فدک در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

فدک روستایی آباد و حاصل‌خیز در ۱۳۰ کیلومتری مدینه بود که در سال ۷ هجری بدون خون‌ریزی به دست پیامبر a فتح شد و براساس آیات قرآن به عنوان، "فیئ" و ملک شخصی پیامبر a بود و حضرت به دستور خداوند آن را به حضرت زهرا (س) بخشید. اما بعد از ایشان خلیفه اول براساس اهداف سیاسی آن را غصب کرد و در برابر استدلالات و بینه حضرت حاضر به پس دادن آن نشد. غصب فدک نمادی از مظلومیت اهل بیت S است.

مقدمه

فدک، از دهکده‌های آباد مدینه در نزدیکی خیبر بود که در سال ۷ هجری بدون خون‌ریزی به دست پیامبر a فتح شد. اهالی فدک با پیامبر a مصالحه کردند به این گونه که نیمی از باغ‌های خود را به آن حضرت واگذاشتند و نیم دیگر را برای خود نگاه داشتند و زراعتِ سهم پیامبر a را نیز برعهده گرفتند و در برابر، حقی از آن برداشتند[۱]. بنابر حکم صریح قرآن سرزمین‌هایی که بدون درگیری نظامی به فتح مسلمانان درآیند، ملک شخصی پیامبر a می‌شوند و پیامبر a می‌تواند هرگونه مصلحت بداند، درباره آنها تصمیم بگیرد[۲].[۳]

فدک نیز از این سرزمین‌ها بود. پیامبر a آن را به فرمان خدا در زمان حیات خویش به دخترش فاطمه (س) بخشید و بنی هاشم تا پیامبر a زنده بود، از محصول فدک بهره می‌بردند[۴]. بنابر روایات، پیامبر a پس از فتح فدک، دخترش را فرا خواند و براساس آیه‌ وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ[۵] آن را به فاطمه (س) بخشید. در همان مجلس علی S را خواست و سندی نیز تنظیم کرد که امیرمؤمنان S و ام ایمن گواهان آن بودند[۶]. حضرت زهرا (س) نماینده‌ای برای خود برگزید که امور فدک را از نزدیک اداره کند و کارمندانی نیز به فرمان او درآورد. پس از رحلت پیامبر a خلیفه اول، نماینده حضرت زهرا (س) را اخراج کرد و فدک را به بهانه حدیث ساختگی «"نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ "» به تصرف خویش درآورد[۷].[۸]

امیرمؤمنان S و حضرت زهرا (س) از راه‌های گوناگون کوشیدند فدک را بازپس گیرند و برای اثبات مالکیت خود، استدلال و احتجاج کردند. فدک مدت‌ها در اختیار حضرت فاطمه (س) بود و از این رو، نیازی نبود که آن حضرت برای اثبات مالکیت خویش بینه اقامه کند؛ اما از او بینه خواستند. سرانجام، با اینکه حضرت فاطمه (س) بینه و شاهد اقامه کرد، نپذیرفتند و فدک را بازنگرداندند. حجاج نیشابوری ماجرای مطالبه فدک از خلیفه اول را به صورت مشروح نقل کرده است و در روایتی از عایشه آورده است که چون خلیفه فدک را بازپس نداد، فاطمه (س) با او قهر کرد و دیگر هیچ‌گاه با او سخن نگفت. فدک از آن پس چند بار دست به دست گشت. چند بار به مالکیت بنی هاشم درآمد و دوباره بازپس گرفته شد؛ اما سرانجام در زمان خلافت مأمون عباسی به گونه رسمی و مستند به مالکیت فرزندان زهرا (س) درآمد[۹].[۱۰]

فدک برای شیعیان تنها یادآور یک نزاع مالی نیست؛ بلکه نمادی از مظلومیت حضرت فاطمه (س) و امام علی S است. فدک با نام و یاد فاطمه (س) گره خورده است و ارزش اعتقادی یافته است[۱۱].

