آقای
مجتبی تونهای، در کتاب
«موعودنامه» در اینباره گفته است:
«در کتاب "منتخب البصائر" از دو زن به نام "احبشیه" و "وتیره" نام برده شده است که از اصحاب و یاوران حضرت قائم (ع) شمرده شدهاند[۵۰]»[۵۱].
«زنان در حکومت قائم آل محمد (ع) چه میکنند؟ چه کسانی هستند؟ چند نفرند؟ از کجا میآیند و چه مسؤولیتی برعهده دارند؟ براساس برخی از روایات، حضور و نقش این زنان از نظر زمان و موقعیت، چهارگونه است:
حضور پنجاه زن در بین یاران امام؛ اولین گروه از زنانی که به محضر امام زمان میشتابند، آنهایند که در آن ایام میزیستهاند و همانند دیگر یاران امام (ع) به هنگام ظهور، در حرم امن الهی به خدمت امام (ع) میرسند. در اینباره دو روایت وجود دارد: روایت اول: امّ سلمه ضمن حدیثی درباره علایم ظهور، از پیامبر روایت کرده است که فرمود: در آن هنگام پناهندهای به حرم امن الهی پناه میآورد و مردم همانند کبوترانی که از چهار سمت به یک سو هجوم میبرند، به سوی او جمع میشوند تا اینکه در نزد آن حضرت سیصد و چهارده نفر گرد میآیند که برخی از آنان زن میباشند که بر هر جبار و جبارزادهای پیروز میشود[۵۲].
روایت دوم: جابر بن یزید جعفی، ضمن حدیث مفصلی از امام باقر (ع) در بیان برخی نشانههای ظهور نقل کرده که: به خدا سوگند، سیصد و سیزده نفر میآیند که پنجاه نفر از این عده زن هستند که بدون هیچ قرار قبلی در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد. این است معنای آیه شریفه: "هرجا باشید خداوند همه شما را حاضر میکند. زیرا او بر هرکاری توانا است"[۵۳]. نکته شگفت در این دو روایت این است که میفرماید: سیصد و سیزده مرد گرد آیند که پنجاه نفر ایشان زن هستند.
دوم آنکه: در روایتی که نام یاران برشمرده شده است نام هیچ زنی وجود ندارد[۵۴]. در پاسخ این شبهه میتوان گفت: این چند نفر در زمره همان سیصد و سیزده نفر هستند. زیرا اولا امام (ع) میفرماید: "فهیم"؛ یعنی در این عده پنجاه زن میباشد. دوم: شاید تعبیر مردان بدینسبب باشد که بیشتر این افراد مرد هستند و این کلمه از باب فزونی عدد مردان، چنین ذکر شده است. سوم: اگر مقصود همراهی خارج از این عده بود که امام میفرمود: "معهم"، نه اینکه بفرماید "فیهم"، زیرا این سیصد و سیزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شدهاند و همه یاران و فرماندهان عالیرتبه و از نظر مقام و قدرت در حد بسیار بالایی هستند که برخی با ابر جابهجا میشوند و اینها بدونشک با بقیه مردم آن زمان فرق بسیار دارند. بنابراین اگر بگوییم آنها جزو همان سیصد و سیزده نفر هستند برای آنها رتبه و موقعیت ویژه قائل شدهایم و اگر بگوییم در زمره یاران دیگر حضرت باشند از امتیاز کمتری برخوردارند.
زنان آسمانی؛ دسته دوم چهارصد بانوی برگزیده هستند که خداوند برای حکومت جهانی حضرت ولی عصر (ع) در آسمان ذخیره کرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عیسی (ع) به زمین میآیند. ابو هریره از پیامبر (ص) روایت کرده که: عیسی بن مریم (ع) به همراه هشتصد مرد و چهار صد زن از بهترین و شایستهترین افراد روی زمین فرود خواهد آمد. آیا این زنان از امتهای پیشین هستند یا امت اسلامی زمان پیامبر (ص) و معصومین (ع)؛ یا از دورانهای مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شدهاند و برای عهدهداری منصبی در حکومت حضرت میآیند یا برای مسایل دیگر؟ اینها پرسشهایی است که این حدیث از آنها چیزی نمیگوید.
رجعت زنان؛ سومین گروه از یاوران حضرت بقیة الله (ع) زنانی هستند که خداوند به برکت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد کرد و بار دیگر به دنیا رجعت خواهند نمود. این گروه دو دستهاند: برخی با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخی دیگر فقط از آمدنشان سخن به میان آمده است. در منابع معتبر اسلامی نام سیزده زن یاد میشود که به هنگام ظهور قائم آل محمد (ص) زنده خواهند شد و در لشکر امام زمان به مداوای مجروحان جنگی و سرپرستی بیماران خواهند پرداخت.
طبری در دلائل الامامة، از مفضل بن عمر نقل کرده که امام صادق (ع) فرمود: همراه قائم آل محمد (ص) سیزده زن خواهند بود. گفتم آنها را برای چه کاری میخواهد؟ فرمود: به مداوای مجروحان پرداخته، سرپرستی بیماران را به عهده خواهند گرفت. عرض کردم: نام آنها را بفرمایید. فرمود: قنواء دختر رشید هجری، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه [مادر عمار یاسر]، زبیده ام خالد احمسیه، ام سعید حنفیه، صیانه ماشطه، ام خالد جهنیه[۵۵]. این گروه سیزده نفری رجعت خواهند کرد و خداوند برای قدردانی از آنها، به برکت امام زمان آنها را زنده خواهد کرد. در این روایت امام صادق (ع) از آن سیزده زن فقط نام نه نفر را یاد میکند. در کتاب خصایص فاطمیه به نام نسبیه، دختر "کعبه مازینه"، و در کتاب منتخب البصائر به نام "وتیره" و "أحبشیه" اشاره شده است.
بانوان منتظر؛ چهارمین گروه یاوران امام زمان (ع) بانوان پرهیزکاری هستند که پیش از ظهور حضرت بقیة الله (ع) رحلت کردهاند. به ایشان گفته میشود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مایلی میتوانی حضور داشته باشی. آنان نیز به اراده پروردگار زنده خواهند شد. رجعت زنان مربوط به گروه خاصی نیست و هربانویی خود را با خواستهها و شرایط زندگی در حکومت مهدی آل محمد (ع) تطبیق دهد، ممکن است در آینده از رحمت خداوندی بهرهمند گشته، برای یاری امام زنده شود. یکی از آن شرایط خواندن دعای عهد است که در فرد، نوعی آمادگی برای پذیرش حکومت آخرین ذخیره الهی ایجاد میکند[۵۶]»[۵۷].
- «"زبیده" یکی از زنانی است که طبق روایتی از امام صادق (ع)، جزو یاران حضرت مهدی (ع) خواهد بود. وی همسر هارون الرشید و از شیعیان بوده است. هنگامی که هارون از عقیده او آگاه شد، سوگند یاد کرد که او را طلاق دهد، او به انجام کارهای نیک معروف بود. در زمانی که یک مشک آب در شهر مکه یک دینار طلا ارزش داشت، او حجاج و شاید همه مردم مکه را سیراب کرد. او با کندن کوهها و احداث تونلها، اب را از خارج حرم -از فاصله ده میلی- به حرم آورد. زبیده صد کنیز داشت که همگی حافظ قرآن بودند و هرکدام موظف بودند که یکدهم قرآن را بخوانند؛ به گونهای که از منزل مسکونی او صدای قرائت قرآن، همانند زنبورهای عسل بلند بود[۵۸]»[۵۹].
- «"سمیه" یکی از زنانی است که طبق روایت امام صادق (ع) جزو یاران حضرت مهدی (ع) خواهد بود. مادر عمار یاسر بود. او هفتمین نفری بود که به اسلام گروید و به همین سبب بدترین شکنجهها را بر او روا داشتند. گاهی که گذر پیامبر (ص) به عمّار و پدر و مادرش میافتاد و میدید که آنان در گرمای سوزان مکه روی زمینهای داغ در حال شکنجه هستند، میفرمود: ای خاندان یاسر! صبر کنید؛ بدانید که وعدهگاه شما بهشت است. سرانجام سمیه با نیزه دژخیمی خونخوار چون ابو جهل، به شهادت رسید و او نخستین زن شهید در اسلام است[۶۰]»[۶۱].
- «"صیانه ماشطه" یکی از زنانی است که امام صادق (ع) در روایت مفضل بن عمر، از آن بهعنوان همراه حضرت قائم (ع) نام میبرد. در دولت مهدی (ع) سیزده زن برای معالجه زخمیان، زنده گشته، به دنیا بازمیگردند که یکی از آنان صیانه است که همسر حزقیل و آرایشگر دختر فرعون بوده است و شوهرش حزقیل، پسرعموی فرعون و گنجینهدار وی بوده است. به گفته او، حزقیل، مؤمن خاندان فرعون است و به پیامبر زمانش -حضرت موسی (ع)- ایمان آورد[۶۲]. پیامبر (ص) فرمود: "در شب معراج، در سیر میان مکه و مسجد الاقصی، ناگهان بوی خوشی به مشامم رسید که هرگز مانند آن را نبوییدهام. از جبرئیل پرسیدم که این بوی خوش چیست؟ گفت: ای رسول خدا! همسر حزقیل به حضرت موسی بن عمران ایمان آورده بود و ایمان خود را پنهان میکرد. عمل او آرایشگری در حرمسرای فرعون بود. روزی مشغول آرایش دختر فرعون بود که ناگهان شانه از دست او افتاد و بیاختیار گفت: "بسم الله" دختر فرعون گفت: آیا پدر مرا ستایش میکنی؟ گفت: نه؛ بلکه آنکسی را ستایش میکنم که پدر تو را آفریده است و او را از بین خواهد برد. دختر فرعون شتابان نزد پدر رفت و گفت: صیانه به موسی ایمان دارد. فرعون او را احضار کرد و به او گفت: مگر به خدایی من اعتراف نداری؟ صیانه گفت: هرگز، من از خدای حقیقی دست نمیکشم و تو را پرستش نمیکنم. فرعون دستور داد، تنور مسی را برافروختند و چون آن تنور سرخ شد، همه بچههای آن زن را در حضور او در آتش انداختند. زمانی که خواستند بچه شیرخوارش را که در بغل داشت، بگیرند و در آتش بیندازند، صیانه منقلب شد و خواست که با زبان، از دین اظهار برائت کند که ناگاه به امر خدا، آن کودک به سخن آمد و گفت: "مادر! صبر کن تو راه حق را میپیمایی". فرعونیان آن زن و بچه شیرخوارش را نیز در آتش افکندند و سوزاندند و خاکسترشان را در این زمین ریختند و تا روز قیامت این بوی خوش، از این سرزمین استشمام میشود[۶۳]. صیانه از زنانی است که زنده میشود و به دنیا باز میگردد و در رکاب حضرت مهدی (ع) انجام وظیفه میکند»[۶۴].
