نظامهای سیاسی دینی با رهبری منصوب به چه معناست؟ (پرسش)
نظامهای سیاسی دینی با رهبری منصوب به چه معناست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | نظام سیاسی دینی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
نظامهای سیاسی دینی با رهبری منصوب به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین علی اصغر نصرتی در کتاب «نظام سیاسی اسلام» در اینباره گفته است:
«رهبرانی که تصدی نظام دینی را برعهده دارند، یا بهطور مستقیم از طرف خداوند عهدهدار این مسؤولیت گردیدهاند؛ همچون: پیامبران الهی و ائمه معصومین (ع) و یا به دلیل برخورداری از شرایط و ویژگیهای تعیین شده از طرف پیامبر و امام معصوم، حق تصرف در امور و شایستگی رهبری جامعه را پیدا میکنند که در این صورت به شکل غیرمستقیم، منصوب خداوند هستند؛ زیرا خداوند بر انتصاب آنان از سوی پیامبر و امام راضی است.
این دسته از نظامها، تحت سه مقوله ذیل مورد بررسی قرار میگیرند
- نظام سیاسی با رهبری پیامبر: پیامبران مستقیماً از جانب خداوند به رسالت مبعوث گردیدهاند و رسالت آنان آثار و پیامدهای مفید و فراوانی برای انسانها در پی داشته است؛ از جمله: دعوت به توحید[۱]، دعوت به معاد[۲]، تعلیم کتاب[۳]، تعلیم حکمت[۴]، ایجاد تزکیه و تقوا[۵]، نجات انسانها و آزادی آنان از غل و زنجیر[۶]، و برقراری مناسبات عادلانه[۷] را میتوان از مهمترین اهداف رسالت و آثار مترتب بر نبوت آنان دانست.
در میان این اهداف، قرآن کریم مبنای رسالت انبیا و هدف سیاسی بعثت آنان را برقراری مناسبات عادلانه و شرایطی میداند که در پرتو آن روابط، قسط و عدل برقرار شده و مردم خود به اقامه این مناسبات اقدام نمایند. امام خمینی در استفاده همین معنا از آیه فوق میفرمایند: “خدای تبارک و تعالی میفرماید که انبیا را ما فرستادیم، بینات به آنها دادیم، آیات به آنها دادیم، میزان برایشان دادیم و فرستادیم ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۸] غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند. عدالت اجتماعی در بین مردم باشد. ظلمها از بین برود. ستمگریها از بین برود و ضعفا به آنها رسیدگی بشود، قیام به قسط بشود”[۹].
امام از همین هدف (قیام به قسط)، لزوم دخالت انبیا در سیاست و برقراری نظام سالم و جامعه دینی و حکومت را نتیجه میگیرند و میفرمایند: “این مسأله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائلی است که انبیا برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به قسط وارد کردن، مگر میشود، بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امکان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملتها کسی بدون اینکه دخالت کند، قیام بالقسط باشد ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ باشد؟”[۱۰].
از آیات قرآن بر میآید که همه انبیا به دنبال اصلاح امور مردم بودهاند و برخی موفق به تشکیل حکومت گردیده و برای برخی دیگر، شرایط تأسیس حکومت فراهم نشده است[۱۱]. حضرت سلیمان (ع) از پیامبرانی است که تشکیل حکومت داد و از تمامی امکانات برای حفظ و توسعه دامنه حکومت خویش، بهره برد؛ چنانچه وقتی ملکه سبا را به حضور میطلبد او از آمدن به نزد سلیمان خودداری میورزد و به جای آن هدیهای برای سلیمان میفرستد. طبق بیان آیه شریفه قرآن سلیمان به نماینده بلقیس میگوید: ﴿فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ * ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾[۱۲].
این آیه، به صراحت خاطر نشان میسازد که پیامبری، مانند: حضرت سلیمان وقتی شرایط را برای اعمال قدرت دینی و اصلاح جامعه مناسب میبیند، برای تحقق آن با قدرت تمام اقدام میکند.
