حضرت نوح در تاریخ اسلامی
مقدمه
از جمله پیغمبران بزرگواری که در راه ترویج توحید و خداپرستی رنج فراوانی کشید و آزار بسیار دید، نوح پیغمبر بود که با وجود عمر طولانی و سالیان بسیاری که میان مردم مشرک و کافر زیست و مجاهدتهای فراوانی که در راه تبلیغ دین الهی متحمل شد، به جز چند تن انگشت شمار کسی بدو ایمان نیاورد و دعوتش را نپذیرفت. شاید یکی از علل آن این بود که بتپرستی، به تازگی میان مردم رسوخ کرده و دام تازهای بود که شیطان سر راه بندگان خدا گسترده بود و مانند بسیاری از شیوههای باطل و رسوم غلطی که ابتدا مشتریهای زیادی پیدا میکند و آنها، پافشاری بسیاری روی سخن نا به جای خود دارند، طرفداران بتپرستی نیز با تلاش فراوان مشغول ترویج این مرام باطل بودند و از بتهای «ودّ»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و «نسر» که خدای تعالی نامشان را در قرآن نیز ذکر کرده، به سختی دفاع میکردند. به ویژه که اشراف و اعیان نیز روی اغراض شخصی و استفادههایی که از این راه عایدشان میشد، آنها را حمایت مینمودند. طبیعی است که با چنین وضعی، نوح پیغمبر که یاوری نداشت، برای مبارزه با آن با چه مشکلاتی مواجه شد و تا چه حدّ تحمل و بردباری به خرج داد.
در قرآن کریم هم در بیشتر جاهایی که داستان نوح نقل شده است[۱]، به آزارهایی که آن حضرت در راه ترویج دین خداوند کشید، اشاره شده است. در آن زمان مردم به حدّی به بتها و پرستش آنها علاقه پیدا کرده بودند که بر طبق بعضی تواریخ، نوح سالهای زیادی از آنها کناره گرفت و در کوهها و غارها به تنهایی و دور از آن مردم جاهل به عبادت و پرستش حق مشغول برد. سید بن طاووس از کتاب قصص محمد بن جریر طبری نقل کرده است که نوح تا هنگامی که ۴۶۰ سال از عمرش گذشته بود، پیوسته در کوهها زندگی میکرد و به عبادت حق تعالی مشغول بود و زن و فرزندی نداشت. آن حضرت جامه پشمین میپوشید و غذای خود را از گیاهان زمین تأمین میکرد تا اینکه پس از گذشت آن مدت، جبرئیل نزد وی آمد و گفت: چرا از مردم کنارهگیری کردهای؟ نوح گفت: قوم من خدا را نمیشناسند، از این رو من از ایشان کنارهگیری اختیار کردهام. جبرئیل گفت: با آنها جهاد کن! نوح گفت: نیروی این کار را ندارم و اگر عقیدهام را بدانند، مرا خواهند کشت. جبرئیل گفت: اگر نیروی این کار به تو داده شود با آنها جهاد میکنی؟ نوح گفت: این آرزوی من است. در این وقت نوح پرسید: تو کیستی؟ جبرئیل فرشتگان را صدا زد و هنگامی که فرشتگان نزد وی جمع شدند، نوح بیمناک گردید. سپس جبرئیل خود را معرفی نموده و سلام خدای رحمان را به وی ابلاغ کرد و مقام نبوت را به او بشارت داد و دستور داد که پس از ابلاغ نبوت خود با عمورة، دختر ضمران بن اخنوخ، نخستین کسی که بعداً به وی ایمان آورد، ازدواج کند.
نوح به دنبال مأموریت الهی به میان مردم رفت و عصایی در دست داشت که با آن از ضمیر مردم خبر میداد. آن روز، روز عید آن مردم بود. سرکردههای قوم نوح هفتاد نفر بودند که آن روز نزد بتهای خویش اجتماع کرده بودند. وقتی نوح به میان آنها آمد، صدای خود را به ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ بلند کرد و نبوت خویش و دعوت پیامبران قبل و بعد خود را به مردم ابلاغ فرمود. در این وقت بود که بتها لرزیدند و آتشهایی که روشن کرده بودند، خاموش شد و مردم را وحشتی فراگرفت. بزرگان و سرکردهها پرسیدند که این مرد کیست؟ نوح فرمود: من بنده خدا هستم که او مرا به عنوان رسالت نزد شما فرستاده تا شما را از عذاب او بیم دهم. وقتی عمورة سخن نوح را شنید، بدو ایمان آورد و چون پدرش دانست او را مورد سرزنش قرار داد و گفت: به این زودی سخن نوح در دل تو کارگر افتاد. من ترس آن دارم که پادشاه از موضوع مطّلع گردد و تو را به قتل برساند. ولی عمورة به سخن پدر وقعی تنهاد و دست از ایمان خود بر نداشت. پس از آن نیز هر چه او را تهدید کرده و به حبس کشیدند، از ایمان به خدای نوح دست نکشید. سرانجام با حضرت نوح ازدواج کرد و سام بن نوح از وی به دنیا آمد[۲]. این خلاصه مطلبی بود که ابن طاووس از کتاب مزبور نقل کرده است. ولی در ازدواج نوح و نام همسر آن حضرت اختلاف است: برخی مانند یعقویی گفتهاند که خدای سبحان به آن حضرت وحی فرمود که هیکل دختر ناموس ابن اخنوخ را به ازدواج خویش در آورد. سید بن طاووس احتمال داده که هیکل لقب و وصف همان عمورة باشد و البته این زن، غیر از آن همسر نافرمان نوح است که قرآن کریم او را خیانتکار و کافر معرفی فرموده است.[۳]
نام نوح و اوصاف، شمایل و ویژگیهای آن حضرت
در روایات نام اصلی نوح، مختلف ذکر شده است: مانند عبدالغفار، عبدالملک و در بعضی هم عبدالاعلی، و علت این که او را نوح خواندند، کثرت نوحه و گریه آن حضرت بوده است. در اوصاف آن حضرت نوشتهاند که مردی گندمگون، باریک چهره با قامتی کشیده و چشمانی درشت و ساقهایی باریک بود. بیانش فصیح و گفتارش روان و منطقش نیرومند بود که وحی الهی نیز به منطق نیرومند و بیان فصیح او کمک میکرد. نوح نخستین پیغمبر اولوالعزم بود که خداوند او را با کتاب و شریعتی جداگانه و به سوی همه مردم آن زمان مبعوث فرمود. کتاب او نخستین کتابی است که مشتمل بر شرایع الهی بوده و شریعتش نیز نخستین شریعتها بوده است. نوح پیغمبر دومین پدر نسل کنونی انسان است که نسب آنها بدو باز میگردد، چنان که خدای تعالی در سوره صافات فرموده: ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾[۴]. و پیمبرانی که پس از او آمدند همگی نسبشان به آن حضرت میرسد.
