب خود را با واسطه یا بدون واسطه به سبب جود الهی دارند. پس بنابراین علم دیگران علم غیب نیست بلکه اطلاع از امور غیبی است که البته نصیب هرکسی نمیشد و تنها اختصاص به کسانی دارد که عنایت خاص الهی شامل آنهاست. در نتیجه دلیل نفی علم غیب از سوی حضرت علی(ع) روشن میشود. زیرا علم آن حضرت مستفاد از جود الهی است»[۲۶].
|
۱۱. حجج الاسلام و المسلمین برنجکار و شاکر؛ |
---|
حجج الاسلام و المسلمین دکتر رضا برنجکار و محمد تقی شاکر در مقاله «مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران» در اینباره گفتهاند:
«متبادر از علم غیب در عصر رسالت و بعد از آن، علم ذاتی بوده، نه علم عرضی؛ ازاینرو ائمه (ع) با آنکه اخبار غیبی فروانی را بیان مینمودند، از اینکه متصف به علم غیب شوند، پرهیز داشتند؛ چراکه چنین ادعایی را مترادف با ربوبیت میدانستند؛ لذا آن را نفی مینمودند و علوم خود را به خداوند متعال نسبت میدادند. از شواهد این ادعا علاوهبر روایات، میتوان به کلام شیخ مفید، ابن شهر آشوب و مرحوم طبرسی استناد کرد. مرحوم شیخ مفید در این زمینه در اوائل المقالات آورده: اطلاق و نسبت دادن علم غیب به ائمه(ع) مورد انکار است و عقیده فاسدی است؛ زیرا این توصیف برای کسی که علم به اشیا بنفسه دارد، استحقاق دارد، نه آنکه علم مستفاد دارد، و اینگونه علم بنفسه تنها برای خداوند عزوجل میباشد. ابن شهر آشوب نیز در بیان تفاوت علم خدا و برگزیدگان از خلقش مینویسد: پیامبر(ص) و امام(ع) لازم است که آگاه به علوم دینی و شرعی باشند؛ ولی لازم نیست غیب بدانند و آنچه در گذشته شده و آنچه در آینده میشود را آگاه باشند؛ زیرا این امر منجر به شریک شدن این دو با قدیم متعال میگردد در همه معلومات بیپایانش و همانا لازم میآید عالم بنفسه باشند؛ ولی ثابت است که ایشان عالِم به علم محدثند و علم علیالتفصیل تنها به یک معلوم تعلق دارد. طبق کلام ابن شهر آشوب، آنچه نفی شده، علم ذاتی غیر متناهی داشتن پیامبر(ص) یا امام(ع) است؛ اما وی علم متناهی و مستند به خدا برای ایشان را ثابت دانسته است. مرحوم طبرسی در مجمع البیان انتساب علم غیب به غیر خداوند سبحان را عقیدهای شنیع میداند که احدی از علمای شیعه آن را نمیپذیرد و بدان قائل نگردیده است؛ بلکه علم پیامبر(ص) و ائمه(ع) را علمی تعلیمی از جانب خداوند سبحان دانسته است»[۲۷]. |
۱۲. حجج الاسلام و المسلمین نادم و افتخاری؛ |
---|
حجج الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم و افتخاری در مقاله «منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد» در اینباره گفتهاند:
«ائمه بین علم خود و علم خداوند تفاوت قائل میشوند و علم غیب خود را از نوع علم اختصاصی خداوند نمیدانند؛ بنابراین، در روایات، از دو گونه علم سخن آمده است. طبق دو روایتی که صفار نقل میکند، علم خداوند به خاص و عام تقسیم میشود. علم عام همان است که به پیامبران(ص) و اوصیا و امامان(ع) داده شده است؛ اما علم خاص مختص ذات مقدس الهی است و هیچ مخلوقی از آن آگاهی ندارد. کلینی هم روایات بسیاری در این باره آورده که نشاندهندۀ تفاوت علم خداوند با علم پیامبر(ص) و امام است و به علم عام و خاص خداوند اشاره میکند. بر اساس این روایات، اولاً علم خداوند ذاتی و علم غیر خداوند عرضی است. ثانیاً علم خداوند مطلق و علم غیر او غیر مطلق است؛ پس اگر امام داشتن علم غیب را از خود نفی میکند، منظور علم غیب مطلق است و اگر به داشتن علم غیب خود اشاره میکند، علم غیب غیر مطلق و مقید مراد اوست. از همین روست که گاه، در روایاتی، مطالب متفاوتی دربارۀ علم غیب ائمه(ع) میبینیم که البته علل آن، در خود روایات بیان شده است. چند نمونه از آنها را در ادامه میخوانیم. صفار در روایتی از ابوبصیر نقل میکند که به تصریح امام باقر(ع)، «ما علم غیب نداریم و اگر خدا ما را به خودمان واگذارد، مانند شما انسانهای معمولی خواهیم شد؛ اما لحظه به لحظه، به امام تحدیث میشود». کلینی نیز روایاتی به همین مضمون نقل کرده است. از خود روایت روشن میشود که منظور امام از نداشتن علم غیب همان غیب اختصاصی خداوند است که در روایت پیش، به آن اشاره شد و غیوبی لحظه به لحظه، به آنها ارائه میشود که دیگران از آنها محروماند. کلینی نقل میکند که مردی از اهالی فارس از امام رضا(ع) پرسید: آیا شما علم غیب میدانید؟ و ایشان از قول امام باقر(ع) فرمود: گاهی علم الهی برای ما گسترده میشود. در این موارد، علم غیب میدانیم و گاهی علم الهی از نظر ما برچیده میشود. در این موارد، علم غیب نمیدانیم. علم الهی، راز خدای عزّوجلّ است که با جبرئیل میگوید، جبرئیل به محمد(ص) میگوید و محمد(ص) نیز، به هرکسی که بخواهد، میگوید. پس علم غیب امام به علومی مربوط میشود که از مرحلۀ تقدیر گذشته و از خزانۀ اختصاصی خداوند خارج شده و به فرشتگان، پیامبران و امامان(ع) رسیده باشد. در روایات، علم غیب به خاص و عام تقسیم شده است. فقط خداوند از علم خاص آگاهی دارد و علم امام از علوم عام الهی است»[۲۸].
