آیا آگاهی از غیب و پیشگویی حوادث به معنای وجود سناریوی آماده و در نهایت جبر انسان نیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آگاهی از غیب و پیشگویی حوادث به معنای وجود سناریوی آماده و در نهایت جبر انسان نیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا آگاهی از غیب و پیشگویی حوادث به معنای وجود سناریوی آماده و در نهایت جبر انسان نیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

پاسخ نخست

علامه طباطبایی

علامه طباطبایی در سه کتاب «بررسی‌های اسلامی» و «المیزان» و «در محضر علامه طباطبایی» در این باره گفته است:

  • «این اشکال یک مغالطه بیش نیست، برای اینکه در این اشکال بین علوم عادی و علوم غیر عادی خلط شده، و علم به غیب علمی است غیر عادی که کمترین اثری در مجرای حوادث خارجی ندارد. توضیح اینکه : افعال اختیاری ما همان‌طور که مربوط به اراده ما است، همچنین به علل و شرایط دیگر مادی و زمانی و مکانی نیز بستگی دارد که اگر آن علل و شرایط هم با خواست ما جمع بشود، و با آن مساعدت و هماهنگی بکند، آن وقت علت پیدایش و صدور آن عمل از ما علتی تامه می‌شود که صدور معلول به دنبالش واجب و ضروری است، برای اینکه تخلف معلول از علت تامه‌اش محال است. پس نسبت فعل که گفتیم معلول است، به علت تامه‌اش، نسبت وجوب و ضرورت است، مانند نسبتی که هر حادثه دیگر به علت تامه‌اش دارد. و اما نسبتش به اراده ما که جزء علت است، نه تمام علت، نسبت جواز و امکان است، نه ضرورت وجوب تا بگویی تخلفش محال است. پس روشن گردید که تمامی حوادث خارجی که یکی از آنها افعال اختیاری ما است، وقتی در خارج حادث می‌شود که حدوثش به خاطر تمامیت علت، واجب شده باشد، و این منافات ندارد با این که در عین حال صدور افعال ما نسبت به خود ما به تنهایی ممکن باشد، نه واجب. حال که معلوم شد هر حادثی از حوادث، و از آن میان هر فعلی از افعال اختیاری ما در عین اختیاری بودن، معلولی است که علت تامه‌ای دارد، و اگر نمی داشت محال بود که حادث شود، همچنان که با فرض نبودن آن علت، محال بود حادث گردد، پس تمامی حوادث عالم، سلسله نظام یافته‌ای است، که همگی و مجموعه‌اش متصف به وجوب است، یعنی محال است یکی از آن حوادث که به منزله یک حلقه از این زنجیر است از جای خودش حذف شود، و جای خود را به چیز دیگر و حادثه‌ای دیگر بدهد و نیز معلوم شد که پس این سلسله و زنجیر از همان روز اول واجب بوده - چه گذشته‌هایش و چه حوادث آینده‌اش حال اگر فرض کنیم که شخصی به این سلسله یعنی به سراپای حوادث عالم آن طور که هست و خواهد بود علم داشته باشد، این علم نسبت هیچ یک از آن حوادث را هر چند اختیاری هم باشد تغییر نمی دهد و تأثیری در نسبت آن نمی‌کند، یعنی با فرض اینکه نسبت وجوب دارد، ممکنش نمی‌سازد، بلکه همچنان واجب است. حال اگر بگویی: همین که علم یقینی در مجرای افعال اختیاری قرار گرفت عینا مانند علم حاصل از طرق عادی می‌شود و قابل استفاده می‌گردد چون آدمی را بر سر دو راهی بکنم یا نکنم قرار می‌دهد به این معنا که در آنجا که با علم حاصل از طرق عادی مخالف باشد نظیر علم عادی سبب فعل و یا ترک می‌گردد. در پاسخ می‌گوییم: خیر چنین نیست که علم یقین به سلسله علل منافات با علم عادی داشته باشد، و آن را باطل سازد، به شهادت اینکه می‌بینیم بسیار می‌شود که انسان علم عادی به چیزی دارد، ولی عمل بر خلاف آن می‌کند، همچنان که قرآن کریم در آیه وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ[۱] می‌فرماید کفار به علم عادی یقین دارند به اینکه با انکار و عناد در برابر حق معذب شدنشان در آتش یقینی است، در عین حال به انکار و عناد خود اصرار می‌ورزند، به خاطر اینکه در سلسله علل که یک حلقه‌اش هوای نفس خود آنان است‌، انکارشان حتمی و نظیر علم عادی به وجوب فعل است»[۲].
  • «از راه عقل، براهینی است که به موجب آنها امام (ع) به حسب مقام نورانیت خود کامل‏‌ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن می‏‌شود. (...)

