حضرت یونس علیه السلام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از صاحب الحوت)

مقدمه

حضرت یونس (ع)، پسر متی یکی از پیامبران بنی اسرائیل است که در ۲۸ سالگی در میان قوم خود در نینوا (در موصل عراق) که بت‌پرست بودند به پیامبری مبعوث شد. کتابی داشت که احکام و موعظه‌هایی در آن بود. وی پس از مدتی که مردم را به یکتاپرستی دعوت کرد، از آنان قهر کرد و سوار کشتی شد، دریا طوفانی گشت. یونس را به دریا افکندند، نهنگی او را بلعید و مدتی در شکم آن ماهی بزرگ بود و خدا را تسبیح می‌گفت. سپس ماهی او را به ساحل افکند. به سبب این حادثه، او را "صاحب الحوت" و "ذا النون" هم گفته‌اند، چون همدم ماهی در دریا بود. او استغفار کرد، خدا دوباره وی را برای هدایت مردم نینوا فرستاد، این بار به او ایمان آوردند. قبر او را در کنار فرات در عراق می‌دانند.

قرآن در آیات مختلف از این پیامبر الهی و حوادث زندگی او یاد کرده است و سوره دهم قرآن به نام اوست. آیه‌ای که در نماز غفیله خوانده می‌شود ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا...[۱] اشاره به سرگذشت او در شکم نهنگ است.[۲].

ولادت و نیاکان

پدر و مادر

نام و نسب

«یونس» فرزند «متی» که لقب او «ذوالنون» (صاحب ماهی) است و این لقب به خاطر آن است که سرگذشت او با داستان ماهی چنانکه خواهیم گفتیم گره خورده شده است، از پیامبران معروفی است که ظاهراً بعد از موسی و هارون قدم به عرصۀ وجود گذاشت. بعضی او را از اولاد «هود» و مأموریت او را هدایت باقیماندۀ قوم ثمود دانسته‌اند. سرزمین ظهور او منطقه‌ای از عراق به نام «نینوا» بود. بعضی ظهور او را در حدود ۸۲۵ سال قبل از میلاد حضرت مسیح(ع) نوشته‌اند، و هم اکنون در نزدیکی کوفه در کنار شط قبر معروفی است به نام «یونس». در بعضی از کتب آمده او پیغمبری از بنی‌اسرائیل بود که بعد از سلیمان به سوی اهل نینوا مبعوث شد[۳].[۴]

کنیه‌ها و القاب

فرزندان

شمایل و صفات ظاهری

صفات و ویژگی‌های شخصیتی

قوم و محل سکونت

قوم یونس

سرگذشت تاریخی

داستان یونس پیغمبر(ص) در قرآن به اجمال ذکر شده و سوره‌ای نیز به نام آن حضرت آمده است، و در آن سوره نیز تنها در یک آیه، اشاره به توبه و ایمان قوم یونس شده است. در مجموع در شش سوره نام یونس ذکر شده که در دو سوره، یعنی سوره نساء و سوره انعام فقط نام آن حضرت همراه با نام جمعی از پیامبران دیگر آمده و در چهار سوره دیگر با تفصیل بیشتری - که مربوط به قوم آن حضرت یا قسمتی از حالات خود آن بزرگوار است - ذکر گردیده است. خداوند در مورد قوم یونس می‌فرماید: «چرا نبود قریه‌ای که مردم آن (هنگام مشاهده عذاب) ایمان آورند و ایمان آوردنشان به آنها سود دهد، مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، عذاب خواری و ذلت را از آنها برطرف نموده و تا مدتی از زندگی بهره‌مندشان کردیم»[۵]. در سوره انبیا آمده است: «وذالنون - یعنی یونس - را یاد کن آن‌گاه که خشمناک از میان مردم برفت و گمان داشت که بر او سخت نخواهیم گرفت، پس در ظلمات (و تاریکی‌ها) ندا کرد که معبودی جز تو نیست و من در زمره ستمکاران بوده‌ام. پس اجابتش کردیم و از اندوه نجاتش دادیم و مؤمنان را این چنین نجات می‌دهیم»[۶].