خداوند در قرآن از شکرگزاری و سپاسگزاری نوح یاد کرده و در سوره اسراء فرموده ﴿إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا﴾[۵]. در تفسیر این آیه آمده که هر گاه جامهای میپوشید یا خوراکی میخورد و یا آبی میآشامید، خدا را شکر میکرد و ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ میگفت و در تفسیر دیگری آمده که در آغاز ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ و در پایان ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ میگفت. در احادیثی از امام باقر و امام صادق(ع) روایت شده که نوح در هر صبح و شام این جمله را میگفت: «اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنَّ مَا أَصْبَحَ أَوْ أَمْسَى بِي مِنْ نِعْمَةٍ فِي دِينٍ أَوْ دُنْيَا فَمِنْكَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَكَ الْحَمْدُ وَ لَكَ الشُّكْرُ بِهَا عَلَيَّ حَتَّى تَرْضَى وَ بَعْدَ الرِّضَى»[۶]. پروردگارا من تو را گواه میگیرم که هر نعمتی از نعمتهای دین یا دنیا که در صبح و شام به من میرسد، همه از توست که یگانهای و شریک نداری. ستایش مخصوص تو و سپاس تو راست تا هنگامی که خشنود گردی و نیز پس از خشنودی.[۷]
عمر نوح(ع)
عمر طولانی نوح در ادبیات عربی و فارسی ضرب المثل واقع شده است. تواریخ و روایات عمر آن حضرت را مابین ۱۰۰۰ تا ۲۸۰۰ سال نقل کردهاند و البته برخی هم مانند یعقوبی عمر ایشان را همان ۹۵۰ سالی که مدّت توقف او میان قوم خود بود و قرآن کریم نیز در سوره عنکبوت نقل فرموده، دانستهاند. مجلسی در بحارالانوار گوید که سیرهنویسان درباره عمر نوح اختلاف کرده و ۱۰۰۰، ۱۴۵۰، ۱۴۷۰ و نیز ۲۳۰۰ سال گفتهاند و البته در اخبار معتبر، عمر نوح ۲۵۰۰ سال ذکر شده است[۸]. مسعودی در اثبات الوصیه گفته که سنّ حضرت نوح در هنگام مرگ طبق روایتی ۱۴۵۰ سال بوده و نیز در روایت دیگری است: هنگامی که نوح به رسالت مبعوث گردید، ۸۵۰ سال داشت و ۹۵۰ سال نیز میان قوم خود بود و مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت مینمود) و پس از فرود آمدن از کشتی نیز ۵۰۰ سال دیگر زندگی کرد که جمعاً ۲۳۰۰ سال عمر کرد. همچنین در روایت دیگری است که نوح ۲۸۰۰ سال در دنیا زندگی کرد[۹]. چنانکه مرحوم مجلسی فرموده، و در روایات اهل بیت - که صدوق و علی بن ابراهیم و راوندی از آن بزرگواران روایت کردهاند - عمر آن حضرت ۲۵۰۰ سال ذکر شده است. به این ترتیب که ۸۵۰ سال پیش از مبعوث شدن به پیامبری و ۹۵۰ سال نیز میان قوم خود مردم را به خدای یگانه دعوت میکرد، سپس دویست سال دست به کار ساختن کشتی شد و پانصد سال نیز پس از بیرون آمدن از کشتی در جهان زیست و به آباد کردن شهرها و سکنی دادن فرزندان خویش در آنها پرداخت.
