فدک در معارف و سیره فاطمی
فدک روستایی آباد و حاصلخیز در ۱۳۰ کیلومتری مدینه بود که در سال ۷ هجری بدون خونریزی به دست پیامبر (ص) فتح شد و براساس آیات قرآن به عنوان، "فیئ" و ملک شخصی پیامبر (ص) بود و حضرت به دستور خداوند آن را به حضرت زهرا (س) بخشید. اما بعد از ایشان خلیفه اول براساس اهداف سیاسی آن را غصب کرد و در برابر استدلالات و بینه حضرت حاضر به پس دادن آن نشد. غصب فدک نمادی از مظلومیت اهل بیت (ع) است.
مقدمه
یکی از وقایع مهم که پس از پیامبر (ص) درباره حضرت فاطمه (س) به وقوع پیوست، ماجرای باغ فدک بود. روزی پیامبر اکرم (ص) نزد حضرت فاطمه (س) رفت و به او فرمود: "دخترم! خدا فدک را به پدرت بخشیده و به او اختصاص داده است و مسلمانان در آن سهمی ندارند. هر چه میخواهی درباره آن انجام بده. چون مهریه مادرت خدیجه، هنوز بر عهده من است. فدک را عوض مهر مادرت به تو میدهم تا از آنِ تو و فرزندانت باشد". بعد تکه پوستی را خواست و به علی (ع) فرمود: "بنویس: رسول خدا (ص) فدک را به دخترش فاطمه (س) بخشید". علی (ع)، غلام پیامبر (ص) و ام ایمن شاهد این جریان بودند. پیامبر اکرم (ص) درباره ام ایمن فرمود: "ام ایمن اهل بهشت است".
همچنین نقل شده، پس از تصرف فدک، اهل فدک نزد پیامبر (ص) آمدند و با آن حضرت، با پرداخت بیست و چهار هزار دینار در سال، صلح کردند[۱]. در این هنگام جبرئیل نازل شد و به پیامبر (ص) گفت: "خداوند به شما امر میکند که حقوق خویشاوندان خود را بدهید و آنها را از خود راضی کنید". حضرت رسول (ص) از او پرسید: ای جبرئیل! چه کسانی خویشاوندان من هستند و حقوق آنان چیست؟ جبرئیل گفت: "مقصود از خویشاوند، فاطمه (س) است؛ اینک باغهای فدک را به او ببخشید زیرا خدا و رسول در آن، حقی ندارند". سپس پیامبر (ص) فاطمه (س) را طلبید و با نوشتن گواهی، فدک را به وی تسلیم کرد[۲].[۳]
پس از رحلت خاتم انبیا (ص) جناح مخالف با این دلیل که ارث به فرزندان پیامبران تعلق نمیگیرد، این منطقه را از حضرت فاطمه گرفت؛ از این رو بخشی از تلاش دختر رسول خدا (ص)، ارائه دلایل برای اثبات ارثیۀ خود و بازستاندن فدک در کنار سایر اقدامات ایشان بود[۴].[۵]
فدک بین پیامبر (ص) و حضرت زهرا (س)
خدای متعال فرمود: ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۶]. ملاحظه میکنیم این آیه شریف از ناحیه خدای عزّوجلّ خطاب به پیامبر اکرم (ص) است که به او فرمان میدهد حق نزدیکان را ادا کند، نزدیکان کیانند؟ و چه حقی دارند؟ به اتفاق همه مفسّران، ذو القربی، نزدیکان رسول اکرم (ص) و عبارت از علی و فاطمه و حسن و حسین (ع)اند، بنابراین، معنای آیه شریف چنین است که حق نزدیکان خود را ادا نما.
در تفسیر الدرالمنثور سیوطی از ابو سعید خدری روایت شده که گفت: وقتی آیه شریف ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ...﴾[۷] نازل شد، رسول خدا (ص) فاطمه زهرا (س) را خواست و فدک را به او بخشید[۸].
ابن حجر عسقلانی در صواعق المحرقه میگوید: عمر گفت: سخن من در اینباره با شما این است که خداوند در این غنیمت چیزی را به پیامبر خویش اختصاص داده که به دیگران عطا نکرده است و سپس این آیه را خواند: ﴿وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ...﴾[۹].
بنابراین، (فدک) ملک خالص رسول خداست. از روایات تاریخی استفاده میشود که فدک در اختیار فاطمه زهرا (س) بوده و آن مخدّره در آن ملک، تصرف میکردند و با استناد به سخنان صریح امام علی (ع) در نامهای که به عثمان بن حنیف انصاری فرماندار خود در بصره فرستاد، فدک در اختیار خاندان پیامبر اکرم (ص) قرار داشته است آنجا که فرمود: «آری، تنها از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در اختیار ما بود ولی گروهی بر آن بخل ورزیدند و گروهی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و بهترین داور خداست»[۱۰].
برخی از روایات بیانگر این است وقتی خلافت ابوبکر سر و سامان یافت، فدک را از فاطمه گرفت[۱۱]، معنای این سخن این است که فدک در اختیار فاطمه، و از دوران پدر بزرگوارش در تصرف آن بزرگ بانو بوده و ابوبکر آن را از وی به زور ستانده است.
در روایت علامه مجلسی آمده است: رسول اکرم (ص) پس از ظفر یافتن بر فدک هنگام ورود به مدینه بر فاطمه وارد شد و فرمود: دخترم! خداوند فدک را از (یهودیان) به پدرت بازگردانده است و آن را به وی اختصاص داده و ملک ویژه پدر توست و مسلمانان در آن حقی ندارند، و من هر گونه بخواهم میتوانم در آن تصرف نمایم [زهرا جان!] من بابت مهریهای که از مادرت خدیجه بر عهدهام بود، فدک را به تو پیشکش نموده و آن را به تو و فرزندان بعدیات میبخشم. سپس رسول خدا (ص) قطعه پوستی دباغی شده را خواست و علی (ع) راطلبید و بدو فرمود: «اكْتُبْ لِفَاطِمَةَ بِفَدَكَ نِحْلَةً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ...»؛ بنویس، رسول خدا فدک را به فاطمه پیشکش نمود و علی بن ابی طالب (ع) و غلامی آزاد شده از رسول خدا (ص) و امّ ایمن بر آن نوشته گواه بودند[۱۲].[۱۳]
بخشش فدک به فاطمه(س)
روایات فراوانی گواه آن است که پیامبر فدک را به دخترش فاطمه(س) بخشیده، و این موضوع در کتابهای تفسیر و حدیث و تاریخ و کلام و لغت موجود است، و تعداد این روایات و طرق و مصادر نقل آنها به حدی است که جای تردید باقی نمیگذارد.
- به سند ابویعلی: «لَمَّا نَزَلَتْ: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾[۱۴] دَعَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَاطِمَةَ فَأَعْطَاهَا فَدَكاً»[۱۵]؛ «هنگامی که آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ نازل شد، رسول خدا(ص) فاطمه(س) را خواند و فدک را به او داد».
- ابوسعید خدری گوید: هنگامی که آیه و آت ذا القربی حقه نازل شد، رسول خدا(ص) فاطمه(س) را خواند و فدک را به او داد[۱۶].
- «لما نزل جبرئيل إلى رسول الله(ص) بقوله تعالى: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾، قال رسول الله(ص): من ذوي القربى و ما حقه؟ قال: هو فاطمة فأعطها فدكا»[۱۷]؛ «هنگامی که جبرئیل آیه و آت ذا القربی حقه را برای رسول خدا آورد، پیامبر به او فرمود: ذوی القربی کیست و حق او چیست؟ جبرئیل گفت: او فاطمه است، پس فدک را به او بده».
- شوکانی در تفسیرش گوید: بزاز و ابویعلی و ابن ابیحاتم و ابن مردویه از ابی سعید خدری روایت کردهاند: هنگامی که آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ نازل شد، رسول خدا(ص) فاطمه را خواند و فدک را به وی داد»[۱۸].
- ابن عباس گوید: هنگامی که آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ نازل شد، رسول خدا(ص) فدک را به فاطمه داد «أَقْطَعَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَاطِمَةَ فَدَكَاً»[۱۹].
- ام ایمن گوید: گواهی میدهم که چون جبرئیل آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ را آورد، پیامبر فرمود: ای جبرئیل، از پروردگارت بپرس ﴿ذَا الْقُرْبَى﴾ کیانند؟ جبرئیل گفت: ﴿ذَا الْقُرْبَى﴾ فاطمه است. پس پیامبر فدک را به او داد[۲۰].
- ابوسعید خدری گوید: هنگامی که آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ نازل شد، پیامبر فدک را به فاطمه عطا کرد؛ سپس فرمود: برای تو و فرزندانت بعد از تو[۲۱].
- عطیه عوفی گوید: هنگامی که پیامبر خیبر را فتح کرد و فدک در اختیار او قرار گرفت و آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ نازل شد، فرمود: ای فاطمه، فدک مال تو[۲۲].
- ابومریم گوید: امام باقر(ع) فرمود: هنگامی که آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ نازل شد، پیامبر فدک را به فاطمه اعطا کرد. ابان بن تغلب که آنجا حاضر بود، به امام باقر(ع) عرض کرد: پیامبر فدک را به فاطمه داد؟ امام باقر(ع) خشمگین شد و فرمود: خدا فدک را به فاطمه داد[۲۳].
- ابان بن تغلب گوید: به امام صادق(ع) گفتم: آیا پیامبر فدک را به فاطمه داد؟ امام صادق(ع) فرمود: فدک از طرف خدای متعال برای فاطمه زهرا(س) بود[۲۴].
- امام صادق(ع) میفرماید: هنگامی که آیه ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ﴾ نازل شد، پیامبر به جبرئیل گفت: مسکین را شناختم، «ذوالقربی» کیست؟ جبرئیل گفت: اقربای تو. پس پیامبر حسن و حسین و فاطمه را خواند، سپس فرمود: «إِنَّ رَبِّي أَمَرَنِي أَنْ أُعْطِيَكُمْ مِمَّا أَفَاءَ عَلَيَّ»، و فرمود: فدک را به شما عطا کردم[۲۵].
- سید ابن طاووس میگوید: محمد بن عباس بن علی بن مروان در تفسیر آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ به بیست سند روایت کند که یکی از آنها این است: «وَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنِيُّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُنْذِرِ الطَّرِيفِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَابِسٍ، عَنْ فَضْلِ بْنِ مَرْزُوقٍ، عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَاطِمَةَ وَ أَعْطَاهَا فَدَكاً»؛ «هنگامی که آیه یاد شده نازل شد، رسول خدا(ص) فاطمه(س) را خواند و فدک را به او عطا کرد»[۲۶].
- امام رضا(ع) میفرماید: هنگامی که آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ نازل شد، پیامبر به فاطمه(س) فرمود: فدک از اموالی است که بدون جنگ گرفته شده و به من اختصاص دارد و من آن را به امر خدای متعال برای تو قرار دادم؛ پس فدک را بگیر، برای خودت و فرزندانت[۲۷].
- علی بن ابراهیم، در تفسیرش در ذیل آیه یادشده گوید: مقصود، قرابت با پیامبر است و آیه درباره فاطمه زهرا نازل شد؛ پس پیامبر فدک را برای او قرار داد[۲۸].
- علامه مجلسی گوید: بسیاری از مفسران، نزول این آیه را درباره فدک روایت کردهاند و از طریق شیعه و سنی در این باره روایاتی موجود است[۲۹]. همچنین ذیل همان صفحه در پاورقی آمده است: این روایات و نقلها را میتوانید در کتابهای مجمع الزوائد و کنز العمال وتاریخ الطبری والعقد الفرید و تاریخ ابی الفداء و ارشاد الساری و اعلام النساء وشواهد التنزیل و مجمع البیان و احقاق الحق و الغدیر ببینید.
- امام علی(ع) میفرماید: پیامبر در زمان حیات خود فدک را برای فاطمه قرار داده بود[۳۰].
- حضرت سجاد(ع) میفرماید: رسول خدا(ص) فدک را به فاطمه داد[۳۱].
- فاطمه زهرا(س) میفرماید رسول خدا(ص) فدک را برای من قرار داد[۳۲].
- امام کاظم(ع) میفرماید: هنگامی که پیامبر فدک و حوالی آن را فتح کرد، خدای متعال به او وحی کرد: «فدک را به فاطمه بده». پس رسول خدا(ص) فاطمه را خواند و گفت: ای فاطمه، خدا مرا امر کرده است که فدک را به تو دهم. پس فاطمه(س) گفت: ای رسول خدا، قبول کردم از خدا و از تو[۳۳].
- رسول خدا(ص)، علی(ع) را خواند و به او فرمود: بنویس برای فاطمه(س) فدک را به عنوان نحلهای از رسول خدا(ص)[۳۴].[۳۵]
غصب فدک
پس از به خلافت رسیدن ابوبکر بعد از رحلت رسول اکرم (ص) و پس از گذشت ده روز که کار وی سر و سامان یافت مأموری را به فدک فرستاد تا وکیل فاطمه زهرا (س) دخت رسول خدا (ص) را از آن بیرون کند.
روایت شده: زهرای مرضیه (س) کسی را نزد ابوبکر فرستاد و بدو فرمود: از ابوبکر بپرس تو از رسول خدا (ص) ارث میبری یا خانوادهاش؟ ابوبکر در پاسخ گفت: البته خانواده وی؛ فاطمه (س) فرمود: بنابراین، سهمیه ارث رسول خدا (س) چه میشود؟ ابوبکر گفت: من از رسول خدا (ص) شنیدم میفرمود: « إن الله أطعم نبيه طعمة »؛ خداوند تا رسولش زنده بود اموالی را در اختیار او قرار داد و پس از رحلت وی آن را برای جانشین پس از او مقرر داشت و اکنون که من پس از او به خلافت رسیدهام آن را به مسلمانان برخواهم گرداند.
