اهل بیت پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اهل بیت (ع) و مقتضیات زمان

از آنجا که حرکت تکاملی و تحول، از مقومات هر اجتماع است و مؤلفه‌های این تغییر در اختیار فرد نیست؛ افراد اثرگذار هر جامعه با توجه به اهدافی که دارند رویکرد خود را در چهارچوب ارزش‌هایی که دارند با این تغییرات تنظیم می‌کنند[۱]؛ لذا در جامعه‌ای که بر اساس یک مسلک خاص شکل گرفته و مدیریت می‌شود رهبران جامعه همه لیاقت و استعداد خود را در خدمت آن مسلک و مصلحت اکثریت جامعه به کار می‌گیرند؛ حتی اگر مطابق میل اکثریت نباشد[۲].

اهل بیت (ع) نیز از بین همه رویکردهایی که ممکن است افراد شاخص و تأثیرگذار در پیش بگیرند عمدتاً رویکرد مبتنی بر مصلحت را در پیش گرفته‌اند[۳]. شاخصه این رویکرد آن است که اهداف عالی هرگز تغییر نمی‌کند؛ ولی در اهداف میانی به فراخور شرایط، ممکن است از هدفی چشم‌پوشی شود و برای رسیدن به اهداف از بین روش‌های مشروع، روش سازگار با هدف گزینش می‌شود[۴]. هدف عالی اهل بیت (ع) پیاده‌سازی اسلام ناب (ص) و تربیت انسان و حاکم کردن آرمان‌های متعالی الهی بر جوامع بشری است[۵] و نمونه اهداف میانی، تشکیل حکومت به معنای زعامت سیاسی[۶] و اقامه عدالت اجتماعی[۷] و ایجاد و حفظ تشکیلات شیعیان و پیروان بوده است[۸]. اهل بیت (ع) در طول زندگی‌شان هرگز از هدف عالی خود دور نشده‌اند؛ ولی در انتخاب اهداف میانی و روش‌های نیل به اهداف متناسب با اقتضائات زمان روش‌های مختلفی را در پیش گرفته‌اند.

دوران امامت اهل بیت (ع) را با معیارهای مختلفی تقسیم‌بندی کرده‌اند[۹]. یکی از آنها تقسیم دوران اهل بیت (ع) به چهار دوره کلی است: سکوت: از رحلت رسول اکرم (ص) شروع شد و با آغاز حکومت امیرالمؤمنین (ع) پایان یافت. حکومت و قدرت: دوره حکومت امام علی (ع) و امام مجتبی (ع)است. صلح و شهادت: بیست سال میان صلح امام حسن (ع) (سال ۴۱ هجری) و شهادت امام حسین (ع) (سال ۶۱ هجری) است. روزگار تعقیب: بعد از شهادت سیدالشهدا (ع) تا دو قرن بعد و آغاز غیبت است[۱۰] که ایشان در هر دوره‌ای راهبردی خاص را در پیش گرفته‌اند:

دوره اول؛ دوران سکوت یا همکاری

دوره‌ای است که حاصل تلاش‌های ۲۳ ساله پیامبر (ص) به صورت یک نهال نوپا بوده و با تهدیدهای مختلف دشمنان بیرونی و منافقان داخلی و آشنا نبودن افراد تازه مسلمان با حقیقت اسلام ناب، روبه‌رو است[۱۱]؛ به همین جهت حضرت امیر (ع) روش سکوت و همراهی را در پیش گرفته، با مشورت‌ها و تعالیم الهی خود ضمن حفظ اساس اسلام، نیازهای معرفتی مسلمانان را برطرف می‌کردند و با تربیت نیروهای ارزشی و مستعد، زمینه حفظ میراث ارزشمند پیامبر اسلام (ص)‌و ترویج معارف ناب اسلامی را فراهم می‌فرمودند[۱۲].[۱۳]