یوسف (ع) نیز از جمله پیامبرانی است که در موقعیت وزارت دارایی و خزانهداری مصر، توانسته بود، منصبی از مقامهای حکومتی را به عهده بگیرد؛ چنانچه قرآن میفرماید: ﴿قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ﴾[۱۳].
داود (ع) نیز از پیامبرانی است که خداوند به او ملک و حکومتی عظیم داده بود: ﴿وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ﴾[۱۴] و حکومت او را، استحکام بخشیدیم و به او حکمت و داوری عادلانه را عطا کردیم.
و همچنین به حکومت برخی از انبیای ابراهیمی در این آیه اشاره میشود: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا﴾[۱۵]
پیامبر عظیمالشأن اسلام نیز برای تحقق رسالت خود و اقامه قسط و عدل در جامعه از سلطه و اقتدار دینی و دنیوی بهره میجوید و در اولین فرصت مناسب؛ یعنی پس از هجرت از مکه به مدینه، حکومت اسلامی بر پا میکند؛ حکومتی با کارکرد فراقبیلهای و با سلطه سیاسی منظم که توانست در داخل حیطه نفوذ؛ یعنی شبه جزیره عربستان امنیت ایجاد کند و دشمنان خارجی را نیز مهار نماید.
مؤلف کتاب “حکومت دینی” اقدامات کلی را که آن حضرت انجام دادند و مبین نظام حکومتی تام و تمامی است که تأسیس نمودند؛ چنین بر میشمارد:
- میان قبایل پراکنده عرب، وحدت ایجاد کرد؛ البته این وحدت صرفاً دینی نبود؛ بلکه در کنار گستراندن اعتقادات و تعالیم مشترک دینی، وحدتی سیاسی نیز به وجود آورد. قبایل مستقل و متخاصم به برکت این وحدت سیاسی، دارای منافع و علایق مشترک شدند؛ بالاترین نمود و جلوه این وحدت سیاسی، هم سرنوشت شدن این قبایل مسلمان در جنگ و صلح با دیگر قبایل غیرمسلمان است.
- پیامبر، مدینه را مرکز حکومت خویش قرار داد و از آنجا، حکام و والیانی را به مناطق مسلماننشین میفرستاد. طبری در تاریخ خویش، نام عدهای از صحابه رسول الله (ص) را که به انجام این امر گماشته شدند، ذکر میکند؛ البته برخی از این افراد، عهدهدار تعلیم واجبات دینی نیز بودند و برخی دیگر تنها در انجام امور اداری و مالی آن مناطق، نمایندگی داشتند و انجام امور مذهبی، نظیر: اقامه جماعت، تعلیم قرآن و آداب شریعت، به عهده شخص دیگری بود. در عهدنامهای که پیامبر (ص) خطاب به عمروبنحزم، هنگام فرستادن او به سوی یمن نوشتند از وی خواستند تا در امور حق با مردم به نرمی و مدارا رفتار نماید؛ ولی در مقابل ظالمان، شدت عمل به خرج دهد؛ همچنین خمس غنایم را بگیرد و زکات اموال را به ترتیبی که در متن همین عهدنامه آمده[۱۶]، از آنها وصول نماید؛ بنابراین واضح است که تنها حاکم و والی میتواند به انجام چنین اموری مبادرت ورزد.
- پیامبر (ص) تنها به عقاب اخروی اکتفا نمیکردند؛ بلکه برای متخلفان، بزهکاران و نیز کسانی که برخی قوانین تشریعی اسلام را زیر پا مینهادند، کیفرهای جزایی وضع نمودند؛ بنابراین اقامه حدود الهی و اعمال مجازات افراد خاطی از شؤون دولت و حکومت است.
