اثبات ضرورت امامت در نهج البلاغه
مقدمه
در متون کلامی دو گونه تعریف برای امامت بیان شده است:
- تعریف عام امامت: در تعریف عام امامت، پیامبران الهی را نیز شامل میشود. مثل امامت عبارت از زمامداری فراگیر یکی از اشخاص در امور دین و دنیا است. [۱].
- تعریف خاص امامت: در این تعریف، امامت اختصاص دارد به کسی که رهبری دینی و دنیوی مسلمانان را به عنوان جانشین پیامبر (ص) و سلم بر عهده دارد؛ همانند: امامت عبارت است از جانشینی پیامبر در برپایی دین و نگهبانی امت، به گونه ای که پیروی از او بر همه امّت واجب است. [۲]
گاهی از امامت معنانی اعمّی مراد است که مرادف با حاکمیت بوده و قابل اطلاق بر حاکمیت حق و باطل است.
دیدگاه رایج بلکه مورد اتفاق میان متکلمان مسلمان، وجوب امامت است.
دلایل عقلی محض
برخی از دلایلی را که متکلمان برای اثبات وجوب امامت آوردهاند، عقلی محض هستند، یعنی آن دلایلی که از مستقلات عقلی هستند و همه مقدمات آن عقلی باشد؛ مثل استدلال به:
دلایل نقلی محض
برخی از دلایل اثبات امامت، نقلی محضاند، مثل:
دلایل غیر مستقلات عقلی
برخی از دلایل، غیر مستقلات عقلیاند، یعنی برخی از مقدمات آن عقلی و برخی دیگر شرعی است. مثل: استدلال به لزوم اجرای حدود شرعی و حفظ اساس اسلام [۸].
در زمره دلایل نقلی وجوب امامت سخنان امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه است که مورد اشاره قرار میگیرد.
رهبری، ضرورتی اجتماعی
امام علی (ع) در خطبه ۴۰ نهج البلاغه میفرمایند: "وقتی شنید که خوارج میگویند، "لاَ حُكْمَ إِلاَّ لِلَّهِ ، فرمود: سخن حقّی است که به آن باطلی خواسته شده، آری، حکم جز از آن خدا نیست، ولی اینان میگویند که امارت و حکومت ویژه، خداوند است و بس، و حال آنکه، مردم را امیر و فرمانروایی باید، خواه نیکوکار و خواه بدکار، که مؤمن در سایه حکومت او به کار خود پردازد و کافر از زندگی خود تمتّع گیرد تا زمان هر یک به سر آید، حق بیت المال مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن پیکار کنند، و راهها امن گردد، و حق ضعیف را از قوی بستانند، و نیکوکار بیاساید، و از شر بدکار آسوده ماند"[۹]
امامت در معنای عام خود قابل اطلاق به رهبری دینی است. و این اطلاق هم رهبری پیامبر را هم رهبری امام را در بر میگیرد. باید اشاره شود که امامت اطلاق اعمی هم دارد که در این اطلاق، شامل رهبری دینی و غیر دینی میگردد. چنان که در آیات قرآن واژه ائمه، هم درباره پیامبران به کار رفته است، و هم درباره طاغوتها؛ و از روایات اهل بیت (ع) هم این معنا استفاده میشود.
در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است: "امام صادق در دنیا پیوسته دو امام وجود دارد؛ نیکوکار و تبهکار. امام نیکوکار کسی است که این آیه میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۱۰]، امّا پیشوای تبهکار؛ این آیه اشاره به اوست: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ﴾[۱۱].[۱۲]
آنچه سخن امیر مؤمنان (ع) به آن اشاره دارد، این است که اصل وجود رهبر و امام در جامعه، یک ضرورت اجتماعی است؛ زیرا بدون وجود رهبر، چه صالح و چه ناصالح، زندگی اجتماعی بشر سامان نمیپذیرد. چنان که همین مطلب، در فرمایش دیگری از امام امیرالمؤمنین (ع) مورد اشاره قرار گرفته است.
حضرت (ع) در ادامه میفرمایند: "مردم را اصلح نمیکند، مگر امام، نیک یا بد [۱۳]. همین مضمون در فرمایشی از امام صادق (ع) هم آمده است.