|
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین علوی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن علوی در مقاله «صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه» در این باره گفته است:
«مقصود شیعیان از علم فرابشری ائمه(ع)، علم غیب خاص خداوند نیست؛ هر چند ممکن است تعبیر علم به غیب، به ائمه(ع) نسبت داده شود؛ زیرا در نظر عامه مردم هرگونه علم به امور پنهان علم غیب نامیده میشود؛ چنانکه وقتی امیرمؤمنان علی(ع) در موردی از حوادث آینده خبر داد، فردی با تعجب به امام(ع) عرض کرد: "... به شماعلم غیب داده شده است ". امام(ع) فرمود: "... این علم غیب نیست ، بلکه علمی است که از فردی صاحب علم آموخته شده است ". امام(ع) در ادامه با تلاوت آیه: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۲۹] علم به زمان رخدادن قیامت، آگاهی از جنین درون رحم، بهشتی یا جهنمی بودن افراد و آنچه را در آیه بالا آمده است علم غیب دانستند و سایر موارد را علمی دانستند که خداوند به پیامبر(ص) خود ، و پیامبر(ص) به ایشان آموخته است.[۳۰] نکته قابل توجه در این حدیث شریف این است که امام(ع) علی علم به امور پنهان که آن را از طریق رسول خدا(ص) به دست آورده است، علم غیب نمینامد با توجه به اینکه دانستن غیب از رسول خدا(ص) در آیاتی از قرآن کریم نیز نفی شده است [۳۱] به نظر میرسد مقصود از علم غیب که از غیر خدا نفی شده است، علم اصالی و ذاتی به غیب است که منحصر به خداوند متعال است و علم غیر خداوند به امور پنهان از آنجا که به اذن و عطای خداوند متعال است، علم غیب نامیده نمیشود این احتمال برای توجیه روایاتی که ائمه(ع) علم غیب را از خود نفی کردهاند، قابل استفاده است. به نظر میرسد در آن زمان، علم غیب به طور مطلق، ظهور در علم غیب ذاتی داشته است؛ از این رو آن را به غیر خدا نسبت نمیدادند. چنان که از مرحوم شیخ مفید نقل شده است : همانا امامان معصوم(ع) از ضمیر دلهای بعضی از بندگان و حوادث آینده آگاه بودند. البته این نوع آگاهی از شرایط امامت نیست، بلکه آن را خدا از باب لطف و تثبیت مقام امامت به آنها دادهاست اما اینکه به طور مطلق گفته شودامامان(ع) دارای علم غیب بودند، سخن ناروا است؛ زیرا اتصاف به آن، تنها در خور کسی است که به خودی خود علم داشته باشد، نه که این علمش از را دیگری گرفته باشد و چنین کسی جز خدای و عزّ جلّ نیست.[۳۲] پس اگر نفی و انکاری در مورد علم غیب ائمه(ع) مطرح شده، علم غیب ذاتی است، نه علمی که با واسطه از پیامبر(ص) یا الهام پدید آمده است. امام صادق(ع) فرمودهاند همانا خدا دارای دو علم است: یکی علمی که در نزد اوست و هیچکسی از آفریدههایش را به آن آگاه نکرده است و دیگر علمی که به فرشتهها و پیامبرانش داده است . این علم به ما اهل بیت رسیده است[۳۳]»[۳۴]
|
۱۴. حجت الاسلام و المسلمین خوشباور؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوشباور، در پایاننامه در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در اینباره گفته است:
«منظور این بوده که بفهمانند ما رسولان، بالأصاله و مستقلا علم به غیب نداریم، نه اینکه با وحی خدا هم دانای به غیب نمیشویم، مانند آنجا که فرموده: ﴿ قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ﴾ [۳۵] و آنجا که فرموده: ﴿ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ﴾ [۳۶] بدین مفهوم است که مستقلاً از پیش خود خبری از غیب نداریم؛ مگر آن که پردهها بالا رود، افاضه فیض گردد و حقایق مستور و پنهان بر او مکشوف گردد. از کتاب خرائج و جرائح از محمد بن فضل هاشمی، از حضرت رضا(ع) روایت شده که آن جناب نظر کرد به ابن هذاب، و سپس فرمود: اگر به تو خبر دهم که در همین روزها یکی از ارحامت کشته میشود، آیا تصدیقم میکنی؟ گفت: نه، برای اینکه کسی به جز خدای تعالی غیب نمیداند. فرمود: مگر این خدای تعالی نیست که میفرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾[۳۷]، پس رسول اللَّه(ص) که مرضی نزد خدا است غیب میداند، ما هم ورثه همان رسولی هستیم که خدا او را به هر مقدار از غیب خود خواسته آگاه کرده، پس ما هم میدانیم آنچه شده و آنچه که تا روز قیامت خواهد شد. روایات در این باب از حد شمار بیرون است، و مدلول آنها این است که: رسول اللَّه(ص) علم غیب را از راه وحی از خدای تعالی گرفته، و ائمه(ع) از آن جناب به ارث گرفتهاند»[۳۸]. |
۱۵. حجت الاسلام و المسلمین دیاری بیدگلی، آقای قاسمی و خانم نیری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی دیاری بیدگلی، آقای حسین قاسمی و خانم عصمت نیری در مقاله «بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی» در اینباره گفتهاند:
«احادیث متواتر و صحیح، علم غیب امام(ع) را ثابت میکند و اگر جایی خلاف این ثابت شد، باید توجیه صحیحی داشته باشد. به این بیان:
|
۱۶. حجت الاسلام و المسلمین بهدار؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا بهدار در مقاله «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه» در اینباره گفته است:
«نکته شایان ذکر آن است، با اینکه تمامی علمای شیعه اصل علم غیب امام(ع) را فی الجمله ـ و نه بالجمله ـ از ویژگیهای امام(ع) دانستهاند، اما مشاهده میشود برخی از بزرگان در این باب موضعی سخت گرفته و به قائلان علم غیب امام(ع)، تاختهاند. حال باید بررسی کرد: اگر آنان چنین رویکردی به مسئله دارند، پس چرا اینگونه تند موضع گرفتهاند؟ به نظر میرسد، سرّ این مسئله در این نهفته است که باید از نظر تاریخی تحلیل کرد، منظور از عبارت "عالمِ به غیب" در آن دوران چه بوده است . به نظر برخی اندیشمندان [۴۲] با توجه به روایات و نوشتههای دانشمندان بزرگ دینی، به خصوص علمای متقدم، عبارت "علم غیب" تنها به معنای علم غیب ذاتی بود و فقط برای ذات باریتعالی، استعمال میشد نه برای غیر او؛ همچون لفظ "واجبالوجود" که فقط برای خداوند سبحان و به کار میرود یا به کار بردن صفاتی چون "خالق" و "رازق" برای خداوند. پر واضح است اگر منظور، واجبالوجود بالذات و خالقیت و رازقیت ذاتی، حقیقی و مستقل باشد، این اوصاف تنها مختص خداست؛ اما آیا اگر مراد از واجبالوجود ، واجبالوجود بالغیر و خالق و رازق بالعرض و بالتبع باشد، اشکالی دارد برای غیر خدا به کار برود؟ بنابراین، اینگونه موضعگیری به سبب آن است که علم غیب نزد ایشان، بر معنای خاصی دلالت داشته است. مراد آنان از "غیب" آن است که موجودی، ذاتا بر همه چیز احاطه علمی داشته باشد، که البته چنین چیزی به خداوند اختصاص دارد؛ لذا اگر انسانی با تعلیم الهی، از نهان و پنهان عالم آگاه شود، آن را علم غیب نمینامند. شاهد ما بر این نظریه، برخی روایات و گفتارهای دانشمندان است؛ از جمله: ۱. بعد از پایان جنگ جمل، علی(ع) در بصره خطبههای خواند و در ضمن آن خطبه از برخی حوادث آینده خبر داد . یکی از یاران آن حضرت با تعجبی فراوان، به ایشان گفت: "لقد اعطیت یا امیرالمؤمنین علم الغیب"؛ آیا شما علم غیب دارید؟ آن حضرت در پاسخ او خندید و گفت: "لیس هو بعلم الغیب و انما هو التعلم من ذیعلم..."؛ اینکه من از حوادث آینده خبر میدهم، علم غیب ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست، بلکه به وسیله پیامبر خدا(ص) به من تعلیم داده شده است... [۴۳]. ۲ .