شبهه وهابیان در موضوع فدک

وهابیان ادعا می‌کنند: شیعیان از طرفی بر این باورند که زن از زمین و عقار ارث نمی‌برد و از سوی دیگر مدعی می‌شوند فدک که یک زمین است به عنوان سهم ارث به فاطمه(س) رسیده است. این یک تناقض آشکار است.

پاسخ

چند نکته در پاسخ به این شبهه قابل یادآوری است:

نکته نخست: آنچه شیعیان درباره ارث نبردن زن از زمین می‌گویند، مربوط به ارث زن از شوهر است نه ارث دختر از پدر. در موضوع فدک اگر سخن از ارث باشد منظور ارث دختر پیامبرa از پدرش رسول مکرم اسلام است نه ارث زن از همسر؛ بنابراین اساساً چنین شبهه‌ای چیزی جز یک توهم نیست. شاید آنان که دنبال تکثر شبهات علیه شیعه هستند از سر ذوق زدگی و دست پاچگی فرصت نکردند تا سری به حداقل رساله‌های عملیه فقهای شیعه بزنند و این بدفهمی فاحش را در پرونده خود ثبت نکنند.

نکته دوم: موضوع فدک چیزی نیست که فقط شیعه از آن سخن گفته باشد، بلکه داستان فدک، و درگیری حضرت زهرا(س) با خلفا در این باره، مطلبی است که به صورت گسترده در مصادر تاریخی و روایی اهل سنت وارد شده است؛ حتی بخاری قضیه فدک و اختلاف حضرت زهرا(س) با خلیفه اول را در صحیحش یادآور شده است.

بخاری در این زمینه به نقل از عایشه می‌نویسد: أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِa أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِa مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالْمَدِينَةِ وَ فَدَكَ وَ مَا بَقِيَ مِنْ خُمْسِ خَيْبَرَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِa قَالَ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ... فَأَبَى أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَدْفَعَ إِلَى فَاطِمَةَ(س) مِنْهَا شَيْئاً فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ... فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّS لَيْلًا وَ لَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ؛ «فاطمه(س) دختر پیامبرa به سوی ابوبکر کسی را فرستاد تا میراث او از پدرش را از زمین‌های مدینه، فدک و سهم خمسش را از خیبر به وی بدهد، ابوبکر گفت: پیامبرa فرمود: ما (پیامبران) چیزی را به ارث نمی‌گذاریم، آنچه از ما باقی بماند همه‌اش صدقه است.

ابوبکر حاضر نشد چیزی به فاطمه زهرا(س) بدهد، پس فاطمه از ابوبکر روی برگردانده، قهر کرد و دیگر با وی سخن نگفت تا آنکه از دار دنیا رحلت کرد؛ چون حضرت رحلت کرد، همسرش پیکر او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را از این ماجرا باخبر نساخت»[۱۲]. بنابر این نمی‌توان با پرسش‌های مغالطه آمیز صورت مسئله فدک را پاک کرد، هر چند پاک کردن صورت مسئله آسان‌ترین راه برای فرار از پاسخگویی است.

نکته سوم: ادعای شیعه درباره فدک، این نیست که فدک از طریق ارث به حضرت زهرا(س) رسیده است، بلکه فدک سرزمین پر حاصلی بود در نزدیک خیبر که در سال هفتم هجری پس از فتح خیبر در اختیار پیامبرa قرار گرفت و از آنجا که منطقه فدک برخلاف منطقه‌های اطرافش بدون درگیری نظامی به دست مسلمانان افتاد، براساس حکم الهی، مسلمانان در آن سهمی نداشتند بلکه فدک مستقیم جزو اموال پیامبر محسوب شد.

قرآن می‌فرماید: وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱۳].

