تفاخر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از رد تفاخر)

مقدمه

تفاخر به معنای فخر فروختن، خود بزرگ بینی، به خویش بالیدن، خودستایی کردن به صفات[۱]، مباهات کردن به مکارم و مناقبی چون اصل و نسب و غیر آن[۲]، ادعای عظمت و بزرگی و شرافت در امور ذاتی یا خارج از ذات است[۳].

برخی تفاخر را مخصوص مباهات به امور بیرون از ذات انسان از قبیل مال، جاه و اولاد دانسته‌اند[۴]. فخور، کسی است که مناقب و خوبی‌های خود را برای خودنمایی برمی‌شمرد[۵].[۶]

برخی دیگر، تفاخر را دو قسم دانسته‌اند:

  1. مذموم، آنجا که انسان با تفاخر و شمردن برخی ویژگی‌ها، در صدد بزرگ شمردن خود و یا تحقیر مردم باشد.
  2. ممدوح، آنجا که انسان در مقام معرفی خود باشد یا بخواهد نعمت‌های الهی را بیان کند[۷].[۸]

تفاخر در قرآن

واژه تفاخر در قرآن‌ کریم فقط یک بار در آیه ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ[۹] در وصف زندگی دنیا به کار رفته است؛ ولی هم‌خانواده آن یعنی فخور که از صفات رذیله است ۴ بار در سوره‌های: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا[۱۰]، ﴿إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ[۱۱]، ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ[۱۲]، ﴿وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ[۱۳] آمده است.

قرآن‌کریم از فخرفروشی‌ اشراف قوم نوح[۱۴]، قوم عاد[۱۵]، فرعون[۱۶]، مترفان اقوام پیشین[۱۷]، تفاخر اهل‌کتاب و مسلمانان بر یکدیگر[۱۸].[۱۹] و... یاد کرده است. به هر روی، فخرفروشی به شرافت و بزرگی پدران، اصل و نسب و قبیله به سبب شهرت یا هرگونه امتیاز دنیوی در آیات و احادیث[۲۰] فراوانی مذمت و پدیده جاهلی دانسته و از آن نهی شده است[۲۱].

زمینه‌های تفاخر

  1. نادانی به ناپایداری زندگی مادی: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ[۲۲]؛
  2. کم‌ظرفیتی و کوته‌فکری: ﴿وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ[۲۳].
  3. کفر و ناسپاسی نسبت به صاحب اصلی نعمت‌ها: زیرا انسان به چیزی تفاخر می‌کند که از خود بداند و لذا قرآن گفتگوی دو نفری را که یکی بر دیگری تفاخر می‌نماید این چنین بازگو می‌کند. اولی می‌گوید: ﴿وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا[۲۴] و دومی در جواب می‌گوید: ﴿قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا[۲۵].[۲۶]
  4. گذر از گرفتاری و سختی و رسیدن به ناز و نعمت و آسایش: ﴿وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ[۲۷]؛
  5. حسب و نسب، موقعیت اجتماعی: ﴿وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا[۲۸]؛
  6. حمیت و تعصّب: ﴿إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ[۲۹].[۳۰]؛
  7. حماقت و کم‌ارزشی[۳۱].[۳۲]

پیامدهای تفاخر

  1. محرومیت از محبت خدا و نداشتن یار و یاور در برابر خداوند، همراهی و دوستی شیطان: ﴿وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا[۳۳]؛
  2. بخل: خداوند در توصیف اهل تفاخر می‌فرماید: ﴿الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا[۳۴].
  3. تحقیر مردم و بی‌اعتنایی به عزّت و کرامت آنها: خداوند در معرفی فردی خودستا و خودخواه می‌فرماید: ﴿وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا[۳۵].[۳۶]
  4. کفر، انکار دعوت انبیا و معاد و غفلت از آن: ﴿وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا[۳۷]؛
  5. رعایت نکردن حقوق دوستان، خویشاوندان، پدر و مادر، یتیمان، مسکینان و در راه واماندگان: ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا[۳۸]؛
  6. و نیز روایات، کینه و دشمنی، وسوسه‌های شیطانی و افتادن در دام شیطان و سقوط[۳۹]، هلاکت[۴۰]، ایجاد نظام طبقاتی، ناهنجاری‌های سیاسی فرهنگی در جامعه، ترویج چاپلوسی و تملّق[۴۱]، سیاهی چهره در قیامت[۴۲] را از پیامدهای خودستایی دانسته‌اند[۴۳].

