جوانی پیامبر خاتم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث پیامبر خاتم است.

مقدمه

درباره ترتیب حوادث مهم دوران جوانی رسول خدا(ص) تا بعثت، بین مؤرخان اختلاف است؛ اما در مجموع، همگی در اینکه این موارد، عمده‌ترین حوادث دوران جوانی تا بعثت حضرت را تشکیل می‌دهند، هم‌داستان‌اند[۱].

سفر اول به شام

رسول خدا(ص) دوازده[۲] یا سیزده ساله[۳] بود که همراه عموی خود، ابوطالب، با کاروانی از قریش که هر ساله برای تجارت به شام می‌رفت، رهسپار شام شد. این سفر در دهم ربیع‌الاول سال سیزدهم واقعه فیل، اتفاق افتاد[۴]. چون کاروان به بصری رسید، راهبی بحیرا نام، از دانایان کیش مسیحی، از روی آثار و علائم، رسول خدا(ص) را شناخت و از نبوت او خبر داد[۵]. او ابوطالب را از کید یهود، درباره شناسایی و قتل وی ترساند و به مراقبت و نگهداری از او سفارش کرد[۶]. البته در این باره بحث‌ها و نظرهای گوناگونی وجود دارد که سید جعفر مرتضی عاملی در اثر خویش، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، به شماری از آنها اشاره کرده است[۷][۸].

حلف الفضول

پس از بازگشت قریش از جنگ فجار در شوال، در ذی‌القعده همان سال[۹]، پیمانی با نام حلف الفضول بین بنی‌هاشم و بنی‌مطلب بن عبد مناف و بنی زهرة بن کلاب و بنی‌تمیم بن مره و بنی‌حارث بن فهر، در خانه عبدالله بن جدعان تمیمی بسته شد[۱۰]. آنان، پیمان بستند که تا دریایی هست که پشمی را خیس می‌کند، همواره مظلومان را برای رسیدن به حق، یاری دهند و در امور زندگی، به آنها کمک کنند[۱۱].

سبب این پیمان، آن بود که مردی از بنی‌زید، از یمن به مکه آمد و کالایی به عاص بن وائل سهمی فروخت. عاص در پرداخت آن تعلل کرد؛ طوری که مرد مأیوس و به قریش پناهنده شد و از آنان یاری خواست؛ اما کسی حق او را نگرفت. ناچار، هنگامی که قریش در اطراف کعبه در انجمن‌های خود بودند، بالای کوه ابوقبیس رفت و شکایت خود را ضمن شعری اعلام کرد[۱۲]. عده‌ای از قریشیان از این واقعه شرمنده شدند و به فکر چاره افتادند. اول کسی که در این کار پیش‌قدم شد، زبیر بن عبدالمطلب بود[۱۳]. او طوایف قریش را در دارالندوه گرد هم آورد. از آنجا به خانه عبدالله بن جدعان رفتند و پیمان بستند که برای یاری هر ستمدیده و گرفتن حق او هم‌داستان باشند و اجازه ندهند در مکه به احدی ستم شود. قریش، این پیمان را "حلف الفضول" نامید.

حضرت بیست ساله بود[۱۴] و به قول یعقوبی از بیست سال گذشته بود[۱۵] که در حلف الفضول شرکت کرد. از رسول خدا(ص) روایت شده است که پس از بعثت و هجرت به مدینه، فرمود: "در سرای عبدالله بن جدعان در پیمانی حضور یافتم که اگر در اسلام نیز به مانند آن دعوت می‌شدم، اجابت می‌کردم و اسلام، فقط آن را محکم کرده است"[۱۶]

شغل پیامبر(ص)

رسول خدا(ص) دوران نوجوانی را در منزل عموی خویش، ابوطالب گذراند و ضمن کمک به او، مشغول امور تجاری نیز بود. گفته‌اند که حضرت، با سائب بن ابی‌السائب شریک تجاری بوده است و با هم تجارت می‌کرده‌اند[۱۷][۱۸].

شبانی پیامبر(ص)

از امام معصوم(ع) نقل نشده است که حضرت شبانی کرده‌اند؛ مگر روایتی که شیخ صدوق در علل الشرایع آورده است. ایشان از امام صادق(ع) روایت کرده است: "خداوند، هیچ پیامبری را مبعوث نکرد؛ مگر آنکه مدتی او را به چوپانی واداشت تا رفتار با مردم را بیاموزد"[۱۹] از اهل سنت نیز روایتی مشابه این روایت نقل شده است. افزون بر آن، نقل شده است که اصحاب پرسیدند: "آیا شما نیز چوپانی کرده‌اید؟" فرمود: "بله، گوسفندان اهل مکه را می‌چرانیدم"[۲۰]. سید جعفر مرتضی عاملی در کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم در این گزارش، به شدت تشکیک کرده و برای آن معارضاتی برشمرده است[۲۱].

با این حال، نمی‌توان شبانی حضرت را انکار کرد. گویا شبانی ایشان، همان‌گونه که در روایت ابن‌سعد بدان اشاره شده، محدود و برای خاندان خود بوده است. ابن‌سعد در این روایت با سلسله اسنادش از رسول خدا(ص) روایت کرده است که "من گوسفندان خانواده‌ام را می‌چراندم"[۲۲][۲۳].