دوره دوم؛ قدرت

در این دوره حضرت علی (ع) با توجه به اقبال مردم، زعامت سیاسی را به دست گرفتند و به اقتضای زمان با اقتدا به قرآن و سنت نبوی اقدام به اصلاح انحرافات و بدعت‌های به وجود آمده در دین کردند، همچنین بدون باج دادن به سه گروه منحرف «اصحاب صفین»، «اصحاب جمل» و «خوارج»، با اقتدار در مقابل آنها ایستادگی کرده و ریشه این انحرافات را که محصول دور شدن از معارف ناب اسلامی است از بین بردند[۱۴] و با اجرای دقیق احکام و قوانین اسلامی در سطوح مختلف سیاسی ـ اجتماعی، الگویی مترقی از حکومت دینی بر پایه اشاعه عدالت ارائه کردند[۱۵]. امام حسن (ع) نیز مدت کوتاهی حکومت را در دست داشتند، تا اینکه جریان منحرف بنی‌امیه که در زمان ایشان به اوج خود رسیده بود، معارضه را شروع کرده و راه را بر حکومت اسلامی بست[۱۶].

در این دوره، معاویه آغازگر جریانی بود که در آن ارزش‌های اسلامی از محتوای واقعیشان فاصله گرفتند و تنها ظاهری از آنها باقی مانده بود و دستگاه انسان‌ساز اسلام تبدیل به ابزاری شد که انسان‌ها را به سوی دنیا و شهوات سوق می‌داد[۱۷]. در چنین شرایطی امام (ع)، با اتخاذ تصمیمات به هنگام، دولت جابر اموی را رسوا کرده[۱۸]، به شکلی هوشمندانه و زیرکانه جریان اصیل اسلامی را از آلوده شدن به کانال خلافت اموی حفظ کردند. همچنین ارکان خاندان پیامبر (ص) و تعداد اندک شیعیان راستین خود را حفظ کردند[۱۹].[۲۰]

دوره سوم؛ صلح امام حسن (ع) تا شهادت امام حسین (ع)

امام حسن (ع) بعد از مدتی کوتاه با یک نرمش قهرمانانه با معاویه صلح کرد. این صلح باعث شد تا از طرفی، اندک شیعیان راستینی که در رکاب امام (ع) بودند، جانشان حفظ شود؛ زیرا با توجه به شرایط فتنه و زیرکی معاویه، شهادت امام (ع) و یارانش به نتیجه مطلوب منتهی نمی‌شد. امام (ع) با انتخاب راهبرد صلح و گنجاندن شرایطی خاص در ضمن این صلح‌نامه، منافقان را رسوا و چهره حقیقی دشمنان را به مردم شناساندند و بعد از صلح نیز مرجعیت دینی جریان اصیل اسلامی را عهده‌دار شدند و با معارف خود اندیشه‌های اسلام ناب را ترویج دادند[۲۱]. امام حسین (ع) نیز در طول ده سال حیات معاویه راهبرد صلح را در پیش گرفته و به صلح برادر پایبند بودند[۲۲] و مرجعیت دینی مسلمانان را بر عهده داشتند[۲۳].

با آغاز حکومت یزید، دستگاه طاغوتی به گونه‌ای شکل گرفت[۲۴] که حتی در ظاهر هم بسیاری از احکام اسلامی رعایت نمی‌شد و این بزرگ‌ترین خطری بود که منجر به نابودی کامل اسلام و جامعه می‌شد[۲۵]. با درخواست یزید از امام (ع) برای بیعت، شرایط زمان، تغییرات گسترده‌ای کرد و امام متناسب با این شرایط دست به قیام زدند و هدف از قیام را عمل به یک تکلیف دینی یعنی نجات جامعه اسلامی از انحراف و بازگرداندن اسلام به مسیر اصلی خود قرار دادند[۲۶]. این قیام باعث رسوایی کامل دستگاه فساد بنی‌امیه شد و فرهنگ عاشورا الگوی همه آزادی‌خواهان و برای همیشه زمینه‌ساز پویایی اسلام ناب محمدی (ص) می‌گردید[۲۷]. در مجموع می‌توان دوره سوم را دوره «تلاش سازنده کوتاه مدت برای تشکیل حکومت اسلامی» دانست[۲۸].[۲۹]

