حصر حاکمیت در حدیث
روایات واژه "مُلک" و مشتقات آن
- ۱. کلینی به سند صحیح[۱] از ابی بصیر روایت میکند: "شخصی نزد امام باقر (ع) آمد و به ایشان گفت: خبر بده که پروردگارت چه زمانی موجود شد؟ حضرت در پاسخ فرمود: وای بر تو، این سؤال درباره موجودی گفته میشود که نبوده و سپس به وجود آمده، پروردگار بزرگ و ستوده من همیشه بوده و در هر زمان زنده کیفیت ناپذیر بوده و هیچگاه برای او بودن گذشتهای یا بودن پدید آمدهای نبوده است - تا آنجا که میفرماید: - پیش از آنکه چیزی بیافریند از تنهاییاش وحشت نداشته، و به هیچ چیز شباهت ندارد، و هیچگاه از پادشاهی پیش از آفرینش اشیاء تهی نبوده است و پس از نابودی اشیاء نیز از پادشاهی تهی نخواهد گشت، همچنان زندهای است نه به زندگانی زندگان دیگر و پادشاه قادری است پیش از آنکه چیزی بیافریند و پادشاه عالی قدرتی است پس از آفرینش هستی، پس برای هستی او کیف و مکانی نیست - تا آنجا که میفرماید: - زنده بود نه به زندگانی پدید آمده، و نه به هستی قابل توصیف، و نه با چگونگی محدود، و نه با مکانی تعیّن یافته، و نه در مکانی با چیزی مجاورت داشته است، بلکه زندهای شناخته شده، و پادشاهی جاودان قدرت و جاودان سلطنت است، آنچه را آفرید، آنگاه که آفرید با مشیّت خویش آفرید، برای او حدّی نمیتوان پنداشت، و نه بخشی میتوان انگاشت فناپذیر نیست، اوّلی بوده بدون کیفیت و آخری است بدون مکان، همه اشیاء نابود خواهند شد مگر جلوه ذات او، آفرینش تنها برای اوست، و فرمان تنها از آنِ اوست، بزرگ است خدای پروردگار جهانیان. وای بر تو ای پرسشگر، خدای من در دسترس اوهام نیست، و جایگاه ورود شبهه و شک نیست. دچار تردید و حیرت نمیشود. و هیچ چیز فراتر از او نیست و هیچ حادثه و اتفاقی برای او رخ نمیدهد و درباره هیچ چیزی مورد پرسوجو قرار نمیگیرد و از هیچ کاری پشیمان نمیشود. خواب و خواب آلودگی بر او عارض نمیگردد؛ آنچه در آسمانها و زمین و در میان آن دو و آنچه زیر زمین است، از آنِ اوست. بیانی که در این روایت نورانی در تفسیر صفات ذات باری تعالی و به ویژه تفسیر وصف مُلک و فرمانروایی ذات باری تعالی آمده است، نیازی به شرح و توضیح ندارد. در این روایت ازلیت و جاودانگی مُلک خدای متعال و احاطه و عظمت آن به خوبی تبیین و تشریح شده است. چنین مُلکی که طبیعتاً منحصر در ذات اوست، اقتضا دارد هیچ مُلک و سلطنتی مشروعیت نداشته باشد، مگر آنکه شعبه ای از این سلطنت و مُلک باشد و هیچ حاکم و سلطانی حق ادعای مُلک و سلطنت ندارد، مگر آنکه از سوی خداوند متعال که صاحب ذاتی و اصلی ملک و سلطنت است، برای حاکمیت منصوب و معین شده باشد [۲].
- ۲. کلینی از امام صادق (ع) روایت می کند: "امیرالمؤمنین (ع) مردم را برای جنگ با معاویه برانگیخت در مرتبه دوم پس آنگاه که مردم گرد آمدند خطابهای ایراد فرمود، در ضمن خطابه چنین فرمود: سپاس خدای یگانه یکتای استوار بیهمتایی که از چیزی پدید نیامده، و نه آنچه را آفرید از چیزی پیش از آن آفرید، قدرتی است که با همین قدرت بینظیر از همه اشیاء جداست و همه اشیاء نیز از او جدایند - تا آنجا که فرمود: - پس برای او از آنچه آفرید ضدّی نیست و نه در آنچه سلطنت بر آن دارد همتا و نظیری وجود دارد، هیچ موجودی در سلطنت و ملکش شریک او نیست یگانه یکتای پایدار نابودکننده جاودان...."[۳].
- دلالت روایت بر حصر حاکمیت در خداوند متعال به ویژه با دو جمله «وَ لَا لَهُ فِيمَا مَلَكَ نِدٌّ وَ لَمْ يَشْرَكْهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ» روشن است و نیازی به توضیح ندارد.
- ۳. شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجد در ضمن ادعیه ماه رجب دعاهای ذیل را از ائمه معصومین (ع) روایت می کند: "بارالها ای صاحب منّتهای فراوان و سرازیر و ای صاحب نعمتهای انبوه و فراگیر - تا آنجا که می گوید: - ای آنکه در مُلک و سلطنت یگانه و یکتایی بی رقیب و همتایی"[۴].
- ۴. کلینی به سندش از برقی روایت میکند: "جبرئیل نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: پروردگارت به تو میگوید: اگر روزی و شبی خواستی مرا آنچنان که شایسته است عبادت کنی، دستهای خود را رو به آسمان بلند کن و چنین بگو: پروردگارا، ستایش از آنِ توست، ستایشی جاودان به جاودانگی تو و ستایش از آنِ توست ستایشی که جز علم و دانایی تو مرز و پایانی ندارد -تا آنجا که فرمود: - منزهی پروردگار ما، بزرگی و مبارکی و پاکی، همه چیز را به قدرت خویش آفریدی و همه چیز را با عزت خویش مقهور ساختی و بر همه چیز با بلندی خویش برتری یافتی و بر همه چیز با قوه خویش چیره گشتی و همه چیز را با علم و حکمت خویش از هیچ پدید آوردی و پیامبران را با کتب خویش به سوی مردم فرستادی و نیکان را با اذن خویش هدایت فرمودی و مؤمنان را با نصرت و یاری خویش پشتیبانی کردی، و آفریدگان را با سلطنت خویش به تسلیم واداشتی جز تو خدایی نیست یکتا و بیهمتایی، جز تو نمیپرستیم، و از غیر تو حاجتی نمیطلبیم، و به جز سوی تو به هیچ کس روی نمیآوریم، تویی دادخواه دادرس ما، و تویی لکنی آرزو و رغبت ما، و تویی خدا و پادشاه ما"[۵].