در سوره صافات نیز آمده است: «و یونس از پیغمبران بود، هنگامی که به صورت فرار به سوی کشتی (که پر از مردم بود) رفت. پس قرعه زدند و او مغلوب قرعه شد (و قرعه به نام وی اصابت کرد). ماهی او را بلعید در حالی که وی خود را ملامت می‌کرد (یا از ملامت شدگان بود و اگر نبود که او از تسبیح گویان بود تا روز قیامت و آن روزی که مردمان برانگیخته می‌شوند، در شکم آن ماهی می‌ماند. پس او را به صحرا افکندیم و در آن وقت بیمار بود و درخت کدویی بر او رویاندیم و او را به سوی صد هزار نفر یا بیشتر از مردم فرستادیم. پس ایمان آوردند و تا مدتی که (مقدر شده بود) از زندگی بهره‌مندشان ساختیم»[۷]. در سوره قلم هم آمده است که خدای تعالی پس از آن‌که پیغمبر اسلام(ص) را مخاطب ساخته و می‌فرماید: «در برابر حکم پروردگارت صبور باش»[۸] به دنبال آن فرمود: «و مانند صاحب ماهی نباش که در حال غم‌زدگی ندا داد و اگر رحمت پروردگارش او را فرا نگرفته بود، در صحرا به حال نکوهیدگی افتاده بود. پس پروردگارش او را برگزید و از شایستگانش کرد»[۹]. در روایات و تفاسیر نیز داستان بعثت یونس و ایمان و توبه قوم آن حضرت و رفتن به کشتی و سایر مطالب به طور اجمال و تفصیل ذکر شده که ما ان‌شاء‌اللّه با رعایت اختصار مجموعه‌ای از آن چه را نقل کرده‌اند در زیر برای شما ذکر می‌کنیم: یونس پیغمبر(ع) مأمور راهنمایی مردم شهر نینوا در سرزمین موصل شد. در روایتی آمده که وقتی آن حضرت به پیامبری مبعوث گردید، بیش از سی سال[۱۰] از عمرش نگذشته بود. در نقل دیگری است که بیست و هشت ساله بود و طبق حدیث عیاشی[۱۱]، سی و سه سال میان آن مردم به کار تبلیغ مأموریت الهی قیام فرمود، ولی در طول این مدت، جز دو نفر به نام روبیل و تنوخا شخص دیگری به او ایمان نیاورد. روبیل از خاندان علم و نبوت بود و پیش از بعثت یونس نیز با آن حضرت مأنوس و آشنا بود، ولی تنوخا مردی عابد و زاهد بود که از علم و حکمت بهره‌ای نداشت.

یونس در آن مدت طولانی مردم را موعظه و ارشاد کرد، ولی دید غیر از آن دو نفر، دیگران بدو ایمان نمی‌آورند و پیوسته او را تکذیب کرده و حتی در صدد قتل و آزار او بر آمده‌اند. او نیز به درگاه خدا شکایت کرده و نزول عذاب الهی را برای آن مردم خواستار شد، روبیل به خاطر دل‌سوزی بر آن مردم و علم و حکمتی که داشت، از یونس خواست تا نفرین نکند، ولی تنوخا با یونس هم عقیده و تعجیل عذاب و نفرین بر آن قوم را خواستار بود. عاقبت یونس به طور جدی از خدا خواست تا بر آن قوم عذاب نازل کند. خدای متعال نیز به یونس خبر داد که ما در فلان روز عذاب را بر آنها نازل خواهیم کرد و تو این جریان را به ایشان اطلاع بده و آگاهشان کن. یونس ماجرا را به روبیل اطلاع داد. روبیل هر چه خواست آن حضرت را منصرف کند تا وی از خدا بخواهد عذاب را از آنها بازگرداند، نتوانست و یونس پیش مردم آمده و آن‌چه را خداوند درباره نازل شدن عذاب در روز موعود بدو خبر داده بود، به اطلاع مردم رسانید. مردم نینوا هم چون دفعات پیش او را تکذیب کرده و با تندی او را از خود براندند. یونس همراه با تنوخا از شهر بیرون آمدند و در نزدیکی شهر جایی که مشرف به ایشان بود مسکن گزیده و به انتظار دیدن عذاب الهی در آنجا توقف کردند. از آن سو روبیل نزد مردم نینوا آمد و بر جای بلندی ایستاد و با صدای رسا فریاد زد: ای مردم! من روبیل هستم که به شما مهربان و دل‌سوز می‌باشم. اکنون شما را آگاه می‌کنم که یونس پیغمبر شما بود و به شما خبر داد خداوند بدو وحی کرده و در فلان روز عذاب بر شما نازل می‌شود و وعده‌ای که خداوند به پیغمبران خود می‌دهد، تخلف‌پذیر نیست. اینک بنگرید تا چه می‌خواهید بکنید؟ سخن روبیل در دل مردم اثر کرد و از روی پشیمانی نزد او آمدند و گفتند: ای روبیل تو مرد حکیم و دانشمندی هستی. اکنون بگو ما چه باید بکنیم؟