از عایشه منقول است که: فاطمه زهرا (س) کسی را نزد ابوبکر فرستاد تا در مورد میراثی که در مدینه و فدک و باقیمانده خمس خیبر از رسول خدا (ص) به وی تعلق داشت از ابوبکر پرسش نماید، ابوبکر در پاسخ گفت: رسول خدا (ص) فرمود: ما پیامبران چیزی به ارث نمینهیم، آنچه پس از ما باقی بماند صدقه است و خاندان رسول خدا (ص) نیز باید از همین طریق، گذران زندگی کنند، به خدا سوگند! من در صدقات پیامبر اکرم (ص) هیچگونه تغییری نخواهم داد و آنها را به همان صورتیکه در زمان آن حضرت بودهاند، رها خواهم ساخت و همانگونه که حضرت در ارتباط با آنها عمل کردند من نیز عمل خواهم نمود. بدین ترتیب، ابو بکر حاضر نشد از آن اموال چیزی به فاطمه (س) بازگرداند[۳۶].
از امام باقر (ع) روایت شده که علی (ع) به فاطمه زهرا (س) فرمود: [زهرا جان!] خود رهسپار شو و میراث پدر بزرگوارت رسول خدا (ص) را درخواست نما، فاطمه (س) نزد ابوبکر آمد و فرمود: چرا مرا از میراث پدرم محروم و وکیلم را از فدک بیرون راندی، در صورتیکه پیامبر (ص) به فرمان خدای متعال آن را به من بخشیده بود؟ ابوبکر در پاسخ گفت: هرچه شما بگویی ان شاء الله که صحیح است، ولی باید بر ادعای خود شاهد بیاوری.
امّ ایمن برای دادن گواهی نزد ابوبکر آمد و بدو گفت: ای ابوبکر! تا در مورد سخن رسول خدا (ص) با تو به احتجاج نپردازم، گواهی نخواهم داد، تو را به خدا، آیا به یاد نداری رسول خدا (ص) فرمود: امّ ایمن از زنان بهشتی است. ابوبکر گفت: درست است. امّ ایمن گفت: بنابراین، من گواهی میدهم که خدای عزّوجلّ به رسول خود سفارش فرمود: ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ و پیامبر پس از نزول این آیه شریف فدک را به عنوان حق زهرا (س) به او بخشید، علی (ع) نیز همینگونه شهادت داد و ابوبکر سند فدک را نوشت و به فاطمه سپرد که عمر از راه رسید و پرسید: این نوشته چیست؟ ابوبکر گفت: فاطمه مدعی فدک شده و امّ ایمن و علی بر آن گواهی دادند و من سند فدک را برایش نوشتم. عمر نوشته را از فاطمه گرفت و آب دهان بر آن ریخت و پاره کرد و فاطمه (س) گریان از آنجا بیرون رفت.
روایت شده: امام علی (ع) در مسجد، نزد ابوبکر آمد و به او فرمود: ابوبکر! چرا فاطمه را از ارث پدرش رسول خدا (ص) محروم کردی؟ فدک در زمان حیات پدر بزرگوارش به ملکیّت زهرا در آمده بود. ابو بکر در پاسخ گفت: این غنیمت، مربوط به مسلمانان است، اگر فاطمه گواه بیاورد که رسول خدا (ص) فدک را به او اختصاص داده، از آن اوست وگر نه هیچگونه حقی در آن ندارد.
امیر مؤمنان (ع) به ابوبکر فرمود: ابوبکر! میان ما بر خلاف آنچه خداوند درباره مسلمانان قضاوت کرده، داوری میکنی؟ گفت: خیر. حضرت از او پرسید: اگر مسلمانان مالک چیزی باشند و من مدعی آن مال شوم، تو از چه کسی شاهد میخواهی؟ ابوبکر گفت: از شما که مدعی هستی شاهد خواهم خواست.
حضرت فرمود: بنابراین، تو چرا از فاطمه که فدک در اختیار وی، و در زمان حیات رسول خدا (ص) و پس از رحلت وی به ملکیت فاطمه (س) درآمده بود، شاهد خواستی و از مسلمانان که مدعی آن بودند شاهد نخواستی، همانگونه که از من در ادعایم بر مال مسلمانان، درخواست شاهد و گواه مینمایی؟ عمر گفت: علی! دست از سر ما بردار، ما در برابر دلایل شما توان مقاومت نداریم، اگر شاهدان عادلی آوردی که فدک از آن زهراست که در اینصورت از آن اوست وگرنه غنیمت مسلمانان است و تو و فاطمه هیچگونه حقی در آن ندارید. امام علی (ع) فرمود: ابوبکر! قرآن خواندهای؟ گفت: آری؛ پرسید: آیه شریفه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۳۷] درباره ما نازل شده یا دیگران؟ گفت: درباره شما.
حضرت فرمود: اگر عدهای گواهی دهند که فاطمه دخت رسول اکرم (ص) کار خلاف اخلاقی انجام داده، در مورد او چگونه داوری میکنی؟ گفت: مانند سایر زنان بر او حدّ جاری خواهم ساخت.
علی (ع) فرمود: اگر چنین کنی در پیشگاه خداوند در زمره کافران خواهی بود. ابوبکر گفت: چرا؟ امام علی (ع) فرمود: زیرا تو در این صورت، شهادت و گواهی خدا را بر پیراستگی و طهارت فاطمه مردود و گواهی مردم را بر او پذیرا شدهای، چنانکه در مورد فدک نیز حکم خدا و رسول را زیر پا نهادی و گفتی فدک از اموال مسلمانان است، با اینکه رسول اکرم (ص) فرموده بود، مدعی باید شاهد اقامه کند و منکر باید سوگند یاد نماید. مردم از شنیدن این سخن مراتب خشم و انزجار خویش را نسبت به ابوبکر ابراز و برخی، بعضی دیگر را مورد اعتراض قرار داده و گفتند: به خدا! علی راست میگوید[۳۸].[۳۹]
دادخواهی فاطمه(س)
طبرسی در الاحتجاج میگوید: امام صادق(ع) فرمود: هنگامی که با ابوبکر بیعت شد و خلافت او تثبیت گردید، کسی، یا کسانی را فرستاد تا وکیل فاطمه زهرا را از فدک اخراج کند، و فاطمه زهرا نزد او آمد و فرمود: «يَا أَبَا بَكْرٍ! لِمَ تَمْنَعُنِي مِيرَاثِي مِنْ أَبِي رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ أَخْرَجْتَ وَكِيلِي مِنْ فَدَكَ؟! وَ قَدْ جَعَلَهَا لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى»[۴۰]. وکلای فاطمه زهرا(س) در فدک بودند و هنگامی که ابوبکر خلیفه شد، آنان را از فدک اخراج کرد[۴۱].
اولین خلاف شرع ابوبکر در ماجرای فدک این است که قبل از طرح مدعای خود در محکمهای عادل و بیطرف، فدک را از فاطمه(س) گرفته است. این کار مخالف موازین قضایی اسلام، و نشانه جهل ابوبکر یا تعمد او در مخالفت با حکم اسلام است. علی و فاطمه(س) به این عمل ابوبکر اعتراض کرده، خواستار بازگرداندن فدک شدند. شهرستانی مینویسد: در ایام بیماری رسول خدا(ص) که به رحلت او انجامید، و در هنگام رحلت و پس از آن، چند اختلاف و نزاع پیش آمد:
اول، رسول خدا فرمود: کاغذ و قلم بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم که پس از من گمراه نشوید. عمر گفت: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»، و میان حاضران در آن جلسه مجادله درگرفت؛
دوم، حضرت در حال بیماری فرمود: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَةَ». بعضی گفتند: واجب است امر او را امتثال کنیم، و برخی دیگر گفتند: بیماری رسول خدا سخت شده است؛ ما دلمان نمیآید از او جدا شویم؛
سوم، هنگامی که حضرت از دنیا رفت، عمر گفت: هر کس بگوید رسول خدا مرده است، با شمشیرم او را میکشم. ابوبکر آیهای از قرآن خواند و او را مجاب کرد؛
چهارم، اختلاف بر سر محل دفن رسول الله؛
پنجم، اختلاف در امامت. انصار گفتند: «مِنَّا أَمِيرٌ وَ مِنْكُمْ أَمِيرٌ»؛
ششم، در موضوع فدک و ارث بردن از رسول خدا اختلاف پدید آ آمد. فاطمه(س) فدک را ملک یا ارث خود میدانست، و در مقابل گفتند رسول خدا فرموده است: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ...»[۴۲]. ابن شبه از عایشه روایت میکند: فاطمه کسی را نزد پدرم ابوبکر فرستاد و سه چیز مطالبه کرد: صدقه رسول الله(ص) در مدینه؛ فدک؛ باقی مانده خمس خیبر. پدرم به او گفت: رسول خدا گفته است: «لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ لِمُسْلِمٍ» فاطمه از پدرم خشمگین شد و تا پایان عمر (که چند ماه بود) با او سخن نگفت. نیز هنگامی که از دنیا رفت، علی بر او نماز خواند و او را شب هنگام دفن کرد و پدرم را خبر نکرد[۴۳].
اعتراض فاطمه(س) و علی(ع) به ابوبکر درباره فدک بسیار جدی بود و ابوبکر در پاسخ آنان گفت: قبول دارم که فدک بدون جنگ و درگیری گرفته شده و اختصاص به رسول خدا(ص) دارد، اما این ادعا که فدک را به شما داده باشد، باید با گواهی شهود ثابت شود؛ وگرنه، چون من خلیفه رسول الله(ص) هستم، فدک باید در اختیار من باشد و مانند سایر داراییهای بیتالمال، هر طور که مصلحت بدانم، از آن استفاده شود. حموی مینویسد: فدک همانجا است که فاطمه زهرا میگفت: پدرم به من بخشیده و داده است، و ابوبکر میگفت: برای اثبات این ادعا شاهد میخواهم. سپس مینویسد: ولها قصه؛ «برای فدک داستانی است»[۴۴].
صاحب تشیید المطاعن، ۲۵ کتاب از منابع اهل سنت را نام میبرد که مسئله شهادت درباره فدک، در آنها یاد شده است؛ آثاری مانند المواقف، شرح المواقف، الصواعق المحرقه، نهایه العقول، التفسیر الکبیر. در کتاب السقیفه و فدک چنین آمده است: فقالت فاطمة إن فدك وهبها لي رسول الله(ص). قال أبو بكر: فمن يشهد بذلك؟[۴۵] علی(ع) به خلیفه گفت: هرگاه من مدعی مالی باشم که در دست مسلمانی است، از چه کسی شاهد میطلبی؟ از من که مدعی هستم، یا از کسی که مال در تصرف او است؟ خلیفه گفت: در این صورت از تو گواه میطلبم که مدعی هستی، نه از آنکه متصرف در مال است. علی(ع) فرمود: مدتها است که فدک در اختیار و تصرف فاطمه است و در زمان حیات رسول خدا(ص) مالک آن شده است؛ پس چرا از او بینه و شاهد میطلبی؟ ابوبکر ساکت شد[۴۶].
طبق روایت طبرسی، عمر در این مجلس حضور داشت، و چون دید کسی یارای پاسخ دادن به علی(ع) را ندارد و ممکن است سکوت ابوبکر گران تمام شود، گفت: «يَا عَلِيُّ دَعْنَا مِنْ كَلَامِكَ فَإِنَّا لَا نَقْوَى عَلَى حُجَجِكَ فَإِنْ أَتَيْتَ بِشُهُودٍ عُدُولٍ وَ إِلَّا فَهُوَ فَيْءُ الْمُسْلِمِينَ لَا حَقَّ لَكَ وَ لَا لِفَاطِمَةَ فِيهِ»[۴۷]. همچنین در کشکول سید حیدر آمده است: پس از سخنان فاطمه زهرا(س)، عمر به او گفت: از این اباطیل خودداری کن و شاهد بیاور[۴۸]. بنا به نقلی دیگر، عمر گفت: «هَذَا فَيْءٌ لِلْمُسْلِمِينَ وَ لَسْنَا مِنْ خُصُومَتِكَ فِي شَيْءٍ»[۴۹].[۵۰]
دادخواستهای فاطمه(س)
احتجاج و گفتوگوی فاطمه زهرا(س) با خلیفه به سه صورت مطرح شده است:
۱. ادعا و مطالبه اصلی فاطمه زهرا(س) مالکیت فدک بود؛ اما وقتی دید خلیفه ادعای او را نمیپذیرد، فرمود: اگر ملک من نیست، ملک پدر من است و آن را از او به ارث میبرم[۵۱]. همچنین وقتی خلیفه با طرح یک حدیث بیاساس، ارث بردن از رسول الله(ص) را منتفی دانست، فاطمه(س) فرمود: اگر ملک من نیست و از پدرم هم به من به ارث نمیرسد، پس در مقام سهم ذی القربی از خیبر باید به من داده شود که فدک هم دنباله خیبر بود. [و باز با اغماض از این سخن فرموده باشد:] اگر هیچ کدام از اینها را نمیپذیرید، به حکم آیات قرآن باید از غنایم باقی مانده و جدید، سهم مرا بدهید[۵۲].