نکته‏‌ای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه موهبتی به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات می‏‌کند قابل هیچ‌گونه تخلف نیست و تغیر نمی‏‌پذیرد و سر مویی به خطا نمی‏‌رود و به اصطلاح علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است. و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته و لازمه این مطلب این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلق این گونه علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع می‏‌باشد تعلق نمی‏‌گیرد و هم چنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی‏‌کند، زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می‏‌گیرد و از راه این که فعل و ترک هر دو در اختیار مکلف‌اند، فعل یا ترک خواسته می‏‌شود و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلق فضای حتمی بودن آن محال است مورد تکلیف قرار گیرد. مثلاً صحیح است خدا به بنده خود بفرماید: فلان کاری که فعل و ترک آن برای تو ممکن است و در اختیار توست بکن، ولی محال است بفرماید: فلان کاری را که به موجب مشیت تکوینی و قضای حتمی من، البته تحقیق خواهد یافت و برو برگرد ندارد بکن یا مکن، زیرا چنین امر و نهی لغو و بی‌اثر می‏‌باشد. و هم چنین انسان می‏‌تواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد اراده کرده، برای خود مقصد و هدف قرار داده، برای تحقق دادن آن به تلاش و کوشش بپردازد، ولی هرگز نمی‏‌تواند امری را که به طور یقین «بی تغیر و تخلف» و به طور قضای حتمی شدنی است، اراده کند و آن را مقصد خود قرار داده، تعقیب کند، زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان کمترین تأثیری در امری که به هر حال شدنی است و از آن جهت که شدنی است، ندارد. و از این بیان روشن می‏‌شود که:

  1. این علم موهبتی امام (ع) اثری در اعمال او و ارتباطی با تکالیف خاصه او ندارد. و اصولاً هر امر مفروض از آن جهت که متعلق قضای حتمی الوقوع است متعلق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی نمی‏‌شود. آری متعلق قضای حتمی و مشیت قاطعه حق متعال مورد رضا به قضاست، چنان که سیدالشهداء (ع) در آخرین ساعت زندگی در میان خاک و خود می‏‌گفت:«إلهِي رِضًى بِقَضائِك تَسلِيمًا لأمْرِك لا مَعبودَ سِواك» و هم چنین در خطبه‏ای که هنگام بیرون آمدن از مکه خواند، فرمود: «رضا الله رضانا اهل البیت».
  2. حتمی بودن فعل انسان از نظر تعلق قضای الهی منافات با اختیاری بودن آن از نظر فعالیت اختیاری انسان ندارد، زیرا قضای آسمانی به فعل با همه چگونگی‏‌های آن تعلق گرفته است نه به مطلق فعل، مثلا خداوند خواسته است که انسان فلان فعل اختیاری را، به اختیار خود انجام دهد و در این صورت تحقق خارجی این فعل اختیاری از آن جهت که متعلق خواست خداست حتمس و غیر قابل اجتناب است و در عین حال اختیاری و نسبت به انسان صفت امکان دارد.
  3. اینکه ظواهر اعمال امام (ع) را که قابل تطبیق به علل و اسباب ظاهری است نباید دلیل نداشتن این علم موهبتی و شاهد جهل به واقع گرفت، مانند این که گفته شود: اگر سیدالشهدا (ع) علم به واقع داشت چرا مسلم را به نمایندگی خود در کوفه فرستاد؟ چرا توسط صیداوی نامه به اهل کوفه نوشت؟ چرا خود از مکه رهسپار کوفه شد؟ چرا خود را به هلاکت انداخت و حال آن که خدا می‏‌فرماید: وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [۳]»[۴].
  • «شهادت حضرت سید الشهدا (ع) به قضای حتمی خداوند متعال بود، ولی علم موهبتی امام به همه حوادث، موضع او را در برابر تکالیف خاصه خود که حتمی الوقوع و متعلق قضای حتم خداوند متعال است، تغییر نمی‌دهد. از این گذشته اساسا قضای حتمی خداوند متعال نظیر شهادت حضرت سیدالشهدا از آن جهت که حتمی الوقوع است، متعلق امر و یا نهی خدا و یا متعلق اراده و قصد انسانی قرار نمی‌گیرد؛ زیرا او چه بخواهد چه نخواهد، آن حادثه، حتمی الوقوع است و واقع می‌شود و شدنی است و در لوح محفوظ ثبت گردیده است و لا محاله تحقق خواهد یافت و برو برگرد ندارد. بنابراین، در این فرض معنا ندارد که گفته شود: خود را در این حادثه، واقع ساز یا نساز، زیرا بنابر فرض حتمی الوقوع و واقع شدنی است، بخواهد یا نخواهد، و نسبت به مجموع اجزای علت تامه خود نسبت ضرورت را دارد. البته این منافات با آن ندارد که گفته شود آن بزرگوار به قضای حتمی خداوند متعال تن در داد و تسلیم و راضی شد، چنان که آن حضرت در آغاز نهضت خود، در خطبه‌ای که در مکه ایراد نمود، فرمود: مرگ بر فرزندان آدم نوشته شده است... هیچ راه گریزی از روزی که با قلم (تکوین) نوشته شده، وجود ندارد. اشاره به این که مرگ و شهادت من با قلم تکوین در لوح محفوظ ثبت گردیده است. سپس فرمود: خشنودی خدا، خشنودی ما اهل بیت است، بر بلای او صبر می‌کنیم و خداوند در عوض آن پاداش‌های صابران را به طور کامل به ما عنایت می‌فرماید. همچنین در نفس آخر و در آخرین لحظات از حیات دنیوی، آن هنگام که در اثر جراحات فراوان در خاک و خون می‌غلطید، فرمود: معبودا! در بلای تو شکیبا و در برابر فضای حتمی‌ات خشنود، و تسلیم فرمان توام. معبودی جز تو وجود ندارد، ای فریاد رس یاری جویان»[۵].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. حجت الاسلام و المسلمین ایمانی؛
حجت الاسلام و المسلمین ایمانی در «وبگاه بهترین سخن‌ها» در پاسخ به این پرسش آورده است: «در علم غیب ملائکه و انبیاء و ائمه (ع) نیز هر آن احتمال بداء وجود دارد؛ یعنی ممکن است علم مکنون الهی، بر علم غیب آن بزرگواران حاکم گشته آن را تغییر دهد. چون دست خدا در تغییر قضا و قدر بسته نیست. وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ[۶]. امام صادق (ع) فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ نَحْنُ نَعْلَمُه»[۷]همچنین باز فرمودند: «إِإِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَکْفُوفٌ فَأَمَّا الْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْ‏ءٍ یَعْلَمُهُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّسُلُ إِلَّا وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا الْمَکْفُوفُ فَهُوَ الَّذِی عِنْدَهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذ»[۸] پس