پیام‌های اخلاقی عاشورا

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آزادگی

حضرت علی (ع) در جایی می‌فرماید: «آیا هیچ آزاده‌ای نیست که این نیم‌خورده (دنیا) را برای اهلش واگذارد؟ یقیناً بهای وجود شما چیزی جز بهشت نیست، پس خود را جز به بهشت نفروشید»[۱].

آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خودش را بشناسد و تن به پستی و ذلت و حقارت و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزش‌های انسانی ندهد.

نهضت عاشورا، جلوه بارزی از آزادگی در مورد امام حسین (ع) و خاندان و یارانش است که بعضی از موارد آن به عنوان نمونه اشاره می‌شود

وقتی می‌خواستند به زور از آن حضرت برای یزید بیعت بگیرند با رد درخواست آنها این گونه فرمودند: «نه به خدا سوگند، نه دست ذلّت به آنان می‌دهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنها می‌شوم»[۲].

صحنه کربلا نیز جلوه دیگری از این آزادگی بود، آن حضرت از میان دو امر؛ یعنی شمشیر یا ذلت مرگ با افتخار را پذیرفت و فرمود: «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»[۳].

روح آزادگی امام (ع) سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمین افتاده بود به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمه‌ها فریاد برآورد: «اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی‌هراسید، لااقل در دنیای خود آزاده باشید»[۴].

فرهنگ آزادگی در میان یاران امام هم کاملاً مشهود بود، حتی «مسلم» پیشاهنگ نهضت حسینی در کوفه نیز هنگام رویارویی با سپاه ابن زیاد رجز می‌خواند که: «هرچند که مرگ را چیز ناخوشایند می‌بینیم، ولی سوگند خورده‌ام که جز با آزادگی کشته نشوم»[۵].

جالب آن‌که همین شعار و رجز را عبدالله پسر «مسلم» در روز عاشورا هنگام نبرد با دشمنان می‌خواند و این نشان دهنده پیوند فکری مرامی این خانواده بر اساس آزادگی است. مصداق بارز دیگری از آزادگی، حر بن یزید ریاحی است و همین صفت او را از دوزخ نجات داد و راهی بهشت کرد و چون به شهادت رسید سیدالشهدا (ع) بر بالینش حاضر شد و او را حر و آزاده خطاب کرد و فرمود: «تو آزاده‌ای، همان‌گونه که مادرت نامت را حر گذاشت»[۶].

اگر آزادی خواهان در راه استقلال و رهایی از ظلم می‌جنگند، در سایه همین آزادگی است که ارمغان عاشورا برای همیشه تاریخ است[۷].

ایثار

در صحنه عاشورا نخستین ایثارگر خود حضرت بود که حاضر شد جان خود را فدای دین خدا کند و رضای او را بر همه چیز برگزیند، اصحاب آن حضرت نیز هر کدام ایثارگرانه جان خویش را فدای امام خویش کردند.

اظهارهای یاران امام در شب عاشورا مشهور است، یک به یک برخاستند و آمادگی خود را برای جانبازی و ایثار خود در راه امام (ع) اظهار کردند؛ به عنوان نمونه، به این سخن «مسلم بن عوسجه» اشاره می‌کنیم که به امام (ع) فرمود: «هرگز از تو جدا نخواهم شد، اگر سلاحی برای جنگ با آنان نداشته باشم با سنگ با آنان خواهم جنگید تا همراه تو به شهادت برسم»[۸].

حضرت زینب (س) عصر عاشورا هنگام حمله سپاه کوفه به خیمه‌ها، چون دید شمر با شمشیر آخته قصد کشتن امام سجاد (ع) را دارد، فرمود: کشته نخواهد شد، مگر آن‌که من فدای او شوم»[۹].

جلوه بارز ایثار در واقعه عاشورا حضرت ابوالفضل (ع) بود؛ علاوه بر آن‌که امان‌نامه ابن زیاد را رد کرد و شب عاشورا نیز اظهار کرد: «هرگز از تو دست نخواهم کشید خدا نیاورد زندگی پس از تو را»[۱۰].

