افزایش علم معصوم در قرآن
تام یا افزایش پذیر بودن علوم برگزیدگان خداوند
این عنوان در پی پاسخ این پرسش است که آیا علوم برگزیدگان خداوند جامع و تام است یا کاستیهایی دارد که آن را افزایش پذیر میسازد. به عبارت دیگر، دیدگاه قرآن درباره علوم پیامبران و دیگر برگزیدگان خداوند چیست؟ آیا علوم آنان را از ابتدای تولد یا هنگام نبوت یا زمان خاص دیگر، به گونهای جامع و تام معرفی میکند که هیچ گونه دانشی پس از آن به علوم ایشان افزوده نمیشود یا آنکه آنان را برگزیدگانی میداند که علوم خود را به تدریج به شیوههای مختلف از خداوند دریافت میکنند؟
نگاهی به مباحث گذشته درباره روشهای علم آموزی برگزیدگان خداوند، مؤید آن است که علوم الهی به تدریج در طول زندگی شان به آنان عطا میشده است. بنابراین علوم آنان را میتوان افزایش پذیر دانست؛ زیرا اگر علوم آنان تام و بینقص میبود، فراگیری دانش به شیوههای مختلف یادشده، تکرار علوم پیشین میبود؛ در حالی که ظاهر آیات و مستندات پیشین آن است که ایشان این علوم نامشخص را برای نخستین بار از شیوههای یادشده دریافت میکردند. ظاهر آیات نقل شده این است که وحی، الهام، شهود، دریافت از فرشتگان، رؤیای صادقه و... شیوههایی برای تکرار معلومات برگزیدگان خداوند نیست؛ بلکه شیوههای انتقال علوم الهی به آنان است. با پرهیز از تکرار این آیات، به آیات دیگری که افزایش پذیری علوم آنان را با صراحت بیشتری میرسانند، اشاره میکنیم.
فریب خوردن حضرت آدم(ع) در برابر وسوسه شیطان، نتیجه ندانستن دروغ بودن قسم و سخنان شیطان بوده است[۱]. در این آیات به صراحت بیان شده است که شیطان به دروغ سخنانی را درباره درخت ممنوعه به آدم و حوا بیان کرد و قسم خورد که خیر خواه آنان است و آن دو فریب سخنان او را خوردند. اگر حضرت آدم(ع)، علم تام و کاملی داشت، در برابر دروغ شیطان فریب نمیخورد.
در داستان حضرت نوح(ع) و قومش، هنگامی که آب همه جا را فراگرفت، فرزند آن حضرت، همراه با ایشان و یارانش سوار کشتی نشد و غرق شد[۲]. در این هنگام، حضرت نوح(ع) پروردگارش را خواند و گفت: «پروردگارا! به راستی پسرم از خاندان من است و حتما وعده تو (درباره نجات خانوادهام) حق است و تو برترین داورانی. (خداوند) فرمود: ای نوح! در حقیقت، او از خانواده تو نیست؛ [چرا]که او (دارای) کرداری غیر شایسته است. پس آنچه را هیچ علمی بدان نداری، [از من] مخواه! در واقع من به تو پند میدهم که [مبادا] از ناداتان باشی. (نوح) گفت: پروردگارا! به راستی من به تو پناه میبرم که از تو آنچه را بدان هیچ علمی ندارم بخواهم؛ و اگر مرا نیامرزی و بر من رحم نکنی، از زیانکاران خواهم بود»[۳]. این آیات نشان میدهند که حضرت نوح(ع) به آینده فرزندش آگاه نبود و نمیدانست که او در شمار افرادی از خاندانش که وعده نجاتشان داده شده بود، نیست. به همین دلیل، پس از غرق شدن فرزندش، از خداوند درباره وعدهاش برای نجات خانوادهاش سؤال کرد و پاسخ شنید[۴].
حضرت ابراهیم(ع) نیز از سرانجام دستور ذبح فرزندش آگاه نبود و به قصد ذبح او به قربانگاه رفت[۵]؛ اما خداوند گوسفندی را به جای فرزندش برای قربانی فرستاد[۶]. نمیتوان وحی به حضرت ابراهیم(ع) را در این گونه موارد، تأکید و تکرار دانش پیشین آن حضرت دانست.
حضرت ابراهیم(ع)، فرشتگانی را که برای دادن بشارت فرزند و هلاکت قوم لوط نزد ایشان آمده بودند، نشناخت. برای آنان غذایی تهیه کرد؛ اما آنان نخوردند و ابراهیم(ع) از مشاهده این رفتار نگران شد[۷]. حضرت لوط(ع) نیز این فرشتگان را نشناخت و از مشاهده آنان به دلیل رفتار قومش - بسیار نگران شد[۸].
در آیهای، از گذر یکی از پیامبران بر ویرانههای یک روستا خبر داده شده است. با دیدن قبرها و ویرانهها، این پرسش در ذهن او ایجاد شد که خداوند چگونه انسانها را پس از آنکه مردند و بر حسب ظاهر نابود شدند، زنده میگرداند. خداوند جان او را گرفت و پس از صد سال دوباره او را زنده کرد و چگونگی معاد را به او نشان داد[۹]. پرسش آن پیامبر درباره چگونگی معاد، نشان میدهد که او چگونگی زنده شدن مردگان را نمیدانسته یا دست کم دانش او چندان قوی نبوده است که موجب اطمینان او شود. از همین روی، خداوند زنده شدن مردگان را عملا به او نشان داد.
مشابه همین داستان برای حضرت ابراهیم(ع) روی داده است. او نیز از خداوند خواست که برای اطمینان قلبش، زنده شدن مردگان را به او نشان دهد. خداوند نیز به او دستور داد که چهار پرنده را بکشد و قطعه قطعه کند؛ سپس قطعههای در هم آمیخته را بر سر چهار کوه قرار دهد و آنگاه هریک را صدا بزند. حضرت ابراهیم(ع) چنین کردند و به اذن الهی اجزای پراکنده بدن پرندگان جمع شدند؛ دوباره جان گرفتند و نزد آن حضرت حاضر شدند[۱۰]. درست است که حضرت ابراهیم(ع) به معاد علم داشت، اما نکتهای که مرکز استدلال ماست این است که علم، اقسام و مراتب مختلفی دارد. حضرت ابراهیم(ع) یا آن پیامبر دیگر، ابتدا علمی که نتیجه مشاهده و اطمینان آنان باشد، نداشتند؛ اما پس از مشاهده (نمونه حوادث قیامت)، این نوع علم برای آنان حاصل شد. بنابراین علوم آنان افزایش پذیر است؛ زیرا آنان چنین علمی نداشتند و سپس به دست آوردند.
