بحث:سید علی محمد شیرازی
نویسنده: آقای ظرافتی
تفصیلی
تولد و تحصیل
سید علی محمد شیرازی در سال ۱۲۳۵ در شیراز به دنیا آمد. در کودکی به مکتب شیخ عابد رفت و خواندن و نوشتن و سیاه مشق آموخت. شیخ عابد که از شاگردان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی بود، از همان دوران، علی محمد را با نام رؤسای شیخیه "احسائی و رشتی" آشنا کرد؛ به طوری که چون سید علی محمد در حدود نوزده سالگی به کربلا رفت، در درس سید کاظم رشتی حاضر شد. در مدتی که نزد سید کاظم رشتی شاگردی میکرد، با مسائل عرفانی و تفسیر و تأویل آیات و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا شد و از آرای شیخ احمد احسائی آگاهی یافت. به علاوه هنگام اقامت در کربلا، از درس ملاصادق خراسانی که او نیز مذهب شیخی داشت بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از کتب ادبی متداول آن ایام را خواند. در ۱۲۵۷ به شیراز بازگشت و در هر فرصت، مطالعه کتب دینی را فراموش نمیکرد. خودش میگوید: همانا کتاب سنابرق، اثر سید جعفر علوی "مشهور به کشفی" را خواندم و باطن آیاتش را مشاهده کردم: "و لقد طالعت سنا برق جعفر العلوی و شاهدت بواطن آیاتها".
سید علی محمد، گذشته از دلبستگی به اندیشههای شیخی و باطنی به ریاضتکشی نیز مایل بود و هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیدهدم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر بر بام خانه، رو به خورشید اورادی میخواند[۱].
ادعای بابیت
پس از درگذشت سید کاظم رشتی، مریدان و شاگردان وی جانشینی برای وی میجستند که به قول ایشان مصداق "شیعه کامل" یا "رکن رابع" باشد. در این باره، میان چند تن از شاگردان سید کاظم رشتی رقابت افتاد. سید علی محمد نیز در این رقابت شرکت کرد، بلکه پای از جانشینی سید کاظم رشتی فراتر نهاد و خود را "باب" امام زمان(ع) یا "ذکر" او یعنی واسطه میان امام و مردم شمرد. ادعای سید علی محمد، چون شگفت آورتر از دعاوی سایر رقیبان بود، واکنش بزرگتری یافت و نظر گروهی از شیخیان را به سوی وی جلب کرد. هجده تن از شاگردان سید کاظم رشتی که همگی شیخی مذهب بودند و بعدها سید علی محمد آنها را "حروف حی" نامید پیرامونش را گرفتند. سید علی محمد در آغاز امر، بخشهایی از قرآن کریم را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود، تأویل کرد و آنجا به تصریح نوشت که امام دوازدهم شیعیان او را مأمور کرده است جهانیان را ارشاد کند و خویشتن را "ذکر" نامید. همین که مدتی از دعوت وی سپری شد و گروهی به او گرویدند، ادعای خود را تغییر داد و از مهدویت سخن به میان آورد و گفت: "منم آن کسی که هزار سال است که منتظر آن هستید". سپس به ادعای نبوت و رسالت برخاست و به گمان خود، احکام اسلام را با آوردن کتاب بیان نسخ کرد. بدین ترتیب، سید علی محمد هرچند زمانی دعاوی خود را به مقامات بالاتری تغییر میداد و سخنان پیشین را برای یارانش تأویل میکرد و آنان را در پی خود میکشید[۲].
توبههای صوری
پس از بازگشت سید علی محمد به بوشهر"در زمانی که هنوز از ادعای بابیت امام زمان(ع) فراتر نرفته بود" به دستور والی فارس در رمضان ۱۲۶۱ ق دستگیر و به شیراز فرستاده شد. در شیراز او را تنبیه کردند آنگاه نزد امام جمعه آن شهر اظهار توبه و ندامت کرد و به قول یکی از موافقان خود بر فراز منبر در حضور مردم گفت: "لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند! لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند!...". پس از آن شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماکو تبعید شد. در دورانی که در آن قلعه زندانی بود، با مریدانش ملاقات و مکاتبه داشت و از اینکه میشنید آنان در کار تبلیغ دعاوی او میکوشند به شوق میافتاد و سخنانی را به عنوان کلمات الهی به مریدان عرضه میداشت؛ چنانکه کتاب بیان را در همان قلعه نوشت.
دولت محمد شاه قاجار برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند، در صفر ۱۲۶۴ وی را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه و در اواخر سلطنت محمد شاه به تبریز بردند و مجلسی با حضور ناصر الدین میرزا "که در آن وقت ولیعهد بود" و چند تن از علما ترتیب دادند. سید علی محمد را در آن مجلس حاضر کردند. سید علی محمد در آنجا آشکارا از مقام مهدویت خود سخن گفت؛ ولی در پاسخ اشکالات و پرسشهای علمای حاضر فروماند. پس از آشکار شدن عجزسید علی محمد در اثبات ادعای خود، وی را چوب زده تنبیه نمودند. او از دعاوی خویش تبری جست و اظهار پشیمانی کرد و خطاب به ولیعهد توبهنامه رسمی نوشت. صورت توبهنامه سید علی محمد را یکی از مریدانش در کتاب خود آورده است. بدینسان سید علی محمد از دعاوی خود بازگشت؛ ولی توبه او صوری بود، چنانکه قبلا در شیراز نیز بر فراز منبر و برابر مردم نیابت و بابیت خود را انکار کرد؛ اما چیزی نگذشت که ادعاهای بالاتری را به میان آورد و از پیامبری و رسالت خویش سخن گفت[۳].