دوره چهارم؛ روزگار تعقیب سیاست‌های دوره سوم

امام سجاد (ع) در آغاز امامت خود و در اسارت، پیام شهادت پدر بزرگوارش را به گوش همگان رسانده و توجه مردم را به عترت پیامبر (ص) که به خاطر انحرافات جامعه آن روز، به فراموشی سپرده شده بود، جلب نمودند[۳۰] و تلاش کردند حقانیت اهل بیت (ع) و استحقاق ایشان نسبت به خلافت و امامت را بر همگان اثبات کنند[۳۱]. ایشان با خفقان شدیدی در دوران اقتدار مروانیان مواجه بودند[۳۲]؛ چنانکه با هرگونه حرکت عملی آشکار، ریشه تشیع قطع می‌شد[۳۳]؛ لذا آن حضرت نهضت نیمه مخفی و فعالیت پنهان خود را که از زمان امام حسن (ع) شروع شده بود، ادامه دادند[۳۴] و در قالب زنده نگه داشتن یاد امام حسین (ع) و دعا و نیایش‌های خود از این راهبرد جهت ارائه معارف ناب اسلامی بهره بردند[۳۵] و بدون جلب توجه دشمن، زمینه شکل‌گیری تشکیلات شیعیان را فراهم کردند[۳۶]. ایشان ضمن پرهیز از درگیری مستقیم؛ کارهای حاشیه‌ای همچون دست و پنجه نرم کردن خفیف با حاکمان زمان و موضع‌گیری در برابر علمای منحرف را جهت شکستن فضای خفقان جامعه در دستور کار قرار داده بودند[۳۷].

امام باقر (ع) در دوره‌ای به امامت رسیدند که مروانیان در اوج قدرت بودند و همه مخالفین را سرکوب کرده بودند و چندان احساس خطری نداشتند و فضا مقداری برای شیعیان باز شده بود[۳۸]؛ ازاین رو ایشان بعد از این مدت طولانی که مردم از معارف ناب الهی محروم شده بودند بلافاصله درصدد انتقال گسترده معارف در حوزه‌های مختلف دینی برآمدند و متناسب با زمان به جبران کاستی‌های معرفتی مسلمانان و مستحکم کردن مبانی اسلامی پرداختند و دوره گسترش معارف دینی آغاز شد و همچنین تشکیلاتی که پایه‌اش را امام سجاد (ع) گذاشته بود، ارتقا دادند تا جایی که خلیفه اموی از ناحیه حضرت احساس خطر جدی نموده و علیه ایشان اقدام کرد[۳۹]. ایشان یک‌تنه با کمک تعداد معدودی از اصحاب خود توانستند در فضایی که دنیای مادی و منحط غلبه پیدا کرده بود سخن حق را زنده کنند[۴۰].

امام صادق (ع) در دوران افول بنی‌امیه به امامت رسیدند و با جامعه‌ای مواجه شدند که در نتیجه فاصله گرفتن از قرآن و عترت در یک زمان طولانی، مذاهب منحرف کلامی و فقهی مختلف در سرتاسر ممالک اسلامی ریشه دوانده بود؛ به همین جهت، ایشان نهضت علمی پدر بزرگوارشان را جهت مقابله با این فرقه‌ها و پربار کردن میراث علمی اسلام ناب ادامه داده و همچنین تشکیلات پیروانشان را گسترده‌تر و منسجم‌تر کردند و با تربیت افراد مختلف، زمینه‌ساز ترویج اسلام ناب شدند. در این دوران برخی نهضت‌های علوی رخ داد که امام (ع) به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم از آنها حمایت می‌کردند[۴۱]. امام کاظم (ع) با حاکمان مقتدر و جبار بنی‌العباس هم‌عصر بودند که اجازه هیچ‌گونه تلاش آشکار را نمی‌دادند؛ از این‌رو راهبرد تقیه را با دو ویژگی مظلومیت و قداست اتخاذ کردند[۴۲].