- این روایت که متضمّن یکی از مهمترین دعاهای توحیدی است، بیانی از وحدت حاکمیت خداوند را ارائه می کند که شرح و تفسیرش در این مختصر نمی گنجد. در اینجا تنها به این نکته اشاره می کنیم که هر یک از جملات فوقالذکر متضمّن دلیلی از ادله توحید حاکمیت الهی است: «خَلَقْتَ كُلَّ شَيْءٍ بِقُدْرَتِكَ» آفرینش هستی و وحدانیت خالقیت خداوندی دلیلی بر حاکمیت خداوندی و حصر این حاکمیت در ذات اقدس اوست. جملات دیگر نیز به براهین دیگری بر این حصر حاکمیت در ذات اقدس حق اشاره دارند: «قَهَرْتَ كُلَّ شَيْءٍ بِعِزَّتِكَ وَ عَلَوْتَ فَوْقَ كُلِّ شَيْءٍ بِارْتِفَاعِكَ وَ غَلَبْتَ كُلَّ شَيْءٍ بِقُوَّتِكَ» - تا آنجا که در مقام اقرار به توحید حاکمیت الهی می فرماید: - «أَنْتَ مَوْضِعُ شَكْوَانَا وَ مُنْتَهَى رَغْبَتِنَا وَ إِلَهُنَا وَ مَلِيكُنَا».
- ۵. شیخ طوسی در کتاب المصباح المتهجد از امام کاظم (ع) در ضمن دعای روز جمعه روایت می کند که فرمود: "ای مالک مُلک و پادشاهی، زیرا جز تو هیچ کس مالک ملک و پادشاهی نیست"[۶].
- ۶. در دعای معروف جوشن کبیر که از امام سجاد (ع) از پدر بزرگوارش از رسول اکرم (ص) روایت شده، آمده است:"ای آنکه مُلک و جلال از آنِ توست، ای آنکه چیزی جز ملک او پایدار نیست و هیچ سلطنتی جز سلطنت او نیست، ای آنکه مُلکی جز مُلک او نیست، ای آنکه در مُلک شریکی ندارد، ای پادشاهی که عزلپذیر نیست، ای آنکه در حکمش کسی را شریک نمیکند، ای پادشاهی که مُلک او با قدرت است، ای خدای همه چیز و پادشاه همه چیز"[۷].
- دلالت این مقاطع از دعا بر حاکمیت خداوند و نیز بر حصر حاکمیت در ذات اقدس او روشن تر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد.
- ۷. شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجد در ضمن دعای روز یکشنبه از امام کاظم (ع) روایت میکند: "صبح کردم در حالیکه مُلک و بزرگی و عظمت و آفرینش و فرمان شب و روز و آنچه در شب و روز است از آنِ تنها خداست خدایی که شریک ندارد"[۸].
- اینگونه مضامین که بر انحصار مُلک و پادشاهی و فرمان و فرمانروایی در ذات اقدس حق صراحت دارند، در روایات مرویه از معصومین (ع) فراوان، بلکه بی شمار است.
- ۸. مسلم در کتاب خود الجامع الصحیح به سندش از عبدالله روایت می کند: "گفت: رسول خدا (ص) چنین بود که هرگاه شب فرا میرسید میفرمود: شب کردیم درحالیکه مُلک از آنِ خداوند است و ستایش از آنِ اوست معبودی جز او نیست یکتاست و شریکی برای او نیست"[۹] سپس ادامه همین روایت را به لفظی دیگر روایت می کند: "یکتاست و شریکی ندارد و مُلک از آنِ اوست و ستایش از آنِ اوست و بر همه چیز تواناست"[۱۰]
- این روایت را مسلم به اسانید متعدد روایت کرده است[۱۱].
- ۹. مسلم به سندش از ابن المسیب روایت می کند: "ابو هریره میگفت: رسول خدا (ص) فرمود: خداوند روز قیامت زمین را در قبضه قدرت خویش قرار میدهد و آسمان را با دست قدرت خود درهم میپیچد و سپس میگوید: پادشاه منم پادشاهان ادّعایی زمین کجایند؟"[۱۲].
- ۱۰. مسلم به سندش از عبدالله بن عمر روایت می کند:رسول خدا (ص) فرمود: "خدای تبارک و تعالی آسمانها را در هم میپیچد و در دست قدرت خود قرار میدهد و سپس میگوید: پادشاه منم، کجایند جباران متکبر؟ سپس زمینها را در دست قدرت دیگر خود قرار داده و سپس میگوید: پادشاه منم کجایند جباران، کجایند متکبران؟"[۱۳].
- روشن است که مقصود از یمین و شمال خداوند در روایت اخیر کنایه از تجلّی فعل مقتدرانه خداوند است و اینکه خطاب الهی «أنا الملك» در هر دو روایت به معنای حصر سلطنت و ملک حق در ذات اقدس خداوند است و نسبت مُلک به ملوک ارض، حکایت ادّعای مُلک باطل به وسیله آنان است و اینکه مقصود از خطاب «انا الملك، اين ملوك الارض؟ اين الجبّارون؟ اين المتكبرون؟» اعلام انحصار مُلک و سلطنت مشروع و حق، در ذات باریتعالی است و اینکه سلطنت و ملک سلاطین و ملوک جبّار و متکبّری که به ناحق و بدون اذن خداوند ادّعای سلطنت و مُلک بر زمین کرده اند، سلطنت و مُلکی زائل و ناحق و باطل است.
- ۱۱. بخاری نیز در کتاب خود از رسول خدا (ص) روایت می کند:هیچ پادشاهی و سلطنتی جز از آنِ خدا وجود ندارد[۱۴]. که صریح در حصر مُلک در ذات اقدس حقتعالی است[۱۵].
روایات واژه "اطاعت" و مشتقات آن
- ۱. کلینی به سندش از مرازم بن حکیم نقل می کند: "هیچ پیامبری به پیامبری نرسید مگر آنکه برای خداوند به پنج مطلب اقرار و اعتراف کند: ۱) بداء؛ ۲) مشیّت؛ ۳) سجود؛ ۴) پرستش؛ ۵) طاعت"[۱۶].
- مقصود از بداء تغییری است که در قَدَر الهی به اسباب و اراده الهی صورت می گیرد. عواملی نظیر: دعا و اعمال خیر و توبه بندگان و امثال آنها بنابر حکمت الهی موجب تغییر مقدراتی می شود که در برنامه ابتدایی خداوند برای مدیریت جهان هستی و شئون جامعه انسانی پیش بینی شده است؛ اگرچه این تغییر در مرحله قضای حتمی الهی که مرحله مشیت و مرحله ای بالاتر از مرحله قَدَر است، منظور و مکتوب گردیده است.
- منظور از مشیت، اراده ای است که خداوند به وسیله آن طرح و برنامه نهایی خود را در عالم هستی اجرا می کند که مرحله ای فراتر از مرحله قَدَر الهی است که بداء در آن راه دارد و تغییر و تحولپذیر است.
- بنابراین، اقرار به بداء و مشیت، به معنای اقرار به مدیریت مستدام و فعال خداوند نسبت به همه امور جهان هستی است.
- سجود و عبودیت و طاعت، اشاره ای به مراتب خضوع برای حق تعالی است که از سجود آغاز گردیده و در عبودیت خداوند تداوم و رشد یافته و به مرحله طاعت کامل که مرحله انقیاد و فنای در اراده الهی است، به مرتبه کمال میرسد.
- در این روایت - آنچه محل شاهد ماست - همین مقطع اخیر است که نشان دهنده آن است که مأموریت اصلی پیامبران، مأموریت اطاعت محض از خداوند است و به همین جهت است که قرآن کریم در سوره شعراء پیام انبیاء را به قوم و ملّت خویش در وجوب اطاعت و فرمانبری از انبیاء خلاصه میکند: "تقوای خدا را پیشه کنید، و از فرمان من اطاعت کنید"[۱۷].