اعدام
در اواخر سلطنت محمد شاه و پس از مرگ او، از سوی مریدان سید علی محمد آشوبهایی در کشور پدید آمد و آنان چنین میپنداشتند که یاران مهدی موعودند و به زودی جهان را در تسخیر خود خواهند گرفت و بر شرق و غرب فرمانروایی میکنند. میان ایشان و نیروی دولتی، جنگ درگرفت و فتنه آنان با پیروزی قوای دولت و کشته شدن ملا محمد علی بارفروشی در جمادی الثانی ۱۲۶۵ پایان گرفت. در زنجان نیز شورشی به سرکردگی ملا محمد علی زنجانی پدید آمد که به شکست بابیان انجامید. در تهران نیز گروهی از بابیان به رهبری علی ترشیزی بر آن شدند تا ناصر الدین شاه و امیر کبیر و امام جمعه تهران را به قتل رسانند؛ اما نقشه آنان کشف شد و ۳۸ تن از سران بابیان دستگیر و هفت تن از آنها کشته شدند. شگفت آنکه مریدان سید علی محمد در جنگهای قلعه طبرسی و زنجان، از مسلمانی دم میزدند و نماز میگزاردند و از "بابیت" سید علی محمد جانبداری میکردند. ظاهرا در آن هنگام هنوز ادعای مهدویت و نبوت وی به آنها نرسیده بود؛ ازاینرو به اعتراف وقایع نگاران بابی برخی از بابیان به محض اینه در "بدشت" از ادعای مهدویت سید علی محمد و تغییر احکام اسلام باخبر شدند، به شدت از او روی گرداندند[۴].
پس از مرگ محمد شاه و بالا گرفتن فتنه بابیه، میرزا تقی خان امیر کبیر ـ صدراعظم ناصر الدین شاه ـ مسامحه در کار سید علی محمد باب را روا ندید و تصمیم گرفت او را در ملأ عام به قتل رساند و از این راه آتش شورشها را فرونشاند. برای این کار، از برخی علما فتوا خواست؛ ولی به گفته ادوارد براون: دعاوی مختلف و تلون افکار و نوشتههای بیمغز و بیاساس و رفتار جنونآمیز او علما را بر آن داشت که به علت شبهه جنون بر اعدام وی رأی ندهند. با وجود این برخی از علما که احتمال جنون درباره سید علی محمد را نمیدادند و او را مردی دروغگو و ریاست طلب میشمردند، به قتل وی فتوا دادند و سید علی محمد همراه یکی از پیروانش در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶ در تبریز اعدام و تیرباران شد[۵].
عقاید علی محمد باب
علی محمد باب، از آغاز دعوت خود، عقاید و آرای متناقضی ابراز داشت. آنچه از بیان "مهمترین کتاب او نزد پیروانش" فهمیده میشود، آن است که وی خود را برتر از همۀ انبیای الهی میانگاشته و مظهر نفس پروردگار میپنداشته است و عقیده داشته که با ظهورش، آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن به پا شده است. به علاوه علی محمد خود را مبشر ظهور بعدی شمرده و او را "من یظهره اللّه" خوانده است و در ایمان پیروانش بدو تأکید فراوان دارد. علی محمد در حقانیت این آرا پافشاری نموده و در برخورد با افرادی که بابی نباشند، خشونت بسیاری را سفارش کرده است؛ چنانکه در الواح بیان دربارۀ وظیفه اولین فرمانروای بابی میگوید: "چون فرمانروای بابی توانایی یافت، هیچکس ـ جز بابیها ـ را بر روی زمین باقی نگذارد". وی، در بیان فارسی فرمان میدهد همه کتابها را محو و نابود کنند؛ جز کتبی که درباره آیین وی پدید آمده یا میآید. همچنین تأکید کرده است پیروانش جز کتاب بیان و آنچه بدان وابسته میشود نیاموزند. افکار سید علی محمد باب مجموعهای از برخی آرای شیخیان و باطنیان "تأویلگرایان" و صوفیان و کسانی که به علم حروف و اعداد گرایش داشتهاند و پارهای از دعاوی شخصی بوده است[۶].
برخی از اعتقادات بابیه عبارتاند از: اعتقاد به تجسد خداوند در "هیکل" میرزا حسین علی با تجلی و جلوه خدا در بهاء؛ منسوخ بودن ادیان پیشین و رسالت جدید؛ انکار قیامت؛ اعتقاد به "من یظهره الله"[۷].
