حبابه والبیه در تاریخ اسلامی
مقدمه
حَبابه دختر جعفر اسدی از طایفۀ بنی والبه وابسته به قبیلۀ بنیاسد، معروف به حبابة والبیه کنیهاش ام الندی به قولی ام البراء یا ام غانم و یکی از زنان مورد وثوق و احترام قبیله خود و مورد علاقه خاندان پیامبر اسلام (ص) بوده است.
او حضرت علی، امام حسن و امام حسین (ع) را درک کرد و روایاتی نیز از آنان نقل نمود، و چون عمرش بسیار طولانی بود در سن ۱۱۳ سالگی با امام سجاد (ع) ملاقات کرد و حتی به نقلی خدمت امام باقر، امام صادق و امام کاظم (ع) شرفیاب شد و نُه ماه پس از ملاقات با امام رضا (ع) از دنیا رفت[۱]. امام هشتم (ع) به سبب علاقهای که به این بانوی سالخورده و مکرمه داشت، پیراهن مبارک خود را برای کفن او داد[۲].[۳]
دعای امام (ع) و شفای حبابه
اسحاق بن عمار به نقل از حبابه میگوید: من گرفتار بیماری برص شده بودم، امیرالمؤمنین (ع) دست مبارکش را بر محل زخم گذاشت و دعا کرد و همین طور که دعا میکرد، دستش را از زحم برداشت خداوند بیماری برص را از من برطرف کرد و بهبودی یافتم. بعد امام (ع) به من فرمود: "ای حبابه، هیچ کس از این امت جز خود ما و شیعیانمان بر دین حنیف ابراهیم نیست و سایر مردم از دین حنیف ابراهیم دور و جا هستند"[۴].[۵]
حبابه و حدیثی در امامت معصومین (ع)
حبابه میگوید: روزی خدمت حضرت علی (ع) رسیدم و عرض کردم: خدا شما را رحمت کند، دلیل امامت شما چیست؟ حضرت به من فرمود: "آن سنگ کوچک را بیاور"، و با دست اشاره به سنگ خاصی کرد. من آن سنگ را خدمتش بردم، حضرت با انگشترش (خاتمش) آن سنگ سخت را مُهر کرد و به من داد و فرمود: "ای حبابه، هرگاه کسی مدعی امامت شد و توانست روی این سنگ را با انگشترش مهر کند، چنان که من کردم پس بدان که اطاعت او واجب است و امام هر چیزی که بخواهد از او پوشیده نیست"[۶].
حبابه میگوید: من آن سنگ را با خود برداشتم و پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) خدمت امام حسن مجتبی (ع) رسیدم که در مقام پدر بزرگوارش قرار گرفته و امامت و رهبری امت اسلامی به عهدهاش بود، مردم از او پرسش میکردند و حضرت جواب میداد، همین که مرا دید فرمود: "ای حبابه"، گفتم: بله، مولایم. فرمود: "آنچه را با خود داری بیاور. (اشاره به همان سنگ کوچک مهر شده)". من فوراً سنگ را به حضرت دادم و امام مجتبی (ع) بر آن مُهر کرد، همان گونه که امیرالمؤمنین (ع) مُهر کرده بود. لذا دانستم او امام به حق است. بعد از شهادت امام حسن (ع) به محضر امام حسین (ع) در مسجد مدینه رسیدم به من مرحبا گفت و فرمود: "آیا دلیل امامت من را میخواهی؟" عرض کردم: آری آقای من. فرمود: "آنچه را با خود داری بیاور". من آن سنگ را به حضرت دادم بر آن مهر زد. پس از شهادت آن حضرت، خدمت امام سجاد (ع) و پس از شهادت آن امام (ع) به محضر امام باقر (ع) و بعد از آن به حضور امام صادق (ع) و پس از آن به حضور امام موسی بن جعفر (ع) شرفیاب شدم و هر کدام بر آن سنگ خاص مهر زدند، و پس از آن خدمت امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع) رسیدم و آن حضرت نیز بر آن مهر زد. از این رو به امامت به حق امامان معصوم (ع) به یقین رسیدم.