۲. محققان گفتهاند حضرت فاطمه(س) مطالبات متعددی داشت: برگرداندن خلافت به امام علی(ع)، فدک، ارث، سهم خیبر، صدقات رسول الله(ص) و سهم ذی القربی از غنایم جدید. شواهد روایی و تاریخی نیز همین را تأیید میکند. از این رو، در این مقال نیز بنابر همین نظریه بحث ادامه مییابد[۵۳].
۳. مطالبات فاطمه زهرا(س) پنج فقره بود: ارث و سهم خیبر و سهم ذی القربی از خمس و صدقات رسول خدا(ص) و فدک. بیتردید پیامبر اموال و اشیایی در اختیار داشته که مالک آنها بوده است؛ مانند خانه و اتاقهای مسکونی خود و خانوادهاش و لباسهای شخصی و اسباب و اثاث زندگی. روشن است که این قبیل اموال به ورثه انتقال مییابد. همان طور که پیشتر گفته شد، خیبر در سال هفتم هجری به دست سپاه اسلام فتح شد و غنایمی به دست آمد و رسول خدا(ص) به حکم آیه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾[۵۴]، یک پنجم آن را برای مصارفی برداشت که «ذی القربی» از جمله آنهاست.
از برخی گزارشهای سیره ابن هشام برمیآید که پیامبر مقداری از خمس خیبر را میان همسرانش تقسیم کرد و قسمتی را هم به فاطمه زهرا(س) بخشید[۵۵]. و از آنجا که خیبر همواره درآمد داشت، بعد از رحلت رسول خدا(ص) نیز میبایست سهم حضرت زهرا(س) به او داده میشد. افزون بر این، فاطمه(س) پس از رحلت پیامبر، در مقام ذی القربی، از خمسهای جدید سهم داشت.
همچنین پیامبراکرم(ص) قسمتی از زمینهای یهود بنی نضیر را که به خودش اختصاص داشت، وقف کرد و جزء صدقات قرار داد. ایشان در زمان حیات خود، متولی آنها بود، و بعد از وفات حضرت، علی و فاطمه و فرزندانشان تولیت آنها را بر عهده گرفتند. درباره این قبیل صدقات رسول خدا(ص) روایاتی از امام صادق(ع) و امام رضا(ع) و نیز گزارشهایی در دست است، و یکی از مطالبات فاطمه زهرا(س) همین صدقات، و به تعبیر دیگر موقوفات پیامبر بوده ا است[۵۶].
حضرت فاطمه(س) علاوه بر این چهار سهم (اموال شخصی پیامبر و سهم خیبر و سهم ذی القربی از خمسهای جدید و صدقات رسول خدا)[۵۷] فدک را نیز مطالبه کرد. مطالبه فدک به دو طریق صورت گرفته است: اول اینکه پیامبر آن را در زمان حیات خود به ایشان داده است، و پس از آنکه سخن او را نپذیرفتند، فرمود: اگر هم به من نداده باشد، چون ملک رسول خدا(ص) بوده، به من به ارث میرسد[۵۸]. بنابراین، هنگام رحلت پیامبراکرم(ص) فدک ملک حضرت زهرا(س) بود، و سالانه سهمی از درآمد خیبر بایست به ایشان پرداخت میشد. افزون بر این فاطمه زهرا(س) تنها فرزند رسول خدا است که باید هرچه از ایشان مانده (به استثنای یک هشتم آن، که سهم همسران پیامبر بود)، به فاطمه(س) پرداخت میشد و نیز صدقات پیامبر میبایست در اختیار علی(ع) و فاطمه(س) قرار میگرفت. همچنین فاطمه زهرا به حکم آیات خمس و فیء و انفال، در مقام ذی القربی، از خمس و انفال که پس از رحلت پیامبر در اختیار حکومت قرار میگیرد، سهم داشته است.
پس از رحلت رسول خدا(ص)، فاطمه زهرا(س) از حاکم پنج شکایت داشت. از اینرو، در کنز العمال از عایشه، همسر پیامبر، چنین نقل شده است: «أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ فَاطِمَةُ حِینَئِذٍ تَطلُبُ صَدَقَةٌ النَّبِيُّ بِالْمَدِينَةِ وَ فَدَكَ وَ مَا بَقِيَ مِنْ خُمْسِ خَيْبَرَ»[۵۹].
ابن ابی الحدید مینویسد: إعلم أن الناس يظنون أن نزاع فاطمة(س) أبابكر كان في أمرين في الميراث والنحلة وقد وجدت في الحديث أنها نازعت في أمر ثالث ومنعها أبوبكر إياه وهو سهم ذي القربى[۶۰]. همچنین طبری آورده است: عن عايشة: أن فاطمة وعباس اتيا ابابكر يطلبان ميراثهما من رسول الله(ص)... وهما حينئذ يطلبان أرضه من فدك وسهمه من خيبر... فهجرته فاطمة فلم تكلمه في ذلك حتى ماتت قد دفنها علي ليلا ولم يؤذن بها ابابكر...[۶۱]. احمد بن حنبل نیز مینویسد: ان ابابكر لم يكن يعطى قربى رسول الله ما كان رسول الله(ص) يعطيهم...[۶۲].
صاحب کتاب دلائل الصدق میگوید: غیر از فدک و ارث و سهم خیبر که در زمان رسول خدا(ص) برای فاطمه(س) تعیین شده بود، ایشان مطالبه چهارمی نیز داشت؛ زیرا ابوبکر خمس غنایمی را که پس از پیامبر میگرفت، به اهل بیت و فاطمه زهرا نمیداد. از این رو، فاطمه(س) در این باره نیز با ابوبکر نزاع داشت[۶۳].
ادعای پنجم فاطمه زهرا(س) این بود که خلیفه به آیات قرآن مجید درباره ذی القربی عمل کند و سهم او را از غنایم جدید بپردازد. بنا بر نقل احمد بن حنبل، خلیفه از عمل به این وظیفه سر باز زد و اهل بیت رسول الله را از این حق قرآنی و قانونی منع کرد.
طبق نقل صحیح بخاری و صحیح مسلم، فاطمه(س) سهم خود را از درآمد خیبر و صدقات رسول خدا نیز مطالبه میکرد. در مقابل، خلیفه میگفت: وإني والله لا أغير شيئا من صدقة رسول الله عن حالها التي كانت عليها في عهد رسول الله ولأعملن فيها بما عمل رسول الله؛ «من به همان شیوهای که رسول خدا عمل میکرد، عمل میکنم و تغییر نمیدهم». اما به رغم این ادعا، آنچه سالانه از درآمد خیبر برای اهل بیت و فاطمه زهرا(س) مقرر شده بود، از ایشان منع کرد، و به آنچه رسول خدا(ص) عمل کرده بود، عمل نکرد. اما باید به یاد آورد که احتجاج و نزاع استدلالی فاطمه زهرا(س) ظاهراً فقط در زمینه فدک و ارث است و به مطالبه سوم و چهارم و پنجم ربطی ندارد.
با توجه به احکام ارث در اسلام، هر کس از دنیا برود و مالی و فرزندی و همسرانی داشته باشد، آن مال، میراث آنان است، و در این حکم، میان پیامبر و سایر مردم تفاوتی نیست. بنابراین، فاطمه زهرا(س) اموالی را که پیامبر هنگام رحلت در تملک داشته است (به استثنای یک هشتم آنها، که سهم همسران رسول خدا بود) به ارث میبرد؛ اما ابوبکر دختر پیامبر را از ارتش منع کرد، و این عمل خود را به روایتی از رسول خدا مستند ساخت و گفت: رسول خدا(ص) فرموده است: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ».
فاطمه(س) در خطبه معروف خود با استدلال به قرآن مجید، بیاساس بودن این روایت را اثبات کرد و به ابوبکر فرمود: طبق آیات قرآن، همانطور که تو از پدرت ارث میبری، من نیز از پدرم ارث میبرم، و قرآن در مسئله ارث، بین فرزند پیامبر و دیگران فرقی نگذاشته است. مضمون روایتی که به پدرم نسبت میدهی این است که از عموم انبیا به فرزندانشان ارثی نمیرسد. این گفته تو با آیاتی که به صراحت میگوید یحیی از زکریا، و سلیمان از داوود ارث میبرد، مخالف است، و رسول خدا(ص) مطلبی مخالف قرآن مجید نمیفرماید. و این جملاتی که به نام حدیث نبوی نقل میکنی، گفته پدرم نیست[۶۴].
خطبه فدکیه
خطبه فدکیه، خطبهای که حضرت فاطمه زهرا (ع) در مسجد مدینه در حضور ابوبکر و جمعی از مهاجران و انصار ایراد کرد. از آنجا که آن سخنرانی در پی غصب فدک از حضرت زهرا (ع) توسّط خلیفه انجام گرفت و وی به عنوان اعتراض و دادخواهی سخنرانی کرد و در ضمن آن به مسألۀ فدک که میراث او از پدرش بود پرداخت، به "خطبۀ فدکیّه" معروف شده است. این خطبۀ غرّاء و عمیق که سرشار از فصاحت و بلاغت و از ذخائر عظیم فکری و فرهنگی شیعه و یادگار ماندگار دختر پیامبر است، نوعی استیضاح حکومت وقت است و در ضمن آنکه به مباحث توحیدی و معارفی و بعثت پیامبر و جایگاه قرآن و احکام آن میپردازد، از زیرپا گذاشتن وصیت پیامبر و غصب خلافت و سستی مهاجران و انصار در دفاع از حق و ولایت و ممانعت خلیفه از فدک و علل بروز آن رجعت سیاسی و احیای تفکّرات جاهلی به شدّت انتقاد میکند و سرشار از استدلالهای قرآنی است و از منابع و مستندات حقانیّت حضرت علی (ع) و خلافت بر حقّ اوست. عالمان برجسته شرحهای متعدّدی بر این خطبه نوشته و دقایق و ظرایف آن را تشریح کردهاند[۶۵] و در منابع فراوانی نقل شده است[۶۶].[۶۷]
رمز سیاسی فدک
تلاش اصلاحگرانهای که امام علی (ع) و فاطمه زهرا (س) برای بازگرداندن خلافت اسلامی، از مسیر انحرافی آن انجام دادند از اشکال و انواع متعددی برخوردار بود. جبهه سیاسی علنی را در این راستا فاطمه زهرا (س) رهبری میکرد و مطالبه حق خلافت امام علی (ع) از جمله درخواست فدک، شیوههای گوناگونی داشت و همین مطالبه نیز دارای شکلهای مختلفی بود کسی که با دقت جنبههای گوناگون این نزاع و کشمکش و تغییر و تحولات و شکلهایی را که به خود گرفت، مورد بررسی قرار دهد، پی خواهد برد که مسأله، صرفاً جنبه درخواست و مطالبه زمین نبوده است، بلکه از مفهومی گستردهتر از آن برخوردار بوده و در اعماق خود هدف راسخی را پی میگیرد تا انقلابی پدید آورده و حقوق غصب شده و به یغما رفته را باز ستاند و ارج و احترام از دست رفته را بازگرداند و روند حرکت امتی را که پس از پیامبر واپسگرایی اختیار کردند، به اصلاح و اعتدال آورد و حزب حاکم با پی بردن به این موضوع در جهت مبارزه و مقاومت در برابر این حرکت، تمام توش و توان خود را به کار گرفت.
اگر در مباحث تاریخی مربوط به فدک به کنکاش بپردازیم، در آنها به موارد نزاع و کشمکشی مادی و یا اختلافی پیرامون فدک به معنا و مفهوم محدود آن، برنخواهیم خورد، بلکه ماجرای مطالبه فدک قیام و خروشی بر ضدّ اصل و پایه و ارکان حکومت منحرف تلقی میشد و فریاد بلندی بود که حضرت زهرا (س) در صدد رسیدن طنین آن به سراسر گیتی بود تا به واسطه آن سنگ بنایی را که اساسش در سقیفه نهاده شده بود، از جا برکند.
برای اثبات این معنا کافی است خطابهای را که فاطمه زهرا (س) در مسجد رسول خدا و در برابر خلیفه و انبوه مهاجر و انصار ایراد فرمود دقیقا مورد بررسی قرار دهیم که اغلب فرازهای آن در مدح و ثنای امام علی (ع) بوده و ستایش عرصههای جهاد و مبارزه ناب آن حضرت در جهت خدمت به اسلام و اثبات حق اهل بیت (ع) به چشم میخورد. آن مخدره در خطابهاش اهل بیت را وسیلههای میان خدا و آفریدگانش دانست و آنان را برگزیدگان و جایگاه پاکیها و حجّت الهی و در خلافت و حکومت، وارثان پیامبران خدا توصیف فرمود.
فاطمه زهرا (س) کوشید تا به مسلمانان هشدار دهد و گزینش شتابزده و واپسگرایی آنان را پس از هدایتشان به آنها گوشزد نماید و به آنان بفهماند به غیر سرچشمه زلالی که کام عطشانشان را سیراب میساخت، روی آوردند و خلافت را به نااهلان سپردند و در دام فتنه گرفتار آمدند و انگیزههایی را که موجب شد از کتاب خدا فاصله بگیرند و در مسأله خلافت و امامت، با دستورات آن به مخالفت برخیزند، برایشان روشن ساخت.