امیرالمؤمنین(ع) در روایتی، به صراحت بر علم غیب خویش تصریح میکنند، اما خوف خود را از مسائلی چون غلو و مانند اینها اینگونه بازگو میکنند : به خدا سوگند، اگر بخواهم میتوانم از همه خصوصیات هر کدام از شما که از کجا و چگونه و به چه هدف آمدهاید و چه تصمیم دارید و خصوصیات دیگر خبر دهم، اما میترسم که با اینگونه خبرها نسبت به رسول خدا(ص) کافر شوید. [۴۴] پس بعضی شیعیان و مخاطبان ساده ائمه(ع) چون به نوعی به درک حقیقت علم غیب و تابع بودن علم غیب امامان(ع) بر علم غیب خداوند قادر نبودند، با مشاهده کوچکترین علم غیبِ ائمه(ع)، آنان را در مرتبه نبوت و چه بسا خدایی نشانده و از غلو سر رد میآورند؛ بر این اساس، وقتی امامان(ع) احساس میکردند که در سائل یا مخاطب زمینه غلو وجود دارد، به سرعت به مقابله با آن برخاسته و علم غیب را از خودشان نفی میکردند؛ برای مثال، سدیر از یاران نزدیک امام صادق(ع) نقل میکند که من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: تعجب از اقوامی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمیدانم در کدامیک از اتاقهاست. سدیر ادامه میدهد: وقتی حضرت از مجلس خارج و وارد منزل خود شد، من، ابوبصیر و میسر وارد خانه ایشان شده و عرض کردیم: درباره گم شدن کنیز خود اینچنین سخن میگویید، در حالی که ما میدانیم شما دارای علم کثیرید؛ البته نسبت علم غیب به شما نمیدهیم. حضرت در پاسخ با اشاره با آوردن تخت بلقیس توسط شخصی که ذرهای از علم کتاب داشت، فرمود : "او قطرههای از علم کتاب داشت، اما تمام علم کتاب نزد ماست"» [۴۵] .[۴۶]
|
۱۷. آقای دکتر ابطحی؛ |
---|
دکتر سید عبدالحمید ابطحی در مقاله «فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان» در اینباره گفته است:
«در برابر علوم الهی اهل بیت(ع) و آگاهی ایشان از غیب، اتهام یا شبهه ادعای علم غیب وجود داشت که با برچسبهایی مانند دعوی نبوت یا کهانت مطرح میشد. ائمه(ع) برای رفع این اتهام، در کنار طرح موضوع "تحدیث"، در موارد لازم، علم غیب را هم از خود نفی میکردند. نمونه جالب آن در نهج البلاغه گزارش شده است که وقتی امیرالمؤمنین(ع) از برخی اخبار مربوط به آینده اطلاع دادند، فردی از قبیله کلب پرسید: آیا به شما علم غیب داده شده است؟ حضرت تبسم کردند و فرمودند: این علم غیب نیست؛ بلکه تعلم و یادگیری از صاحب علم است. سپس فرمودند: علم غیب آن چیزی است که جز خداوند کسی از آن مطلع نباشد.[۴۷] دقت شود که سؤال فرد هم از اعطای علم غیب است؛ نه از یک علم ذاتی. از این رو به نظر میرسد اساساً در دوره حضرت، علم غیب اصطلاح و تعبیری بوده که برای علوم اختصاصی خداوند به کار میرفته است. در واقع، حضرت در عین اشاره به علوم وهبی خود این تعبیر را نفی میکنند. ابوبصیر از اصحاب خاص امام باقر(ع) بود و ائمه(ع) را عالم الهی میدانست. همین صحابی محترم و عالم، در فهم نحوه علم الهی ائمه(ع) ابهام داشت و در این باره از حضرت سؤال کرد. حضرت نیز برای رفع ابهام او مسأله تحدیث را مطرح و برایش آشکار کردند که امر تحدیث، در تمامی لحظات و در جمیع موضوعات واقع میشود. در همین روایت، حضرت علم غیب را از خود نفی و هم زمان، علم وسیع الهی خود را ثابت میکنند؛ به این معنا که این علوم از ناحیه خداست و اگر لطف خدا نباشد، امام هم مثل بقیه مردم بیبهره میماند.[۴۸] یحیی بن عبدالله بن حسن به امام باقر (ع) میگوید که گروهی از مردم معتقدند شما علم غیب دارید. حضرت در پاسخ میفرمایند: به خدا سوگند آنچه ما میدانیم، از پیامبر خدا(ص) به ما رسیده و از او به ارث بردهایم.[۴۹] این فرمایش حضرت هم روشن میکند که تعبیر علم غیب، معنای استقلال در علم را تبادر میکرده است و به همین دلیل، حضرت نسبت به آن موضع انکاری میگیرند؛ وگرنه اصل بهرهمندی از علوم الهی را انکار نفرمودند. در گزارش دیگری از امام صادق (ع) روشن میشود که در متن جامعه چنین مطرح بوده که اساساً شیعیان به علم غیب امام عقیده دارند و این برچسب، موجب دردسر و مشکل برای امام و شیعیان میشده است. از این رو میبینیم حضرت در مجلس عمومی خود علم غیب را از خود نفی میکنند و حتی مثال میزنند که کنیز من در خانه مخفی میشود و من نمی دانم در کدام اتاق است. در ادامه همین خبر مشاهده میکنیم که سدیر به همراه ابوبصیر و میسر، پس از مجلس، همراه با حضرت به منزل ایشان میروند و از کلام حضرت در مورد کنیز خود اظهار تعجب میکنند و میگویند: ما در مورد شما معتقد به علم کثیر هستیم؛ بدون اینکه علم غیب به شما نسبت بدهیم. حضرت نیز -که مجلس را از اغیار خالی میبینند- در مورد جامعیت قرآن و شمول آن بر علم غیب توضیحاتی میدهند و تأکید میکنند که کل علم کتاب نزد ماست».[۵۰] |