به هر صورت میان پیمبران الهی که نامشان در قرآن مذکور است، کسی به اندازه نوح عمر نکرد و حتی برخی مثل ثعلبی، همین عمر طولانی آن حضرت را معجزه وی دانستهاند و گفتهاند: معجزه نوح در وجود خود او بود؛ زیرا هزار سال عمر کرد و در این مدت طولانی، نه نیرویش کم شد و نه دندانی از دندانهای او افتاد. برخی هم که این عمر طولانی به نظرشان بعید آمده است در صدد تأویل و محمل تراشی بر آمدهاند که بهتر است از نقل کلام و پاسخ آنها خودداری شود؛ زیرا اولاً مسئله طول عمر افرادی مانند حضرت نوح، به قدرت بیمانند حق تعالی مربوط میشود و همانند هزاران امر خارقالعاده دیگری است که گاهی به صورت معجزه و کرامت به دست پیمبران و اولیای خدا انجام شده و همگی تحت فرمان خداوند و به مشیت و اراده نافذ اوست «﴿إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۱۰]. ثانیاً با توجه به زندگی ساده و آسایش خیال و خوراکهای طبیعی انسانهای اولیه و نبودن بیماریهایی که به تدریج از پدران گذشته به مردم امروز به ارث رسیده و گرفتاریهایی که بر اثر توسعه زندگی برای افراد بشر پیش آمده و مرگهای زودرسی که بر اثر خوردن غذاهای رنگین و متنوّع یا تنوع در کامجوییهای جنسی و لذتهای بیشتر زندگی پیش آمده، به خوبی راز طول عمر مردم آن زمان را به دست میآوریم و چنانکه اطبا و اهل فن گفتهاند: به هر اندازه که خیال بشر آسودهتر و زندگیاش بیآلایش و سادهتر و خوراک روزانهاش سالمتر و مراعات بهداشت در او بیشتر باشد، به همان اندازه میزان عمرش طولانیتر خواهد شد. همچنین در این که عمر طبیعی بشر چه مقدار است؟ اطبای معروف جهان هنوز نتوانستهاند نظری قاطع ارائه کنند و پس از آزمایشهای بسیار و مطالعات فراوان، به این نتیجه رسیدهاند که سبب مرگ انسان این نیست که هشتاد یا نود سال زندگی میکند، بلکه سبب آن عوارضی است که مانع ادامه حیات میشود. به همین دلیل بعضی از دانشمندان موفق شدهاند که با رژیمهای غذایی و رساندن ویتأمینهای لازم و سایر راههای علمی، عمر برخی حیوانات را به ۹۰۰ برابر عمر طبیعیشان برسانند و این جمله یکی از اطبای معروف است که گفته است: منشأ مرگ، بیماری است نه پیری! همچنین که نقل کردهاند دکتر آلکسیس کارل، جراح و زیستشناس معروف موفق شد قسمتی از بدن حیوانی را که از بدنش جدا شده بود، بیش از حیات و زندگی معمولی آن حیوان در خارج زنده نگاه دارد که توضیح بیشتر ما را از مسیر خود منحرف میسازد، و اگر خوانندگان محترم مایل به توضیح بیشتری در این باره باشند، میتوانند به کتابهایی که درباره طول عمر حضرت بقیة الله - عجل الله فرجه الشریف - نگاشته شده مراجعه نمایند و از گفتار دانشمندان فیزیولوژی و دیگران در این باره مطلع گردند[۱۱].[۱۲]
دعوت نوح(ع) و استدلالهای او
چنان که قبلاً متذکر شدیم، مسئله بتپرستی در میان قوم نوح به صورت گستردهای نفوذ کرده بود و بتها طرفدارانی جدّی داشتند، و همان گونه که گفتیم: شاید یکی از دلایل آن این بود که مرام بتپرستی، مرام و مسلک تازهای بود که مردم با آن رو به رو شده بودند و دام جدیدی بود که شیطان سر راه سعادت و کمال مردم گسترده بود. از سوی دیگر، رشد کافی هم میان مردم آن زمان وجود نداشت تا به سود و زیان خود پی ببرند و به زشتی عمل خود واقف گردند. به هر حال آن اوضاع مشکلات بسیاری را برای نوح ایجاد کرده و آن بزرگوار را در پیش برد هدف مقدس توحید و خداپرستی دچار زحمت بسیاری نمود و به سختی سخنان جان بخش وی در دل مردم اثر میکرد. از طرز تکلم و استدلال آن پیامبر بزرگوار با مردم، و پاسخهایی که آن بیخردان به او میدادند، سبک مغزی، لجاجت و سرسختی آنها به خوبی معلوم میشود تا آنجا که برخی از آن مردم آن پیامبر بزرگوار را مورد تمسخر و استهزا قرار میدادند که برای نمونه ترجمه بعضی از آیات قرآن کریم را برای شما نقل میکنیم. «ما نوح را به سوی قومش فرستادیم تا به آنها بگوید: من بیم رسانی آشکار هستم که شما را از عذاب خدا بیم دهم، تا جز وی را پرستش نکنید که من از عذاب دردناک آن روز بر شما بیمناکم»[۱۳].
در این جا سران و بزرگان کافر قوم وی که به خاطر ثروت و قدرتی که داشتند خود را شریفتر از دیگران میپنداشتند، به نوح گفتند: «ما تو را جز بشری مانند خود نمیبینیم.»..[۱۴] و در آیه دیگری است که به یک دیگر گفتند: «او جز بشری همانند شما نیست که بدین وسیله میخواهد بر شما برتری جوید، و اگر خدا میخواست (برای هدایت افراد بشر رسولی بفرستد) فرشتگانی را میفرستاد». و بلکه پا فراتر گذاشته نسبت جنون، گمراهی و دروغ به نوح و پیروانش دادند و گفتند: «او جز مردی دیوانه نیست»[۱۵] که به جنون دچار شده یا گفتند: «ما تو را در گمراهی آشکاری میبینیم»[۱۶]. و در آیه دیگری است که اظهار داشتند: «ما شما را افرادی دروغگو میپنداریم»[۱۷]. که باید گفت که این سبک مغزان نابخرد و خیرهسران لجوجی که تبلیغات نوح را مخالف با منافع مادّی و ریاست خود تشخیص میدادند، منطقی نداشتند تا به مبارزه با گفتار مستدّل و منطقی نوح برخیزند؛ لذا به این بهانهجوییها و سفسطه بازیها متوسل میشدند وگرنه هر عاقل با انصافی میداند که سنّت الهی در مورد بعثت انبیا به همین صورت بوده که پیغمبر هر قومی را از جنس همان قوم، بلکه از میان همانها برانگیزاند تا با معرفتی که مردم درباره اصل و نسب و خصوصیات زندگی او دارند، بهتر از او پیروی کنند و دعوتش را بهتر بپذیرند و تردید کمتری دربارهاش باشد.
متأسفانه قوم نوح با این حرف نابهجایی که میزدند، برای مخالفان و دشمنان دیگر پیمبران الهی نیز بهانه زیبندهای به یادگار گذاردهاند. از جمله ایرادهای دیگری که به نوع گرفتند این بود که بدو گفتند: «این چند تنی هم که پیرؤیت میکنند، جز فرومایگانی نیستند که بدون تأمل به سخنانت گوش داده و دعوتت را پذیرفته اند»[۱۸]. و چون برتری و فضیلت را به پول و ثروت میدانستد، دنبال این سخن نابهجای خود گفتند: «و ما برتری و مزیتی نسبت به شما بر خود نمیبینیم، بلکه شما را دروغگو میپنداریم». و در آیه دیگری است که از روی کمال تعجب یا تمسخر و استهزا به نوح میگفتند: «ما چگونه به تو ایمان آوریم که پیروانت افرادی فرومایه و فقیر هستند!»[۱۹] نظیر همان ایرادی که مشرکان مکه به پیغمبر اسلام میگرفتند. نوح(ع) پاسخ گفتار آنها را ضمن چند جمله چنین بیان فرمود: «ای مردم! من گمراه نیستم و تنها (جرم من این است که) فرستاده و رسولی از جانب پروردگار جهانیانم»[۲۰].