مرحوم کلینی در ادامه از محمد بن هشام نقل میکند که: حبابه نُه ماه پس از دیدار با امام رضا (ع) از دنیا رفت[۷].[۸]
حبابه والبیه در اصحاب امام حسن مجتبی
مرحوم کشی مینویسد: حبابه والبیه[۹] دوران امیر المؤمنین علی (ع) را درک کرد و تا زمان امام رضا (ع)، طبق آنچه به ما رسیده است، زنده بوده است؛ و اللّه اعلم[۱۰].
شیخ طوسی حبابه والبیه را از اصحاب امام حسن[۱۱]، امام سجاد[۱۲] و امام باقر (ع) معرفی کرده است[۱۳].
برقی نیز حبابه والبیه را از روایت کنندگان از امام حسن (ع) و همچنین از روایت کنندگان از امام باقر (ع) دانسته است.[۱۴]
ابن داوود نیز در قسم اول از کتاب رجالش، در باب اسماء رجال، حبابه والبیه را از اصحاب امام حسن، امام حسین، امام علی بن الحسین و امام باقر (ع) دانسته و از کشی حکایت کرده که وی ممدوح است[۱۵] و نام او را در قسمت اسماء نساء که به قسمت اول کتابش ملحق کرده، نیاورده است؛ بلکه در آنجا نام فاطمه، دختر حبابه والبیه را آورده و نوشته است که وی طبق نقل سعد بن عبدالله از امام حسن و امام حسین (ع) روایت کرده است[۱۶].
کنیه حبابه والبیه را ام الندی[۱۷] نقل کردهاند و به نقلی، کنیهاش امالبراء است[۱۸].
مرحوم سید ابوالقاسم خویی مینویسد: حبابه والبیه از امیرالمؤمنین علی (ع) روایت نقل کرده[۱۹] و ثابت ثمالی نیز از وی روایت نقل کرده است[۲۰][۲۱].
حبابه والبیه و امام علی (ع)
حبابه والبیه میگوید: روزی امیرالمؤمنین علی (ع) را در محل شرطه الخمیس دیدم که تازیانه دو سری به دست داشت و با آن فروشندگان ماهی جری، مار ماهی و زمار (ماهیهای حرامگوشت بدون فلس) را میزد و میفرمود: "ای فروشندگان مسخ شدههای بنیاسرائیل و سپاهیان بنیمروان"
فرات بن احنف گفت: "لشکریان بنیمروان چه کسانیاند؟
آن حضرت فرمود: "مردمی بودند که ریشها را میتراشیدند و سبیلها را تاب میدادند و آنها مسخ شدند".
حبابه والبیه گوید: گویندهای خوش بیانتر از علی (ع) ندیدم؛ پس به دنبال حضرت به راه افتادم تا اینکه در جلو مسجد نشست؛ پس گفتم: خدای تو را رحمت کند!؟ دلیل امامت چیست.
فرمود: "آن سنگ ریزه را بیاور" و با دست به سنگریزهای اشاره کرد؛ آن را آوردم و آن حضرت با خاتمش آن را مُهر کرد و به من داد و فرمود: "حبابه والبیه! اگر کسی ادعای امامت کرد و توانست چنانکه دیدی، این سنگ را مهر کند، بدان که او امام است و اطاعت او واجب؛ به علاوه از او چیزی پوشیده نیست".