۱۸. آقای دکتر غلامی (پژوهشگر دانشگاه تهران)؛ |
---|
آقای دکتر اصغر غلامی، در مقاله «آفاق علم امام در الکافی» در اینباره گفته است:
«در دو روایت، ظاهرا امام(ع) علم غیب را از خود نفی میکند. اما در ادامه همین دو روایت و روایت دیگر، توضیحاتی در مورد علم غیب بیان شده است. لذا در اینجا معنای علم غیب و علت نفی آن از سوی امامان(ع) مورد بررسی قرار خواهد گرفت. غیب، اموری را گویند که بر انسان پوشیده باشد. ابنالاعرابی میگوید: هر آنچه از چشم پوشیده است، غیب است. با این تعریف؛ غیب، امری نسبی خواهد بود، یعنی برخی امور، جز بر خدا بر همگان پوشیده است، لذا این امور برای خدا ظاهر و برای مخلوقات، غیب خواهند بود. به همین ترتیب اموری هستند که فقط برای عدهای از مخلوقات ظاهر هستند و برای دیگران غیب محسوب میشوند. امّا آنچه از برخی روایات استفاده میشود آن است که به علمِ مخصوصِ خدای تعالی، "علم الغیب" اطلاق شده است. پیش تر بیان که اسم اعظم، هفتاد و سه حرف است که یک حرف آن، اختصاص به خداوند متعال دارد و این یک حرف، نزد خدا در علم غیب است. امام باقر(ع) در ذیل آیه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا﴾ [۵۱]، فرمودند: ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾ [۵۲]، [۵۳]؛ "به جز کسی که او را بپسندد از رسولان خویش"، و سوگند به خدا محمّد(ص)، از کسانی بود که خدا به رسالت او راضی شد. و اما این که فرموده است: "عالم الغیب" به راستی که خدا، عالم است نسبت به آنچه از خلق خود نهان کرده، در مورد چیزهایی که تقدیر میکند و در علم خود قضا نماید، پیش از خَلق آن و قبل از آن که به فرشتگان ابلاغ کند. ای حمران! این است علمی که خدا نزد خود نگهداشته و خواست الهی بدان تعلق میگیرد و هر گاه اراده کند به اجرا میگذارد و یا بدا در آن رخ میدهد پس آن را اجرا نمیکند. اما علمی که خدای عز و جل آن را تقدیر و قضا کرده و امضا نموده، همان علمی است که به رسول خدا(ص) رسید و سپس به دست ما میرسد. بر اساس این روایت، علم غیب، علمی است که مخصوص خداوند متعال است و از خلق پوشیده است. پیشتر بیان شد که برخی روایات، بیانگر دو علم برای خدا هستند؛ یکی علمی که به خودش اختصاص دارد و دیگری، علمی که بر ملائکه، انبیا و رسل آشکار کرده است. علمی که اختصاص به خدای تعالی دارد علمی است که هنوز به مرتبه مشیت نرسیده است. از این علم به عنوان علم غیب تعبیر شده است. اما علمی که به مرتبه مشیت برسد برای امامان(ع) ظاهر میشود. همچنین چون خدا هر لحظه در کاری است، هر گاه بدائی حاصل شود یا تقدیر جدیدی رخ دهد، علم آن نیز به امامان(ع) افاضه میشود. امام رضا(ع) در پاسخ شخصی که از علم غیب ایشان سؤال میکند، ساز و کار افاضه علم بر امامان(ع) را توضیح میدهد. در روایت دیگری، امام(ع)، آگاهی خود از غیب را نفی میکند و در عین حال میفرماید: هر گاه مسئله جدیدی پیش بیاید و امام(ع) در موقعیتی قرار گیرد که نیاز به علم جدیدی داشته باشد، خداوند علم آن را به ایشان افاضه میکند. پس با توجه به معنای علم غیب، اثبات افاضه علمی الهی به امامان(ع)، با نفی علم غیب از ایشان منافانی ندارد. در روایت مذکور نیز امام صادق(ع) علم غیب را از خود نفی میکند اما بلافاصله افاضه علم از سوی خدای تعالی به امام(ع) را اثبات میکند. در