یزید بن مهلب بن ابی‌صفره ازدی در تاریخ اسلامی

مقدمه

یزید بن مهلب، سردار مشهور جنگ‌های با خوارج، و فرمانروای قدرتمند خراسان، در سال ۹۶ به حکومت عراق (کوفه و بصره)، و صالح بن عبدالرحمن به امر خراج آن منصوب شدند. سلیمان بن عبدالملک به صالح دستور داد تا همه خاندان ابن عقیل (جد حجاج) را شکنجه کند و به قتل رساند. وی نیز همه کسان حجاج را دستگیر و شکنجه کرد. عبدالملک بن مهلب، برادر امیر عراق، کار شکنجه آنها را بر عهده داشت[۱]. سلیمان حکومت خراسان را از قلمرو یزید بن مهلب خارج کرده بود، ولی یزید به خراسان تمایل داشت؛ از این رو ترتیبی داد تا خلیفه وی را در سال ۹۷ به حکومت خراسان گماشت[۲].[۳]

شورش یزید بن مهلب

در سال ۹۰ هجری، حجاج بن یوسف ثقفی به ستق آباد رفت تا لشکری برای جنگ با کردها تجهیز کند؛ زیرا آنها بر فارس حمله بردند و آن را تصرف کرده بودند. یزید بن مهلب و برادرانش عبدالملک و مفضل هم در سپاه او بودند، حجاج دستور داد تا آنها را در محلی حبس کنند و نگهبانان آنها را عده‌ای از شامیان قرار داد تا نتوانند بگریزند. حجاج برای آزادی، از آنها ۶ هزار هزار درهم مطالبه کرد و چون توان پرداخت نداشتند، آنها را شکنجه داد؛ ولی آنها از خود صبر و شکیبایی نشان دادند و این باعث ناراحتی حجاج شد. تا اینکه به برادر دیگرشان به نام مروان که در بصره بود، پیغام دادند تا چند اسب برای فرار آنها مهیا کند. یزید به نگهبانان طعام و شراب داد؛ آنها هم خوردند و نوشیدند و مست شدند. یزید لباس آشپز را پوشید و یک ریش بلند و سفید برای خود ساخت و به صورت آویخت از محبس بیرون رفت. مفضل و عبدالملک هم از زندان گریختند و هر سه بر کشتی سوار شدند و به بطائح[۴] رفتند. خیل عظیمی برای استقبال آنها آمده بودند. یزید و برادرانش با خود راهنمایی از قبیله کلب بردند و از طریق سماوه راه شام را در پیش گرفتند و از آنجا به فلسطین رفتند و بر وهیب بن عبدالرحمن ازدی که از قبیله خود یزید بن مهلب بود، وارد شد. وهیب نزد سلیمان بن عبدالملک از آنها شفاعت کرد و سلیمان هم عهد کرد که تا زنده است هرگز دست حجاج به آنها نرسد. ولید از برادرش سلیمان خواست تا ابن مهلب را تحویل او دهد؛ اما سلیمان بر عهد خود پافشاری کرد تا اینکه یزید را همراه فرزندش به نزد ولید فرستاد و از طریق نامه‌ای خواستار عفو و بخشش یزید شد. ولید نیز او را امان داد و نزد سلیمان بازگرداند. سپس به حجاج نوشت: من نتوانستم درباره یزید و خانواده او که پناهنده سلیمان شدند، کاری انجام دهم. تو هم از آزار و اذیت خانواده او دست بردار و خودداری کن[۵]. پس از آن‌که سلیمان بن عبدالملک به خلافت رسید، خواست امارت عراق را به یزید واگذار کند؛ اما یزید نپذیرفت و صالح بن عبدالرحمن را به‌عنوان مستوفی و امیر خراج به او معرفی کرد. همچنین سفیان بن عبدالله کندی را نیز به ولایت بصره انتخاب کرد و خود هم فرماندهی در جنگ دهم و پیش‌نمازی را برگزید و عبدالرحمن بن اذینه هم عهده‌دار قضاوت بصره شد تا اینکه حکم امارت یزید بر خراسان ابلاغ شد. او جراح بن عبدالله حکمی را به حکومت واسط و عبدالله بن هلال کلابی را به حکومت بصره منصوب کرد و رهسپار خراسان شد[۶].