نتیجه این که فرمایش امام امیرالمؤمنین (ع) یعنی: «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ » به روشنی بر لزوم و ضرورت امامت، دلالت میکند. امامت مورد نظر، یعنی امامت ائمه حق و صالحان (امامت دینی) یا چنان که در فرمایش امام (ع) آمده است، امارت نیکان، از مصادیق امامت به معنای اعم است.
این فرمایش بیانگر ضرورت اصل امامت، اعم از امامت دینی و یا غیر دینی، است و آنچه در ذیل فرمایش امام (ع) از کارکردهای رهبری جامعه آمده است، تبیین گر این ضرورت اجتماعی است.
همان گونه که امام امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: در سایه استقرار یک حکومت، و وجود رهبر: مؤمنان میتوانند به کار خود مشغول باشند [۱۴] و کافران هم بهرهمند شوند [۱۵] و فرصت خدا دادی زندگی فراهم میگردد [۱۶] به وسیله حکومت بیت المال جمعآوری میگردد [۱۷] و به کمک آن، با دشمنان می توان مبارزه کرد « وَ يُقَاتِلُوا بِهِ اَلْعَدُوَّ» جادهها أمن و امان میگردد «وَ تَأْمَنُ بِهِ اَلسُّبُلُ» و حقّ ضعیفان از نیرومندان گرفته میشود «وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ اَلْقَوِيِّ» نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران، در امان هستند. [۱۸]
امور برشمرده شده حداقلهای لازم برای یک زندگی اجتماعی است، که جز در سایه امام و حکومت، هر چند حکومت حاکم جائر قابل تأمین نیست؛ زیرا در نبودنِ حکومت فتنهها زندگی را بر همه تلخ خواهد کرد و وجود حاکم، مانعی از فتنه افراد آشوب گر هر جامعهای است.
بنا به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) در جای دیگری: "وجود حاکم ظالم بیدادگر، از فتنه و ناامنی مستمر بهتر است" [۱۹]
در اینجا ممکن است این سؤال پیش بیاید که انجام وظایف مذکور از سوی امیر برّ مسلم است، آیا امیر فاجر و ظالم نیز این وظایف را انجام میدهد؟ چرا که در کلام امام (ع) این وظایف برای هر دو بیان شده است، به گونه ای که نشان میدهد که هر دو توان انجام آن را دارند.
در پاسخ این سؤال به این نکته باید توجه کرد که امیر عادل و نیکوکار به یقین این وظایف را انجام میدهد، و اما فاجر ممکن است به طور کامل این وظایف را انجام ندهد، ولی به طور نسبی انجام خواهد داد، زیرا او برای ادامه حکومت خود چاره ای ندارد، جز این که نظم را رعایت کند، در برابر دشمنان خارجی بایستد، جادهها را امن و امان سازد و به طور نسبی جلوی ظلم ظالمان را بگیرد، هر چند خود او یکی از ظالمان است. زیرا در غیر این صورت مردم بر ضدّ او میشورند و دشمنان بر او مسلط میشوند و حکومتش به سرعت بر باد میرود، به همین دلیل غالب حکومتهای ظالم نیز تلاش میکنند امور مذکور را تا حدی رعایت کنند [۲۰]
امامت، ضرورت و استمرار حجتهای الهی
امام امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: "بارخدایا آری، هرگز روی زمین خالی نمیشود از کسی که به حجت الهی قیام کند، خواه ظاهر باشد و آشکار، و یا ترسان و پنهان تا دلائل الهی و نشانههای روشن او باطل نگردد"[۲۱]
تبیین این کلام نورانی و بیان وجه دلالت آن بر ضرورت امامت میطلبد، اموری مورد اشاره قرار گیرد: مورد اول اینکه: این سخن نورانی امام امیرالمؤمنین (ع) قسمتی از فرمایش آن حضرت است که خطاب به کمیل بن زیاد بیان فرمودهاند. این کلام علاوه بر نهج البلاغه در دیگر منابع روائی شیعیان، همانند امالی شیخ طوسی و همچنین منابع روایی اهل سنت آمده است.
با توجه به همین کثرت نقل است که رجالی متبحر مرحوم علامه محمد تقی شوشتری رحمت الله علیه این حدیث را متواتر دانسته است. او میگوید: "كلامه (ع) هذا لكميل متواتر".