بنابراین، ماجرای درخواست فدک جز به همان اندازه که به موضوع هدف بلند آن حضرت ارتباط داشت، مسأله تقسیم میراث و یا بازپسگیری هدیه و پیشکش و درخواست ملک و خانه نبود، بلکه این قضیه از نگاه زهرا (س) مسأله اسلام و کفر و ایمان و نفاق و تصریح پیامبر به جانشینی خود و شورایی کردن آن تلقّی میشد و همین هدف بلند سیاسی را در سخنانش با زنان مهاجر و انصار که به دیدار آن مخدّره آمده بودند، به روشنی بیان فرمود و برایشان تشریح کرد که خلافت، با روی کار آمدن حزب حاکم و تکیه زدن بر مسند حکومت، از مسیر صحیح خود منحرف شده است، و اظهار داشت: کسی تصور نکند بیان این واقعیتها، واکنشی عاطفی و یا حقد و کینههای نهانی است که فاطمه بهانهای برای ابراز آنها یافته باشد. اگر مسلمانان خلافت را در جایگاهی که خدا و رسولش فرمان داده بودند، قرار داده و زمام رهبری را به امام (ع) سپرده بودند، به رضا و خشنودی خدا و سعادت دنیا و آخرت دست مییافتند.
به گمان قوی، صدیقه طاهره (س) میتوانست میان آن دسته از پیروان امام (ع) و یاران برگزیدهاش که در صداقت و راستگویی زهرا (س) هرگز تردیدی نداشتند، افرادی بیابد که با گواهی خود، تأییدی بر گواهی امام (ع) باشند و بدینوسیله گواهانی که خلیفه در موضوع فدک، از فاطمه درخواست کرده بود، کامل گردد.
این موضوع خود، بهترین دلیل بر این است که هدف والای حضرت زهرا (س) اثبات هدیه و پیشکش و میراث نبود و این را مخالفان وی بهخوبی میدانستند بلکه حرکت آن حضرت در راستای محو و نابودی آثار سقیفه انجام میپذیرفت و چنین هدفی با آوردن گواه و شاهد در موضوع فدک، عملی نمیشد و حضرت دست به چنین کاری نزد زیرا در اینصورت ماجرای فدک، به همین قضیه محدود میگشت، بلکه وی با اقامه بیّنه در برابر دیدهگان همه، خواست شاهد زندهای از خطاکاری و انحراف مردم ارائه دهد شاید بر سر عقل آیند و با گزینش صحیح، در مقام اصلاح مسیر انحرافی خود برآیند.
با بررسی پاسخ خلیفه پس از پایان سخنرانی حضرت زهرا (س) و خروج آن مخدّره از مسجد، پی میبریم که هیئت حاکمه تا چه پایه از این ماجرا بیمناک بوده و با پافشاری بر موضع خود میکوشید مردم را همچنان با تزویر و نیرنگ بفریبد و همین موضوع، پایه و اساس نزاع و کشمکش حضرت زهرا (س) را با خلیفه نمودار میسازد؛ زیرا خلیفه پی برد که اعتراض فاطمه (س) پیرامون ارثیه و هدیه پیامبر نبوده بلکه جنگی سیاسی و تمام عیار و در راستای دادخواهی حق امام علی (ع) و آشکار کردن نقش برجسته وجود بابرکت آن حضرت میان امت بوده، که خلیفه و هوادارانش میخواستند او را از مقام و منزلت طبیعی وی در جهان اسلام، محروم سازند.
ملاحظه میکنیم که خلیفه با موضعی تهاجمی در پاسخ خود به امام علی (ع)، آن بزرگوار را کانون فتنه خوانده و وی را به روباهی تشبیه میکند که فاطمه دم اوست و در این پاسخ به موضوع میراث و هدیه حضرت زهرا (س) هیچگونه اشارهای نکرده است.
اگر میبینیم فاطمه زهرا (س) پس از غصب فدک توسط خلیفه در مورد میراث خود با وی به کشمکش میپردازد به این دلیل است که مردم معمولا در گرفتن و یا ردّ کردن ارثیههای خود به صاحبانش هیچگاه از خلیفه اجازه نمیگرفتند و معاملات و داد و ستدها میان آنان به آسانی و بدون هیچ زحمتی انجام میپذیرفت، بنابراین فاطمه زهرا (س) نیازی نمیدید در این خصوص به خلیفه مراجعه کند و نقطه نظرات خلیفه برای آن حضرت قابل پذیرش نبود؛ زیرا خلیفه از دیدگاه فاطمه (س) فرد ستمکاری تلقی میشد که خلافت را به یغما برده بود. از اینرو، درخواست میراث از خلیفه که با تجاوز به حقوق زهرا (س) آن مخدّره را از ارث پدر محروم و خود بر آن تسلط یافته بود، میبایست از واکنشی بسیار جدّی برخوردار باشد.
همچنین اگر ملاحظه میکنیم حضرت زهرا (س) قبل از آنکه فدک از او غصب شود، به مطالبه حقوق خود اقدام نکرد به خوبی روشن است زمانی حضرت دست به آن کار زد که شرایط مطالبه میراث، مخالفان حکومت را فوق العاده ترغیب میکرد تا مسأله میراث را فرصتی مناسب و غنیمت شمرده و به هدف مقاومت در برابر خلیفه غیرقانونی، آن هم با شیوه مسالمتآمیزی که مصالح مهم اسلام در آن روز اقتضا میکرد، این مسأله را نقطه آغاز حرکت قرار دهند، که در اینصورت این امکان وجود داشت که خلیفه از ناحیه مخالفان به غصب میراث و به بازی گرفتن احکام دین و بیاحترامی به قانون، متهم گردد[۶۸].
پیشبینی غصب فدک
اهمیت و عظمت ماجرای غصب فدک به گونهای است که در پیشگوییهای غیبی که از پیامبر به دست ما رسیده درباره آن خبر داده شده است. برای نمونه:
۱. از اخباری که خداوند در شب معراج به پیامبر خبر داد این بود: دختر تو مورد ظلم قرار میگیرد و از حق خود محروم میشوی و همان حقی که تو برای او قرار میدهی غاصبانه از او میگیرند... و او هیچ مدافعی برای خویش پیدا نمیکند[۶۹].
۲. پیامبر فرمود: «من هرگاه فاطمه (س) را میبینم، به یاد میآورم آنچه را بعد از من با او رفتار خواهند کرد، گویا او را میبینم که حواری وارد خانهاش گشته و حرمت او شکسته شده و حق او غصب شده و ارث او را نمیدهند. او در آن هنگام میگوید: پررودگارا من از زندگی سیرم و از اینان خسته شدهام مرا به پدرم ملحق فرما». خداوند او را به من ملحق مینماید و او اولین نفر از اهل بیتم است که به من ملحق میشود. فاطمه (س) نزد من میآید در حالی که محزون و مصیبت دیده و غمگین است؛ حقش غصب شده و خود شهید شده است. در آن هنگام من خواهم گفت: خدایا هر کس را که بر او ظلم کرده لعنت کن و هر کس که حق او را غصب کرده عذاب فرما و هر کس که او را ذلیل کرده، ذلیل کن و هر کس که به پهلوی او زده و سبب سقط فرزندش شده در آتش دائمی قرار ده. فرشتگان هم آمین میگویند[۷۰].
٣. پیامبر فرمود: ملعون است کسی که بعد از من به دخترم فاطمه (س) ظلم کند و حق او را غصب نماید و او را به شهادت برساند. ای فاطمه! اگر همه پیامبران مبعوث خداوند و همه فرشتگان مقرب الهی درباره کینهجوی تو و غاصب حق تو شفاعت کنند، هرگز خداوند آنان را از آتش بیرون نمیآورد[۷۱].
۴. هنگامی که رحلت پیامبر رسید، آن حضرت گریه کرد به طوری که اشک محاسن حضرت راتر کرد. پرسیدند یا رسول الله برای چه گریه میکنید؟ فرمود: برای فرزندانم و آنچه اشرار امتم با آنان رفتار میکنند. گویا فاطمه (س) را میبینم که بعد از من به او ظلم شده و او صدا میزند: ای پدر، به فریادم برس؛ ولی احدی از امتم به او کمک نمیکنند[۷۲].
۵. پیامبر فرمود: دخترم تمام بدبختی بر کسی است که به تو ستم کند و خوشبختی عظیم برای کسی است که تو را یاری کند[۷۳]. یکی از برگهای مصیبت بار تاریخ اسلام، دل سوخته فاطمه (س) و شکایت او به پدر است[۷۴].
حضرت زینب کبری (س) میفرماید: هنگامی که ابوبکر تصمیم نهایی خود را درباره فدک گرفت و حضرت زهرا (س) از پاسخ مثبت آنها به کلام خود مأیوس شد، کنار قبر پدر آمد و خود را روی قبر انداخت و از رفتار مردم نسبت به خود در پیشگاه آن حضرت شکایت برد و آن قدر گریه کرد که تربت پیامبر از اشک فاطمه (س)تر شد و اشعاری حاکی از مصایب وارده خواند[۷۵]. حضرت زهرا (س) درباره حرمت مصرف اموال غصبی فدک میفرماید: اگر دو نفر مایه قوت مرا از تصرف من بیرون آوردند و آن آذوقه کم را از من مانع شدند ولی این را برای روز محشر درجهای حساب میکنم و خورندگان محصولش آن را به جوش آورنده جحیم در شعلههای جهنم خواهند یافت[۷۶].
۶. پیامبر درباره غصب فدک و بیعت اجباری به امیرالمؤمنین خبر داد: یا علی بدان که عمر سند فدک را میگیرد و بر شکم فاطمه زهرا (س) میزند و محسن سقط میشود[۷۷].
آمده است که مردی نزد ابوبکر و عمر آمد و گفت: من مردی از اهل یمن هستم که به قصد حج از دیار خود بیرون آمدهام. در همسایگی ما بانویی است که هنگام سفر به من گفت تو به زودی این کسی را که خود را جانشین پیامبر میداند ملاقات میکنی. هرگاه او را دیدی پیام مرا هم به او برسان. ابوبکر گفت: پیام او را بازگو کن. آن مرد گفت: آن زن چنین پیغام داده است که من زنی ضعیف و عائلهمند هستم، پدرم در زمان حیاتش زندگی مرا اداره میکرد، او زمینهایی داشت که خود و همسر و فرزندانم از درآمد آن زندگی خود را اداره میکردیم. وقتی پدرم از دنیا رفت، حاکم آن شهر زمینها را به زور از دستم گرفت و به تصرف خود درآورد و نماینده خود را به آنجا فرستاد، اکنون محصول آن را برمیدارد و از خرما و گندم آن چیزی به من نمیدهد! ابوبکر گفت: چنین حقی ندارد و این لقمه بر آن ظالم متجاوز گوارا مباد! به خدا قسم آبرویش را میبرم و او را از مقامش برکنار میکنم و بر ضد او اقدام مینمایم. عمر رو به ابوبکر کرد و گفت: ای خلیفه پیامبر! آن حاکم خبیث نابهکار را مهلت مده و کسی را سراغ او بفرست تا او را دست بسته حاضر کند و او را به خاطر خیانت و فسقش به اشد مجازات برسان که ظلم و تجاوز را از حد گذرانده است! ابوبکر پرسید: این حاکم کیست و در کدام شهر است و نام آن بانوی ستمدیده چیست؟ مرد یمنی گفت: از ناخشنودی خدا به خدا پناه میبرم و از غضب او به حضرت او پناهندهام! چه کسی ستمگرتر از کسی است که به دختر پیامبر ستم نموده است؟[۷۸].
هنگامی که شهادت امیرالمؤمنین را به نفع فاطمه (س) در مسئله فدک نپذیرفتند، حضرت به ابوبکر فرمود: اکنون که ما را به طور کامل میشناسید و منکر مقام ما هم نیستید و با این همه شهادت و گواهی ما برای خودمان پذیرفته نمیشود و شهادت پیامبر هم مورد قبول نیست پس ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۷۹] اکنون که به نفع خودمان ادعایی داریم از ما شاهد میخواهید؟ آیا کسی نیست کمک کند؟ شما بر حکومت خدا و رسولش حمله بردید و آن را از خانهای به خانه غیر آن وارد کردید و حجتی هم در بین نیست ولی به زودی آنان که ظلم کردند میفهمند به کجا باز میگردند. سپس به حضرت زهرا (س) فرمود: برگرد تا خدا بین ما حکم کند و او بهترین حکم کنندگان است[۸۰].
«عباس بن عبدالمطلب» نزد امیرالمؤمنین فرستاد که برای نماز بر فاطمه (س) و حضور در جنازه آن حضرت او را خبر کند، حضرت فرمود: فاطمه (س) دختر پیامبر همیشه مظلوم و از حق خود محروم بود و ارثش به او داده نشد و سفارش پیامبر درباره او و حق فاطمه (س) و حق خداوند مراعات نشد و خداوند کافی است که داور و حاکم و انتقام گیرنده از ستمگران باشد[۸۱].
هنگامی که امیرالمؤمنین خاکسپاری حضرت زهرا (س) را به پایان رسانید و دست از غبار قبر تکانید، خطاب به پیامبر عرضه داشت: سلام بر تو ای پیامبر خدا... به زودی دخترت به تو از اجتماع امتت به غصب حقش خبر میدهد. از او به طور مفصل سؤال کن و از حوادث واقع شده خبر بگیر... در پیشگاه خدا ثبت است که دخترت پنهانی دفن شود و حق او غصب و ارث او منع گردد در حالی که هنوز مدت زیادی از رحلتت نگذشته و یاد تو فراموش نگشته است[۸۲].
حضرت در جواب کسانی که فدک را از دختر رسول منع کردند، فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا ظَلَمَا ابْنَةَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ حَقَّهَا فَاشْدُدْ وَطْأَتَكَ عَلَيْهِمَا»[۸۳]؛ «خدایا این دو نفر به حق دختر پیامبرت ظلم کردند، تو نیز به شدت آنان را به بلایت گرفتار کن».