آثار علی محمد باب
علی محمد باب، آثاری از خود به جای نهاده که برخی از آنها چاپ شده و پارهای دیگر به دلیل کشاکشهای داخلی میان پیروانش هنوز به چاپ نرسیده است. جز آثاری که پیش از این نام بردیم، برخی کتابهای دیگر او عبارتاند از: "پنج شأن"، "دلائل السبعة"، "صحیفه عدلیه"، "تفسیر سوره کوثر"، "تفسیر سوره بقره"، "قیوم الأسماء"، "کتاب الروح".
آثار علی محمد باب غالباً به زبان عربی نوشته شده و سرشار از غلطهای صرفی و نحوی است. البته وی کوشیده است ـ برای آنکه نشان دهد سخنانش رنگ قرآنی دارد ـ گفتارش را با سجع و وزن همراه سازد و با آنکه یگانه معجزه خود را همین سخنان میشمارد، تکلف و ابتذال در عباراتش سخت آشکار است[۸].
بابیه
سید علی محمد شیرازی از آنجا که در ابتدای دعوتش مدعی بابیت امام دوازدهم بود ملقب به "باب" گردید و پیروانش "بابیه" نامیده شدند و او بنیانگذار فرقه بابیه شناخته میشود.
باب در اصطلاح به کسی گفته میشود که به معصومان(ع) بسیار نزدیک است و در همه کارها یا کاری خاص، نماینده مخصوص آنان شمرده میشود. در تاریخ ائمه معصومین(ع) فرد مورد اعتماد و رابط خاص میان امام و پیروان او را باب میگویند. بابیت سمتی بوده در حضور حضرات معصومین که در تاریخ، حالات آن مشخص است که چه کسی از اصحاب فلان امام، حائز این منصب بوده است. بر این اساس، میتوان وکیل یا نماینده امام را "باب" امام نامید؛ چنانکه جمعی از اصحاب امامان(ع) باب آن بزرگواران بودهاند؛ مانند "رشید هجری" باب سید الشهداء(ع)، "یحیی بن ام الطویل مطعمی" باب حضرت سجاد(ع)، "جابر بن یزید جعفی" باب امام باقر(ع). در عصر غیبت صغری، باب، لقب نواب اربعه آن حضرت بوده که آن چهار تن ابواب آن حضرت بوده و شیعیان در آن عصر، به وسیله آنها به امام خود راه مییافتند و مشکلات خود را به حضرتش عرضه میکردند، اما در همان عصر، شیادانی بودند که از این لقب "باب" و "بابیت" سوءاستفاده کرده، خود را بدان مشهور ساخته و به فریب عوام الناس میپرداختند[۹].
رفته رفته این واژه با سوءاستفاده مدعیان دروغین ـ به ویژه "بابیت" ـ روبه رو شد. ادعاهای نادرست کسانی چون سید علی محمد باب، این واژه را از جایگاه واقعیاش دور و متروک ساخت؛ به گونهای که امروزه کمتر درباره نمایندگان امام(ع) به کار میرود و بیشتر برای اشاره به کسانی است که به دروغ، خود را نماینده معصومان معرفی میکنند[۱۰].
بابیت
- "باب" در لغت فارسی به معنای پدر، سزاوار، ملایم، متعارف و حاجب است. در عربی نیز به معنای "در" و "محل ورود و خروج" به کار میرود.
- راغب اصفهانی میگوید: محل دخول و ورود به چیزی را باب میخوانند؛ مانند "باب المدینه" یا "باب البیت"[۱۱].
- در روایات فراوانی، از پیشوایان معصوم(ع) با عنوان "باب اللّه" یاد شده است[۱۲]. در دعای ندبه میخوانیم:" أَيْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتَى "[۱۳] بنابراین باب، یعنی چیزی که میتوان به وسیله آن، به چیز دیگر رسید. حدیث " أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا "[۱۴]؛ بدان معنا است که به وسیله حضرت علی(ع) میتوان به شهر علم دست یافت. از دیگر موارد، میتوان به "باب الحوائج"، "باب حطه"، "باب مدینة علم النّبی(ص)"[۱۵] ، "باب الحکمة" و "باب اللّه" اشاره کرد.
- اما در اصطلاح "باب" امامان(ع)، به کسی گفته میشود که به معصومان(ع) بسیار نزدیک است و در همه کارها یا کاری خاص، نماینده مخصوص آنان شمرده میشود[۱۶]. بر این اساس، میتوان وکیل یا نماینده امام را "باب" امام نامید؛ چنانکه ابن شهرآشوب مینویسد: جمعی از اصحاب امامان(ع) باب آن بزرگواران بودهاند؛ مانند "رشید هجری" باب سید الشهداء(ع)[۱۷]، "یحیی بن ام الطویل مطعمی" باب حضرت سجاد(ع)[۱۸]، "جابر بن یزید جعفی" باب امام باقر(ع)[۱۹].