عبارت « اَللَّهُمَّ بَلَى» برای استدراک آمده است. « اَللَّهُمَّ» برای استثنا کردن در وسط کلام مورد استفاده قرار میگیرد. هم چنان که «ان شاء الله» در آخر کلام بدین منظور به کار میرود.
امام (ع) در جملات پیش از این عبارت ضمن بر شمردن اقسام عالمان، از این شکوه دارند که جویندگان راستین دانش که در بردارنده تمام شرایط فراگیری علم و دانش آن حضرت باشند، یافت نمیشوند. آنگاه میفرمایند: با مرگ عالمان راستین، علم و دانش از بین میرود. سپس با عبارت « اَللَّهُمَّ بَلَى» روی سخن را از این موضوع برگردانده و وارد مطلب دیگری میشوند که همان عبارت «لاَ تَخْلُو اَلْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » باشد.
عبارت «لاَ تَخْلُو اَلْأَرْضُ» در بحث ما جایگاه مهمی دارد. از این عبارت دوام وجود حجت خدا در زمین به دست میآید. وقتی گفته میشود زمین از امری خالی نمیماند، یعنی آن امر همیشه در زمین است و این چیزی جز بیان دوام وجود آن امر در گستره گیتی نیست؛ زیرا امام (ع) فرمودهاند: هیچگاه زمین از « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » خالی نمیماند.
این سخن در صورتی صادق است که در هر عصری در گستره گیتی امامی وجود داشته باشد. و از امام امیرالمؤمنین (ع) جز سخن راست و درست صادر نمیشود؛ زیرا آن حضرت از اهل بیت (ع) است و اهل بیت طبق مفاد آیه تطهیر حکم به طهارت و پاکی اهل بیت میکند؛ و بر اساس حدیث متواتر ثقلین که اعلان قرینیت اهل بیت با قرآن است، آن حضرت از هر آلودگی از جمله کذب، مبرّا و پاکاند و همانند قرآن کلام آن حضرت حق است.
عبارت « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » رکن مهم در این کلام نورانی و در بحث مورد مظر ما است. درعبارت « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » هر دو جارو مجرور، یعنی « لِلَّهِ » و «بِحُجَّةٍ» به قائم تعلق دارند و معنای افاده شده این است که زمین از فردی که قیام برای خدا کند، و قیامش با دلیل و حجت باشد، خالی نمیماند، به بیان دیگر او کسی است که هم قیامش لله است، هم قیام لله او با حجت و دلیل است.
در واقع با این دو ویژگی او حجت خدا و دلیل او بر بندگانش میشود. چنین فردی در جهان بینی دین یا نبی است، یا وصی نبی که با عنوان حجت از او یاد میشود، یعنی کسی که بهد واسطه او خداوند بر بندگانش احتجام میکند و به وسیله او حجت را بر بندگان تمام نموده است. و از آنجایی که پیامبر اسلام خاتم پیامبران است و بعد از ایشان دیگر پیامبری مبعوث نمیشود، مصداق « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » در فرمایش امام امیرالمؤمنین (ع) فقط وصی پیامبر است که همان امام باشد.
این مطلب در کلام شارحان نهج البلاغه مورد تصریح قرار گرفته است. مرحوم ابن میثم بحرانی میگوید: "قالت الشیعه هذا تصریح منه علیه السلام بوجوب الإمامة بین الناس في کل زمان مادام التكليف باقياً"
و مرحوم شوشتری میگوید: "فلا بد أن یراد بالحجة الأنبیاء و من کان بمنزلتهم من أوصیائهم"
و ابن ابی الحدید هم میگوید: "و هذا یکاد یکون تصریحا بمذهب الامامیه" هر چند او در ادامه به مقتضای پای بندیاش به عقیده اهل سنت این تصری امام را بر ابدال حمل میکند و میگوید: "الا انّ اصحابنا یحملونه علی ان المراد به الابدال". البته این حمل او نابجا و بیدلیل است؛ زیرا بر اساس قاعده حمل مجمل بر مفصل و مشکوک بر متیقن، باید منقولات دالّ بر ابدال بر ائمه (ع) حمل شود، نه بر عکس. لکن امثال ابن ابی الحدید با این سخنان بر دیوار کجی میافزایند که در سقیفه اولین خشت کج آن نهاده شد.
آنچه ذکر شد، تبیین مفهوم « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » و مراد از آن بود که در پرتو فهم عالمان و با توجه به خود این عبارت، بدون در نظر گرفتن قرائن بیان گردید.