محمد امین(ص)

در حالی که رسول خدا(ص) ۲۵ سال داشت، در قریش، مردی خوش‌خلق‌تر، محترم‌تر، بردبارتر، راست‌گوتر، امانتدارتر، نرم‌خوتر، کریم‌تر، دلسوزتر، نیکوکارتر، متعهدتر، باوفاتر و درست‌کارتر از او نبود[۲۴]. مردم مکه به علت صفات شایسته و خصال پسندیده‌اش، به او "محمد امین" می‌گفتند[۲۵] و دارایی‌های خود را نزد او به امانت می‌گذاشتند و این کار را پس از نبوت آن حضرت نیز، ادامه می‌دادند. آن حضرت، پس از هجرت به علی(ع) دستور داد که در مکه بماند و امانت‌های مردم را به آنان پس دهد[۲۶][۲۷].

سفر دوم به شام

خدیجه(س) دختر خویلد، زنی تاجرپیشه، شرافتمند و ثروتمند بود. او مردان را برای بازرگانی اجیر می‌کرد و مقداری از مال خود را، برای تجارت در اختیارشان می‌گذاشت[۲۸]. چون خدیجه از راست‌گویی و امانتداری و اخلاق پسندیده رسول خدا(ص) باخبر شد، کسی را نزد وی فرستاد و به او پیشنهاد کرد با سرمایه‌اش همراه مسیره، غلام خدیجه، برای تجارت، رهسپار شام شود[۲۹]. آن حضرت پذیرفت و با مسیره رهسپار شام شد. این سفر، چهار سال و نه ماه و شش روز، پس از فجار چهارم، روی داد[۳۰]. وقتی حضرت به بصری رسید، نسطور راهب، وی را دید و مسیره را به پیامبری او مژده داد[۳۱]. پس از بازگشت به مکه، او این خبر و نیز کراماتی را که خود در این سفر از حضرت دیده بود به اطلاع خدیجه(س) رساند[۳۲][۳۳].

ازدواج با خدیجه(س)

پس از گزارش مسیره، خدیجه مایل به ازدواج با حضرت شد. او زنی خردمند و دوراندیش بود و شریف‌ترین و ثروتمندترین زنان قریش به شمار می‌آمد و به علت پاکدامنی بسیارش در جاهلیت، طاهره خوانده می‌شد[۳۴]. قومش برای ازدواج با او بسیار حریص بودند؛ خواستگاری‌ها کرده بودند و حاضر شده بودند مهریه‌های سنگین بپردازند[۳۵]. خدیجه، کسی را در پی رسول خدا(ص) فرستاد و علاقه‌مندی خود را برای ازدواج با ایشان اظهار کرد[۳۶].

حضرت با عموهای خود مشورت کرد، سپس همراه آنها (ابوطالب و حمزه و...)[۳۷] برای خواستگاری، نزد عمرو بن خویلد، عموی خدیجه(س) رفت. ابوطالب او را از عمرو بن خویلد خواستگاری کرد، سپس عموی خدیجه(س)، اندکی سخن گفت. آن‌گاه خدیجه(س) نیز لب به سخن گشود[۳۸]. پس از این سخنان، ابوطالب، خطبه عقد را جاری کرد و بیست ماده‌شتر جوان[۳۹] و به نقلی ۲۱ اوقیه[۴۰] و[۴۱] صداق او کرد. پس از مراسم خواستگاری، ابوطالب، شتری کشت و پیامبر(ص)، همراه همسرش، وارد خانه شد[۴۲]. این ازدواج مبارک، دو ماه و ۲۵ روز پس از بازگشت رسول خدا(ص) از سفر شام صورت گرفت[۴۳][۴۴].

بنای کعبه

حضرت ۳۵ ساله بود[۴۵] که قریش در صدد برآمدند، خانه کعبه را از نو بسازند و روی آن سقفی بزنند. علت این تصمیم، آن بود که خانه کعبه تا آن زمان، سقف نداشت، و ارتفاع آن نیز کمی بیش از قد یک انسان بود[۴۶]. همین امر باعث شد که در خانه کعبه، سرقتی صورت گیرد و جواهرات و اموال مکه را - که در چاهی درون کعبه بود - بدزدند[۴۷].

از سوی دیگر، به علت اشراف کوه‌های اطراف مکه بر این شهر، سیل از نواحی بالای مکه جاری شده، وارد خانه کعبه می‌شد[۴۸]. در آن زمان، سیلی شدید به کعبه آسیب جدی رسانده بود[۴۹]، از این‌رو، قریش تصمیم گرفتند، خانه کعبه را از نو بسازند. کار خرابی و ساخت دیوارهای کعبه بین قریش تقسیم شد[۵۰]. دیوار طرف در خانه، بر عهده بنی‌عبدالمناف و بنی‌زهره بود، و میان رکن حجرالاسود و رکن یمانی، بر عهده بنی‌مخزوم و قبایلی از قریش. طرف پشت کعبه به عهده بنی‌جمح و بنی‌سهم، و دیوار طرف حجر اسماعیل، یعنی حطیم به عهده بنی عبدالدار و بنی‌اسد و بنی عدی بن کعب گذاشته شد[۵۱]؛ اما هنگامی که خواستند، کار را شروع و بنای پیشین را ویران کنند، ترس و وحشت آنان را فراگرفت، و آنچه بر این ترس افزود، مار سیاهی بود که از چاه درون کعبه بیرون آمده و روی دیوار آن چنبره زده بود و به هر که نزدیک کعبه می‌شد، حمله می‌کرد[۵۲].

