مذهب جعفری در فقه سیاسی
مقدمه
اِمامیّه، عنوان یکی از مذاهب اسلامی است که نقشی اساسی در شکلگیری فرهنگ و تمدن اسلامی ایفا کردهاند. شیعه امامیه که به اختصار در زبان عام شیعه، و در زبان فقها امامیه هم خوانده میشود، امروزه مذهبی با ویژگیهای مشخص است که بدان مذهب جعفری، یا اثنی عشری نیز اطلاق میشود. در تداول کنونی میان اصطلاحات یاد شده، عموماً تفاوتی ملحوظ نمیشود و با آنها همچون الفاظی مترادف برخورد میشود. در این میان، شیعه در کاربردی مطلق نزد امامیه، به شیعه امامیه راجع میشود و در کاربردی وسیعتر شامل زیدیه و اسماعیلیه نیز خواهد شد. با دور شدن از سده حاضر و روی آوردن به نگرشی تاریخی، هر یک از این اصطلاحات معنایی ویژه مییابند و رابطههای عموم و خصوص میان آنها، بسته به دورههای تاریخی متفاوت میشوند.
اصطلاح امامیه نیز به نحوی اجتنابناپذیر درگذر تاریخ دگرگونی میپذیرد و از همین رو، باید در برهههای مختلف تاریخی، اصطلاحی تعریف شده باشد. دست کم از اوایل سده دوم قمری، این گروه مذهبی از سوی مخالفان با عنوان نکوهشآمیز «رافضه»، خوانده شده است و جالب آن است که گاه عالمان امامیه درصدد بودهاند تا تفسیری ستایشآمیز از این عنوان ارائه کنند.
در بازگشت به تعبیر شیعه، باید گفت که در زبان عربی سده نخست هجری، شیعه در کاربرد مطلق به معنای گروهی از مردم (مریم/۱۹/ ۶۹) و در صورت اضافه به معنای یاران و پیروان (قصص/۲۸/۱۵) بوده است. آنچه منشأ پدید آمدن اصطلاح شیعه شده، کاربرد ترکیبی «شیعه علی (ع)» در جریانهای تاریخی - مذهبی سده نخست هجری بوده است؛ اما در ظاهر شکل مختصر شده این اصطلاح در همان سده نیز تداول داشته است. بدون وارد شدن در تفصیل مباحث کلامی، اجمالاً این نکته از دانستههای تاریخی است که گروهی از مسلمانان از صدر اسلام، در باب امامت مسلمین پس از پیامبر (ص)، حقی ویژه را برای امام علی (ع) قائل بودهاند و همین گروه با عنوان شیعه علی (ع) شناخته میشدند؛ چنانکه در گزارشهای مربوط به جنگ صفین عنوان «شیعه» برای گروهی از خواص اصحاب امام علی (ع) به کار رفته و در گزارش جریان صلح امام حسن (ع) در ۴۱ قمری، یکی از شروط صلح، آزار نرساندن معاویه به احدی از «شیعة علی (ع)» بوده است. در طول سده اول قمری، به روزگاری پیش از دوره امامت امامان باقر و صادق (ع) که هنوز تعالیم امامیه به صورت مبسوط به شیعیان عرضه نشده بود، به طور طبیعی نباید به جستجوی گروهی خاص از عالمان شیعه، دست کم با عنوان مشخص امامیه پرداخت. آنچه در این سده به عنوان وجه تمایزی مهم میان گروههای شیعی میتوان پیگیری کرد، دیدگاه آنان درباره منصوص بودن و مفترضالطاعه بودن امام بوده است. در حقیقت از سده دوم قمری به بعد که در محافل شیعی نوعی تقابل میان امامیان و گروههای غیر امامی (روشنترین نمونه آن اکثریت زیدیه) وضع و کاربرد اصطلاح امامیه را ضروری ساخته است، گزینش این عنوان برای این جماعت از شیعه و انتساب آنان به «امام»، از آن رو بوده که بر خلاف اکثریت زیدیه، این گروه ثبوت امامت را به «نص جلی» و با تعیین فرد فرد امامان به امر الهی دانستهاند. در کنار این ویژگی، باید به برخی خصوصیات دیگر از جمله مفترض الطاعه بودن و معصوم بودن امام، و نیز خالی نبودن زمین در هیچ زمانی از امام به عنوان باورهای اساسی این گروه یاد کرد.
در دو دهه گذار از سده اول به سده دوم قمری، امام محمد باقر (ع) به تدقیق و تفصیل تعالیم شیعه اهتمام ورزید و روایات پرشمار منقول از آن حضرت درباره فقه و دیگر تعالیم دینی نشان از آن دارد که آموزشهای دینی شیعه از روزگار آن حضرت روی به تدوین و شکلگیری نهاده است. اگرچه خط اصلی تشیع پس از وفات آن حضرت، فرزند ایشان امام جعفر صادق (ع) را به پیشوایی میشناخت، اما همزمان زید بن علی، برادر امام باقر (ع) نیز برای گروهی از شیعیان به عنوان امام پذیرفته شد و زمینهای برای تشکل مکتبی جدید در میان شیعه با عنوان زیدیه شد. از میانه سده دوم قمری، تاریخ افتراق شیعه را باید در دو جریان موازی: امامیه و زیدیه، و نیز جریانی منشعب از امامیه با عنوان اسماعیلیه پیگیری کرد. در این میان اسماعیلیه هر زمان که به شریعت پایبند بودهاند و فقهی داشتهاند، مکتب فقهی آنان پیوسته به مکتب امامیه بوده است و در صفوف زیدیه، یکی از فرق آنان با عنوان جارودیه، در طول عمر کوتاه خود، همواره از دیگر زیدیان به امامیان نزدیکتر بوده است.
دوره امامت امام صادق (ع) از طرفی با دوره انتقال سیاسی، و در نتیجه فضایی مساعد برای فعالیتهای فرهنگی، و از دگر سو با عصر تدوین علوم اسلامی مقارن بود؛ در چنین فرصتی، امام صادق (ع) راه تدقیق و تفصیل تعالیم مذهب را که امام باقر (ع) گشوده بود، ادامه داد و چنانکه از روایات بیشمار منقول از آن حضرت آشکار میشود، او ضمن تعیین مواضع امامیه در جوانب گوناگون تعالیم دینی، مهمترین نقش را در تدوین فقه امامیه ایفا کرده است. به هنگام وفات امام صادق (ع) در ۱۴۸ قمری، پیروان آن حضرت متفرق شدند. گروهی که در تاریخ، اسماعیلیه نام گرفتهاند، محمد بن اسماعیل نواده آن حضرت را به امامت شناختند که پدر او فرزند مهتر امام بوده، و در زمان حیات امام درگذشته بوده است؛ اما از دیگر پیروان، برخی عبدالله افطح فرزند آن حضرت را از باب مهتری در سال، به عنوان امام شناختند و برخی دیگر با تمسک به نص امام صادق (ع)، به امامت امام موسی کاظم (ع) باور داشتند. در فهرستی که منابع فرقهشناسی متقدم به دست دادهاند، در ذکر نخستین مدافعان امامت آن حضرت، از بزرگانی چون هشام بن حکم، هشام بن سالم، ابوبصیر و مفضل بن عمر نام برده شده است.
عبدالله افطح حدود ۷۰ روز پس از وفات پدر درگذشت و از آنجا که پسری از خود بر جای نگذاشت، پیروان او به اتفاق روی به امام کاظم (ع) آوردند؛ در این میان برخی آن حضرت را به عنوان امام هشتم شناخته، بر مذهب فطحی خود پای فشردند و برخی نیز از آن مذهب رویگردان شدند و امام کاظم (ع) را به عنوان هفتمین امام پذیرفتند.
در ۱۷۹ قمری هارون خلیفه عباسی، امام کاظم (ع) را برای محدود کردن رهبری ایشان، وادار به انتقال از مدینه به بصره، و سپس از بصره به بغداد کرد و تا ۱۸۳ قمری، آن حضرت را در حصر و حبس نگه داشت. با درگذشت تردید برانگیز امام کاظم (ع) در حبس، موج جدیدی از اختلاف در صفوف شیعیان پدید آمد و شیعیان موسوی به دو گروه قطعیه و واقفه تقسیم شدند. واقفه با مطرح کردن روایاتی، امام کاظم (ع) را به عنوان مهدی شناختند و امامت را به او ختم کردند، و خط اصلی که با قاطعیت امام رضا (ع) را جانشین آن امام میشمردند، با عنوان قطعیه شناخته شدند. امام رضا (ع) در فاصله سالهای ۲۰۰-۱۸۳ قمری (۸۱۶-۷۹۹ م) در مدینه سکنی داشت و در ۲۰۰ قمری به فراخوانی مأمون خلیفه عباسی برای ولایت عهد به خراسان رفت و در ۲۰۳ قمری در سفر در گذشت. پس از آن، امام جواد (ع)، امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) هر یک به ترتیب به امامت رسیدند. درباره امام هادی (ع) گفتنی است که در ۲۳۳ قمری (۸۴۸م)، آن حضرت در ظاهر به دلیل اقداماتی بر ضد حکومت عباسی، از سوی خلیفه به بغداد خوانده شد و تا هنگام وفات در همانجا مراقبت میشد.
با اینکه فرقههای گوناگون امامیه، چون فطحیه، واقفه و قطعیه در مباحث اعتقادی مربوط به امامت، نسبت به یکدیگر مواضعی تند و خصمانه اتخاذ کرده بودند، محافل فقهی آنان از یکدیگر گسسته نبود و شماری از مهمترین و معتبرترین فقیهان امامیه در سدههای نخستین، متعلق به این فرقههای منشعب بودند.