- ۲. کلینی در سند صحیح از حبیب سجستانی روایت می کند: "شنیدم امام باقر (ع) میفرماید: همانا خدای عزوجل هنگامی که ذریه آدم را از پشت او برون آورد تا پیمان پروردگاری خویش و پیامبری پیامبران را از آنان بستاند نخستین کسی که پیمان پیامبری او را از آنان گرفت، محمد بن عبدالله (ص) بود، سپس خدای عزوجل به آدم فرمود: بنگر چه میبینی؟ آدم نگاهی به ذریه خود افکند آنان را در صورت ذرّاتی که آسمان را پرکردهاند دید و گفت: خدای من چه بسیارند ذریّه من! آنان را برای غایتی آفریدهای، مقصود تو از پیمان گرفتن از آنان چیست؟ خدای عزوجل فرمود: مرا بپرستند و برای من شریکی نپذیرند و به فرستادگان من ایمان آورند و از آنان پیروی کنند - تا آنجا که خداوند در پاسخ به سؤال آدم درباره راز اختلاف و تفاوت در میان بنی آدم فرمود: -خداوند عزوجل فرمود: هان ای آدم! به جانی که به تو بخشیدم سخن گفتی و در نتیجه ضعف و سستی طبیعتت خود را بدآنچه دانش آن را نداری به زحمت افکندی، منم آفریدگار دانایی که با دانایی و آگاهی خود میان آفرینش آفریدگانم تفاوت انداختم، و با مشیّت خود دستور و فرمانم را در میان آنان کارگر میسازم، و همگان سرنوشت و سرانجامشان همان است که من با تدبیر و تقدیر خود مقدر کردهام، آفرینش مرا تبدیلی نیست، همانا انس و جن را بدان غایت آفریدم که مرا پرستش کنند، و بهشت را برای آنان که از فرمان من اطاعت کنند و مرا بپرستند و از فرمان فرستادگان من پیروی کنند آفریدم و به جز آن اعتنایی ندارم و دوزخ را برای آنان که به من کفر ورزند و از فرمان من سرپیچی کنند و از فرستادگانم پیروی نکنند آفریدم و به جز آن اعتنایی ندارم. تو را و ذریّه تو را آفریدم بدون آنکه به تو یا به آنان مرا نیازی باشد، بلکه بدین جهت تو و آنان را آفریدم تا شما را بیازمایم که کدام یک از شما در دار دنیا و پیش از مرگ نیکوکارترید، و به همین جهت دنیا و آخرت و زندگی و مرگ و اطاعت و معصیت و بهشت و دوزخ را آفریدم، و با تقدیر و تدبیر خویش اینچنین خواستم. و با دانایی نافذ و محیطی که به آنان دارم صورتها و پیکرها و رنگها و عمرها و روزیها و طاعت و معصیتشان را متفاوت و ناهمانند ساختم"[۱۸].
- بدین جهت آنان را آفریدم تا آنان را بیازمایم در فراخی و تنگی و در آنچه به آنان عافیت میدهم و آنچه آنان را در آن میآزمایم و در آنچه به آنان میبخشم و در آنچه از آنان بازمیدارم و منم خداوند پادشاه توانا و مراست که آنچه تقدیر کردهام عملی سازم به همان نحو که تدبیر کردهام و مراست که آنچه را بخواهم دگرگون سازم به آنچه میخواهم، پیش اندازم از آن آنچه را پس انداختم، و پس اندازم آنچه را پیش انداختم. منم خدای انجام دهنده آنچه اراده کند، در برابر آنچه انجام میدهم مورد پرسوجو قرار نمیگیرم و من از آفریدگانم از آنچه انجام میدهند میپرسم.
- روشنی مضامین این روایت بلند معنا ما را از هرگونه تعلیق و تفسیر بی نیاز می کند، تنها به همین اشاره اکتفا می کنیم که در این روایت همان مورد تأکید و تبیین قرار گرفته که در روایت پیشین به اجمال بدان اشاره شده است و عصاره مفاهیم هر دو روایت ضمن اثبات مُلک و تصرّف و تدبیر و مدیریت فعّال برای خداوند، حصر این مُلک و تدبیر و تصرّف و مدیریت جهان و انسان در ذات اقدس حقتعالی و ثبوت حقّ اطاعت محض از ازل برای اوست و اینکه میثاق و پیمان خداوند با بندگان خویش، میثاق و پیمان طاعت و بندگی و فرمانبری و خضوع و سرسپردگی برای حکومت و فرمانروایی اوست.
- این روایت، تفسیر و تبیینی است از آنچه در قرآن کریم در زمینه پیمان و میثاقی که خداوند از بندگان گرفته، آمده است؛ نظیر: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى﴾[۱۹]. همچنین: ﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا﴾[۲۰].
- در این آیه اشاره به این حقیقت مهم شده که پیمان اطاعت و فرمانبری از خداوند، پیمان مؤکدی است که نه تنها در عالم ذرّ و از آغاز خلقت و در عالم تکوین در نهاد آدمیان نهفته است، بلکه در عالم تشریع و اختیار نیز پیمان مجدد بر همان اطاعت و فرمانبری الهی بسته شده است؛ این پیمان اختیاری، پیمان ایمان است؛ زیرا ایمان به خدا و رسول، پیمان اطاعت و فرمانبری از حکومت و فرمانروایی خداوند است.
- عبارت ﴿وَاثَقَكُمْ بِهِ﴾ اشاره به این است که این پیمان تکوینی به وسیله پیمان اختیاری تشریعی مورد تأکید و اقرار و ابرام قرار گرفته است.
- ۳. کلینی روایت کرده است: "سلّام جعفی گفت: از امام صادق (ع) درباره ایمان پرسیدم، فرمود: ایمان این است که خداوند اطاعت شود و معصیت نشود"[۲۱].
- تفسیر ایمان به اطاعت و فرمانبری از فرمان خداوند، در آیات بسیاری از قرآن کریم آمده است؛ نظیر: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا﴾[۲۲].
- همچنین: ﴿وَيَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ﴾[۲۳].
- تفسیر حال مؤمنان به ﴿وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا﴾ در آیه پیشین و نفی صفت ایمان از کسانی که از اطاعت خدا و رسول سرپیچی می کنند، نصّ در تفسیر ایمان به اطاعت است.