چنین نیست که صاحبان علم غیب، مطمئن باشند بر وقوع آنچه که می‌دانند؛ مگر زمانی که خداوند متعال به آنها خبر دهد که مثلاً فلان علم اعطاء شده به آنها تا ابد تغییر نخواهد کرد. پس تا چنین خبری از طرف خداوند متعال به ایشان داده نشده، علم غیب آنها ممکن است تغییر کند. در روایت است که حضرت موسی از جایی می‌گذشت، دید در خانه‌ای عروسی گرفته‌اند. به یاران خود فرمودند: امشب عزای اینها خواهد بود. روز بعد یاران آمدند ولی عزایی ندیدند، به حضرتش گزارش دادند آن حضرت با یاران خویش به آن خانه در آمد و وارد اتاق عروس و داماد شد و لحاف آن را کنار زد. دیدند ماری بزرگ در زیر لحاف پنهان شده. حضرت موسی (ع) فرمودند: مقدّر بود که این دو با نیش این مار کشته شوند. آنگاه از عروس و داماد پرسید، دیشب چه عمل خیری کرده‌اید. عروس گفت: فقیری را اطعام نمودم. حضرت فرمودند: چنین شده که بداء حاصل گشته و قضای الهی در حقّ شما تغییر نموده است. بر همین اساس که: قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ[۹]. و همچنین خدای تعالی به رسولش فرمود: قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۱۰].این بزرگواران اگر چه علم غیب دارند، لکن می‌دانند که غیب مطلق در دست خداست؛ و او می‌داند که کدام قضا، قضای حتمی است و کدام قضا، قضای مشروط می‌باشد. لذا عالمان به غیب خود واقفند که هر آن امکان اینکه قضای الهی تغییر کند وجود دارد؛ برای همین است که اگر از غیب خبر دادند، آن را مشروط می‌کنند به مشیّت خدا. مثلاً می‌گویند: جبرئیل خبر داد که فلان اتّفاق خواهد افتاد، ان شاء الله اگر خدا بخواهد. اهل بیت (ع) در روایات متعدّدی فرموده‌اند: علم غیب ما این گونه است که هر گاه بخواهیم چیزی را بدانیم می‌دانیم. امّا اگر نخواهند که بدانند، نمی‌دانند. لذا آن بزرگواران وقتی با فعلی مواجه می‌شدند، ابتدا آن را طبق رضای خدا انتخاب می‌نمودند و آنگاه اگر می‌خواستند نظر می‌نمودند در لوح محفوظ تا ببینند که عاقبت امر چه خواهد شد. لذا در جریان خوابیدن امیرالمومنین (ع) در جای خواب رسول الله (ص)، از خود آن حضرت منقول است که فرموده‌اند: بر جای رسول خدا خوابیدم در حالی که نمی‌دانستم چه واقع خواهد شد. حتّی در جریان شهادتشان نیز حضرتش به هر جنگی می‌رفت، موقع بازگشت غمگین بود. چون با اینکه می‌دانست به دست ابن ملجم شهید خواهد شد، امّا امید داشت که بداء حاصل شود؛ و قضای الهی تغییر نماید، و قبل از آن موعد خاصّ به شهادت برسد. در جریان شهادت امام حسین (ع) نیز در روایات اهل بیت آمده که خداوند متعال امام حسین را مخیّر نمود بین شهادت و پیروزی؛ یعنی به او خبر داد که اگر بخواهد، آنچه مقدّر شده با بداء تغییر می‌کند، امّا امام حسین شهادت را برگزیدند. از امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند: از پدرم شنیدم که می‌فرمودند: هنگامى که لشکر امام حسین با لشکر ابن سعد لعنة اللَّه علیه روبرو شد و آتش جنگ شعله‌‏ور گردید فرشته یارى‌‏کننده‌‏اى نازل شد و بر بالاى سر امام پر و بال می‌زد. سپس امام حسین (ع) مخیّر شد بین اینکه بر دشمن غالب شود و یا اینکه خدا را ملاقات کند. ولى آن بزرگوار ملاقات خدا را برگزید. امام حسین (ع) پس از این مظلومیت فریاد زد: آیا فریادرسى هست که براى خدا بفریاد ما برسد! آیا دفاع‏‌کننده‏‌اى‏ هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟![۱۱] لذا چنین نیست که به واسطه علم غیب انبیاء و ائمه دست خدا از تغییر قضا و قدر بسته شود یا اختیار آن بزرگواران بی ثمر گردد. در مورد شمر و ابن ملجم و امثال آنها نیز، قضای الهی، قضای مشروط می‌باشد نه قضای حتمی؛ یعنی خداوند متعال اراده نموده که شمر با اختیار خود قاتل امام حسین (ع) باشد نه بدون اختیارش. لذا محال است بدون اختیار او چنین جنایتی رخ دهد. به عبارت دیگر، برای هر انسانی، دو سناریو وجو دارد؛ یکی سناریویی که او را به جهنّم می‌برد و دیگری سناریویی که او را به بهشت می‌برد. هر دو نیز قضای الهی است. پس با خود شخص است که کدام سناریو را برگزیند. ما هر کدام را بر گزینیم، طبق سنن الهی، قواعد آن سناریو بر ما حاکم خواهد شد»[۱۲].
۲. حجت الاسلام و المسلمین واعظی؛
حجت الاسلام و المسلمین حسین واعظی، نویسنده مقاله «گستره و چگونگی علم امام از منظر كتاب سنت و عقل» در این‌باره گفته‌ است:

«علم معصوم به حوادث، به معنای مجبور بودن وی نیز نخواهد بود. حمران از امام باقر (ع) در باره قیام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (ع) پرسید: «جعلت فداك أرأيت ما كان من أمر قيام علي بن أبي طالب والحسن والحسين (ع) وخروجهم وقيامهم بدين الله عزّ ذكره، وما أصيبوا من قبل الطواغيت إياهم والظفر بهم حتى قتلوا وغلبوا؟ فقال أبو جعفر (ع): يا حمران إن الله تبارك وتعالى قد كان قدّر ذلك عليهم وقضاه وأمضاه وحتمه على سبيل الاختيار ثم أجراه ...».[۱۳]

پس خلاصه این که معصوم از تمام حقایق و حوادث باخبر است، اما مکلّف نیست مطابق آن علم عمل نماید و حوادثی را که خداوند برای معصوم مقدّر کرده است با قید اختیار است، یعنی معصوم می‌تواند آن تقدیر را نپذیرد، اما او با اراده و اختیار خویش قبول می‌کند چون می‌داند خواست خداوند در آن است و خواست خداوند را بر خواست خود مقدم می‌دارد. (...) معصوم می‌تواند به مقتضای علمش عمل نکند و از تقدیر الهی سرباز زند».[۱۴].
۳. حجت الاسلام و المسلمین سعیدی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی رضا سعیدی در «پایگاه اطلاع‌رسانی رسالت» در پاسخ به این پرسش آورده است:

«اولاً: قاتل ائمه (ع) و دیگران همه اختیار و اراده داشته‌اند می‌توانسته‌اند انجام بدهند و می‌توانسته‌اند انجام ندهند.

ثانیاً: علم امام و پیامبر: پیامبر و امام علاوه بر علم عادى كه براى نوع بشر قابل تحصيل است، از علم لدنى و خدادادى علم غيب نيز بهره‌‏مند است. امام به حسب بزرگی رتبه وجودى‏‌اش با لطف و اذن الهى به سرچشمه علم الهى متصل مى‌‏شود و از حقايق حوادث عالم همان‌گونه كه در متن واقع هستند، آگاه مى‌‏شود؛ يعنى علم غيب امام، از سنخ علم الهى و متصل به منبع علم الهى است و همان‌گونه كه در علم الهى بيان شد، اين علم، علم به واقع عينى است و معنى ندارد كه منشأ تغيير در حوادث عالم باشد. بر اساس علم غيب، حقايق حوادث عالم از جمله افعال اختيارى خود امام، همراه با علت تامه‌‏اش كه علم عادى و اراده از اجزاى اين علت است، نزد امام و پیامبر حاضر است و اين حضور، حضور بى واسطه عين معلوم و واقع عينى نزد امام است.

