آیا شیعیان اهل غلو و اغراقگویی درباره امامانشان هستند؟ (پرسش)
آیا شیعیان اهل غلو و اغراقگویی درباره امامانشان هستند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ شیعه |
مدخل اصلی | غلو |
مدخل وابسته | شیعه - ویژگی امام |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
آیا شیعیان اهل غلو و اغراقگویی درباره امامانشان هستند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث شیعه است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی شیعه مراجعه شود.
تبیین شبهه
شبهه: شیعیان را براستی میتوان اهل غلو نامید؛ زیرا آنان درباره اهل بیت(ع)، خصوصاً امام اولشان، ویژگیها و تواناییهایی را نسبت میدهند که خارج از ظرفیت بشر است. آنان امامان خود را در حدّ خدا بالا میبرند. در زیارتنامههای امامانشان چنان آنان را میستایند که گویا خدا هم به امامانشان نیازمند است؛ برای نمونه، آنان به امامان خود خطاب میکنند و میگویند: «بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ...».
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین مهدی رستمنژاد، در کتاب «پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه» در اینباره گفته است:
«در این باره چند نکته یادآوری میشود:
نکته نخست: «غلو» در لغت به معنی «تجاوز از حد است»[۱]. ابن منظور بین تعدی و غلو فرق قائل است. وی میگوید: «تعدی به معنای تجاوز از حد است؛ ولی غلو به معنای تجاوز زیاد از حد است»[۲]. خداوند آن دسته از اهل کتاب، که عیسی مسیح(ع) را خدا نامیدند، به «غلو» متصف کرده، میفرماید: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ﴾[۳] این نشان میدهد نسبت دادن خدایی به بشر، غلو و زیادهگویی است. مراد از غلو در اصطلاح، همین است؛ یعنی درباره پیشوایان دین، زیادهگویی شود تا آنجا که آنان را تا حد خدایی بالا ببرند.
علامه مجلسی مینویسد: «غلو در اسلام عبارت است از اعتقاد به خدایی پیامبر(ص) و امامان معصوم و افراد دیگر یا باور به شریک بودن ایشان با خدا در معبودیت یا در آفرینش خلق و اعطای روزی یا در صفات ذاتی خدا؛ مانند قدرت، علم و رحمت یا اعتقاد به حلول خدا در افراد و متحد شدن خدا با آنان یا اعتقاد به علم غیب آنان بدون وحی یا الهام یا قول به این که ائمه اطهار(ع) پیامبرند یا اعتقاد به اینکه آنان ارواحشان به تناسب در جسد یکدیگر رفته است یا قول به اینکه معرفت به مقام آنان، باعث اسقاط تکلیف از بنده میشود»[۴]. شهرستانی - از دانشمندان اهل سنت - معنای اصطلاحی غلو را «اعطای مقام الوهیت به پیشوایان دینی» دانسته است[۵]. گفتنی است هیچ شیعه دوازده امامی، چنین باورهایی نسبت به امامان خود ندارد. آنان امامان خود را مخلصترین بنده خدا میدانند و هرگز آنان را از مقام بندگی فراتر نمیبرند، حتی برای آنان مقام تشریع هم قائل نیستند، تا چه برسد به مقام خدایی. شیعیان آنچه از مراتب فضل و کمال برای اهل بیت(ع) قائلاند، از قبیل تصرف در عالم تکوین، اعجاز و علم غیب، همه را به اذن خدا میدانند؛ مانند اعجازی که قرآن به عیسی مسیح(ع) نسبت میدهد. آیا اگر کسی بگوید عیسی مسیح(ع) به اذن خدا مرده را زنده میکرد، دچار «غلو» شده است؟!