- ۴. کلینی روایت می کند: ابواسحاق سبیعی از حارث أعور روایت میکند گفت: امیرالمؤمنین (ع) خطبهای پس از عصر ایراد فرمود که مردم را به شگفتی درآورد حسن توصیف او، و آنچه درباره تعظیم خداوند بیان فرمود. ابواسحاق گفت: به حارث گفتم آیا خطبه را حفظ کردی؟ گفت: آن را نوشتم، پس آن را از کتابی که نوشته بود بر ما املاء کرد: ستایش از آنِ خداوندی که نمیمیرد و شگفتیهای او پایان نمیپذیرند زیرا در هر روزی شأنی از پدیدآوری بدیعی که نبوده است دارد. آنکه زادهای ندارد تا در عزت شریکی داشته باشد، و نه خود زاده دیگری است تا فناپذیر باشد و کسی او را وارث باشد - تا آنجا که فرمود: - آنکه انبیاء را درباره او پرسیدند و آنان او را به جزء یا به حدّی توصیف نکردند، بلکه او را به کارهای او وصف کردند و به وسیله آیاتش بر او دلالت کردند، خِرَدِ اندیشهورزان از انکار او ناتوان است؛ زیرا آنکه آسمانها و زمین و آنچه در آنها و در میان آنهاست همه آفریده اوست و او سازنده آنهاست لذا کسی را یارای دفع قدرت او نیست، آنکه از آفریدگان آنچنان جداست که چیزی همانند او نیست خدایی که خلق را برای پرستش خویش آفرید و آنان را بر فرمانبری خویش توانا ساخت به وسیله آنچه در آنان قرار داد - تا آنجا که می فرماید: - هر آن کس جز او که قدرتنمایی کند ذلیل است، و هرآنکس جز او که بزرگی فروشد حقیر و ناچیز است، همه اشیاء در برابر عظمتش سرافکندهاند و در برابر سلطنت و عزتش سرسپردهاند - تا آنجا که فرمود: - آنچه را که خواست از نیستی آفرید و آنچه را خواست پدید آورد به همان نحو که اراده فرمود از ثقلین جن و انس، تا بدینوسیله با ربوبیت او آشنا گردند، و فرمانبری او در میان آن ریشه دواند - تا آنجا که فرمود: - آنکس که از خدا و رسولش فرمانبری کند به پیروزی بزرگی دست مییابد و پاداش فراوانی دریافت خواهد کرد و آنکس که خدا و رسولش را نافرمانی کند زیان آشکاری خواهد دید، و شایسته کیفر سختی خواهد شد پس بهره برید از آنچه برشماست از شنیدن و فرمان بردن و نصیحت خالصانه، و یاوری خوب و شایسته[۲۴].
- دلالت روایت بر وجوب طاعت خداوند و حرمت معصیت او روشن است؛ بهویژه آنجا که اطاعت فرمان خدا را به عنوان غایت و هدف جهان آفرینش معرفی کرده است: «لِيَعْرِفُوا بِذَلِكَ رُبُوبِيَّتَهُ وَ تَمَكَّنَ فِيهِمْ طَاعَتُهُ».
- و نیز آنجا که اطاعت مطلق و بی قید خداوند را منشأ فوز عظیم و معصیتش را به طور مطلق موجب زیان آشکار و عقاب دردناک دانسته است.
- همچنین روایت بر حصر سلطنت و ملک و وجوب اطاعت در ذات اقدس حق تعالی دلالت دارد. آنجا که فرمود: «ذَلَّ مَنْ تَجَبَّرَ غَيْرَهُ وَ صَغُرَ مَنْ تَكَبَّرَ دُونَهُ وَ تَوَاضَعَتِ الْأَشْيَاءُ لِعَظَمَتِهِ وَ انْقَادَتْ لِسُلْطَانِهِ وَ عِزَّتِهِ».
- ۵. کلینی به سندش از امام صادق (ع) روایت می کند - که در ضمن روایتی فرمود -: پس آن کس که تقوای خدا را در آنچه امر فرموده پیشه کند، خدا را درحالی ملاقات خواهد کرد که به آنچه محمد (ص) آورده مؤمن است. هیهات هیهات، قومی از دنیا رفتند پیش از آنکه هدایت شوند و گمان بردند که مؤمناند درحالیکه مشرک بودند و خود نمیدانستند. کسی که خانهها را از درب آنها وارد شود هدایت شده و آن کس به درب خانه روی نیاورد راه هلاکت را پیموده است. خداوند طاعت ولیّ امرش را به طاعت رسولش پیوند زده و طاعت رسولش را به طاعت خود پیوند زده، پس هرکس طاعت اولیای امر را رها کند، خدا و رسولش را اطاعت نکرده است و اقرار به آنچه از سوی خدا نازل شده نکرده است[۲۵].
- این روایت، همانگونه که از بیان آن آشکار است، نصّ صریح بر حصر حاکمیت در ذات اقدس حق تعالی و وجوب اطاعت خدا و تسلیم در برابر فرمانروایی او و ممنوعیت تسلیم در برابر فرمان هر فرمانروایی جز او است، بلکه خضوع در برابر فرمانی به جز فرمان خدا را شرک دانسته است.
- ۶. کلینی به سندش از امام صادق (ع) روایت می کند:درباره آیه ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[۲۶] فرمود: یعنی: اگر در ولایت جز خدا را شریک کردی ﴿بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾[۲۷]؛ یعنی: بلکه خدا را پرستش نما به وسیله طاعت و از سپاسگزاران باش که تو را به وسیله برادر و پسرعمت یاری کردم[۲۸].
- این روایت نیز در حصر ولایت و طاعت در ذات اقدس خدای متعال صراحت دارد و مؤید مطلبی است که در گذشته در رابطه با معنای عبادت در کاربری های قرآنی گفتیم که عبادت به معنای اطاعت است و توحید عبادت تنها از طریق توحید در پذیرش فرمانروایی خداوند و نفی فرمانروایی غیر خدا تحقق پذیر است.
- ۷. کلینی به سند صحیح از امام صادق (ع) روایت می کند: درباره فرموده خدای عزوجل: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ﴾[۲۹] فرمود: شرک در اینجا، شرک طاعت است نه شرک عبادت. و درباره فرموده خدا ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ﴾[۳۰] فرمود: آیه درباره شخص معینی نازل میشود سپس بر پیروان او نیز صدق میکند. پس گفتم: آنکس که جز شما را به عنوان رهبر بپذیرد از کسانی است که خدا را بر روی لبه پرستیده است؟ فرمود: آری و گاه میشود به کلی از راه بیرون میرود[۳۱].
- دلالت روایت بر توحید طاعت خداوند و حصر جواز اطاعت و فرمانبری در ذات خداوند که به معنای حصر فرمانروایی در ذات مقدس اوست، آشکار و روشن است؛ زیرا اعتقاد به مطاع و فرمانروایی دیگر و اعتقاد به استحقاق اطاعت او بنابر صریح این روایت شرک در اطاعت است و شرک در اطاعت، نظیر شرک در سجود و رکوع است که نقیض توحید و ایمان خالص لله تعالی است.
- عبارت «وَ قَدْ يَكُونُ مَحْضاً» در ذیل روایت، اشاره به این مطلب است که شرک در طاعت ممکن است به کفر محض و صریح و نفی طاعت خدا به طور مطلق بیانجامد؛ چنانکه در سرنوشت بسیاری از منافقین مشاهده شده و آیاتی که به کفر بعد الایمان اشاره می کنند، به همین کفر محض که نتیجه نفاق است، اشاره دارند.
- ۸. کلینی به سند صحیح قطعیّ الصحة روایت می کند:از امام صادق (ع) درباره آیه کریمه ﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾[۳۲] فرمود: آنکس که عمل کند به آنچه به آن مأمور گشته از اطاعت محمد (ص) همان وجه خداست که هرگز تباه نخواهد شد، و اینچنین خداوند فرمود: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾[۳۳][۳۴].