روبیل به آنها گفت: هنگامی که روز موعود فرا رسید، پیش از آن‌که آفتاب طلوع کند زن‌ها و بچه‌های خود را بردارید و به صحرا بروید و میان مادران و فرزندان جدایی بیندازید و چون باد زردی را دیدید که از سمت مشرق متوجه شما شده و پیش می‌آید، آوازها را به گریه و تضرع به درگاه خدا بلند کنید و راه توبه و استغفار را پیش گیرید. سرها را به سوی آسمان بلند کرده با حال تضرع و زاری بگویید: پروردگارا! ما به خود ستم کردیم و پیغمبر تو را تکذیب نمودیم، اکنون از گناهان خود توبه می‌کنیم و اگر تو ما را نیامرزی از زیان‌کاران خواهیم بود. ای مهربان‌ترین! توبه ما را بپذیر و همچنان بی‌آن‌که خسته شوید به گریه و زاری ادامه دهید تا وقتی که خداوند عذاب را از شما برطرف سازد. مردم تصمیم گرفتند دستور روبیل را عملی کنند و چون روز موعود فرا رسید، طبق دستور او زنان و کودکان را با خود برداشته و به صحرا رفتند و میان آنها جدایی افکنده و وقتی آثار عذاب الهی را دیدند، صداها را به شیون و زاری بلند کردند و از گناهان خود توبه نموده و آمرزش و مغفرت حق را خواستار شدند تا وقتی که آثار عذاب برطرف گردید. طبرسی از سعید بن جبیر و دیگران نقل کرده است که یونس به آنها خبر داد: اگر توبه نکنید، تا سه روز دیگر عذاب خدا بر شما فرود خواهد آمد. مردم به هم دیگر گفتند: ما تاکنون دروغی از یونس نشنیده‌ایم، اینک بنگرید اگر یونس امشب میان شما به سر برد، چیزی نخواهد بود، ولی اگر از میان شما رفت، بدانید که فردا صبح عذاب بر شما خواهد آمد. نیمه شب یونس از میان مردم بیرون رفت و صبح، عذاب به سراغشان آمد[۱۲]. برخی گفته‌اند که ابر تاریکی آسمان را فرا گرفت و دود غلیظی از ابر بیرون آمد و سراسر شهر را تاریک کرد و همچنان پایین آمد تا پشت بام‌ها را نیز تاریک و سیاه کرد[۱۳]. ابن‌عباس گفته است که عذاب تا دو سوم میل بالای سرشان رسید[۱۴].

هنگامی که مردم عذاب را دیدند، به هلاکت خویش یقین کردند و به سراغ یونس آمدند، اما او را نیافتند. پس همان دم سر به صحرا نهاده و زن‌ها و بچه‌ها و حیوانات را نیز با خود بردند. جامه‌های زبر و خشن به تن کرده و با دلی پاک و نیتی خالص ایمان آورده و توبه کردند و میان زنان و بچه‌ها و حیوانات کوچک و مادرهاشان جدایی انداخته و آنها را از هم دور کردند[۱۵]. در این موقع صدای ضجه و شیون از بچه‌ها و مادرها بلند شد و فضا را فرا گرفت و خودشان نیز شروع به تضرع و زاری کردند و گفتند: پروردگارا! هر آن چه یونس پیغمبر آورده ما بدان ایمان آوردیم. در این هنگام خدای تعالی دعایشان را اجابت کرد و عذابی را که بر سرشان سایه افکنده بود از آنها دور ساخت. ابن مسعود گفته است: توبه مردم نینوا آن‌چنان بود که هر کس حقی از دیگری به گردن داشت همه را پرداخت تا آنجا که اگر شخصی قطعه سنگی در زیر پایه دیوار خانه‌اش مال مردم بود، آن را بیرون آورد و به صاحبش برگرداند. به هر ترتیب، خدای تعالی بر آنها ترحم فرمود و عذابی را که بالای سرشان آمده بود از آ‌ن‌ها دور کرد، اما یونس که از تکذیب مردم و راندن وی از شهر افسرده بود، به شهر بازنگشت و خشمناک به جانب دریا پیش رفت. هنگامی که به دریا رسید، کشتی‌ای را دید که آماده مسافرت است و جمعی در آن نشسته‌اند. یونس از آنها خواست تا او را نیز با خود سوار کنند و ایشان هم پذیرفتند و یونس را سوار کردند و کشتی به راه افتاد. همین که کشتی به وسط دریا رسید، امواجی برخاست و کشتی دچار توفان شد. در این جا برخی گفته‌اند که اهل کشتی اظهار کردند: برای آنکه کشتی سبک شود، باید یک نفر را از راه قرعه به دریا افکنیم. قول دیگر آن است که کشتی از حرکت ایستاد و پیش نرفت. کشتی‌بان به مسافران گفت: میان شما بنده‌ای فراری وجود دارد؛ زیرا عادت کشتی بر این است که چون بنده‌ای فراری در آن باشد، پیش نمی‌رود. وقتی قرعه زدند، به نام یونس درآمد. در پاره‌ای از روایات آمده است که ماهی بزرگی سر راه کشتی آمد و مانع عبور کشتی شد. کشتی‌بان گفت: در این جا بنده‌ای فراری وجود دارد. یونس گفت: آری آن بنده فراری من هستم و خود را به دریا انداخت و ماهی او را بلعید. برخی احتمال داده‌اند که اهل کشتی به رب‌النوع دریا عقیده داشتند و توفان دریا را نشانه خشم او می‌دانسته‌اند، از این رو خواستند برای تسکین خشم رب‌النوع دریا، قربانی به آن تقدیم کنند. پس هنگامی که بدین منظور قرعه زدند، به نام یونس در آمد.