پس از مرگ سلیمان هنگامی که یزید بن مهلب از خلافت عمر آگاه شد و نامه عزل او از خراسان به دستش رسید، برخلاف نظر دیگران به سوی بصره حرکت کرد[۷]. وقتی یزید بن مهلب از واسط توسط کشتی به بصره رسید، عدی بن ارطاه، موسی بن وجیه حمیری را فرستاد تا یزید را در نهر معقل دستگیر کرد و نزد عمر بن عبدالعزیز برد. عمر در خصوص اموالی که در نامه برای سلیمان نوشته بود از او پرسید. یزید پاسخ داد که اموالی در کار نبود؛ بلکه نامه را برای توجه مردم نوشت. اما عمر از پاسخ او راضی نشد و دستور داد او را به زندان افکنند[۸]. یزید بن مهلب در زندان بود؛ تا اینکه عمر بن عبدالعزیز سخت بیمار شد. هنگامی که از بیماری عمر باخبر شد، تمام تلاش خود را به کار بست تا بتواند از زندان خلاص شود؛ زیرا یزید بن مهلب در زمان خلافت سلیمان و به دستور او خاندان ابوعقیل را بسیار آزار داده بود. او به سفارش سلیمان، آل ابوعقیل و به‌خصوص عیال حجاج را به محل بلقا در خارج دمشق برد تا به‌واسطه عذاب و شکنجه، اموال حجاج را که در آنجا نهفته شده بود، تصاحب کند. یکی از افراد خاندان حجاج در بلقا، همسر یزید بن عبدالملک، دختر محمد بن یوسف ثقفی، برادرزاده حجاج بود که بعضی از منابع او را خواهر همسر یزید ذکر کرده‌اند. یزید بن عبدالملک نزد فرزند مهلب رفت تا برای آن زن شفاعت کند؛ اما ابن مهلب نپذیرفت. یزید به فرزند مهلب گفت: به خدا قسم اگر من بر سر کار قرار گیرم، یکی از اعضای بدن تو را قطع خواهم کرد. فرزند مهلب هم به او گفت: بخدا قسم اگر چنین شود، تو را با ۱۰۰ هزار شمشیرزن روبه‌رو خواهم کرد و تو را خلع می‌کنم. پس هنگامی که مرض عمر بن عبدالعزیز شدت یافت، ابن مهلب از یزید بن عبدالملک ترسید و به غلامان خود پیغام داد تا برای فرار او اسب و شتر مهیا کنند. بعد به نگهبانان زندان مبلغ زیادی رشوه داد و نگهبانان هم در روزی که او با یارانش وعده کرده بود، رهایش کردند تا بگریزد. پس او به محل معینی که یاران و غلامان او در انتظار بودند، رفت. سوار مرکب شد و راه بصره را پیش گرفت[۹]. هنگامی که یزید به خلافت رسید و از فرار ابن مهلب آگاه شد، نامه‌ای به عدی بن ارطاه، عامل خود در بصره نوشت و به او متذکر شد که احتیاط را به کار برند تا مبادا ابن مهلب شهر را بگیرد و به او امر کرد از خاندان مهلب، هرکه در بصره اقامت دارد، بگیرد و زندانی کند. او هم افراد خانواده مهلب را که مفضل و حبیب و مروان فرزند مهلب میان آنها بودند، بازداشت کرد[۱۰].

عدی بن ارطاه هم یاران خود را جمع کرد و به آنها دستور داد تا گرداگرد شهر بصره خندق حفر کنند. سپس مغیرة بن عبدالله بن ابی عقیل ثقفی را به فرماندهی نیروهای بصری به مقابله با یزید فرستاد. حاکم بصره بر هر یک از پنج قسمت سپاهیان بصره فرماندهی منصوب و معین کرد. مغیرة بن زیاد بن عمرو عتکی را به فرماندهی ازدیان، محرز بن حمران سعدی را به ریاست قبیله تمیم، مفرج بن شیبان بن مالک بن مستمع را به فرماندهی قبیله بکر، مالک بن منذر بن جارود را به ریاست قبیله عبدالقیس، عبد الاعلی بن عبدالله بن عامر را به فرماندهی اهل عالیه از قریش و کنانه و ازد و بجیله و خثعم و نیز قیس عیلان را بر مزینه و اهل عالیه و اهل کوفه که آنها را اهل کوی مدینه می‌خواندند، انتخاب و معین کرد[۱۱]. هنگامی که یزید بن مهلب به بصره رسید، بر هر قبیله که می‌گذشت، راه را برای او باز می‌کردند تا اینکه یزید به خانه خود در بصره رسید و در آنجا اقامت کرد و مردم گروه گروه به دیدار او می‌رفتند. یزید به عدی پیغام داد که برادرانم را آزاد کن و نزد من بفرست من هم با تو صلح می‌کنم و بصره را در اختیار تو می‌گذارم. اما علی شرط و پیشنهاد او را نپذیرفت. یزید بن مهلب به هرکسی که نزد او می‌رفت سیم و زر بسیار می‌داد. پس مردم به او می‌گرویدند و اطراف عدی را خالی می‌کردند؛ زیرا عدی فقط دو درهم می‌داد و می‌گفت: روا نیست که بیشتر از این مقدار بدهم و در بیت‌المال تصرف و دست‌درازی کنم، مگر به امر یزید بن عبدالملک، شما با همین دو درهم قناعت کنید تا دستور او برسد[۱۲]. هنگامی که کار یزید بن مهلب در بصره بالا گرفت و مردم در اطراف او شدند، بنی عمرو بن تمیم از یاران عدی بر ضد یزید تجمع کردند. از سوی دیگر، قبیله قیس و تمیم و اهل شام هم آماده مقابله با یزید شدند. ابن مهلب نیز سپاهی از مردم تشکیل داد و به جنگ با آنها شتافت و آنها را منهزم کرد. عدی بن ارطاه مجبور شد خود به جنگ یزید بن مهلب برود؛ اما در نبردی که بین آنها رخ داد، موسی بن وجیه حمیری و حارث بن مصرف اودی که از دلیران و اشراف شام و پهلوانان حجاج بودند و برای کمک به سپاه عدی آمده بودند کشته شدند و سپاه عدی نیز شکست خورد و گریخت. یزید نیز آنها را تا نزدیک دارالاماره تعقیب کرد. سپس در خانه سلیمان بن زیاد بن ابیه که جنب دارالاماره بود ساکن شد. مردم از طریق نردبان به داخل قصر دارالاماره رفتند و آنجا را فتح کردند. برادران و نزدیکان یزید که در زندان بودند، آزاد شدند؛ ولی عدی بن ارطاه دستگیر و زندانی شد. با پیروزی یزید، اعیان و بزرگان و رؤسای بصره از جمله مالک بن منذر گریختند و به کوفه رفتند. گروهی نیز به شام گریختند[۱۳]. بصره و اطراف آن تحت قدرت و تسلط یزید بن مهلب درآمد. او عُمّال خود را به اهواز و فارس و کرمان فرستاد و حتی مدرک بن مهلب را هم به‌عنوان حاکم به خراسان فرستاد[۱۴].