حضرت فاطمه زهرا (س) از ستمهایی که بر او شده نزد فرزندش حضرت مهدی (ع) شکایت میکند و از اولین کسانی که نام میبرد ابوبکر و عمر هستند که درباره آنها میفرماید: آن دو فدک را از من گرفتند و هیزم بر در خانهام آوردند و در خانه، آتش گرفت و عمر با تازیانه به بازویم زد و با لگد به در زد و در به شکم من اصابت کرد در حالی که من به محسن باردار بودم و او کشته شد. به خانهام هجوم آوردند؛ به صورتم سیلی زدند و گوشوارهام شکست[۸۴].
امام صادق (ع) دادخواهی فاطمه (س) را در قیامت چنین میفرماید: روز قیامت فاطمه (س) دختر پیامبر در محضر الهی میایستد و عرض میکند: خدایا وعده خود را درباره کسانی که به من ظلم کردند و حقم را غصب نمودند و مرا زدند، به اتمام رسان[۸۵].
در سرزمین فدک یازده درخت خرما بود که پیامبر به دست مبارک خود آنها را کاشته بودند. در زمانهایی که فدک در دست فرزندان زهرا (س) بود، در ایام حج میوههای آن یازده درخت خرما را جداگانه میچیدند و به عنوان هدیهای گرانقدر به حاجیان تقدیم میکردند و در عوض حجاج نیز با دریافت این تبرک، هدایا و اموال قابل توجهی به آنان میدادند. متوکل فدک را از دست بنی فاطمه خارج ساخت و آن را به شخصی به نام «مازیار» داد. مازیار شخصی را از بصره فرستاد تا آنها (یازده درخت خرما) را بریدند و یادگارهای پیامبر را از بین بردند. همین شخص وقتی به بصره بازگشت مبتلا به فلج شد[۸۶].
نگاهی به تاریخ فدک نشان میدهد، عمر پس از مرگ ابوبکر، آن را به عنوان ارث پیامبر به وارثان پیامبر بازگرداند[۸۷]. عثمان پس از مرگ عمر، سرزمین فدک را باز پس گرفته، همه آن را در اختیار «مروان بن حکم» گذاشت[۸۸].
معاویه پس از مرگ عثمان و بعد از شهادت امام حسن (ع) فدک را سه قسمت کرد، ثلث آن را به مروان، ثلث دیگر آن را به فرزند عثمان و ثلث باقی مانده آن را به پسرش یزید داد[۸۹]. مروان در زمان حکومت خود تمام فدک را تصرف کرد و بعد آن را به پسرش عبدالعزیز بخشید[۹۰]. عبدالعزیز هم آن را به پسرش «عمر بن عبدالعزیز» بخشید[۹۱].
«عمر بن عبدالعزیز» طی مراسمی اعلام کرد که میخواهد فدک را از تصرف شخصی خود بیرون بیاورد و آن را مانند زمان ابوبکر صرف بیت المال کند، با این تفاوت که مسئول آن را از فرزندان فاطمه (س) قرار دهد و این کار را کرد[۹۲]. «یزید بن عبدالمالک» بار دیگر آن را باز پس گرفت و تحت تصرف خود درآورد[۹۳]. در حکومت عباسیان سفاح بار دیگر فدک را به تصرف حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) درآورد[۹۴]. «منصور دوانیقی»، فدک را از تصرف بنی فاطمه خارج ساخت[۹۵].
«مهدی عباسی» دوباره فدک را به بنی فاطمه (س) داد[۹۶]. «هادی عباسی» بار دیگر فدک را باز پس گرفت[۹۷]. مأمون دوباره فدک را به بنی فاطمه (س) داد[۹۸]. متوکل برای آخرین بار فدک را از تصرف فرزندان فاطمه (س) بیرون آورد[۹۹].[۱۰۰]
شاهدخواهی از فاطمه (س)
در ماجرای فدک حضرت زهرا (س) مبارزه خودش را پیرامون سه موضوع آغاز نمود: ۱. ارث ۲. فدک (به عنوان هبه و بخشش) ۳. سهم ذوی القربی که خداوند در آیه خمس میفرماید: بدانید که هرگاه چیزی به غنیمت گرفتید، خمس آن از آن خدا و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است[۱۰۱].
حضرت زهرا (س) میتوانست در مقابل دستگاه خلافت سکوت کند و بگوید علاقهای به مال ندارم و یا در مقابل دستگاه غاصب بایستد. او میدانست سکوت او تأییدی بر اعمال و رفتار حکومت وقت و تضییق بیشتر بر علی (ع) و اهل بیت است؛ از این رو، با مستمسک قرار دادن فدک، به دفاع از ولایت پرداخت. از عایشه نقل شده: «حضرت فاطمه (س) دختر رسول خدا بعد از وفات رسول الله از ابوبکر درخواست کرد سهم ارث او را از آنچه که خداوند برای رسول خدا قرار داد و اکنون از او به جا مانده است به او بدهد. ابوبکر به فاطمه (س) گفت که رسول خدا فرمود: ما پیامبران ارث به جان میگذاریم و هرچه را که به جای گذاشتهایم صدقه است. فاطمه (س) دختر رسول خدا غضبناک شد و از ابوبکر دوری جست تا از دنیا رفت. (عایشه در ادامه میگوید) فاطمه (س) پس از وفات رسول خدا مدت شش ماه زنده بود و در آن مدت از ابوبکر سهم به جامانده از رسول خدا را از قبیل خیبر و فدک و صدقات آن حضرت در مدینه را درخواست میکرد و ابوبکر از تحویل دادن و رد آنها به فاطمه (س) سرپیچی میکرد؛ با این منطق که من ترک نمیکنم روش و سنتی را که رسول خدا به آن عمل میکرد و میترسم که مجرم و گنهکار بشوم. پس از ابوبکر، عمر نیز کار او را ادامه داد، ولی صدقات رسول خدا را که در مدینه بود، به علی و عباس داد، اما خیبر و فدک را نداد و گفت که این دو متعلق به حقوق او هستند و سرپرستی آنها با کسی است که حکومت را به دست بگیرد و آن دو تا امروز به همین صورت باقی مانده است متعلق به حکومت است»[۱۰۲].
راوی میگوید: بعد از رحلت رسول خدا فاطمه (س) کسی را نزد ابوبکر فرستاد و به او پیغام داد که وارث رسول الله تویی یا خاندانش؟ ابوبکر گفت: من وارث رسول خدا نیستم، بلکه خاندانش وارث اویند. فاطمه (س) گفت: بنابراین سهم رسول خدا کجاست؟ راوی میگوید: ابوبکر گفت: همانا من از رسول خدا شنیدم که میفرمود: هرگاه خداوند عزوجل چیزی را نصیب پیامبری کند، بعد از درگذشت او، آن را برای قائم مقام او قرار داده است. نظرم این است که سهم رسول الله را بر مسلمین تقسیم نمایم. فاطمه زهرا (س) از روی اعتراض گفت: پس تو به آنچه از رسول خدا شنیدهای اعلم و آگاهتری[۱۰۳].
از خالد بن طهمان نقل شده است فاطمه (س) به ابوبکر گفت: فدک را به من برگردان؛ آن را پدرم رسول خدا به من داده است. ابوبکر گفت: عایشه گواهی میدهد و عمر هم گواهی میدهد که پیغمبر ارث نمیگذارد». فاطمه (س) فرمود: این اولین شهادت دروغی است که در اسلام داده شده است. سپس فرمود: جز این نیست که رسول خدا آن را به من صدقه داد و من بر آن گواه دارم. ابوبکر گفت: شاهد بیاور. فاطمه (س) ام ایمن و رباح، مولای پیامبر را حاضر کرد و آنها شهادت دادند که فدک را رسول خدا به فاطمه (س) داده و حق اوست. ابوبکر شهادت آنان را رد کرد و گفت: در این مورد باید یک مرد و دو زن شهادت دهند[۱۰۴]. ادعای آنها ملک مسلمین بودن، فدک است، پس چرا فدک به عنوان صدقه بین جور مستحقین تقسیم نشد؟! چرا معاویه به عنوان خلیفه مسلمین آن را بین یزید، مروان و عمر بن عثمان تقسیم کرد؟![۱۰۵] چرا خود خلیفه اول پس از مدتی، طی نامهای فدک را به فاطمه (س) برگردانید ولی عمر آن نامه را با خشونت پاره کرد؟! مگر حضرت زهرا (س) طبق آیه تطهیر، معصوم و بری از هرگونه رجس و پلیدی نبود؟ پس چرا در ادعایش تشکیک کردند؟ مگر علی (ع) صادق نبود در حالی که عمامه و شمشیر و استر پیامبر را به ایشان به عنوان ارث داده بودند، مگر ام ایمن از زنان بهشتی نبود پس چرا گواهی آنها را نپذیرفتند؟ مگر حضرت زهرا (س) متملِّک و مُتَصَرِّف نبود پس چرا از او شاهد خواستند؟! و... .
غاصبین به بهانه اینکه میخواهیم درآمد فدک را در راه جهاد با مرتدین به مصرف برسانیم و با آن اسلحه بخریم و لشکر مسلمانان را نظام دهیم، ظاهر غصب را هم در منظر عمومی موجه جلوه دهند، اما رسول خدا نوشتهای مبنی بر واگذاری فدک به فاطمه (س) نوشته بود که پس از مرگ پدر، فاطمه (س) آن را به نزد ابوبکر آورد و فرمود: این نوشته رسول خدا است که فدک از آن من و فرزندانم است[۱۰۶].
این سند به شهادت امام علی (ع) و ام ایمن تنظیم شده و متن آن به عنوان اعطایی پیامبر به دخترش فاطمه (س) بود. با این وصف، پس چرا مرا از ارث پدری خود بازداشته و نمایندهام را از «فدک» بیرون راندهای در حالی که پیامبر آن را به فرمان خدا به من واگذار نمود؟ او پاسخ داده گواهانت را بیاور تا تصمیم بگیرم. عمر هم گفت: ای دختر محمد! بر ادعای خود دلیل بیاور او از کسی دلیل میخواهد که: تعظ القوم فی أتم خطاب حکت المصطفی به و حکاها.
فاطمه (س) آن جماعت را در بهترین خطاب موعظه کرد که گویا پیامبر به وسیله او سخن میگفت و او از پیامبر حکایت میکرد. باز هم عجیبتر اینکه او سخن حضرت فاطمه (س) را در مورد فدک و برگرداندن آن نمیپذیرد درحالی که بخاری در کتاب خود مینویسد: تاریخ زندگانی خلیفه اول گواهی میدهد که در بسیاری از موارد ادعای افراد را بدون شاهد و گواه میپذیرفت. مثلاً هنگامی که از طرف علاء حضرمی اموالی را به عنوان بیت المال به مدینه آوردند، ابوبکر به مردم گفت: هرکس از پیامبرطلبی دارد یا آن حضرت به وی وعدهای داده است بیاید و بگیرد. جابر از افرادی بود که نزد خلیفه رفت و گفت: پیامبر به من وعده داده بود که فلان قدر به من کمک کند و ابوبکر به او سه هزار و پانصد درهم داد. وقتی از طرف ابوبکر چنین خبری منتشر شد، گروهی به نزد او آمدند و مبالغی دریافت کردند. یکی از آنها ابوبشر مازنی بود که به خلیفه گفت: پیامبر به من گفته بود که هر وقت مالی برای او آوردند به نزد او بروم، ابوبکر هم به وی هزاروچهارصد درهم داد[۱۰۷].
ابن حجر عسقلانی در شرح خود بر این حدیث مینویسد: این حدیث دلیلی است بر اینکه سخن شخص صحابی عادل به صورت انفرادی باید مورد قبول باشد؛ اگرچه کلام وی سود مادی برای او در پی داشته باشد[۱۰۸]. به راستی سخن صحابه پذیرفته است ولی فاطمه (س) که معصوم است و صدیقه، سخن او باید نقض و رد شود؟! حتی «عینی» از علمای دیگر اهل سنت مینویسد: چون جابر به دلیل قرآن و سنت عادل است، پس ابوبکر هم از او شاهد نخواست... گمان نمیرود مسلمانی از روی عمد به رسول خدا دروغ ببندد تا چه رسد به یک صحابی[۱۰۹].
البته خلیفه در موارد دیگر نیز چنین بخششهایی داشته است برای مثال: عبدالله فرزند زبیر (که نوه دختری ابوبکر و در زمان خلافت وی، نوجوانی بیش نبود) به نزد ابوبکر میآید و تقاضا میکند که خلیفه منطقهای در مدینه به نام «سَلْع» (که کوهی در آن واقع شده است) را به وی ببخشد. ابوبکر میپرسید: این کوه را برای چه میخواهی؟ او پاسخ میدهد: ما در مکه چنین کوهی داشتیم و دوست داریم در مدینه همچنین منطقهای داشته باشیم! ابوبکر هم آن منطقه را مشخص میکند و به او میبخشد[۱۱۰]. ابوبکر که خود را جانشین رسول الله میداند، میتواند ارث بگذارد و حاتمبخشی کند ولی رسول الله با تأکید خداوند اگر فدک را به فاطمه (س) ببخشد، از فاطمه (س) پذیرفته نمیشود که بگوید پدرم آن را به من هبه نموده است و حتی ارث و اموال او از پدر نیز باید ستانده شود؟! شاهد خواستن در صورت گمان به ناراستی سخن است؛ در حالی که خود ابوبکر به راستگویی حضرت زهرا (س) اعتراف داشت.