ایشان گاهی افرادی را با امر به تقیه در دستگاه حکومت وارد می‌کردند که در دوران اختناق بتوانند به شیعیان کمک کنند و گاهی به صورت علنی و آشکار همکاری با حکومت جابر را مورد سرزنش قرار می‌دادند، تا قبح همکاری با دستگاه ظلم شکسته نشود[۴۳]. گواه موفقیت امام کاظم (ع) در پیشبرد نهضت اهل بیت (ع) تغییر رفتار حاکمان با ایشان از تجلیل و تکریم فراوان به زندانی کردن و شکنجه است[۴۴]. امام رضا (ع) تا قبل از ولایتعهدی با استفاده از فرصت هرج و مرجی که بنی‌عباس گرفتارش بودند، به عنوان مرجعیت دینی به نشر معارف پرداخت تا آنجا که مأمون احساس خطر کرده و ایشان را به مرو دعوت کرد، تا علاوه بر تخریب جایگاه ایشان، شیعیان را کنترل کند. اما امام (ع)، هنگام خروج از مدینه کراهت خود را از رفتن ابراز کردند. در طول مسیر تا جایی که امکان داشت به تبیین معارف اصیل پرداختند و در مرو نیز ابتدا از قبول ولایتعهدی امتناع کرده و سپس به شرط عدم دخالت در امور قبول کردند. این راهبرد امام رضا (ع) باعث شد که از طرفی مأمون از دستیابی به مقاصدش باز بماند و از طرفی فضای باز سیاسی برای شیعیان حاصل شد[۴۵]. راهبرد امام نهم و دهم و یازدهم چند شاخصه کلی دارد که زمینه‌ساز غیبت امام دوازدهم (ع) است. امام جواد (ع) در کودکی به امامت رسیدند و با مشارکت در مباحث علمی مختلف و آشکار کردن اعجاز علمی خود، زمینه حقانیت و درستی سخن خود را اثبات کردند[۴۶]. می‌توان گفت این امر شرایط را برای پذیرش امامت امام دوازدهم (ع) در کودکی فراهم کرد. امام هادی (ع) توانست عده زیادی از بزرگان شیعیان را در شهر سامرا جمع و اداره کند و به وسیله آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیای اسلام برساند. این عده تواستند شبکه‌های شیعه را در قم، خراسان، ری، مدینه، یمن و دیگر مناطق دوردست رواج بدهند به گونه‌ای که روز به روز بر تعداد مؤمنان به مکتب اهل بیت (ع)، افزوده می‌شد[۴۷]. در این دوره نیز افراد خاصی که رازدار ائمه (ع) بودند و به عنوان وکیل یا باب و صاحب سِرّ شناخته می‌شدند، واسطه بین امام (ع) و مردم بودند[۴۸].

دوره چهارم فراز و فرودهای مختلفی در دل خود داشت. در این دوره ائمه اطهار (ع) در کنار فعالیت راهبردی برای تبیین اسلام ناب و مبارزه با تحریف آن[۴۹] از طریق تبیین مبانی نظری امامت از دیدگاه اسلام[۵۰]، "تلاش درازمدت خود را برای تشکیل حکومت اسلامی و عینیت بخشیدن به ایدئولوژی اسلام" پیگیری کردند[۵۱].