حضرت زکریا(ع)، سرپرست حضرت مریم(ع) بود. او هر گاه به محل عبادت حضرت مریم(ع)، میآمد، غذایی نزد او میدید. یک بار از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آوردهای؟! مریم(ع) پاسخ داد: این از جانب خداوند است. «خداوند به هر کس بخواهد، بیحساب روزی میدهد»[۱۱]. پرسش حضرت زکریا نشانه این است که آن حضرت راز وجود آن غذاها را نمیدانست. ادامه این آیات نیز همین نکته را تأیید میکند. در ادامه آمده است: حضرت زکریا(ع) با مشاهده این لطف الهی به مریم(ع)، امیدوارتر شد و از خداوند فرزندی برای خود درخواست کرد؛ در حالی که در سن پیری به سر میبرد[۱۲].
آن حضرت، در سن پیری فرزندی از خداوند درخواست کرد؛ اما نمیدانست که این درخواست اجابت میشود یا خیر. به همین دلیل، وقتی فرشتگان تولد پسری به نام یحیی(ع) را به او بشارت دادند، تعجب کرد و پرسید: پروردگارا! چگونه برای من پسری خواهد بود؛ در حالی که به یقین پیری به سراغ من آمده و زنم نازاست؟! و پاسخ شنید: «این گونه خدا هرچه را شایسته بداند و بخواهد، انجام میدهد»[۱۳].
حضرت یعقوب(ع) از نقشه فرزندانش درباره یوسف(ع) آگاه نبود و میترسید که در حال بازی و غفلت فرزندانش، گرگ یوسف را بخورد[۱۴]. در ادامه نیز آن حضرت از سرنوشت فرزندش، یوسف(ع) (به طور دقیق) آگاه نبود و به همین دلیل پیوسته در فراق او میگریست تا اینکه چشمانش نابینا شد[۱۵]. آن حضرت، همچنین نمیدانست که عزیز مصر همان فرزند اوست و فرزندان خود را به جست وجوی برادرشان یوسف(ع) به مصر فرستاد[۱۶].
در داستان حضرت موسی(ع)، آن حضرت به هنگام درگیری با فرد قبطی، قصد کشتن او را نداشت و نمیدانست که با ضربه او، آن فرد کشته خواهد شد[۱۷]. پس از آن حادثه، او از نتیجه این برخورد آگاه نبود؛ به همین دلیل، با ترس در شهر میگشت که دوباره با همان کسی که از دوستانش به شمار میآمد، برخورد کرد؛ در حالی که هنوز هم از نتیجه یاری رسانی خود آگاه نبود. وقتی به قصد یاری به سوی او رفت، آن مرد راز قتل فرد قبطی را افشا کرد[۱۸]. آن حضرت پس از افشا شدن رازش، از سرنوشت خود آگاه نبود. به همین دلیل، به توصیه یکی از خیرخواهانش، با حالت ترس از شهر خارج شد[۱۹].
حضرت موسی(ع)، پس از سالها زندگی در شهر مدین، وقتی با خانوادهاش به سوی مصر باز گشت، شب هنگام نوری دید که نمیدانست از چیست. از همین روی، برای خبر آوردن یا فراهم کردن آتش، به سوی آن نور رفت و به وادی مقدس «طوی» گام نهاد و به پیامبری برگزیده شد[۲۰]. آن حضرت با دیدن عصایش که به شکل ماری در آمده بود، ترسید و خداوند به او آرامش داد[۲۱]. او از رفتار آینده فرعون با خودش آگاه نبود و از آن بیم داشت که او را بکشد[۲۲]. همچنین آن حضرت، از سرانجام کار ساحران آگاه نبود. به همین دلیل، هنگامی که ساحران در برابر دیدگان فرعون و مردم به کار سحر خود پرداختند، از گمراهی مردم در پی آن سحر فریبنده ترسید[۲۳].
حضرت موسی(ع) هنگام مناجات با خداوند در کوه طور، از فتنه سامری خبر نداشت و خداوند از این فتنه و گمراهی پیروانش به او خبر داد[۲۴]. در آن فتنه، آن حضرت ابتدا از بیگناه بودن برادر خود حضرت هارون آگاه نبود و از همین روی با او تندی کرد[۲۵].
در سوره کهف، داستان همراهی حضرت موسی با حضرت خضر(ع) نقل شده است. از آنجا که او علم حضرت خضر را نداشت، نتوانست در برابر کارهای خارقالعاده او سکوت کند و همراهی با او را از دست داد[۲۶]. این داستان نیز به صراحت نشان میدهد که علم پیامبرانی مانند حضرت موسی(ع) تام و کامل نبوده است. حضرت یونس(ع) نیز از سرانجام کار و کوتاهی خود در انجام مأموریتش آگاه نبود؛ از همین روی برای این ترک اولی، مجازات شد[۲۷].
در دو آیه، گزارشی از داوری حضرت داوود و سلیمان(ع) ارائه شده است: «و (یاد کن) داوود و سلیمان را هنگامی که درباره کشتزاری داوری کردند؛ آن گاه که گوسفندان مردم، [بدون چوپان] شبانگاه در آن چریده [و آن را تباه کرده] بودند، و (ما) بر داوری آنان گواه بودیم. و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر کدام، حکم و علم دادیم.»..[۲۸]. مطابق این آیه کریمه، راه حلی که حضرت سلیمان(ع) پیشنهاد کرد، بهتر و مناسبتر بود[۲۹]. این آیه به صراحت میرساند که خداوند داوری بهتری را به حضرت سلیمان(ع) فهماند که به حضرت داوودع داده نشده بود. تعبیر ﴿فَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ﴾[۳۰]، نشان میدهد که این دانش در این مناسبت به آن حضرت عطا شد. نا آگاهی حضرت داوود(ع) از این حکم، تأییدی بر همین نکته است که علوم پیامبران تام و کامل نیست و خداوند به آنان در هر زمان و به هر اندازه که بخواهد و صلاح بداند، از علوم خود عطا میکند.
حضرت سلیمان(ع) از دلیل غیبت هذهد و حوادث سرزمین سبأ آگاه نبود و این دانش از طریق پرندهای به او داده شد[۳۱]. در آیهای، از سختیها و امتحانات امتهای گذشته خبر داده شده است. این امتحانها به اندازهای دشوار بود که پیامبر آنان و امتش میگفتند: یاری خدا کی میرسد؟[۳۲] چنین پرسشی که به پیامبر و آن قوم نسبت داده شده است، نشان میدهد علوم آن پیامبر تام و کامل نبوده و زمان رسیدن یاری خداوند را نمیدانسته است.
در آیهای، خداوند متعال پس از بیان نزول کتاب و حکمت بر پیامبر اعظم(ص) به عنوان فضل خود بر ایشان، یادآوری میکند که به آن حضرت علومی آموخته که پیش از آن نمیدانسته است: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾[۳۳].
در آیهای دیگر بیان شده است که رسول خدا(ص) پیش از نزول وحی الهی، به معارف الهی (آن گونه که پس از آن آشنا شد) علم نداشت. این آیه به صراحت افزایش علم آن حضرت را با نزول وحی بیان میکند[۳۴]. در آیهای دیگر، خداوند متعال به پیامبرش فرموده است: ﴿وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾[۳۵]. این آیه کریمه نیز به روشنی نشان میدهد که علم رسول خدا(ص) افزایش پذیر است.