نکته دوم: برخی از افراد امت درباره امام علی(ع) گرفتار پدیده غلو شده و میشوند و در منابع اهل سنت نیز وارد شده است؛ از جمله آمده است که پیامبر(ص) به امیر مؤمنان(ع) فرمود: «يَا عَلِيُّ إِنَّمَا مَثَلُكَ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمَثَلِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ أَحَبَّهُ قَوْمٌ فَأَفْرَطُوا فِیهِ»؛ «یا علی! مثال تو در این امت همانند مثال عیسی بن مریم است، قومش او را دوست داشتند، پس درباره وی افراط کردند»[۶]. این گروههای افراطی در کتابهایی مانند ملل و نحل شهرستانی و کتاب الفرق بین الفرق بغدادی معرفی شدهاند. اینان کسانی هستند که قائل به الوهیت علی(ع) شدهاند؛ همانگونه که گروهی از مسیحیان درباره عیسی مسیح(ع) چنین گفتهاند؛ ولی سخن این است که اینها چه ارتباطی با شیعیان دوازده امامی دارند؟! کدام شیعه درباره امیرمؤمنان(ع) چنین سخنی گفته است؟! یکی دانستن شیعیان دوازده امامی با این گروه از غالیان، ریشه در نا آگاهی و جهالت دارد یا از سر عداوت و دشمنی است. چگونه میتوان چنین دروغی را به شیعیان نسبت داد، در حالی که امروز در هر جای عالم میتوان صدای اذان شیعیان را شنید که با صدای بلند میگویند: «أَشْهَدُ أَنَ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ»؛ آیا کسی که هر صبح و شام شهادت میدهد علی(ع)، ولی خداست، میتواند او را هم زمان، خدا بداند؟! چگونه چنین اتهامی را میتوان به شیعیان نسبت داد، در حالی که «غالیان»، هم توسط امامان بزرگوار و هم توسط دانشمندان بزرگ شیعه به عنوان «کافر و گمراه» معرفی شدهاند؟!
امیرمؤمنان علی(ع) میفرماید: «أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِمَّنْ يَغْلُو فِينَا وَ يَرْفَعُنَا فَوْقَ حَدِّنَا كَبَرَاءَةِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ(ع) مِنَ النَّصَارَى»؛ من از کسانی که درباره ما غلو میکنند و ما را بیش از حد ما بالا میبرند به خدا تبری میجویم، همانگونه که عیسی بن مریم از نصاری تبری جست»[۷]. امام رضا(ع) در اعلام انزجار از غلات میفرماید: «الْغُلَاةُ كُفَّارٌ... خَرَجَ مِنْ وَلَايَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَلَايَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ وَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»؛ «غالیان کافرند، هرکس با آنان نشست و برخاست داشته باشد از ولایت خدا و رسول خدا و ولایت ما اهل بیت خارج میشود»[۸]. شیخ مفید - از دانشمندان بزرگ شیعه - درباره غلات مینویسد: «غلات، گروهی از تظاهر کنندگان به اسلاماند که امیرمؤمنان و فرزندانش را به الوهیت و نبوت توصیف نموده و در حق آنان از حد اعتدال تجاوز کردهاند؛ آنان گمراه و کافرند»[۹].
شیخ صدوق - از دیگر علمای شیعه - مینویسد: «اعتقاد ما درباره غلات و مفوضه این است که آنها کافر و بدتر از یهود، نصاری، مجوس، قدریه، حروریه و دیگر فرقههای گمراه هستند»[۱۰]. جالب آنکه علامه مجلسی پس از یادکرد اقسام غلات مینویسد: «باور ما این است که هر یک از اینها سبب خروج از دین است، چنانچه دلیلهای عقلی و نقلی از آیات و روایات بر آن دلالت میکند و اگر احیاناً در روایات، حدیثی باشد که موهم یکی از اقسام غلو باشد، باید آن را تأویل برد و اگر قابل تأویل نباشد، از افترائات غالیان است»[۱۱]. بنابراین، یکی دانستن غلات با شیعیان، افترای بزرگی است.
نکته سوم: «غلو» عمدتاً مربوط به مباحث کلامی و اعتقادی است. باورهای کلامی را باید از کتابهای کلامی جستوجو کرد نه در کتابهای حدیثی و روایی؛ چه بسا مؤلفان کتابهای حدیثی درصدد تجمیع روایات - اعم از صحیح و غیر صحیح - بودهاند؛ بنابراین نمیتوان به صِرف وجود روایات ضعیف، پیروان یک مکتب را به چیزی متهم کرد!! اگر بنا باشد به دلیل چند روایت ضعیف که موهم غلو است یا به دلیل وجود غالیانی که خود را منتسب به شیعه کردهاند، شیعه را به غلو متهم کرد، پس با سایر مسلمانان چه باید کرد؟ زیرا بین سایر مسلمانان نیز از این گروههای افراطی یا روایات اغراقآمیز یافت میشود، حال آیا میتوان به همین دلیل، همه اهل اسلام را به «غلو» متهم کرد؟! از غلاتی که منتسب به اهل سنتاند میتوان غلات راوندیه را نام برد؛ غلاتی که رئیس آنها عبدالله راوندی است. آنان در آغاز به الوهیت منصور عباسی و نبوت ابومسلم خراسانی اعتقاد داشتند که پس از قتل ابومسلم خراسانی در سال ۱۴۱ به اتهام زندقه سوزانده شدند. از این فرقه، گروههایی چون ابومسلمیه ابوهریریه، رزامیه و هاشمیه منشعب شدند[۱۲]. حال آیا میتوان به صرف اینکه این گروه خود را منتسب به اهل سنت میدانند، وهابیان را - که خود را از جماعت اهل سنت میپندارند - به «غلو» متهم کرد؟! همین طور، اگر وجود چند روایت غلوآمیز، دلیل بر این باشد که آن را به عنوان یک باور کلامی به پیروان یک مکتب نسبت داد، پس با روایات غلوآمیزی که در منابع حدیثی مورد قبول وهابیان آمده است چه باید کرد؟!