- رفته رفته این واژه با سوءاستفاده مدعیان دروغین - به ویژه "بابیت" - روبه رو شد. ادعاهای نادرست کسانی چون سید علی محمد باب، این واژه را از جایگاه واقعیاش دور و متروک ساخت؛ به گونهای که امروزه کمتر درباره نمایندگان امام(ع) به کار میرود و بیشتر برای اشاره به کسانی است که به دروغ، خود را نماینده معصومان معرفی میکنند[۲۰].
سید علی محمد شیرازی
- سید علی محمد شیرازی در سال ۱۲۳۵ در شیراز به دنیا آمد[۲۱]. در کودکی به مکتب شیخ عابد رفت و خواندن و نوشتن و سیاه مشق آموخت. شیخ عابد که از شاگردان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی بود[۲۲]، و از همان دوران، علی محمد را با نام رؤسای شیخیه "احسائی و رشتی" آشنا کرد؛ به طوری که چون سید علی محمد در حدود نوزده سالگی به کربلا رفت، در درس سید کاظم رشتی حاضر شد[۲۳]. در مدتی که نزد سید کاظم رشتی شاگردی میکرد، با مسائل عرفانی و تفسیر و تأویل آیات و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا شد و از آرای شیخ احمد احسائی آگاهی یافت[۲۴]. به علاوه هنگام اقامت در کربلا، از درس ملا صادق خراسانی که او نیز مذهب شیخی داشت بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از کتب ادبی متداول آن ایام را خواند[۲۵]. در ۱۲۵۷ به شیراز بازگشت و در هر فرصت، مطالعه کتب دینی را فراموش نمیکرد.
- خودش میگوید: همانا کتاب سنابرق، اثر سید جعفر علوی "مشهور به کشفی" را خواندم و باطن آیاتش را مشاهده کردم" و لقد طالعت سنا برق جعفر العلوی و شاهدت بواطن آیاتها "[۲۶].
- سید علی محمد، گذشته از دلبستگی به اندیشههای شیخی و باطنی به ریاضتکشی نیز مایل بود و هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیدهدم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر بر بام خانه، رو به خورشید اورادی میخواند[۲۷].
- پس از درگذشت سید کاظم رشتی، مریدان و شاگردان وی جانشینی برای وی میجستند که به قول ایشان مصداق "شیعه کامل" یا "رکن رابع" باشد. در این باره، میان چند تن از شاگردان سید کاظم رشتی رقابت افتاد. سید علی محمد نیز در این رقابت شرکت کرد، بلکه پای از جانشینی سید کاظم رشتی فراتر نهاد و خود را "باب" امام زمان (ع) یا "ذکر" او یعنی واسطه میان امام و مردم شمرد. ادعای سید علی محمد، چون شگفت آورتر از دعاوی سایر رقیبان بود، واکنش بزرگتری یافت و نظر گروهی از شیخیان را به سوی وی جلب کرد. هجده تن از شاگردان سید کاظم رشتی که همگی شیخی مذهب بودند "و بعدها سید علی محمد آنها را حروف حی نامید" پیرامونش را گرفتند[۲۸]. سید علی محمد در آغاز امر، بخشهایی از قرآن کریم را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود، تأویل کرد و آنجا به تصریح نوشت که امام دوازدهم شیعیان او را مأمور کرده است جهانیان را ارشاد کند و خویشتن را "ذکر" نامید.
- همین که مدتی از دعوت وی سپری شد و گروهی به او گرویدند، ادعای خود را تغییر داد و از مهدویت سخن به میان آورد و گفت: "منم آن کسی که هزار سال میباشد که منتظر آن میباشید"[۲۹]. سپس به ادعای نبوت و رسالت برخاست و به گمان خود، احکام اسلام را با آوردن کتاب بیان نسخ کرد[۳۰].
- بدین ترتیب، سید علی محمد هرچند زمانی دعاوی خود را به مقامات بالاتری تغییر میداد و سخنان پیشین را برای یارانش تأویل میکرد و آنان را در پی خود میکشید. پس از بازگشت سید علی محمد به بوشهر "در زمانی که هنوز از ادعای بابیت امام زمان(ع) فراتر نرفته بود" به دستور والی فارس در رمضان ۱۲۶۱ ق دستگیر و به شیراز فرستاده شد. در شیراز او را تنبیه کردند آنگاه نزد امام جمعه آن شهر اظهار توبه و ندامت کرد و به قول یکی از موافقان خود بر فراز منبر در حضور مردم گفت: "لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند! لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند! ..."[۳۱] پس از آن شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماکو تبعید شد. در دورانی که در آن قلعه زندانی بود، با مریدانش ملاقات و مکاتبه داشت و از اینکه میشنید آنان در کار تبلیغ دعاوی او میکوشند به شوق میافتاد و سخنانی را به عنوان کلمات الهی به مریدان عرضه میداشت؛ چنانکه کتاب بیان را در همان قلعه نوشت[۳۲].
- دولت محمد شاه قاجار برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند، در صفر ۱۲۶۴ وی را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه و در اواخر سلطنت محمد شاه به تبریز بردند و مجلسی با حضور ناصر الدین میرزا "که در آن وقت ولیعهد بود" و چند تن از علما ترتیب دادند. سید علی محمد را در آن مجلس حاضر کردند.