خداوند متعال در آیهای خطاب به رسول خدا(ص) میفرماید: «و از اطرافیان شما، برخی عربهای صحرانشین منافقاند و برخی ساکنان مدینه (نیز) به دورویی خو گرفته و سرکشی کردهاند؛ در حالی که (تو) آنان را نمیشناسی؛ (ولی) ما آنان را میشناسیم. به زودی آنان را دو بار عذاب میکنیم. سپس به سوی عذاب بزرگی بازگردانده میشوند»[۳۶]. تعبیر ﴿لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ﴾[۳۷] صراحت دارد که پیامبر(ص) آن منافقان را نمیشناخت و فقط خداوند آنان را میشناخت. بنابر این علم آن حضرت، تام و کامل نیست.
آیات یادشده، به خوبی نشان میدهند که علوم پیامبران الهی و حتی پیامبر اکرم(ص) تام و کامل نبود و به مرور بر دانش ایشان افزوده میشد. این تکامل و افزایش پذیری علمی - چنان که از شأن نزول آیات یادشده پیداست - در طول دوران پیامبری آنان ادامه داشته است. بنابراین نمیتوان گفت که علوم آنان از ابتدای تولد یا آغاز نبوتشان کامل و تام بوده است؛ بلکه ایشان در طول دوران نبوت خود، معارف بسیاری را فراگرفتهاند. حتی دلیلی نیست که علوم آنان در پایان دوران نبوت ایشان کامل شده باشد، بلکه ممکن است از برتری برخی پیامبران بر برخی دیگر[۳۸]، تفاوت در مراتب علمی آنان، حتی در پایان دوران نبوتشان، برداشت شود.
البته از ظاهر برخی آیات ممکن است تام بودن علوم پیامبران استنباط شود؛ مثلا خداوند، علم الاسماء را به حضرت آدم(ع) آموخت. خداوند در آیات ۳۰ تا ۳۳ سوره مبارکه بقره، داستان آفرینش حضرت آدم و آموختن علم الاسماء به او را بیان میکند. بنا بر این آیات، دلیل شایستگی انسانها برای خلافت خداوند در زمین و برتری آنان بر فرشتگان، توان آموختن علم الاسماء است. بنا بر برخی تفاسیر، مراد از علم الاسماء، علم به اسمای حسنای خداوند است. فرشتگان، اگرچه با برخی از اسمای الهی آشنا بودند و خداوند را با آن نامها میخواندند، به همه آنها آگاهی نداشتند؛ ولی خداوند تمام آن نامهای مقدس را به حضرت آدم(ع) آموخت: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾[۳۹][۴۰]. فراگیری این دانش، آگاهی به همه حقایق هستی، مجرد و مادی را در بردارد؛ زیرا تمام حقایق هستی، پرتوهایی از اسما و صفات خداوند، و مصادیقی از نام علیم و برخی صفات دیگر خداوندند. بنابراین از این گونه آیات ممکن است برای اثبات تام بودن علوم برخی پیامبران، مانند حضرت آدم(ع)، استفاده شود.
شواهد یادشده، از جمله خطای حضرت آدم(ع) در حادثه خوردن میوه ممنوع، نشان میدهد که حتی اگر تفسیر یاد شده از علم الأسماء را بپذیریم - چنین دانشی به معنای علم تام و تفصیلی به همه حوادث جهان نیست و باید آن را به گونهای توجیه کرد[۴۱]. به نظر میرسد دانشی مانند علم الاسماء، دانشی کلی و حضوری بوده که در عالم ملکوت فراگرفته شده است. از همین روی، تطبیق این دانش بر امور مادی، حضرت آدم(ع) را به وحی و شیوههای دیگر علم آموزی نیازمند میساخته است[۴۲].
«علم الکتاب» نیز ممکن است دانشی جامع و تام تفسیر شود که برگزیدگان دست یافته به آن، همه علوم را دارا میشوند. مطابق آیهای که درباره علم الکتاب است، صاحب این علم، پس از خداوند متعال شاهد و گواهی بر درستی رسالت رسول اعظم(ص) معرفی شده است[۴۳]. بنا بر برخی تفاسیر، مقصود از «الکتاب» در این آیه، قرآن کریم است[۴۴] و بنا بر روایات، قرآن تمام علوم جهان را در بر دارد[۴۵]. بنابراین کسی که به علم الکتاب یا به تمام دانش قرآن کریم دست یابد، همه حقایق جهان را میداند و علوم او تام است[۴۶].
با توجه به شواهد قرآنی یاد شده که نشان میدادند حتی پیامبر اکرم(ص) از برخی مطالب آگاه نبودهاند، چنین تفاسیری، بر فرض درستی، باید به گونهای توجیه شوند. به نظر میرسد این آیات و روایات مؤید آن، تام بودن بالفعل تمام دانش قرآن یا «الکتاب» را نمیرسانند. این دانش جامع، ممکن است شأنی باشد که به تدریج کسب میشود[۴۷].
مقدمه
خداوند در آیاتی بر مقام شهادت این جهانی پیامبر و ائمه اطهار(ع) بر اعمال امت تأکید کرده است[۴۸]. آیات شاخص در این ادعا، سه آیهای است[۴۹] که در پی میآید: ﴿...وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۵۰].
﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۵۱].
﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا...﴾[۵۲]. در آیه نخست به نظارت این جهان خدا و رسول(ص) تصریح شده، ولی به صراحت نامی از امام برده نشده است. در دو آیه دیگر اما از امام با واژه ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ و ضمیر ﴿كُمْ﴾ در ﴿جَعَلْنَاكُمْ﴾ یاد شده است. این بدان خاطر است که آیه نخست در مقام بیان این شأن برای امام نبوده و در دو آیه دیگر به این مقام امام، اشاره شده است. از اینرو دو آیه یادشده قرینه میشوند که امام نیز در کنار خدا و رسولش از این شأن برخوردار است. وانگهی، حتی اگر از این قرینه نیز بگذریم، بنابر قانون کلی “اثبات تمام مقامات و شئون پیامبر(ص) برای امامان پس از ایشان، مگر مقامات خاصی مانند نبوت و افضلیت”[۵۳]، پس از پیامبر اکرم(ص) این مقام به امامان پس او منتقل خواهد شد.
برای اثبات ازدیاد علم امام از این آیات، ابتدا باید اثبات گردد که منظور از واژگان و ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ و ضمیر﴿كُمْ﴾ در ﴿جَعَلْنَاكُمْ﴾، امام است و امام نیز در کنار خدا و رسولش(ص) در این جهان، شاهد براعمال امت میباشد. سپس چگونگی استدلال به آیات شریفه بر ازدیاد علم امام بیان گردد.
در اثبات مقام شهادت اعمال امت برای امام میگوییم، ادعای ما این است که مراد از ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ در آیه شریفه، تنها ائمه اطهار(ع) است و این واژه، شامل هیچ فرد دیگری نمیشود. برای اثبات این ادعا از دو روش بهرهمند خواهیم شد: الف) روش عقلی ـ عرفی که در آن از ظهور آیه استفاده میشود؛ ب) روش حدیثی[۵۴].