بر اين اساس، امام حقيقت افعال اختيارى خود را، مانند خوردن ميوه مسموم يا ضربت خوردن به دنبال حركت به مسجد كوفه، از منظرى بالاتر كه همان منظر علم الهى است، مى‌‏نگرد. به همين جهت از آن جا كه علم غيب امام، همانند علم الهى، تأثيرى در حوادث عالم ندارد چون به معناى حضور عين وقايع نزد عالم است. امام عكس‌‏العملى نشان نمى‌‏دهد و بر اساس علم عادى بشرى خود عمل مى‏‌كند و نيز به همين علت، اين علم براى امام تكليف‌‏آور نيست؛ چون علمى موجب تكليف است كه مكلف بتواند بر اساس آن علم، منشأ تغيير و تأثير باشد. علاوه بر اين، وقتى امام با لطف و اذن الهى به مرتبه اعلاى كمال و علو وجودى مى‌‏رسد و با منبع علم الهى تماس پيدا مى‌‏كند، در اوج مقام فنا در ذات الهى است. او در اين مقام خود نمى‏‌بيند و خود نمى‌‏پسندد و فقط خدا را مى‌‏بيند و تنها مشيت الهى را مى‏‌پسندد. خواسته‏‌اى غير از خواست و مشيت الهى ندارد و در اين مقام، وقتى اراده و مشيت الهى را بر اساس نظام علت و معلولى و قضا و قدر در تحقق حوادث و پديده‏‌هاى هستى، به دنبال علت تامه‏‌شان مى‌‏يابد، خواسته‌‏اى برخلاف آن ندارد؛ پسندد، آن چه را جانان پسندد. به همين جهت، تلاش براى تغيير اين حوادث از جمله شهادت خود، با قطع نظر از اين كه تأثيرى ندارد. با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله نيز سازگار نيست. لذا علم غيب امام به نحوه شهادت خود، از سنخ علم الهى است كه تأثيرى در حوادث عالم ندارد با توضيحات بالا معلوم شد كه بنا بر نظر تحقيق، سنخ علم ائمه به آينده، از سنخ علوم عادى ما نيست و بنابراين اقدام به امورى كه منجر به شهادت آنان مى‌‏شود، خود را در هلاكت انداختن نيست؛ اضافه بر اين كه درجات و كمالاتى براى ائمه مقدر شده بود كه راه رسيدن آن، از طريق تحمل همين بلاها و مصائب مى‏‌باشد»[۱۵].
۴. آقای شیخ‌زاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة).
آقای شیخ‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«این مسئله می‌تواند به عنوان دلیل مخالفان علم غیب امام به حادثه عاشورا مطرح گردد طبق روایات فراوانی که خواهد آمد معصومین قبل از امام حسین (ع) و خود آن حضرت بارها از جریان عاشورا گزارش داده بودند و این جریان ضروری الوقوع بوده که همان جبر است. در نتیجه باید یا علم امام (ع) را به شهادت خویش انکار کرد یا اینکه جبر را پذیرفت که در این صورت قیام امام از ارزش می‌افتد چون وقتی چاره نداشته باشد نکند پس چه کند؟ و مردم کوفه نیز در بیوفائی و جنگ با آنحضرت مورد ملامت نخواهند بود زیرا آنان مجبور بوده‌اند. پاسخ: موضوع جبر و اختیار از بحث ما خارج است ولی پاسخی که نتیجه مطالع] چندین کتاب است و در غالب کتب کلامی نیز به آن اشاره شده اینست که اراده، علم، قضا و قدر الهی چنین است که کار انسان با قید اختیار از او صادر شود جریان عاشورا نیز همینگونه است که امام با اختیار خود قیام عاشورا را محقق کند و مجبور نباشد... زیرا می‌توانست در همان مدینه بیعت کند یا از راه سفر منصرف گشته و باز گردد وحتی در روز عاشورا نیز می‌توانست تسلیم شود اما با اختیار خود شهادت را برگزید.

مرحوم مازندرانی در این رابطه می‌فرماید: خداوند به ائمه دستور داده بود که بین شهادت و عدم آن مخیّرند ولی خود ائمه شهادت را قبول کردند و خدا و نیز قضاء و امضاء فرمود همچنین مخیر بودند که نفرین کنند تا دشمنان شان نابود شود ولی آنها به خاطر شوق به لقاء الله نفرین نکردند تا اجرشان زیاد گردد.

طبق روایات امام مجبور نبوده:

  1. شخصی از امام رضا (ع) پرسید که آیا علی (ع) قاتل خویش و زمان قتل و مکان آن را می‌دانست امام در جواب فرمود بلی خودش اختیار کرد که در آن شب تقدیرات خدای عزوجل جاری شود.
  2. خدا پیروزی را برای حسین (ع) فرود آورد تا میان آسمان و زمین یعنی آن را به وی نمود و مخیر شد میان پیروزی بر دشمن و ملاقات خدا و ملاقات خدای تعالی را اختیار کرد[۱۶].
  3. راوی بنام حمران از امام باقر (ع) سؤالی می‌کند به این مضمون که امام علی و امام حسن و امام حسین (ع) بخاطر خدا قیام کردند ولی طاغوت ها آنها را شهید کردند و مغلوب گشتند. امام در جواب فرمود: ای حمران خدای تبارک و تعالی مصیبت را برای آنها مقرر کرده و حکم را با قید اختیار خودشان صادر و مورد اجراء و عمل قرار داده "علی سبیل لاختیار" سپس آن را اجراء کرد با سابقه علم آنها بدان از طرف رسول خدا (ص) امام علی و امام حسن و امام حسین (ع) قیام کردند و هر کدام از ما که خموشی گزید از روی علم و بصیرت بود. ای حمران اگر در موقع گرفتاری و یورش سرکشان به آنان از خداوند در خواست می‌کردند که شرّ آنها را بگرداند و اصرار می‌نمودند که از آنها دفع بلا کند و آن سرکشان را نابود سازد و ملکشان را زائل کند هر آئینه آنها را اجابت می‌کرد و از آنها دفاع می‌کرد در این صورت سر رسیدن مدت سرکشان و زوال سلطنت آنها زودتر از بریدن یک گلوبند که پاره شود و از هم بپاشد انجام می‌شد. بدیهی است دلالت این روایات به مجبور نبودن امام در حادثه عاشورا روشن است»[۱۷].

پرسش‌های مصداقی

پرسش‌های وابسته

  1. آیا در میان مخلوقات فقط انسان عالم به غیب می‌شود؟ (پرسش)
  2. آیا انسان آگاه از غیب باید عصمت داشته باشد؟ (پرسش)
  3. چه کسی غیر از خدا عالم به غیب است؟ (پرسش)
  4. آیا همه پیامبران علم غیب داشته‌اند؟ (پرسش)
  5. آیا همه امامان علم غیب داشته‌اند؟ (پرسش)
  6. آیا پيامبران پیش از آغاز وحی و نبوت و امامان پیش تصدی امامت از علم غيب برخوردار بوده‌اند؟ (پرسش)
  7. اگر امام معصوم علم غیب دارد پس چرا قرآن علم غیب را از بشر نفی می‌کند؟ (پرسش)
  8. آیا امام معصوم عالم به غیب است؟ (پرسش)
  9. امام معصوم از چه زمانی صاحب علم غیب می‌شود؟ (پرسش)
  10. آیا غیر معصوم می‌تواند از غیب آگاهی یابد؟ (پرسش)
  11. آیا غیر معصوم می‌تواند پیشگویی کند؟ (پرسش)
  12. آیا پیشگویی‌هایی که افراد غیر معصوم انجام داده‌اند نقض آیات انحصار علم غیب نیستند؟ (پرسش)
  13. آیا علم غیب پیامبران از لحاظ مرتبه یکسان است؟ (پرسش)
  14. آیا آیه ۳۰ سوره بقره مثبت علم غیب فرشتگان است؟ (پرسش)
  15. تفاوت علم غیب خدا و معصوم چیست؟ (پرسش)
  16. آیا مقام علم غیب به غیر معصوم داده می‌شود؟ (پرسش)
  17. شرایط دستیابی غیر معصوم به علم غیب چیست؟ (پرسش)
  18. غیر معصوم از چه راهی می‌تواند به غیب آگاهی یابد؟ (پرسش)
  19. ادراک کدام علوم غیبی برای غیر معصوم ممکن است؟ (پرسش)
  20. آیا غیر معصوم وظیفه دارد به دنبال فراگیری علوم غیبی باشد؟ (پرسش)
  21. وظایف علمی و عملی غیر معصوم در قبال علوم غیبی چیست؟ (پرسش)
  22. در صورت آگاهی از برخی علوم غیبی آیا غیر معصوم اجازه انتقال آن به دیگران را دارد؟ (پرسش)
  23. آیا آگاهی غیر معصوم از غیب با حکمت الهی در امتحان او منافات ندارد؟ (پرسش)
  24. با توجه به اینکه علم غیب غیر خدا ویژه رسولان برگزیده است آگاهی غیر معصوم از برخی امور غیبی چه توجیهی دارد؟ (پرسش)
  25. آیا از راه غیر مشروع می‌توان به علم غیب دست یافت؟ (پرسش)
  26. با توجه به عقیده بداء آیا بهره‌مندی انسان از علم غیب به معنای برتری مخلوق بر خالق نیست؟ (پرسش)
  27. آیا شیطان و فرشتگان می‌توانند به افکار ما آگاهی داشته باشند؟ (پرسش)
  28. آیا از نظر اسلام امکان دارد روزی دستگاهی اختراع شود که قادر باشد ما را به گذشته یا آینده ببرد؟ (پرسش)
  29. آیا آگاهی از سرنوشت به نفع انسان یا به ضرر اوست؟ (پرسش)