درمان تفاخر

از آنجا که قرآن کتاب شفاء است و در صدد درمان بیماری‌های روحی و اخلاقی انسان‌هاست لذا جهت درمان بیماری تفاخر راهکارهای را مطرح نموده است؛ مانند:

  1. بیان عاقبت تفاخر: خداوند عاقبت کسانی را که به باغ خود تفاخر می‌نمودند را چنین بیان می‌کند: ﴿فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ[۴۴]؛
  2. تذکر آنچه را که ارزش یادآوری دارد: خداوند در جهت از بین بردن رسم اعراب که بعد از مراسم حج مشغول تفاخر به آباء و اجداد خود می‌شدند می‌فرماید: ﴿فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ[۴۵].
  3. بیان حکمت تفاوت‌ها: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۴۶].[۴۷]

در مجموع مهم‌ترین راهکارهای درمان علمی مفاخره عبارت است از: توجه به توحید در ذات و صفات و ناتوانی و مغلوب بودن انسان و سایر موجودات در برابر ذات پروردگار،[۴۸] خودآگاهی و درک این حقیقت که انسان از پست‌ترین چیزها یعنی خاک و نطفه آفریده شده است[۴۹] و سرانجام به پست‌ترین چیزها یعنی مردار بدل می‌شود[۵۰] و نیز بسیار ناتوان است و نفع و ضرر، مرگ و زندگی و حشر و نشرش در اختیارش نیست و پس از مرگ باید در برابر تک تک کردارش پاسخگو باشد و هیچ از سرنوشتش باخبر نیست،[۵۱] یاد قبر، قیامت[۵۲] و این حقیقت که عزّت، افتخار، زینت و نعمت دنیا رو به زوال‌اند[۵۳] و رها کردن مفاخره از نشانه‌های اهل تقواست[۵۴] و اهل آخرت از مفاخره با اهل دنیا دست شسته‌اند[۵۵].

راهکارهای درمان عملی مفاخره نیز فروتنی، اقتدا به سیره معصومان(ع)، انفاق مالی و معنوی در راه خدا[۵۶] و رها کردن مفاخره[۵۷] است[۵۸].

منابع

پانویس

  1. لسان العرب، ج‌۱۰، ص‌۱۹۸، «فخر».
  2. تاج العروس، ج‌۷، ص‌۳۴۱؛ مجمع البحرین، ج‌۳، ص‌۳۶۹ ـ ۳۷۰؛ المصباح، ص‌۴۶۴، «فخر».
  3. النهایه، ج‌۳، ص‌۴۱۸؛ التحقیق، ج‌۹، ص‌۳۸، «فخر».
  4. مفردات، ص‌۳۷۶؛ بصائر ذوی التمییز، ج‌۴، ص‌۱۷۶؛ عمدة الحفاظ، ج‌۳، ص‌۲۰۶، «فخر».
  5. التبیان، ج‌۵، ص‌۴۵۴.
  6. حسینی‌زاده، سید عبدالرسول، مقاله «تفاخر»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷.
  7. التحقیق، ج۹، ص۳۸ و ۳۹.
  8. عصیانی، علی رضا، مقاله «تفاخر»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  9. «بدانید که زندگانی این جهان بازیچه و سرگرمی و زیور و نازشی است میان شما و افزون‌خواهی در دارایی‌ها و فرزندان است» سوره حدید، آیه ۲۰.
  10. «بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد» سوره نساء، آیه ۳۶.
  11. «او سخت شادمان و خویشتن‌ستای است» سوره هود، آیه ۱۰.
  12. «خداوند هیچ خود پسند خویشتن‌ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره لقمان، آیه ۱۸.
  13. «و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره حدید، آیه ۲۳.
  14. سوره هود، آیه ۲۷.
  15. سوره فصلت، آیه ۱۵.
  16. سوره زخرف، آیه ۵۱.
  17. سوره سبأ، آیه ۳۴.
  18. سوره نساء، آیه ۱۲۳.
  19. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۱۷۵.
  20. الکافی، ج‌۲، ص‌۳۲۸؛ میزان الحکمه، ج‌۳، ص‌۲۳۸۱.
  21. حسینی‌زاده، سید عبدالرسول، مقاله «تفاخر»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷.
  22. «بدانید که زندگانی این جهان بازیچه و سرگرمی و زیور و نازشی است میان شما و افزون‌خواهی در دارایی‌ها و فرزندان است» سوره حدید، آیه ۲۰.
  23. «و اگر پس از رنجی که به او رسیده است آسایشی به وی بچشانیم به یقین خواهد گفت بدی‌ها از من دور شد؛ که او سخت شادمان و خویشتن‌ستای است» سوره هود، آیه ۱۰.
  24. «و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو می‌کرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۴.
  25. «همراه وی که با او گفت و گو می‌کرد گفت: آیا به کسی که تو را از خاکی سپس از نطفه‌ای آفرید آنگاه تو را مردی باندام برآورد کفر می‌ورزی؟» سوره کهف، آیه ۳۷.
  26. عصیانی، علی رضا، مقاله «تفاخر»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  27. «و اگر پس از رنجی که به او رسیده است آسایشی به وی بچشانیم به یقین خواهد گفت بدی‌ها از من دور شد؛ که او سخت شادمان و خویشتن‌ستای است» سوره هود، آیه ۱۰.
  28. «و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو می‌کرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۴.
  29. «جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید» سوره حجر، آیه ۳۱.
  30. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲؛ شرح اصول کافی، ج‌۹، ص‌۳۲۲.
  31. مسندالرضا(ع)، ص۸۴؛ شرح نهج‌البلاغه، ج‌۲۰، ص‌۱۵۰.
  32. حسینی‌زاده، سید عبدالرسول، مقاله «تفاخر»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷.
  33. «و آن کسان که دارایی‌های خود را برای نشان دادن به مردم، می‌بخشند و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارند؛ و هر که شیطان همدم اوست بدهمدمی او راست» سوره نساء، آیه ۳۸.
  34. «همان کسان که تنگ‌چشمی می‌ورزند و مردم را به تنگ‌چشمی وا می‌دارند و آنچه را خداوند از بخشش خود به آنان داده است پنهان می‌کنند و برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۳۷.
  35. «و او را (بار و) بری بود پس (یک روز) به همراه خویش -که با وی گفت و گو می‌کرد- گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم» سوره کهف، آیه ۳۴.
  36. عصیانی، علی رضا، مقاله «تفاخر»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  37. «و گمان ندارم که رستخیز برپا شود و اگر مرا به سوی پروردگارم باز گردانند جایگاهی از آن بهتر خواهم یافت» سوره کهف، آیه ۳۶.
  38. «خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد» سوره نساء، آیه ۳۶.
  39. الخصال، ص‌۶۹.
  40. راهنما، ج‌۱۰، ص‌۳۸۱.
  41. فرهنگ آفتاب، ج‌۳، ص‌۱۴۴۶.
  42. مستدرک سفینة البحار، ج‌۸، ص‌۱۴۱.
  43. حسینی‌زاده، سید عبدالرسول، مقاله «تفاخر»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷.
  44. «آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند و چون (باغی) سوخته، سیاه گردید» سوره قلم، آیه ۱۹-۲۰.
  45. «پس چون آیین‌های ویژه حجّتان را انجام دادید خداوند را یاد کنید چونان یادکردتان از پدرانتان یا یادکردی بهتر؛ از مردم کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! (هر چه می‌خواهی) در این جهان به ما ببخش و آنان را در جهان واپسین بهره‌ای نیست» سوره بقره، آیه ۲۰۰.
  46. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  47. عصیانی، علی رضا، مقاله «تفاخر»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  48. شرح اصول کافی، ج‌۹، ص‌۳۶۹ ـ ۳۷۳.
  49. جامع السعادات، ج‌۱، ص‌۳۹۹.
  50. المحاسن، ج‌۱، ص‌۲۴۲.
  51. شرح اصول کافی، ج‌۹، ص‌۳۷۰.
  52. نهج البلاغه، خ ۱۹۲.
  53. الخصال، ص‌۴۸۳.
  54. روضة الواعظین، ص‌۴۴۴.
  55. نهج البلاغه، خبطه ۱۹۲؛ تحف العقول، ص‌۱۵۶؛ بحارالانوار، ج‌۷۴، ص‌۴۰۹.
  56. شرح اصول الکافی، ج‌۹، ص‌۳۷۰.
  57. نهج البلاغه، خبطه ۱۹۲؛ تحف العقول، ص‌۱۵۶؛ بحارالانوار، ج‌۷۴، ص‌۴۰۹.
  58. حسینی‌زاده، سید عبدالرسول، مقاله «تفاخر»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۷.