روش عقلی ـ عرفی
دلیل ما از این قرار است: در این آیه و آیه “رؤیت رسول(ص)” بهسان آیاتی مانند اولی الامر و ولایت، خطی بین امت اسلامی ترسیم شده و با ظرافت تمام، همه امت به دو بخش تقسیم شدهاند؛ در یک سو خدا، رسول(ص) و افرادی تحت عنوان “مؤمنان” قرار دارند و در سوی دیگر کل امت، بدون استثنای حتی یک نفر، قرار گرفتهاند. هر فرد مسلمان یا شاهد است یا مشهود؛ یا رائی است یا مرئی. اصل در این گونه آیات این است که همه امت در گروه دوم یعنی مشهود ومرئی قرار دارند و خارج شدن از این گروه و قرارگرفتن در گروه نخست نیازمند دلیل قطعی است. خداوند که اساساً از بحث خارج است و بالذات بر بندگان احاطه دارد. آیه بر شهادت رسول الله(ص) نیز تصریح دارد؛ لذا اختلافی در آن نیست. تنها “مؤمنان” در آیه هستند که افرادی از این امتاند که با وصف بیان شدهاند و افراد آن مشخص نیستند.
الف و لام در ﴿الْمُؤْمِنُونَ﴾ عهد است که نشان از گروهی خاص از مؤمنان دارد. گفته نشود، ﴿الْمُؤْمِنُونَ﴾ جمع مُحلی به الف ولام است و افاده عموم میکند، پس ﴿الْمُؤْمِنُونَ﴾ در آیه، شامل همه مؤمنان امت اسلامی میشود؛ زیرا اولاً، چنین فرضی به دور از عقل است که همه مؤمنان امت اسلامی شاهد بر همه امت باشند.
ثانیاً، مؤمنان در آیه شریفه، مؤمنانی هستند که ایمانشان علیالاطلاق است؛ نه همه مسلمانانی که ایمان اجمالی دارند. این دست مؤمنان، مسلمانانی هستند که ایمانشان در معرض آسیب است و در برههای واجد ایمان و در برههای دیگر فاقد آن هستند یا دچار ضعف ایمانی میباشند. به همین خاطر خداوند در قرآن به کسانی که ایمان آوردهاند، برای بار دیگر دستور میدهد به خدا، رسول، قرآن و کتب آسمانی ایمان بیاورند. این نوع ایمان به گونهای است که امکان دارد به کفر هم بینجامد[۵۵]. اگر منظور از ﴿الْمُؤْمِنُونَ﴾ در آیه، مؤمن علی الاطلاق نباشد، مستلزم آن است که در زمانی که ایمان او آسیب دیده و فاقد وصف ایمان است، باز هم شاهد بر اعمال امت باشد و این با آیه ناسازگار است؛ چراکه حکم رؤیت در آیه، معلق بر وصف ایمان است و در فرض یادشده، شخص فاقد این وصف است.
ثالثاً، آیه شریفه نشان از صفاتی ویژه برای ﴿الْمُؤْمِنُونَ﴾ دارد که بر تعداد معدودی از مؤمنان قابل تطبیق است.
پس درست این است که گفته شود: بله، ﴿الْمُؤْمِنُونَ﴾ جمع محلی به الف و لام است و افاده عموم میکند، اما محدوده و قلمرو شمول آن، تنها همه مؤمنانی است که علیالاطلاق ایمان دارند و دارای صفاتی هستند که در پی میآید. برای تشخیص مصادیق مؤمنان در آیه شریفه، باید غیراز وصف ایمان اطلاقی، به صفاتی که از این آیه برای عنوان مؤمنان استنتاج میشود، مراجعه کرد. آیه شریفه دلالت بر صفاتی میکند که بر هیچ فردی از امت، غیر از ائمه اطهار(ع) صادق نیست:
اول: اصطفا و انتخاب الهی
خداوند بالذات احاطه بر اعمال و رفتار آشکار و نهان انسانها دارد. انسانها نه قدرت بر چنین کاری دارند که اعمال و رفتار همه امت اسلامی تا قیامت را ببینند ونه علم لازم را دارند. بر فرض همه اینها را داشته باشند، از طرف خدا مأذون برای این کار نیستند. سلطه بر بندگان، تنها از آن خدا است و هیچ بشری بر بشردیگرحق سلطنت ندارد، مگر آنکه خداوند چنین اذنی برای فردی صادر کند. از اینرو هم اذن الهی برای این کار لازم است و هم ضروری است که خداوند ابزار و شرایط آن را برای هر فردی که میخواهد چنین مقامی را به وی عطا کند، فراهم آورد. از طرفی همه امت نمیتوانند شاهد بر همه امت باشند. از اینرو اصطفای خداوند مهمترین صفتی است که شخص باید حائز آن باشد. خداوند از بین امت افراد معدودی که شایسته این مقام هستند را انتخاب میکند و ابزار و ملزومات آن را نیز در اختیار آنان قرار میدهد؛ این افراد را توسط پیامبر به امت معرفی میکند. از اینرو شخصی که ادعا میشود فردی از عنوان “مؤمنان” است، باید نصّی مبنی بر اصطفای الهی در دست داشته باشد.[۵۶]
دوم: همردیف با الله و رسول الله(ص)
این شخص باید از چنان جایگاه رفیع و بلند معنویای برخوردار باشد که بتوان وی را پس از خدا و رسول(ص)، در ردیف این دو قرار داد. پس فقط فردی که در کمالات انسانی به بالاترین حدّ خود رسیده باشد، شایسته این مقام است، نه یک مؤمن عادی که در تقوا هم گاه دچار آسیب میشود. از آنجا که معمولاً کمالات و فضائل انسانی در افراد پوشیده و پنهان است، این صفت نیز نیاز به تنصیص خدا و رسول(ص) دارد؛ هرچند اجمالاً میتوان حدس زد که بسیاری از افراد، که لکههای تاریکی در زندگی آنان وجود دارد، قطعاً به این دست مقامات نرسیدهاند[۵۷].
سوم: علم ویژه
چنین مقام والایی نیازمند علمی است که شخص بتواند بر اعمال کل امت اسلام، بلکه بنا بر آیه “امت وسط” بر تمامی اعمال بشریت، - “الناس”-اشراف، اطلاع و آگاهی یابد. توجه شود، کل اعمال و کل بشریت! اگر این دو در یکدیگر ضرب شوند، عددی فوق تصور به دست میآید که تنها خداوند و افراد برگزیده میتوانند آن را محاسبه کنند. این خداوند است که چنین علم شگفتآوری را در اختیار افراد مذکور با عنوان مؤمنان در آیه قرار میدهد؛ چرا که با علوم عادی بشری، دستیابی به چنین علمی امکانپذیر نیست[۵۸].