براساس آیه ۲۶ سوره اسراء یعنی آیه وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ[۱۴] پیامبرa به عنوان امتثال این امر الهی، فدک را از باب حق ذی القربی به نزدیکترین فرد یعنی دخترش فاطمه زهرا(س) بخشید.

بنابر این، حداقل بیش از دو سال قبل از رحلت پیامبرa، فدک از ملک پیامبر خارج شده، در ملک حضرت زهرا(س) قرار گرفت، پس بحث ارث در اینجا اساساً موضوعیت ندارد.

جلال الدین سیوطی از بزاز، ابویعلی، ابن ابی‌حاتم و ابن مردویه از ابوسعید خدری نقل می‌کند: لما نزلت هذه الآية وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ دعا رسول الله فاطمة فأعطاها فدك؛ «چون آیه فوق نازل شد پیامبرa، فاطمه(س) را خواست و فدک را به وی تملیک کرد»[۱۵].

مسئله فدک به قدری روشن بوده که بنابر نقل بلاذری، مأمون عباسی در نامه‌ای به والی مدینه نوشت: و قد كان رسول اللهa أعطى فاطمة فدكا و تصدق بها عليها و كان ذلك أمرا معروفا لا اختلاف فيه بين آل رسول اللهa و لم تزل تدعي؛ «پیامبرa سرزمین فدک را به فاطمه تملیک کرده بود. این امر چنان قطعی است که آل پیامبرa در آن هیچ اختلافی نداشتند و او (حضرت زهرا) همواره مدعی مالکیت آن بود»[۱۶].

نکته چهارم: اما این سؤال که اگر بحث ارث در موضوع فدک مطرح نیست، پس چرا فاطمه زهرا(س) در مقابل خلیفه به آیات ارث تمسک کرد؟ پاسخش این است که دستگاه خلافت برای تصرف فدک، بحث ارث را مطرح کرده بود، ولی ناشیانه حدیث جعلی ذیل را دستاویز قرار داد. آنان از قول پیامبرa نقل کردند که فرمود: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»؛ ما جماعت پیامبران چیزی را به ارث نمی‌گذاریم آنچه ترکه ماست، صدقه است»[۱۷].

اینجا بود که حضرت صدیقه طاهره(س) برای آنکه نشان دهد این حدیث جعلی است و با آیات قرآن سازگار نیست، آیاتی از ارث را بر ایشان قرائت کرد؛ از جمله آیه وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ[۱۸] وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا[۱۹] را به آنان گوشزد کرد.

بر اساس آیات یاد شده، زکریای پیامبر از وارثان بدکارش می‌ترسد؛ از این رو از خداوند می‌خواهد به وی فرزندی نیکو عطا کند تا وارث او گردد. روشن است که مراد از ارث در این آیات، ارث در امور معنوی مثل نبوت نیست؛ زیرا اولاً مقامات معنوی چون علم و نبوت قابل ارث بردن نیست؛ ثانیاً جمله وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي[۲۰] قرینه است که منظور همان ارث مالی است و ثالثاً در ارتباط با سلیمان و داوود، سلیمان در زمان داوود نیز دارای مقام نبوت و علم بوده است. قرآن می‌فرماید: وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ[۲۱]؛ بنابر این دیگر معنی ندارد که در این جا منظور ارث معنوی باشد.

به هر حال این آیات به روشنی دلالت می‌کند که پیامبران نیز، مانند بقیه انسان‌ها، اموال‌شان را به ارث برای فرزندان‌شان باقی می‌گذارند. اگر پیامبران چیزی را به ارث نمی‌گذارند پس این آیات چه می‌گویند؟! پس چگونه قرآن می‌فرماید: سلیمان از داوود ارث برد؟! فاطمه زهرا(س) با استدلال به این آیات به همگان فهماند که حدیث «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ...» ساختگی است؛ زیرا اگر حدیثی مخالف قرآن بود، نشانه آن است که جعلی است.