حبابه والبیه گوید: من آن سنگریزه را با خود داشتم تا وقتی که امیرالمؤمنین (ع) شهید شد، پس نزد امام حسن (ع) رفتم، زمانی که بر مسند امیر المؤمنین نشسته بود و مردم از او سؤال میپرسیدند؛ پس به من فرمود: "حبابه والبیه! بیاور آنچه را که با خود داری"؛ پس من سنگریزه را به آن حضرت دادم و امام حسن (ع) بر آن مُهر کرد، چنان که امیر المؤمنین (ع) مُهر کرده بود؛ سپس در مسجد رسول اکرم (ص) نزد امام حسین (ع)[۲۲] رفتم و ایشان مرا پیش خواند و مرحبا گفت و فرمود: "آیا دلیل امامت را میخواهی؟" گفتم: آری، آقای من؛ فرمود: "آنچه را با خود داری بیاور! پس سنگریزه را به آن حضرت دادم و او هم بر آن مُهر نهاد؛ بعدها نزد علی بن الحسین (ع) رفتم، در حالی که به خاطر پیری رعشه مرا فرا گرفته بود؛ چون که صد و سیزده سال از عمرم گذشته بود؛ پس امام سجاد (ع) را در حال رکوع و سجود دیدم و از دریافت نشانه امامت مأیوس شدم؛ اما آن حضرت با انگشت سبابه به من اشاره کرد و جوانیم بازگشت؛ سپس فرمود: "آنچه همراه داری، بیاور!" سنگریزه را به ایشان تقدیم کردم و ایشان هم بر آن مُهر کرد؛ پس از شهادت ایشان آن سنگریزه را به امام باقر (ع) دادم و آن حضرت هم آن را مُهر کرد؛ سپس بعدها که آن را به نزد امام صادق و امام موسی بن جعفر و امام رضا (ع) بردم، آنها هم آن را مُهر کردند؛ محمد بن هشام میگوید: حبابه والبیه شش ماه پس از آن قضیه هم زنده بود[۲۳].
شیخ طوسی نیز مینویسد: حبابه والبیه تا زمان امام رضا (ع) زنده بود و آن حضرت نیز سنگریزه او را مُهر کرد و امام رضا (ع) آخرین امامی بود که او ملاقات کرد و سپس از دنیا رفت و امام (ع) او را در پیراهن خودش کفن کرد[۲۴]. از رشید هجری هم نقل شده است: روزی من و سلمان و ابوعبدالرحمن بن قیس بن ورقاء و ابوالهیثم مالک بن تیهان و سهل بن حنیف در مدینه در حضور امیرالمؤمنین بودیم؛ ناگاه حبابه والبیه آن حضرت وارد شد، در حالی که بر سرش منقلی بود شبیه غربالی که گندم را باد میدهند و در میان آن، میوههای درازی بود و قرآنی آویخته در گردن داشت تسبیحی از سنگریزه در دستش بود. پس سلام کرد و بسیار گریست و گفت: "ای امیرالمؤمنین! آه از آن وقتی که از دست ما بروی؛ و وای از زمانی که از میان ما پنهان شوی! و وای از آن غنیمتی که وجود تو است و از دست ما برود... همانا من گفتهام را با یقین میگویم؛ من تو را ملاقات کردهام، در حالی که تو میدانی چه ارادهای دارم"؛
سپس آن حضرت دست راستش را به سوی او دراز کرد و ریگها را از وی گرفت؛ ریگهای سفیدی که میدرخشید؛ پس انگشترش را از دست بیرون آورد و ریگها را مُهر کرد و فرمود: "ای حبابه والبیه! این، خواسته توست؟" گفت: "آری به خدا ای امیر المؤمنین! همین را اراده کردم؛ چون که شنیدم بعد از تو شیعیانت اختلاف یافته، پراکنده میشوند، پس من این برهان را میخواستم تا همراه من باشد؛ البته اگر بعد از تو زنده باشم. و ای کاش خاندان و اهل من قربانی تو شوند! هنگامی که شیعیان تو درباره جانشینت شک کنند. من این ریگها را خواهم آورد و اگر آن جانشین تو هم ریگها را مُهر کند، چنان که شما مُهر کردید، خواهم دانست که او جانشین توست؛ امیدوارم درین باره درنگی نکنم"؛