ابو حیان بجلی میگوید: از قنوا دختر رشید هجری پرسیدم: از پدرت چه حدیث و روایتی شنیدهای؟ گفت: پدرم از امیر المؤمنین (ع) نقل کرد که آن حضرت فرمود: "ای رشید! صبر تو چگونه است، هنگامی که پسرخوانده بنی امیه -ابن زیاد- تو را نزد خود بخواند و دو دست و دو پا و زبانت را قطع کند؟" عرض کردم: آیا پایان کارم بهشت است؟ فرمود: "ای رشید! در دنیا و آخرت به همراه من هستی". قنواء میگوید: به خدا سوگند، پس از مدتی ابن زیاد پدرم را احضار کرد و از او خواست تا از علی (ع) بیزاری بجوید، ولی او هرگز این کار را نکرد. ابن زیاد گفت: علی (ع) کیفیت قتل تو را چگونه توصیف کرده است؟ پدرم پاسخ داد: دوست من علی (ع) مرا چنین آگاه ساخت که تو مرا به بیزاری از امام علی (ع) میخوانی، ولی من اجابت نمیکنم؛ سپس دو دست و دو پا و زبانم را قطع میکنی. ابن زیاد گفت: به خدا سوگند، خلاف پیشگویی علی را در حق تو اجرا میکنم. آنگاه دستور داد دو دست و دو پایش را قطع کنند و زبانش را سالم باقی گذارند. قنواء میگوید: من پدرم را به دوش کشیدم و در راه به او گفتم: ای پدر! آیا احساس درد میکنی؟ فرمود: خیر، فقط به مقدار فشاری که جمعیت بر من وارد کند، احساس ناراحتی میکنم. چون پدرم را برداشتم و از کاخ ابن زیاد بیرون بردم، مردم به گرد او جمع شدند. پدرم از فرصت استفاده کرد و گفت: قلم و دوات و کاغذ بیاورید تا برای شما حوادثی را بازگو کنم؛ ولی چون این خبر به ابن زیاد رسید، دستور داد زبانش را نیز قطع کنند و پدرم در همان شب به شهادت رسید[۶۵]»[۶۶].
«در کتاب منتخب البصائر از دو زن به نام "وتیره" و "احبشیه" نام برده شده است که از اصحاب و یاوران حضرت قائم (ع) شمرده شدهاند[۶۷]»[۶۸].
برکه، مشهور به امّ ایمن و ام الظباء است، ولى کنیهاش بر اسم وى غلبه دارد. او از زنانى است که به نقل از امام صادق (ع)، همراه حضرت مهدى (ع) خواهد بود[۶۹]. وى دختر ثعلبة بن عمرو، از اصحاب رسول اکرم (ص) و کنیز حضرت آمنه و یا عبد الله بن عبد المطلب بود که ارثا به پیغمبر (ص) رسید و دایه رسول اکرم (ص) شد و در کودکى، آن حضرت را پرورش داد. لذا مورد محبتهاى بسیار پیغمبر بود و پیامبر مىفرمود: "ام ایمن، بعد از مادرم در حکم مادر من است" و نیز مىفرمود: "او جزو اهل بیت من است". پیامبر (ص) پس از ازدواج با حضرت خدیجه، ام ایمن را آزاد کرد و او با "عبید بن حارث خزرجى" ازدواج نمود و پسرش "ایمن" متولد گشت و شهرت او از نام همین پسر است. او زنى شجاع بود و در جنگ حنین، و احد و خیبر شرکت جست[۷۰]. امّ ایمن، شخصیتى است که وقتى در راه مکه و مدینه تشنگى بر او غلبه کرد و نزدیک بود از پاى درآید، دلو آبى از آسمان بر او فرود آمد و از آن نوشید و هرگز پس از آن تشنه نشد[۷۱]. وى احادیثى از رسول اکرم (ص) روایت کرده و در هنگام رحلت پیغمبر (ص)، بیش از اندازه مىگریست و مىگفت که گریه من فقط براى انقطاع وحى الهى از خانه ما است و نیز حضرت زهرا (س) در حادثه فدک، وى را شاهد خود معرفى فرمود. فرزند وى -ایمن- یکى از ده تنى است که هنگام متفرق شدن لشکر اسلام در جنگ حنین، شجاعانه مقاومت نمود و در رکاب رسول اکرم (ص) به شهادت رسید[۷۲]»[۷۳].