جالب آنکه امیر مؤمنان علیS در نهج البلاغه در سخنانی کوتاه و پر معنی در این باره می‌فرماید: «بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ»؛ آری! در زیر سایه آسمان، تنها فدک در دست ما بود، گروهی بر آن بخل ورزیدند و گروه دیگر سخاوتمندانه آن را رها کردند، و بهترین حاکم خداست»[۲۲].

نکته چهارم: حضرت زهرا(س) ادعای اصلی‌اش این بود که فدک مال اوست و پیامبرa آن را به حضرتش بخشیده است؛ ولی در عین حال، خلیفه از حضرت زهرا(س) شاهد خواست و این در حالی بود که فدک در اختیار حضرت زهرا(س) بوده، کارگزاران او در آن کار می‌کردند و او ذو الید به حساب می‌آمد. براساس قواعد فقهی، کسی که مدعی است باید شاهد بیاورد نه آنکه ذوالید محسوب می‌شود. در عین حال، حضرت زهرا(س) شاهدانی چون امیرمؤمنانS و ام ایمن را معرفی کرد ولی خلیفه آنها را نپذیرفت، در صورتی که تاریخ گویای این حقیقت است که خلیفه این‌گونه امور را حتی بدون هیچ شاهدی می‌پذیرفت.

برابر نقل بخاری، هنگامی که اموالی را از سوی «علاء حضرمی» به عنوان بیت المال به مدینه آوردند، ابوبکر اعلام کرد هر کس از پیامبرa‌طلبی دارد یا آن حضرت به کسی وعده‌ای داده، پیش بیاید و طلبش را بگیرد.

«جابر» جلو رفت و گفت: «پیامبرa به من وعده داد فلان مبلغ به من بدهد. خلیفه به وی هزار و پانصد درهم داد»[۲۳]. ابوسعید می‌گوید: هنگامی که چنین خبری از سوی خلیفه منتشر شد، گروهی مراجعه کردند و هر یک مبالغی را دریافت کردند. «ابوبشر مازنی» هم به خلیفه گفت: پیامبرa به من فرموده بود: هر وقت مالی برایش آوردند به نزدش بروم، ابوبکر به او نیز هزار و چهارصد درهم داد[۲۴].

چنان که ملاحظه می‌شود برابر این نقل، خلیفه در مقابل این ادعاهای مالی، هیچ شاهد و گواهی مطالبه نکرد، حال جای این سؤال است خلیفه که ادعای این افراد بی‌نام و نشان را، بدون گواه و شاهد می‌پذیرد، چگونه از یادگار گرامی پیامبرa که آیه تطهیر درباره‌اش نازل شده است حتی پس از اقامه شهود نمی‌پذیرد؟!

نکته پنجم: اگر واقعاً خلیفه چنین اعتقاد داشت که پیامبران از خود ارثی باقی نمی‌گذارند، پس چرا حجره‌های پیامبرa را که به تصریح قرآن از آن پیامبرa بود، از اختیار همسران پیامبر خارج نکرد؟!

قرآن از حجره‌های پیامبرa به عنوان بیوت النبی یاد کرده[۲۵] که بیانگر آن است که این حجره‌ها تا زمان رحلت، در ملک پیامبرa بوده است، در این صورت چرا خلیفه آنها را به عنوان صدقه، از چنگ زنان پیامبر خارج نکرد؟ و چگونه دیگر اموالی که در اختیار زنان پیامبر بود، به عنوان صدقه بین مسلمین قسمت نکرد؟ اگر این حجره‌ها صدقه بود و از آن همه مسلمین بود، پس چرا ابوبکر و عمر برای آنکه در حجره پیامبرa دفن شوند، از عایشه اجازه خواستند[۲۶]؟ چه این که اگر این حجره متعلق به عایشه نبود، دیگر اجازه گرفتن از عایشه موضوعیت نداشت و اگر چنین بود، پس چرا عایشه از دفن پیکر پاک امام حسن مجتبیS کنار قبر پیامبرa منع کرد، در حالی که از دفن پدرش و عمر در آنجا ممانعت نکرد؟!