- سید علی محمد در آنجا آشکارا از مقام مهدویت خود سخن گفت؛ ولی در پاسخ اشکالات و پرسشهای علمای حاضر، فروماند[۳۳]. پس از آشکار شدن عجز سید علی محمد در اثبات ادعای خود، وی را چوب زده تنبیه نمودند. او از دعاوی خویش تبری جست و اظهار پشیمانی کرد و خطاب به ولیعهد توبهنامه رسمی نوشت. صورت توبهنامه سید علی محمد را یکی از مریدانش در کتاب خود آورده است[۳۴].
- بدین سان سید علی محمد از دعاوی خود بازگشت؛ ولی توبه او صوری بود، چنانکه پیش از توبه اخیر در شیراز نیز بر فراز منبر و برابر مردم نیابت و بابیت خود را انکار کرد؛ اما چیزی نگذشت که ادعاهای بالاتری را به میان آورد و از پیامبری و رسالت خویش سخن گفت. در اواخر سلطنت محمد شاه و پس از مرگ او از سوی مریدان سید علی محمد آشوبهایی در کشور پدید آمد[۳۵]. و آنان، چنین میپنداشتند که یاران مهدی موعودند و بزودی جهان را در تسخیر خود خواهند گرفت و بر شرق و غرب فرمانروایی میکنند.
- میان ایشان و نیروی دولتی، جنگ درگرفت و فتنه آنان با پیروزی قوای دولت و کشته شدن ملا محمد علی بارفروشی در جمادی الثانی ۱۲۶۵ پایان گرفت. در زنجان نیز شورشی به سرکردگی ملا محمد علی زنجانی پدید آمد که به شکست بابیان انجامید. در تهران نیز گروهی از بابیان به رهبری علی ترشیزی بر آن شدند تا ناصر الدین شاه و امیر کبیر و امام جمعه تهران را به قتل رسانند؛ اما نقشه آنان کشف شد و ۳۸ تن از سران بابیان دستگیر و هفت تن از آنها کشته شدند. شگفت آنکه مریدان سید علی محمد در جنگهای قلعه طبرسی و زنجان، از مسلمانی دم میزدند و نماز میگزاردند و از "بابیت" سید علی محمد جانبداری میکردند[۳۶].
- ظاهرا در آن هنگام هنوز ادعای مهدویت و نبوت وی بدیشان نرسیده بود؛ ازاینرو به اعتراف وقایع نگاران بابی برخی از بابیان به محض اینکه در "بدشت" از ادعای مهدویت سید علی محمد و تغییر احکام اسلام باخبر شدند، به شدت از او روی گرداندند[۳۷].
- پس از مرگ محمد شاه و بالا گرفتن فتنه بابیه، میرزا تقی خان امیر کبیر - صدراعظم ناصر الدین شاه - مسامحه در کار سید علی محمد باب را روا ندید و تصمیم گرفت او را در ملأ عام به قتل رساند و از این راه آتش شورشها را فرونشاند. برای این کار، از برخی علما فتوا خواست؛ ولی به گفته ادوارد براون: دعاوی مختلف و تلون افکار و نوشتههای بیمغز و بیاساس و رفتار جنونآمیز او علما را بر آن داشت که به علت شبهه خبط دماغ بر اعدام وی رأی ندهند[۳۸].
- با وجود این برخی از دانشمندان که احتمال خبط دماغ درباره سید علی محمد را نمیدادند و او را مردی دروغگو و ریاست طلب میشمردند، به قتل وی فتوا دادند و سید علی محمد همراه یکی از پیروانش در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶ در تبریز تیرباران شد[۳۹].
عقاید
- علی محمد باب، از آغاز دعوت خود، عقاید و آرای متناقضی ابراز داشت. آنچه از بیان "مهمترین کتاب او نزد پیروانش" فهمیده میشود، آن است که وی خود را برتر از همه انبیای الهی میانگاشته و مظهر نفس پروردگار میپنداشته است[۴۰] و عقیده داشته که با ظهورش، آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن به پا شده است[۴۱]. به علاوه علی محمد خود را مبشر ظهور بعدی شمرده و او را "من یظهره اللّه" خوانده است و در ایمان پیروانش بدو تأکید فراوان دارد[۴۲]. علی محمد در حقانیت این آرا پافشاری نموده و در برخورد با افرادی که بابی نباشند، خشونت بسیاری را سفارش کرده است؛ چنانکه در الواح بیان درباره وظیفه اولین فرمانروای بابی میگوید: " چون فرمانروای بابی توانایی یافت، هیچکس- جز بابیها- را بر روی زمین باقی نگذارد"[۴۳].
- وی، در بیان فارسی فرمان میدهد همه کتابها را محو و نابود کنند؛ جز کتبی که درباره آیین وی پدید آمده یا میآید. همچنین تأکید کرده است پیروانش جز کتاب بیان و آنچه بدان وابسته میشود نیاموزند[۴۴]. افکار سید علی محمد باب مجموعهای از برخی آرای شیخیان و باطنیان "تأویلگرایان" و صوفیان و کسانی که به علم حروف و اعداد گرایش داشتهاند و پارهای از دعاوی شخصی بوده است.