روایت دیگری که حاکی از توریه یا تقیّه امامان(ع) نزد مخالفان است، ابتدا علم غیب، در مجلس عمومی، نفی شده است اما بلافاصله وقتی مجلس خصوصی میشود، علمی فراوان و فراتر از حد درک بشر برای امام(ع) اثبات میگردد. پس نفی علم غیب، ممکن است از باب تقیه یا توریه باشد. ضمن آن که بر اساس روایت مذکور میتوان احتمال داد، مرادِ روایات از علم غیب، علمی باشد که مخصوص خدای تعالی است. در نتیجه، این دسته از روایات با روایات فراوانی که علمی الهی و فراتر از درک بشر برای امامان(ع) اثبات میکردند، کاملاً هم خوانی دارند. و با روایاتی که بر اضافه شدن به علم امام(ع)، دلالت داشتند قابل جمع هستند.»[۵۴]
|
۱۹. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة). |
---|
آقای منصف علی مطهری در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم ائمه از نظر عقل و نقل» در اینباره گفته است:
«صاحب کتاب پاسداران وحی انگیزه نفی علم غیب پیغمبر را اینگونه بیان میکند: پیغمبر اکرم در محیط جهل و خرافه بیدانشی تجلی فرموده است و انوار قدسیه مبارکش پرتو بر وجود مردم میافکند و ممکن است بسا کسانی شوند که در خورشید مینگرند و بینائی خود را از دست میدهند و آن همه قدرت علمی و توجه به معانی آسمانی و راههای نورانی و درخششی که نبی اکرم دارد ممکن است مردمان مؤمن کمکم غالی در حق رسول خدا بشوند و از حدود یک انسان عالی و راهنمای بزرگ وجود اقدس او را بیشتر ببینند و کمکم گرفتاریای که دامن مسیحیت را گرفت دامن پاک اسلام را آلوده کند و پیامبر را خدای زمینی بدانند. (...) از این جهت باید گفت آیاتی که علم غیب را از او سلب میکند دلالت بر نفی علم غیب ذاتی دارد و میگویند پیامبر اکرم با آنهمه نورانیت کسی این گمان را نکند که او بالذات عالم السر است و او خدای زمینی است (...) ائمه اطهار(ع) هم در مظان همین مطالب قرار گرفته بودند و شواهد زندهای که علم غیب را نشان میدادند آنها را در تنگنای غلو مبتلا مینمودند از این جهت بود که گاهی علم غیب را از خود نفی مینمودند و گاهی به خاطر تقیه هم از خود نفی علم غیب میکردند.[۵۵]»[۵۶]. |
۲۰. آقای داداشزاده. |
---|
آقای داوود داداشزاده در پایاننامه «علم امام در کتاب کافی و شروح آن» در پاسخ به این پرسش گفته است:
«در برخی موارد امام (ع) عدم علم به امری جزئی را به خود نسبت دادهاند این امر میتواند پندار عدم آگاهی امام به امور غیبی را در پی داشته باشد بنابراین لازم است که روایات مربوطه آورده و بررسی گردد. شخصی به امام جواد عرض کرد فدایت شوم ما یکی از دوستداران شما از سوی حکومت مسئول امور مردم است و مالیات زیادی بر من بسته است که توان پرداخت آن را ندارم اگر مقدور است نامهای بنویسید و به او سفارش من را بکنید. حضرت فرمودند اورا نمیشناسم [۵۷]. عبدالله بن کیسان به امام صادق (ع) عرض کرد: من عبد شما، عبدالله بن کیسان هستم حضرت فرمود: نژادت را میشناسم، اما تو را نمیشناسم؟ علی بن ابوحمزه میگوید: به امام کاظم (ع) عرض کردم: قربانت گردم آیا برای تب خود، دارویی نیافتهاید؟ حضرت (ع) فرمودند: برای آن دارویی نیافتهایم مگر دعا و آب سرد. من از درد شکوه میکردم که محمد بن ابراهیم پزشکی برایم فرستاد و او نیز دارویی با خود میآورد که موجب قیء میشد و من نمیخواستم آن را بخورم زیرا هربار که قیء میکنم همه بندهایم از هم جدا میشوند. بررسی تعارض: ۱. ممکن است اظهار عدم شناخت از سوی امام، از روی تقیه، و برای حفظ جان و مال ارادتمندان ایشان بوده باشد؛ خصوصاً در روایت امام جواد (ع) که آن شخص از مسئولان حکومتی نیز بوده و خطر بیشتری وی را تهدید میکرده، از این رو بود که دوستاران ائمه هم چون علی بن یقطین، اگر هم با اجازه امام مسئولیتی را در دستگاه خلافت عهدهدار میشدند، ارتباط خود را با امام مخفی نگه میداشتند.