- تفسیر وجه باقی خداوند به اطاعت از رسول (ص) و اینکه هر وجه دیگری غیر از این وجه هالک است، به معنای حصر جواز اطاعت در اطاعت خدا و رسول است؛ زیرا تنها وجه باقی همین است و اطاعت غیر خدا پیوستن به وجه هالک است که عاقبتی جز هلاکت و نابودی ندارد[۳۵].
روایات واژه "أمر" و مشتقات آن
- روایاتی که با به کارگیری واژه "امر" یا مشتقات آن بر حصر حاکمیت در خداوند دلالت دارند نیز فراوانند. ما در اینجا تنها به نمونه ای از آنها بسنده می کنیم:
- ۱. کلینی به سند صحیح از امام صادق (ع) روایت می کند که خطاب به ابن ابی یعفور فرمود: "ای ابنابییعفور، خداوند یگانه و یکتا به وحدانیت است، و در فرمانش بیهمتاست پس آفریدگانی را آفرید و آنان را بر آن فرمان توانا ساخت، و آنان ماییم ای ابنابییعفور، پس ماییم حجت الهی خداوند در میان بندگانش و ماییم گنجینهداران علم الهی و قیامکنندگان به آن"[۳۶].
- دلالت روایت بر حصر حاکمیت در ذات خداوند صریح و بدون ابهام است. این روایت با به کارگیری واژه "امر" که دلالت بر حاکمیت و فرمان دارد، افزون بر حصر حاکمیت در خداوند، آن را عین توحید خداوند میداند. «إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ...»
- و نیز افزون بر آن دلالت بر این دارد که قائمین به امر الهی کسانی جز امامان معصوم (ع) از اهل بیت رسول الله (ص) نیستند؛ آنگونه که در روایت دیگر عبدالرحمان بن کثیر از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: "ماییم عهدهداران امر خداوند و ماییم گنجینهداران علم خداوند و انبان وحی الهی"[۳۷].
- ۲. کلینی به سند صحیح از امام باقر (ع) روایت می کند که فرمود: "رسول خدا (ص) در یکی سفرهای خویش به کاروانی رسید گفتند: سلام برتو باد یا رسولالله فرمود: شما چه کسانی هستید؟ گفتند: ما مؤمن هستیم یا رسولالله (ص) فرمود: حقیقت ایمان شما چیست؟ گفتند: رضا به قضای خداوند و سپردن کار به خدا و تسلیم برای امر خداوند، پس رسول اکرم (ص) فرمود: دانایان خردمندی که نزدیک است از فزونی دانش پیامبر باشند"[۳۸].
- «التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ» که در این روایت به عنوان بخشی از حقیقت ایمان معرفی شده است، دلالت بر این دارد که ایمان بدون تسلیم به فرمان خدا ممکن نیست و اینکه سرسپردگی به فرمان خداوند که به معنای گردننهادن به حاکمیت مطلق خداوند است، رکن اساسی ایمان است.
- رکن ایمان بودن "تسلیم به امر خدا" افزون بر دلالت بر وجوب تسلیم مطلق به امر خداوند، دلالت بر حصر حاکمیت در خداوند دارد؛ زیرا تسلیم به امر خداوند بودن با اطاعت فرمان حاکم دیگری غیر از خداوند، قابل جمع نیست، مگر آنکه آن حاکم، منصوب از سوی خداوند باشد تا حاکمیت او عین حاکمیت خداوند باشد؛ چنانکه در برخی روایات، تسلیم به امر رسول الله (ص) شرط ایمان و عین تسلیم به امر خداوند دانسته شده است.
- کلینی به سند صحیح از امام صادق (ع) روایت می کند که فرمود: "چنانچه قومی خدای بدون شریک را بپرستند و نماز را برپادارند، و زکات را بپردازند و به حج خانه بروند، و ماه رمضان را روزه بدارند سپس به آنچه خداوند یا رسول او انجام دادهاند بگوید، چرا بر خلاف آن انجام ندادند یا آنکه این معنا را در اندرون خود بیایند به سبب آن مشرک خواهند شد سپس این آیه را تلاوت فرمود: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۳۹]. سپس امام صادق (ع) فرمود: پس برشما باد که تسلیم باشید"[۴۰].
- و در روایات متعددی از امیرالمؤمنین (ع) به اسناد صحیح روایت شده است که فرمود: "ایمان چهار رکن دارد: رضا به قضای خداوند، و توکل و اعتماد بر خداوند، و سپردن امر به خداوند، و تسلیم امر خداوند بودن"[۴۱].
- ۳. شیخ صدوق به سند معتبر از امام باقر (ع) روایت می کند: "پاداش هیچ چیزی به پای پاداش بر شهادت به «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» نیست؛ زیرا برای خداوند نظیر و همتایی وجود ندارد، و کسی در فرمان شریک خداوند نیست"[۴۲].
- در این روایت شهادت به توحید خداوند به توحید ذاتی و صفاتی از یکسو و به توحید افعالی از سوی دیگر تفسیر شده است. توحید ذاتی و صفاتی را جمله «لَا يَعْدِلُهُ شَيْءٌ» میرساند و بر توحید افعالی، جمله «لَا يَشْرَكُهُ فِي الْأَمْرِ أَحَدٌ» دلالت دارد[۴۳].
منابع
پانویس
- ↑ رجال سند همگی ثقاتاند، در میان آنان علی بن ابی حمزه بطائنی محل اشکال است لکن بهدلیل روایت مشایخ ثلاثه ثقات و نیز بهدلیل روایت علی بن ابراهیم در تفسیر و به دلیل توثیق شیخ در عده، ثقه است و قدحی که درباره او آمده مربوط به عقیده باطل اوست که ضرری به وثاقت در روایت وارد نمی کند.
