سبب شهادت حضرت فاطمه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در اصل شهادت فاطمه زهرا (س) جای تردیدی وجود ندارد. در صحیحیه علی بن جعفر از امام کاظم (ع) از حضرت فاطمه (س) با وصف صدیقه شهیده یاد شده است[۱]. در روایات دیگری به کشته شدن حضرت زهرا (س) اشاره شده است و قاتل حضرت و کسانی که به هر نحوی در این امر دخالت داشته یا بدان راضی بوده‌اند، لعنت شده‌اند[۲]. و کیفر سخت قاتل یا قاتلان حضرت در روز قیامت نیز بازگو شده است[۳].

بنا بر روایتی، کیفیت شهادت حضرت فاطمه (س) در صحیفه‌ای به املای پیامبر و خط علی (ع) پیش‌گویی شده و ابن عباس آن را دیده است[۴]. در پاره‌ای از روایات، به صراحت سبب وفات آن حضرت، ضربتی دانسته شده است که به سقط جنینی انجامید که نامش محسن (ع) بود[۵]. بنابه روایت ابوبصیر از امام صادق (ع)، سبب وفات حضرت فاطمه زهرا (س) ضربت غلاف شمشیر قنفذ (غلام عمر) بود که به دستور ارباب خود این کار را کرد و با این ضربت، حضرت زهرا (س) محسن را سقط و به شدت بیمار شد[۶].

در روایت دیگری از امام صادق (ع)، اشاره شده که رحلت حضرت فاطمه زهرا (س) بر اثر ضربتی بود که در هنگام ورود بی‌اجازه به منزلش بر او وارد شد[۷].

هجوم به خانه حضرت فاطمه (س) در سه مرحله انجام شد. بار اول عمر با گروهی، برای بیرون راندن کسانی که حاضر به بیعت با ابوبکر نبودند به خانه فاطمه زهرا (س) رفت. این مرحله با مناظره مهاجمان و حضرت علی (ع) و حامیان وی پایان یافت. حضرت درباره حق خود برای امامت استدلال آورد و حامیان خلیفه اشکالاتی از جمله جوان بودن حضرت را طرح کردند[۸]. در این راستا دوازده تن از بدریان به درخواست علی (ع) بر سخن پیامبر در کنار غدیر خم گواهی دادند[۹].

با بالا گرفتن گفتگو، عمر از ترس اینکه سخن علی (ع) مؤثر بیفتد جلسه را به پایان برد و علی (ع) در خانه ماند و به جمع‌آوری قرآن مشغول شد[۱۰]. چند روز پس از هجوم اول، هجوم دوم اتفاق افتاد که در آن تهدید به آتش زدن خانه و درگیری زبیر با مهاجمان اتفاق افتاد و همه افراد خانه به جز اهل بیت (هم) از خانه خارج شدند و بنا به نقلی همه به جز علی (ع) بیعت کردند[۱۱]. هرچند که بنا به نقلی آمده که بنی‌هاشم و امام علی (ع) تا زمان زنده بودن فاطمه زهرا (س) بیعت نکردند[۱۲].

اما در هجوم سوم، آتش افروخته در خانه سوخت و دود وارد خانه شد و حضرت فاطمه زهرا (س) برای جلوگیری از ورود مهاجمان که پشت درب ایستاده بودند، صدمه‌های جسمانی بسیاری دید که به بیماری و شهادت ایشان منجر شد. مهاجمان در خانه را شکستند و به زور وارد منزل شدند و علی (ع) را کشان کشان برای بیعت با ابوبکر به مسجد بردند[۱۳].

در این هجوم تعداد حمله کنندگان را سیصد تن تخمین زده‌اند که اسامی برخی از آنها در کتب تاریخی ضبط شده است. حتی شیخ طوسی می‌نویسد: از جمله امور مشهوری که شیعه هیچ اختلافی در مورد آن ندارد، این است که عمر ضربه‌ای به فاطمه (س) زد که فرزند خود (محسن) را سقط کرد و روایت آن نزد عامه نیز مشهور است[۱۴].

شهرستانی هم که از علمای اهل سنت است، از نظام نقل می‌کند: عمر در روز بیعت ضربه‌ای به فاطمه (س) زد، تا اینکه جنین خود را سقط کرد[۱۵].

با این حال مسعودی هم در نقلی دیگر می‌گوید: گروهی را به منزل علی (ع) فرستادند. آنها بر خانه آن حضرت هجوم بردند. درب خانه آن حضرت را سوزاندند. او را با زور و اجبار بیرون آوردند. فاطمه (س) را به وسیله درب، فشار دادند تا اینکه محسن را سقط کرد[۱۶].

در روایت آمده است که تعداد مهاجمین ۳۰۰ نفر بوده‌اند[۱۷]. حضرت زهرا (س) در اثر لطمه‌هایی که از این هجوم بی‌امان دید، بیمار شد و حتی دیگر به آزاردهندگان اجازه ملاقات نداد[۱۸].

ابوبصیر از ابی عبدالله (ع) نقل کرده است: سبب وفات حضرت فاطمه (س) این بود که قنفذ - که برخی او را غلام ابوبکر یا عمرو ابن اثیر او را قنفذ بن عمر بن جدعان دانسته که از اصحاب پیامبر بوده و عمر ولایت مکه را به او داد و سپس او را عزل کرد[۱۹] - با سر غلاف شمشیر بر او زد که محسن را سقط کرد. در اثر آن به بیماری شدیدی مبتلا گردید و اجازه نداد کسانی که او را آزرده‌اند به نزد او آیند[۲۰].

در احتجاج حضرت امام حسن (ع) بر معاویه و اصحابش آمده است که آن حضرت به مغیرة بن شعبه فرمود: تو آن کسی هستی که فاطمه (س) - دختر رسول خدا - را مورد ضرب و شتم قرار دادی تا اینکه او را خون‌آلود نمودی و او کودک خود را سقط کرد. این عمل تو به انگیزه خوار کردن رسول خدا و مخالفت تو با امر او بود. حرمت او را هتک نمودی، در حالی که رسول خدا فرموده بود: فاطمه جان! تو سیده زنان اهل بهشت هستی. سوگند به خدا مسیر تو به سوی آتش خواهد بود[۲۱].

پیامبر (ص) فرمود: من هرگاه زهرا (س) را مشاهده نمایم، یاد می‌کنم از مصائبی که بعد از او بر من وارد می‌شود. گویا می‌بینم که عزت او را در هم شکسته‌اند. حق او غصب گردیده، پهلوی او شکسته، جنین او سقط شده است. فریاد می‌زند یا محمداه! پس به او جواب داده نشود. می‌گوید به فریادم برسید ولی به فریاد او نرسیدند[۲۲].

در روایتی آمده است که عبدالله بن سنان از ابی عبدالله (ع) نقل کرده است که علی (ع) به فاطمه (س) فرمود: نزد ابوبکر برو، او از عمر نرم‌تر است. به او بگو که بر جایگاه پدرم نشسته‌ای و خود را خلیفه او می‌دانی، فدک را به من واگذار کن. پس فاطمه (س) نزد ابوبکر آمد و فدک را طلب کرد. ابوبکر نیز نوشته رد فدک را به او داد. فاطمه (س) در حالی که نامه فدک را با خود داشت بیرون آمد. با عمر برخورد کرد. عمر گفت: ای دختر محمد! این نوشته‌ای که با توست، چیست؟ فاطمه (س) فرمود: نامه‌ای است که ابوبکر درباره رد فدک نوشته است.

عمر گفت: او را به من بده. حضرت فاطمه (س) از دادن نامه امتناع ورزید. پس عمر با پایش لگدی به فاطمه (س) زد. به طوری که به سبب آن فرزندش را سقط کرد. سپس به او سیلی زد. گویا می‌بینم که گوشواره از گوشش افتاد. آن‌گاه نامه را گرفته و پاره کرد[۲۳].

حضرت فاطمه زهرا (س) هم فرمود: نوشته‌ام را پاره کردی، خدا شکمت را پاره کند. پس از آن عمر نزد ابوبکر آمد و گفت: برای فاطمه (س) میراث پدرش را نوشتی و به دستش دادی. اگر اعراب با تو بجنگند، مخارجش را از کجا تأمین می‌کنی؟[۲۴].

امام صادق (ع) فرمود: بر اثر ضرباتی که قنفذ بر پیکر نازنین زهرا (س) وارد ساخت، سقط جنین کرد. بدان علت پیوسته رنجور و ضعیف گشت تا اینکه به طور رسمی بستری شد و در خانه خوابید[۲۵]. درباره علت سقط آمده که در اثر ضربه غلاف شمشیر قنفذ[۲۶] یا لگد عمر[۲۷].

شیخ مفید و شیخ طوسی و شیخ کلینی به سندهای معتبر از حضرت امام زین‌العابدین و امام حسین (ع) روایت کرده‌اند: هنگامی که فاطمه (س) بیمار شد، به حضرت امیرالمؤمنین وصیت نمود که مردم را بر احوال او مطلع نگرداند و مریض بودنش را به هیچ کس نگوید. پس حضرت به وصیت او عمل نمود و خود متوجه پرستاری او بود. اسماء بنت عمیس به آن حضرت کمک می‌کرد و احوال او را پنهان می‌داشتند[۲۸]. فاطمه (س) تا لحظه وفات هم نگران همسر خود بود. آمده است آن زمان که حضرت علی (ع) به وصیت‌های حضرت فاطمه (س) گوش فرا می‌داد، دید که حضرت زهرا (س) از اشک‌های او می‌گرفت و به بدن خود می‌مالید. حضرت فرمودند: ای دختر رسول خدا، چرا چنین می‌کنی؟ گفت: از پدرم پیغمبر گرامی شنیدم که فرمود: هرگاه اشک چشم مظلوم به بدن انسانی برسد، آن بدن از آتش دوزخ محفوظ است. من مظلوم‌تر از تو سراغ ندارم[۲۹].

ابن عباس روایت کرده است که وصیت نامه کتبی زیر از حضرت زهرا (س) به دست آمده است: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ این وصیت‌نامه فاطمه (س) دختر رسول خداست. به یگانگی خدا شهادت می‌دهم و شهادت می‌دهم که محمد (ص) رسول خداست. بهشت و دوزخ حق است. در وجود قیامت شک نیست. خدا مردگان را مبعوث می‌کند. یا علی، خدا مرا همسر تو قرار داد تا در دنیا و آخرت با هم باشیم. اختیارم در دست توست. یا علی، در شب مرا غسل بده. کفن کن و حنوط کن. به خاک بسپار و به احدی اطلاع نده. اکنون با تو وداع می‌کنم. «وَ أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِيَ السَّلَامَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ به فرزندانم که تا روز قیامت به وجود می‌آیند، سلام می‌گویم»[۳۰].

هنگامی که روز مرگ فاطمه (س) فرا رسید، دچار تب و سردرد نشد، بلکه دست دو پسر خود حسن و حسین (ع) را گرفت و با خود به زیارت مرقد شریف پیامبر خدا برد. ایشان را در آنجا نشانید. خود ایستاد و دو رکعت نماز در میان قبر مطهر و منبر آن حضرت به جای آورد. آن‌گاه کودکان خود را به سینه فشرد و در آغوش گرفت. به ایشان گفت: ای پسرانم، قدری همین جا نزد پدرتان بنشینید. علی (ع) نیز در آن هنگام در مسجد سرگرم نماز بود[۳۱]. درباره روز شهادت حضرت زهرا (س)، اقوال مختلفی وجود دارد که مشهورترین قول، سوم جمادی الآخر است[۳۲].

به سبب اختلاف‌هایی که در جوامع شیعی در روز شهادت حضرت یعنی بین اوایل جمادی الاولی و اوایل جمادی الآخری وجود دارد این روزها را ایام فاطمیه به حساب آورده و مراسم عزا بر پا می‌نمایند[۳۳].

عوامل شهادت فاطمه (س)

عموماً معتقدند که فاطمه زهرا (س) در سال یازدهم هجری رحلت نموده است؛ زیرا رحلت رسول اکرم نیز در اوایل سال یازده از هجرت بوده و دخترش نیز بیش از چند ماه پس از او زندگی نکرده است. زهرا (س) هفتاد و پنج یا نود و پنج روز پس از رحلت جانگداز پدر بزرگوارش رسول اکرم نخستین فرد از اهل بیت بود که به پدر پیوست[۳۴].

حاکم نیشابوری هم از عایشه نقل می‌کند: کان بین النبی و بین فاطمة شهرین؛«بین وفات رسول خدا و وفات فاطمه (س) دو ماه فاصله بود»[۳۵]. قرائن و اخبار حکایت از شهادت مظلومانه حضرت زهرا (س) دارد. فاطمه (س) پدر را در کاخی از در سفید در خواب دید. پیامبر به دخترش گفت: «هَلُمِّي إِلَيَّ يَا بُنَيَّةِ فَإِنِّي إِلَيْكِ مُشْتَاقٌ»؛ «دخترم به سوی من بیا که مشتاق دیدار توام».

«فَقُلْتُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَشَدُّ شَوْقاً مِنْكَ إِلَى لِقَائِكَ»[۳۶]؛ «گفتم: من به دیدار تو اشتیاق بیشتری دارم».

پیامبر فرمود: «أَنْتِ اللَّيْلَةَ عِنْدِي»؛ «امشب نزد من خواهی بود». پیامبر اکرم (ص) در روایتی که از امام صادق (ع) نقل شده است، فرمود: کسی که پس از من بر دخترم فاطمه (س) ستم روا دارد و حق او را غصب کند و او را به قتل برساند، ملعون است[۳۷].

ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل کرده: سبب وفات حضرت همانا آن بود که قنفذ غلام عمر (در روایت تعبیر به «الرجل» شده است) به اشاره او با نوک تیز غلاف شمشیر به حضرت زد که محسنش را سقط نمود و پس از این واقعه به مرضی شدید و جانکاه دچارشد و به بستر بیماری افتاد و به فردی از آزاردهندگانش رخصت دیدار نداد[۳۸]. به تصریح روایت منقول از امام باقر (ع)، علت اصلی بیماری و رحلت فاطمه (س) ضربتی بود که به هنگام یورش مهاجمان بر پیکرش وارد شد و در اثر آن فرزندش محسن را سقط کرد[۳۹].

شهرستانی می‌نویسد: عمر در روز بیعت چنان ضربه‌ای به شکم فاطمه (س) زد که او جنین خود محسن (ع) را سقط کرد[۴۰].

ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت می‌کند که قنفذ، غلام عمر بنا به فرمان سرور خود (عمر) باغلاف شمشیر، وی را زد؛ او محسن را انداخت و به همین خاطر، بیماری سختی گرفت و به هیچ کس از آن کسانی که او را آزار و اذیت نموده بودند، اجازه نداد که به نزد او آیند[۴۱].

مقدس اردبیلی می‌گوید: از مطاعن او که با همه طعن‌ها برابر است، این است که چون به حکم او آتش بردند که خانه فاطمه زهرا (س) را بسوزانند، دیدند و دانستند که فاطمه (س) در پشت در نشسته است ولی با این حال حکم به زدن او کرد و درب را به شکمش زد و غلام او تازیانه بر کتفش زد که از آن جهت فرزندش سقط شد و اثر آن مدتی باقی ماند و به همان سبب بیمار شد و رحلت کرد[۴۲]. در این باره آمده است که فاطمه (س) درب خانه را از پشت به دست گرفته مانع از داخل شدن آنان شد. آن‌گاه عمر با پای خود بر درب ضربتی زد و آن را گشود که بر شکم حضرت خورد و جنینش را که محسن نام داشت، سقط نمود[۴۳].

علامه مجلسی هم در روایتی نقل کرده است که خلیفه دوم، فاطمه زهرا (س) را با تازیانه زد و او در اثر همین ضربت رحلت کرد. وقتی که از دنیا رفت، جای تازیانه همچون حلقه بازوبند روی بازویش باقی بود. فاطمه (س) اجازه نداد که علی (ع) را ببرند تا اینکه او را پشت در فشردند. در اثر این فشار، فرزندش را که رسول خدا محسن نامیده بود، سقط کرد و هم در اثر آن از دنیا رفت[۴۴].

همچنین آمده است: هنگامی که رسول خدا درگذشت و آن ماجرایی که در روز داخل شدن قوم و مردم به خانه‌اش اتفاق افتاد و پسر عمویش امیرمؤمنان را به زور از خانه خارج کردند و آنچه که از جانب آن مرد بر سر او آمد، همان باعث شد که او پسرش را سقط کند و بیندازد و همین سقط علت اصلی بیماری و شهادت دختر رسول خدا بوده است[۴۵]. با این همه سخت‌گیری و ضربات و لطمات جسمی و روحی که هر انسانی را به زانو در می‌آورد، چگونه روح لطیف او آزرده نشود و جسمش به تحلیل نرود.

در روایتی دیگر آمده است: حضرت فاطمه (س) گمان می‌کرد که بدون اجازه او وارد خانه‌اش نخواهند شد؛ به همین خاطر درب را بست و قفل کرد، اما آنان بدون اجازه وارد خانه شدند. عمر کسی را به سوی قنفذ فرستاد که اگر فاطمه (س) میان تو و علی (ع) را فاصله انداخت او را بزن. هنگامی که فاطمه (س) میان قنفذ و شوهرش حائل شد، آن ملعون او را با تازیانه زد. و فاطمه (س) را در پشت چوبه‌های درب قرار داد و آن‌گاه آن را به شدت هُل داد. به همین خاطر استخوان‌های پهلوی او شکست و جنین خود را انداخت. او پیوسته بستری بود تا اینکه در اثر آن به شهادت رسید[۴۶].

طبری هم در دلائل الامامه از ابن مسکان از ابی بصیر از امام صادق (ع) روایت می‌کند که حضرت فرمودند: «سبب وفات فاطمه (س) این بود که قنفذ غلام عمر با آهنی که در انتهای غلاف شمشیر است، ضربه‌ای به سینه او زد و در اثر آن محسن را سقط کرد. به خاطر همین ضربه به شدت بیمار شد»[۴۷].

درباره سخت‌گیری خلیفه دوم بر فاطمه زهرا (س) هم علامه مجلسی با اسناد خود، عهدنامه‌ای را از عمر بن خطاب به معاویه نقل می‌کند که از عملکرد خود پرده می‌دارد. این عهدنامه پس از شهادت حضرت سیدالشهداء به وسیله یزید برای عبدالله بن عمر بن خطاب قرائت شده است. در پشت درب خانه فاطمه (س) فریاد زدم: اگر علی (ع) خارج نشود، با هیزم بسیاری می‌آیم و آتشی بر اهل این خانه افروخته و هر کس را که در آن است می‌سوزانم؛ مگر اینکه علی (ع) بیعت نماید. تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه (س) را زدم. به خالد بن ولید گفتم: تو و مردانمان برای جمع‌آوری هیزم بروید؛ من آن را آتش می‌زنم. فاطمه (س) گفت: ای دشمن خدا و رسول او و امیر مؤمنان. به دستان فاطمه (س) که روی درب گذاشته بود و مانع باز کردن آن می‌شد، ضربه‌ای زدم و درب را هل دادم. فاطمه (س) بر من سخت گرفت و من نیز دو کف دست او را با تازیانه زدم که برایش دردناک بود. صدای ناله و گریه او را شنیدم و خواستم که از درب کنار رفته و فاصله بگیرم (اما در آن لحظه) به یاد کینه‌های علی (ع) و اصرار او در ریختن خون بزرگان عرب (سران مشرکین) و نیرنگ و جادوی محمد (ص) افتادم. به این خاطر با لگد به در کوبیدم؛ به گونه‌ای که احشاء او به چوبه پشت در چسبید. شنیدم که فاطمه (س) فریادی زد که من گمان کردم شهر مدینه زیر و رو شده است و گفت: «آه ای پدر ای رسول خدا! با حبیبه و دختر تو این چنین کردند. آه ای فضه مرا دریاب؛ به خدا قسم آن فرزندی که در شکم داشتم، کشته شد. در حالی که فاطمه (س) به دیوار تکیه داده بود، ناله‌ای همچون ناله زنی که در حال وضع حمل است، از او شنیدم. درب را هل دادم و داخل خانه شدم. فاطمه (س) به گونه‌ای به طرف من آمد که چشمانم را بست (راه دیدم را بست) پس از روی مقنعه چنان سیلی به گونه‌های او زدم که گوشواره‌اش کنده شد و روی زمین افتاد. علی (ع) (به طرف من) خارج شد. هنگامی که متوجه او شدم به سرعت از خانه خارج شدم و به خالد و قنفذ و کسانی که با آن دو بودند، گفتم: از امری بزرگ نجات یافتم»[۴۸].

در روایت دیگری آمده است: جنایت بزرگی را مرتکب شدم که بر جان خود ایمن نیستم. این واقعه در منابع دیگر هم آمده است[۴۹]. بنا به نقل دیلمی از حضرت زهرا (س)، شباهت زیادی با اعتراف خلیفه دوم دارد. حضرت فرمود: هیزم بسیاری پشت درب خانه ما قرار دادند و آتش آوردند تا ما را آتش بزنند؛ دست به چوبه‌های درب خانه گذاشتم و آنان را به خدا و پدرم قسم دادم که از ما دست برداشته و از این امر منصرف شوند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت و با آن به دست من زد. تازیانه چنان بر دست من تأثیر گذارده بود که مانند دستبند شده بود. آن‌گاه با پایش به درب کوبید و آن را به طرف من که باردار بودم، برگردانید. من با صورت به زمین افتادم و در حالی که آتش زبانه می‌کشید با دستش ضربه‌ای به صورت من زد به گونه‌ای که گوشواره‌ام از گوشم افتاد. در آن حال درد زایمان به سراغم آمد و محسن آن کشته بی‌گناه را سقط کردم[۵۰].

اسماء بنت عمیس می‌گوید: فاطمه زهرا (س) فرمود: بسترم را در وسط خانه پهن کن و رویش را به قبله کرد و خوابید و فرمود: من اکنون می‌میرم و خودم را غسل و شستشو داده‌ام، پس هیچ کس مرا عریان نکند، سپس گونه‌اش را به راست گذاشت و از دنیا رفت و قبل از حالت گفته بود که جز من و علی (ع) کسی او را غسل ندهد و من به علی (ع) کمک کردم[۵۱].

علامه مجلسی در شرح حدیث صحیح از حضرت امام کاظم (ع) که می‌گوید: «إِنَّ فَاطِمَةَ (س) صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ» آورده است: این خبر که از متواترات است، دلالت دارد که فاطمه (س) با شهادت از دنیا رفته است[۵۲].

علی بن جعفر از برادرش حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) نقل کرده است که فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ (س) صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ»؛ «به درستی که فاطمه (س) صدیقه و شهیده است»[۵۳].

زهرا (س) که از عملکرد غاصبان خلافت به شدت خشمگین بود و خدا را در این باره به شهادت گرفت، به علی (ع) وصیت فرمود که او را شبانه دفن کنند و احدی از آنان بر جنازه‌اش حاضر نشوند. علی (ع) وصیت همسرش را به دقت اجرا کرد. وقتی مهاجمان کوشیدند تا قبرهایی را که برای گم کردن جای قبر اصلی زهرا (س) کنده شده بود، نبش کنند، علی (ع) قدرتمندانه در مقابلشان ایستاد[۵۴]. این‌سان بود که فاطمه (س) قبر مخفی خود را سمبل مبارزه و حق‌طلبی در طول تاریخ قرار داد. پس سلام بر او روزی که به دنیا آمد و روزی که به شهادت رسید و روزی که دوباره زنده می‌شود تا حقوق از دست رفته خویش را در پیشگاه عدالت الهی مطالبه نماید.

سرانجام پیکر نازنین و بی‌جان فاطمه زهرا (س) چون گنج گران بها، مخفیانه و دور از چشم اغیار در دل شب دفن گردید. در آن حال حزن و اندوه شدیدی بر علی (ع) روی آورد که تحمل آن برای وی بسی مشکل و طاقت‌فرسا بود. از این رو برای تسکین آلام خویش روی خود را به سوی مرقد پاک پیغمبر گردانید و شکایت خود را چنین اظهار داشت: «سلام بر تو ای رسول خدا از جانب من و از سوی دخترت که اکنون زائر توست و در جوارت به خاک سپرده شده است و خداوند او را زودتر از همه به تو ملحق نموده است. ای رسول خدا! صبر و شکیبایی‌ام در فراق دختر برگزیده تو اندک شد و تاب و توانم از دست رفت، اما چاره‌ای نیست جز اینکه برای من با دیدن مصیبت فراق و رحلت تو جای تسلی باقی است؛ زیرا من بودم که تو را در میان قبر نهادم و تو موقعی که روی سینه من بودی قبض روح شدی و من به کتاب خدا پذیرای مصیبت شدم که می‌فرماید: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۵۵]‌. اینک ودیعه‌ای (دخترت) که به دست من سپرده بودی به سوی تو بازگشت و زهرا (س) از دست من ربوده شد. ای رسول خدا! چقدر این آسمان نیلگون و زمین تیره و زشت و بی‌فروغ شدند! غم و اندوه من پایان ندارد و شب من با بیداری خواهد گذشت. این حزن و اندوه از دلم نرود تا اینکه خداوند همان خانه‌ای را که تو در آن اقامت داری برایم برگزیند و مرا به تو ملحق نماید. چه اندوهی که از دل خونین برخیزد و چه حزنی که هیجان انگیز است! چه زود میان ما جدایی افتاد. درد دل خود را به خدا می‌گویم. به همین زودی دخترت به تو خبر خواهد داد که چگونه امت تو برای درهم کوبیدن و شکست وی با هم اجتماع کرده و هم‌دست شدند. تو خود حال ما را از او بپرس و با اصرار از وی بخواه؛ زیرا چه بسیار درد دل‌هایی داشت که چون آتش سوزان در سینه‌اش انباشته بود و راهی برای گفتن آنها نداشت. حالا به شما می‌گویم که خدا هم داوری می‌کند و او بهترین داوران است. ای رسول خدا! سلام بر تو، سلام وداع‌کننده‌ای که نه خشمگین است و نه دلتنگ. اگر از اینجا برگردم به علت ملامت و دلتنگی نیست و اگر بمانم نه به جهت بدگمانی به وعده‌ای است که خداوند به صابران داده است. باز هم صبر مبارک‌تر و نیکوتر است. اگر تسلط چیره شوندگان نبود (که قبر فاطمه (س) را بشناسند) اقامت و درنگ در اینجا را مانند معتکفان لازم می‌شمردم و چون زنان بچه مرده، صدای شیون به آسمان بلند می‌کردم. دخترت در تاریکی شب به طور پنهانی به خاک سپرده شد که فقط خداوند ناظر آن بود. حقش پایمال و از گرفتن ارث ممنوع گردید با اینکه دیر زمانی نگذشته و یاد تو کهنه نگشته است. ای رسول خدا! خداوند مرجع شکایت ما است و ما به وجود تو بهترین تسلیت را داریم. درود خدا بر تو و سلام و رضوانش بر فاطمه (س) باد»[۵۶].

همین روایت در کتاب اهل سنت نیز به این شکل آمده که علی (ع) فرمود: سلام بر تو ای رسول خدا از جانب خود و دخترت که اکنون به سوی تو روی آورده و در جوار تو آرمیده و با شتاب به تو ملحق شده است.

ای رسول خدا! مفارقت دختر برگزیده‌ات، صبرم را کاسته و نیروی تحمل من را ناتوان ساخته است. تنها چیزی که این مصیبت را تخفیف می‌دهد، همان مصیبت بس دشوار و ماتم کمرشکن توست. با دست خود پیکر عزیزت را میان لحد و روی خاک نهادم و روی سینه و گلوگاهم روح شریفت مفارقت نمود: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۵۷]. اکنون امانت باز پس داده شد و ودیعه بازپس گرفته شد، ولی نه اندوهم پایان می‌پذیرد و نه تاریکی شب خوابم را می‌رباید تا خدا آن سرایی را برگزیند که تو در آن جای داری! به زودی دخترت به تو خبر می‌دهد که چگونه امت برای از میان بردن حقش همدست شدند. به خوبی از او بپرس و خبر گیر با اینکه از عهدت چنان نگذشته و یادت از میان نرفته است! سلام بر شما سلام وداع کننده نه سلام کسی که دل برکنده یا از توقف خسته شده است. پس اگر بازگردم از ملامت و خستگی نیست و اگر اقامت گزینم نه از بدگمانی به وعده خدا به صابران است[۵۸]. در زیارتی می‌خوانیم: «السَّلَامُ عَلَى الْبَتُولَةِ الشَّهِيدَةِ ابْنَةِ نَبِيِ الرَّحْمَةِ»؛ «سلام بر بتول شهیده دختر پیامبر رحمت»[۵۹].[۶۰]