حضرت علی (ع) فرمود: "به خدا سوگند! ای حبابه والبیه تو با این ریگها فرزندم حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر و علی بن موسی را ملاقات میکنی و پیش هر یک از آنان که بروی، ریگها را از تو میخواهند و با همین انگشتر آنها را مُهر میکنند؛ سپس در نزد علی بن موسی الرضا از آن حضرت درباره امامت آن حضرت برهانی بزرگ میبینی و سپس مرگ را اختیار میکنی و تو میمیری و او متولی دفن و کفن و غسل تو میشود و بر فراز قبرت میایستد و بر تو نماز میگزارد و من به تو مژده میدهم که تو با زنان مؤمن، همراه با مهدی (ع) هستی که از نسل من است؛ هنگامی که خدا امر او را آشکار کند". پس حبابه والبیه گریه کرد و گفت: "یا امیرالمؤمنین اگر فضل خدا و فضل رسول و فضل تو نباشد چگونه این امر برای پیروان سست عقیده و سست یقین و کم کردار تو ممکن است؟ ای امیرالمؤمنین! درست است که جز تو کسی جانشین پیامبر نیست، پس برای من دعا کن که خدا مرا بدین عقیده پا بر جا نگهدارد و در این باره آزمایش و از این عقیده گمراه نشوم؛ پس حضرت امیرالمؤمنین (ع) برای او دعا کرد او شب را به خوبی به بامداد رساند.
حبابه والبیه گوید: چون حضرت امیر المؤمنین به ضربت شمشیر عبدالرحمن بن ملجم لعنة اللّه علیه در مسجد کوفه در گذشت، خدمت مولایم، حسن بن علی (ع) رسیدم؛ او به من فرمود: "خوش آمدی ای حبابه والبیه! ریگهائی را که امیر المؤمنین با انگشترش مُهر کرد، بیاور! ناگاه دیدم ایشان هم همان انگشتر را بیرون آورد و ریگها را مُهر کرد. چون حضرت امام حسن (ع) به زهر در گذشت، خدمت امام حسین (ع) رسیدم؛ چون مرا دید، فرمود: "مرحبا ای حبابه والبیه! ریگها را بیاور! پس ریگها را گرفت و با همان انگشتر مُهر کرد؛ چون امام حسین (ع) شهید شد، خدمت امام علی بن الحسین (ع) رسیدم، در حالی که مردم در امامت آن حضرت شک داشتند و شیعیان حجاز به محمد حنفیه میل کرده بودند؛ پس گروهی از بزرگان شیعیان پیش من آمده، گفتند: "ای حبابه والبیه! تو را به خدا سوگند میدهیم که به خاطر ما با همان ریگها به سوی علی بن حسین (ع) برو تا اینکه حق روشن شود"؛ پس به خدمت آن حضرت رسیدم؛ چون مرا دید آفرین گفت و دست دراز نمود و فرمود: "ریگها را بیاورده و تمام آنها را با همان انگشتر مُهر زد؛ پس از او به خدمت محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر و علی بن موسی الرضا (ع) رفتم و همه مانند حضرت امیر المؤمنین، امام حسن و امام حسین (ع) ریگها را مُهر کردند... چون به حالی رسیدم که پیری بر من چیره شد، در آن حال به مولایم، علی بن موسی الرضا (ع) گفتم: مرا فراموش نفرمائید و بر جنازه من حاضر شوید و نماز بخوانید، چنان که جدت، امیر المؤمنین به من وعده فرموده است؛ حضرت فرمود: "ملازم باش که تو با ما هستی"[۲۵][۲۶].
أمّ غانم کیست؟
کلینی مینویسد: ابوهاشم جعفری گوید: روزی من خدمت ابا محمد (امام حسن عسکری (ع) بودم که برای مردی یمنی اجازه حضور خواستند و سپس او وارد شد؛ مردی بود فربه، بلند و تنومند، که با عنوان ولایت به امام سلام کرد (یعنی گفت: السلام علیک یا ولی اللّه) و حضرت جواب گفت و فرمان داد که بنشیند؛ پس او پهلوی من نشست؛ من با خود گفتم: کاش میدانستم او کیست؛ پس امام فرمود: "او از فرزندان آن زن عربی است که سنگریزهای داشت و پدرانم با خاتم خویش آن را مُهر کرده بودند، و اکنون آن را آورده است و میخواهد که من هم آن را مُهر کنم"؛ سپس به او فرمود: "آن را بده!" او هم سنگریزهای را از جیب خود بیرون آورد که در یک طرفش جای صافی بود و امام عسکری (ع) آن را گرفت و سپس خاتمش را در آورد و آن را چنان مُهر کرد که نقش برداشت و گویا الآن نقش خاتم آن حضرت که الحسن بن علی بود، پیش چشم من است. پس من به آن مرد یمانی گفتم: هرگز پیش از این آن حضرت را دیده بودی؟ گفت: "نه به خدا! سالهاست که من اشتیاق دیدن او را داشتم تا آنکه همین ساعت جوانی که او را ندیده بودم، نزد من آمد و گفت: "برخیز و داخل شو!" من هم وارد شدم. سپس آن مرد یمانی برخاست و به امام حسن عسکری (ع) گفت: "رحمت و برکات خدا بر شما خاندان باد! شما ذریهای هستید که بعضی پاره تن بعضی دیگرید؛ به خدا سوگند! رعایت حق شما واجب است؛ مانند حق امیر المؤمنین و امامان بعد از او". سپس او رفت و من دیگر او را ندیدم. ابوهاشم جعفری گوید: من اسم او را پرسیدم؛ گفت: اسم من مهجع بن صلت بن عقبة بن سمعان بن غانم بن امّ غانم است، و امّغانم همان زن عرب یمانی است که امیرالمؤمنین و نوادگانش تا حضرت رضا (ع) سنگریزه او را مُهر کرده بودند[۲۷].
قطب راوندی پس از نقل این ماجرا در ادامه مینویسد: و صاحبان سنگریزهها سه نفر بودند؛ یکی کسی که کنیهاش امّغانم است و نامش سعاد از قبیله بنیسعد بن بکر بن عبد مناف و دومی امّ-الندی حبابه؛ دختر جعفر والبیه و نام سومی نیز امّسلیم بود و میتوانست کتاب بخواند[۲۸].
ابنشهرآشوب نیز به نقل از ابن عباس مینویسد: صاحب سنگریزهها سه نفر بودند: امّ سلیم که میتوانست کتاب بخواند و پیامبر (ص) و وصی (ع) او سنگریزههایش را مهر زده بودند؛ دومی، امّالندی حبابه دختر جعفر والبیه اسدی بود و سومی امّ غانم اعرابی یمانی که امیرالمؤمنین (ع) بر سنگریزههایشان مهر زده بود[۲۹].
شیخ طوسی نیز پس از نقل ماجرای حبابه مینویسد: داستان امام رضا (ع) با امّ غانم اعرابی، صاحب سنگریزههایی که امیرالمؤمنین (ع) بر آنها مُهر زده و بعد از ایشان نیز ائمه (ع) تا زمان ابو محمد امام حسن عسکری (ع)، بر آنها مُهر زده بودند، معروف و مشهورست و اگر درباره مولای ما ابا الحسن الرضا (ع) و ائمهای (ع) که از اولاد ایشان هستند، غیر از این دو دلیل در نصی که از امیرالمؤمنین (ع) بر امامت ایشان رسیده است، در دست نبود، همین برای انسان منصف کافی بود [۳۰].
سید محسن امین نیز مینویسد: گفته شده، امّالندی همان حبابه والبیه است و بعضی گفتهاند، کنیهاش امّ غانم است لکن امّ غانم کنیه زن دیگری است[۳۱][۳۲].