روز عاشورا نیز وقتی با لب تشنه وارد شریعه فرات شد، با یادآوری کام تشنه امام حسین (ع) ایثارگری و فداکاری به او اجازه نوشیدن آب نداد و با لب تشنه به شهادت رسید. و نمونه‌های بسیار زیاد دیگر که این مختصر، گنجایش بیان تمام آنها را ندارد[۱۱].

توکل

امام حسین (ع) در آغاز حرکت خویش از مدینه تنها با توکل بر خدا این راه را برگزید و در تمام مسیر تنها تکیه‌گاهش خدا بود، حتی توکلش بر یاران همراه هم نبود. از این رو از آنان خواست که هر کس می‌خواهد برگردد و همین توکل باعث شد هیچ پیشامدی نتواند در عزم او خلل وارد کند.

در وصیتی که به برادرش محمد بن حنفیه در آغاز حرکتش از مدینه داشت، ضمن بیان انگیزه و هدف خویش از قیام در پایان فرمود: ﴿مَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ[۱۲][۱۳] و یا در خطبه‌هایی که در روز عاشورا ایراد نمود، جمله ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ[۱۴][۱۵] را بیان کرد که بیانگر همین روحیه است[۱۶].

جهاد با نفس

خود ساختگی و جهاد با نفس زیربنای جهاد با دشمن بیرونی است و بدون آن، این همه بی‌ثمر ایسته و کربلا سرشار از این مجاهدت‌هاست. نافع بن هلال همسری داشت که نامزد بود و هنوز عروسی نکرده بود، در کربلا هنگامی که می‌خواست برای نبرد به میدان برود همسرش دست به دامان او شد و گریست. این صحنه کافی بود که هر جوانی را متزلزل کند و انگیزه جهاد را از او سلب نماید، ولی او با آن‌که امام نیز از او خواست که شادی همسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد، بر این محبت دنیوی و غریزی غلبه یافت و گفت: «ای پسر پیامبر! اگر امروز تو را یاری نکنم، فردا جواب پیامبر را چه بدهم؟» جنگید تا شهید شد»[۱۷].[۱۸]

شجاعت

شجاعت عاشوراییان، ریشه در اعتقادشان داشت، آنان که به عشق شهادت می‌جنگیدند از مرگ ترس نداشتند تا در مقابله با دشمن سست شوند و به همین دلیل لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان می‌گریختند و چون توان مبارزه فردی را با آنها نداشتند به طور جمعی حمله کرده و آنها را به شهادت می‌رساندند.

یکی از راویان حوادث کربلا حمید بن مسلم می‌گوید: «به خدا سوگند! هیچ محاصره‌شده‌ای در انبوه مردم ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و چون حسین بن علی قویدل و استوار و شجاع باشد»[۱۹].[۲۰]

صبر و استقامت

آنچه حماسه کربلا را ماندگار و جاودانه کرد، روحیه مقاومت و صبر امام حسین (ع) و یاران و همراهان او بود. حضرت در یکی از منزلگاه‌های میان راه این‌گونه فرمود: «صبر و مقاومت کنید ای بزرگ‌زادگان! چراکه مرگ شما را از رنج و سختی عبور می‌دهد و به سوی بهشت گسترده و نعمت‌های همیشگی می‌رساند»[۲۱].

در شب عاشورا به خواهرش زینب و دیگر بانوان توصبه فرمود: «این قوم جز به کشتن من راضی نمی‌شوند، اما من شما را به تقوای الهی و صبر بر بلا و تحمل مصیبت وصیت می‌کنم»[۲۲].

از زمزمه‌های حضرت در آخرین لحظات زندگی در گودال قتلگاه، صبر بر قضای الهی به گوش می‌رسید[۲۳].[۲۴]

عزت و افتخار

امام (ع) و خاندان و اصحاب حضرت در مواقع و مواطن مختلف عزت و افتخار، خود را در عمل و گفتار به منصه ظهور رساندند و در مقابل، ذلت و خواری یزید و دودمان ناپاکش را اثبات کردند که نمونه‌های آن بی‌شمار است: وقتی والی مدینه بیعت با یزید را به حضرت پیشنهاد کرد، حضرت ضمن رد آن، با ذلیلانه شمردن آن این‌گونه فرمود: «کسی همچون من با شخصی چون او بیعت نمی‌کند»[۲۵]. در جای دیگر با رد پیشنهاد تسلیم شدن فرمود: «همچون ذلیلان دست بیعت با شما نخواهم داد»[۲۶].

در خطابه پرشور دیگری در کربلا به سپاه کوفه فرمود: «ابن زیاد مرا میان کشته شدن و ذلت مخیر کرده و هیهات! که من جانب ذلت را بگیرم، این را خدا و رسول و دامن‌های پاک و جان‌های غیرت‌مند و باعزت نمی‌پذیرد»[۲۷].

این روحیه در فرزندان، برادران و یاران حضرت نیز نمودی آشکار داشت که از جمله آنها رد امان‌نامه ابن زیاد توسط قمر بنی‌هاشم و برادرانش می‌باشد. خاندان حضرت نیز عزت خود را پس از عاشورا در قالب اسارت حفظ کردند و کم‌ترین حرف یا عکس‌العملی که نشان دهنده ذلت و خواری آنها باشد از خود نشان ندادند. حضرت زینب (س) سخنان تحقیرآمیز ابن زیاد را در کوفه و گستاخی‌های یزد را در شام با عزت و سربلندی جواب داد و آنها را به محاکمه کشانید، در خطبه بلیغی خطاب به یزید این‌گونه فرمود: «ای یزید! خیال کرده‌ای با اسیر کردن ما و به این سو و آن سو کشیدن ما خفیف و خوار می‌شویم و تو کرامت و عزت می‌یابی؟... به خدا سوگند! نه یاد ما محو می‌شود و نه وحی ما می‌میرد و نه ننگ این جنایت از دامان تو زدوده می‌شود»[۲۸].[۲۹]

عفاف و حجاب

نهضت عاشورا برای احیای ارزش‌های دینی بود و از جمله آنها حفظ حجاب و عفاف زن مسلمان است، سید بن طاووس می‌گوید: شب عاشورا امام حسین (ع) در گفت‌وگو با خانواده‌اش آنان را به حجاب و عفاف و خویشتن‌داری توصیه کرد.

دختران و خواهران امام (ع) مواظب بودند تا حریم عفاف اهل بیت پیامبر تا آنجا که می‌شود، حفظ و رعایت شود. اُم کلثوم (ع) به مأمور اسیران فرمود: «وقتی ما را وارد شهر دمشق می‌کنید از دری وارد کنید که تماشاچی کمتری داشته باشد»[۳۰]. و از آنان درخواست کرد که سرهای شهدا را از میان کجاوه‌های اهل بیت فاسله بدهند، تا نگاه مردم به آنها باشد و حرم رسول خدا را تماشا نکنند و فرمود: «از بس مردم ما را در این حال تماشا کردند، خوار شدیم»[۳۱].

یکی از اعتراض‌های شدید حضرت زینب (س) به یزید این بود: «آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرم‌سرا پوشیده نگاه داشته‌ای و دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر می‌گردانی، حجاب آنها را هتک کرده، چهره‌هایشان را در معرض دید همگان قرار داده‌ای که دور و نزدیک به صورت آنها نگاه کنند؟!»[۳۲].[۳۳]

عمل به تکلیف

امامان شیعه در شرایط مختلف اجتماعی طبق تکلیف عمل می‌کردند و در این راه هیچ چیز نمی‌توانست آنها را از آن منع کند. حادثه عاشورا نیز یکی از جلوه‌های بارز عمل به وظیفه بود و این را امام حسین (ع) و خاندان و اصحاب او در کردار و گفتار به اثبات رساندند.

حضرت وقتی می‌خواست از مکه به سوی کوفه خارج شود، در جواب ابن عباس که او را از رفتن به سوی عراق برحذر می‌داشت، فرمود: «با آن‌که می‌دانم تو از روی خیرخواهی و شفقت چنین می‌گویی، اما من تصمیم خود را گرفته‌ام»[۳۴].

وقتی دو نفر از سوی والی مکه برایش امان‌نامه آوردند تا از ادامه سفر خودداری کند به آنها فرمود: «در خواب پیامبر خدا را دیدم، به چیزی فرمان یافتم که به سوی آن خواهم رفت چه زیانم باشد چه سودم»[۳۵].[۳۶]

غیرت

یکی از خصلت‌های پسندیده، غیرت است و خداوند نیز بندگان غیرت‌مند خود را دوست دارد.

در حادثه عاشورا جوانان بنی‌هاشم پیوسته اهل بیت حضرت را در طول سفر در خیمه‌ها محافظت می‌کردند، شب‌ها با حراست آنها - به ویژه قمر بنی‌هاشم - زنان حرم آسوده و بی‌هراس می‌خفتند.

خود حضرت نیز تا وقتی که زنده بود، نتوانست تحمل کند که نامردان به حریم ناموس او نزدیک شوند تا جایی که نوشته‌اند: حضرت در حمله‌های خود نقطه‌ای در میدان نبرد انتخاب کرده بود که نزدیک خیام حرم باشد تا در صورت حمله دشمن کسی متعرض مخدرات نشود.

در واپسین لحظات هم که مجروح بر زمین افتاده بود، وقتی شنید که گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمه‌ها و تعرض به زنان و کودکان را دارند بر سرشان فریاد برآورد: «ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از معاد نمی‌ترسید، لااقل در دنیا آزادمرد باشید... من با شما می‌جنگم و شما با من می‌جنگید، به زنان که نباید تعرض کرد! تا وقتی من زنده‌ام طغیان‌گرانتان را از تعرض به حرم من باز دارید»[۳۷].[۳۸]

فتوت و جوانمردی

امام حسین (ع) و یارانش زیباترین جلوه‌های جوانمردی و فتوت را در حماسه عاشورا از خود نشان دادند، چه با حمایتشان از حق، چه با جانبازی در رکاب امام خویش تا شهادت و چه در برخورد انسانی با دیگران حتی دشمنان. در کوفه وقتی «هانی» را به اتهام پنهان کردن «مسلم» در خانه‌اش دستگیر کرده و به دارالاماره بردند، ابن زیاد از او خواست که «مسلم» را تحویل دهد، ولی او این را نامردی دانست و در جواب گفت: «به خدا سوگند! هرگز او را نخواهم آورد، آیا مهمان خود را بیاورم و تحویل دهم تا او را بکشی؟ به خدا قسم! اگر تنهای تنها و بدون یاور هم باشم، او را تحویل نخواهم داد تا در راه او کشته شوم»[۳۹].

در مسیر، وقتی امام (ع) با لشکر حر برخورد کرد وقتی یکی از اصحایش پیشنهاد کرد که اینان گروه اندکند و جنگ با اینها آسان‌تر از نبرد با گروه‌هایی است که بعداً می‌آیند، در جواب فرمود: «من شروع به جنگ نمی‌کنم»[۴۰].

و صحنه دیگر آب دادن به سپاه تشنه حر بود که حضرت حتی آن‌که از همه دیرتر رسیده بود را سیراب کرد»[۴۱].[۴۲]

مواسات

یکی از زیباترین خصلت‌های اخلاقی، مواسات؛ یعنی غم‌خواری و همدردی و یاری کردن دیگران است. از جلوه‌های بارز مواسات در حادثه عاشورا، صحنه‌ای است که میان بنی‌هاشم و دیگر یاران امام (ع) پیش آمد و هر گروه حاضر بودند پیش‌مرگ دیگری شوند. در شب عاشورا حضرت ابوالفضل (ع) در خیمه بنی‌هاشم این‌گونه ایراد سخن کرد: «فردا صبح، شما نخستین گروهی باشید که به میدان می‌روید، ما پیش از آنان به استقبال مرگ می‌رویم تا مردم نگویند اصحاب را جلو فرستادند.».. و بنی‌هاشم هم برخاستند و شمشیرها را کشیدند و گفتند: «ما هم با تو هم‌عقیده‌ایم»، از طرف دیگر، در خیمه اصحاب حبیب بن مظاهر سخنرانی کرده و در ضمن سخنانش گفت: «صبح که شد، شما اولین نفراتی باشید که به میدان می‌روید، ما زودتر به مبارزه می‌پردازیم، مبادا که یکی از بنی‌هاشم خون‌آلود شود، در حالی که هنوز جانی در بدن و خونی در رگ داریم! تا مردم نگویند سروران خویش را به جنگ فرستادند و از فداکاری مضایقه کردند» و بعد همه با شمشیرهای آخته گفتند: «ما با تو هم‌عقیده‌ایم»[۴۳].[۴۴]

وفا

وقتی به صحنه عاشورا می‌نگریم، در یک طرف مظاهر برجسته‌ای از وفا را می‌بینیم و در سوی دیگر، نمونه‌های زشتی از عهدشکنی و بی‌وفایی، شب عاشورا سیدالشهدا (ع) وقتی با اصحاب خود صحبت می‌کند، وفای آنان را می‌ستاید و می‌فرماید: «من باوفاتر و بهتر از اصحابم، اصحابی نمی‌شناسم»[۴۵].

شهدای کربلا جان‌بازی در رکاب آن حضرت را وفای به عهد می‌دانستند، عمرو بن قرظه روز عاشورا خود را در برابر شمشیرها و تیرهای دشمن قرار می‌داد تا به امام آسیبی نرسد، آن قدر جراحت برداشت که بی‌تاب شد، آن‌گاه رو به حضرت کرد و پرسید: «ای پسر پیامبر! آیا وفا کردم؟»، امام فرمود: «آری تو در بهشت پیش روی منی و زودتر به بهشت می‌روی، سلام مرا به پیامبر برسان»[۴۶].

و در زیارت امام حسین (ع) خطاب به آن حضرت می‌گوییم: «أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ»[۴۷].

منابع

پانویس

  1. بحارالانوار، ج۱، ص۱۴۴.
  2. العوالم (الامام الحسین (ع))، ص۲۵۱.
  3. الاحتجاج، ج۲، ص۲۴.
  4. کلمات الامام الحسین، ص۵۰۴.
  5. مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۴۴.
  6. بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۴.
  7. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۶۱.
  8. الارشاد، ج۳، ص۹۲.
  9. مسند الامام الشهید، ج۲، ص۲۰۱.
  10. مسند الامام الشهید، ج۱، ص۵۱۵؛ الارشاد، ج۲، ص۹۱.
  11. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۶۴.
  12. «و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره هود، آیه ۸۸.
  13. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۹-۳۳۰.
  14. «من به خداوند -پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کرده‌ام» سوره هود، آیه ۵۶.
  15. بحارالانوار، ج۴۴، ص۹.
  16. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۶۵.
  17. کلمات الامام الحسین (ع)، ص۴۴۷.
  18. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۶۶.
  19. الارشاد، ج۲، ص۱۱۱.
  20. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۶۶.
  21. بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۹۷.
  22. کلمات الامام الحسن (ع)، ص۴۰۰.
  23. کلمات الامام الحسن (ع)، ص۵۱۰.
  24. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۶۷.
  25. العوالم، (الامام الحسین (ع))، ص۱۷۴.
  26. مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۲۴.
  27. الاحتجاج، ج۲، ص۲۴ -۲۵.
  28. الاحتجاج، ج۲، ص۳۷.
  29. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۶۸.
  30. بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۲۷.
  31. بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۲۷.
  32. الاحتجاج، ج۲، ص۳۵.
  33. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۶۹.
  34. کلمات الامام الحسین (ع)، ص۳۰۸ و ۳۲۱.
  35. الارشاد، ج۲، ص۶۹.
  36. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۷۱.
  37. کلمات الامام الحسین (ع)، ص۵۰۴.
  38. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۷۱.
  39. مسند الإمام الشهید، ج۱، ص۳۲۱-۳۲۲.
  40. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۰.
  41. الارشاد، ج۲، ص۷۸.
  42. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۷۲.
  43. کلمات الامام الحسین (ع)، ص۴۰۹.
  44. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۷۳.
  45. الارشاد، ج۲، ص۹۱.
  46. بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۲.
  47. غیوری، سید مجتبی، مقاله «امام حسین و تربیت دینی»، فرهنگ عاشورایی ج۷ ص ۷۴.