بیان به نکتهای هم اشاره شود که این برداشت را قرائن موجود در ادامه کلام امیرالمؤمنین (ع) مسلم و محرز میکند. امام علی (ع) در ذیل فرمایش خود:
- علتی را برای خالی نماندن زمین از « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » ذکر میکند،
- آنگاه اوصاف و ویژگیهایی برای « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » بر میشمارد که این علت و آن اوصاف ما را به یقین میرساند که از مصادیق روشن « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » امام است که حجت خدا نیز است.
درباره علت، باید اشاره کرد که حضرت میفرماید: زمین از « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » خالی نمیماند تا حجتها و دلایل روشن الهی از بین نروند. یعنی فلسفه و علت وجودی این فرد در زمین این است که دلایلی که بندگان را به سوی خدا رهنمون میشود، حفظ شود.
این دلایل یا عقلانیاند یا وحیانی و « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » نگهبان و جلوگیری کننده از نابودی آنها معرفی شده است. و فردی که میتواند چنین باشد، همان امام است؛ زیرا این امام است که هم قیّم قرآن است، که با وجودش قرآن صامت به سخن میآید، هم دفائن و ذخایر معدن عقل بشری را استخراج کرده و آن را کارآمد میسازد.
بدینسان روشن میشود که این استدلال امام امیرالمؤمنین (ع) یک قرینه قوی است بر این که مراد از « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » امام است؛ که یکی از مصادیق حجت به عنوان وصی النبی است.
از همین بخش از فرمایش حضرت، ضرورت امامت به دست میآید. به این بیان که آنچه در عصر خاتمیت مانع باطل شدن و از بین رفتن حجتها و دلایل روشن الهی است، وجود امام است. پس ضروری است که در هر دوره ای امامی در گستره گیتی وجود داشته باشد.
با ضمیمه شدن این ضرورت، به دوام وجود امام که از عبارت پیشین استفاده شد، معلوم میگردد که این فرمایش امام، به صراحت آنچه را امامیه در باب امامت بدان قائل است، بیان میکند. همانگونه که این نکته را متکلم برجسته امامیه و شارح پر تلاش نهج البلاغه، ابن میثم بحرانی مورد تصریح قرار داده است: "قالت الشیعة هذا تصریح منه (ع) بوجوب الإمامة بین الناس في كلّ [زمان مادام التكليف باقياً"
اما قرینه دیگر، ویژگیهایی است که امام علی (ع) برای « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » بر میشمارد. آن حضرت از آنان چنین یاد میکند:
- آنان کم تعداد و اندک هستند؛ « أُولَئِكَ وَ اَللَّهِ اَلْأَقَلُّونَ عَدَداً»؛ اگر راویان فراوانی که از پیامبر (ص) و سلم درباره اوصاء و خلفای ایشان رسیده، که تعداد ایشان را دوازده نفر بیان میکند، ملاحظه میکنیم، روشن میگردد که این توصیف به قلّت چقدر با بیان پیامبر (ص) و سلم همخوان است.
- آنان در پیشگاه الهی از منزلت والایی برخوردارند؛ « اَلْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اَللَّهِ قَدْراً »
- خداوند بدیشان حجتها و دلایل روشن خود را نگاه میدارد، تا ایشان آن دلایل را به همانندان خویش سپرده و در دل همگنان خود به ودیعت نهند؛ «يَحْفَظُ اَللَّهُ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ بِهِمْ حَتَّى يُوْدِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ »
- وجودشان آماج حقیقت دانش و بینش است؛ «هَجَمَ بِهِمُ اَلْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ اَلْبَصِيرَةِ »
- مباشر روح یقیناند؛ «بَاشَرُوا رُوحَ اَلْيَقِينِ »
- پذیرایند آنگه را که مترفان با آن بیگانهاند، و مأنوساند با آنچه که جاهلان از آن در بیماند؛ « اِسْتَلاَنُوا مَا اِسْتَوْعَرَهُ اَلْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اِسْتَوْحَشَ مِنْهُ اَلْجَاهِلُونَ »
- در دنیا با بدنهایی مصاحبتاند که روحشان با عالم بالا در پیوند است؛ «صَحِبُوا اَلدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُتَعَلِّقَةٌ بِالْمَحَلِّ اَلْأَعْلَى»
- آنان خلفای خدا در زمین و دعوت گران به دین اویند؛ « أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ اَلدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ»
این اوصاف و ویژگیها به طور تام، جز در پیامبر یا امام معصوم یافت نمیشود، و آنانند که خلیفة الله در گستره گیتیاند. این اوصاف ما را مطمئن میسازد که در یابیم مراد از « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » پیامبر یا وصی پیامبر یعنی امام است. البته روشن است که مصداق منحصر « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » در عصر خاتمیت، فقط امام معصوم و وصی پیامبر آخر الزمان است؛ زیرا بعد از پیامبر اسلام (ص) و سلم که خاتم الانبیاء است، دیگر پیغمبری مبعوث نخواهد شد.