حبابه والبیه و امام حسین (ع)
مرحوم کشی مینویسد: عمران بن میثم گوید: روزی من و عبایه اسدی به نزد زنی از بنی اسد وارد شدیم که حبابه والبیه نامیده میشد؛ پس عبایه به او گفت: "آیا این جوان را که با من است میشناسی"؟ حبابه والبیه گفت: "نه"؛ عبایه گفت: "این، پسر برادرت، میثم است"؛ حبابه والبیه گفت "آری به خدا؛ آری به خدا"؛ سپس گفت: "آیا شما را حدیثی که از اباعبدالله الحسین بن علی (ع) شنیدهام، آگاه کنم؟"
گفتیم: آری، حبابه والبیه گفت: از امام حسین (ع) شنیدم که میفرمود: "ما و شیعیان ما بر فطرتی هستیم که محمد (ص) بر آن فطرت مبعوث شده است و سایر مردم از آن جدا هستند"[۳۳].
مرحوم کشی در نقل دیگری مینویسد: اسحاق بن عمار روایت کرده است که صالح بن میثم گفت: روزی من و عبایه اسدی به نزد حبابه والبیه وارد شدیم؛ وی گفت: روزی خدمت امام حسین (ع) رسیدم و سلام کردم و ایشان جواب سلام مرا داد و مرحبا گفت و سپس فرمود: "حبابه والبیه! چرا برای زیارت و عرض سلام به ما تأخیر کردی؟" گفتم: علت تأخیر نوعی بیماری است که بر من عارض شده است؛ آن حضرت فرمود: "آن بیماری چیست؟" من که به مرض برص مبتلا شده بودم و آن را پوشیده میداشتم، پوشش را برداشتم و محل بیماری را به حضرت نشان دادم؛ پس آن امام دست مبارکش را بر روی آن نهاد و دعا فرمود و هنوز دعایش به پایان نرسیده بود که دستش را برداشت و من دیدم که بیماری برص از من برطرف شده و من بهبود یافتهام؛ سپس فرمود: "هیچ کس از این امت جز ما و شیعیان ما بر دین ابراهیم (ع) نیست"[۳۴].
ابوبصیر نیز از امام صادق (ع) نقل میکند:هنگامی که همه مردم به سوی معاویه رفتند، حبابه والبیه به سوی امام حسین (ع) آمد؛ او زنی سخت کوش بود که از شدت عبادت پوستش به شکمش چسبیده بود. روزی او همراه پسر عمویش که جوانی بود به نزد امام حسین (ع) وارد شد و به ایشان گفت: "فدایت شوم! ببین![۳۵] آیا نام این پسر عموی من نزد شماست (او جزو شیعیان شماست) و نجات خواهد یافت؟" امام حسین (ع) فرمود: "بله، نام او نزد ماست (جزو شیعیان ماست) و او را نجات یافته دیدم"[۳۶][۳۷].
حبابه؛ از یاوران امام زمان (ع)
مفضل بن عمر گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که میفرمود: "سیزده زن با قائم (ع) در هنگام ظهور هستند"؛
گفتم: چه کاری انجام خواهند داد؟
فرمود: "رسیدگی به امور مجروحان و مریضها"؛
گفتم: آنها را برایم نام میبرید؟ فرمود: "قنواء دختر رشید؛ ام ایمن؛ حبابه والبیه؛ سمیه مادر عمار بن یاسر؛ زبیده؛ ام خالد؛ احمسیه؛ ام سعید حنفیه؛ صبانه آرایشگر و ام خالد جهنیه"[۳۸].[۳۹].
حبابه و نقل روایت
ثابت ثمالی از حبابه روایت نقل کرده است که به دو نمونه اشاره میکنیم: ثابت ثمالی گوید: روزی حبابه والبیه به نزد امام باقر (ع) وارد شد و گفت: "ای پسر رسول خدا! مرا با خبر کن که شما چه زمانی در تاریکی بودید؟" امام (ع) فرمود: "ما قبل از خلقت نور وجود داشتیم"[۴۰].
همچنین ثابت ثمالی از حبابه والبیه نقل میکند که گفت: از مولا امیرالمؤمنین علی (ع) شنیدم که فرمود: "ما اهل بیتی هستیم که مایع مست کننده نمینوشیم، و جری (که نوعی ماهی است) نمیخوریم و مسح بر خفین را جایز نمیدانیم و هر کس از شیعیان ما هست باید به ما اقتداء و به روش ما عمل کند"[۴۱][۴۲].
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: اصول کافی، ج۶، کتاب الحجة، ص۳۴۶؛ ترجم اعلام النساء، ج۲، ص۶؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۳۸۳؛ رجال طوسی، ص۶۷ و ۱۴۲.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۴، ص۳۸۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۰۹-۱۴۹۱.
- ↑ «يَا حَبَابَةُ إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ عَلَى مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ فِي هَذِهِ اَلْأُمَّةِ غَيْرُنَا وَ غَيْرُ شِيعَتِنَا وَ مَنْ سِوَاهُمْ مِنْهَا بِرَاءٌ »؛ رجال کشی، ص۱۱۵؛ تراجم اعلام النساء، ج۲، ص۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۹۱.
- ↑ «يَا حَبَابَةُ إِذَا اِدَّعَى مُدَّعٍ اَلْإِمَامَةَ فَقَدَرَ أَنْ يَطْبَعَ كَمَا رَأَيْتِ فَاعْلَمِي أَنَّهُ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ اَلطَّاعَةِ وَ اَلْإِمَامُ لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ شَيْءٌ يُرِيدُهُ »
- ↑ اصول کافی، ج۱، کتاب الحجه، ص۳۴۶؛ تراجم أعلام النساء، ج۲، ص۶ و ۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۹۰-۱۴۹۲.
- ↑ والبیة، نسبتی است که به والبه داده شده و والبه گروهی از قبیله بنیاسد هستند. (اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج۴، ص۳۸۳).
- ↑ رجال الکشی، کشی، ص۱۱۵.
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۹۴ (اصحاب ابی محمد الحسن بن علی (ع) حبابة الوالبیة). او در قسمت باب النساء نیز حبابه والبیه را از اصحاب امام حسن (ع) برشمرده است. (همان، ص۹۶ اصحاب ابی محمد الحسن بن علی باب النساء: حبابه والبیه).
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۱۲۰ (اصحاب ابی محمد علی بن الحسین (ع) و من روی عنه: أم البراء و قیل: هی حبابة الوالبیة).
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۱۵۱ (أصحاب أبی جعفر محمد بی علی بن الحسین (ع)، حبابة الوالبیة).
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۱۵۱ (من روی عن أبی جعفر (ع) حبابة الوالبیة).
- ↑ رجال ابن داود، ص۹۸ (حبابة الوالبیة ن سین ین قر [کش] ممدوحة) در کتاب او برای هر کدام از ائمه رمز خاصی قرار داده شده است که عین مطلب کتاب او را نقل میکنیم: فکل من أعلمت علیه برمز واحد منهم فهو من رجاله، و من روی عن أکثر من واحد ذکرت الرمز بعددهم، فالرسول (ص) (ل) و علی (ع) (ی) و الحسن (ع) (ن) و الحسین (ع) (سین) و علی بن الحسین (ع) (ین) و محمد بن علی الباقر (ع) (قر) و جعفر بن محمد الصادق (ع) (ق) و موسی بن جعفر الکاظم (ع) (م) و علی بن موسی الرضا (ع) (ضا) و محمد بن علی الجواد (ع) (د) و علی بن محمد الهادی (ع) (دی) و الحسن بن علی العسکری (ع) (کر) و من لم یرو عن واحد منهم (ع) (لم). (رجال ابن داود، ص۲۶).