«ای مردم! اگر من با دلیل روشن و برهانی از جانب پروردگار آمده باشم و رحمتی به من داده باشد که از شما پنهان مانده، دیگر من چگونه میتوانم شما را با تنفّری که از آن دارید به پذیرش آن وادار کنم»[۲۱]. «مأموریّت من آن است که رسالتها (و پیامها) ی پروردگار خود را به شما ابلاغ و شما را نصیحت کنم». «آیا تعجب میکنید که تذکّری از پروردگارتان به وسیله مردی از جنس خودتان برای شما آمده است که شما را بیم دهد تا پرهیزگاری کنید و شاید مورد رحمت قرار گیرید»[۲۲]. و گاهی به دلیلهای بزرگ و نشانههای الهی در جهان هستی اشاره میکرد و میفرمود: «از پروردگار خود آمرزش بخواهید که وی آمرزنده است تا آسمان را فراوان بر شما ببارد، با اموال و فرزندان کمکتان کند و برایتان باغها برقرار سازد و نهرها برای شما پدید آرد. چرا شما خدا را به بزرگی باور ندارید با این که او شما را گوناگون آفریده است؟ مگر نمیبینید که خدا چگونه آسمانهای هفتگانه را بالای هم آفریده و ماه را در آنها روشن گردانده و خورشید را چراغی قرار داده و شما را مانند گیاهان از زمین برویانید، آنگاه دوباره شما را در آن بازگرداند و سپس از آن بیرون آورد و خداست که زمین را برای شما فرش کرده (و گسترش داد) تا در راههای مختلف آن رهسپار گردید»[۲۳]. و گاهی این جمله را - که پیمبران دیگر نیز غالباً میفرمودند - به گفتار خود اضافه کرده و میفرمود: «ای مردم من از شما مالی نمیخواهم (و مزدی برای تبلیغ توقع ندارم) که مزد من تنها با خداست»[۲۴].
و از این که میگویید پیروان تو جز افرادی فرومایه و تنگ دست نیستند، توقع دارید که من آنها را از پیش خود برانم که شاید شما به من ایمان آورید؟ «من هرگز نمیتوانم مردمی را که به خدا ایمان آورده و خدا را دیدار میکنند از خود برانم، و اگر آنها را از خود برانم، کیست که در پیشگاه وی در روز قیامت مرا یاری کند (و در این عمل از من دفاع کند)، چرا اندیشه نمیکنید»[۲۵]. گذشته از این که «من (از درون کار آنها اطلاع ندارم) نمیدانم چه میکردهاند و حساب آنها تنها با خدای من است... و من چنان نیستم که آنها را از خود برانم»[۲۶]. به هر صورت گفتوگوی میان او با آن قوم سبکسر بسیار شد و چون منطقی در برابر گفتار خیرخواهانه نوح نداشتند، بنای لجاجت گزاردند و به تدریج شروع به تهدید کردند، یک بار گفتند: «ای نوح! جدال را با ما از حدّ گذراندی، اکنون اگر راست میگویی آن عذابی که ما را از آن بیم میدهی بیاور»[۲۷].
بار دیگر گفتند: «ای نوح اگر (دست از این گفتارت برداری و) بس نکنی سنگسار خواهی شد»[۲۸]. آنگاه از پیش نوح برمیخاستند و با تأکید و عناد بیشتری به مردم میگفتند: «مردم به خاطر حرفهای نوح) دست از معبودان خویش (بتهای خود): ودّ، سُواع، یَغوث، یَعوق، و نَسْر برندارید»[۲۹].[۳۰]
آزار و صدمهای که نوح از مردم دید
با توجه به عمر طولانی و سالهای بیشماری که نوح میان مردم بود و نیز افراد اندکی که به وی ایمان آوردند و علاقه زیادی که قوم او به بتپرستی داشتند، میتوان حدس زد که این پیغمبر بزرگوار چه مقدار سختی کشید و خون جگر خورد. گذشته از ناسزاهای زیادی که به او گفتند و دیوانه، گمراه و جن زدهاش خواندند، انواع شکنجه بدنی و آزار جسمی را هم به او میرساندند. در حدیثی که صدوق از امام صادق(ع) روایت کرده، گاهی مردم آن حضرت را به قدری کتک میزدند که سه روز تمام به حال بیهوشی میافتاد و از گوش وی خون میآمد[۳۱]. مرحوم طبرسی مینویسد: حضرت نوح ۹۵۰ سال شب و روز مردم را به سوی خدا دعوت میکرد، ولی سخنان وی در آن مردم اثری نداشت و گاهی آن قوم به قدری او را میزدند که بیهوش میشد؛ وقتی به هوش میآمد میگفت: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»[۳۲]؛ خدایا قوم مرا هدایت کن که نمیدانند.