- حکومت، تصدی و سلطه سیاسی، در زبان قرآن و نیز مؤمنان صدر اسلام به کلمه “الامر” تعبیر میشده است: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾[۱۷]، ﴿أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾[۱۸] تعبیرات قرآنی است و (الامر) یا زعامت و رهبری رسول خدا (ص) اگر تنها زعامت دینی باشد، دعوت به مشورت و نظرخواهی در امور دینی و ابلاغ رسالت الهی، معنا ندارد. بنابراین به تدبیر و تصمیم سیاسی اشاره دارد. اصحاب رسول نیز علاوه بر پیامبری، شأن امامت و ولایت سیاسی برای او قائل بودند؛ از این روست که پس از وفات پیامبر (ص) ولایت سیاسی او را که از آن به “الامر” تعبیر میکردند، قابل نیابت و تصدی میدانستند؛ چنانچه اگر زعامت او صرفاً منصبی الهی و دینی بود، دیگر قابل نیابت و منازعه برای تصدی، در سطح صحابه نبود[۱۹].
دلایل و فعالیتهای فوق، تنها اقامه و برپایی حکومت توسط پیامبر اسلام (ص) را اثبات میکنند؛ ولی آیا شأن حکومتی آن حضرت، ناشی از پذیرش و خواست مردم مسلمان آن روز بود یا شأن حاکمیت سیاسی، یکی از شؤون رسالت و نبوت آن حضرت به حساب میآمد در فصول بعدی، به این موضوع با تفصیل پرداخته خواهد شد. اما علامه طباطبایی، اهتمام به امور سیاسی و اجتماعی مردم را در متن تعریف نبوت قرار داده است؛ چنانچه مینویسد: النبی هو الذی یبین الناس صلاح معاشهم و معادهم من اصول الدین و فروعه علی ما اقتضته عنایة الله من هدایة الناس الی سعادتهم[۲۰]؛ پیامبر کسی است که مصلحت زندگی دنیایی و آخرتی انسانها را در قالب اصول و فروع دین بیان میکند؛ به شکلی که مشیت خداوندی، هدایت انسانها به طریق سعادت است، را اجرا نماید.
مقام معظم رهبری فرموده است: “وظیفه اصلی همه انبیا و ائمه و اولیا این بوده است که مردم را به همین وظایف [۱. عبودیت و اطاعت خداوند. ۲. هدف گرفتن تعالی انسان، تعالی خود و دیگران. ۳. ترجیح فلاح و رستگاری اخروی بر سود دنیوی، اگر باهم تعارض پیدا کردند. ۴. اصل مجاهدت و تلاش، مبارزه است. ۵. امید به پیروزی در همه شرایط، به شرط آنکه جهاد فی سبیلالله باشد] آشنا کنند؛ چه در دورانی که میتوانستند قدرت را کسب کنند، بگویند: بروید، مجاهدت کنید و قدرت را به دست بیاورید و اینگونه اداره کنید، چه آن وقتی که نمیشد، قدرت را به دست بیاورند. همه هم تلاش و مبارزه کردهاند، ﴿وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ﴾[۲۱]، جنگ و مبارزه سیاسی و معارضه با دشمنان چیزی نیست که اول بار در اسلام آمده باشد؛ نه، مال پیغمبران گذشته [او] انبیای بزرگ الهی [است] [۲۲][۲۳]
- امامت به عنوان نظام سیاسی الهی: “امامت” در اندیشههای سیاسی اسلام به منزله شأن اجتماعی[۲۴]، در برگیرنده کلیترین معنا از نظامهای سیاسی الهی و طاغوتی ۔ یا ائمه نور و نار - است؛ چنانچه ائمّه. نور[۲۵] بر اساس امر الهی مردم را دعوت به هدایت میکنند و ائمّه نار[۲۶]، مردم را به آتش دعوت نموده، فرمان خود را بر فرمان و حکم خداوند مقدم میدانند و خواستههای نفسانی خود را بر جامعه تحمیل میکنند؛ اما امامت در اصطلاح رایج و شامل، خود به مثابه نظام سیاسی الهی مطرح است و همانند مقام نبوّت در اختیار خداوند میباشد. یعنی تنها اوست که برای بندگانش امام و رهبر تعیین میکند؛ بنابراین وقتی خداوند حضرت ابراهیم (ع) را پس از گذراندن مقام نبوّت و مقام خلّت[۲۷] و عبور از مراحل و امتحاناتی چند، به مقام امامت میرساند[۲۸]. و اعلام میفرماید که: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۲۹]، ابراهیم (ع) تقاضا میکند که این مقام برای همیشه در میان خاندانش باقی بماند؛ اما خداوند در جواب او میفرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۳۰]؛ یعنی امامت، عهد خداست، به هر کس نمیرسد و تعیین آن با خداوند است. اهمیت نقش امام، در نظام سیاسی تا بدان جاست که در بسیاری مواقع نظامهای سیاسی به نام یا لقب امام مطرح شدهاند؛ چنانچه در قرآن از نظام اجتماعی با رهبری حضرت ابراهیم (ع) به امت با ملت ابراهیمی یاد میشود[۳۱] و نیز دولتها به عنوان رئیس آن نامیده میشوند؛ مثلاً گفته میشود: حکومت خلفای راشدین، حکومت امیرالمؤمنین؛ علی بن ابیطالب، خلافت اموی، خلافت عباسی و خلافت عثمانی[۳۲].
- امامت به عنوان جانشینی پیامبر: امامت در معنای خاص و مطابق اعتقاد شیعه، به عنوان نظامی سیاسی مطرح است که رهبر آن، یکی از ائمه دوازدهگانه و براساس نصّ الهی[۳۳] و تصریح رسول خدا[۳۴]، به این سمت منصوب شوند.
- ویژگیهای نظام امامت: نظام امامت، دارای ویژگیها و اختصاصاتی است که در دو مبحث، ویژگیهای کلی نظام امامت و ویژگیهای عمومی ائمه (ع) قابل بررسی است(...)
- نظام سیاسی با رهبری فقیه (نظام سیاسی ولایت فقیه)
- نظامی منصوب: نظام ولایت فقیه در تئوری حکومت خود، حاکمیت بر انسانها را، تنها حق خداوند میداند که به پیامبر و امام معصوم، بدون واسطه منتقل شده و در عصر غیبت، تعیین رهبری توسط امام معصوم انجام میگیرد. روایات فراوانی دلالت بر نصب فقها و حاملان علوم الهی دارند که باید آنها، زمام رهبری و هدایت جامعه را به عهده بگیرند؛ از جمله: در توقیع شریف امام زمان (ع) به یکی از اصحاب خود به روشنی معین فرمودهاند که چه کسی مجاز به زمامداری امت و نظام سیاسی است. شیخ صدوق در کتاب “اکمال الدین و اتمام النعمه” از محمد بن عصام و او از محمد بن یعقوب کلینی و وی از اسحق بن یعقوب نقل کرده است که: «سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَيَّ فَوَرَدَ التَّوْقِيعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ (ع): أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ...»[۳۵] حضرت مرقوم فرمودند: اما درباره سؤالاتی که پرسیدی، خدایت ارشاد کرده، ثابت قدم بدارد”، [تا آنجا که فرمودند] و اما در حوادث و مشکلاتی که برایتان پیش میآید، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خداوند هستم”. بنابراین طبق روایتی که ذکر شد، محل رجوع در مشکلات و مسائل، فقها و راویان حدیث هستند؛ امام خمینی در تبیین این معنا فرمودهاند: “فقها از طریق امام، حجت بر مرد هستند، همه امور و تمام کارهای مسلمین به آنان واگذار شده است”[۳۶]. و در جای دیگر فرمودهاند: “این امر تشکیل حکومت اگر برای کسی امکان داشته باشد، واجب عینی است وگرنه واجب کفایی است؛ در صورتی هم که ممکن نباشد، ولایت ساقط نمیشود؛ زیرا [ایشان] از جانب خدا منصوبند”[۳۷].
- ویژگیهای نظام ولایت فقیه: اولین ویژگی ولایت فقیه، جهتگیری آن است؛ یعنی ولایتی که به دلیل انتصابی بودن آن، در تداوم ولایت ربوبی، ولایت پیامبر و اهلبیت است. در روایت ورام از امام صادق (ع) آمده است که حضرت، فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):... وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ»[۳۸]؛... به درستی که علما، میراثبران پیامبران هستند و انبیا الهی، درهم و دینار به ارث نمیگذارند؛ بلکه علم و دانش میراث آنهاست؛ پس هرکه از علم و دانش آنان استفاده نماید از بهره فراوانی برخوردار میشود. حضرت امام خمینی با استفاده از مفاد این روایت، حکومت و ولایت را از جمله اموری برشمردهاند که به علما منتقل میشود؛ زیرا به فرموده ایشان: “پیامبرانی که از جمله آنان پیامبر مکرم اسلام (ص) و سایر پیامبرانی هستند که صاحب ولایت عامه بر مردمان بودهاند، باید بپذیریم که آنچه در اختیار آنان بوده است به فقها نیز منتقل میشود؛ به جز آن چه که ثابت شود، انتقالش به دیگران ممکن نیست؛ اما بیشک حق ولایت و حاکمیت قابل انتقال است؛ چنانکه سلطنت نزد پادشاهان ستمگر، امری موروثی است”[۳۹]. ویژگی دوم که آن را مشروعیت میخوانیم از لوازم ویژگی اول محسوب میشود؛ بدین معنا که ولایت آن، ولایت فردی است که از جانب خداوند اجازه دارد که در تمام شؤون اجتماعی افراد، دخالت نماید و کلیه مسؤولیتهای ناشی از زمامداری و ولایت را برعهده بگیرد؛ در حقیقت ملاک مشروعیت ولایت فقیه، همان ملاکهایی است که به حکومت پیامبر و ائمه معصومین (ع) مشروعیت میدهد؛ اما با این تفاوت که ولیفقیه با نصب عام از طرف امام معصوم تعیین میشود و با توجه به وجود شرایط، در هر دورانی یکی از فقها زعامت و ولایت جامعه را در دست میگیرد. سومین ویژگی، مقبولیت و پذیرش اجتماعی است؛ زیرا مردم در عینیت بخشیدن ولایت و جاری شدن قدرت وی، نقش اصلی را ایفا میکنند. اگر مردم حکومت فقیه را نپذیرند، عملاً او برای اداره و رهبری، فرصت و امکان پیدا نخواهد کرد. امام خمینی در اصل مشروعیت ولایت فقیه و تأثیر رأی و انتخاب مردم بر تحقق عینی آن میفرماید: “اگر هیچ کدام از مردم به یاری فقیه نشتابند و در تشکیل حکومت او را کمک نکنند از منصب خود ساقط نمیشود؛ چرا که منصب وی از سوی پروردگار است و اصل ثبوت این منصب ارتباطی با مردم ندارد؛ هرچند، وقتی مردم از ولی فقیه حمایت نکنند، وی از تشکیل حکومت معذور است؛ زیرا قدرت تشکیل حکومت را ندارد”[۴۰].
- ویژگیهای ولی فقیه: هسته مرکزی نظام ولایت فقیه که امر تصدی و تصمیمگیری را به عهده دارد، ولی فقیه است. او، به عنوان رهبر و اداره کننده جامعه، دارای ویژگیها و خصوصیات منحصر به فردی است که اولین ویژگی او، فقاهت نام دارد؛ یعنی وی برای تحقق اهداف نظام اسلامی و رهبری جامعه به سوی مقاصدی که پیامبر به آن دعوت نموده و امامان به تبیین آن پرداختهاند، باید آگاه به دین و فقیه باشد. ویژگی دوم، عدالت و تقوی است؛ یعنی ولی فقیه باید که از عصیان در مقابل خداوند، ستم به دیگران، خودخواهی و خودمحوری، مبرا باشد. و تنها در صورتی میتواند هدف نظام اسلامی را تحقق بخشد که منافع دین خدا، امت اسلامی و جامعه خویش را بر منافع خود، ترجیح دهد. عدالت و تقوای رهبری، به جامعه آرامشی میبخشد که مردم با خاطری آسوده، مسؤولیت و سرپرستی امور خود را به وی میسپارند و نیز اطمینان دارند که او مطابق مصالح دین و منافع جمعی، بهترین تصمیم را اتخاذ نموده و همواره عدالت را در جامعه برقرار میکند. سومین ویژگی، کفایت است که به معنی قدرت و توانایی عینی اداره جامعه و سرپرستی و هدایت آن به سوی اهداف نظام اسلامی میباشد. این ویژگیها، سبب میشود که بسیاری از فقها که مراتب علمی و تقوایی لازم را کسب نمودهاند؛ ولی فاقد قدرت اداره جامعه، شناخت سیاستها، رجال سیاسی و توان لازم برای هدایت بحرانهای اجتماعی هستند از دایره شایستگی ولایت فقیه خارج شوند»[۴۱]
منبعشناسی جامع فقه سیاسی
پانویس
- ↑ ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید» سوره نحل، آیه ۳۶.