به هر صورت گفته‌اند: سه بار یا هفت بار قرعه زدند و در هر بار قرعه به نام یونس اصابت کرد و دانستند در این کار رمزی است و یونس را به دریا انداختند. ماهی بزرگی که مأمور بلعیدن یونس شده بود، پیش آمد و یونس را بلعید و مأموریت او همین اندازه بود که یونس را در شکم خود نگاه دارد نه آن‌که گوشتش را بخورد یا استخوانی را از وی بشکند. در حدیثی آمده که خداوند به ماهی وحی کرد: من یونس را روزی تو نساخته‌ام، مبادا استخوانی از وی بشکنی یا گوشت او را بخوری[۱۶]. یونس - به اختلاف اقوال و روایات - مدت هفت ساعت یا سه روز[۱۷] یا بیشتر در شکم ماهی بود و ماهی او را در تاریکی‌های دریا و ظلمات فرو برده و می‌گردانید. خدا می‌داند که در این مدت چه بر یونس گذشت و در ظلمات شکم ماهی و قعر دریا و تاریکی‌های شب که ظلماتی علاوه بر ظلمات دیگر بود، چه هاله سنگینی از غم و اندوه آن پیغمبر بزرگوار را احاطه کرد و چه اندازه زندگی بر آن حضرت دشوار و سخت شد؟ در چنین وضعی آیا جز توجه به آفریننده جهان و خدای مهربان، وسیله دیگری می‌توانست موجب آرامش جان او گردد و آیا پناه دهنده‌ای جز پناه بی‌پناهان می‌توانست یونس را پناه دهد و آیا دادرسی به غیر از دادرس بی‌چارگان به داد او می‌رسید؟ یونس - که خود معلم مکتب یکتاپرستی و راهنمای مردم به سوی خدای یکتا بود - روی نیاز به درگاه خالق بی‌نیاز برده و از روی تضرع عرض کرد: «ای خدای سبحان! معبودی جز تو نیست. منزهی تو و من از ستم‌کاران به نفس خود هستم»[۱۸]. خدای تعالی نیز دعای او را مستجاب کرد و از گرداب اندوه و غم نجاتش داد و ماهی را مأمور کرد تا او را -که به حال بیماری افتاده بود - به ساحل دریا افکند. در تفسیر است که وقتی ماهی یونس پیغمبر را به ساحل افکند، چون جوجه بی‌بال و پری بود که قدرت و رمقی در بدن او نمانده بود[۱۹]، خدای تعالی کدویی برای او رویاند تا یونس از سایه و میوه‌اش استفاده کند و بزی کوهی را مأمور کرد که به نزد وی برود تا یونس از شیر او استفاده کند و بنوشد.

چندی نگذشت که آن کدو خشک شد و یونس برای آن گریست. خدای تعالی بدو وحی کرد: تو برای خشک شدن درختی گریه می‌کنی، ولی برای صد هزار مردم یا بیشتر که درخواست هلاکت آنها را از من کرده بودی نمی‌گریی؟ یونس از آنجا برخاست و مأموریت یافت تا دوباره به نزد قوم خود بازگردد. در نزدیکی شهر به پسرکی برخورد که گوسفند می‌چرانید، به آن پسرک فرمود: به شهر برو و مردم را از بازگشت من مطلع ساز. پسرک رفت و مردم به استقبال یونس آمدند و او را وارد شهر کردند و فرمان بردار حق و پیامبر الهی گشتند. برخی گفته‌اند که بار دوم مأمور تبلیغ مردم دیگری غیر از مردم خویش گردید. در شهر کوفه در کنار شط فرات، قبری است که گنبد و بارگاهی دارد و بنابر مشهور، قبر یونس پیغمبر است.[۲۰]