|
پرسشهای وابسته
- آیا نمونههایی از علم غیب غیر خدا در قرآن موجود است؟ (پرسش)
- آیا نمونههایی از علم غیب غیر خدا در حدیث موجود است؟ (پرسش)
- آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال میکنند کداماند؟ (پرسش)
- با وجود آیاتی که علم غیب غیر خدا را نفی میکنند چگونه این علم اثبات میشود؟ (پرسش)
- آیاتی که موافقان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال میکنند کداماند؟ (پرسش)
- چگونه آیات نافی علم غیب از غیر خدا با آیات مثبت علم غیب برای غیر او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
- آیاتی که مخالفان علم غیب پیامبر خاتم به آنها استدلال میکنند کداماند؟ (پرسش)
- دلیل عقلی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
- دلیل قرآنی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
- دلیل حدیثی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
- شاهد تاریخی بر علم غیب پیامبران وجود دارد؟ (پرسش)
- آیا پیامبران اخبارات غیبی داشتهاند؟ (پرسش)
- بر فرض اثبات علم غیب پیامبران علم غیب امامان چگونه ثابت میشود؟ (پرسش)
- دلیل عقلی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
- دلیل قرآنی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
- دلیل حدیثی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
- شاهد تاریخی بر علم غیب امامان وجود دارد؟ (پرسش)
- آیا امامان اخبارات غیبی داشتهاند؟ (پرسش)
- نشانه وجود علم غیب نزد معصوم چیست؟ (پرسش)
منبعشناسی جامع علم غیب معصوم
پانویس
- ↑ پژوهشی در باب علم امام، ص ۹۵.
- ↑ امامشناسی ج۱۲، ص ۲۲۴.
- ↑ پاسداران وحی، ص ۱۹۱.
- ↑ بحار، ج۸۹، ص۸۶، ح۲۱
- ↑ نمل ۴۰،آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید.
- ↑ «بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس»؛ سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۵۲۲، ذیل آیه ۴۳، سوره رعد.، ادب فنای مقربان جلد۲صفحه ۲۲۲
- ↑ هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است؛ سوره انعام، آیه: ۵۹.
- ↑ ادب فنای مقربان، ج ۲، ۲۲۱.
- ↑ بحار الانوار، ج ۲۵، ص ۲۶۶؛ الاحتجاج، ج۲ ص۵۵۰.
- ↑ " فَإِنَّكَ مَيِّتٌ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ أَيَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَكَ وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ يَقُومُ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ الثَّانِيَةُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ"؛ بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۶۱.
- ↑ ادب فنای مقربان، ج ۳، ۴۱۹.
- ↑ بررسی مسائل کلی امامت، ص ۲۹۵ - ۲۹۸.
- ↑ انسانشناسی، ص۴۰۲.
- ↑ وبگاه محمد جواد فاضل لنکرانی.
- ↑ وبگاه محمد جواد فاضل لنکرانی.
- ↑ وبگاه محمد جواد فاضل لنکرانی.
- ↑ تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه، ص۱۰۰.
- ↑ مقصره به معنای کوتاهی است و در اصطلاح علم کلامی به شیعهای اطلاق میشود که از درک صفات معنوی و کمالی امامان درمانده و نتواند امامان را به صفات خاص؛ مانند: عصمت، و علم لدنی و الهام توصیف کند.
- ↑ این علم غیب نیست، این علمی است که از صاحب علمی [پیامبر] آموختهام؛ المیزان، ج۱۸، ص۱۹۶.
- ↑ نه، ولی هرگاه بخواهد چیزی را بداند خدا آن را باو بیاموزد؛ کافی، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ - ۴۶۲.
- ↑ الکافی (ط - الإسلامیة)، ج۱، ص ۱۹۲؛ بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ(ع) وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِه.
- ↑ خداوند دو نوع علم دارد خاص و عام؛ اما عمل خاص علمی است که حتی ملائکه مقرب و انبیا او از آن بیاطلاع اند اما علم عام، علمی است که ملائکه مقرب و انبیا مرسل از آن اطلاع دارند و همان علم از ناحیه رسول خدا(ص) به ما رسیده است؛ التوحید (للصدوق)، ص ۱۳۸.
- ↑ علم غیب ائمه (ع)، دوفصلنامه مطالعات اهل بیتشناسی، ص ۱۷.
- ↑ علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۱۶۱.
- ↑ مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۷.
- ↑ منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص ۶۷
- ↑ «بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بیگمان خداوند دانایی آگاه است»؛ لقمان، آیه ۳۴.
- ↑ سید رضی، نهجالبلاغه ج٢ ،ص١٠.