با توجه به این که در عصر خاتمیت امام مصداق « قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ » است، و حفظ حجتها و دلایل روشن الهی وابسته به وجود امام است، معلوم میشود که مفاد فرمایش امیرالمؤمنین (ع) اعلام ضرورت امامت است. و این فرمایش امیرالمؤمنین (ع) مؤید به آیات قرآن نیز است.
همچنین در منابع روایی، روایات فراوانی از ائمه اطهار (ع) نقل شده است که با بیانهای گوناگون مسأله اضطرار به حجت را بیان کردهاند.
در روایتی از راه اوصاف و ویژگیهای خداوند، به این مطلب میپردازد و بیان میدارد که بعد از اثبات آفریننده ای حکیم و متعالی که از اوصاف مادی به دور است، و او را نه میتوان دید، نه میتوان لمس کرد و نه با او میتوان رو در رو شد، به ناچار باید کسانی که بتوانند با بشر ارتباط برقرار کنند از طرف او انسانها را به مصالح و مفاسدشان رهنمون شوند، و این افراد، همان پیامبران و حجج الهی هستند که در هر زمانی وجود دارند و با ادلّه و براهین برای دیگران شناخته میشوند.
در حدیثی دیگر فردی در محضر امام (ع) استدلال خود را در راستای احتیاج به حجت و امام از طریق نیاز قرآن، به قیم و مفسر دانا که همه قرآن را بداند و خطا به دانش او راه نیابد، بیان میکند و امام (ع) بیان او را تأیید میکند.
در روایت دیگری همین بیان نسبت به قرآن و سنت پیامبر (ص) و سلم آمده است.
نتیجه هر دو بیان این است که اگر قرآن و سنت نبوی بخواهند نقش هدایتگری خود را ایفا نمایند، وجود امام در کنار آنها ضروری و حتمی است. این حقیقت نابی است که حدیث شریف ثقلین با صدای رسا آن را در عالم اسلام بیان داشته است.
گاه در بیانات گهربار اهل بیت (ع) مسأله حتمیت وجود امام در هر عصری به این طریق بیان شده است که حجت خدا بر مردم، در صورتی تام بوده و محقق میشود که از طرف خداوند امامی در میان مردم باشد؛ یعنی باز خواست شدن بندگان نسبت به وظایفی که از طرف خداوند بر عهده آنها گذاشته شده است، فقط در چنین صورتی صحیح است. در این گروه از روایات وجود امام، مصحح احتجاج خداوند بر بندگان شمرده شده است.
از طرفی راه نیل به قرب الهی و هدایت تکالیف و وظایفی است که بر عهده آنها نهاده میشود که با انجام یا عدم انجام این تکالیف، هدایت یا ضلالت تحقق مییابد.
گاهی هم مسأله ضرورت وجود امام بدین گونه ابراز شده است که زمین هیچ گاه از وجود امام خالی نخواهد بود. و این لزوم و ضرورت چنین مورد تعلیل واقع شده که به واسطه وجود امام و تحت راهنماییهای اوست که مؤمنان از آفت ایجاد نقص یا زیاده در دین در امان خواهند بود. و با وجود امام است که حق ازباطل باز شناخته میشود و به برکت وجود اوست که زمین از نابودی در امان است.
بعد از آنکه معلوم شد طبق فرمایش امیر مؤمنان (ع) زمین هیچ گاه از حجت الهی خالی نخواهد ماند، و پس از آنکه روشن شد ضرورت وجود حجت الهی در زمین یک حقیقت قرآنی است که در روایات اهل بیت (ع) هم به وفور آمده است، و حکم عقل هم آن را مورد تأیید و تأکید قرار داده است.
