محمد حنفیه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
محمد بن علی بن ابی طالب
مشهور به ابن الحنفیه
قبرستان بقیع
نام کاملمحمد بن علی بن ابی طالب
جنسیتمرد
اهلمدینه
از قبیلهقریش
از تیرهبنی هاشم
پدرعلی ابن ابی‌طالب
مادرخولة بنت جعفر بن قیس الحنفیة
پسر
تاریخ تولد۲۱ هجری
محل تولدمدینه
درگذشت۷۳ هجری، مدینه
طول عمر۵۲ سال
محل آرامگاهمدینه
دیناسلام، شیعه
از اصحابامام علی
علت شهرتفرزند امیرالمؤمنین(ع)

محمد بن علی بن ابی طالب (ع)، معروف به ابن الحنفیه در سال ۱۳ و یا ۲۱ هجری به دنیا آمده و مادرش «خولة بنت جعفر بن قیس الحنفیة» نام دارد. ایشان مردی عالم، شجاع، نیرومند و قوی بود و در زمان حکومت امام علی بن ابی طالب (ع) از فرماندهان بزرگ لشکر اسلام بود و در همه جنگ‌های زمان امام شرکت داشت.

محمد بن حنفیه در حادثه کربلا حضور نداشت و علت عدم حضور امر امام حسین (ع) بوده است؛ همچنین او از نظر جسمی در شرایطی نبود که بتواند به کربلا برود. ایشان سرانجام در سال ۷۳ به دیدار معبود خویش شتافت و در مقبره قریش به خاک سپرده شد.

مقدمه

محمد بن علی بن ابی طالب (ع)، معروف به ابن الحنفیه و مکنی به ابوالقاسم از فرزندان حضرت علی (ع) است که به قولی در سال ۱۳ و به قولی در سال ۲۱ هجری به دنیا آمده است. مادرش، خولة بنت جعفر بن قیس الحنفیة و خود، از راویان حدیث است که در فرق اسلامی جایگاه ویژه‌ای دارد.

مادر ایشان از کسانی بود که در جنگ‌های رده، اسیر و به مدینه آورده شد[۱]. او را محمد الاکبر، معروف به ابن الحنفیه نیز نامیده‌اند[۲] و این عنوان نسبت او را به مادر گرامی‌اش مشخص می‌کند.

نسل امام علی (ع) از طریق امام حسن و امام حسین (ع) و محمد بن حنفیه[۳] ادامه یافت. از ویژگی‌های محمد بن علی (ع) آن است که او هم‌نام و هم‌کنیه رسول‌الله (ص) بوده است[۴] و در این باره روایات متعددی در منابع فریقین آمده است؛ مثلاً؛ از حضرت علی (ع) نقل شده که رسول الله (ص) به ایشان فرمود: «به زودی خداوند فرزندی به تو عطا خواهد کرد که هم‌نام و هم‌کنیه من خواهد بود»[۵].[۶]

محمد بن حنفیه مردی عالم، شجاع، نیرومند و قوی بود. از امام رضا (ع) نقل است که فرمود: «محمدها از اینکه خدای عزوجل نافرمانی شود، خودداری می‌کنند.» راوی گوید: من از آن حضرت پرسیدم: «محمدها چه کسانی هستند؟» فرمود: «محمد بن جعفر، محمد بن ابی‌ بکر، محمد بن ابی‌ حذیفه و محمد بن حنفیه». نیز روایت است که روزی امام علی (ع) حسنین را به حضور‌طلبید و ضمن سفارش‌هایی به آنان خطاب به ابن‌حنفیه گفت: «پس بدان که من تو را نیز به همان‌ها وصیت می‌کنم و نیز به تو سفارش می‌کنم که احترام برادرانت را نگه‌داری، زیرا حق آن دو بر تو بزرگ است، پس کاری را بدون نظر آنها انجام مده.» آن‌گاه به حسن (ع) و حسین (ع) نیز فرمود: «شما را نیز سفارش می‌کنم، زیرا که وی برادر شما و پسر پدر شماست و به خوبی دانسته‌اید که پدرتان او را پیوسته دوست می‌داشت»[۷].