برای مثال آمده است پیامبر(ص) فرمود: «اگر بنا بود بعد از من پیامبری فرستاده شود، عمر به عنوان پیامبر فرستاده میشد»[۱۳]. با این روایت غلوآمیز چه کسانی را به غلو متهم کنیم؟! یا در روایت وارد شده است که عمر در مسجد مدینه، آن هم در حال ایراد خطبه به ساریه - فرمانده لشکر اسلام در نهاوند - با صدها فرسخ فاصله، فرمان داد که خود را به کوه برساند و خداوند صدای عمر را با آن همه فاصله - از مدینه تا نهاوند - به گوش ساریه رساند و باعث نجات وی شد[۱۴]؛ با این حدیث اغراق آمیز چه کنیم؟ در روایات آمده است که عمر صدای اذان را اول بار مستقیم از جبرئیل شنید و آنگاه پیامبر توسط عمر اذان را آموخت و آن را به بلال فرمان داد تا در اذانها بگوید[۱۵].
ترمذی - صاحب یکی از کتب سته مورد قبول وهابیان - نقل میکند که ابوبکر گفت: سمعت رسول الله(ص) يقول: ما طلعت الشمس على رجل خير من عمر؛ «تا کنون خورشید بر شخصی بهتر از عمر نتابیده است»[۱۶]. آیا عمر از همه پیامبران و از شخص پیامبر(ص) هم بهتر است؟ چرا وهابیان از این روایت احساس غلو نمیکنند؟! اگر شبیه همین عبارات را شیعه درباره علی(ع) نقل میکرد، وهابیان چه میکردند؟ آیا فریاد برنمیآوردند که شیعیان حرفهای غلوآمیز بلکه کفرآمیز بر زبان جاری میکنند؟ ولی حالا که این سخنان بلکه بسی شگفتآورتر، درباره عمر صادر شده است، هیچ اشکالی ندارد! همچنین اگر شبیه این سخنان از پدر معنویشان - ابن تیمیه - صادر شود، هیچ مشکلی ندارد. ابن تیمیه که آنگونه جسارت آمیز در برابر فضائل اهل بیت(ع) موضعگیری میکند، درباره خودش که میرسد میگوید: نحن لا نحس من أنفسنا عجزا عن إبراء الأكمه و الأبرص و إحياء الموتى و نحو هذه الأمور؛ «ما در خودمان نسبت به بینا کردن کور، شفا دادن بیماری برص و حتی زنده کردن مردگان و مانند آن، عجزی سراغ نداریم»[۱۷]. چگونه است وهابیان که کمترین فضیلت اهل بیت پیامبر(ص) را حمل بر غلو میکنند، این جا که نوبت به پدر فکریشان میرسد، هیچ واکنشی نشان نمیدهند؟!
نکته چهارم: اما این که گفته شد شیعیان در زیارتنامهها، امامانشان را چنان بالا میبرند که گویا خدا به آنان نیاز دارد، مثلاً میگویند: «بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ، بکم یرسل السماء، بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ...»؛ «خدا به وسیله شما باران را نازل میکند به وسیله شما فتح میکند و.... در پاسخ به این سخن، گفتنی است که خداوند در انجام کارها به هیچ چیز و هیچ کس نیاز ندارد؛ ولی نیاز نداشتن به معنی این نیست که در امور جاری عالم ارادهاش را از مسیر اسباب جریان نمیدهد؛ بلکه بر اساس قاعده أبى الله أن يجري الأمور إلا بأسبابها، خداوند خود این عالم اسباب را آفرید و ارادهاش را بر مجرای همین اسباب جاری میسازد، این به معنی نیاز داشتن نیست. خداوند مدبر امور است؛ حتی میفرماید از مشرکان هم اگر سؤال شود که ﴿وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ﴾[۱۸] آنان پاسخ خواهند داد: خداوند؛ ولی از آن طرف قرآن تدبیر امور را به فرشتگان دیگر نسبت میدهد: ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا﴾[۱۹].