چهارم: قدرت بر شهادت
شکی نیست، دیدن تمامی اعمال از تمامی امت، نیازمند قدرت روحی شگرفی میباشد؛ به این لحاظ که شاهد ممکن است هر صحنهای را مشاهده کند و گاهی افراد توان دیدن برخی از صحنههای دردناک را ندارند. حتی اگر بر فرض، توانایی دیدن یکی دو صحنه دلخراش را داشته باشند، تحمل دیدن همه اعمال را ندارند. از جهت دیگر اساساً باید شخصیت وجودی این فرد به گونهای باشد که از ابزار، شرایط، ملزومات و توانایی لازم برای اشراف بر همه اعمال جمیع امت برخوردار باشد[۵۹].
پنجم: عصمت
اطلاع و اشراف بر اعمال دیگران، برای فرد موردنظر، یک بانک اطلاعاتی گسترده از رفتارهای پیدا و پنهان مردم ایجاد میکند و این خود رانت اطلاعاتی قوی و گستردهای را به دنبال دارد. اطلاعات اینچنینی، سرآغاز لغزشهای بسیار بزرگ است. لذا مؤمنان عادی هرقدر هم تقوا داشته باشند، ممکن است در موارد متعددی خودنگهداری کنند، اما توانایی خودکنترلی در همه اعمال امت و همه امت را ندارد. از اینرو ضرورت دارد که فرد مورد نظر، دارای صفت عصمت باشد تا در این حجم گسترده، خود را حفظ کرده و توانایی رهایی از این لغزشگاه بزرگ را داشته باشد. حتی اگر از روی عمد، خود را به ورطه هلاکت نیفکند، ممکن است از روی سهو، غفلت، اشتباه و یا فراموشی، مرتکب خطاهای فاحش، مکرر و بزرگ شود و خداوند هیچگاه چنین انسانی را مشرف بر اعمال بشریت نمیکند.
برخی عصمت را به گونهای دیگر، با دو تقریر بیان کردهاند: اول: هر انسانی از آن جهت که امکان صدور معصیت دارد، نیازمند شاهدی است تا نظارهگر اعمال و رفتار او باشد. اینکه خداوند رسول(ص) و مؤمنان را شاهد بر انسان قرار داد و اعمال آنان را به رؤیت ایشان میرساند، مستلزم حجیت مطلقه این شهادت است. بدین معنا که هم خداوند میتواند به واسطه این شهادت بر علیه انسان احتجاج کند و هم انسان میتواند بر اساس آن، استحقاق ثواب پیدا کند. حال رسول الله(ص) معصوم است، پس مؤمنان و شاهدان نیز معصوم هستند؛ زیرا هر دو در حجیت داشتن شهادتشان، مساویاند. دوم: اگر مؤمنان و شاهدان امکان معصیت داشته باشند، به مقتضای آیات مورد بحث، خود نیازمند شاهدی هستند تا نظارهگر رفتارشان باشد. حال این شاهد دوم نیز اگر معصوم نباشد، نیازمند شاهدی دیگر است و همین طور یکی پس از دیگری نیازمند شاهد هستند و این مستلزم تسلسل است. پس چارهای نیست جز رسیدن به یک شاهدی که نیازمند شاهد دیگر نباشد که آن کسی است که انجام معصیت از او امکان ندارد و این چنین شخصی معصوم است[۶۰]. روشهای دیگری هم برای اثبات عصمت مؤمنان و شاهدان وجود دارد، اما از آنجا که ذکر آنها به طول میانجامد، از بیان آنها خودداری میکنیم. صفت دیگر، رازداری و امانتداری مطلق است[۶۱] که ذیل عنوان عصمت جای گرفته و نیازی به طرح مستقل آن نیست.
پس از روشن شدن صفات﴿الْمُؤْمِنُونَ﴾ در آیه شریفه، با جستجویی بیطرفانه، درمی یابیم که هریک از صفات یادشده، تنها برامامان شیعه(ع) قابل تطبیق است. در جهان اسلام نه هیچ کس ادعای یکی از این صفات را دارد و نه برای کسی این صفات ادعا شده است؛ به ویژه آنکه اجتماع همه صفات در فرد موردنظر، ضروری است.
نکته دیگر اینکه، مخاطب ضمیر﴿كُمْ﴾ در ﴿جَعَلْنَاكُمْ﴾ و مراد از آن، ائمه اطهار(ع) است؛ به همان بیانی که در آیه پیش گفته شد؛ با این تفاوت که در آنجا مشهود، محدود به امت بود و در این جا دایره مشهودان، گستردهتر بوده و همه بشریت را شامل میشود. بنابراین صفات یادشده در این آیه، به مراتب بیشتر مورد نیاز شاهدان است و این صفات، جز بر ائمه اطهار(ع)، بر هیچ فردی تطبیق ندارد. گذشته از این، در آیه “امت وسط”، شاهدان نسبت به مشهودان از مقام والاتری برخوردارند؛ چراکه آنان خود به طور ویژه، مشهود فردی برتر هستند که او پیامبر اکرم(ص) است. ویژگی این آیه آن است که در این جا با واژه ﴿جَعَلْنَا﴾ تصریح به مقام اصطفای الهی شده و آن را به جعل الهی دانسته است.
کسی خرده نگیرد که خطاب آیه به واسطه ضمیر ﴿كُمْ﴾ همه امت اسلاماند. چرا که همان پاسخهایی که در آیه پیش گفته شد، با اندکی تفاوت و شرح، در پاسخ به این اشکال گفته میشود که دیگر تکرار نمیگردد. ویژگی دیگری که در این آیه هست، وسط بودن مخاطبان ضمیر ﴿كُمْ﴾ است. یعنی آنان امتی معیار هستند و میتوان همه چیز و همه امتها را با سنجه آنان سنجید و با این معیار، خوب را از بد تشخیص داد. معیار و سنجهای که علیالاطلاق، شاخص تمییز کژی از راستی باشد، هیچگاه خود دچار کژی نمیگردد. این مستلزم عصمت امت وسط است و این صفت، تنها بر ائمه اطهار(ع) تطبیق میکند؛ به ویژه آنکه فلسفه وسط قرارگرفتن مخاطبان به اصطفا و جعل خداوند، شاهدشدن مخاطبان بر همه بشریت بیان شده است: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ﴾[۶۲]؛ بدین معنا که علت شاهدشدن، وسط بودن آنان است[۶۳].
روش حدیثی
در احادیث فراوانی، مقام رؤیت اعمال امت و شهادت بشریت، در انحصار رسول الله و ائمه اطهار(ع) معرفی شده است: «مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[۶۴] قَالَ هُوَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ الْأَئِمَّةُ تُعْرَضُ عَلَيْهِمْ أَعْمَالُ الْعِبَادِ كُلَّ خَمِيسٍ»[۶۵].