- از آنچه گفته شد میتوان برخی باورهای بابیه را در موارد زیر خلاصه کرد:
- اعتقاد به تجسد خداوند در "هیکل" میرزا حسین علی با تجلی و جلوه خدا در بهاء؛
- منسوخ بودن ادیان پیشین و رسالت جدید؛
- انکار قیامت؛
- اعتقاد به "من یظهره الله"[۴۵].
آثار
- علی محمد باب، آثاری چند از خود به جای نهاده که برخی از آنها چاپ شده و پارهای دیگر به دلیل کشاکشهای داخلی میان پیروانش هنوز به چاپ نرسیده است. جز آثاری که پیش از این نام بردیم، برخی کتابهای دیگر او عبارتاند از: "پنج شأن"، "دلائل السبعة"، "صحیفه عدلیه"، "تفسیر سوره کوثر"، "تفسیر سوره بقره"، "قیوم الأسماء"، "کتاب الروح".
- آثار علی محمد باب غالبا به زبان عربی نوشته شده و سرشار از غلطهای صرفی و نحوی است. البته وی کوشیده است- برای آنکه نشان دهد سخنانش رنگ قرآنی دارد- گفتارش را با سجع و وزن همراه سازد و با آنکه یگانه معجزه خود را همین سخنان میشمارد[۴۶]، تکلف و ابتذال در عباراتش سخت آشکار است[۴۷].
باب در موعودنامه
- باب در تاریخ ائمه معصومین (ع) فرد مورد اعتماد و رابط خاص میان امام و پیروان او را میگویند. بابیت سمتی بوده در حضور حضرات معصومین که در تاریخ، حالات آن مشخص است که چه کسی از اصحاب فلان امام، حائز این منصب بوده است. از جمله: رشید هجری، باب امام مجتبی (ع)، یحیی ابن ام طویل، باب امام سجاد (ع)، جابر بن یزید جعفی، باب امام باقر (ع) بودهاند. در عصر غیبت صغری، باب، لقب نواب اربعه آن حضرت بوده که آن چهار تن ابواب آن حضرت بوده و شیعیان در آن عصر، به وسیله آنها به امام خود راه مییافتند و مشکلات خود را به حضرتش عرضه میکردند، اما در همان عصر، شیادانی بودند که از این لقب "باب" و "بابیت" سوءاستفاده کرده، خود را بدان مشهور ساخته و به فریب عوام الناس میپرداختند و باتوجه به اینکه آنان از پیش، به این بیت رفیع مرتبط بوده و یا دم از تشیع میزدند، مورد پذیرش عوام واقع میشوند. کسانی که به دروغ دعوی بابیت و نیابت حضرت مهدی (ع) در آن عصر را داشتهاند بر حسب نقل شیخ طوسی عبارت بودند از: شریعی، محمد بن نصیر نمیری یا فهری، احمد بن هلال کرخی، حسین بن منصور حلاج، ابو العزاقر شلمغانی، ابو دلف کاتب. البته برخی از آنها در عهد امامت حضرت عسکری (ع) دعوی نیابت و بابیت از آن حضرت داشتند از جمله فهری یا نمیری و حسن بن محمد بن بابا قمی که حضرت مکرّر آنها را لعن و نفرین مینمود[۴۸][۴۹].
بابیه در موعودنامه
- بنیانگذار فرقه بابیه سید علی محمد شیرازی است. از آنجا که او در ابتدای دعوتش مدعی بابیت امام دوازدهم شیعه بود و خود را طریق ارتباط با امام زمان میدانست، ملقب به "باب" گردید و پیروانش "بابیه" نامیده شدند. سید علی محمد در سال ١٢٣٥ ق. در شیراز به دنیا آمد. در کودکی به مکتب شیخ عابد رفت و خواندن و نوشتن آموخت. شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسائی (بنیانگذار شیخیه) و شاگردش سید کاظم رشتی بود و لذا سید علی محمد از همان دوران با شیخیه آشنا شد، بهطوری که چون سید علی محمد در سن حدود نوزده سالگی به کربلا رفت در درس سید کاظم رشتی حاضر شد. در همین درس بود که با مسائل عرفانی و تفسیر و تأویل آیات و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا گردید. قبل از رفتن به کربلا، مدتی در بوشهر اقامت کرد و در آنجا به "ریاضتکشی" پرداخت. نقل شده است که در هوای گرم بوشهر بر بام خانه رو به خورشید اورادی میخواند. پس از درگذشت سید کاظم رشتی تا مریدان و شاگردان وی جانشینی برای او میجستند که مصداق "شیعه کامل" یا "رکن رابع" شیخیه باشد؛ میان چند تن از شاگردان رقابت افتاد و سید علی محمد نیز در این رقابت شرکت کرد، بلکه پای از جانشینی سید رشتی فراتر نهاد و خود را باب امام دوازدهم شیعیان یا "ذکر" او، یعنی واسطه میان امام و مردم شمرد. هجده تن از شاگردان سید کاظم رشتی که همگی شیخی مذهب بودند از او پیروی کردند.