- ↑ «قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فَقَالَ لَهُ: أَخْبِرْنِي عَنْ رَبِّكَ مَتَى كَانَ؟ فَقَالَ وَيْلَكَ إِنَّمَا يُقَالُ لِشَيْءٍ لَمْ يَكُنْ: مَتَى كَانَ؟ إِنَّ رَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ وَ لَمْ يَزَلْ حَيّاً بِلَا كَيْفٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كَانَ وَ لَا كَانَ لِكَوْنِهِ كَوْنُ... وَ لَا كَانَ مُسْتَوْحِشاً قَبْلَ أَنْ يَبْتَدِعَ شَيْئاً وَ لَا يُشْبِهُ شَيْئاً مَذْكُوراً، وَ لَا كَانَ خِلْواً مِنْ الْمُلْكِ قَبْلَ إِنْشَائِهِ وَ لَا يَكُونُ مِنْهُ خِلْواً بَعْدَ ذَهَابِهِ لَمْ يَزَلْ حَيّاً بِلَا حَيَاةٍ وَ مَلِكاً قَادِراً قَبْلَ أَنْ يُنْشِئَ شَيْئاً وَ مَلِكاً جَبَّاراً بَعْدَ إِنْشَائِهِ لِلْكَوْنِ فَلَيْسَ لِكَوْنِهِ كَيْفٌ وَ لَا لَهُ أَيْنٌ... كَانَ حَيّاً بِلَا حَيَاةٍ حَادِثَةٍ وَ لَا كَوْنٍ مَوْصُوفٍ وَ لَا كَيْفٍ مَحْدُودٍ وَ لَا أَيْنٍ مَوْقُوفٍ عَلَيْهِ وَ لَا مَكَانٍ جَاوَرَ شَيْئاً بَلْ حَيٌّ يُعْرَفُ وَ مَلِكٌ لَمْ يَزَلْ لَهُ الْقُدْرَةُ وَ الْمُلْكُ أَنْشَأَ مَا شَاءَ حِينَ شَاءَ بِمَشِيئَتِهِ لَا يُحَدُّ وَ لَا يُبَعَّضُ وَ لَا يَفْنَى كَانَ أَوَّلًا بِلَا كَيْفٍ وَ يَكُونُ آخِراً بِلَا أَيْنٍ وَ ﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ ﴿لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ وَيْلَكَ أَيُّهَا السَّائِلُ! إِنَّ رَبِّي لَا تَغْشَاهُ الْأَوْهَامُ وَ لَا تَنْزِلُ بِهِ الشُّبُهَاتُ، وَ لَا يَحَارُ وَ لَا يُجَاوِزُهُ شَيْءٌ وَ لَا تَنْزِلُ بِهِ الْأَحْدَاثُ وَ لَا يُسْأَلُ عَنْ شَيْءٍ وَ لَا يَنْدَمُ عَلَى شَيْءٍ وَ ﴿لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ﴾ ﴿لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى﴾»اصول کافی، ج۱، ص۸۸-۸۹.
- ↑ «أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) اسْتَنْهَضَ النَّاسَ فِي حَرْبِ مُعَاوِيَةَ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ فَلَمَّا حَشَدَ النَّاسُ قَامَ خَطِيباً فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الْمُتَفَرِّدِ الَّذِي لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ وَ لَا مِنْ شَيْءٍ خَلَقَ مَا كَانَ قُدْرَةٌ بَانَ بِهَا مِنَ الْأَشْيَاءِ وَ بَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْهُ... فَلَيْسَ لَهُ فِيمَا خَلَقَ ضِدٌّ وَ لَا لَهُ فِيمَا مَلَكَ نِدٌّ وَ لَمْ يَشْرَكْهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الْمُبِيدُ لِلْأَبَدِ [الی آخر کلامه صلوات الله علیه]»؛ اصول کافی، ج۱، ص۱۳۴- ۱۳۶.
- ↑ «اللَّهُمَّ يَا ذَا الْمِنَنِ السَّابِغَةِ وَ الْآلَاءِ الْوَازِعَةِ... يَا مَنْ تَوَحَّدَ بِالْمِلْكِ فَلَا نِدَّ لَهُ فِي مَلَكُوتِ سُلْطَانِهِ» تا آخر دعا؛ شیخ طوسی، المصباح المتهجد، ص۸۰۲.
- ↑ «قَالَ: أَتَى جَبْرَئِيلُ (ع) إِلَى النَّبِيِّ (ص) فَقَالَ لَهُ: إِنَّ رَبَّكَ يَقُولُ لَكَ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْبُدَنِي يَوْماً وَ لَيْلَةً حَقَّ عِبَادَتِي فَارْفَعْ يَدَيْكَ إِلَيَّ وَ قُلِ: اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْداً خَالِداً مَعَ خُلُودِكَ وَ لَكَ الْحَمْدُ حَمْداً لَا مُنْتَهَى لَهُ دُونَ عِلْمِكَ...سُبْحَانَكَ رَبَّنَا وَ تَعَالَيْتَ وَ تَبَارَكْتَ وَ تَقَدَّسْتَ خَلَقْتَ كُلَّ شَيْءٍ بِقُدْرَتِكَ وَ قَهَرْتَ كُلَّ شَيْءٍ بِعِزَّتِكَ وَ عَلَوْتَ فَوْقَ كُلِّ شَيْءٍ بِارْتِفَاعِكَ وَ غَلَبْتَ كُلَّ شَيْءٍ بِقُوَّتِكَ وَ ابْتَدَعْتَ كُلَّ شَيْءٍ بِحِكْمَتِكَ وَ عِلْمِكَ وَ بَعَثْتَ الرُّسُلَ بِكُتُبِكَ وَ هَدَيْتَ الصَّالِحِينَ بِإِذْنِكَ وَ أَيَّدْتَ الْمُؤْمِنِينَ بِنَصْرِكَ وَ قَهَرْتَ الْخَلْقَ بِسُلْطَانِكَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَا نَعْبُدُ غَيْرَكَ وَ لَا نَسْأَلُ إِلَّا إِيَّاكَ وَ لَا نَرْغَبُ إِلَّا إِلَيْكَ أَنْتَ مَوْضِعُ شَكْوَانَا وَ مُنْتَهَى رَغْبَتِنَا وَ إِلَهُنَا وَ مَلِيكُنَا»؛ اصول کافی، ج۲، ص۵۸۱-۵۸۲.
- ↑ «يَا مَالِكَ الْمُلْكِ فَإِنَّهُ لَا يَمْلِكُ ذَلِكَ غَيْرُكَ»شیخ طوسی، المصباح المتهجد، ص۵۰۲.
- ↑ «يَا مَنْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الْجَلَالُ، يَا مَنْ لَا يَدُومُ إِلَّا مُلْكُهُ يَا مَنْ لَا سُلْطَانَ إِلَّا سُلْطَانُهُ، يَا مَنْ لَا مُلْكَ إِلَّا مُلْكُهُ، يَا مَنْ لَيْسَ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ، يَا مَنْ هُوَ مَلِكٌ بِلَا عَزْلٍ، يَا مَنْ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً، يَا مَنْ مَلَكَ فَقَدَرَ، يَا إِلَهَ كُلِّ شَيْءٍ وَ مَلِيكَهُ»تقیالدین ابراهیم الکفعمی، المصباح، ص۲۴۷-۲۶۰.
- ↑ «أَصْبَحْتُ وَ أَصْبَحَ الْمُلْكُ وَ الْكِبْرِيَاءُ وَ الْعَظَمَةُ وَ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ وَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ مَا يَكُونُ فِيهِمَا لِلَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ»؛ شیخ طوسی، المصباح المتهجد، ص۴۵۴.
- ↑ «قال: كان رسول الله (ص) اذا أمسی قال: "أمسينا و أمسی الملك لله و الحمد لله لا اله إلّا الله وحده لا شريك له»
- ↑ «وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد، و هو علی كل شيء قدير».
- ↑ مسلم بن الحجاج نیشابوری، الجامع الصحیح، ج۸، ص۸۲-۸۳ کتاب الذکر و الدعاء باب التعوذ من سوء القضاء.
- ↑ «ان ابا هريره كان يقول: قال رسول الله (ص): "يقبض الله تبارك و تعالی الأرض يوم القيامة و يطوي السماء بيمينه. ثم يقول: انا الملك، أين ملوك الأرض»؛ مسلم بن الحجاج نیشابوری، الجامع الصحیح، ج۸، ص۱۲۶.