معلی بن خنیس از امام صادق(ع) گزارش داده که حضرت درباره این گفتار خداوند متعال ﴿اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ فرمودند: مراد تنها رسول الله و امامان(ع) است که هر پنجشنبه اعمال بندگان بر آنان عرضه میشود. «عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ عَلِيٍّ(ع) إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِيَّانَا عَنَى بِقَوْلِهِ: ﴿لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا﴾[۶۶]، فَرَسُولُ اللَّهِ(ص) شَاهِدٌ عَلَيْنَا، وَ نَحْنُ شُهَدَاءُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ فِي أَرْضِهِ وَ نَحْنُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ فِيهِمْ: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا﴾[۶۷].... فَلِكُلِّ زَمَانٍ مِنَّا إِمَامٌ شَاهِدٌ عَلَى أَهْلِ زَمَانِهِ»[۶۸].
سلیم بن قیس هلالی از حضرت علی(ع) گزارش میدهد: بدون شک خداوند متعال تنها و تنها ما را از این گفتارش قصد کرده: ﴿لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا﴾؛ پس رسول الله(ص) شاهد بر ما و ما شاهدان خدا بر مخلوقات اوییم و حجت او در زمینش هستیم. ما کسانی هستیم که خدای متعال درباره آنان فرمود: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا﴾. در جای دیگر در ادامه همین حدیث فرمود: ... پس برای هر زمانی از بین ما امامی وجود دارد که شاهد بر انسانهای زمان خودش میباشد.
علاوه بر احادیثی که در ذیل این آیات، اهل بیت(ع) را شاهدان امت معرفی میکند، احادیث مستقلی مانند احادیث عمود نور[۶۹] و احادیث شهدای برخلق[۷۰] نیز بر این حقیقت تأکید میکند. احادیث عرض اعمال بر پیامبر و ائمه اطهار(ع)، خود صریح بوده و بابی مفصل را در این باره گشوده است[۷۱]. در فصل آینده، بیشتر با این خانواده حدیثی و همچنین احادیث عمود نور و نقش آنها در این رخداد آشنا خواهیم شد.
درباره چگونگی استدلال به آیات شریفه بر ازدیاد علم امام باید گفت، این آیات به صراحت خبر میدهند که امام، امت اسلامی را زیر نظر دارد و اعمال همه امت به رؤیت امام میرسد و امام شاهد بر انسانهای جهان است. تبیین جزئیات این رویداد اعجابانگیز، از رسالت این نوشتار خارج است؛ اما پرسش مرتبط این است که رؤیت اعمال و شهادت انسانها، چگونه سبب افزایش علم امام میشود؟
رؤیت و شهادت مرحله بالایی از علم است که رائی و شاهد، بر اعمال و رفتار مرئی و مشهود، اشراف و آگاهی کامل پیدا میکند. در آیات به این نکته اشاره شده که رویداد رؤیت، نه در حال انجام افعال امت، بلکه در زمانی متأخر از فعل و به زودی برای پیامبر و امام(ع) اتفاق خواهد افتاد. به نظر میرسد، بر اساس مصالحی از جمله فرصت توبه به معصیتکاران، زمان این رویداد کمی متأخر از عمل افراد واقع گردد. از اینرو در روایات، زمان شاخص آن را پنجشنبه و دوشنبه اعلام کردهاند. برخی از روایات اما صبح و شب را به عنوان زمان این رویداد معرفی کردهاند. به هر روی، اگرچه اندک ساعاتی، اما تأخیری در این رویداد لحاظ شده است.
براساس تأخیر زمانی در رخداد رؤیت و شهادت، اعمال است به صورت بسته خبری به امام عرضه میگردد. در خانواده حدیثی “عرض اعمال”، واژه «تُعْرَضُ» مجهول به کار گرفته شده و فاعلِ عرضه، مشخص نشده است؛ اما اطلاعرسانی به امام در احادیث دیگر به صورتهای گوناگون معرفی شده است. اطلاعرسانی بیواسطه در قالب الهام، انداختن در قلب و طنینانداز کردن در گوش از مهمترین روشهای اطلاعرسانی به امام است که خداوند مستقیماً خود، این علم را به امام میرساند. از دیگر روشها، خبرآوری فرشتگان در قالب تحدیث است. نوعی دیگر از علم امام، به واسطه عمود نور است که امام هرگاه بخواهد، خود با نگاه در آن، از اعمال بندگان سرتاسر زمین آگاهی مییابد. به هر روی، هرگونه که این اطلاعات به امام برسد، علمی به امام رسیده است و اینچنین خداوند با واسطه یا بیواسطه، علم امام را افزایش داده است. در فصل آینده به تفصیل راجع به روشهای افزایش علم امام سخن خواهیم گفت.
در نتیجه، آن فردی که همردیف خدا و رسول الله(ص) نظارهگر اعمال امت اسلامی و شاهد بر انسانهای جهان است، امام است و هرگاه با واسطه یا بیواسطه، خبرِ رفتار بندگان به امام عرضه شود، علم امام افزایش مییابد[۷۲].
جستارهای وابسته
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ * وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ﴾ «پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاههایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید * و برای آن دو سوگند خورد که من از خیرخواهان شمایم» سوره اعراف، آیه ۲۰-۲۱.
- ↑ ﴿وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ * قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ﴾ «و آن (کشتی) آنان را در میان موجی کوهپیکر (پیش) میبرد و نوح پسرش را- که (هنوز) بر کرانهای بود- فرا خواند: پسرکم! با ما سوار شو و با کافران مباش! *او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرقشدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۲-۴۳.
- ↑ ﴿وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ * قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ * قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ «و نوح پروردگارش را بخواند و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و بیگمان وعده تو راستین است و تو داورترین داورانی * فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بیگمان او کرداری ناشایسته است پس چیزی را که نمیدانی از من مخواه، من تو را اندرز میدهم که مبادا از نادانان باشی * گفت: پروردگارا! من از اینکه چیزی از تو بخواهم که بدان دانشی ندارم به تو پناه میبرم و اگر مرا نیامرزی و به من بخشایش نیاوری از زیانکاران خواهم بود» سوره هود، آیه ۴۵-۴۷.
- ↑ برای مطالعه بیشتر، ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۳۲.
- ↑ ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ﴾ «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم پس بنگر که چه میبینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان مییابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت» سوره صافات، آیه ۱۰۲.
- ↑ ﴿وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ * وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ﴾ «و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم! * تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدینگونه نکوکاران را پاداش میدهیم * بیگمان این همان آزمایش آشکار بود * و به قربانی سترگی او را بازخریدیم» سوره صافات، آیه ۱۰۴-۱۰۷.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ * فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ﴾ «و به یقین، فرشتگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، گفتند: درود بر تو گفت: * و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمیشود؛ آنان را ناآشنا یافت و از ایشان هراسی در دل نهاد؛ گفتند: مهراس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شدهایم» سوره هود، آیه ۶۹-۷۰.
- ↑ ﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ﴾ «و چون فرشتگان ما نزد لوط آمدند از (آمدن) آنان پریشان گشت و دستش از (یاری به) آنان کوتاه شد و گفت: امروز روز سختی است!» سوره هود، آیه ۷۷.