مادر محمد بن حنفیه

نام مادر محمد بن علی (ع)، خولة بنت أیاس بن جعفر از بنی حنیفة است[۸]. در منابع حدیثی او را از اسیران جنگ‌های رده در زمان ابی‌بکر محسوب کرده‌اند[۹] و لذا گفته شده که آیا خولة بنت أیاس، مرتد بوده است یا نه؟ که بسیاری با این مطلب مخالف‌اند[۱۰]. او در سال ۱۳ هجری و به قولی ۲۱ هجری صاحب فرزندی به نام محمد، معروف به ابن الحنفیه شد[۱۱].

به خاطر جلالت قدر این بانو، فرزند گرامی‌اش به نام الحنفیه، که جد اعلای این بانو بوده، خوانده شده است[۱۲]؛ هنگامی که او را به صورت اسیر به مدینه وارد کردند، ابتدا أسامة بن زید بن حارثة او را خرید و بعد از مشخص شدن خانواده و اصالتش مولای متقیان حضرت علی (ع) او را به همسری انتخاب کرد[۱۳].

محمد بن حنفیه؛ در رکاب علی بن ابی طالب (ع)

محمد بن حنفیه در دوران خود، کسی است که نمی‌تواند بی‌عدالتی‌های اموی‌ها را تحمل کند و او معتقد است که ابن عفان، مسئول فساد[۱۴] و از رحمت خدا دور است[۱۵]. او در زمان حکومت امام علی بن ابی طالب (ع) از فرماندهان بزرگ لشکر اسلام بود و در همه جنگ‌های زمان امام شرکت داشت.

در جنگ جمل[۱۶] پرچمدار لشکر اسلام بوده است[۱۷]؛ به طوری که شجاعتش در شعر خزیمه بن ثابت نقل شده است[۱۸]. نقل است که در جنگ جمل پس از حمله نخستین امام (ع) به قلب لشکر جمل، پرچم به‌دست محمد بن حنفیه سپرده شد و امام به او فرمود: «حمله نخستین را با حمله دوم محو و نابود کن و این گروه انصار و هم همراه تو خواهند بود.» و خُزَیمة بن ثابت ذوالشهادتین را با گروهی از انصار که بسیاری از ایشان از شرکت‌کنندگان در جنگ بدر بودند با محمد همراه فرمود. محمد حمله‌های فراوان و پی‌درپی انجام داد و دشمن را از جایگاه خود عقب راند و سخت دلاوری و ایستادگی کرد.

در جنگ صفین نیز به فرمان مالک اشتر نزد سپاه شام رفت و در برتری‌های امام علی (ع) چنان سخنرانی کرد که همگان فضل او را ستودند. امام (ع) در نبرد صفین او را به همراه مرقال در جناح چپ سپاه خود مستقر کرد[۱۹] و فعالیت او در نبرد با نهروانیان نیز ستودنی است[۲۰]؛ هنگام نبرد نهروان امام (ع) به او فرمود: «برخیز پسرم و پرچم را در دست بگیر[۲۱] و او در مقام پرچمدار لشکر حق، شجاعت خود را ثابت کرد[۲۲].

پس از شهادت امام علی (ع) محمد بن حنفیه به فراگیری و تعلیم حدیث ممارست داشت و در برابر سیاست‌های حکومت‌های جبار زمان درباره منع حدیث، در عمل به مبارزه برخاست. بیشتر احادیث او منقول از امام علی (ع) است. هم‌چنین امام باقر (ع) و برخی راویان معروف مانند اصبغ بن نباته، عمران بن داوود، ابوالعباس دینوری، عبدالله بن محمد بن حنفیه... از وی حدیث نقل کرده‌اند. محتوای احادیث وی متنوع و شامل وصایای امام علی (ع)، محبت اهل بیت، اختصاصات اهل بیت (ع)، تفسیر، کلام و زیارت است. افزون بر نقل و تعلیم حدیث، اظهار نظرهایی نیز از وی به ثبت رسیده است، از جمله آن‌که واژه صمد را به قائم به نفس و بی‌نیاز از غیر خود تفسیر کرد و تکلم در ذات حق را موجب هلاکت شمرد.

امام علی (ع) در فرازهایی چند از نهج البلاغه فرزند خویش محمد بن حنفیه را مخاطب قرار داده است. در فرازی آیین جنگاوری را به او یادآوری می‌کند: اگر کوه‌ها متزلزل شوند، تو پایدار بمان، دندان‌ها را به هم بفشر و سرت را به عاریت به خداوند بسپار و پاهایت را چونان میخ در زمین استوار کن و تا دورترین کرانه‌های میدان نبرد را زیر نظر گیر و صحنه‌های وحشت‌خیز را نادیده بگیر و بدان که پیروزی وعده خداوند سبحان است[۲۳]. و در فرازی دیگر نیز او را این‌گونه مخاطب قرار می‌دهد: ای فرزند بیم دارم که تو فقیر شوی، پس به خدا پناه ببر از فقر، زیرا فقر سبب نقص در دین و سرگردانی عقل و ایجادکننده دشمنی است[۲۴].[۲۵]

محمد بن حنفیه و امام حسین (ع)

وقتی امام حسین (ع) از مدینة النبی (ص) خارج شد، عده‌ای از یاران و خانواده امام (ع) ایشان را همراهی کردند، اما به گواه متون تاریخی، محمد بن حنفیه در این سفر امام حسین (ع) را همراهی نکرد[۲۶]؛ ولی با مراجعه دقیق به متون تاریخی می‌توان فهمید که حضور نداشتن او در کاروان امام (ع) به امر امام حسین (ع) بوده است؛ زیرا امام حسین (ع) به او فرمود: «أَمَّا أَنْتَ يَا أَخِي فَلَا عَلَيْكَ أَنْ تُقِيمَ بِالْمَدِينَةِ فَتَكُونَ لِي عَيْناً لَا تُخْفِي عَنِّي شَيْئاً مِنْ أُمُورِهِمْ»[۲۷]؛ همچنین او از نظر جسمی در شرایطی نبود که بتواند به کربلا برود[۲۸] و چون محمد بن حنفیه بزرگ بنی‌هاشم بود، نامه‌های امام حسین (ع) که خطاب به بنی هاشم صادر می‌شد، به نام محمد بن حنفیه بوده است؛ مانند: نامه‌ای که امام (ع) از مکه به او نوشت[۲۹] و یا نامه دیگری که امام (ع) از کربلا برای او نوشت[۳۰].[۳۱]

ابن الحنفیه و ابن زبیر

یزید در سال ۶۳ هجری از دنیا رفت و عبدالله بن زبیر وقت را مغتنم شمرده، توانست بر عراق و حجاز و خراسان تسلط یابد. البته او نیز در سال ۷۳ هجری کشته شد[۳۲]؛ او در دوران حکومت، جوی خفقان‌آور پدید آورد و سخت‌گیری خود را درباره اهل بیت (ع) و طرفداران ایشان به اوج رساند؛ او ابن عباس، دانشمند معروف اسلامی را به طائف تبعید کرد[۳۳] بر ابن الحنفیه نیز بسیار سخت گرفت[۳۴]؛ محمد بن حنفیه هرگز با ابن زبیر بیعت نکرد[۳۵] و ابن زبیر هم او را زندانی کرد[۳۶]؛ همچنین او قصد سوزاندن ابن الحنفیه را داشت[۳۷] که مختار بن ابی عبید او را نجات داده، به طائف فرستاد[۳۸]. هنگامی که حاکم بدسرشت زبیری به مولای متقیان، حضرت علی (ع) آشکارا توهین کرد، محمد بن علی بن ابی طالب با شجاعت در مقابل او ایستاد و در حالی که حاضران در مجلس را سرزنش می‌کرد، رو به عبدالله بن زبیر هتاک کرد و فرمود: «به درستی که علی بن ابی طالب (ع) دست خدا و مانند صاعقه‌ای از طرف خدا بر ضد دشمنان دین خداست» و در ادامه کینه و حسد ابن زبیر نسبت به حضرت علی (ع) را یادآور شد و او را سرزنش کرد که چگونه به خود جرأت داده است تا از حضرت علی (ع) به زشتی یاد کند. محمد بن حنفیه به فرزند زبیر یادآور شد که دشمن علی بن ابی طالب (ع) یا منافق است[۳۹] و یا کافر[۴۰] و هنگامی که حاکم زبیری سخنان مستدل محمد بن حنفیه را شنید، مجبور شد دوباره بر منبر رفته، عذرخواهی کند[۴۱].[۴۲]

محمد بن علی (ع) و مختار بن ابی عبید الثقفی

هنگامی که مغیره بن شعبه به امر معاویه به حکومت کوفه منصوب شد، او بر منبر به حضرت (ع) توهین می‌کرد و این در حالی بود که مختار به خاطر ارتباطی که با محمد بن علی (ع) داشت، شیفته اهل بیت (ع) بود. پس هرگاه در کوفه سخنان مغیره را می‌شنید بغض اموی‌ها در او زیادتر می‌شد[۴۳]؛ امام سجاد (ع) و محمد بن حنفیه حرکت مختار ثقفی را برای گرفتن انتقام از قاتلان امام حسین (ع) تأیید کرده‌اند[۴۴]؛ از کارهای مختار ثقفی رها کردن محمد بن حنفیه از حبس عبدالله بن زبیر است[۴۵]؛ از دیگر کارهای مختار ثقفی به هلاکت رساندن: ابن زیاد، حصین بن نمیر و شرحبیل بن ذی الکلاع است که سر آنها را برای ابن الحنفیه و امام سجاد (ع) در مکه فرستاد[۴۶] و امام سجاد (ع) نیز خدا را شکر کرد[۴۷].

و در هنگام بررسی فرقه‌ها و نحله‌های کلامی و فقهی همیشه از فرقه‌ای به نام کیسانی بحث می‌شود، در منابع شیعی و اهل سنت این فرقه از پیروان مختار ثقفی دانسته شده است. آنها درباره شخصیت ابن الحنفیه به اشتباه دچار شدند و او را نزد پیروان مختار ثقفی، مهدی موعود معرفی می‌کنند[۴۸].[۴۹]

ابن الحنفیه و امام سجاد (ع)

در بسیاری از متون روائی آمده است که محمد بن حنفیه بعد از شهادت امام حسین (ع) ادعای امامت داشت و در مقابل حجت خدا، حضرت علی بن الحسین السجاد (ع) موضع گرفته و کار به حدی بالا گرفت که امام سجاد (ع) عموی خود را برای قسم نزد حجر الاسود فرا خواند و در این زمان، محمد بن حنفیه تسلیم معجزه امام (ع) شد و بعد از اقرار حجر الاسود به حقانیت ادعای امام سجاد (ع) او توبه می‌کرد[۵۰]، اما در متون روائی شیعه آمده که امام علی (ع) فرموده است: محامده نمی‌گذارند از خدا نافرمانی شود[۵۱] و بدون شک، محمد بن حنفیه از محامده است و کدام گناه بزرگ‌تر از ادعای منصب امامت؟ همچنین با بررسی اجمالی شخصیت محمد بن علی (ع) خواهیم فهمید که محال است صاحب سرّی مانند وی چنین خطای فاحشی داشته باشد و کلام آخر آنکه در همه منابع آمده است که وی توبه کرده است که این، خود جهادی بزرگ است. در برخی روایات محمد بن علی (ع) به حضرت عیسی (ع) تشبیه شده است و دشمنان درباره او به اشتباه قضاوت کرده، او را از یاوران امام باقر (ع) دانسته‌اند[۵۲].[۵۳]

امام سجاد(ع) و ادعای امامت محمد بن حنفیه

امامت و ولایت منصبی است الهی و تفضلی است از جانب حضرت حق که بر فضایل نفسی و برکات روحی خواص تعلق گرفته است و محور گزینش الهی برای این منصب دایر مدار سن و سال و تجربه و وراثت و شاخصه‌های اجتماعی نیست، بلکه قرآن مجید در تبیین آن متعرض یک اصل اساسی شده و آن ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ خدا بهتر می‌داند رسالت امامت را کجا قرار داده و به کی می‌سپارد. امامت موهبتی است که از طرف پروردگار به کسی که منتخب حضرت حق باشد می‌رسد. امامت در شیعه به سبب نصی که از سوی پیامبر اکرم(ص) به ما رسیده معرفی شده، یکی از مصادیق مظلومیت امام سجاد(ع) این بود که محمد بن حنفیه عموی امام که از نظر سن بزرگ‌تر بوده ادعای امامت داشت و فرقه کیسانیه قائل به امامت محمد بودند. کیسانیه قائل به رجعت محمد بن حنفیه هستند و معتقدند که او در کوه رضوی اقامت دارد و زنده است و در انتظار اذن و اجازه الهی است تا خروج کند و زمین را پر از عدل و داد کند. آنها معتقدند که ائمه چهار نفرند و آنها علی و حسن و حسین(ع) و محمد بن حنفیه می‌باشند[۵۴].

روایتی از ابوبجیر نقل شده، ابوبجیر که به امامت محمد بن حنفیه معتقد بود می‌گوید: من حج به جای آوردم و امام خودم یعنی محمد بن حنفیه را ملاقات کردم. در یکی از روزها که من نزد او بودم دیدم جوانی (یعنی حضرت سجاد) از نزد محمد بن حنفیه عبور کرد. محمد بر او سلام کرد و برخاست و میان دو چشم او را بوسید و او را سید خطاب نمود. آن جوان رفت و محمد به جای خویشتن مراجعت کرد. من به محمد بن حنفیه گفتم: ثواب رنج و زحمت خود را از خدا می‌خواهم. گفت: برای چه؟ گفتم: ما معتقدیم که امام واجب الاطاعه تو هستی! تو برمی‌خیزی و با این جوان (یعنی حضرت سجاد) ملاقات می‌کنی و به او می‌گویی: ای آقای من؟ محمد گفت: آری به خدا قسم، او امام من است. گفتم: آن جوان کیست؟ گفت: علی بن الحسین(ع) است. بدان که من با او راجع به امر امامت منازعه کردم. وی به من فرمود: آیا راضی هستی حجر الاسود درباره من و تو قضاوت نماید؟ من گفتم: چگونه این قضاوت را به عهده سنگی که جماد است بگذاریم؟ فرمود: آن امامی که جماد با او تکلم نکند امام نیست.

من از این سخن خجل شدم و گفتم: مانعی ندارد که حجر الاسود بین ما داوری کند. ما متوجه حجر الاسود شدیم. او نماز خواند و من نیز نماز خواندم. سپس حضرت سجاد(ع) نزدیک حجر الاسود رفت و به حجر فرمود: تو را به حق آن خدایی قسم می‌دهم که عهد و پیمان بندگان را نزد تو امانت نهاده تا شهادت دهی: آنان بر سر عهد و پیمان خود ماندند به ما خبر بده کدام یک از ما امام هستیم؟ به خدا قسم که حجرالاسود به سخن در آمد و به من گفت: ای محمد! امر امامت را به پسر برادرت تسلیم کن؛ زیرا او از تو بر مقام امامت اولی و سزاوارتر است. او امام تو خواهد بود. سپس حجرالاسود به نحوی به حرکت در آمد که من گمان کردم الساعه سقوط خواهد کرد. پس از این معجزه بود که به امامت آن حضرت اعتراف کردم و معتقد شدم که اطاعت آن بزرگوار واجب است. ابوبجیر می‌گوید: من از نزد محمد بن حنفیه در حالی مراجعت نمودم که به امامت امام زین العابدین(ع) معتقد شدم و از عقیده گروه کیسانیه برگشتم[۵۵].

در روایت مشابهی کلینی با ذکر سند از زراره نقل می‌کند امام باقر(ع) فرمود: وقتی که امام حسین(ع) به شهادت رسید، محمد حنفیه از امام سجاد(ع) تقاضا کرد ملاقاتی خصوصی با ایشان داشته باشد، ملاقات صورت گرفت. در این دیدار محمد به امام سجاد(ع) گفت: ای پسر برادر تو خود می‌دانی که پیامبر درباره امامت علی بن ابی‌طالب و امام حسن و امام حسین(ع) وصیت فرمود و ایشان را به امامت منصوب داشت ولی هم‌اکنون که پدرت حسین بن علی(ع) به شهادت رسیده در زمینه امامت کسی را معرفی نکرده است! در این میان من عموی تو و فرزند علی(ع) هستم و از نظر سنی از تو بزرگ‌ترم، از این رو شایسته است که منصب امامت و رهبری شیعه از آن من باشد و این حق را برای من بدانی! امام فرمود: ای عمو از خداوند بترس و آنچه حق تو نیست برای خود مخواه، تو را نصیحت می‌کنم که از نابخردان نباشی و در این باره خوب بیندیشی، بدان که پدرم حسین بن علی(ع) بی‌وصیت از دنیا نرفته است. او پیش از اینکه متوجه عراق شود درباره امامت سفارش‌های لازم را کرده و عهدنامه‌ای نیز نوشته است و مرا جانشین خود در امر امامت قرار داده و سلاح پیامبر را به من سپرده و اکنون نزد من است؛ لذا از ادعای امامت دست بردار که مایه کوتاهی عمر تو و گرفتاریت خواهد شد. تو باید بدانی که خداوند متعال امامت را در نسل حسین(ع) قرار داده است و اگر به راستی از این ناحیه در شک هستی آماده شو تا نزد حجرالاسود رفته و او را به داوری بگیریم.

امام باقر(ع) فرمود: این ملاقات میان محمد و امام سجاد(ع) در شهر مکه صورت گرفت. محمد پذیرفت هر دو نزد حجر الاسود رفتند، امام سجاد(ع) فرمود: نخست تو از حجر بخواه تا اگر تو امامی بر امامت تو گواهی دهد. محمد ناگزیر رو به حجر کرد و لب به دعا گشود و از خداوند خواست تا حجر را در تأیید امامت وی به سخن آورد، ولی دعایش نتیجه‌ای نداد. بعد امام سجاد(ع) فرمود: اگر تو وصی پیامبر و امام و صاحب ولایت بودی بی‌شک دعایت مستجاب می‌شد. سپس خود دست به دعا برداشت و فرمود: «أَسْأَلُكَ بِالَّذِي جَعَلَ فِيكَ مِيثَاقَ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِيثَاقَ الْأَوْصِيَاءِ وَ مِيثَاقَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ لَمَّا أَخْبَرْتَنَا مَنِ الْوَصِيُّ وَ الْإِمَامُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع)» یعنی «تو را سوگند می‌دهم به آن کسی که پیمان انبیا و اوصیا و پیمان همه مردم را در تو قرار داد که ما را آگاه‌سازی و بگویی وصی امام پس از حسین بن علی کیست؟» ناگاه حجر به جنبش درآمد و پس از آن شنیده شد که حجر با لسان فصیح اعلام کرد: وصایت و امامت پس از حسین بن علی(ع)، برای علی بن الحسین(ع) است. در این هنگام محمد بن حنفیه که به حقیقت پی برده بود از امام سجاد(ع) عذرخواهی کرد و به راه افتاد. بنا بر نقلی دیگر خود را بر قدم‌های امام افکند و به ولایت و امامت وی اقرار کرد[۵۶].

دیگر از افرادی که دل امام سجاد(ع) را خون کرد عموی دیگرش عمر بن علی بود. روایت شده که عمر بن علی با امام سجاد(ع) در مورد موقوفه‌های پیغمبر و امیرالمؤمنین به نزاع پرداخت و شکایت پیش عبدالملک برد. به عبدالملک گفت: من پسرم این پسرِ پسر است، من از او سزاوارترم. عبدالملک در جواب از شعر ابن ابی الحقیق استفاده نمود که مضمون شعر حاکی بود که حقیقت را کتمان مکن و زیاد اصرار بر خلاف حق نداشته باش. روی به علی بن الحسین(ع) کرده گفت: حرکت کن من آن موقوفات را در اختیار تو گذاشتم حرکت کرده خارج شدند. عمر پس از خارج شدن گریبان امام را گرفت و ایشان را آزرد ولی امام(ع) به او چیزی نگفت[۵۷].[۵۸]

سرانجام

سرانجام محمد بن حنفیه در سال ۷۳ به دیدار معبود خویش شتافت[۵۹] و به اذن امام باقر (ع) در مقبره قریش به خاک سپرده شد[۶۰].[۶۱]

منابع

پانویس

  1. تهذیب الکمال، مزی، ج۲۶، ص۱۴۷ -۱۴۸.
  2. تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۴.
  3. المختصر فی أخبار البشر تاریه أبی الفداء، ج۱، ص۱۸۱.
  4. مرآة الجنان و عبرة الیقظان، ج۱، ص۱۳۰.
  5. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۵، ص۹۲ و تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۵۴، ص۳۲۷؛ کنز العمال، متقی هندی، ج۱۴، ص۳۱ و إمتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۳، ص۱۸۶.
  6. روحانی، سید حمید، مقاله «محمد بن حنفیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۵۰۳-۵۰۵؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 668-670.
  7. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 668-670.
  8. بحارالانوار، ج۴۲، ص۹۰ و أعیان الشیعة، سید محسن امین امینی، ج۶، ص۳۶۰.
  9. شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۹۵ ـ ۲۹۶.
  10. صلاة التراویح، سنة مشروعة أو بدعة محدثه؟ شیخ جعفر باقری: ۱۹۷.
  11. موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، ج۱، ص۵۱۷؛ تاج الموالید (المجموعة)، شیخ طبرسی، ص۱۸؛ مناقب آل أبی طالب، ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۸۹-۹۰ و المستجاد من الإرشاد (المجموعه)، علامه حلی، ص۱۳۹ – ۱۴۰ و عمدة القاری، ج۲، ص۲۱۴؛ وی تولد محمد را سال سیزده هجری می‌داند.
  12. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، حبیب الله هاشمی خوئی، ج۱۵، ص۲۴۱ - ۲۴۲.
  13. روحانی، سید حمید، مقاله «محمد بن حنفیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۵۰۵-۵۰۷.
  14. الغارات، إبراهیم بن محمد ثقفی کوفی، ج۲، ص۷۴۹.
  15. تقریب المعارف، أبوصلاح حلبی، ص۲۹۵ و ۹ بحارالانوار، ج۳۱، ص۳۰۸.
  16. مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۳۵۲ و ج۳، ص۱۸۵ - ۱۸۶؛ نصب الرایة، زیلعی، ج۴، ص۳۶۲ - ۳۶۳؛ المحلی، ابن حزم، ج۱۱، ص۱۰۳ و عمدة القاری، ج۱۵، ص۴۹ - ۵۰.
  17. وقعة الجمل، ضامن بن شدقم حسینی مدنی، ص۱۴۱ و منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۱۵۸ - ۱۵۹ مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۳۳۹ - ۳۴۰.
  18. التذکرة الحمدونیة، ابن حمدون، ج۲، ص۴۸۴ و المستطرف فی کل فن مستظرف، أبشیهی، ج۱، ص۳۶۴.
  19. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج۱، ص۲۴۴.
  20. ذوب النضار، ابن نما حلی، ص۵۶.
  21. قرب الأسناد، حمیری قمی، ص۲۷-۲۸.
  22. روحانی، سید حمید، مقاله «محمد بن حنفیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۵۰۷-۵۰۹.
  23. «تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ، عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ، أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ، تِدْ فِي الْأَرْضِ قَدَمَكَ، ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَكَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۱
  24. «يَا بُنَيَّ، إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ، فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ؛ فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ، مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِيَةٌ لِلْمَقْتِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۱۱
  25. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 668-670.
  26. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۷۱- ۱۷۲ و بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۹-۳۳۰.
  27. لواعج الأشجان، سید محسن امین عاملی، ص۲۹ - ۳۰.
  28. الصحیح من سیرة الإمام علی (ع)، سید جعفر مرتضی عاملی، ج۱، ص۲۹۷ - ۳۰۰.
  29. کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه، ص۱۵۷.
  30. کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه، ص۱۵۷ - ۱۵۸، قال: کتب الحسین بن علی (ع) إلی محمد بن علی (ع) من کربلاء.
  31. روحانی، سید حمید، مقاله «محمد بن حنفیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۵۰۹-۵۱۱.
  32. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج۲۰، ص۱۰۳ - ۱۰۴.