منابع

پانویس

  1. کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج۱، ص۴۵۸.
  2. کنزالفوائد، محمدبن علی کراجکی، ص۶۳.
  3. کامل الزیارات، جعفر بن محمد ابن قولویه قمی، ص۵۴۱؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۳۷۳.
  4. کتاب سلیم بن قیس، هلالی عامری، ص۴۳۴.
  5. تبصیر المتنبه، ابن حجر عسقلانی، ج۴، ص۱۲۶۴.
  6. دلائل الامامه، طبری امامی، ص۱۳۴.
  7. کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۵۴۸.
  8. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۱؛ الاحتجاج، شیخ طبرسی، ج۱، ص۹۶.
  9. الاحتجاج، شیخ طبرسی، ج۱، ص۹۶.
  10. الاحتجاج، شیخ طبرسی، ج۱، ص۹۷.
  11. الإمامة والسیاسیة، ابن قتیبة الدینوری، ج۱، ص۱۹۱.
  12. المصنف، عبدالرزاق بن همام صنعانی، ج۵، ص۴۷۲.
  13. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۶، ص۴۸؛ الاختصاص، شیخ مفید، ص۱۱.
  14. تلخیص الشافی، محمد بن حسن طوسی، ج۳، ص۵۶.
  15. الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۵۷.
  16. إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی‌طالب، أبوالحسن علی بن حسین بن علی هذلی مسعودی، قم، انتشارات انصاریان.
  17. عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۲، ص۵۸۰؛ مجمع النورین، أبوالحسن مرندی نجفی، ص۴۱۸.
  18. دلائل الامامة، طبری امامی، ص۱۳۴.
  19. اسد الغابة فی معرفة الصحابه، أبوالحسن ابن اثیر جزری شیبانی، ج۴، ص۲۰۸.
  20. دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۴۵.
  21. الإحتجاج، أبومنصور أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، ج۲، ص۴۰.
  22. ارشاد القلوب، أبو محمد حسن بن محمد دیلمی، ج۲، ص۱۴۲.
  23. الإختصاص، شیخ مفید، ص۱۸۰.
  24. مجموعه مقالات الزهراء، سید عبدالرزاق کمونه حسینی و شیخ علی اکبر نهاوندی، مقاله مقرم، ص۳۵۳.
  25. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۷.
  26. دلائل الامامه، طبری امامی، ص۱۳۴.
  27. نکت الانتصار لنقل القرآن، محمد بن طیب باقلانی، ص۳۶.
  28. جلاء العیون: زندگانی و مصائب چهارده معصوم، محمد باقر مجلسی، ص۲۷۴.
  29. شمه‌ای از حالات چهارده معصوم، علی فلسفی، ص۱۴؛ در سوگ کوثر، حاج یدالله بهتاش، ص۱۵۳.
  30. بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۱۴.
  31. ترجمه فاطمة الزهراء، استاد توفیق أبوعلم، ص۲۴۴.
  32. مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص۷۹۳؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۶.
  33. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص۱۷۹۳.
  34. دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۱۳۴.
  35. مستدرک حاکم، محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، ج۴، ص۱۵۱.
  36. عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۴۹۱.
  37. کنزالفوائد، أبوالفتح محمد بن علی الکراجکی، ج۱، ص۱۴۹-۱۵۰.
  38. دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۴۵.
  39. دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۲۶ و ۲۷.
  40. الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۵۷.
  41. دلائل الإمامة، ص۲۶.
  42. حدیقة الشیعة، احمد بن محمد معروف به مقدس اردبیلی، ص۲۶۵ و ۲۶۶.
  43. جنة العاصمة در تاریخ ولادت و حالات حضرت فاطمه زهرا (س)، سید محمد حسین میرجهانی طباطبایی، ص۲۵۱.
  44. جلاء العیون: زندگانی و مصائب چهارده معصوم، محمدباقر مجلسی، ج۱، ص۱۹۳ و ۱۹۴.
  45. مناقب آل ابی طالب، ابن‌شهرآشوب مازندرانی، ج۳، ص۱۳۲.
  46. کامل بهایی، عمادالدین طبری، ج۱، ص۳۰۴-۳۰۹، کتاب سلیم بن قیس، ص۵۸۵ - ۵۸۸؛ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۸۴-۸۶.
  47. «كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً»؛ دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۴۵؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۰؛ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۶۰.
  48. «يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ، وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِيَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَى الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَيَّ بِوَجْهٍ أَغْشَى بَصَرِي، فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّيْهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى الْأَرْضِ، وَ خَرَجَ عَلِيٌّ، فَلَمَّا أَحْسَسْتُ بِهِ أَسْرَعْتُ إِلَى خَارِجِ الدَّارِ وَ قُلْتُ لِخَالِدٍ وَ قُنْفُذٍ وَ مَنْ مَعَهُمَا: نَجَوْتُ مِنْ أَمْرٍ عَظِيمٍ. وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى: قَدْ جَنَيْتُ جِنَايَةً عَظِيمَةً لَا آمَنُ عَلَى نَفْسِي»؛ نزهه الکرام و بستان العوام، محمد بن حسین رازی، ج۱، ص۳۱۵؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۴.
  49. عوالم العلوم، شیخ عبد الله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۴۰۸؛ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۲۱؛ مأساة الزهراء، سید جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۱۸۱.
  50. ارشاد القلوب، أبومحمد حسن بن محمد دیلمی، ج۲، ص۳۵۸.
  51. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۸۲.
  52. مرآة العقول، محمدباقر مجلسی، ج۵، ص۳۱۸.
  53. اصول کافی، محمد بن اسحاق الکلینی الرازی، ج۱، ص۴۵۸؛ مسائل علی بن جعفر، تحقیق: مؤسسة آل البیت، ص۳۲۵.
  54. بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۷۱.
  55. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  56. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (ع) قَالَ: لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ (س) دَفَنَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) سِرّاً وَ عَفَا عَلَى مَوْضِعِ قَبْرِهَا ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ عَنِ ابْنَتِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ الْبَائِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ الْمُخْتَارُ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ عَفَا عَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ تَجَلُّدِي إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ فِي فُرْقَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فَاضَتْ نَفْسُكَ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي بَلَى وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ لِي أَنْعَمُ الْقَبُولِ ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ وَ أُخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ وَ هَمٌّ لَا يَبْرَحُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْكُو وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اللَّهُ ﴿وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ وَاهاً وَاهاً وَ الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْضَمُ حَقُّهَا وَ يُمْنَعُ إِرْثُهَا وَ لَمْ يَتَبَاعَدِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُقْ مِنْكَ الذِّكْرُ وَ إِلَى اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَكَى وَ فِيكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَحْسَنُ الْعَزَاءِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهَا السَّلَامُ وَ الرِّضْوَانُ»؛ روضة الواعظین، محمد بن حسن فتال نیشابوری، ج۱، ص۱۵۲؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۳.
  57. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  58. الإمام علی بن أبی طالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج۱، ص۳۴۴؛ أعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، عمر رضا کحالة، ص۱۰۰.
  59. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۱۰۰، ص۱۹۸.
  60. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص۱۸۰۰.