- علی محمد در آغاز امر بخشهایی از قرآن را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود تأویل کرد و تصریح کرد که از سوی امام زمان (ع)، مأمور به ارشاد مردم است. سپس مسافرتهایی به مکه و بوشهر کرد و دعوت خود را آشکارا تبلیغ نمود. یارانش نیز در نقاط دیگر به تبلیغ ادعاهای علی محمد پرداختند. پس از مدتی که گروههایی به او گرویدند، ادعای خود را تغییر داد و از مهدویت سخن گفت و خود را مهدی موعود معرفی کرد و پس از آن ادعای نبوت و رسالت خویش را مطرح کرد و مدعی شد که دین اسلام فسخ شده و خداوند دین جدیدی همراه با کتاب آسمانی تازه به نام "بیان" بر او نازل کرده است. علی محمد در کتاب "بیان"، خود را برتر از همه پیامبران دانسته و خود را مظهر نفس پروردگار پنداشته است.
- در زمانی که علی محمد هنوز از ادعای بابیت امام زمان (ع) فراتر نرفته بود، به دستور والی فارس در سال ١٢٦١ ق. دستگیر و به شیراز فرستاده شد و پس از آنکه در مناظره با علمای شیعه شکست خورد، اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت: "لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند." پس از این واقعه شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماکو تبعید شد. در همین قلعه با مریدانش مکاتبه داشت و از اینکه میشنید آنان در کار تبلیغ دعاوی او میکوشند به شوق افتادو کتاب "بیان" را در همان قلعه نوشت. دولت محمد شاه قاجار برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند در سال ١٢٦٤ ق. وی را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه منتقل کرد. پس از چندی او را به تبریز بردند و در حضور چند تن از علما محاکمه شد. علی محمد در آن مجلس آشکارا از مهدویت خود سخن گفت و "بابیت امام زمان" را که پیش از آن ادعا کرده بود به "بابیت علم خداوند" تأویل کرد. علی محمد در مجالس علما نتوانست ادعای خود را اثبات کند و چون از او درباره برخی مسائل دینی پرسیدند، از پاسخ فروماند و جملات ساده عربی را غلط خواند. در نتیجه وی را چوب زده تنبیه نمودند و او از دعاوی خویش تبری جست و توبهنامه نوشت. اما این توبه نیز مانند توبه قبلی او واقعی نبود، از اینرو پس از مدتی ادعای پیامبری کرد. پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال ١٢٦٤ ق. مریدان علی محمد، آشوبهایی در کشور پدید آوردند و در مناطقی به قتل و غارت مردم پرداختند. در این زمان میرزا تقی خان امیرکبیر صدراعظم ناصر الدین شاه تصمیم به قتل علی محمد و فرونشاندن فتنه بابیه گرفت. برای این کار از علما فتوا خواست. برخی علما به دلیل دعاوی مختلف و متضاد او و رفتار جنونآمیزش شبهه خبط دماغ را مطرح و از صدور حکم اعدام او خودداری کردند. اما برخی دیگر علی محمد را مردی دروغگو و ریاستطلب میشمردند و از اینرو حکم به قتل او دادند. علی محمد همراه یکی از پیروانش در ٢٧ شعبان ١٢٦٦ در تبریز تیرباران شد.
- همانطور که گذشت، سید علی محمد آراء و عقاید متناقضی ابراز داشته است. از کتاب "بیان" که آن را کتاب آسمانی خویش میدانست، برمیآید که خود را برتر از همه انبیای الهی و مظهر نفس پروردگار میدانسته و عقیده داشت که با ظهورش آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است. علی محمد خود را مبشر ظهور بعدی شمرده و او را "من یظهره الله" (کسی که خدا او را آشکار میکند) خوانده است و در ایمان پیروانش بدو تأکید فراوان کرد. او نسبت به کسانی که آیین او را نپذیرفتند خشونت بسیاری را سفارش کرده است. وی از جمله وظایف فرمانروای بابی را این میداند که نباید جز بابیها کسی را بر روی زمین باقی بگذارد. باز دستور میدهد غیر از کتابهای بابیان، همه کتابهای دیگر باید محو و نابود شوند و پیروانش نباید جز کتاب بیان و کتابهای دیگر بابیان، کتاب دیگری را بیاموزند[۵۰][۵۱].
میرزا علی محمد باب در موعودنامه
- پیدایش بابیّت و بابیگری در عصر استعمار مربوط به سید علی محمد باب است. وی فرزند محمد رضای بزاز شیرازی است و در سال ۱۲۳۵ هجری قمری در شیراز متولد شد. در سن هفدهسالگی به شغل پدر مشغول گردید و برای تجارت به بندر بوشهر رفت. چون از مسائل مذهبی دم میزد، در پناه قیافه محجوب و چهره زیبا و حسنخلق و سلوک با مردم، توانست عدهای را به خود جلب کند. پس از پنج سال به شیراز برگشت و تجارت را رها ساخت.