یونس در بوتۀ امتحان

یونس(ع) همانند سایر انبیاء دعوت خود را از توحید و مبارزه با بت‌پرستی شروع کرد، و سپس با مفاسدی که در محیط رائج بود به مبارزه پرداخت. اما قوم متعصب او که چشم و گوش بسته از نیاکان خود تقلید می‌کردند در برابر دعوت او تسلیم نشدند. یونس(ع) همچنان از روی دلسوزی و خیرخواهی مانند پدری مهربان آن قوم گمراه را اندرز می‌داد، ولی در برابر این منطلق حکیمانه چیزی جز مغالطه و سفسطه از دشمنان نمی‌شنید. تنها گروه اندکی که شاید از دو نفر تجاوز نکردند («عابد» و «عالمی»!) به او ایمان آوردند. یونس آنقدر تبلیغ کرد که تقریباً از آنها مأیوس شد، در بعضی از روایات آمده است که به پیشنهاد مرد عابد (و با ملاحظه اوضاع و احوال قوم گمراه) تصمیم گرفت به آنها نفرین کند. این برنامه تحقق یافت و یونس به آنها نفرین کرد، به او وحی آمد که در فلان زمان عذاب الهی نازل می‌شود، هنگامی که موعد عذاب نزدیک شد یونس همراه مرد عابد از میان آنها بیرون رفت در حالی که خشمگین بود، تا به ساحل دریا رسید در آنجا یک کشتی پر از جمعیت و بار را مشاهده کرد، و از آنها خواهش نمود که او را نیز همراه خود ببرند.[۲۱]

یونس بندۀ فراری

فرار یونس همان است که قرآن به آن اشاره کرده، می‌گوید: «به خاطر بیاور هنگامی را که به سوی کشتی مملو از بار و جمعیت فرار کرد»[۲۲]. تعبیر به «أبِقَ» به معنی فرار کردن بنده از مولای خود، در داستان یونس در قرآن کریم تعبیر عجیبی است، و نشان می‌دهد که ترک اولای بسیار کوچک تا چه حد در مورد پیامبران عالی‌مقام از سوی خداوند مورد سخت‌گیری و عتاب واقع می‌شود تا آنجا که پیامبرش را بنده فراری می‌نامد! بدون شک یونس پیامبر معصوم بود و هرگز مرتکب گناهی نشد، ولی بهتر این بود که باز هم تحمل به خرج می‌داد و تا آخرین لحظات قبل از نزول عذاب در میان قوم می‌ماند شاید بیدار می‌شدند. درست است که طبق بعضی از روایات چهل سال تبلیغ کرد، ولی باز بهتر بود چند روز یا چند ساعتی هم بر آن می‌افزود، چون چنین نکرد تشبیه به بنده فراری شد.[۲۳]

سه بار قرعه به نام یونس

به هر حال یونس سوار بر کشتی شد، ماهی عظیمی سر راه را بر کشتی گرفت، دهان باز کرد گویی غذایی می‌طلبد، سرنشینان کشتی گفتند به نظر می‌رسد گناهکاری در میان ما است (که باید طعمه این ماهی شود، و چاره‌ای جز استفاده از قرعه نیست) در اینجا قرعه افکندند قرعه به نام یونس درآمد! قرعه را سه بار تکرار کردند، و هر بار به نام یونس در آمد، ناچار یونس را گرفتند در دهان ماهی عظیم پرتاب کردند! این مطلب نیز گفته شده که دریا طوفانی شد، و بار کشتی سنگین بود و هر لحظه خطر غرق شدن سرنشینان کشتی را تهدید می‌کرد و چاره‌ای جز این نبود که برای سبک شدن کشتی بعضی از افراد را به دریا بیفکنند، و قرعه به نام یونس در آمد، او را به دریا انداختند، و درست در همین هنگام نهنگی فرا رسید و او را در کام خود فرو برد. اما خدایی که آتش را در دل آب، و شیشه را در کنار سنگ سالم نگه می‌دارد، به این حیوان عظیم فرمان تکوینی داد که کمترین آزاری به بنده‌اش «یونس» نرساند، او باید یک دوران زندان بی‌سابقه را طی کند و متوجه ترک اولای خود شود و در مقام جبران برآید. در روایتی آمده است: «خداوند به آن ماهی وحی فرستاد که هیچ استخوانی را از او مشکن، و هیچ پیوندی را از او قطع مکن!».[۲۴]

یونس و تقاضای بخشش

یونس خیلی زود متوجه ماجرا شد، و با تمام وجودش رو به درگاه خدا آورد، و از ترک اولی خویش استغفار کرد، و از پیشگاه مقدسش تقاضای عفو نمود[۲۵]. «او در میان ظلمت‌های متراکم فریاد زد خداوندا معبودی جز تو نیست، منزهی تو، من از ستمکاران بودم!»[۲۶]. بر خویشتن ستم کردم و از درگاهت دور افتادم، و به عتاب و سرزنش تو که جهنم و آتش سوزانی برای من است گرفتار شدم. در پاسخ به این سؤال که منظور از ظلمت‌های متراکم چیست، باید گفت: ممکن است این تعبیر اشاره به ظلمت دریا و اعماق آب، و ظلمت شکم ماهی عظیم، و ظلمت شب، بوده باشد و روایتی که از امام باقر(ع) نقل شده آن را تأیید می‌کند. به هر حال این اعتراف خالصانه و این تسبیح توأم با ندامت کار خود را کرد و همانگونه که در قرآن آمده پروردگار می‌فرماید: «ما دعای او را اجابت کردیم و از غم و اندوه نجاتش دادیم و اینگونه مؤمنان را نجات می‌دهیم».