از وهب نقل شده است: نوح سه قرن تمام مردم را به خدا دعوت میکرد که هر قرن سیصد سال بود. او در این نهصد سال، پنهان و آشکارا دعوت خود را ابلاغ میکرد، ولی آن مردم جز بر طغیان و سرکشی نیفزودند و هر قرن که میآمد، مردم آن قرن سرکشتر از قرن پیش بودند تا جایی که مردم دست کودکان خود را میگرفتند و آنها را نزد نوح میآوردند و به آنها سفارش میکردند و میگفتند: «لَئِنْ بَقِيتَ بَعْدِي فَلَا تُطِيعَنَّ هَذَا الْمَجْنُونَ»؛ اگر پس از من زنده ماندی، مبادا از این دیوانه پیروی کنی. سپس ادامه داده میگوید: آن مردم به نوع حمله میکردند و او را چنان میزدند که از گوشهای آن حضرت خون میآمد و بیهوش میشد. در این وقت او را برداشته به خانهای میانداختند یا به همان حال بیهوشی بر در خانهاش گذارده و میرفتند[۳۳]. از لحن قرآن کریم هم به خوبی فهمیده میشود که آزار آنها به آن حضرت، شدید و سخت بوده است. خداوند در سورههای انبیاء و صافّات میفرماید: «... ما نوح و خاندانش را از اندوه و محنت بزرگ نجات دادیم»[۳۴]. و مفسران گویند که منظور از اندوه بزرگ، همان آزارهای زیادی است که مردم به آن حضرت میکردند.
در سوره قمر حکایت فرموده که نوح دعا کرد و گفت: «پروردگارا! من مغلوب (و از پا افتاده) هستم، تو یاریم ده»[۳۵]. در سوره شعراء هم آمده که اینگونه به درگاه خدای رحمان استغاثه کرد و گفت: «پروردگارا! به راستی که این قوم مرا تکذیب کردند، پس میان من و ایشان گشایشی ده و مرا با مردمان با ایمانی که با من هستند، (از دست اینان) نجات ده»[۳۶].[۳۷]
نفرین نوح
چنانکه قرآن کریم تصریح میکند، نوح ۹۵۰ سال میان آن مردم توقف کرد و به کار تبلیغ دین و دعوت مردم به سوی خدای سبحان مشغول بود و برای پیش رفت این آیین، آسودگی و آسایش نداشت و همواره مردم را به ایمان به خدا و روز جزا و کسب فضیلت و تقوا دعوت مینمود، اما با گذشت آن مدت طولانی به جز از همان افراد انگشتشماری که بدو ایمان آورده بودند، کسی دعوت او را پاسخ نداد و آن حضرت از دیگران مأیوس گردید، به ویژه که وحی الهی نیز به این ناامیدی وی کمک کرد؛ زیرا خداوند به او خبر داد که «از قوم تو جز همین افرادی که ایمان آوردهاند کس دیگری ایمان نخواهد آورد، به همین سبب از کارهایی که اینان میکنند، اندوهگین مباش»[۳۸]. در حدیثی است که چون سیصد سال از دعوت نوح گذشت، آن حضرت خواست درباره آن مردم نفرین کند و هم چنانکه نماز صبح را خوانده و به قصد نفرین نشسته بود، چند تن از فرشتگان از آسمان هفتم بر وی فرود آمده سلام کردند و سپس گفتند: خواهشی از تو داریم! نوح پرسید: خواهش شما چیست؟ گفتند: خواهش ما این است که نفرین را به تأخیر اندازی؛ زیرا این نخستین عذاب خدا در روی زمین خواهد بود. نوح در پاسخشان فرمود: تا سیصد سال دیگر آن را به تأخیر انداختم. وقتی سیصد سال دوم نیز به پایان رسید و خواست نفرین کند، دسته دیگری از فرشتگان از آسمان ششم آمدند و از وی خواستند تا باز هم نفرین را به تأخیر اندازد، بدین ترتیب سیصد سال دیگر نیز به تأخیر افتاد.
و چون نهصد سال تمام شد، پیروان نوح از آزار دشمنان به تنگ آمدند و از او خواستند تا گشایشی از خدا بخواهد. نوح قبول کرد و پس از نماز به درگاه خداوند دعا کرد. جبرئیل نازل شد و به نوح گفت: خداوند دعای تو را مستجاب کرد. اکنون به پیروان خود بگو که خرما بخورند و هسته آن را بکارند و از آن نگهداری کنند تا بزرگ شود. پس از بارور شدن درختان، بلا از ایشان برطرف میگردد و فَرَجشان خواهد رسید. نوح گفتار جبرئیل را به پیروان خود اطلاع داد. همگی خرسند شدند و دستور خداوند را انجام دادند. وقتی درختها بارور شد، نزد نوح آمدند و گفتند: زمانی را که خبر داده بودی، فرا رسیده است. نوح از خداوند خواست تا مطابق وعده عذاب را نازل کند. وحی شد که به ایشان بگو: این خرما را هم بخورید و هسته آن را بکارید و پس از بارور شدن درختان، گشایش میرسد. در این موقع بود که یک سوم آن مردم نیز از دین نوح دست کشیدند و بیدین شدند. دو سوم دیگر ماندند. خرماها را خوردند و هستهاش را کاشتند و همچنان مراقبت میکردند تا بارور گردید. چون نزد نوح آمده و وفای وعده حق را خواستند، دوباره به وی وحی شد که به آنها بگو: این خرما را هم بخورید و هستهاش را بکارید در آن موقع هم یک سوم دیگر از دین بیرون رفتند و یک سوم باقی ماندند، برای بار سوم به دستور عمل کردند و چون هسته را کاشته و درخت شد و به ثمر رسید، نزد نوح آمدند و گفتند: به جز این افراد اندک کسی به جای نمانده و اگر این بار نیز فَرَج ما به تأخیر افتد، ترس آن داریم که ما نیز به هلاکت در دین و گمراهی دچار شویم. حضرت نوح نماز خواند و دعا کرد. در دعای خود گفت: «پروردگارا جز این افراد اندک کسی در پیروی من باقی نمانده و من ترس آن دارم که اگر این بار فرج را به تأخیر اندازی اینان هم از دین بیرون روند. در این وقت بود که خداوند بدو وحی فرمود: دعایت را مستجاب کردیم، اکنون دست به کار ساختن کشتی شو[۳۹]. در حدیث دیگری است که پس از این آزمایشها، بیش از هفتاد و چند نفر به جای نماندند. خدای سبحان به نوح وحی کرد: «این برای آن بود تا مؤمنان خالص و پاک به جای بمانند و افراد ناخالص از کنار تو پراکنده شوند. اکنون من به آنها نیرویی در دین میدهم که ترس و بیمشان را به آسایش و امن تبدیل کند تا از روی اخلاص مرا عبادت کنند»[۴۰].