این نسبتهای دوگانه، هیچ ناسازگاری با هم ندارند؛ زیرا این عالَم، عالم اسباب است و این چیزی است که خدا آن را اینگونه خواسته است؛ در واقع خداوند که تدبیرکننده ذاتی و استقلالی است – تدبیر عالم را از مسیر فرشتگانش انجام میدهد، نه آنکه خداوند برای تدبیر عالم به فرشتگان نیاز دارد. همین نسبتهای دوگانه را در جاهای دیگر شاهد هستیم؛ از این رو، خداوند از یک طرف، گرفتن جان را به خود نسبت میدهد: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾[۲۰] و از سوی دیگر آن را به فرشته مرگ منسوب میکند: ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[۲۱].
از این روشنتر؟! شکی نیست که خداوند عذاب کننده (معذِّب) است؛ ولی در عین حال میفرماید: ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾[۲۲]. اکنون پرسش این است: آیا خداوند برای عذاب مشرکان، نیازی به مؤمنان داشت؟! آیا وهابیان این آیه را غلو میدانند؟! خطاب ﴿يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾[۲۳] چه فرقی با خطاب «بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ» دارد؟ هر پاسخی وهابیان در ﴿يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ دادند، ما نیز در امثال «بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ» میدهیم. تازه تعبیر به «بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ» میتواند بدین معنی باشد که خدا به خاطر شما باران را نازل میکند، نه این که به معنی «باء سببیت» باشد. وهابیان درباره آیه ذیل چه میگویند؟ این که میفرماید: ﴿لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾[۲۴]. آیا به نظرشان این هم غلو است؟ آیا اینجا هم میگویند خدا برای دفع شر از برخیها به افراد دیگر نیاز داشت؟!
گذشته از آن، چنین تعبیراتی در منابع روایی - که مورد قبول وهابیان است - وارد شده است. آیا وهابیان، خودشان را هم به غلو متهم میکنند؟ به روایات ذیل توجه شود:
- احمد بن حنبل و ابن عساکر از امیرمؤمنان علی(ع) روایت کردهاند که از پیامبر(ص) شنید: «الأبدال يكونون بالشام و هم أربعون رجلا كلما مات رجل أبدل الله مكانه رجلا يسقى بهم الغيث و ينتصر بهم على الأعداء و يصرف عن أهل الشام بهم العذاب»؛ «ابدال» در شاماند، آنان چهل تن هستند، هر وقت یکی از آنها از دنیا برود، خداوند جای وی فرد دیگری را قرار میدهد؛ به وسیله آنها باران میفرستند و با آنان شما را بر دشمنان نصرت میدهد و از اهل شام به وسیله آنان عذاب را دور میکند»[۲۵].
- طبرانی در الاوسط از انس نقل میکند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «لن تخلوا الأرض من أربعين رجلا مثل إبراهيم خليل الرحمن فبهم يسقون و بهم ينصرون، ما مات منهم أحد إلا أبدل الله مكانه آخر»؛ «زمین از چهل مرد مانند ابراهیم خلیل خالی نمیشود، شما به وسیله (خاطر) آنان سیراب میشوید و بر دشمنان پیروز میگردید؛ از این گروه نمیمیرند، مگر آنکه خدا مردی دیگر را جایگزینش میکند»[۲۶].
- ابن عساکر از ابن مسعود نقل کرده که پیامبر(ص) درباره ابدال فرمود: «فبهم يحيى و يميت و يمطر و ينبت و يدفع البلاء»؛ «خداوند به وسیله (خاطر) آنان زنده میکند، میمیراند، باران میفرستد، گیاهان را میرویاند و بلا را دفع میکند»[۲۷].
- ابن حبان از ابوهریره نقل میکند: لن تخلوا الأرض من ثلاثين مثل إبراهيم خليل الله، بهم تغاثون و بهم ترزقون؛ «زمین هرگز از سی نفر، که مثل ابراهیم خلیلاند، خالی نمیشود. به وسیله آنان باران بر شما میبارد و روزی داده میشوید»[۲۸].