- ↑ «قال: قال رسول الله (ص) "يطوي الله عزّوجل السماوات يوم القيامة ثم يأخذهنّ بيده اليمنی. ثم يقول: أنا الملك أين الجبارون المتكبّرون، ثم يطوي الأرضين بشماله. ثم يقول: انا الملك أين الجبارون؟ أين المتكبرّون؟»مسلم بن الحجاج نیشابوری، الجامع الصحیح، ج۸، ص۱۲۶.
- ↑ «لا ملك الّا لله»؛ صحیح البخاری، ج۷، کتاب الأدب، ص۱۱۵.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۷.
- ↑ «قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ: مَا تَنَبَّأَ نَبِيٌّ قَطُّ حَتَّى يُقِرَّ لِلَّهِ بِخَمْسِ خِصَالٍ بِالْبَدَاءِ وَ الْمَشِيئَةِ وَ السُّجُودِ وَ الْعُبُودِيَّةِ وَ الطَّاعَةِ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۱۴۸.
- ↑ ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾
- ↑ «سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّيَّةَ آدَمَ (ع) مِنْ ظَهْرِهِ لِيَأْخُذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَهُ، وَ بِالنُّبُوَّةِ لِكُلِّ نَبِيٍّ، فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ لَهُ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ (ص) ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لآِدَمَ: انْظُرْ مَا ذَا تَرَى؟ قَالَ: فَنَظَرَ آدَمُ (ع) إِلَى ذُرِّيَّتِهِ وَ هُمْ ذَرٌّ قَدْ مَلَئُوا السَّمَاءَ، قَالَ آدَمُ (ع): يَا رَبِّ مَا أَكْثَرَ ذُرِّيَّتِي، وَ لِأَمْرٍ مَا خَلَقْتَهُمْ، فَمَا تُرِيدُ مِنْهُمْ بِأَخْذِكَ الْمِيثَاقَ عَلَيْهِمْ؟ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ يُؤْمِنُونَ بِرُسُلِي وَ يَتَّبِعُونَهُمْ...قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا آدَمُ بِرُوحِي نَطَقْتَ وَ بِضَعْفِ طَبِيعَتِكَ تَكَلَّفْتَ مَا لَا عِلْمَ لَكَ بِهِ وَ أَنَا الْخَالِقُ الْعَالِمُ بِعِلْمِي خَالَفْتُ بَيْنَ خَلْقِهِمْ وَ بِمَشِيئَتِي يَمْضِي فِيهِمْ أَمْرِي وَ إِلَى تَدْبِيرِي وَ تَقْدِيرِي صَائِرُونَ، لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِي إِنَّمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِيَعْبُدُونِ، وَ خَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَنِي وَ عَبَدَنِي مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ رُسُلِي وَ لَا أُبَالِي، وَ خَلَقْتُ النَّارَ لِمَنْ كَفَرَ بِي وَ عَصَانِي وَ لَمْ يَتَّبِعْ رُسُلِي وَ لَا أُبَالِي وَ خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُ ذُرِّيَّتَكَ مِنْ غَيْرِ فَاقَةٍ بِي إِلَيْكَ وَ إِلَيْهِمْ، وَ إِنَّمَا خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَكَ وَ أَبْلُوَهُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا فِي دَارِ الدُّنْيَا فِي حَيَاتِكُمْ وَ قَبْلَ مَمَاتِكُمْ، فَلِذَلِكَ خَلَقْتُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ وَ الْحَيَاةَ وَ الْمَوْتَ وَ الطَّاعَةَ وَ الْمَعْصِيَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ، وَ كَذَلِكَ أَرَدْتُ فِي تَقْدِيرِي وَ تَدْبِيرِي، وَ بِعِلْمِيَ النَّافِذِ فِيهِمْ خَالَفْتُ بَيْنَ صُوَرِهِمْ وَ أَجْسَامِهِمْ وَ أَلْوَانِهِمْ وَ أَعْمَارِهِمْ وَ أَرْزَاقِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ وَ مَعْصِيَتِهِمْ... فَلِذَلِكَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ فِيمَا أُعَافِيهِمْ وَ فِيمَا أَبْتَلِيهِمْ وَ فِيمَا أُعْطِيهِمْ وَ فِيمَا أَمْنَعُهُمْ وَ أَنَا اللَّهُ الْمَلِكُ الْقَادِرُ وَ لِي أَنْ أَمْضِيَ جَمِيعَ مَا قَدَّرْتُ عَلَى مَا دَبَّرْتُ وَ لِي أَنْ أُغَيِّرَ مِنْ ذَلِكَ مَا شِئْتُ إِلَى مَا شِئْتُ وَ أُقَدِّمَ مِنْ ذَلِكَ مَا أَخَّرْتُ وَ أُؤَخِّرَ مِنْ ذَلِكَ مَا قَدَّمْتُ وَ أَنَا اللَّهُ الْفَعَّالُ لِمَا أُرِيدُ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ أَنَا أَسْأَلُ خَلْقِي عَمَّا هُمْ فَاعِلُونَ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۸ -۱۰.
- ↑ «و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از صلب فرزندان آدم، ذریّه آنها را برگرفت؛ و آنها را بر خودشان گواه ساخت؛ (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آرى» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
- ↑ «و به یاد آورید نعمت خدا را بر شما، و پیمانى را که با تأکید از شما گرفت، آن زمان که گفتید: "شنیدیم و اطاعت کردیم"» سوره مائده، آیه ۷.
- ↑ «عَنْ سَلَّامٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ: الْإِيمَانُ أَنْ يُطَاعَ اللَّهُ فَلَا يُعْصَى»؛ اصول کافی، ج۲، ص۳۳.
- ↑ «پیامبر، به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است؛ و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگانش و کتابهاى او و فرستادگانش، ایمان آوردهاند؛ (و گفتند:) "ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمىگذاریم (و به همه ایمان داریم)". و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
- ↑ «آنها مىگویند: "به خدا و پیامبر ایمان آوردهایم و اطاعت کردهایم" ولى بعد از این (ادعا)، گروهى از آنان رویگردان مىشوند؛ آنها (در حقیقت) مؤمن نیستند» سوره نور، آیه ۴۷.