پیامبر اکرم شهادت خزیمة بن ثابت را مانند شهادت دو شاهد قرار دارد در حالی که خزیمه به هنگام معامله حضور نداشت و رسول الله تنها به راستگو بودن خزیمه حکم کردند؛ زیرا خزیمه پیامبر را در خرید اسب تصدیق کرد با اینکه در معامله هم حضور نداشت. خزیمه به پیامبر گفت: من تو را در آنچه به عنوان وحی میآوری تصدیق میکنم بعد به آنچه میگویی، تصدیق نکنم؟! آیا علی (ع) که باب شهر علم رسول است همسرش را در ادعای خلاف شرع یاری مینماید؟! چگونه است که شهادت علی (ع) و شهادت ام ایمن بهشتی بر سخنان صدیقه طاهره که عصمت و صداقتش با آیه تطهیر اثبات شده است پذیرفته نیست ولی شهادت خلاف واقع دیگران بر ضد کلام او پذیرفته است! در حالی که هیچ مسلمانی کوچکترین شک و تردیدی در صداقت، درستی و عصمت حضرت صدیقه اطهر ندارد. در نتیجه سخنان حضرت زهرا (س) به شهادت عایشه، حفصه و مردی از عرب که به او «اوس بن حدثان» گفته میشد، رد شد. آنها گفتند که پیامبر فرموده است: من چیزی به ارث نمیگذارم[۱۱۱].
فاطمه (س) فرمود: چگونه پدرم ارث نمیگذارد در حالی که سلیمان از داوود و یحیی از زکریا ارث میبرد و چه طور حکم شرعی از دید علی (ع) مخفی مانده است، ولی عایشه، حفصه و اوس آن را تشخیص دادهاند! فاطمه (س) در فدک ذُوالید و متصرف بود و بینه را باید دیگران میآوردند. خود خلیفه نه تنها نسبت به فدک ادعا داشت و یکی از متخاصمین و یکی از دو طرف دعوا بود بلکه حاکم و قاضی هم بود. در صورتی که در چنین موردی قاضی باید شخص سومی غیر از دو طرف دعوا باشد. دیگر اینکه زمانی شاهد میخواهند که به درستی گفتار کسی اطمینان نباشد در حالی که صدیقه طاهره به مفاد آیه تطهیر از هر گناه مبرا بود و شاهد خواستن از او انکار فرمایش خدای تعالی است. حضرت فرمود: چطور سخن جابر ابن عبدالله و جریر بن عبدالله را بدون آنکه از آنان دلیل بخواهید قبول کردید در حالی که دلیل من در کتاب خدا است؟! این گفتار حضرت زهرا (س) اشاره به ماجرای اموالی است که از بحرین آمده بود و جابر بن عبدالله و جریر بن عبدالله درباره آنها ادعای «صفوه» نمودند؛ یعنی مقداری از آن مال را به وصیت پیامبر متعلق به خود دانستند و ابوبکر و عمر هم بدون طلب شاهد سخن آنها را قبول کردند و اموال درخواستی را به آنان دادند[۱۱۲].
عمر گفت: جابر و جریر چیز کم ارزشی میخواستند، ولی تو مسئله عظیمی را ادعا میکنی که مهاجر و انصار با آن مرتد میشوند! حضرت فرمود: مهاجرین به کمک پیامبر و اهل بیتش به دین خدا هجرت کردند و انصار هم با ایمان به خدا، رسول و ذوی القربی موفق به احسان شدند. بنابراین اگر هجرتی بوده به سوی ما بوده و اگر نصرتی بوده برای یاری ما بوده است و تابعین هم به وسیله ما تابع شدهاند. هرکس هم از دین مرتد شود به سوی جاهلیت بازگشته است. عمر گفت: این سخنان باطل را کنار بگذار! شاهدانی را حاضر کن که به سخن تو (درباره فدک) شهادت دهند.
بنا بر نقلهای دیگر آمده است: حضرت زهرا (س) در همان مجلس ماند و کسی را فرستاد تا امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین (ع) و ام ایمن و اسماء بنت عمیس (که همسر ابوبکر بود) آمدند. ابوبکر پرسید: ام ایمن! تو از رسول خدا درباره فاطمه (س) چیزی شنیدهای؟ جواب داد من با گوش خود شنیدم که رسول خدا فرمود: همانا فاطمه (س) سیده زنان اهل بهشت است. بعد ام ایمن گفت: کسی که سیده زنان اهل بهشت باشد، چیزی را که مال او نیست، ادعا میکند؟ من زنی از اهل بهشت هستم و به چیزی که از رسول خدا نشنیده باشم شهادت نمیدهم. عمر در حال خشم گفت: ام ایمن! قصه مگو؛ به چه چیزی شهادت میدهی؟ ام ایمن گفت: در خانه فاطمه (س) محضر رسول خدا نشسته بودم، جبرئیل بر او نازل شد و خطاب کرد ای محمد برخیز که خداوند تبارک و تعالی مرا مأمور کرده که به وسیله بالم، فدک را خط کشی و حدود آن را مشخص نمایم. پیامبر همراه جبرئیل رفتند و طولی نکشید که برگشتند. فاطمه (س) پرسید: پدر جان کجا رفته بودی؟ پیامبر فرمود: جبرئیل به وسیله بالش خط کشید و حدود فدک را برای من تعیین کرد. پیامبر به فاطمه (س) فرمود: فدک را به عنوان هبه و بخشش به تو دادم، پس آن را بگیر. فاطمه (س) فدک را گرفت. سپس رسول خدا فرمود: ام ایمن، تو و علی (ع) شاهد باشید[۱۱۳].
عمر بن خطاب گفت: اما علی شوهر زهرا است و حسن و حسین (ع) دو فرزند او هستند و اینها به نفع خود سخن میگویند و اسماء بنت عمیس زنی است که در نزد جعفر ابنابی طالب بود و جانب بنی هاشم را میگیرد و ام سلمه فاطمه (س) را دوست دارد و به نفع او گواهی میدهد و اما ام ایمن زنی اعجمی است و فصاحتی ندارد (زبانش گیر دارد و گویا نیست)[۱۱۴].
بنا بر نقل دیگر ام ایمن هنگام شهادت گفت: من پیش از آنکه سخن پیامبر را درباره خود یادآوری کنم و دیدگاه شما را در مورد آن نشنوم، گواهی نخواهم داد. آنگاه افزود: تو را به خدا، آیا این سخن پیامبر در مورد مرا شنیدهای که فرمود: ام ایمن از بانوان بهشت است؟ ابوبکر پاسخ داد: چرا میدانم درست است. گفت: اینک من گواهی میدهم که خدا به پیامبر وحی فرمود که: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾[۱۱۵] و پیامبر نیز فاطمه (س) را خواست و فدک را به او بخشید و فرمود: ای ام ایمن و ای علی (ع) شاهد باشید. پس از او امیرمؤمنان آمد و گواهی داد. از این رو ابوبکر به ناگزیر نامهای نوشت و با لغو حکم مصادره، فدک را به فاطمه (س) بازگرداند و نامه را به او داد. هنوز از نزد ابوبکر بیرون نرفته بودند که خلیفه دوم بازگشت و وقتی از ماجرا آگاه شد، حکم را از دست فاطمه (س) گرفت و آن را پاره کرد[۱۱۶] و گفت: علی (ع) به نفع خود شهادت داده است و شهادت یک زن تنها هم پذیرفته نیست. علی (ع) همسر اوست، حسن و حسین (ع) پسران او و ام ایمن خدمتکار او و اسماء بنت عمیس هم پیش از این همسر جعفر بوده و همه اینها برای منفعت خود شهادت دادند. همچنین ام ایمن زنی غیرعرب است و با فصاحت نمیتواند شهادت بدهد.
این ماجرا به گونهای دیگر نیز به وسیله عبدالرزاق مقرم درباره صدیقه شهیده زهرا (س) آمده است: امیرالمؤمنین پیشنهاد فرمود که فاطمه (س) فقط نزد ابوبکر برود؛ زیرا او رقیقتر از رفیقش است. پس! به نزد او رفت... در این دیدار دوباره، ابوبکر از تصمیم قبلی خود برگشت و تصمیم به بازگرداندن فدک گرفت. از این رو ابوبکر در پاسخ گفت: راست میگویی و نوشت که فدک به زهرا (س) برگردد. پس فاطمه (س) بیرون رفت در حالی که آن برگه در دستش بود تا در راه به عمر برخورد کرد. عمر فهمید که او نزد ابوبکر بوده است؛ از ماجرا سؤال کرد؛ آن حضرت او را به آنچه ابوبکر نوشته بود آگاه ساخت. عمر آن نوشته را طلب کرد؛ فاطمه (س) از دادن آن برگه امتناع نمود. عمر با لگد به سینه حضرت زد و با زور آن برگه را از ایشان گرفت[۱۱۷].
عمر نوشته را از او گرفت و به ابوبکر گفت: فدک را به فاطمه (س) دادی و سند مالکیت او را نوشتهای؟ ابوبکر گفت: بله! عمر گفت: به راستی که علی (ع) برای استفاده از منافع شخصی خود این کار را میکند و با این کار معیشت و زندگانی او گشایش مییابد و ام ایمن هم زنی است و بر نوشته، آب دهان انداخت و آن را پاره کرد[۱۱۸]. در اینجا بود که فاطمه (س) فرمود: «بَقرت كتابي، بقر الله بطنک»؛ «حواله مرا پاره کردی، خدا شکمت را پاره کند»[۱۱۹].
علی بن برهان الدین حلبی مینویسد: إنه کتب لها بفدک و دخل علیه عمر فقال: ما هذا؟ فقال کتبته لفاطمة... ثم أخذ الکتاب فشقه[۱۲۰]. ابوبکر برای فاطمه زهرا (س) درباره فدک، قبالهای نوشت، عمر نزد او آمد و گفت: این چیست؟ گفت: برای فاطمه (س) نوشتهام... سپس عمر آن نوشته را گرفت و پاره کرد. استقلال عمر در برابر خلیفه به جایی رسیده بود که به فرمان او گوش نمیداد؛ چنانکه قضاوت خلیفه را درباره فرزندش عاصم نپذیرفت؛ آنجا که ابوبکر حکم کرد: حق نگهداری کودکش عاصم که عمر مادر او را طلاق داده بود با مادر بزرگش باشد، اما عمر با وجود حکم ابوبکر آن را رد کرد و فرزندش را گرفت[۱۲۱]. از این رو اشعث بن قیس به عمر میگفت: راز آنکه من نسبت به ابوبکر نافرمانی میکنم آن است که تو دستورهای او را زیر پا میگذاری[۱۲۲].[۱۲۳]
شبهات اهل سنت درباره فدک
همچنین برخی از شبهاتی میپردازیم که دانشمندان اهل تسنن مطرح کردهاند:
شبهه اول
ماجرای فدک، هفت سال پس از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه روی داده و آیه مزبور در مکه نازل شده است. پس چگونه میگویند هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبر برای عمل به آن، فدک را به حضرت زهرا(س) داد؟
پاسخ: روشن است که ترتیب فعلی سورهها و آیات قرآن مجید، با ترتیب نزول سورهها و آیات آنها مطابقت کامل ندارد. برای نمونه، سوره بقره دومین سورهای نیست که بر پیامبر نازل شده، و سوره ناس، آخرین سورهای نیست که نازل شده است، و نمیتوان گفت آیات سوره آل عمران، با همین ترتیب کنونی نازل شده است؛ بلکه آنطور که در کتابهای علوم قرآن بحث و تحقیق شده، هنگامی که آیه یا آیاتی نازل میشد، پیامبر، خود، جای آن آیه یا آیات را تعیین میکرد. بر این اساس، ممکن بود آیه یا آیاتی در مدینه نازل شود و رسول خدا(ص) جای آنها را در میان سورهای قرار دهد که آیاتش در مکه نازل شده بود. از همین رو، سورههایی داریم که بخشی از آنها مکی، و بخش دیگرشان مدنی است.
در قرآنهای چاپ مصر که علمای دانشگاه الازهر آنها را تأیید کردهاند، در آغاز سوره اعراف نوشته شده است: سورة الأعراف مكية إلا من آية ١۶٣ إلى غاية آية ۱۷۰ فمدنية، و در آغاز سوره انفال نوشته شده است: سورة الأنفال مدنية إلا من آية ۲۰ إلى غاية آية ٢۶ فمكية. و آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا﴾[۱۲۴]، آیه ۲۶ سوره اسراء است و در آغاز آن آمده است: سورة الإسراء مكية إلا الآيات ۲۶ و ۳۲ و ۳۳ و ۵۷ و ۷۳ إلى ۸۰ فمدنية. و آیه ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۱۲۵]، آیه ۳۸ سوره روم است. اگر این آیه مکی باشد (که معلوم نیست چنین باشد)، معلوم میشود آیه سوره اسراء در روایات مطرح بوده است؛ نه آیه سوره روم.
در تفسیر مجمع البیان نیز یادآوری شده که سوره اسراء مکی است؛ جز پنج آیه آن، و به قولی هشت آیه آنکه مدنی است و یکی از آن آیات مدنی، و آت ذا القربی حقه میباشد[۱۲۶]. بنابراین، پاسخ اشکال یادشده که در تفسیر القرآن العظیم آمده[۱۲۷]، پیشتر در مجمع البیان طبرسی یاد شده است.