و اگر به فرض این حجره مال عایشه بود و پیامبر آن را در زمان حیاتش به او بخشیده بود، چگونه است که آن حضرت می‌تواند چیزی را به عایشه ببخشد ولی نمی‌تواند چیزی را به فرزندش ببخشد؟! و چرا آن‌گونه که از صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س)، شاهد و گواه خواستند، از عایشه شاهدی نخواستند؟!

افزون بر این، اگر واقعاً خلیفه چنین حدیثی را از پیامبرa شنیده بود، پس چرا هنگام مرگ از اینکه فدک را به فاطمه نداده است اظهار پشیمانی می‌کرد[۲۷]؟! وهابیان به جای طرح سؤالات بی‌معنی، بیایند برای یک بار که شده به این سؤالات اساسی پاسخ دهند؟!

نکته ششم: حقیقت آن است که خلیفه می‌دانست فاطمه زهرا(س) در ادعای خود صادق است؛ ولی چیزی که خلیفه را از تصدیق حضرت صدیقه(س) بازمی‌داشت این بود که خلیفه می‌دید اگر در قدم اول در مقابل فاطمه(س) کم بیاورد، فردا باید در مقابل ادعای خلافت برای امیرمؤمنان علیS هم، سر خم کند. این حقیقتی است که ابن ابی الحدید از استادش نقل کرده است.

وی می‌نویسد: «به استادم علی بن الفارقی - مدرس حوزه بغداد - گفتم: آیا زهرا(س) در ادعای خود راستگو بوده است؟ پاسخ داد: آری! گفتم: خلیفه می‌دانست که او زن راستگو است؟ گفت: آری! گفتم: پس چرا خلیفه حق او را نداد؟». ابن ابی الحدید می‌افزاید: در این هنگام استادم لبخندی زد و در کلامی لطیف گفت: لو أعطاها اليوم فدكا بمجرد دعواها لجائت إليه غدا و ادعت لزوجها الخلافة و زحزحته من مكانه و لم يمكنه الاعتذار و المدافعة بشيء لأنه يكون قد أسجل على نفسه بأنها صادقة فيما تدعيه، كائنا ما كان، من غير حاجة إلى بينة؛ «اگر آن روز به این دلیل که او زن راستگو است، سخن او را بدون شاهد می‌پذیرفت و فدک را به وی پس می‌داد، فردا می‌آمد برای شوهرش (علی) مدعی می‌شد که خلافت حق او است. در آن صورت، خلیفه ناچار بود خلافت را نیز به علیS واگذار کند؛ زیرا خلیفه با دادن فدک پذیرفته بود که فاطمه هر چه ادعا کند سخنش راست است و به شاهد و گواه نیاز ندارد». سپس ابن ابی الحدید می‌نویسد: هذا كلام صحيح، و إن كان أخرجه مخرج الدعابة و الهزل؛ «این سخن، سخن به حقی است، گر چه استادم آن را به عنوان شوخی و مزاح گفته بود»[۲۸].

نمی‌شود با دادن نشانی‌های غلط و طرح سؤالات انحرافی، مسئله‌ای چون فدک را کتمان کرد و آن را به دست فراموشی سپرد. فدک سند مظلومیت علی و زهرا(س) است و قابل انکار نیست[۲۹].