- ↑ ﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ «یا همچون (داستان) آن کس که بر (خرابههای) شهری (با خانههایی) فرو ریخته گذشت. گفت: چگونه خداوند (مردم) این (شهر) را پس از مرگ آن (ها) زنده میگرداند؟ و خداوند همو را صد سال میراند و سپس (دوباره به جهان) باز آورد؛ فرمود: چندگاه درنگ داشتی؟ گفت: یک روز یا پارهای از یک روز درنگ داشتم؛ فرمود: (نه) بلکه صد سال است که درنگ کردهای، به آب و غذایت بنگر که دگرگونی نپذیرفته است و (نیز) به درازگوش خود بنگر (که مرده و پوسیده است)- و (این) برای آن (است) که تو را نشانهای برای مردم کنیم- و به استخوانها بنگر که چگونه آنها را جنبانده، کنار هم فرا میچینیم آنگاه گوشت (و پوست) بر آن میپوشانیم، و چون بر وی آشکار شد گفت: میدانم که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۲۵۹.
- ↑ ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده میسازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد؛ فرمود: چهار پرنده برگزین و نزد خود پاره پاره گردان سپس هر پارهای از آنها را بر کوهی نه! آنگاه آنان را فرا خوان تا شتابان نزد تو آیند و بدان که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
- ↑ ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ «پس خداوند آن (دختر) را به نیکی پذیرفت و به نیکی (پروراند و) برآورد و زکریّا را سرپرست او کرد و هرگاه زکریّا در محراب (عبادت) نزد وی میرفت کنار او، رزقی مییافت و میپرسید: ای مریم! این از کجا برای تو آمده است؟ و او میگفت: از نزد خداوند؛ (آری) خداوند به هر که بخواهد بیحساب (و شمار) روزی میدهد» سوره آل عمران، آیه ۳۷.
- ↑ ﴿هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ «آنجا بود که زکریّا پروردگار خود را فرا خواند، گفت: پروردگارا! به من از سوی خویش فرزندی پاکیزه عطا کن که تو شنوای دعایی» سوره آل عمران، آیه ۳۸؛ تعبیر ﴿هُنَالِكَ﴾ نشان میدهد که مشاهده لطف خداوند به مریم به علت امیدواری و درخواست حضرت زکریا بوده است. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۷۵؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۵۳۳.
- ↑ ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلَائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ * قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ﴾ «پس فرشتگان او را در حالی که در محراب به نماز ایستاده بود ندا دادند: خداوند تو را به (تولّد) یحیی نوید میدهد که «کلمهای از خداوند» را راست میشمارد و سالار و (در برابر زنان) خویشتندار و پیامبری از شایستگان است * گفت: پروردگارا! در حالی که سالمندی در من پیش رفته و همسرم نازا است، چگونه مرا فرزندی میتواند بود؟ فرمود: چنین است، خداوند هرچه را بخواهد به انجام میرساند» سوره آل عمران، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ ﴿قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ﴾ «گفت: بردن او مرا سخت اندوهگین میکند و میترسم شما از او غافل گردید و گرگ او را بخورد» سوره یوسف، آیه ۱۳.
- ↑ ﴿وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ﴾ «و از آنان روی گردانید و گفت: دریغا یوسف! و دیدگانش از اندوه، نابینا شد در حالی که اندوه خود را فرو میخورد» سوره یوسف، آیه ۸۴.
- ↑ ﴿يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ﴾ «ای فرزندان من! بروید و از یوسف و برادرش خبر گیرید و از رحمت خداوند نومید نگردید که جز گروه کافران (کسی) از رحمت خداوند نومید نمیگردد» سوره یوسف، آیه ۸۷.
- ↑ ﴿وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ﴾ «و هنگام بیخبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار میکردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار ش» سوره قصص، آیه ۱۵.
- ↑ ﴿فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ *فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ﴾ «آنگاه هراسان در حالی که (هر سو را) پاس میداشت بامداد به آن شهر درآمد؛ ناگهان همان که دیروز از او یاری خواسته بود از او فریاد خواست؛ موسی به او گفت: * آنگاه چون خواست به کسی که دشمن هر دوی آنها بود تاخت آورد گفت: ای موسی! آیا میخواهی که مرا همچون کسی که دیروز کشتی بکشی؟ تو جز این نمیخواهی که در این (سر) زمین گردنکش باشی و نمیخواهی که از مصلحان باشی» سوره قصص، آیه ۱۸-۱۹.
- ↑ ﴿فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ «آنگاه (موسی) از آن (شهر) هراسان در حالی که (هر سو را) پاس میداشت، بیرون رفت، گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکاران رهایی بخش» سوره قصص، آیه ۲۱.
- ↑ ﴿إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى * فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَى * إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى﴾ «آن هنگام که آتشی دید به خانوادهاش گفت: درنگ کنید! من آتشی دیدم باشد که از آن شعلهای بیاورم یا با آتش رهنمودی بیابم * و چون به آن رسید ندا داده شد: ای موسی!* بیگمان این منم پروردگار تو، پایپوشهای خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی» سوره طه، آیه ۱۰-۱۲.
- ↑ ﴿قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى﴾ «فرمود: آن را بگیر و مترس! ما آن را به روال نخست آن، باز میگردانیم» سوره طه، آیه ۲۱.
- ↑ ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ﴾ «و در چشم آنان به گردن من گناهی است که میهراسم مرا بکشند» سوره شعراء، آیه ۱۴؛ همچنین ر.ک: طه، ۴۵.
- ↑ ﴿فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى * قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى﴾ «پس، موسی در خویش ترسی یافت * گفتیم: نترس! که بیگمان این تویی که برتری» سوره طه، آیه ۶۷-۶۸.
- ↑ ﴿قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ﴾ «فرمود: ما در نبود تو قومت را آزمودیم و سامری آنان را گمراه کرد» سوره طه، آیه ۸۵.
- ↑ ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ «و چون موسی به نزد قومش خشمگین اندوهناک بازگشت گفت: در نبودن من از من بد جانشینی کردید؛ آیا از فرمان پروردگارتان پیش افتادید؟! (این بگفت) و الواح را فرو افکند و سر برادرش را گرفت، به سوی خود میکشید. (برادرش) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من برنیانگیز و مرا با گروه ستمبارگان مگمار!» سوره اعراف، آیه ۱۵۰؛ همچنین ر.ک: طه، ۹۲-۹۴.
- ↑ ﴿قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا * قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا * وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا * قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا * قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا * فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا * قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا...﴾ «موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم به شرط آنکه از آن راهدانی که تو را آموختهاند به من بیاموزی؟ * گفت: بیگمان تو هرگز همراه من شکیبایی نمیتوانی کرد * و چگونه در چیزی که به آن آگاهی فراگیر نداری شکیب میکنی؟* گفت: اگر خداوند بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت و از هیچ فرمان تو سرنمیپیچم * گفت: اگر از من پیروی داری چیزی از من مپرس تا خود از آن برای تو سخن سر کنم * پس راه افتادند، تا هنگامی که سوار کشتی شدند آن را سوراخ کرد؛ (موسی) گفت: آیا آن را سوراخ کردی که سرنشینان را غرق کنی، بیگمان کاری شگفت کردی * گفت: آیا نگفتم که تو هرگز با من شکیبایی نمیتوانی کرد؟.».. سوره کهف، آیه ۶۶-۷۲.