قرآن در ادامه می‌گوید: «اگر او از تسبیح کنندگان نبود مسلماً تا روز قیامت در شکم ماهی باقی می‌ماند!»[۲۷]. و این زندان موقت تبدیل به یک زندان دائم می‌شد، و آن زندان دائم مبدل به گورستان او می‌گشت! ماهی عظیم در کنار ساحل خشک و بی‌گیاهی آمد، و به فرمان خدا لقمه‌ای را که از او زیاد بود بیرون افکند، اما پیدا است این زندان عجیب سلامت جسم یونس را برهم زده بود، بیمار و ناتوان از این زندان آزاد شد. درست نمی‌دانیم یونس چه مدت در شکم ماهی بود، ولی مسلم است هر چه بود نمی‌توانست از عوارض آن بر کنار ماند، درست است که فرمان الهی صادر شده بود که یونس هضم و جذب بدن ماهی نشود، اما این بدان معنی نبود که آثاری از این زندان را به همراه نیاورد؛ لذا جمعی نوشته‌اند که او به صورت جوجۀ نوزاد و ضعیف و بی‌بال و پر از شکم ماهی بیرون آمد، به طوری که توان حرکت نداشت.[۲۸]

یونس در سایۀ برگ‌های بوتۀ کدو

باز در اینجا لطف الهی به سراغ او آمد،؛ چراکه بدنش بیمار و آزرده، و اندامش خسته و ناتوان بود، آفتاب ساحل او را آزار می‌داد، پوششی لطیف لازم بود تا بدنش در زیر آن بیارامد، قرآن در اینجا می‌گوید: «ما بوته کدویی بر او رویانیدیم»[۲۹] تا در سایه برگ‌های پهن و مرطوب بیارامد. می‌گویند: بوته کدو علاوه بر اینکه برگ‌های پهن و پر آبی دارد و می‌توان از آن سایبان خوبی تهیه کرد مگس نیز بر برگ‌های آن نمی‌نشیند و یونس به خاطر توقف در شکم ماهی پوست تنش آن قدر نازک و حساس شده بود که از نشستن حشرات بر آن رنج می‌برد، او اندام خود را با این بوته کدو پوشانید تا هم از سوزش آفتاب در امان باشد و هم از حشرات. شاید خداوند می‌خواهد درسی را که به یونس در شکم ماهی داده است، در این مرحله تکمیل کند، او باید تابش آفتاب و حرارتش را بر پوست نازک تنش احساس کند، تا در آینده در مقام رهبری برای نجات امتش از آتش سوزان جهنم تلاش و کوشش بیشتری به خرج دهد.[۳۰]

چگونه یونس در شکم ماهی زنده ماند؟

گفتیم دلیل روشنی در دست نیست که یونس چه مدتی در شکم ماهی ماند؟ چند ساعت، یا چند روز، و یا چند هفته، در بعضی از روایات نه ساعت، و بعضی سه روز، و بعضی بیشتر، و حتی تا چهل روز گفته‌اند، ولی مدرک مسلّمی بر هیچ‌یک از این اقوال وجود ندارد، تنها در حدیثی از امیرمؤمنان علی(ع) توقف یونس در شکم ماهی ۹ ساعت ذکر شده است. بعضی از مفسران اهل سنت مدت آن را یک ساعت هم ذکر کرده‌اند. ولی هر چه باشد بدون شک این توقف یک امر عادی نیست، انسان نمی‌تواند بیش از چند دقیقه در محیطی که هوا وجود ندارد زنده بماند، و اگر می‌بینیم جنین در شکم مادر ماه‌ها زنده می‌ماند به خاطر این است که هنوز دستگاه تنفس او به کار نیفتاده و اکسیژن لازم را تنها از طریق خون مادر دریافت می‌کند. بنابراین ماجرای یونس بدون شک یک اعجاز است، و این نخستین اعجازی نیست که در قرآن با آن روبرو می‌شویم، همان خدایی که ابراهیم(ع) را در دل آتش سالم نگهداشت، و موسی و بنی‌اسرائیل را با ایجاد جاده‌های خشک در وسط دریا از غرقاب نجات داد، و نوح(ع) را به وسیلۀ کشتی ساده‌ای از آن طوفان عظیم و گسترده رهایی بخشید و سالم به زمین فرو آورد، همان خداوند قدرت دارد که بنده‌ای از بندگان خاصش را مدتی در شکم ماهی عظیمی سالم نگه دارد. البته وجود چنین ماهی‌های بزرگ در گذشته و امروز مطلب عجیبی نیست، هم اکنون، ماهی‌های عظیمی به نام «بالن» موجود است که بیش از ۳۰ متر طول دارد و بزرگ‌ترین حیوان روی زمین است و جگر او بالغ بر یک تن می‌شود![۳۱]