به هر صورت، هنگامی که نوح از ایمان آوردن قوم خویش مأیوس گردید و آن همه لجاجت و ستیزهجویی را دید، ایشان را به سختی نفرین کرد و گفت: «.... پروردگارا دیّاری از کافران را در زمین (زنده) مگذار، که اگر زندهشان بگذاری بندگانت را گمراه کنند و جز بدکارانی ناسپاس تولید نکنند»[۴۱]. خدای تعالی نیز دعای نوح را مستجاب فرمود و عذابی قطعی را بر آن مردم ستمگر مقرر کرد و حکم عذاب آنها به گونهای بود که از وساطت نوح نیز درباره آن ستمکاران جلوگیری کرد و بدو گفت: ﴿وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ﴾[۴۲]. آری مردمی که این قدر خیره سرند که به جای تقدیر و تشکر از چنین پیغمبری که شب و روز خود را وقف هدایت آنان کرده و به طور رایگان در آن مدت طولانی کمر همت بسته تا آنها را از تواضع و کرنش در برابر بتان بیجان و پرستش مجسمههای بیروحی -که جز ایجاد تفرقه و دو دستگی و خمودی فکر و بدبختی، ثمره دیگری برای مردم نداشت - رهایی بخشد، او را کتک میزنند و آن همه آزار و صدمه میرسانند و به جای استماع سخنان جان بخش او، چنانکه خود نوح میگوید: انگشتها را در گوش میگذاردند و جامهها را بر سر میکشیدند که سخنان او را نشنوند، چنین مردمی مستحق نابودی و هلاکت هستند و باید از بیخ و بن کنده شوند و به جای آنها نسل جدیدی بیایند که قابلیت درک حقایق و و آمادگی پذیرفتن سخنان پیامبران الهی را داشته باشد.[۴۳]
گفتوگوی نوح(ع) با شیطان
صدوق در حدیثی از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: پس از اینکه نوح نفرین کرد و قوم او غرق شدند، شیطان نزد او آمد و گفت: ای نوح تو حقّی بر من داری که میخواهم جبران کنم. نوح فرمود: چقدر برای من ناراحت کننده است که من به گردن تو حقّی پیدا کرده باشم. اکنون بگو آن حق چیست؟ شیطان گفت: آری تو نفرین کردی و خدا این مردم را غرق کرد و کسی به جای نماند که من او را بفریبم و از راه راست بیرون برم. اینک تا آمدن قرن دیگر و نسل آینده من آسوده هستم. نوح گفت: اکنون چگونه میخواهی جبران کنی؟ شیطان گفت برای تلافی این حقی که به گردن تو دارم، چند جمله به تو میگویم: در سه جا به یاد من باش (و مرا از خاطر مبر) که من در این سه جا از هر جای دیگر به آدمی نزدیکترم اوّل در جایی که خشم میکنی، دوم در وقتی که میان دو نفر قضاوت میکنی و سوم هنگامی که با زن بیگانهای خلوت میکنی و کس دیگری با شما نیست[۴۴]. در حدیث دیگری آمده است که شیطان نزد نوح آمد و گفت: تو حق بزرگی به گردن من داری و من به تلافی آن آمدهام تا برای تو خیرخواهی کنم. مطمئن باش که در گفتارم (دروغ نخواهم گفت و خیانت نمیکنم. نوح از سخن وی ناراحت شد و خوش نداشت با او تکلم کند. خدای سبحان به او وحی فرمود: با او سخن بگو و از او سؤال کن که من حق را بر زبانش جاری خواهم کرد.
در این وقت نوح فرمود: سخن بگو! شیطان گفت: هر گاه فرزند آدم بخیل، حریص، حسود باشد و یا در کارها عجله کند، به زودی به چنگ ما میافتد و مانند موم در دست ما باشد و اگر همه این صفات در وی جمع شود، ما نامش را «شیطان مرید»[۴۵] میگذاریم. نوح پرسید: اکنون بگو که حق بزرگی که به گردن تو پیدا کردهام چیست؟ گفت: تو نفرین کردی و به فاصله کمی همه را به دوزخ افکندی و مرا آسوده ساختی، و اگر نفرین تو نبود، روزگار زیادی من سرگرم آنها میبودم[۴۶]. در حدیث دیگری از ابن عباس نقل است که نصیحت شیطان به نوح این بود که گفت: مبادا تکبر بورزی که همان سبب شد من به آدم سجده نکنم و رانده درگاه الهی گردم. مبادا حرص بورزی که همه بهشت بر آدم مباح گردید و تنها از یک درخت ممنوع گردید و حرص وادارش کرد از آن بخورد. مبادا حسد بورزی که همان سبب شد تا فرزند آدم برادرش را به قتل رساند. نوح بدو گفت: اکنون بگو در چه وقت نیرو و قدرت تو بر فرزند آدم بیش از اوقات دیگر است؟ گفت: هنگام غضب[۴۷].[۴۸]
قبر نوح(ع) و اوصیای پس از وی
مطابق اخبار و تواریخ، قبر نوح در نجف و در کنار قبر امیرمؤمنان(ع) قرار دارد و این جمله در زیارت نامه آن حضرت است که زیارت کننده میخواند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ». پس از نوح به فرمان الهی فرزندش «سام» وصی او گردید و به نگهبانی آثار انبیا و وصیت پدر نایل آمد و جمعی او را از پیمبران مرسل میدانند. وی در زمان خود با مخالفت برادرانش «حام» و «یافث» و فرزندان قابیل و عوج بن عناق و دیگران مواجه شد و سرانجام چنانکه گفتهاند، پس از ۶۰۰ سال، دار فانی را وداع گفت و فرزندش «ارفخشد» را وصی خودگردانید و آثار انبیا را به وی منتقل کرد. عموم مورخان ارفخشد را ابوالانبیا نامیدهاند و گفتهاند که نسب پیمبران پس از نوح به وی منتهی میشود. گویند ارفخشد برای نگهبانی میراث پیمبران و دعوت مردم به پاکی، فضیلت و تبلیغ آیین الهی پدران خویش، رنج فراوانی برد و آزار بسیاری دید تا اینکه در سن ۴۶۰ سالگی از دنیا برفت و فرزندش «شالخ» را وصی خود گردانید. اینان گویند که شالخ پدر حضرت هود است که خداوند نامش را در قرآن ذکر فرموده و یکی از سورههای قرآنی هم به نام آن پیغمبر بزرگ نامیده شده است. شالخ به گفته یعقوبی و برخی دیگر به مدت ۴۳۰ سال در این جهان زنده بود و مردم را به اطاعت پروردگار دعوت میکرد و از نافرمانی خدا برحذر میداشت و عذابهای گناهکاران را به یاد آنها میآورد. پس از وی فرزندش هود که نامش را «عابر» نیز ذکر کردهاند، به تبلیغ الهی و حفظ آثار پیغمبران قبلی قیام نمود![۴۹].[۵۰]
منابع
پانویس
- ↑ در قرآن کریم ۴۳ بار نام نوح ذکر شده و در شش سوره از سورههای قرآنی، داستان آن بزرگوار و قومش به تفصیل نقل شده است. آن سورهها عبارت است از: اعراف، مؤمنون، شعراء، قمر، هود و نوح که در سوره هود تفصیل بیشتری در این باره داده شده است.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۴۱.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۶۱.