  33. مجمع الزوائد، ج۳، ص۳۵.
  34. موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۱۶۲.
  35. موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۵۱۸، ظاهرا «ابن الحنفیه» با یزید به خاطر حفظ یکپارچگی جامعه بیعت کرده است. (موسوعه التاریخ الاسلامی، محمد هادی یوسفی غروی، ج۶، ص۵۹).
  36. الفرج بعد الشدة، قاضی تنوخی، ج۲، ص۴۳۷.
  37. وفیات الاعیان، ج۴، ص۱۷۲- ۱۷۳ و شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج۲۰، ص۱۲۳ - ۱۲۴: ابن زبیر هفده نفر از اهل بیت را زندانی کرد و قصد قتل یا سوزاندن آنها را داشت و افرادی مانند حسن مثنی در بین آنها بود. (شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج۲۰، ص۱۴۶ - ۱۴۷).
  38. عمدة القاری، ج۱۸، ص۲۶۷.
  39. مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، ج۳، ص۸۰ و مواقف الشیعة، أحمدی میانجی، ج۱، ص۵۵.
  40. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج۴، ص۶۲-۶۳ و بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۰۲.
  41. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج۴، ص۶۳ و بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۰۲.
  42. روحانی، سید حمید، مقاله «محمد بن حنفیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۵۱۱-۵۱۳.
  43. ذوب النضار، ص۶۷ - ۶۸.
  44. ذوب النضار، ص۹۶ – ۹۷. «قال يا عم لو أن عبدا زنجيا تعصب لنا أهل البيت لوجب على الناس موازرته و قد وليتك هذا الأمر فاصنع ما شئت فخرجوا و قد سمعوا كلامه و هم يقولون أذن لنا زين العابدين (ع) و محمد بن الحنفية».
  45. فتح الباری، ج۸، ص۲۴۵ - ۲۴۶ و موسوعة طبقات الفقهاء، ج۱، ص۵۱۸.
  46. الأمالی، شیخ طوسی، ص۲۴۲.
  47. الأمالی، شیخ طوسی، ص۲۴۲ - ۲۴۳ و عمدة القاری، ج۱۶، ص۲۴۱.
  48. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۵۴۳ و تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۹، ص۳۱۵؛ اللباب فی تهذیب الأنساب، ابن اثیر، ج۳، ص۱۷۵؛ العوالم، الإمام الحسین (ع) ص۶۶۶-۶۶۷؛ الفصول العشرة، شیخ مفید، ص۱۰۹- ۱۱۰ و الصراط المستقیم، علی بن یونس عاملی نباطی بیاضی، ج۱، ص۱۵۵.
  49. روحانی، سید حمید، مقاله «محمد بن حنفیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۵۱۳-۵۱۴.
  50. ذوب النضار، ص۵۱- ۵۲، الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۸ - ۱۹ و ۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۴۷ - ۳۴۸؛ الصحیفة السجادیة (ابطحی)، امام زین العابدین (ع)، ص۶۰۴- ۶۰۵ و معجم رجال الحدیث، ج۱۷، ص۵۴ – ۵۶.
  51. «قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَقُولُ إِنَّ الْمَحَامِدَةَ تَأْبَى أَنْ يُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ الغارات، ج۲، ص۷۵۲؛ اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۸۶؛ بحارالأنوار، ج۳۳، ص۲۴۲- ۲۴۳ و ج۳۴، ص۲۸۲؛ نقد الرجال، تفرشی، ج۴، ص۹۷؛ جامع الرواة، محمد علی اردبیلی، ج۲، ص۴۵؛ منتهی المقال فی احوال الرجال، شیخ محمد بن اسماعیل مازندرانی، ج۵، ص۲۹۳؛ طرائف المقال، سیدعلی بروجردی، ج۲، ص۱۰۶؛ شعب المقال فی درجات الرجال، میرزا أبوالقاسم نراقی، ص۳۰۳ و معجم رجال الحدیث، ج۱۵، ص۲۴۷.
  52. تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، شیخ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، ج۴، ص۴۸۸ – ۴۸۹.
  53. روحانی، سید حمید، مقاله «محمد بن حنفیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۵۱۵-۵۱۶.
  54. جهاد الشیعه، ص۳۵.
  55. بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۴۸.
  56. دلائل الامامه، ص۸۲؛ کافی، ج۲، ص۱۵۵؛ اثبات الوصیه، ص۱۴۳؛ اعلام الوری، ص۲۵۳؛ احتجاج، ج۲، ص۳۱۶؛ کشف الغمه، ج۲، ص۳۰۹.
  57. بحار الانوار، ج۴۶، ص۱۱۴.
  58. راجی، علی، مظلومیت امام سجاد ص ۲۰۷
  59. اسعاف المبطا برجال الموطا، ص۹۵ ولی در المختصر فی اخبار البشر تاریخ ابی الفداء سال وفات او ۷۶ ق دانسته شده است؛ عمدة القاری (ج۲، ص۲۱۴) تاریخ وفات او سال ۸۰ یا ۸۴ ق نقل شده است.
  60. الفصول المختاره، شیخ مفید، ص۲۹۸.
  61. روحانی، سید حمید، مقاله «محمد بن حنفیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۵۱۸.