- از آن پس سفری به مکه کرد و از آنجا به عراق رفت و دو سه سال در کربلا در سلک شاگردان و مریدان سید کاظم رشتی که از شاگردان شیخ احمد احسایی بود درآمد و مورد توجه استادش -سید- قرار گرفت. او چون در زهد و عبادت و ریاضت، ظاهری فریبنده داشت، پس از مرگ سید کاظم رشتی، مورد توجه مریدان و دیگر شاگردان او واقع شد. در ۲۴ سالگی نخست، دعوی بابیت یعنی در ورود به حضرت مهدی (ع) و سپس دعوی مهدویت کرد. پس از مدتی قدم فراتر گذاشت و کتابی را تدوین کرد و به مناسبت آیات سوره الرحمن، ادعا نمود که خداوند کتاب "بیان" را بر وی نازل نموده است و این آیات اشاره به او دارد که منظور از "انسان" علی محمد باب است و مراد از "بیان" کتابی است که بر او نازل شده. گذشته از تدوین کتاب "بیان"، باب، خود را ملقب به "ذکر" کرد و مدعی شد که مراد از آیه ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ﴾ و آیه ﴿فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ اوست.
- سید علی محمد باب از عراق به بوشهر بازگشت و در اصفهان، مازندران، تبریز، تهران، آذربایجان و زنجان پیروانی یافت و بالاخره در سال ۱۲۶۶ هجری در تبریز به فتوای علماء و فرمان شاه، وی را اعدام کردند[۵۲][۵۳].
پانویس
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۸۹-۱۹۲؛ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۵۳.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۸۹-۱۹۲؛ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۵۳.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۸۹-۱۹۲؛ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۵۳.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۸۹-۱۹۲؛ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۵۳و ۷۲۲.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۸۹-۱۹۲؛ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۵۳و ۷۲۲.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۹۳-۱۹۲؛ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۵۳.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۹۳-۱۹۲؛ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۵۳.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۱۰۷ - ۱۱۳.
- ↑ ر.ک: تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۸۹- ۱۹۰.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات، ص ۶۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۴۵، ح ۷؛ و ر. ک: شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۸۹؛ شیخ طوسی، التهذیب، ج ۶، ص ۲۷.
- ↑ سید بن طاوس، اقبال الاعمال، ص ۲۹۷.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۲۷، ص ۳۴، ح ۳۳۱۴۶؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام، ج ۲، ص ۶۶.
- ↑ ر. ک: ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۴، ص ۳۲۳؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۶؛ شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۶۲۶؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۵۲۵؛ سید بن طاوس، الاقبال، ص ۶۱۰.
- ↑ ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۲۵۳.
- ↑ ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۲۳۲.
- ↑ ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۱۱.
- ↑ ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۴۰.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۸۹، ۱۹۰.
- ↑ برگرفته از: دانشنامه جهان اسلام، مقاله" باب"، نوشته: مصطفی حسینی طباطبائی.
- ↑ عبد الحمید اشراق خاوری، تلخیص: تاریخ نبیل زرندی، ص ۶۳- ۶۴.
- ↑ فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۹۷.
- ↑ فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، ج ۱، ص ۱۹۲- ۱۹۳.
- ↑ فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، ج ۴ ص ۳۷۰.
- ↑ فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۴۷۹.
- ↑ تاریخ نبیل زرندی، ص ۶۷.
- ↑ عبد الحسین آیتی، الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ج ۱ ص ۴۳.
- ↑ حاجی میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف، ص ۱۳۵.
- ↑ ن. ک: علی محمد باب، بیان عربی، ص ۳.
- ↑ تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۱۴۱.
- ↑ احمد یزدانی، نظر اجمالی در دیانت بهائی، ص ۱۳.
- ↑ ن. ک: فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۱۴.
- ↑ ن. ک: ابو الفضل گلپایگانی، کشف الغطاء، ص ۲۰۴- ۲۰۵.
- ↑ ن. ک: حاجی میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف، ص ۱۶۲.
- ↑ عبد الحسین آیتی، الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ج ۱ ص ۱۶.
- ↑ عبد الحسین آیتی، الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ج ۱، ص ۱۳۰.
- ↑ محمد باقر نجفی، بهائیان، ص ۲۵۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۸۹-۱۹۲.
- ↑ علی محمد باب، بیان عربی، ص ۱.
- ↑ علی محمد باب، لوح هیکل الدین، ص ۱۸.
- ↑ بیان عربی، ص ۵- ۶.
- ↑ علی محمد باب، لوح هیکل الدین، ص ۱۵.
- ↑ بیان عربی، ص ۱۵.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۹۲، ۱۹۳.
- ↑ بیان عربی، ص ۲۵.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۱۰۷ - ۱۱۳.
- ↑ بحار الانوار، ج ۲۹، ص ۳۱۷.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۵۰.
- ↑ نشریه موعود، ش ۲۲، ص ۸۰.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۵۳.
- ↑ معارف و معاریف، ج ۲.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۷۲۲.