دیگر سخنانی از این دست که چرا در کشور و شهر و روستایی از طرف خدا حجتی نیامده است؟ یا این که چرا در تاریخ گزارشی از حجت الهی در سرزمینهایی غیر از غرب آسیا نیامده است؛ نمیتواند خدشه ایی به قطعتیت و کلیت این باور متقن دینی وارد سازد؛ چون این تردید افکنیها شبهه در برابر گزاره و آموزه قطعی است و شبهه در برابر امر قطعی مسموع و پذیرفتنی نیست. وانگهی چنین تردید افکنیهایی منحصر به موارد ذکر شده هم نخواهد بود؛ زیرا باز گفته خواهد شد چرا برای هر فردی حجتی ارسال نشده؟ یا چرا برای هر فرد چندین حجت ارسال نشده؟[۲۲]
منابع
پانویس
- ↑ "الإمامة ریاسة عامة لشخص من الأشخاص فی امور الدین و الدنیا"؛ الطوسی، محمد بن السن بن علی، الرسائل العشر، قم، نشر اسلامی، ص ۱۰۳
- ↑ "الإمامة خلافة الرسول فی إقامة الدنی و حفظ حوزة الملّة بحیث یجب اتّباعه علی کافّة الأمّة"؛الجرجانی الشریف علی بن محمد شرح المواقف عضدالدین الایجی، ج ۴، ص ۳۷۷
- ↑ کشف المراد، ص ۳۶۳، تقریباً همه متکلمان امامیه این دلیل را در بحث اثبات وجوب امامت آوردهاند.
- ↑ التفتازانی، مسعود بن عمر، «شرح المقاصد»، ج ۵، ص ۲۳۷
- ↑ «و کافران میگویند: چرا نشانهای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ تو، تنها بیمدهندهای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
- ↑ لوامع الحقایق فی اصول العقاید، ج ۲، ص ۳
- ↑ التفتازانی، مسعود بن عمر «شرح العقائد النسفیه» ص ۲۳۲، «لوامع الحقایق فی اصول العقاید»، ج ۲، ص ۳
- ↑ التفتازانی، مسعود بن عمر «شرح المقاصد»، ص ۲۳۶
- ↑ «قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لاَ حُكْمَ إِلاَّ لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلاَءِ يَقُولُونَ لاَ إِمْرَةَ إِلاَّ لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ اَلْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا اَلْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اَللَّهُ فِيهَا اَلْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ اَلْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ اَلْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ اَلسُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ اَلْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى أَنَّلَهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لَمَّا سَمِعَ تَحْكِيمَهُمْ قَالَ حُكْمَ اَللَّهِ أَنْتَظِرُ فِيكُمْ وَ قَالَ أَمَّا اَلْإِمْرَةُ اَلْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا اَلتَّقِيُّ وَ أَمَّا اَلْإِمْرَةُ اَلْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا اَلشَّقِيُّ إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِكَهُ مَنِيَّتُهُ»
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ تفسیر اهل بیت (ع) ج۹، ص۴۵۴؛ بحارا لأنوار، ج۲۴، ص۱۵۷؛ بصایرالدرجات، ص۳۲
- ↑ «فَإِنَّ اَلنَّاسَ لاَ يُصْلِحُهُمْ إِلاَّ إِمَامٌ بَرُّ أَوْ فَاجِرٌ»
- ↑ «يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ اَلْمُؤْمِنُ»
- ↑ «وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا اَلْكَافِرُ »
- ↑ « وَ يُبْلِغُ اَللَّهُ فِيهَا اَلْأَجَلَ»
- ↑ « وَ يَجْمَعُ بِهِ اَلْفَيْءَ»
- ↑ «حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌ، أَوْ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ »
- ↑ «سُلْطَانٌ ظَلُومٌ خَيْرٌ مِنْ فِتَنٍ تَدُومُ»
- ↑ اقتباس از: مکارم شیرازی، ناصر، «پیام امام شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه»، ج ۲، ص ۴۳۷
- ↑ « اَللَّهُمَّ بَلَى لاَ تَخْلُو اَلْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ خَافٍ مَغْمُورٍ لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اَللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ »
- ↑ پایگاه اطلاعرسانی نشست دورهای اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم