عبیده سلمانی مرادی در تاریخ اسلامی
عبیده سلمانی، کارگزار فرات
بلاذری مینویسد: کارگزار حضرت امیر(ع) بر فرات، عبیده سلمانی بود[۱].
احتمالاً مراد از فرات، فرات بادَقلا است که از نواحی کوفه و بهقباد پایین بوده است. نواحی کوفه عبارت بود از: طسوج (ناحیه) جبه، طسوج بُدات و فرات باد قلا و سالحین و نهر یوسف و حیره که در سه میلی کوفه و در منطقه نجف واقع است[۲].
و فرات باد قلا جزو بهقباد پایین بود (به شرح حال قرظه مراجعه شود) یاقوت حموی شهری را به نام فرات بصره ذکر میکند که به دست مسلمانان فتح گردید[۳]. اما این که محل مأموریت عبیده آنجا بوده، بعید است. برابر نقل تاریخ گزیده، عبیده مدتی کارگزار قزوین بوده است[۴].[۵]
شرح حال عبیده سلمانی
عبیده (به فتح عین) فرزند «عمرو» و گفته شده فرزند قیس بن عمرو سلمانی است و سلمانی به سلمان بن یشکر بن ناجیة بن مراد منسوب میباشد. ذهبی گوید: عبیدة بن عمرو سلمانی مرادی کوفی فقیه و عالمی است که انتظار میرفت جزو صحابه باشد. او در سال فتح مکه در یمن ایمان آورد و علوم خود را از علی(ع) و ابن مسعود فرا گرفت[۶].
و به او جاهلی، اسلامی گفتهاند. چون دو سال قبل از رحلت پیامبر(ص) مسلمان شد و پیامبر را ندید. از این روی جزو صحابه نیست.
کنیه او «ابومسلم» و بنا به قولی «ابو عمرو» بود. او از بزرگان فقها و یاران ابن مسعود بود و از یاران علی(ع) نیز میباشد[۷].
او را از فقهای دوران معاویه و عبد الملک ذکر کردهاند[۸].
ابن سعد گوید: یاران عبدالله بن مسعود پنج تن بودند که عدهای عبیده را بر بقیه مقدم میدارند و گروهی علقمه بن قیس نخعی را و همه اختلاف ندارند که کمترین آنها در علم و دانش، شریح قاضی است و آن پنج عالم عبارت بودند از: عبیده (سلمانی)، علقمه، مسروق (ابن اجدع)، همدانی و شریح[۹].
صاحب الغارات مسروق، شریح و مرّه همدانی را -اگر مراد از همدانی او باشد- از دشمنان علی(ع) معرفی کرده است[۱۰]. عبیده از ابن مسعود و علی(ع) روایت میکند و محمد بن سیرین، ابو اسحاق سبیعی، ابراهیم نخعی و دیگران از او روایت نقل میکنند. ابن نمیر میگوید: وقتی که مسئلهای بر شریح مشکل میشد به عبیده نامه مینوشت و از او سؤال میکرد[۱۱].
از آن چه نقل کردیم به خوبی استفاده میشود که عبیده از بزرگان تابعین میباشد و جزو یاران عبدالله بن مسعود بوده است و از حضرت امیر(ع) نیز روایت نقل میکند و از نظر علمی برتر از شریح و دیگر همردیفانش بوده است. او همچنین جز قراء است و قرائت را از ابن مسعود آموخته است. اقوال علمای شیعه را درباره او بعداً نقل خواهیم کرد.
بعد از این که حضرت علی(ع) برای جنگ صفین آماده شد، بیشتر مردم دعوت حضرت را پذیرفتند، تنها یاران عبدالله بن مسعود آمدند و دعوت حضرت را نپذیرفتند. از جمله آنها عبیده سلمانی بود که همراه با یارانش گفتند ما با شما خارج میشویم، لکن به لشکرگاهتان وارد نمیشویم بلکه برای خود اردوگاه جداگانهای بر پا میکنیم تا فرجام کار شما و شامیان را نظارهگر باشیم. پس هر که را ببینیم کار حرام انجام میدهد و یا ستم را پیشه خود ساخته، بر او میشوریم.
حضرت علی(ع) میفرماید: خوشا به حال شما این همان تفقه در دین و آگاهی بر سنت است. اگر کسی بدین کار خرسند نباشد، ستمگر خائن است.[۱۲]
این گروه از قاریان همراه با قاریان شام، قبل از شروع جنگ صفین، خارج شدند و با سی هزار نفر در منطقه صفین اردو زدند. علی(ع) بر کنار آب اردو زد و معاویه بالای آن.
قاریان بین علی و معاویه رفت و آمد میکردند. در میان آنها عبیده سلمانی، علقمة بن قیس نخعی، عبدالله بن عتبه و عامر بن عبد القیس از اردوگاه علی(ع) خارج و به حضور معاویه رسیدند و گفتند: ای معاویه چه میخواهی؟ گفت: در پی خونخواهی عثمان هستم. گفتند: از که میطلبی؟ گفت: از علی. گفتند: آیا علی او را کشت؟ گفت: آری، او عثمان را کشت و به قاتلانش پناه داد.
قاریان از نزد معاویه خارج شدند و به حضور علی(ع) رسیدند و گفتند: معاویه تو را در خون عثمان شریک میداند. حضرت فرمود: او دروغ میگوید. من او را نکشتهام. آنها دوباره نزد معاویه رفتند و او را به محتوای مذاکره خود با علی(ع) آگاه ساختند. معاویه گفت: اگر او مستقیماً عثمان را نکشته، حداقل به این کار اشاره کرده است. گفتند: علی میگوید: من چنین کاری نکردهام. معاویه گفت: اگر راست میگوید قاتلان عثمان را به ما بسپارد؛ زیرا آنان هم اکنون در لشکرگاه او و جزو سپاهیان و دوستانش قرار دارند. آنها بار دیگر نزد علی بازگشتند و ماجرا را بازگو کردند. علی فرمود: مردم قرآن را نسبت به او تأویل کردند و اختلاف پدید آمد او را در اوج قدرتش کشتند و بر آنها تقاصی نیست، این گونه علی(ع) در استدلال و احتجاج بر معاویه پیروز شد.
معاویه گفت: حال که چنین است علی را نشاید بدون مشورت ما زمام خلافت را در دست گیرد. علی(ع) فرمود: مردم تابع مهاجرین و انصار هستند. آنها گواهان مسلمانان در دین و امر خلافت [بر حاکمان و فرماندهان دینشان] هستند. آنان از روی رضایت با من بیعت کردند. نشاید که فردی چون معاویه بر مردم حکومت براند و با امت مسلمان مخالفت ورزد.[۱۳]
قاریان به سوی معاویه بازگشتند و او را آگاه کردند. وی گفت: چنین نیست که او میگوید. چه شده است که بعضی از مهاجرین و انصار با او بیعت نکردهاند.
آنها نزد علی رفتند و سخنان معاویه را به او گفتند. علی(ع) فرمود: وای بر شما! تمام جنگجویان بدر با من بیعت کردند و یا این که بدین کار رضایت داشتند. مبادا که معاویه شما را در دین در فتنه اندازد.
سه ماه: ربیع الاخر و دو جمادی (اول و ثانی) بین علی(ع) و معاویه به نامه نگاری سپری شد و جنگی رخ نداد و قراء نیز مانع درگیری میشدند[۱۴].
عبیده جزو قاریانی بود که در این وساطت شرکت کرد و باعث جلوگیری از خونریزی شد و با این که خوارج را بیشتر قرّاء تشکیل میدادند، عبیده جزو آنها نشد و با علی(ع) بود و از کتابهای تاریخ استفاده میشود که او در جنگ نهروان همراه حضرت بوده است.
ابن سیرین از عبیده سلمانی نقل میکند که او گفت: بعد از این که علی(ع) اهل نهروان را کشت، فرمود: نگاه کنید ببینید آیا فردی را که دست او ناقص است، مییابید؟ آنها گشتند، اما او را پیدا نکردند تا این که بعد از بررسی زیاد، او را در گودالی پیدا کردند. او را بیرون آورده، دیدند در بازویش گوشتی اضافی وجود دارد مثل سینه زن، حضرت علی(ع) بعد از پیدا کردن این مرد(که حرقوص نام داشت) فرمود: خدا و رسول(ص) او، راست فرمودند. اگر این نبود که شما در درک مسائل ناتوانید، به شما خبر میدادم به آنچه خداوند بر زبان پیامبرش وعده داده است که چه کسی این گروه را خواهد کشت. عبیده سلمانی که آنجا بود با تعجب گفت: آیا تو این را از رسول خدا(ص) شنیدی؟! فرمود: آری به پروردگار کعبه[۱۵]!
این واقعه را کشف الغمه از صحیح مسلم و سنن ابی داوود نقل کرده است[۱۶].
آنچه از این نقل به دست میآید این است که عبیده همراه علی(ع) در جنگ نهروان حضور داشته است و دیگر این که در آن زمان، به مقام علی(ع) آگاهی کافی نداشته است و به نظر میرسد شک و تردید او در ابتدای جنگ صفین نیز به سبب آگاهی کم و اندک او از مقام حضرت بوده است و استاد او، عبدالله بن مسعود، شاگردانش را تنها با قرآن آشنا ساخته و از بینش سیاسی آنها غفلت ورزیده است و شاید علت آن، کنار گذاشتنش از جانب عثمان از خزانهداری بیت المال بوده که البته به پیشنهاد خود عبدالله این برکناری حاصل شد و او نتوانست در مقابل خواستههای نامشروع عثمان ساکت بماند و کلید بیت المال را به او داد. عبیده در گیر و دار جنگ صفین و نهروان فضای سیاسی جدیدی که به وجود آمده بود، توانست با علی(ع) آشنا شده، از محضر او استفاده کند. مخصوصاً چنین استنباط میشود که او مردی زیاد پرسشگر و طالب علم و دانش بوده است. از عجلی نقل شده که آنچه محمد بن سیرین از عبیده روایت کرده به جز نظر او (آنچه خود اظهار نظر کرده و یا نظرش در مورد خلافت) همه را از علی(ع) گرفته است[۱۷] و عجلی گوید: عبیده یکی از یاران عبدالله بن مسعود بود که به مردم قرائت یاد میدادند و فتوای خود را به آنها میآموختند[۱۸].[۱۹]
نظر علمای شیعه درباره عبیده
پیشینیان از فقهای شیعه که نام عبیده را ذکر کردهاند چیزی که دلالت بر ضعف او بکند، نقل نکردهاند بلکه آنچه بیان کردهاند مدح او را میرساند.
شیخ طوسی او را از یاران علی و اصحابش دانسته است[۲۰].
برقی او را از اولیای اصحاب علی(ع) و جزو شرطة الخمیس دانسته و گفته است: عبیدة السلمانی، مرادی، عربی[۲۱].
عین نظر برقی را مفید در اختصاص[۲۲] ذکر کرده است و این عبارت را در جامع الرواة از برقی و خلاصه علامه نقل کرده است و اضافه میکند که در تهذیب، سماک از او روایتی در باب ابطال عول نقل کرده[۲۳] که صاحب وسائل این روایت را همراه با روایتی دیگر از تهذیب آورده است. در روایت سماک دارد که عمر و عبدالله بن مسعود با نظر علی(ع) مخالفت کردند، اما عبیده گفت: سخن علی(ع) حق است؛ اگر چه قوم ما با آن مخالفت کردند[۲۴].
این داوود نیز او را جزو اصحاب علی(ع) و ثقه دانسته است[۲۵].
بنابراین، فقهای شیعه به او نظر موافق داشته و او را جزو اولیای حضرت امیر و عضو شرطة الخمیس معرفی کردهاند.
این جا لازم میدانم سخن ابن ابی الحدید را در باب برتری علی(ع) بر بقیه صحابه نقل کنم. او در ذیل شرح این گفتار علی(ع) که فرمود: درباره من دو مرد هلاک و تباه میگردد؛ دوستی که زیاده روی کند و بهتان زنندهای که به من دروغ بندد.[۲۶]
میگوید: بحثی است بین علما که آیا کسی از صحابه برتری دارد یا نه؟ قول به تفضیل، قولی است قدیمی که افرادی مثل عمار، مقداد، ابوذر، سلمان، جابر، حذیفه و ابو ایوب قائل به آن بودند (و علی(ع) را برتر میدانستند). وی سپس داستانی را نقل میکند که مربوط به دوران خلافت عمر بن عبد العزیز است. در آن دوران مردی قسم میخورد که اگر علی(ع) برترین اصحاب پیامبر(ص) نباشد، زن او سه طلاقه است؛ اما پدر زن و همسرش با نظر او مخالف هستند. از این روی بین آنها نزاع در میگیرد و نزد حاکم که میمون بن مهران بود، میروند و او آنها را برای حل مشکل نزد عمر بن عبدالعزیز میفرستد.
عمر بن عبد العزیز برای حل مشکل در جمعی که در آن گروهی از بنی هاشم و عدهای از بنی امیه بودند، مسئله را مطرح میکند تا برای آن جوابی بیابد پدر زن این مرد میگوید من مثل بقیه مردم، دخترم را برابر رسوم به ازدواج این آقا در آوردم و حال او چنین سوگندی خورده است که اگر گفته او صحیح نباشد میخواهد دختر مرا رها کند.
عمر بن عبد العزیز ابتدا از بنی امیه نظر خواهی میکند. آنها میگویند ما نمیتوانیم اظهار نظر کنیم و کار به چنین مسائلی نداریم. پس رو به مردی از اولاد عقیل میکند. مرد عقیلی میگوید اگر گفته مرا به عنوان حکم بپذیری، اظهار نظر میکنم و بعد از پذیرش عمر بن عبد العزیز، استدلال میکند که علی(ع) برتر است و چون استدلال او قانع کننده بود، ابن عبد العزیز میپذیرد و در نامهای به میمون بن مهران مینویسد که این مرد چون در قسمش راست گفته و علی(ع) برتر از دیگران است، نکاح او صحیح است و طبق این دستور عمل کن.
ابن ابی الحدید بعد از نقل این داستان گوید: اما کسانی که قائل به تفضیل و برتری علی(ع) بر تمام مردم میباشند، عده زیادی از تابعین میباشند. از آن جمله: اویس قرنی، زید بن صوحان، جندب الخیر و عبیده سلمانی و اساساً کسی به عنوان شیعه شناخته نمیشود مگر این که قائل به برتری علی(ع)، بر دیگران باشد و اما قول امامیه و کسانی که نسبت به خلفای سابق طعن میزنند، این گونه شهرت ندارد. بنابراین کسانی که قائل به برتری علی(ع) هستند، شیعه نامیده میشوند و آنچه از اخبار و آثار در باب فضل شیعه وارد شده و این که به آنها وعده بهشت داده شده است مقصود این گروه است نه دیگران و از این روی اصحاب ما گروه معتزله، در کتابها و نوشتههای خود گفتهاند ما در حقیقت شیعه هستیم. پس این قول، نزدیکتر به صحت و سلامت و شبیهتر به حق میباشد از آن دو قولی که جانب افراط و تفریط را گرفتهاند إن شاء الله[۲۷].
باید به ابن ابی الحدید گفت شیعه علی(ع) کسانی هستند که در تمام زمینهها پیرواو باشند و او را بر بقیه صحابه برتر بدانند و آنها تنها گروه امامیه میباشند و جانب تفریط و افراط نسبت به علی(ع) را خوارج و غلات پیمودهاند.
اما آنچه از گفتار ابن ابی الحدید به دست میآید این است که عبیده همانند اویس قرنی و فرزندان صوحان، قائل به برتری علی(ع) بود و این نشان اعتقاد و دیدگاه او درباره علی(ع) است.[۲۸]
نظر خلفا و علی(ع) درباره اُمهات اولاد (مادران صاحب فرزند)
اینجا لازم است به روایتی که دلالت بر ضعف عبیده میکند، بپردازیم. ابن ابی الحدید وقتی که سیاست علی(ع) را بررسی میکند و از آن دفاع مینماید، به مظلومیت حضرت اشاره کرده و میگوید: نمیبینید که علی(ع) در بالای منبر درباره مادران فرزندان فرمود: نظر من و عمر این بود که نباید فروخته شوند، اما حالا نظر من این است که میشود آنها را فروخت. در این جا عبیده سلمانی حرکت کرد و گفت: نظر تو با دیگران، نزد ما از نظرت به تنهایی محبوبتر است. و علی(ع) چیزی نفرمود. اما آیا این، دلالت بر قوه و قهر دارد یا دلیل بر ضعف سیاست و سستی در آن است؟! یا مصلحت و حکمت در آن وقت اقتضا میکرد که علی(ع) سکوت کند و چیزی نگوید[۲۹].
این قسمت از نقل ابن ابی الحدید را که گروهی با نظر حضرت مخالفت کردهاند، صاحب کشف الغمه ذکر کرده، مینویسد: به علی(ع) گفته شد:نظر تو همراه با نظر عمر، نزد ما از نظر تو به تنهایی محبوبتر است.[۳۰]
این سخن نشان وضعیت علی(ع) بوده است[۳۱]. حضرت بعد از شنیدن این سخن، به عبیده سلمانی فرمود: قضاوت کنید آن گونه که میخواهید؛ زیرا من اختلاف (و نزاع بین مسلمین و تفرقه بین آنها را) کراهت دارم. سپس صاحب کشف الغمه اضافه میکند که عبیده قاضی بوده است.
البته طبق این بیان، منتقد از علی(ع) مشخص نیست؛ اما خطاب حضرت به عبیده نشان میدهد که او - لااقل - بینقش در این اظهار نظر نبوده و یا جزو موافقان آن بوده است و این، ضعف عبیده را نشان میدهد.
قاضی نعمان مصری نیز در دعائم الاسلام روایتی را از امام باقر(ع) در باب فروختن مادران نقل کرده، راوی گوید: نزد ابو جعفر محمد بن علی(ع)، گفتند که عبیده از امام علی(ع) روایت کرده که حضرت قائل به جواز فروش مادران فرزندان بوده است. امام باقر(ع) میفرماید: بر عبیده دروغ بستند، یا فرمود: عبیده بر علی(ع) دروغ بسته است و حضرت منکر این فتوا شد[۳۲].
از نقل این واقعه، ضعف عبیده به دست میآید؛ چون چنین استنباط میشود که درباره فتوای آن حضرت، به ایشان اعتراض شده و در جمع معترضان، عبیده بوده است؛ اگر نگوییم که خودش به امام علی(ع) اعتراض کرده است. همان گونه که ابن ابی الحدید نیز این را تأیید میکند. همچنین تکذیب نقل فتوای امام به وسیله عبیده از جانب امام باقر(ع) مؤید دیگری بر این واقعه است.
آنچه در مقابل این اشکال و ضعف میتوان اظهار کرد این است که احتمالاً این اتفاق در ابتدای خلافت حضرت بوده که عبیده هنوز شناخت کافی به آن حضرت نداشته است و روایت دعائم هم دارای تردید در نقل است که نمیتوان به آن استدلال کرد. همانطوری که در قبل اشاره کردیم عبیده در ابتدا با امام علی(ع) آشنایی کاملی نداشته است و وقتی که حضرت پیشگویی رسول خدا(ص) را ذکر میکند، بسیار تعجب میکند. اما بعداً جزو یاران و از اولیا و اعضای شرطة الخمیس میگردد؛ همان گونه که مفید و برقی به این نکته تصریح کردهاند. ابن سیرین از عبیده نقل میکند که علی(ع) هرگاه ابن ملجم را میدید به این بیت تمثل میجست: من زندگی او را میخواهم و او کشتن مرا و چه کسی مرا از او باز میدارد و پوزش میخواهد[۳۳].
این خبر نشان همراهی عبیده با علی(ع) در اواخر عمر آن حضرت بوده است.
عبیده در سال هفتاد و دوم هجری - بنا بر قول صحیح - از دنیا رفت[۳۴].[۳۵]
نظر فقهی درباره اُمهات اولاد
در این که آیا میتوان اُمهات اولاد یا به تعبیر دیگر مادر صاحب فرزند (ام الولد) را فروخت یا نه، بین شیعه و اهل سنت اختلاف است. ام الولد به کنیزی گفته میشود که از مرد مسلمانی حامله شده باشد بعد از دمیده شدن روح در طفل آن زمانی که در شکم مادر است به آن کنیز ام الولد گویند که جمع آن أمهات اولاد میشود.
شیخ طوسی در المبسوط گوید: در نزد اهل سنت متولد شده از این زن، آزاده است و این آزادی به مادر سرایت میکند و کنیز، قابل خرید و فروش و هبه نیست اگر چه بچه او بمیرد. اما نزد ما (شیعه) آزادی بچه به مادر سرایت نمیکند و تا زمانی که حامله است فروختنش جایز نیست و بعد از تولد بچه در صورتی که بهای قرضی بر عهده مولایش باشد و چیز دیگری صاحبش نداشته باشد، میشود او را فروخت و اگر بچه او بمیرد، بیع و هبه و تصرف در او جایز است[۳۶].
مرحوم صاحب حدائق فروختن ام الولد را جایز نمیداند مگر در دو صورتی که ذکر شد. بعد روایت صحیحی را نقل میکند که حضرت امیر(ع) امهات اولاد را برای دین - در صورتی که بهای کنیز داده نشده باشد - میفروخت و طبق این روایت حدیث دعائم الاسلام رد میشود و آنچه از علی(ع) درباره فروش امهات اولاد نقل شده است صحیح خواهد بود[۳۷].[۳۸]
منابع
پانویس
- ↑ بلاذری، أنساب الاشراف، ج۲، ص۱۷۶.
- ↑ یعقوبی، البلدان، ص۸۸.
- ↑ معجم البلدان، ج۶، ص۳۴۸.
- ↑ مستوفی، تاریخ گزیده، ص۷۹۳.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 282.
- ↑ ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۵۰.
- ↑ الإستیعاب، ج۳، ص۱۰۲۳؛ أسدالغابة، ج۳، ص۳۵۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۰، ۲۸۳.
- ↑ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۱۰ و ۱۱.
- ↑ ثقفی، الغارات، ج۲، ص۵۵۷.
- ↑ منقری، وقعة صفین حاشیه، ص۱۱۵.
- ↑ «مَرْحَباً وَ أَهْلًا هَذَا هُوَ الْفِقْهُ فِي الدِّينِ وَ الْعِلْمُ بِالسُّنَّةِ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَذَا فَهُوَ جَائِرٌ خَائِنٌ»وقعة صفین، ص۱۱۵؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۷۷؛ أخبار الطوال، ص۱۶۵؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۴۰۶.
- ↑ «إِنَّ النَّاسَ تَبَعُ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ هُمْ شُهُودٌ لِلْمُسْلِمِينَ فِي الْبِلَادِ عَلَى وُلَاتِهِمْ وَ أُمَرَاءِ دِينِهِمْ [وُلَاتِهِمْ وَ أُمَرَاءِ دِينِهِمْ] فَرَضُوا بِي وَ بَايَعُونِي وَ لَسْتُ أَسْتَحِلُّ أَنْ أَدَعَ ضَرْبَ مُعَاوِيَةَ يَحْكُمُ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ يَرْكَبُهُمْ وَ يَشُقُّ عَصَاهُمْ»؛
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص۱۸۸؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۱۱۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۴، ص۱۶؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۴۵۰.
- ↑ ابن شاذان، الإیضاح، ص۴۵۲.
- ↑ کشف الغمه، (سه جلدی)، ج۱، ص۱۲۹؛ مسلم، صحیح، ج۳، ص۱۱۵؛ ابوداوود، سنن، ج۲، ص۴۲۹.
- ↑ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۸۵.
- ↑ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۵۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 283 - 287.
- ↑ رجال طوسی، ص۴۷.
- ↑ رجال برقی، ص۴.
- ↑ مفید، اختصاص، ص۳.
- ↑ جامع الرواة، ج۱، ص۵۳۱.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۴۳۱.
- ↑ رجال داوود، ص۲۳۲.
- ↑ «يَهْلِكُ فِيَ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ بَاهِتٌ مُفْتَرٍ»نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت ۴۶۱، ص۱۳۰۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۲۰، ص۲۲۲ - ۲۲۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 288 - 290.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۷۳.
- ↑ «رَأْيُكَ مَعَ رَأْيِ عُمَرَ أَحَبُّ إِلَيْنَا مِنْ رَأْيِكَ عَلَی انْفِرَادِکَ»؛
- ↑ اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۱۳۶؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۴۲؛ قاموس الرجال، ج۶، ص۲۳۶.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۶؛ مستدرک الوسائل، ج۳، ص۱۷۵.
- ↑ نویری، نهایة الإرب، ج۵، ص۲۴۹.
- ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، (سال ۶۱ - ۸۰)، ص۴۸۳.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 290- - 292.
- ↑ طوسی، البسوط فی فقه الامامیه، ج۶، ص۱۸۵.
- ↑ بحرانی، حدائق النضره، ج۱۸، ص۴۴۸؛ وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۵۱، حدیث ۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 293.