- ↑ ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچگاه او را در تنگنا نمینهیم پس در آن تاریکیها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بیگمان من از ستمکاران بودهام» سوره انبیاء، آیه ۸۷؛ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۴۸۵.
- ↑ ﴿وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا﴾ «و داود و سلیمان را (یاد کن) هنگامی که درباره کشتزاری داوری میکردند که گوسفندان آن گروه، شبانه در آن چرا کرده بودند و ما گواه داوری آنان بودیم * و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک داوری و دانشی دادیم و کوهها و پرندهها را رام کردیم که همراه با داود نیایش میکردند و کننده (ی این کار) بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۸-۷۹.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۳۱۰؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۴۶۶.
- ↑ «و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم» سوره انبیاء، آیه ۷۹.
- ↑ ﴿وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ * لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ * فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ...* قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾ «و از حال مرغان باز پرسید و گفت: مرا چه میشود که هدهد را نمیبینم یا او از غایبان است؟ * او را سخت عذاب خواهم کرد یا سرش را خواهم برید مگر آنکه حجّتی آشکار برای من بیاورد * آنگاه (هدهد) درنگی کوتاه کرد و گفت: من به چیزی دست یافتم که تو نیافتهای و برای تو از (سرزمین) سبا خبر بیگمانی آوردهام * (سلیمان) گفت: به زودی خواهیم دید که راست گفتهای یا از دروغگویان بودهای؟» سوره نمل، آیه ۲۰-۲۷.
- ↑ ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ﴾ «آیا گمان میکنید به بهشت در خواهید آمد با آنکه هنوز داستان کسانی که پیش از شما (در) گذشتند بر سر شما نیامده است؟ به آنان سختی و رنج رسید و لرزانده شدند تا جایی که پیامبر و مؤمنان همراه وی میگفتند: یاری خداوند کی در میرسد؟ آگاه باشید که یاری خداوند نز» سوره بقره، آیه ۲۱۴.
- ↑ «و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ...﴾ «و بدینگونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی میکنیم و بیگمان تو، به راهی راست راهنمایی میکنی» سوره شوری، آیه ۵۲؛ برای مطالعه بیشتر، ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۷۷.
- ↑ «بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
- ↑ ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ﴾ «و از پیرامونیان شما از تازیان بیاباننشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کردهاند؛ تو آنان را نمیشناسی ما آنها را میشناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده میشوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
- ↑ «تو آنان را نمیشناسی ما آنها را میشناسیم» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
- ↑ ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾ «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
- ↑ «و همه نامها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، انسانشناسی در قرآن، تدوین محمود فتحعلی، ص۸۴.
- ↑ در مباحث بعدی، درباره اجمالی یا تفصیلی بودن علوم برگزیدگان خداوند سخن گفته شده است.
- ↑ ر.ک: سید علی هاشمی، «ماهیت و قلمرو علم الاسماء»، قرآن شناخت، ش۲ (پیاپی ۱۰)، سه، ص۱۰۹.
- ↑ ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ «و کافران میگویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۳۸۴؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۲۵۳؛ محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱۵، ص۳۴۹؛ سیدعلی اکبر قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ج۵، ص۲۵۹؛ یعقوب جعفری، کوثر، ج۵، ص۵۷۵.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۸-۱۲۷.
- ↑ ر.ک: سیدعلی هاشمی، «ماهیت و قلمرو علم الکتاب»، معرفت، ش۱۸۷، س۲۳، ص۴۷.
- ↑ هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۱۲۳-۱۳۴.
- ↑ آیات دیگری هم به مقام شهادت آن بزرگواران در جهان واپسین اشاره دارند که به آنها نمیپردازیم؛ مانند نساء: ۴۱؛ نحل: ۸۹.
- ↑ به جهت تسهیل در گفتار، از این پس از آیه نخست به «آیه رؤیت رسول» و از آیه دوم به «آیة رؤیت مؤمنان» و از آیه سوم به «آیه امت وسط» یاد میکنیم.
- ↑ «چون نزد آنان باز گردید، برای شما عذر میآورند؛ بگو عذر نیاورید که هرگز باورتان نخواهیم داشت؛ خداوند ما را از اخبار شما آگاه کرده است و به زودی خداوند و پیامبرش کردار شما را خواهند دید سپس به سوی دانای پنهان و آشکار برگردانده میشوید آنگاه او شما را از آ» سوره توبه، آیه ۹۴.
- ↑ «و بگو (آنچه در سر دارید) انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید و به سوی داننده پنهان و آشکار بازگردانده خواهید شد و او شما را از آنچه انجام میدادهاید آگاه خواهد ساخت» سوره توبه، آیه ۱۰۵.
- ↑ «و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.».. سوره بقره، آیه ۱۴۳.
- ↑ در مباحث آینده، اشارهای به این قانون خواهد شد.
- ↑ یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۵۹.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا﴾ «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید و هر کس به خداوند و فرشتگان او و کتابهای (آسمانی) وی و پیامبران او و به روز بازپسین کفر ورزد بیگمان به گمراهی ژرفی در افتاده است» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
- ↑ یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۶۳.
- ↑ یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۶۴.
- ↑ یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۶۴.
- ↑ یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۶۵.
- ↑ حلبی، تقی، تقریب المعارف، ص۱۸۰.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۲۴، ح۶۲.
- ↑ «و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
- ↑ یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۶۵.
- ↑ «و بگو (آنچه در سر دارید) انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید» سوره توبه، آیه ۱۰۵.
- ↑ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۲۴-۴۳۰؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، ج۱، ص۳۰۴؛ عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر، ج۱، ص۱۰۸-۱۱۰؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰، ۴۲۴؛ صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص۳۹۲؛ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص۴۰۹.
- ↑ «و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
- ↑ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۹۴۴.
- ↑ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۸۸۶. نیز ر.ک: صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۶۴، ۸۲؛ عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر، ج۱، ص۶۲-۶۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۱۹۰-۱۹۹.
- ↑ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۳۱-۴۳۷، ۴۳۹–۴۴۳.
- ↑ «عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَجاً فِي أَرْضِهِ...»؛ حضرت امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب(ع) فرمودهاند: بدون شک خدای متعال ما را طاهر کرد و معصوم قرارمان داد و ما را شاهدان بر خلق خود و حجتهای زمینش قرار داد (صدوق، محمد بن علی، کمالالدین، ج۱، ص۲۴۰).
- ↑ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۲۴-۴۳۰.
- ↑ یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۶۷-۷۰.