منابع

پانویس

  1. الأمالی‌، ۴۰؛ شرح نهج‌البلاغة، ۱۶/ ۲۱۰؛ تاریخ المدینة، ۱/ ۱۹۳.
  2. وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاء وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ سوره حشر، آیه ۶.
  3. فرهنگ شیعه، ص۳۵۶.
  4. مسند ابی یعلا، ۲/ ۳۳۴؛ تفسیر مجمع البیان‌، ۳/ ۴۱۱؛ ینابیع المودة، ۱/ ۱۳۸.
  5. «و حقّ خویشاوند را به او برسان» سوره اسراء، آیه ۲۶.
  6. اثبات الهداة، ۲/ ۱۱۶؛ الخرائج‌، ۱/ ۱۱۲؛ بحارالانوار، ۲۹/ ۱۱۴.
  7. احتجاج طبرسی‌، ۱/ ۲۰؛ الاختصاص‌، ۱۸۵- ۱۸۳؛ بحارالانوار، ۱۲۷ و ۱۸۹.
  8. فرهنگ شیعه، ص۳۵۶.
  9. الاختصاص‌، ۱۸۵- ۱۸۳؛ الصواعق المحرقة، ۱۵۰؛ احتجاج طبرسی‌، ۱/ ۱۲۰، ۲۱۳- ۲۱۰؛ الغدیر، ۷/ ۱۹۶- ۱۹۴؛ السقیفة و فدک‌، ۱۰۰ و ۱۰۵ و ۱۰۶؛ الخرائج‌، ۱/ ۱۱۲؛ بلاغات النساء، ۱۴- ۱۲؛ شرح نهج‌البلاغة، ۱۶/ ۲۱۳- ۲۱۰؛ شرح الاخبار، ۳/ ۳۴؛ صحیح مسلم‌، ۳/ ۱۳۸۰.
  10. فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه، ص۳۵۷.
  11. فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه، ص۳۵۷.
  12. صحیح البخاری، ج۵، ص۸۲.
  13. «و آنچه خداوند به پیامبرش از (دارایی) آنان (به غنیمت) بازگرداند چیزی نبود که شما برای (به دست آوردن) آن، اسبان و شترانی دوانده باشید ولی خداوند پیامبرانش را بر هر کس بخواهد چیره می‌گرداند و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره حشر، آیه ۶.
  14. «و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچ‌گونه فراخ‌رفتاری مورز» سوره اسراء، آیه ۲۶.
  15. الدر المنثور، ج۴، ص۱۷۷.
  16. فتوح البلدان، ج۱، ص۳۷.
  17. ر.ک: مسند احمد، ج۲، ص۴۶۳؛ سنن النسائی، ج۴، ص۶۴، ح۶۳۰۹؛ المعجم الاوسط، ج۵، ص۲۶.
  18. «و سلیمان از داوود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموخته‌اند و از همه چیز (بهره‌ای) بخشیده‌اند؛ بی‌گمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.
  19. «و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! * (همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث می‌برد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۵-۶.
  20. «و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش!» سوره مریم، آیه ۵.
  21. «و به راستی به داوود و سلیمان دانشی دادیم و گفتند: سپاس خداوند را که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری داد» سوره نمل، آیه ۱۵.
  22. نهج البلاغه، ج۳، ص۷۱، نامه ۴۵.
  23. صحیح البخاری، ج۳، ص۱۶۳.
  24. الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱۸.
  25. در آیه ۵۳ سوره احزاب آمده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ «ای مؤمنان! به خانه‌های پیامبر وارد نشوید مگر به شما برای (خوردن) خوراک، اجازه دهند» سوره احزاب، آیه ۵۳؛ چنان که ملاحظه می‌شود در این آیه بیوت از باب ملکیت به پیامبر نسبت داده شد. از این جا استفاده می‌شود که نسبت بیوت به همسران آن حضرت که در آیه وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ [«و در خانه‌هایتان آرام گیرید» سوره احزاب، آیه ۳۳] آمده است، از باب نسبت اختصاص و سکنی است نه نسبت ملکیت؛ در غیر این صورت، اجتماع دو مالک بر ملک واحد لازم می‌آید.
  26. ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۹۳.
  27. فدک، ص۱۳۱.
  28. شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۸۴.
  29. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۴۱۱-۴۱۹.