اقتضائات زمان و نحوه تعامل جامعه با اهل بیت (ع) به غیبت امام دوازدهم (ع) منتهی شد[۵۲] و همان‌طور که بزرگان فرموده‌اند: اصل وجود امام لطف است و دخالت او در امور جامعه لطفی دیگر و غیبت او از ماست[۵۳]. وجود آن حضرت استمرار نبوت انبیا (ع) و دعوت اولیای الهی است و پرچم همه آنها در دست آن حضرت است[۵۴]، تا با ظهور خود زمین را از عدل و داد پر کند[۵۵]. انتظار فرج آن حضرت در دوره غیبتشان منحصر در انتظار فرج نهایی نیست؛ بلکه به معنای عدم وجود بن‌بست در زندگی بشر و از این‌رو افضل اعمال است[۵۶]. از آنجا که امام (ع) با کمک همین انسان‌ها عدل و داد را در جهان حاکم می‌کند، انسان منتظر باید پیوسته خود و جامعه را مهیای یاری کردن امام کند[۵۷]. تشکیل نظام جمهوری اسلامی ایران نیز گامی بلند در راستای تحقق مقدمات همین امر است[۵۸].[۵۹]

منابع

پانویس

  1. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۱۸۶؛ ج۲۱، ص۳۰۱.
  2. حسینی بهشتی، سید محمد، ولایت، امامت، روحانیت، ص۱۸۹-۱۹۰.
  3. حکیم، سید محمدباقر، دور اهل البیت (ع) فی بناء الجماعة الصالحة، ج۱، ص۲۹۹.
  4. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۱۰۰.
  5. امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۲۹۸؛ ج‌۱۸، ص۴۲۱-۴۲۲؛ آیت الله خامنه‌ای، ۱۹/۹/۱۳۷۵.
  6. امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۴۰۶؛ آیت الله خامنه‌ای، مکتوبات، ۲۶/۷/۱۳۶۸.
  7. امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۵۲۹؛ ج۱۵، ص۲۱۳؛ ج‌۱۸، ص۱۵۴؛ ج۲۱، ص۴۰۶.
  8. خامنه‌ای، سید علی، «سیره ائمه (ع): پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)»، پاسدار اسلام (ماهنامه)، قم، سال ۱۳۶۱، ش۹، ص۱۰؛ خامنه‌ای، سید علی، پیشوای صادق، ص۲۸.
  9. ر. ک: صدر، سید محمدباقر، اهل البیت (ع) تنوع ادوار و وحدة هدف، ص۱۱۵؛ حکیمی، محمدرضا، امام در عینیت جامعه، ص۱۷-۷۹؛ پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۶۹؛ صفایی حائری، علی، درس‌هایی از انقلاب، دفتر دوم: تقیه، ص۲۲۱.
  10. خامنه‌ای، سید علی، پیشوای صادق، ص۱۴-۱۷.
  11. خامنه‌ای، سید علی، پیشوای صادق، ص۱۴.
  12. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۴۸۵-۴۸۷؛ آیت الله خامنه‌ای، ۸/۲/۱۳۶۸.
  13. فرخی، مصطفی، مقاله «اهل بیت»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی‌، ص ۲۳۶.
  14. ر. ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۳۱۹؛ آیت الله خامنه‌ای، ۸/۲/۱۳۶۸؛ ۲۰/۶/۱۳۸۸.
  15. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۸، ص۱۵۴؛ آیت الله خامنه‌ای، ۶/۵/۱۳۸۶.
  16. آیت الله خامنه‌ای، ۲۲/۱/۱۳۶۹.
  17. آیت الله خامنه‌ای، ۲۲/۱/۱۳۶۹.
  18. امام خیمنی، صحیفه امام، ج۱۶، ص۸۷.
  19. آیت الله خامنه‌ای، ۲۲/۱/۱۳۶۹.
  20. فرخی، مصطفی، مقاله «اهل بیت»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی‌، ص ۲۳۶.
  21. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۶۱۹، ۶۳۷-۶۵۶؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲، ص۳۷۱؛ ج۲، ص۱۱۸؛ خامنه‌ای، سید علی، انسان ۲۵۰ ساله، ص۱۱۷.
  22. آیت الله خامنه‌ای، ۲۲/۱/۱۳۶۹.
  23. آیت الله خامنه‌ای، ۱۸/۲/۱۳۷۷.
  24. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۵۲۷.