- ↑ «عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) خُطْبَةً بَعْدَ الْعَصْرِ فَعَجِبَ النَّاسُ مِنْ حُسْنِ صِفَتِهِ وَ مَا ذَكَرَهُ مِنْ تَعْظِيمِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ فَقُلْتُ لِلْحَارِثِ: أَ وَ مَا حَفِظْتَهَا؟ قَالَ: قَدْ كَتَبْتُهَا فَأَمْلَاهَا عَلَيْنَا مِنْ كِتَابِهِ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِيعٍ لَمْ يَكُنِ الَّذِي لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ فِي الْعِزِّ مُشَارَكاً وَ لَمْ يُولَدْ فَيَكُونَ مَوْرُوثاً هَالِكاً... الَّذِي سُئِلَتِ الْأَنْبِيَاءُ عَنْهُ فَلَمْ تَصِفْهُ بِحَدٍّ وَ لَا بِبَعْضٍ بَلْ وَصَفَتْهُ بِفِعَالِهِ وَ دَلَّتْ عَلَيْهِ بِآيَاتِهِ لَا تَسْتَطِيعُ عُقُولُ الْمُتَفَكِّرِينَ جَحْدَهُ لِأَنَّ مَنْ كَانَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ فِطْرَتَهُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ هُوَ الصَّانِعُ لَهُنَّ فَلَا مَدْفَعَ لِقُدْرَتِهِ الَّذِي نَأَى مِنَ الْخَلْقِ فَلَا شَيْءَ كَمِثْلِهِ الَّذِي خَلَقَ خَلْقَهُ لِعِبَادَتِهِ وَ أَقْدَرَهُمْ عَلَى طَاعَتِهِ بِمَا جَعَلَ فِيهِمْ...ذَلَّ مَنْ تَجَبَّرَ غَيْرَهُ وَ صَغُرَ مَنْ تَكَبَّرَ دُونَهُ وَ تَوَاضَعَتِ الْأَشْيَاءُ لِعَظَمَتِهِ وَ انْقَادَتْ لِسُلْطَانِهِ وَ عِزَّتِهِ...ابْتَدَأَ مَا أَرَادَ ابْتِدَاءَهُ وَ أَنْشَأَ مَا أَرَادَ إِنْشَاءَهُ عَلَى مَا أَرَادَ مِنَ الثَّقَلَيْنِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لِيَعْرِفُوا بِذَلِكَ رُبُوبِيَّتَهُ وَ تَمَكَّنَ فِيهِمْ طَاعَتُهُ...مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً وَ نَالَ ثَوَاباً جَزِيلًا وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً وَ اسْتَحَقَّ عَذَاباً أَلِيماً فَأَنْجِعُوا بِمَا يَحِقُّ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمْعِ وَ الطَّاعَةِ وَ إِخْلَاصِ النَّصِيحَةِ وَ حُسْنِ الْمُؤَازَرَةِ...»اصول کافی، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۲.
- ↑ «فَمَنِ اتَّقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِيمَا أَمَرَهُ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُؤْمِناً بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ (ص) هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ فَاتَ قَوْمٌ وَ مَاتُوا قَبْلَ أَنْ يَهْتَدُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ أَشْرَكُوا مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ. إِنَّهُ مَنْ أَتَى الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها اهْتَدَى وَ مَنْ أَخَذَ فِي غَيْرِهَا سَلَكَ طَرِيقَ الرَّدَى وَصَلَ اللَّهُ طَاعَةَ وَلِيِّ أَمْرِهِ بِطَاعَةِ رَسُولِهِ (ص) وَ طَاعَةَ رَسُولِهِ بِطَاعَتِهِ فَمَنْ تَرَكَ طَاعَةَ وُلَاةِ الْأَمْرِ لَمْ يُطِعِ اللَّهَ وَ لَا رَسُولَهُ وَ هُوَ الْإِقْرَارُ بِمَا نَزَلَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» الی آخر الحدیث؛ اصول کافی، ج۲، ص۴۷-۴۸.
- ↑ «خدا به تو و به پیشینیان تو وحی فرمود هرآینه چنانچه شرک بورزی عمل تو تباه خواهد شد» سوره زمر، آیه ۶۵.
- ↑ «بلکه خدا را پرستش نما و از سپاسگزاران باش» سوره زمر، آیه ۶۶.
- ↑ «فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾ قَالَ: يَعْنِي إِنْ أَشْرَكْتَ فِي الْوَلَايَةِ غَيْرَهُ ﴿بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾ يَعْنِي بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ بِالطَّاعَةِ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ أَنْ عَضَدْتُكَ بِأَخِيكَ وَ ابْنِ عَمِّكَ»اصول کافی، ج۱، ص۴۲۷.
- ↑ «بیشتر آنان ایمان نمیآورند مگر آنکه مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.
- ↑ «و از مردم کسانی هستند که خدا را بر روی لبه راه میپرستند» سوره حج، آیه ۱۱.
- ↑ «فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ﴾، قَالَ: شِرْكُ طَاعَةٍ وَ لَيْسَ شِرْكَ عِبَادَةٍ وَ عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ﴾ قَالَ: إِنَّ الْآيَةَ تَنْزِلُ فِي الرَّجُلِ ثُمَّ تَكُونُ فِي أَتْبَاعِهِ. ثُمَّ قُلْتُ: كُلُّ مَنْ نَصَبَ دُونَكُمْ شَيْئاً فَهُوَ مِمَّنْ ﴿يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ﴾؟ فَقَالَ: نَعَمْ وَ قَدْ يَكُونُ مَحْضاً»؛ اصول کافی، ج۲، ص۳۹۷-۳۹۸.
- ↑ «همه چیز تباه میشود جز وجه خداوند» سوره قصص، آیه ۸۸.
- ↑ «آنکس که رسول خدا را اطاعت کند خداوند را اطاعت کرده است» سوره نساء، آیه ۸۰.
- ↑ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع): فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ قَالَ: مَنْ أَتَى اللَّهَ بِمَا أُمِرَ بِهِ مِنْ طَاعَةِ مُحَمَّدٍ (ص) فَهُوَ الْوَجْهُ الَّذِي لَا يَهْلِكُ وَ كَذَلِكَ قَالَ: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾»اصول کافی، ج۱، ص۱۴۳.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۷.
- ↑ «يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ فَخَلَقَ خَلْقاً فَقَدَّرَهُمْ لِذَلِكَ الْأَمْرِ فَنَحْنُ هُمْ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ فَنَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ الْقَائِمُونَ بِذَلِكَ»اصول کافی، ج۱، ص۱۹۳.
- ↑ «نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عَيْبَةُ وَحْيِ اللَّهِ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۱۹۲.
- ↑ «بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ إِذْ لَقِيَهُ رَكْبٌ فَقَالُوا: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَقَالَ: مَا أَنْتُمْ؟ فَقَالُوا: نَحْنُ مُؤْمِنُونَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: فَمَا حَقِيقَةُ إِيمَانِكُمْ؟ قَالُوا: الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِيضُ إِلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): عُلَمَاءُ حُكَمَاءُ كَادُوا أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْحِكْمَةِ أَنْبِيَاءَ...»؛ اصول کافی، ج۲، ص۵۳.
- ↑ «نه به پروردگارت سوگند، ایمان نیاورند تا آنگاه که تو را در آنچه میانشان درمیگیرد داور قرار دهند سپس در اندرون خود هیچ دشواری از آنچه تو داوری کردی نیابند، و کاملاً تسلیم باشند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ «لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ النَّبِيُّ (ص) أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ؟ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): فَعَلَيْكُمْ بِالتَّسْلِيمِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۳۹۸.
- ↑ «الْإِيمَانُ أَرْبَعَةُ أَرْكَانٍ: الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ تَفْوِيضُ الْأَمْرِ إِلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ»اصول کافی، ج۲، ص۴۷ و ۵۶.
- ↑ «مَا مِنْ شَيْءٍ أَعْظَمَ ثَوَاباً مِنْ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَعْدِلُهُ شَيْءٌ وَ لَا يَشْرَكُهُ فِي الْأَمْرِ أَحَدٌ»صدوق، التوحید، ص۱۹.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۷.