مردم با یزید بن مهلب بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) بیعت کردند؛ به شرطی که سپاه شام در عراق گام نگذارد و سیره حجاج در میان آنان از سر گرفته نشود[۱۵]. پس یزید برای مردم خطبه خواند و به آنان گفت: جهاد با مردم شام، پاداش و ثواب بیشتری نسبت به جهاد با ترک و دیلم دارد[۱۶]. یزید بن عبدالملک که اوضاع سرزمین‌های شرقی حکومت اسلامی را در خطر می‌دید، برادرش مَسلمه و برادرزاده خود عباس بن ولید را با ۷۰ هزار و به نقلی ۸۰ هزار مرد جنگی از اهل شام و اهل جزیره به سمت عراق روان نمود[۱۷]. هنگامی که حرکت لشکر شام را به اطلاع یزید رساندند، او از مردم بصره سپاهی فراهم آورد و برادر خود مروان بن مهلب را جانشین خود قرار داد و از بصره خارج شد تا به واسط رسید. مدتی در آنجا اقامت کرد. برادران و یاران یزید به او پیشنهاد دادند که به کوفه رود و آنجا را مطیع خود سازد؛ زیرا اکثر مردم کوفه با تو هم عقیده هستند و تو را بر شامیان ترجیح می‌دهند؛ اما یزید آن پیشنهاد را نپذیرفت[۱۸]. در سال ۱۰۲ هجری، یزید بن مهلب از واسط، برای مقابله با مسلمة بن عبدالملک و عباس بن ولید حرکت کرد و فرزند خود معاویه را به حکومت آن سامان منصوب کرد و بیت‌المال و اُسرا را به او سپرد. سپس عبدالملک بن مهلب را به کوفه فرستاد. عباس بن ولید به مقابله با او شتاب کرد و در محل سوراء با یکدیگر درگیر شدند؛ بینشان جنگ واقع شد که در ابتدا شامیان شکست خوردند، ولی به یک‌باره به میدان بازگشتند و حمله کردند و یاران عبدالملک گریختند و سپاه او شکست‌خورده نزد یزید بازگشت. مسلمه به همراه یارانش به انبار به نزدیکی ابن مهلب رسید. بسیاری از اهل کوفه و مرزداران به ابن مهلب ملحق شده بودند. یاران او به ۱۲۰ هزار نفر می‌رسیدند[۱۹]. عبدالحمید، والی کوفه، برای مراقب و نگهبانی از شهر و جلوگیری از فرار کوفیان و ملحق شدن آنها به ابن مهلب، لشکری فراهم کرده بود که در نخیله اردو زده بودند. مسلمه چون ناتوانی عبدالحمید در اداره کوفه را دید، او را عزل کرد و محمد بن عمرو بن ولید بن عقبه را به جای او نصب کرد. مروان بن مهلب که در بصره بود، مردم را به جنگ با شامیان دعوت می‌کرد و پیاپی برای یزید مرد جنگی می‌فرستاد؛ اما حسن بصری مردم را از این کار وامی‌داشت و مردم را به ترک فتنه دعوت می‌کرد[۲۰].

تقابل دو سپاه یزید بن مهلب و مَسلمة بن عبدالملک بن مروان هشت روز به طول انجامید. مسلمه به عنوان فرمانده کل در میدان، صفوف سپاه شام را آرایش نظامی داد. جبلة بن مخزمه کندی را به فرماندهی میمنه، هذیل بن زفر بن حارث کلابی را به فرماندهی میسره منصوب و معین کرد. عباس بن ولید هم سیف بن هانی همدانی را به فرماندهی میمنه و سوید بن قعقاع تمیمی را به فرماندهی میسره سپاه خود منصوب کرد. یزید بن مهلب هم حبیب بن مهلب را به فرماندهی میمنه و مفضل بن مهلب را به فرماندهی میسره برگزید. مسلمه به یکی از یارانش پیغام داد که با کشتی برود و پل انبار را آتش بزند؛ او هم پل را به آتش کشید و دود عظیمی بلند شد. هنگامی که سپاهیان یزید از آتش‌سوزی پل مطلع شدند، منهزم شدند و همه گریختند. چون یزید فراریاران خود را دید، با عده‌ای که در کنار او بودند، پیاده شدند؛ در آن دم خبر کشته شدن حبیب را به او دادند. گفت: زندگانی بعد از او سودی ندارد. او پیش می‌رفت و به هر دسته سواری که می‌رسید آنها را شکست می‌داد و عقب می‌راند، تا اینکه به جایگاه مسلمه نزدیک شد. مسلمه اسبش را خواست تا در هنگام ضرورت سوار شود و احیاناً بگریزد؛ در این حال مردی از سپاهیان مسلمه، که نامش فحل بن عیاش و از طایفه کلب بود، یزید بن مهلب را شناخت و به طرف او حرکت کرد و می‌گفت: به خدا من به قصد او می‌روم؛ یا او را می‌کشم یا او مرا می‌کشد. او می‌گفت: مرا حمایت کنید تا کار را تمام کنم. یک ساعت، دو سپاه نبرد کردند تا اینکه از هم جدا شدند؛ درحالی‌که نعش یزید بر زمین افتاده بود. فحل هم بر زمین بود و رمقی برایش باقی نمانده بود و در همان حال به یاران خود اشاره کرد و جسد یزید را به آنان نشان داد. او، خود، یزید را کشته بود و یزید هم ضربه‌ای به او زده بود. مسلمه سر یزید بن مهلب را توسط خالد بن ولید بن عقبه بن ابی معیط به نزد یزید بن عبدالملک فرستاد و پیغام داد: هذیل بن زفر بن حارث کلابی او را کشت و ننگ داشت که پیاده شود و سرش را ببرد و حمل کند[۲۱]. هنگامی که خبر کشته شدن یزید به واسط رسید، معاویه اسیرانی را که نزد او بودند، کشت. در میان اسرا، عدی بن ارطاه، محمد بن عدی بن ارطاه، مالک و عبدالملک بن مسمع نیز بودند[۲۲].