در حال حاضر، مذهب امامیه یا شیعه اثنی عشری، در ایران به عنوان مذهب رسمی شناخته میشود و در کشورهایی چون عراق، بحرین، جمهوری آذربایجان و لبنان پیروان آن بخش مهمی از جمعیت را تشکیل دادهاند. افزون بر آن، جمعیتی قابل توجه از امامیان در دیگر کشورهای اسلامی از حوزه خلیج فارس، شبه قاره هند، آسیای مرکزی، قفقاز، ترکیه و سوریه زندگی میکنند.
تعالیم و نهادهای اساسی: در سخن از مذهبی که یک و نیم هزاره تاریخ را پشت سر نهاده، و مکاتب فکری بسیاری را در محافل خود پرورده است، به سختی میتوان مجموعهای از باورها در اصول، یا مجموعهای از فتاوا را ارائه کرد که میان تمامی مکاتب آن مذهب مشترک باشد، اما در عین حال میتوان به شماری از تعالیم اساسی در اصول و فروع اشاره کرد که ممکن است به عنوان نقاط مشترکی میان غالب طیفهای این مذهب مصداق یابد.
امامت و حجت: پیش از آغاز سخن از عقاید امامیه، باید اشاره کرد که اصلیترین ممیزه این مذهب، دیدگاه خاص آن در باب امامت است. امامیه به عنوان یکی از گرایشهای شیعه، بر این باورند که حق جانشینی رسول اکرم (ص) از آن حضرت علی (ع) بوده و رسول اکرم (ص) بارها در طول حیات خود، بر این جانشینی اشاره کردهاند. در منابع امامی، به عنوان ادله نقلی بر این امر، به احادیث مشهوری چون حدیث غدیر، حدیث ثقلین و حدیث منزلت استناد شده است که اصل صدور آن مورد تأیید قاطبه عالمان اهل سنت قرار داشته، و تنها اختلاف با ایشان، در تفسیر و برداشت از آنها بوده است. در این میان ویژگی امامیه نسبت به شیعیان بتری و برخی دیگر از گرایشهای زیدی، در آن است که تنها امام برحق پس از رسول اکرم (ص) را حضرت علی (ع) دانسته، و هرگونه اقدام در جهت سلب این حق را اقدامی ظالمانه قلمداد کردهاند.
گفتنی است که به عنوان یک حقیقت تاریخی، امامیه نیز در این امر که حضرت علی (ع) خود با ۳ تن خلیفه دست بیعت داده، و به عنوان چهارمین خلیفه - اگرچه با اکراه - منصب خلافت را پذیرفته است، تردیدی روا نداشتهاند؛ اما ایشان این عملکرد را بر مبنای اصل تقیه و رعایت مصالح امت اسلامی، تفسیر کردهاند. این دیدگاهها، در طول تاریخ این مذهب، به عنوان مواضع نهادین امامیه در باب امامت، تکرار و تبیین شده، و در کتب پرشمار این مذهب در باب امامت به ثبت رسیده است.
نظریه امامت، به عنوان اصلیترین ممیزه در فضای اعتقادی امامیه گسترش بسیار پیدا کرده، و به تبیین باورهایی پیرامون آن انجامیده است. امامیه در سده دوم قمری، به ویژه بر پایه تعالیم امامان باقر و صادق (ع)، بر اصولی ثابت در نظام اعتقادی خود وفاق یافتند که اهم آنها را میتوان در این چند جمله خلاصه کرد: تا مکلفی بر زمین است، زمین از حجت خداوند خالی نمیتواند بود و این حجت، گاه امامی ظاهر و گاه امامی غایب و پنهان از انظار است که به هر تقدیر، اثر وجودی خود را در جهان خواهد بخشید؛ این حجت بدون تردید امامی معصوم است که گناه و خطا در او راهی ندارد؛ امامان را جز خداوند برنمیگزیند و مردمان از طریق نص بر امامت ایشان آگاهی مییابند؛ و طاعت و پیروی از این امامان، بر همگان فرضی الهی است و تخلف از آن موجب گمراهی خواهد بود.
امامان دوازدهگانه (ع) به نام، نزد امامیه شناخته شدهاند و پیروان این مذهب با وفات امام حسن عسکری (ع)، امام یازدهم در ۲۶۰ قمری (۸۷۴م)، دوره حضور ائمه را پایان یافته شمرده، و وارد عصر غیبت شدهاند. بر این اساس، امام دوازدهم (ع) که از ۲۶۰ قمری، بر جایگاه امامت قرار گرفته است، با برخورداری از عمری دراز، به گونهای نهان از انظار به مهمات امت رسیدگی میکند و با فراهم آمدن شرایط ظهور در آخرالزمان (زمانی نزدیک به قیامت)، ظهور کرده، با شکست دادن قدرتهای جائر، جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد[۱].[۲].[۳].
منابع
پانویس
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۰، ص۱۷۶-۱۵۸.
- ↑ فقه سیاسی، ج۸، ص۱۷۰-۱۵۰.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۹۴.