«حبابه والبیه از زنانی است که طبق روایتی از امام صادق (ع) جزو یاران حضرت مهدی (ع) خواهد بود. شیخ طوسی وی را از اصحاب امام حسن (ع) و ابن داوود او را از اصحاب امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر (ع) میداند. برخی دیگر ایشان را از اصحاب هشت امام معصوم -تا امام رضا (ع)- شمردهاند. همچنین گفته شده است که امام رضا (ع)، ایشان را در پیراهن شخصی خود کفن کرد. او به هنگام مرگ، بیش از ٢٤٠ سال داشت. او دوبار به دوران جوانی بازگشت که یک بار با معجزه امام سجاد (ع) و بار دوم با معجزه امام رضا (ع) بود و اوست که هشت امام معصوم بر سنگی که به همراه داشت، با خاتم خود، بر آن نقش زدند[۷۴]. حبابه والبیه میگوید: ... به امیر مؤمنان (ع) عرض کردم: خدا تو را مشمول رحمت خود قرار دهد. دلیل امامت چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: "آن سنگریزه را نزد من بیاور." آن را به حضور حضرت آوردم، علی (ع) با انگشتر خود بر آن مهر زد، بهگونهای که آن مهر بر آن سنگ، نقش بست و به من فرمود: "ای حبابه! هرکس که مدّعی امامت شد و توانست مانند من این سنگ را مهر کند، او امامی است که پیروی از او واجب است. امام کسی است که هرچیز را بخواهد میداند." من پی کار خودم رفتم، تا امیر مؤمنان (ع) از دنیا رفت. آنگاه خدمت امام حسن (ع) آمدم که بر جای علی (ع) نشسته بود و مردم از او سؤال میکردند. چون مرا دید، فرمود: "ای حبابه والبیه!" عرض کردم: بلی سرور من! فرمود: "آنچه همراه داری بیاور". من آن سنگ کوچک را به آن حضرت دادم. ان بزرگوار مانند علی (ع) با انگشتر خود بر آن مهر زد؛ بهگونهای که جای مهر بر آن نقش بست. سپس به حضور امام حسین (ع) که در مسجد رسول خدا بود آمدم. مرا نزد خود خواند و خوشآمد گفت و فرمود: "دلیل آنچه تو میخواهی موجود است. آیا نشانه امامت را میخواهی؟" گفتم: آری، ای آقای من! فرمود: "آنچه با خود داری بیاور"؛ من آن سنگ کوچک را به او دادم، انگشترش را بر آن زد و مهرش بر آن نقش بست.
پس از
امام حسین (ع) خدمت
امام سجاد (ع) رسیدم و به قدری پیر شده بودم که رعشه بر اندامم مستولی شده بود و صد و سیزده سال داشتم. آن
حضرت در
رکوع و
سجود بود و به من توجّهی نداشت. از دریافت نشانه
امامت ناامید شدم. آن
حضرت با انگشت سبابه خود به من اشاره کرد و به اشاره او جوانیام برگشت. گفتم: ای آقای من! از
دنیا چه اندازه گذشته و چه اندازه مانده است؟ فرمود "نسبت به آنچه گذشته است، آری و آنچه مانده است نه". یعنی ما به گذشته
علم داریم؛اما آینده از
غیب است که غیر
خدا آن را نمیداند و یا
مصلحت نیست بگویم". آنگاه به من فرمود: "آنچه با خود داری بیاور". من آن سنگ را به
حضرت دادم و
حضرت مهر بر آن زد. پس از گذشت زمانی، به حضور
امام باقر (ع) آمدم، ان
حضرت نیز بر آن سنگ، مهر زد. بعد از او نزد
امام صادق (ع) آمدم و آن جناب نیز آن را مهر کرد. پس از طی شدن سالها به حضور
امام کاظم (ع) شرفیاب شدم، ان بزرگوار نیز بر آن مهر زد و بعد از او خدمت
حضرت رضا (ع) رسیدم، مهر آن
حضرت نیز بر آن نقش بست. حبابه پس از آن، نُه ماه زنده بود
[۷۵]»
[۷۶].