پس از آن‌که مسلمة بن عبدالملک در سال ۱۰۲ هجری، توانست بر یزید بن مهلب غلبه کند و شورش او را درهم شکند، برادرش یزید بن عبدالملک امارت و ایالت کوفه و بصره و خراسان را به او واگذار کرد. بعد از اخراج خاندان مهلب از بصره، شبیب بن حارث تمیمی حاکمیت شهر را بر عهده گرفت؛ ولی مسلمة او را عزل و عبدالرحمن بن سلیمان کلبی را به جای او نصب کرد. عبدالرحمن هم ریاست شرطه را به عمرو بن یزید تمیمی سپرد. عبدالرحمن تصمیم داشت تا مردم بصره را به دلیل حمایت از ابن مهلب تنبیه کند و یاران ابن مهلب را به قتل برساند؛ اما عمرو بن یزید از انجام این کار جلوگیری کرد و چون این خبر به مسلمه رسید، عبدالرحمن را از امارت بصره عزل کرد و به جای او عبدالملک بن بشر بن مروان را نصب کرد و عمرو بن زید را در مقام خود ابقا کرد[۲۳]. مسلمه که به امارت عراق و خراسان رسید، دیگر به یزید خراجی پرداخت نکرد و یزید هم شرم می‌کرد که از او خراج را مطالبه کند یا اینکه عزلش کند؛ بنابراین برای او نامه‌ای نوشت که جانشینی انتخاب کند و نزد یزید برود. مسلمه عازم دیدار یزید بود که دریافت عمر بن هبیره جانشین او شده است. طولی نکشید که ابن هبیره عمال او را عزل کرد و افراد دیگری را جانشین آنان کرد[۲۴].[۲۵]

اوضاع داخلی دوران یزید بن عبدالملک

حوادث سیاسی بسیاری در دوران یزید بن عبدالملک (یزید دوم) رخ داد. این خلیفه، اسیر تعصبات شدید حزب قیسی بود و از نتایج آن، شورش یزید بن مُهَلَّب است. نخستین علت این حرکت به اختلاف قدیمی میان حَجّاج و یزید بن مُهَلَّب بازمی‌گردد. مسئله‌ای که احتمالاً بنا به درگیری‌های قبایلی، به برکناری او انجامید. در دوران سلیمان بن عبدالملک که سیاستش ایجاد توازن میان قبایل بود، برای یزید بن مهلّب و خاندانش اعاده اعتبار شد و سلیمان او را حاکم عراق و مشرق اسلامی نمود. در دوران عمر بن عبدالعزیز به علت تعارض رفتار سیاسی و اجتماعی این خلیفه با رفتار آل مُهَلَّب - که دارای ریشه اریستوکراسی (اَشرافی) بودند - یزید به زندان افتاد. او را متهم به پنهان کردن اموالی نمودند که خلافت از دوران سابق[۲۶] از او خواسته بود آن را تسلیم نماید.