این جریان چند روز ادامه داشت. گفتند: "چه باید کرد؟" ابوطالب(ع) گفت: "شایسته نیست که هزینه این کار، جز از درآمدهای پاکیزه پرداخته شود. پس اگر مالی را از راه ستم و تجاوز به دست آورده اید، در آن داخل نکنید"[۵۳]. آنان، آنچه را به یقین از مال‌های پاکیزه خود می‌دانستند، آوردند و دست‌ها را به آسمان برداشتند و دعا کردند. پرنده‌ای آمد و مار را با منقار خود از دیوار کعبه گرفت و برد[۵۴][۵۵].

قریش به خراب کردن آن پرداختند تا اینکه به پایه‌های ساخت ابراهیم رسیدند[۵۶]. سپس شروع به ساخت دیوارهای کعبه کردند تا اینکه به محل نصب حجرالاسود رسیدند. در نصب حجرالاسود اختلاف کردند و هر طایفه‌ای می‌خواست، افتخار نصب حجرالاسود را نصیب خود کند[۵۷]. کار، سه چهار روز تعطیل بود تا اینکه سرانجام روز چهارم، در مسجدالحرام جمع شدند و تصمیم گرفتند که اول نفری که وارد مسجد شد، در این کار حکمیت کند، و همه هرآنچه او گفت بپذیرند[۵۸]. در این زمان، حضرت رسول(ص) وارد شد. همگی گفتند: هذا الامین رضینا هذا محمد[۵۹]. حضرت فرمود: "پارچه‌ای بیاورید". آوردند. حضرت، رکن را در میان آن قرار داد و فرمود: "هر دسته‌ای یک گوشه از آن را بگیرد و بلند کند". چنین کردند و این‌گونه، سنگ را به محل نصب آن آوردند. سپس حضرت، سنگ را با دست خویش در محل رکن قرار داد[۶۰][۶۱].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جوانی تا بعثت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۷۲.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۹۲.
  3. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۹۷.
  4. احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۵.
  5. ابن اسحاق، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۷۸.
  6. ابن اسحاق، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۷۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.
  7. جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۹۴-۹۵.
  8. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جوانی تا بعثت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۷۲-۲۷۳.
  9. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳؛ مسعودی، مروج الذهب، ص۲۷۰.
  10. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳؛ مسعودی، مروج الذهب، ص۲۷۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸.
  11. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳؛ مسعودی، مروج الذهب، ص۲۷۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸.
  12. مسعودی، مروج الذهب، ص۲۷۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷.
  13. مسعودی، مروج الذهب، ص۲۷۱.
  14. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸.
  15. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷.
  16. « لقد شهدت خلفا فی دار عبدالله بن جدعان لو دعیت إلی مثله لأجبت و ما زاده الإسلام إلا تشدیدا»؛ مسعودی، التبیه و الاشراف، ص۱۸۰.
  17. احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۱، ص۱۶.
  18. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جوانی تا بعثت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۷۴.
  19. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۳۲.
  20. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۱.
  21. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۱.
  22. «و أنا رَاعِي غنم أهلي »؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۱.
  23. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جوانی تا بعثت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۷۳-۲۷۴.
  24. ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۷۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۸۷.
  25. ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۷۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۸۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۵.
  26. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۵؛ شیخ طوسی، امالی، ص۴۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۱.
  27. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جوانی تا بعثت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۷۵.
  28. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۱؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۰۲.
  29. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۱.
  30. مسعودی، مروج، الذهب، ص۲۷۱.
  31. ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۸۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۰۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۸.
  32. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۸۱.
  33. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جوانی تا بعثت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۷۵-۲۷۶.
  34. ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۹۹؛ شمس الدین محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱.
  35. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۸۲.
  36. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۸۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
  37. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷
  38. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷؛ کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۵.
  39. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۶۳؛ شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۵.
  40. معادل ۵۰۰ درهم.
  41. کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷.
  42. شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۵.
  43. کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۵.
  44. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جوانی تا بعثت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۷۶.
  45. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۲.
  46. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۳.
  47. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۳.
  48. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۶.
  49. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۹؛ مسعودی، مروج الذهب، ص۲۷۱.
  50. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۶؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۶.
  51. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۵.
  52. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۴.
  53. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۹.
  54. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۳.
  55. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جوانی تا بعثت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۷۷.
  56. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۹.
  57. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۶؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۶.
  58. ابن هشام، السیرة النبویه، ص۱۹۷؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۶.
  59. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۰.
  60. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۰؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۱۰۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۶.
  61. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، جوانی تا بعثت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۷۸.