- ↑ انعام:؛٥٠ اعراف:١٨٨؛هود: ٣١
- ↑ میرزا حبیب االله خویی، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج٨ ، ص٢١٨.
- ↑ کلینی،همان، ج١ ،ص١٤٧
- ↑ صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۸ - ۱۱۹.
- ↑ بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم؛ سوره انعام، آیه: ۵۰.
- ↑ و اگر غیب میدانستم خیر بسیار مییافتم؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد؛ سوره جن؛ آیه ۲۶ - ۲۷.
- ↑ علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص۱۵۲.
- ↑ سبحانی، آگاهی سوم؛ ص: ۱۹۵ - ۱۹۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۸ ، ص ۳۷۲.
- ↑ بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی
- ↑ صالح مازندرانی، ۱۳۸۸ ،۶ :۳۲؛ و سبحانی،۱۳۷۴:۶۴و ۱۸۷.
- ↑ نهجالبلاغه: خطبه ۱۲۸؛ نک: ابنمیثم، ۱۳۶۲ ،۳ :۱۴۱ـ۱۳۸
- ↑ نهجالبلاغه: خطبه۱۷۵.
- ↑ کلینی، ۲۵۷ ۱: ،۱۳۶۵
- ↑ گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶.
- ↑ «لَمّا أخبَرَ (ع) بِأخبارِ التُّرک وَ بَعضِ الأخبارِ الآتیة قَالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ لَقد أعطِیتَ یا امیرالمؤمنینَ عِلمَ الغَیبِ فَضَحِکَ وَ قالَ لِلرَّجُلِ وَ کانَ کَلبِیّاً یَا أخا کَلب لَیسَ هُوَ بِعِلم غَیبٍ وَ إنَّما هُوَ تَعَلُّمٌ مِن ذِی عِلم وَ إنَّمَا عِلمُ الغَیبِ عِلمُ الساعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللهُ سُبحانَهُ بِقَولِهِ إنَّ اللهَ عِندَهُ عِلمُ السَّاعَةِ الآیَةَ فَیعلَمُ سُبحانَهُ مَا فِیِ الأرحامِ مِن ذَکَرٍ أو أنثَی أو قَبیحٍ أو جَمیلٍ أو سَخِیٍّ أو بَخیلٍ أو شَقِیٍّ أو سَعِیدٍ وَ مَن یَکونُ فِی النَّارِ حَطَباً أو فِی الجِنَانِ لِلنَّبیِّینَ مُرافِقاً فَهَذَا عِلمُ الغَیبِ الَّذی لاَ یَعلَمُهُ أحَدٌ إلاّ اللهُ وَ ما سِوَی ذلک فَعِلمٌ عَلَّمَهُ اللهُ نَبِیَّهُ فَعَلَّمَنیهِ وَ دَعَا لِی بِأن یَعِیَهُ صَدرِی وَ تَضطمَّ عَلَیه جَوانِحِی». نهج البلاغه، ص۱۸۶، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۱۵؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۰۳.
- ↑ الحسن بن سلیمان الحلی، مختصر بصائر الدرجات، ص ۱۱۳ و ۱۱۴.
- ↑ شیخ مفید، الأمالی، ص۲۳.
- ↑ فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان؛ فصلنامه امامتپژوهی؛ شماره ۲، ص۷۸-۸۱.
- ↑ جن ۲۶، او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند.
- ↑ جن ۲۷، جز فرستادهای را که بپسندد.
- ↑ "و کان، و اللّه، محمّد ممن إرتضاه. و أما قوله "عالم الغیب"، فإن اللّه عز و جل عالم بما غاب عن خلقه، فیما یقدّر من شیء و یقضیه فی علمه قبل أن یخلقه و قبل أن یفیضه إلی الملائکة. فذلک یا حمران! علم موقوف عنده، إلیه فیه المشیئة، فیقضیه إذا أراد و یبدو له فیه فلا یمضیه. فأمّا العلم الذی یقدّره اللّه عز و جل فیقضیه و یمضیه، فهو العلم الذی إنتهی إلی رسول اللّه(ص) ثم إلینا".
- ↑ مجموعه مقالات فارسی کنگره بین المللی ثقة الاسلام کلینی، مقاله آفاق علم امام در الکافی، ج۴، ص ۵۰۸-۵۱۱.
- ↑ محمد فاضل لنکرانی، شهابالدین اشراقی، پاسداران وحی، ص۳۴۴ الی ۳۴۷.
- ↑ پایاننامه علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص۱۱۸.
- ↑ کافی ج۵ ص۱۱۱ ح۶.
- ↑ محمد باقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج ۷، ص ۹.
- ↑ محمد ابن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱ ص ۳۱۹، ح ۴، ص ۳۵۶، ح ۹؛ ج ۸، ص ۲۹۱، ح ۴۴۱.
- ↑ علم امام در کتاب کافی و شروح آن، ص ۸۹.