این اموال از درآمد خراسان و غنایم جنگی او در گرگان و طبرستان به دست آمده بود. هنگامی که یزید بن عبدالملک به خلافت رسید، یزید بن مهلب یمنی به مصیبت دچار شد؛ زیرا منصب خلافت در این زمان به قیسی‌ها گرایش داشت. یزید بن مُهَلَّب در اواخر دوران عمر بن عبدالعزیز از زندان فرار کرد و بصره را به تصرّف در آورد و با اتّکا به یاورانش، برای دگرگون کردن اوضاع داخلی در برابر حکومت دست به کار شد. او هم‌زمان، دعوت برادرش حبیب بن مهلب را برای رفتن به خراسان - سرزمینی که مناسب دشمنی با امویان بود - رد کرد. سقوط بصره و بیرون راندن کارگزار اموی از آنجا، فرصت مناسبی برای ادامه حرکتش بود. وی پیشنهاد خلیفه را مبنی بر مذاکره برای عفو او و دوری از درگیری رد کرد[۲۷].

هنگامی که او بر کوفه، بصره، فارس و اهواز چیره شد و نزدیک بود قدرتش در همه عراق گسترده شود، مخالفتش را ادامه داد[۲۸] و شعاری برای مبازره با نظام اموی مطرح کرد: «جهاد با مردم شام پاداش و ثواب بیشتری نسبت به جهاد با ترک و دیلم دارد». مردم با او بیعت کردند مبنی بر کتاب خدا و سنت پیامبرش محمد(ص) و با این شرط که سپاه شام، در سرزمین‌شان گام نگذارد و سیره حَجّاج، در میان آنان از سرگرفته نشود.

جنبش ابن مهلب

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۳.
  2. تاریخ طبری، ج۵، ص۲۸۶.
  3. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۴۰۶.
  4. بطائح که جمع بطیحه است سیل‌گاه وسیعی در بخش پائین رود دجله و فرات که در میان واسط از سمت شمال و بصره از سمت جنوب واقع شده است. خانه‌های مردمان بطائح بر تپه‌ها یا جزیره‌های بلندی بنا شده است که جریان آب آنها را نمی‌گیرد و به جز برنج چیز دیگری در آنها کاشته نمی‌شود. ماهی زیاد هم در آنجا صید می‌شود و بهره فراوانی از فروش آنها اهالی آنجا می‌برند. بطائح از زمان معاویه و استیلای او بر عراق اهمیت پیدا کرد و فرماندار وی تنها از بطائع سالانه پنج میلیون درهم مالیات برای معاویه می‌فرستاد. (کامل، ج۲۲، ص۲۳).
  5. کامل، ج۱۳، ص۱۵۰-۱۵۲.
  6. کامل، ج۱۳، ص۲۱۹.
  7. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲.
  8. تاریخ طبری، ج۹، ص۳۹۵۶.
  9. کامل، ج۱۳، ص۲۵۸-۲۵۹.
  10. کامل، ج۱۳، ص۲۷۴.
  11. کامل، ج۱۳، ص۲۷۴.
  12. کامل، ج۱۳، ص۲۷۴-۲۷۵.
  13. کامل، ج۱۳، ص۲۷۵.
  14. کامل، ج۱۳، ص۲۷۸.
  15. دولت امویان، ص۱۸۴.
  16. کامل، ج۱۳، ص۲۷۹.
  17. کامل، ج۱۳، ص۲۷۷.
  18. کامل، ج۱۳، ص۲۸۰.
  19. تاریخ طبری، ج۹، ص۳۹۹۷.
  20. تاریخ طبری، ج۹، ص۳۹۹۸.
  21. کامل، ج۱۳، ص۲۸۵-۲۸۶.
  22. کامل، ج۱۳، ص۲۸۸.
  23. کامل، ج۱۳، ص۲۹۴؛ تاریخ طبری، ج۹، ص۴۰۱۳.
  24. العبر، ج۲، ص۱۳۵.
  25. حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۲۷۴-۲۸۲.
  26. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۲۳ - ۵۲۸، ۵۵۴ و ۵۵۶ - ۵۵۸.
  27. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۶۴ - ۵۶۵، ۵۷۸ - ۵۸۴ و ۵۸۸.
  28. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۸۵ - ۵۸۹.