نبوت و رسالت

امامت و ولایت

علم ویژه الهی

عصمت

فضایل و مناقب

سیره

اصحاب

مخالفان و دشمنان

پایان قوم یونس

«یونس» را در اینجا رها می‌کنیم و به سراغ قومش می‌رویم. هنگامی که یونس با حالت خشم و غضب قوم را رها کرد، و مقدمات خشم الهی نیز بر آنها ظاهر شد، تکان سختی خوردند و به خود آمدند، اطراف عالم و دانشمندی را که در میان آنها بود گرفتند، و با رهبری او در مقام توبه بر آمدند. آنها دسته جمعی به سوی بیابان حرکت کردند، و بین زنان و فرزندان و حیوانات و بچه‌های خود، جدایی افکندند، سپس گریه را سر دادند، و صدای ناله خود را بلند کردند و مخلصانه از گناهان خویش و تقصیراتی که دربارۀ پیامبر خدا یونس داشتند توبه کردند. در اینجا پرده‌های عذاب کنار رفت و حادثه بر کوه‌ها ریخت، و جمعیت مؤمن توبه‌کار به لطف الهی نجات یافتند. یونس بعد از این ماجرا به سراغ قومش آمد تا ببیند عذاب بر سر آنها چه آورده است؟ هنگامی که آمد در تعجب فرو رفت که چگونه آنها در روز هجرتش همه بت‌پرست بودند ولی اکنون همه موحد و خداپرست شده‌اند؟ قرآن در اینجا می‌گوید: «ما او را به سوی جمعیت یکصد هزار نفری یا بیشتر فرستادیم»[۳۲]. «آنها ایمان آوردند و ما تا مدت معینی آنان را از مواهب حیات و زندگی دنیا بهره‌مند ساختیم»[۳۳]. البته ایمان اجمالی و توبۀ آنها قبلاً بود، ولی ایمان آنها به‌طور تفصیل به خدا و پیامبرش یونس و تعلیمات و دستورات او هنگامی صورت گرفت که «یونس» به میان آنها بازگشت. قابل توجه اینکه از قرآن استفاده می‌شود که این مأموریت مجدد به سوی همان قوم پیشین بوده است، و اینکه بعضی آن را مأموریت جدیدی به سوی قوم تازه‌ای دانسته‌اند با ظاهر قرآن سازگار نیست.[۳۴]