تذکر این نکته نیز مناسب است که اگر این پاسخ هم موجود نبود، وجود روایات یا روایتی که میگوید هنگامی که آیه و آت ذا القربی نازل شد، رسول خدا(ص) فدک را به حضرت فاطمه(س) داد، میتواند دلیل مدنی بودن آیه باشد؛ زیرا همانطور که گفتیم، دلیلی در دست نیست که آیات یک سوره به ترتیب فعلی نازل شده باشد.
شبهه دوم
اگر آنطور که از آیه ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ و روایات ذیل آن استفاده میشود، فدک حق حضرت فاطمه(س) بود که باید به او داده میشد، پس چرا میگویند رسول خدا(ص) فدک را به او بخشید؟ آیا حق کسی را به او دادن، با هبه بودن آن سازگار است؟
پاسخ: با تتبعی که نویسنده انجام داد، به این نتیجه رسید که درباره دادن فدک به فاطمه زهرا(س) در روایات و نقلها و گزارشهای تاریخی، علاوه بر واژه «هبه» (بخشش)، هفت واژه و تعبیر دیگر نیز به کار رفته است که اگر یکجا ملاحظه شوند، روشن میشود مقصود تحویل دادن فدک به حضرت فاطمه بوده است، و لازم نیست خصوص «هبه» مقصود باشد. این واژهها عبارتاند از:
- اقطاع: «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ أَقْطَعَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَاطِمَةَ(س) فَدَكاً»[۱۲۸].
- اعطاء: كتب مأمون إلى عامله في سنة ۲۱۰ قد كان رسول الله(ص) اعطى فاطمة بنت رسول الله(ص) فدكا[۱۲۹]. محمد عبده در تعلیقه بر نهج البلاغه مینویسد: إجماع الشيعة على أنه كان أعطاها فاطمة قبل وفاته[۱۳۰]. امام صادق(ع): «لما أنزل الله ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ دعا حسنا وحسينا وفاطمة، فقال: إن ربي أمرني أن أعطيكم مما أفاء على، قال: أعطيتكم فلك»[۱۳۱].
- تملیک: «فَقَالَ: يَا فَاطِمَةُ! قَالَتْ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ(ص): فَدَكُ هِيَ مِمَّا لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍوَ لَا رِكَابٍ، وَ هِيَ لِي خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِينَ، وَ قَدْ جَعَلْتُهَا لَكِ، لِمَا أَمَرَنِي اللَّهُ بِهِ، فَخُذِيهَا لَكِ وَ لِوُلْدِكِ»[۱۳۲]. «عطية العوفي: لما فتح رسول الله(ص) خيبر و أفاء الله عليه فدكا وأنزل ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ قال: يا فاطمة لك فدك»[۱۳۳].
- نحله: علی(ع) در نامهای به ابوبکر نوشت: «اقْتَسَمُوا مَوَارِيثَ الطَّاهِرَاتِ الْأَبْرَارِ وَ احْتَقَبُوا ثِقَلَ الْأَوْزَارِ بِغَصْبِهِمْ نِحْلَةَ النَّبِيِّ الْمُخْتَارِ»[۱۳۴]. «فَاطِمَةُ(س): هَذَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ يَبْتَزُّنِي نِحْلَةَ أَبِي وَ بُلْغَةَ ابْنَيَّ»[۱۳۵].
- اعطای حق: امام صادق(ع): «أنزل الله ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ فأعطاها رسول الله(ص) حقها، قُلْتُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَعْطَاهَا قَالَ: بَلِ اللَّهُ أَعْطَاهَا»[۱۳۶].
- دفع: «رَسُولُ اللَّهِ(ص): يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكِ فَدَكاً فَقَالَتْ: قَدْ قَبِلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) مِنَ اللَّهِ وَ مِنْكَ»[۱۳۷].
- صدقه: «قالت فاطمة(س): سهمنا بخيبر وصدقتنا فدك...»[۱۳۸]. كتب مأمون: قد كان رسول الله(ص) أعطى فاطمة فدكا وتصدق بها عليها وكان ذلك امرا ظاهرا معروفا لا اختلاف فيه.
- هبه: قالت فاطمة(س): إن فدك وهبها لي رسول الله(ص)[۱۳۹].
هر کس در این عبارات گوناگون دقت کند، درمییابد که مقصود از تمام این تعبیرات، تحویل فدک به حضرت فاطمه و پذیرفتن آن بانو است.
در کتابهای لغت میخوانیم: الصدقة ما أعطى الغير تبرعا وتصدقت بكذا أي أعطيته. همچنین: الاقطاع اعطاء الامام قطعة من الأرض وغيرها ويكون تمليكا وغير تمليك.
همچنین اگر بگوییم فدک حق فاطمه(س) بود و به او دادند یا بخشیدند، این دو عبارت منافات ندارد؛ زیرا گاهی بخشش یا دادن جایزه یا برخی امتیازات به کسی، حق او است، و در عین حال، میگویند به او جایزه دادند یا بخشیدند. در تعبیرات متعارف نیز گفته میشود: «این بخشش، حق او بود و باید به او داده میشد».
شبهه سوم: صاحب تحفه اثنا عشریه میگوید: «مجمع علیه شیعه و سنی است که موهوب ملک موهوب له نمیشود تا وقتی که در قبض و تصرف او نرود، و فدک، بالاجماع، در حین حیات پیغمبر در تصرف زهرا نیامده بود، بلکه در دست آن جناب بود و در آن تصرف مالکانه میفرمود. پس ابوبکر، فاطمه زهرا(س) را در دعوی هبه تکذیب نکرد، بلکه تصدیق نمود؛ لیکن مسئله فقهیه را بیان کرد که مجرد هبه، تا وقتی که قبض متحقق نگردد، موجب ملک نمیشود»[۱۴۰].
پاسخ: اخبار و احادیث متعدد و نیز قراین فراوانی دلالت بر این دارد که فدک در تصرف فاطمه زهرا و علی(ع) بوده است. سید مرتضی در الشافی فرموده است: قاضی القضات، این مطلب را که فدک در دست زهرا(س) بوده است، انکار کرده و گفته است: رسول خدا(ص) فدک را به او تحویل نداده، و برای این ادعا هیچ دلیلی نیاورده است. از سوی دیگر، روایتی از ابوسعید خدری موجود است که بطلان گفتار قاضیالقضات را ثابت میکند. این روایت میگوید: هنگامی که آیه و آت ذا القربی حقه نازل شد، رسول خدا(ص) فاطمه را خواند و فدک را به او عطا کرد[۱۴۱].
اکنون به برخی اخبار میپردازیم: إن أبا بكر انتزع من فاطمة فدكا؛ «ابوبکر فدک را از فاطمه گرفت». پس اگر فدک در تصرف حضرت فاطمه(س) نبود، گرفتن از او معنا نداشت[۱۴۲]. در نهج البلاغه در نامه به عثمان بن حنیف آمده است: «بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ»[۱۴۳].
امیرمؤمنان(ع) به ابوبکر گفت: اگر مالی در تصرف مسلمانان باشد و من آن را ادعا کنم، از چه کسی شاهد و بینه میخواهی؟ ابوبکر گفت: از تو (نه از آنکه ملک در تصرف او است.) علی(ع) فرمود: پس چرا در قبال فدک که در تصرف زهرا(س) بود، از فاطمه شاهد و بینه میخواهی[۱۴۴]؟
علاوه بر اینها، کلام خود ابوبکر حکایت از آن دارد که فدک در تصرف فاطمه زهرا بوده است؛ زیرا اگر در تصرف او نمیبود، ابوبکر در جواب حضرت زهرا(س) میگفت: چون تصرف نکردهای، مالک نشدهای نه اینکه از ایشان شاهد و بینه بخواهد. بنابراین، هنگامی که رسول خدا(ص) رحلت کرد، فدک در تصرف فاطمه زهرا و وکلای ایشان بود[۱۴۵].[۱۴۶]
منابع
- حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳
- کرمانی کجور، محمد، فاطمه زهرا دختر رسول خدا
- شریعتجو، منیره، حضرت فاطمه زهرا، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
- ذاکری، علی اکبر، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵
- استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸
پانویس
- ↑ الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۱۱۳.
- ↑ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۱۰۰.
- ↑ کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱، ص۲۶۷-۲۶۸.
- ↑ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۹۱؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، ج۲۹، ص۱۱۵؛ ابوالحسن مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۳۷؛ شیخ کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۵۴۳؛ محمد بن جریر طبری، دلائل الإمامة، ص۱۱۸.
- ↑ ر.ک: شریعتجو، منیره، حضرت فاطمه زهرا، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۳۱۷-۳۱۹؛ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۳۳.
- ↑ «بنابراین، حقّ خویشاوند و بینوا و در راه مانده را بپرداز که این برای آنان که خواستار خشنودی خداوندند بهتر است و آنانند که رستگارند» سوره روم، آیه ۳۸.
- ↑ «بنابراین، حقّ خویشاوند را بپرداز» سوره روم، آیه ۳۸.
- ↑ درالمنثور، ج۴، ص۱۷۷؛ نظیر آن در کشف الغمه، ج۱، ص۴۷۶ از عطیه نقل شده و حاکم نیشابوری آن را در تاریخ خود یادآور شده است.
- ↑ «و آنچه خداوند به پیامبرش از (دارایی) آنان (به غنیمت) بازگرداند چیزی نبود که شما برای (به دست آوردن) آن، اسبان و شترانی دوانده باشید ولی خداوند پیامبرانش را بر هر کس بخواهد چیره میگرداند» سوره حشر، آیه ۶.
- ↑ «بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ...»، نهج البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ صواعق المحرقه، ص۲۵.
- ↑ بحار النوار، ج۱۷، ص۳۷۸.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳، ص ۱۷۰.
- ↑ «و حقّ خویشاوند را به او برسان» سوره اسراء، آیه ۲۶.
- ↑ مرعشی نجفی، سید شهاب الدین، ملحقات احقاق الحق، ج۳۳، ص۲۵۳، به نقل از: ابویعلی، مسند، ج۲، ص۳۳۴؛ ابن حجر عسقلانی، المطالب العالیه، ج۳، ص۳۶۷.
- ↑ ملحقات احقاق الحق، ج۳۳، ص۲۵۴؛ ج۱۴، ص۵۷۶، به نقل از: تفسیر روح المعانی، ج۱۵، ص۵۸؛ هندی، حیاه الصحابه، ج۲، ص۵۱۹؛ رازی، الجرح والتعدیل، ج۱، ص۲۵۷؛ ینابیع الموده، ص۱۱۹، به نقل از: مجمع الفوائد.
- ↑ ملحقات احقاق الحق، ج۳، ص۵۴۹، به نقل از: ملا معین کاشفی، معارج النبوه، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ ابن رویش، شواهد التنزیل، ص۱۶۸، به نقل از: شوکانی، تفسیر فتح القدیر، ج۳، ص۲۲۴.
- ↑ سیوطی، الدر المنثور؛ ابن رویش، شواهد التنزیل، ص۱۶۸، به نقل از: شوکانی، تفسیر فتح التدیر و او از کتاب ابن مردویه.
- ↑ عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۸۷؛ بحار الانوار، ج۲۹، ص۱۲۸، به نقل از: طبرسی، الاحتجاج.
- ↑ فرات کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۱۱۸.
- ↑ عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۸۲؛ فرات کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۱۱۹. عطیه هم از ابوسعید خدری نقل کرده است.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۹، ص۱۲۱.
- ↑ عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۸۷.
- ↑ عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۸۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۹، ص۱۲۳، به نقل از: سید ابن طاووس، سعد السعود، ص۱۰۱.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۳۳؛ بحار الانوار، ج۲۹، ص۱۰۶.
- ↑ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۸.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۹، ص۱۰۶.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۴۷۳؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ص۱۹۰، بنا به نقل بحار الانوار، ج۲۹، ص۱۲۴ و عوالم العلوم، ج۱۱، ص۴۱۹.
- ↑ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۱، ص۴۷۴.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۷۴؛ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۴۲۷.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۴۹۴.
- ↑ راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، ج۱، ص۱۱۲.
- ↑ استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸، ص ۳۵۸-۳۶۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۷.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ احتجاج طبرسی، ج۱، ص۲۳۴؛ کشف الغمه، ج۱، ص۴۷۸؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۷۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳، ص ۱۷۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۹، ص۲۷.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۴۳؛ غایه المرام، ص۳۲۳.
- ↑ شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبد الکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۲۳-۲۱.
- ↑ تاریخ المدینه المنوره، ج۲، ص۱۹۶.
- ↑ حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ السقیفه و فدک، ص١٠٣.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۹، ص۱۲۹، به نقل از: طبرسی، الاحتجاج.
- ↑ الاحتجاج، ص۹۲. عمر به علی(ع) گفت: ما توان بحث با تو را نداریم. باید شاهد بیاوری، وگرنه نه تو و نه فاطمه حقی بر فدک نخواهید داشت.
- ↑ قراچه داغی تبریزی، محمد علی، اللمعه البیضاء فی شرح خطبه الزهراء، ص۷۴۸.
- ↑ شیخ صدوق، علل الشرائع، ص۱۹۱.
- ↑ استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸، ص ۳۶۶.
- ↑ شیخ طوسی در تفسیر البیان، ج۶، ص۴۶۹ میفرماید: فلم لم يقبل بينتها ولا قبل دعواها طالبت بالميراث لان من له الحق اذا منع منه من وجه جاز له أن يتوصل اليه بوجه آخر در کتاب شرح الاخبار قاضی نعمان هم آمده است: فقالت فاطمة: ان لا يكن ذلك فميراثي من رسول الله(ص)....