  25. آیت الله خامنه‌ای، ۶/۱/۱۳۷۱.
  26. آیت الله خامنه‌ای، ۱۹/۳/۱۳۷۴.
  27. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۵۲-۵۳؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۷، ص۵۲-۵۳؛ آیت الله خامنه‌ای، ۱۹/۱۰/۱۳۸۷.
  28. خامنه‌ای، سید علی، پیشوای صادق، ص۱۷.
  29. فرخی، مصطفی، مقاله «اهل بیت»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی‌، ص ۲۳۷.
  30. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۷، ص۵۴؛ خامنه‌ای، سید علی، انسان ۲۵۰ ساله، ص۱۶۹.
  31. خامنه‌ای، سید علی، انسان ۲۵۰ ساله، ص۱۹۶، ۲۰۱.
  32. خامنه‌ای، سید علی، «سیره ائمه (ع): پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)»، پاسدار اسلام (ماهنامه)، قم، سال ۱۳۶۱، ش۹، ص۱۰-۱۱.
  33. خامنه‌ای، سید علی، «سیره ائمه (ع): پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)»، پاسدار اسلام (ماهنامه)، قم، سال ۱۳۶۱، ش۹، ص۱۰-۱۱.
  34. خامنه‌ای، سید علی، پیشوای صادق، ص۲۷؛ خامنه‌ای، سید علی، «سیره ائمه (ع): پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)»، پاسدار اسلام (ماهنامه)، قم، سال ۱۳۶۱، ش۹، ص۱۰-۱۱.
  35. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۳۱-۳۲؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۸، ص۴۲۱-۴۲۲.
  36. خامنه‌ای، سید علی، انسان ۲۵۰ ساله، ص۱۹۶.
  37. خامنه‌ای، سید علی، انسان ۲۵۰ ساله، ص۱۹۷؛ خامنه‌ای، سید علی، پیشوای صادق، ص۱۷-۲۷.
  38. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۴، ص۴۱۴.
  39. ر. ک: خامنه‌ای، سید علی، پیشوای صادق، ص۲۸-۴۵.
  40. آیت الله خامنه‌ای، ۱۹/۴/۱۳۶۸.
  41. ر. ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۳۵-۳۶؛ خامنه‌ای، سید علی، پیشوای صادق، ص۵۵۳.
  42. آیت الله خامنه‌ای، مکتوبات، ۱۸/۵/۱۳۶۳.
  43. آیت الله خامنه‌ای، مکتوبات، ۲۶/۷/۱۳۶۸.
  44. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۸۵-۹۱؛ آیت الله خامنه‌ای، مکتوبات، ۲۶/۷/۱۳۶۸.
  45. ر. ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۱۳-۱۳۹؛ خامنه‌ای، سید علی، انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۰۸-۳۰۹.
  46. خامنه‌ای، سید علی، انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۲۲.
  47. آیت الله خامنه‌ای، ۳۰/۵/۱۳۸۳.
  48. خامنه‌ای، سید علی، پیشوای صادق، ص۹۴.
  49. خامنه‌ای، سید علی، پیشوای صادق، ص۱۷.
  50. خامنه‌ای، سید علی، پیشوای صادق، ص۱۴.
  51. خامنه‌ای، سید علی، پیشوای صادق، ص۱۷.
  52. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ص۳۳۵.
  53. خواجه نصیر طوسی، محمد بن محمد، تجرید الاعتقاد، تحقیق سیدمحمد حسینی جلالی، ص۲۲۱.
  54. آیت الله خامنه‌ای، ۲۹/۶/۱۳۸۴.
  55. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ص۳۳۸.
  56. صدوق، محمد بن علی، کتاب من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۴، ص۳۸۳.
  57. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۴۰۶.
  58. ر. ک: امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۱۳-۱۷؛ آیت الله خامنه‌ای، ۲۷/۵/۱۳۸۷.
  59. فرخی، مصطفی، مقاله «اهل بیت»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی‌، ص ۲۳۸.