- ↑ «و تنها فرزندان او را باقی گذاردیم» سوره صافات، آیه ۷۷.
- ↑ «(بدانید که) او بندهای سپاسگزار بود» سوره اسراء، آیه ۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۹۱.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۶۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۹۰.
- ↑ اثبات الوصیه، ص۱۸.
- ↑ «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
- ↑ ر.ک: منتخب الاثر، ص۲۸۳-۲۸۴؛ شیعه در اسلام، ص۱۵۱؛ دادگستر جهان، ص۲۱۳-۲۲۲.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۶۴.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ * أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ﴾ «و به یقین نوح را نزد قومش فرستادیم (و به ایشان گفت:) من برای شما بیم دهندهای آشکارم * که: جز خداوند را نپرستید! به راستی من بر شما از عذاب روزی دردناک میهراسم» سوره هود، آیه ۲۵-۲۶.
- ↑ ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ﴾ «پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمیدانیم و جز این نمیبینیم که فرومایگان ما نسنجیده از تو پیروی کردهاند و در شما برتری نسبت به خویش نمیبینیم بلکه شما را دروغگو میپنداریم» سوره هود، آیه ۲۷.
- ↑ ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ﴾ «او جز مردی نیست که جنونی دارد پس چندی بر او انتظار برید» سوره مؤمنون، آیه ۲۵.
- ↑ ﴿قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ «سرکردگان قوم او گفتند: بیگمان ما تو را در گمراهی آشکاری میبینیم» سوره اعراف، آیه ۶۰.
- ↑ ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ﴾ «پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمیدانیم و جز این نمیبینیم که فرومایگان ما نسنجیده از تو پیروی کردهاند و در شما برتری نسبت به خویش نمیبینیم بلکه شما را دروغگو میپنداریم» سوره هود، آیه ۲۷.
- ↑ ﴿... وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ﴾ «... و جز این نمیبینیم که فرومایگان ما نسنجیده از تو پیروی کردهاند.».. سوره هود، آیه ۲۷.
- ↑ ﴿قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ﴾ «گفتند: آیا (سخن) تو را باور کنیم در حالی که مردم فروپایهتر، از تو پیروی میکنند؟» سوره شعراء، آیه ۱۱۱.
- ↑ ﴿قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلَالَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ «گفت: ای قوم من! در من هیچ گمراهی نیست بلکه من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم» سوره اعراف، آیه ۶۱.
- ↑ ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ﴾ «گفت: ای قوم من! به من بگویید اگر من برهانی از پروردگارم داشته باشم و به من بخشایشی از سوی خویش داده باشد که از چشم شما پنهان گردانده باشند آیا میتوانیم شما را به (قبول) آن وا داریم در حالی که شما آن را ناپسند میدارید؟» سوره هود، آیه ۲۸.
- ↑ ﴿أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ «آیا شگفت میدارید که از سوی پروردگارتان بر (زبان) مردی از شما پندی آمده باشد تا هشدارتان دهد؟ و تا پرهیزگاری ورزید و باشد که بر شما رحمت آورند» سوره اعراف، آیه ۶۳.
- ↑ ﴿فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا * مَا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا * وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا * أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا * وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا * وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا * ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا * وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا * لِتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلًا فِجَاجًا﴾ «و گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است * تا (باران) آسمان را بر شما ریزان، بفرستد * و شما را با داراییها و پسران، یاوری کند و برایتان بوستانها پدید آورد و جویبارها پدیدار گرداند * چه بر سرتان آمده است که به سترگی خداوند گردن نمینهید؟ * با آنکه شما را گونهگون آفریده است * آیا ندیدهاید که چگونه خداوند هفت آسمان را تو بر تو آفریده * و ماه را در آنها فروغی و خورشید را چراغی کرده است؟ * و خداوند شما را از زمین، گیاهگون رویانده است * سپس شما را به درون آن باز میگرداند و (باز) به برون آوردنی (شگرف) بیرون میآورد * و خداوند زمین را بستر شما کرد * تا در راههای گشادهای از آن، راه پویید» سوره نوح، آیه ۱۰-۲۰.
- ↑ ﴿وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ﴾ «و ای قوم من! برای آن (پیامبری خود) از شما مالی نمیخواهم، پاداش من جز بر (عهده) خداوند نیست» سوره هود، آیه ۲۹.