- ↑ ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ﴾ «ای گروه پریان و آدمیان! آیا پیامبرانی از خودتان نزد شما نیآمدند که آیات مرا برایتان میخواندند و به دیدار امروزتان شما را هشدار میدادند؟» سوره انعام، آیه ۱۳۰.
- ↑ ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
- ↑ ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ﴾ «(یاد کن) آنگاه را که برادرشان نوح بدیشان گفت: آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره شعراء، آیه ۱۰۶.
- ↑ ﴿... وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾ «... و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۴۲-۱۵۱.
- ↑ صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۴۲-۱۵۱.
- ↑ رجوع کنید به: کتاب نقد، شماره ۲ و ۳، ص۳۰۰-۳۰۲.
- ↑ «پس چون (فرستاده) نزد سلیمان آمد (سلیمان) گفت: آیا به من با مالی (اندک) مدد میرسانید؟ آنچه خدا به من ارزانی داشته است از آنچه به شما داده بهتر است بلکه شما به ارمغان خود شادی میورزید * نزد آنان باز گرد (و بگو) بیگمان سپاهی به سوی آنان خواهیم آورد که تاب رویارویی با آن را ندارند و آنان را از آنجا با زبونی و خواری بیرون خواهیم راند» سوره نمل، آیه ۳۶-۳۷.
- ↑ «(یوسف) گفت: مرا بر گنجینههای این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
- ↑ «و فرمانروایی او را استوار کردیم و به او فرزانگی و گفتار پایانبخش (در داوری) دادیم» سوره ص، آیه ۲۰.
- ↑ «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک میبرند؟ بیگمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
- ↑ متن کامل این عهدنامه را میتوانید، در کتاب: “مجموعة الوثائق السیاسیة” تألیف محمد حمیدالله ص۱۳۷- ۱۴۳ ملاحظه نمایید.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
- ↑ واعظی، احمد، حکومت دینی، ص۱۲۸-۱۳۱.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۲، ص۱۴۰.
- ↑ «و بسا پیامبرانی که همراه آنان تودههای انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.
- ↑ کیهان، ۱۵/۹/۷۹؛ سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار مسؤولان عالیرتبه کشور.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۷۲.
- ↑ شأن اجتماعی امام در مقابل شأن تکوینی و معنوی او است.
- ↑ ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ﴾ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ ﴿وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾ «و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ- يَا إِبْرَاهِيمُ ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾» امام باقر (ع)، اصول کافی، مترجم، ج۱، ص۲۴۷ و امام صادق (ع)، اصول کافی، ج۱، ص۲۴۷.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ ﴿وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا﴾ و ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا﴾.
- ↑ المحامی، احمد حسین یعقوب، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۸۹.
- ↑ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) أَخِي وَ وَصِيِّي وَ مُوَالاتُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهَا عَلَيَّ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي هُمُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ». رسول خدا (ص)، حدیث غدیر، نقل از احتجاج طبرسی. رسول خدا (ص): «إن عدة الخلفاء بعدي عِدَّةَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ»، کنزالعمال، ج۱۲، حدیث ۱۴۹۷۱.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۰۱، حدیت ۹.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۹۲.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۷.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۳۴.
- ↑ امام خمینی، شؤون و اختیارات ولی فقیه، ص۵۷.
- ↑ امام خمینی، کتاب البیع، ج۲، ص۴۶۹.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۷۲-۸۴.