پانویس

  1. «با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند»؛ سوره نحل ، آیه ۱۴.
  2. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۱۸، ص ۲۹۳ و ۲۹۴.
  3. و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵
  4. بررسی‌های اسلامی.
  5. در محضر علامه طباطبایی، ص۱۷۴
  6. «و یهودیان گفتند که دست خداوند بسته است، دستشان بسته باد و بر آنچه گفته‌اند لعنت بر ایشان باد بلکه دست‌های او باز است و هرگونه بخواهد می‌بخشد و بی‌گمان آنچه به سوی تو از سوی پروردگارت فرو فرستاده شده است بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان می‌افزاید؛ و میان آنان تا رستخیز دشمنی و کینه‌جویی افکندیم؛ هر بار که آتشی را برای جنگ بر افروختند خداوند آن را خاموش گردانید؛ و در زمین به تباهی می‌کوشند و خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد»؛ سوره مائده، آیه ۶۲.
  7. برای خدا دو مرتبه از علم است؛ علمی مکنون و پنهان شده، که جز او کسی آن را نمی‌داند؛ و از این جهت است که بداء واقع می‌شود؛ و علمی که آن را به ملائکه و رسل و انبیاء تعلیم نموده و ما آن را می‌دانیم؛ بحار الأنوار، ج‏۲۶ ،ص۱۶۳.
  8. برای خدا دو مرتبه از علم است؛ علمی بذل شده و علمی نگه داشته شده؛ امّا علم بذل شده، پس چیزی نیست که خدا آن را تعلیم ملائکه و رسل نموده باشد مگر اینکه ما هم آن را می‌دانیم؛ و امّا علم نگه داشته شده، پس آن همان علمی است که در نزد خدا و در ام الکتاب است؛ هر گاه از آن خارج شد نافذ می‌شود؛ بحار الأنوار، ج‏۲۶ ،ص۱۶۴.
  9. فرشتگان گفتند منزهى تو! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای؛ سوره بقره، آیه ۳۲.
  10. بگو من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ و اگر از غیب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم می‌‏کردم، و هیچ بدى به من نمی‌‏رسید؛ من فقط بیم‌‏دهنده و بشارت‌‏دهنده‏‌ام براى گروهى که ایمان می‌آورند؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  11. [کتاب زندگانى حضرت امام حسین، ص ۲۲]
  12. وبگاه بهترین سخن‌ها
  13. «فدایتان گردم، شما می‌دانید که در قیام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (ع)، و خروج و نهضت آنها برای دین خدا چه واقع شد، و از ناحیه ستمگران و سرکشان که بر آنان مسلّط شده بودند، بر آنها رسیدند آنچه رسیدند، به گونه‌ای که همه کشته و مغلوب شدند. امام فرمود: ای حمران! خداوند تبارک و تعالی، آن مصیبت را با قید اختیار، برای آنها مقدّر و امضاء نموده بود، سپس آن را به اجرا گذاشت»؛ محمد کلینی، کافی، ج۱، ص۲۶۲، ح۴.
  14. مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت با پدیدآورنده.
  15. پایگاه اطلاع‌رسانی رسالت
  16. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى النَّصْرَ عَلَى الْحُسَيْنِ (ع) حَتَّى كَانَ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ثُمَ‏ خُيِّرَ النَّصْرَ أَوْ لِقَاءَ اللَّهِ فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللَّهِ تَعَالَى‏‏‏‏‏»؛ الکافی (ط - الإسلامیة)، ج۱، ص ۲۶۰.
  17. رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا؛ ص ۱۱۶.