- ↑ ﴿وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ * وَيَا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾ «و من کسانی را که ایمان آوردهاند (از خود) نمیرانم، بیگمان آنان به لقای پروردگار خویش خواهند رسید اما من شما را قومی میبینم که نادانی میورزید * و ای قوم من! اگر آنان را از خود برانم چه کسی مرا در برابر خداوند یاری میرساند پس آیا پند نمیپذیرید؟» سوره هود، آیه ۲۹-۳۰.
- ↑ ﴿وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ * وَيَا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ * وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ * قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾ «و ای قوم من! برای آن (پیامبری خود) از شما مالی نمیخواهم، پاداش من جز بر (عهده) خداوند نیست و من کسانی را که ایمان آوردهاند (از خود) نمیرانم، بیگمان آنان به لقای پروردگار خویش خواهند رسید اما من شما را قومی میبینم که نادانی میورزید * و ای قوم من! اگر آنان را از خود برانم چه کسی مرا در برابر خداوند یاری میرساند پس آیا پند نمیپذیرید؟ * و من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است؛ و غیب نمیدانم، و نمیگویم که من فرشتهام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمیگویم که خداوند هیچگاه به آنان خیری نمیرساند، خداوند از درون آنان آگاهتر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگران خواهم بود * گفتند: ای نوح! با ما به چالش پرداختی و چالش با ما را به درازا کشاندی، اگر راست میگویی وعدهای را که میدهی بر سر ما بیاور!» سوره هود، آیه ۲۹-۳۲.
- ↑ ﴿وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ * وَيَا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ * وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ * قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾ «و ای قوم من! برای آن (پیامبری خود) از شما مالی نمیخواهم، پاداش من جز بر (عهده) خداوند نیست و من کسانی را که ایمان آوردهاند (از خود) نمیرانم، بیگمان آنان به لقای پروردگار خویش خواهند رسید اما من شما را قومی میبینم که نادانی میورزید * و ای قوم من! اگر آنان را از خود برانم چه کسی مرا در برابر خداوند یاری میرساند پس آیا پند نمیپذیرید؟ * و من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است؛ و غیب نمیدانم، و نمیگویم که من فرشتهام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمیگویم که خداوند هیچگاه به آنان خیری نمیرساند، خداوند از درون آنان آگاهتر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگران خواهم بود * گفتند: ای نوح! با ما به چالش پرداختی و چالش با ما را به درازا کشاندی، اگر راست میگویی وعدهای را که میدهی بر سر ما بیاور!» سوره هود، آیه ۲۹-۳۲.
- ↑ ﴿قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ﴾ «گفتند: ای نوح! اگر (از این سخنان) دست برنداری سنگسار خواهی شد» سوره شعراء، آیه ۱۱۶.
- ↑ ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا﴾ «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۶۶.
- ↑ اکمال الدین، ص۷۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۴۳۳-۴۳۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۴۳۳-۴۳۵.
- ↑ ﴿وَنُوحًا إِذْ نَادَى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ﴾ «و (نیز) نوح را (یاد کن) هنگامی که پیش از آن (ما را) خواند و ما به او پاسخ دادیم پس، او و خانوادهاش را از بلای سترگ رهاندیم» سوره انبیاء، آیه ۷۶؛ ﴿وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ * وَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ﴾ «و همانا نوح ما را ندا میکرد و ما نیکو پاسخگو بودیم * و او و خانوادهاش را از بلایی سترگ رهاندیم» سوره صافات، آیه ۷۵-۷۶.
- ↑ ﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ﴾ «آنگاه پروردگارش را بخواند که: من مغلوب شدهام پس داد (مرا) بستان!» سوره قمر، آیه ۱۰.
- ↑ ﴿قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ﴾ «(نوح) گفت: پروردگارا! قوم من مرا دروغگو شمردند» سوره شعراء، آیه ۱۱۷؛ ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ﴾ «جز آنان که ایمان دارند و کارهای شایسته انجام میدهند و خداوند را بسیار یاد میکنند و پس از آنکه ستم دیده باشند داد میستانند و آنان که ستم ورزیدهاند به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه باز خواهند گشت» سوره شعراء، آیه ۲۲۷.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۷۰.
- ↑ ﴿وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾ «و به نوح وحی شد که از قوم تو جز کسانی که (تا کنون) ایمان آوردهاند ایمان نخواهند آورد پس، از آنچه میکنند اندوهناک مشو!» سوره هود، آیه ۳۶.
- ↑ هر دو حدیث را صدوق در کتاب اکمال الدین، ص۷۹ نقل کرده است، البته در خبری که نعمانی در کتاب غیبت، ص۱۵۴ روایت کرده، این موضوع ده بار تکرار شد تا وقتی که عذاب نازل گردید.
- ↑ هر دو حدیث را صدوق در کتاب اکمال الدین، ص۷۹ نقل کرده است، البته در خبری که نعمانی در کتاب غیبت، ص۱۵۴ روایت کرده، این موضوع ده بار تکرار شد تا وقتی که عذاب نازل گردید.
- ↑ ﴿وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا﴾ «و نوح گفت: پروردگارا! از کافران هیچ کس را روی زمین بر جای مگذار» سوره نوح، آیه ۲۶.
- ↑ «و کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز و با من درباره ستمگران سخن (از رهایی) مگو که آنان غرق خواهند شد» سوره هود، آیه ۳۷.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۷۱.
- ↑ خصال، ج۱، ص۶۵.
- ↑ مرید چنان که راغب گفته است، به کسی گویند که از کارهای نیک دور باشد.
- ↑ راوندی، قصص الانبیاء، ص۸۵.
- ↑ راوندی، قصص الانبیاء، ص۸۶.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۸۵.
- ↑ ولی عبدالوهاب نجار در قصص الانبیاء خود قول دیگری را نقل و اختیار کرده و آن این است که حضرت هود از فرزندان ارفخشد و شالخ نیست و نسبت او به «ارم» میرسد که برادر ارفخشد و فرزند دیگر سام بوده است.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۸۶.