رحلت و محل دفن

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت...» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  2. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۵۵.
  3. در کتاب «یوناه» از کتب عهد عتیق (تورات) بحث‌های مشروحی دربارۀ یونس تحت نام «یوناه ابن متی» آمده است. طبق این نقل او مأموریت داشت که به شهر بزرگ نینوا رود، و در برابر شرارت مردم قیام کند، سپس حوادث دیگری ذکر می‌کند که شباهت زیادی دارد با آنچه در قرآن آمده است، با این تفاوت که طبق روایات اسلامی یونس به دعوت قوم خود برخاست و وظیفۀ خود را در این زمینه انجام داد، و بعد از آنکه قوم دعوت او را رد کردند به آنها نفرین کرد، و از میان آنها خارج شد و ماجرای کشتی و ماهی برای او پیش آمد، ولی تورات عبارت زننده‌ای دارد و تصریح می‌کند که او قبل از انجام مأموریت می‌خواست استعفا کند! لذا برخاست و فرار کرد و ماجرای کشتی و ماهی پیش آمد. و عجیب‌تر اینکه «تورات» می‌گوید هنگامی که خداوند عذاب را از قوم او به خاطر توبۀ آنها برداشت یونس، بسیار ناراحت شد و خشمش افروخته شده! از فصول تورات استفاده می‌شود که یونس دوبار مأموریت پیدا کرد، در مأموریت اول خودداری نمود و به آن سرنوشت دردناک مبتلا شد، بار دوم به او مأموریت داده شد که به همان شهر «نینوا» برود مردم نینوا بیدار شدند، به خدا ایمان آوردند، و به توبه از گناهان خود پرداختند، و مشمول عفو الهی شدند و این همان عفوی بود که یونس را خوش آمد نبود! از مقایسۀ آنچه در قرآن و روایات اسلامی آمده با آنچه در تورات کنونی آمده است روشن می‌شود که تا چه حد «تورات تحریف یافته» مقام این پیامبر بزرگ را پایین آورده است، گاه نسبت عدم قبول مأموریت رسالت را به او می‌دهد و گاه خشمناک شدن از شمول عفو و رحمت پروردگار نسبت به یک قوم توبه‌کار، و اینها است که نشان می‌دهد تورات کنونی به هیچ وجه کتاب قابل اعتماد نیست به هر حال او از پیامبران بزرگی است که قرآن از او به عظمت یاد کرده است.
  4. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۳۹۷.
  5. ﴿فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ «پس چرا (مردم) هیچ شهری بر آن نبودند که (به هنگام) ایمان آورند تا ایمانشان آنان را سودمند افتد جز قوم یونس که چون (به هنگام) ایمان آوردند عذاب خواری را در زندگانی این جهان از آنان برداشتیم و تا روزگاری آنان را (از زندگی) بهره‌مند ساختیم» سوره یونس، آیه ۹۸.
  6. ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام * آنگاه او را پاسخ گفتیم و او را از اندوه رهاندیم و بدین‌گونه مؤمنان را می‌رهانیم» سوره انبیاء، آیه ۸۷-۸۸.
  7. ﴿وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنْ الْمُدْحَضِينَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ * فَلَوْلا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِيمٌ * وَأَنبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ * وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ «و نیز یونس از پیامبران بود * (یاد کن) آنگاه را که به سوی کشتی آکنده (از سرنشین) گریخت * آنگاه با آنان قرعه انداخت و از بیرون افتادگان بود * و ماهی (بزرگی) او را به کام خود فرو برد در حالی که او سزاوار سرزنش بود * و اگر او از نیایشگران نبود، * بی‌گمان در شکم آن (ماهی)، تا روزی که (همگان) برانگیخته می‌گردند می‌ماند * آنگاه او را به کرانه برهنه دریا افکندیم در حالی که بیمار بود * و بر او گیاهی از (گونه) کدو رویاندیم * و او را به سوی یکصد هزار (نفر) یا بیشتر فرستادیم * آنگاه آنان ایمان آوردند و ما آنها را تا مدّتی بهره‌مند گرداندیم» سوره صافات، آیه ۱۳۹-۱۴۸.
  8. ﴿فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ * لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ * فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود * اگر نعمتی از پروردگارش او را درنمی‌یافت نکوهیده به کرانه افکنده شده بود * اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۴۸-۵۰.
  9. ﴿فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ * لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ * فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود * اگر نعمتی از پروردگارش او را درنمی‌یافت نکوهیده به کرانه افکنده شده بود * اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۴۸-۵۰.
  10. تفسیر عیاشی، ج۲، ص۱۲۹؛ بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۹۸؛ تفسیر برهان، ج۲، ص۲۰۰.
  11. تفسیر عیاشی، ج۲، ص۱۲۹؛ بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۹۸؛ تفسیر برهان، ج۲، ص۲۰۰.
  12. مجمع البیان، ج۸، ص۴۵۸ و ۴۵۹.
  13. مجمع البیان، ج۵، ص۱۳۵ و ۱۳۶.
  14. مجمع البیان، ج۵، ص۱۳۵ و ۱۳۶.
  15. مجمع البیان، ج۵، ص۱۳۵ و ۱۳۶.
  16. بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۹۱؛ راوندی، قصص الانبیاء، ص۲۵۲.
  17. تفسیر قمی، ص۲۹۳-۲۹۶.
  18. ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  19. مجمع البیان، ج۸، ص۴۵۸ و ۴۵۹.
  20. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۵۵۳-۵۵۹.
  21. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۳۹۸.
  22. ﴿إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ «(یاد کن) آنگاه را که به سوی کشتی آکنده (از سرنشین) گریخت» سوره صافات، آیه ۱۴۰.
  23. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۳۹۹.
  24. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۳۹۹.
  25. در اینجا ذکر معروف و پر محتوایی از قول یونس نقل شده که در آیۀ ۸۷ سورۀ انبیاء آمده، و در میان اهل عرفان به ذکر «یونسیه» معروف است: ﴿فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ «پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  26. سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  27. سورۀ صافات، آیۀ ۱۴۴-۱۴۳.
  28. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۴۰۰.
  29. ﴿وَأَنْبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ «و بر او گیاهی از (گونه) کدو رویاندیم» سوره صافات، آیه ۱۴۶.
  30. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۴۰۱.
  31. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۴۰۳.
  32. ﴿وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ «و او را به سوی یکصد هزار (نفر) یا بیشتر فرستادیم» سوره صافات، آیه ۱۴۷.
  33. ﴿فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ «آنگاه آنان ایمان آوردند و ما آنها را تا مدّتی بهره‌مند گرداندیم» سوره صافات، آیه ۱۴۸.
  34. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۴۰۲.