آیا به صرف وجود این گونه روایات، میتوان همه مسلمانان، حتی خود وهابیان، را به غلو متهم کرد؟ این منطق اگر درست باشد، پس باید از خدا گرفته تا پیامبر(ص) و همه امتش را به غلو متهم کرد!!
شیعیان به تبعیت از امامان بزرگوارشان همواره از غالیان تبری جسته، آنان را کافر و گمراه میدانند. هیچ شیعه اثنی عشری، احدی را در حدّ خدایی بالا نبرده و نمیبرد. آنچه شیعیان برای امامان خود از اعجاز و ولایت تکوینی قائلاند همه آنها را به اذن الهی دانسته که آن بزرگواران بر اثر بندگی خالصانه خدا به آن مقامات بلند رسیدهاند؛ بنابراین، نسبت غلو دادن به شیعیان یک اتهام بیاساس است»[۲۹].
پانویس
- ↑ مفردات الفاظ القرآن، ص۶۱۳، «غلو».
- ↑ لسان العرب، ج۱۵، ص۱۳۲، «غلو».
- ↑ «ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید» سوره نساء، آیه ۱۷۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۵، ص۳۴۶.
- ↑ الملل و النحل، ج۱، ص۹۳.
- ↑ کنز العمال، ج۲، ص۵۰۰، ح۴۵۹۶.
- ↑ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص٢٠١.
- ↑ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۰۳.
- ↑ تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص۱۳۱.
- ↑ اعتقادات فی دین الامامیه، ص۹۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۵، ص۳۴۶.
- ↑ فرق الشیعه، ص۴۶ - ۴۹.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۶۹: لو كان الله باعثا رسولا بعدي لبعث عمر بن الخطاب.
- ↑ ر.ک: کنزالعمال، ج۱۲، ص۵۷۱ - ۵۷۴؛ الاصابه، ج۳، ۵: فقال في إثناء خطبته: يا سارية الجبل الجبل، و رفع صوته فألقاه الله في سمع سارية فانحاز بالناس إلى الجبل.
- ↑ بغیة الباحث، ص۵۱.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۲۸۱، ح۳۷۶۷: «فلقد سمعت رسول الله(ص) يقول: ما طلعت الشمس على رجل خير من عمر».
- ↑ النبوات، ج۱، ص۳۲.
- ↑ «بگو چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی میرساند یا کیست که بر گوش و دیدگان (شما) چیرگی دارد و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد و چه کسی امر (آفرینش) را کارسازی میکند؟ خواهند گفت: خداوند؛ بگو پس آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره یونس، آیه ۳۱.
- ↑ «آنگاه، به فرشتگان کارگزار،» سوره نازعات، آیه ۵.
- ↑ «خداوند، جانها را هنگام مرگشان و آن (جان) را که نمرده است هنگام خوابیدن آن میگیرد و آن را که مرگش را رقم زده است نگاه میدارد و دیگری را تا زمانی معیّن رها میکند؛ بیگمان در این، نشانههایی است برای گروهی که میاندیشند» سوره زمر، آیه ۴۲.
- ↑ «بگو: آن فرشته مرگ که بر شما گماردهاند جان شما را میستاند سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده میشوید» سوره سجده، آیه ۱۱.
- ↑ «با آنان پیکار کنید تا خداوند آنها را به دست شما عذاب کند و خوارشان گرداند و شما را بر آنان پیروزی دهد و دلهای گروهی مؤمن را خنک گرداند» سوره توبه، آیه ۱۴.
- ↑ «با آنان پیکار کنید تا خداوند آنها را به دست شما عذاب کند و خوارشان گرداند و شما را بر آنان پیروزی دهد و دلهای گروهی مؤمن را خنک گرداند» سوره توبه، آیه ۱۴.
- ↑ «پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داوود جالوت را کشت و خداوند به وی پادشاهی و فرزانگی ارزانی داشت و آنچه خود میخواست بدو آموخت، و اگر خداوند برخی مردم را با برخی دیگر باز نمیداشت، زمین تباه میگردید امّا خداوند بر جهانیان بخششی (بزرگ) دارد» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۱۱۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ المعجم الاوسط، ج۴، ص۲۴۷.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۱، ص۳۰۴.
- ↑ المجروحین، ج۲، ص۶۱؛ الدر المنثور، ج۱، ص۳۲۰.
- ↑ رستمنژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۱۰۳-۱۱۲