- ↑ صاحبان این نظریه باید کل سخنان علی(ع) و فاطمه(س) با خلیفه را در مورد اثبات یک مدعا بدانند؛ یا فدک یا ارث یا سهم خیبر یا سهم ذی القربی از غنایم؛ حال آنکه چنین نیست.
- ↑ برخی از صاحبان نظریه دوم با صراحت میگویند: خطبه فاطمه زهرا(س) در مسجد، مربوط به فدک نیست، بلکه مربوط به مسئله ارث است و محاجه حضرت با خلیفه در مورد فدک، جداگانه بوده است.
- ↑ «و بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.
- ↑ احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۳، ص۶۵۴. در کیفیت سهم بندی و جزئیات آن گزارشهای مختلفی در دست است و ما در صدد اثبات خصوصیات نیستیم؛ مقصود این است که فاطمه(س) از خیبر سهمی داشته است.
- ↑ ر.ک: امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ترجمه علی حجتی کرمانی، ص۹۹ به بعد.
- ↑ علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه (ج ۲، ص۳۴) مینویسد: حكم هذه الصدقة التي بالمدينة حكم فدك وخيبر. ماوردی در الاحکام السلطانیه (ج ۲، ص۱۹۹)، صدقات رسول الله(ص) و خصوصیات آن را به تفصیل آورده است.
- ↑ در کتابهای کلامی مانند تجرید الاعتقاد، دو چیز را از جمله مطاعن خلیفه اول شمردهاند: منع ارث رسول خدا و منع فدک. (ر.ک: شرح تجرید الاعتقاد، ص۱۹۷)
- ↑ صحیح مسلم، ج۵، ص۱۵۵.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۳۰.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۰۸.
- ↑ ابن حنبل، احمد، المسند، ج۴، ص۸۳، بنا به نقل حسین نوری همدانی در کتاب الخمس.
- ↑ مظفر، محمدحسن، دلائل الصدق، ج۳، ص۷۷: منعهم خمس الغنائم الحادثة بعد رسول الله(ص) فنازعته الزهراء في ذلك ايضا. خواجه نصیرالدین طوسی درباره ابوبکر مینویسد: اعطى ازواج النبي(ص) وافرض ومنع فاطمة واهل البيت من خمسهم. قوشجی، شارح تجرید، این کار ابوبکر را اجتهاد دانسته و گفته است که اختلاف ابوبکر و علی، اختلاف دو مجتهد است.
- ↑ استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸، ص ۳۷۴.
- ↑ از جمله: "ملکۀ اسلام" میرزا خلیل کمرهای، "شرح خطبۀ حضرت زهرا" عز الدین حسینی زنجانی، "سوگنامۀ فدک" سید محمّد تقی نقوی، "شرح خطبه حضرت فاطمه" احمد مدرسی وحید تبریزی، "شرح خطبة الصدیقه فاطمة الزهراء" محمّد طاهر آل شبیز خاقانی، "سخنرانی حضرت فاطمه در مسجد پیامبر" علی رضا اللهیاری، "اللّمعه البیضاء" محمّد علی انصاری قراچه داغی
- ↑ از جمله: «مناقب ابنشهرآشوب»، ج ۲ ص۲۰۸، «کشف الغمه»، ج ۲ ص۱۰۵، «بحار الأنوار»، ج ۲۹ ص۲۱۵، «العوالم»، ج ۱۱ ص۴۶۷، «شرح ابن ابی الحدید»، ج ۱۶ ص۲۱۲، «بلاغات النساء»، ص۲۳ و...
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۴۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳، ص ۲۰۹.
- ↑ شیخ عباس قمی، بیت الأحزان، ص۹۸.
- ↑ شیخ عباس قمی، بیت الأحزان، ص۳۱.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۹، ص۳۴۶.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۵۱؛ شیخ حر عاملی، إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج۱، ص۳۰۳؛ شیخ طوسی، أمالی، ص۱۸۸.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۲۷.
- ↑ محمدباقر انصاری، اسرار فدک، ترجمه: سید حسین رجایی، قم، چاپ الهادی، ۱۳۷۸.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۰۸.
- ↑ محمدباقر انصاری، أسرار فدک، ص۲۷۷؛ به نقل از: بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۰۸.
- ↑ الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء (س)، اسماعیل انصاری زنجانی خویی، ج۱۱، ص۲۴۰.
- ↑ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۸۸۷؛ مثالب النواصب او الصوالب القواصب فی مطاعن النواصب، ابنشهرآشوب مازندرانی، ص۳۲۷.
- ↑ «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۹۹.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۰.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۳.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۱.
- ↑ الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی، ص۴۰۶؛ الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء (س)، اسماعیل انصاری زنجانی خویی، ج۱۵، ص۲۱.
- ↑ الهدایة الکبری، ص۴۱۸؛ بحارالانوار، ج۵۳، ص۲۳.
- ↑ شرح نهج البلاغه، میثم بن علی (ابن میثم) بحرانی، ج۵، ص۱۰۷.
- ↑ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، شیخ عبدالحسین امینی نجفی، ج۷، ص۱۹۴.
- ↑ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۷، ص۱۹۶.
- ↑ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۷، ص۱۹۶.
- ↑ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۷، ص۱۹۶.
- ↑ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۷، ص۱۹۶.
- ↑ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۷، ص۱۹۶.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۹، ص۳۴۷.
- ↑ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۷، ص۱۹۴.
- ↑ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۷، ص۱۹۴.
- ↑ معجم البلدان، شهاب الدین أبی عبد الله یاقوت حموی، ج۴، ص۲۴۰.
- ↑ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۷، ص۱۹۵.
- ↑ معجم البلدان، ج۴، ص۲۴۰.
- ↑ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۷، ص۱۹۷.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۴۴.
- ↑ مسند فاطمه الزهراء (س)، عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، ص۲۸؛ مسند فاطمة الزهراء (س)، سید حسین شیخ الاسلامی، ص۷۰۷.
- ↑ «إِنَّ فَاطِمَةَ (س) بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ سَلَّمَ سَأَلَتْ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَنْ يَقْسِمَ لَهَا مِيرَاثَهَا مِمَّا تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ. فَقَالَ لَهَا أَبُو بَكْرٍ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ: لَا نُورَثُ، مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ. فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تَزَلْ بِذَلِكَ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) سِتَّةَ أَشْهُرٍ إِلَّا لَيَالِيَ. وَ كَانَتْ تَسْأَلُهُ أَنْ يَقْسِمَ لَهَا نَصِيبَهَا مِمَّا ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ﴾ مِنْ خَيْبَرَ وَ فَدَكَ، وَ مِنْ صَدَقَتِهِ بِالْمَدِينَةِ. فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: لَسْتُ بِالَّذِي أَقْسِمُ مِنْ ذَلِكَ، وَ لَسْتُ تَارِكاً شَيْئاً كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَعْمَلُ بِهِ فِيهَا إِلَّا عَمِلْتُهُ، فَإِنِّي أَخْشَى إِنْ تَرَكْتُ شَيْئاً مِنْ أَمْرِهِ أَنْ أَزِيغَ. ثُمَّ فَعَلَ ذَلِكَ عُمَرُ، فَأَمَّا صَدَقَتُهُ بِالْمَدِينَةِ فَدَفَعَهَا عُمَرُ إِلَى عَلِيٍّ وَ الْعَبَّاسِ، وَ أَمْسَكَ خَيْبَرَ وَ فَدَكَ، وَ قَالَ: هُمَا صَدَقَةُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) كَانَتَا لِحُقُوقِهِ وَ نَوَائِبِهِ، وَ أَمْرُهُمَا إِلَى مَنْ وَلِيَ الْأَمْرَ. قَالَ: فَهُمَا عَلَى ذَلِكَ إِلَى الْيَوْمِ»؛ مسند فاطمه الزهرا عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی، ص۲۸؛ مسند فاطمه الزهرا سید حسین شیخ الاسلامی ص۷۰۷
- ↑ مسند فاطمة الزهراء (س)، عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی، ج۱، ص۴؛ مسند فاطمة الزهراء (س)، سید حسین شیخ الاسلامی، ص۷۰۸.
- ↑ الغدیر فی الکتاب و السنة والأدب، شیخ عبدالحسین امینی نجفی، ج۷، ص۱۹۱؛ فتوح البلدان، أحمد بن یحیی بن جابر بلاذری، ص۳۸؛ مسند فاطمة الزهراء (س)، سید حسین شیخ الاسلامی، ص۷۰۹.
- ↑ سیره سیاسی حضرت فاطمه زهرا (س)، علیرضا خاکپور، ص۲۶۲.
- ↑ اعلام الوری بأعلام الهدی، ابوالفضل بن حسن طبرسی (أمین الإسلام)، ص۱۰۰.
- ↑ صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، ج۳، ص۱۰۸؛ الطبقات الکبری، أبو عبدالله محمد بن سعد کاتب واقدی، ج۴، ص۱۳۴.
- ↑ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، شهاب الدین بن حجر عسقلانی، ج۴، ص۳۷۵.
- ↑ عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری، محمود بن أحمد غینی، ج۱۲، ص۱۲۱.
- ↑ تاریخ مدینة الدمشق، حافظ أبوالقاسم ابن عساکر، ج۲۸، ص۲۰۰.
- ↑ قرب الإسناد، عبدالله بن جعفر حمیری قمی، ص۶۶؛ صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، ج۲، ص۱۶۱.
- ↑ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۴؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۷۷۷.
- ↑ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، علی بن عیسی بن أبی الفتح الإربلی، ج۲، ص۱۵۶.
- ↑ اللمعة البیضاء فی شرح خطبة الزهراء، محمد علی الانصاری، ص۳۸؛ صدیقه شهیده، سید عبدالرزاق مقرم، ص۱۳۴ و ۱۳۵؛ در مدینه چه گذشت، واحد تحقیقات و انتشارات، ص۲۱۴ و ۲۱۵.
- ↑ «و حقّ خویشاوند را به او برسان» سوره اسراء، آیه ۲۶.
- ↑ السیرة الحلبیة، علی بن برهان الدین الحلبی، ج۳، ص۳۹۱.
- ↑ صدیقه شهیده، سید عبدالرزاق مقرم، ص۱۴۲، به نقل از دلائل الإمامه، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۳۶؛ الشافی فی الإمامة، سید مرتضی علم الهدی، ص۲۳۶؛ تلخیص الشافی، أبوجعفر طبرسی، ص۴۸.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۱۶، ص۲۷۴.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ج۱۶، ص۲۳۴؛ السیرة الحلبیة، علی بن برهان الدین الحلبی، ج۳، ص۴۰۰؛ صدیقه شهیده، سید عبدالرزاق مقرم، ص۱۴۳.
- ↑ السیره الحلبیه ج ۳ ص۳۶۳
- ↑ السیرة الحلبیة، علی بن برهان الدین الحلبی، ج۳، ص۳۶۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۳.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۷۱۴.
- ↑ «و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچگونه فراخرفتاری مورز» سوره اسراء، آیه ۲۶.
- ↑ «بنابراین، حقّ خویشاوند و بینوا و در راه مانده را بپرداز که این برای آنان که خواستار خشنودی خداوندند بهتر است و آنانند که رستگارند» سوره روم، آیه ۳۸.
- ↑ طبرسی، ابو علی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۵۳۱.
- ↑ ابن کثیر، ابو الفداء اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۳۹-۳۷.
- ↑ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۳۵.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۴۰.
- ↑ عبده، نهج البلاغه، ذیل نامه به عثمان بن حنیف.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۸۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۹، ص۱۰۵، به نقل از: عیون الخبار الرضا، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ بحرانی، غایه المرام، به نقل از: تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۸۲.
- ↑ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۹۵؛ بحار الانوار، ج۲۹، ص۱۴۰.
- ↑ الاحتجاج، ص۹۷؛ بحار الانوار، ج۲۹، ص۲۳۴.
- ↑ بحرانی، سیدهاشم، غایه المرام، ص۳۲۳. به نقل از: تفسیر العیاشی.
- ↑ غایه المرام، ص۳۲۳، به نقل از: الکافی.
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۸.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۶؛ السقیفه و فدک، ص۱۰۳. در برخی دیگر از روایات اینگونه آمده است: ابان بن تغلب عن ابي عبد الله قال: قلت: أ كان رسول الله(ص) أعطى فاطمة فدك؟ قال: كان رسول الله(ص) وقفها فأنزل الله تبارك وتعالى عليه ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ «بنابراین، حقّ خویشاوند را بپرداز» سوره روم، آیه ۳۸. فاعطاها رسول الله(ص).... (ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۳۶)
- ↑ کنتوری، سید محمد قلی، تشبید المطاعن، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ ر.ک: شریف مرتضی، علم الهدی، الشافی فی الامامه، ص۲۳۶.
- ↑ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج۱، ص۱۹۹؛ تشیید المطاعن، ج۱، ص۲۴۰، به نقل از: جواهر العقدین.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۴: آری فدک در دست ما بود.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۲۹، به نقل از: طبرسی، الاحتجاج، ص۹۵-۹۰.
- ↑ شیخ طوسی در التبیان (ج ۶، ص۴۶۹) میگوید: كان وكلائها فيها طول حياة النبي(ص) فلما مضى النبي(ص) أخذها أبو بكر ودفعها عن النحلة والقصة في ذلك مشهورة.
- ↑ استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸، ص ۳۵۸-۳۶۶.