- ↑ رجال ابن داود، ص۲۲۳ (فاطمة بنت حبابة الوالبیة ن، سین علی ما قال سعد بن عبدالله).
- ↑ الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۴۲۸- ۴۲۹؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۲، ص۱۴۰؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، اربلی، ج۲، ص۲۲۹؛ تفسیر ابیحمزة ثمالی، ابوحمزه ثمالی، ص۲۸؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۲، ص۲۲۱- ۲۲۲؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، نمازی شاهرودی، ج۸، ص۵۶۰.
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۱۲۰ (اصحاب ابی محمد علی بن الحسین و من روی عنه: أم البراء و قیل: هی حبابة الوالبیة)، رجال البرقی، برقی، ص۶۲ (من روی عن علی بن الحسین: أم البراء) و معجم رجال الحدیث، خویی، ج۲۳، ص۱۷۴. سید محسن امین مینویسد: تردید هست که ام البراء، تصحیف شده ام الندا یا بر عکس باشد (و حبابة) به فتح حاء آنچنان که از قاموس فهمیده میشود، حباب مثل سحاب، اسم است و حبابة سعدی با ضم شاعر است و با فتح، حبابة الوالبیة و أم حبابة برای هر دو به کار میرود و والبیة نسبت به والبه گروهی از قبیله بنی اسد است. (اعیان الشیعه، ج۴، ص۳۸۳). و نیز ر. ک: نقد الرجال، تفرشی، ج۵، ص۳۰۵؛ جامع الرواة، محمد علی اردبیلی، ج۲، ص۴۵۵؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، شیخ محمد بن إسماعیل مازندرانی، ج۷، ص۴۵۹؛ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۶۵؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، شیخ علی نمازی شاهرودی، ج۸، ص۵۵۱؛ المفید من معجم رجال الحدیث، جواهری، ص۷۵۸؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۲، ص۱۹۴.
- ↑ در تاج العروس نیز آمده است که حبابه والبیه از علی (ع) روایت کرده است. (تاج-العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۹۹).
- ↑ معجم رجال الحدیث، خوئی، ج۲۳، ص۱۸۵-۱۸۶.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبابه والبیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۵۷-۲۵۸.
- ↑ طبق حدیث حبابه والبیه، امامت سید الشهداء و امامت او بعد از برادرش، ثابت و مسلم است (اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۲۱۷).
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۳۴۶-۳۴۷؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۳۵-۵۳۷؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۲۰۹- ۲۱۰ (با تلخیص)؛ کشف الغمه فی معرفه الائمه، اربلی، ج۲، ص۵۳۵-۵۳۶؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۲، ص۲۳۱-۲۳۲.
- ↑ الغیبة، شیخ طوسی، ص۷۵ – ۷۶.
- ↑ ارشاد القلوب، دیلمی، ص۲۸۸- ۲۹۰.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبابه والبیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۵۸-۲۶۲.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۱۸۲؛ مناقب آل أبی طالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۴۴۱-۴۴۲؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۳۷۱- ۳۷۲.
- ↑ الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۴۲۸-۴۲۹ (با اندکی تغییر). ام غانم، مشهور به صاحب سنگریزهها غیر از آن صاحب سنگریزههاست که مشهورست. و او ام الندی دختر جعفر حبابة والبیه اسدی است و نام صاحب سنگریزههای اول، ام مسلم و به نقلی، ام اسلم است. او روزی به خانه ام سلمه آمد و سراغ پیامبر را گرفت؛ پس او نزد أم سلمه منتظر ماند تا پیامبر آمد؛ سپس ام مسلم گفت: پدر و مادرم فدای شما ای رسول خدا! من کتبرا خواندهام و میدانم که هر پیامبری وصی و جانشینی دارد؛ موسی (ع) در زمان حیات و بعد از وفاتش وصی داشت و عیسی نیز همینطور؛ پس وصی شما کیست؟ پیامبر فرمود: ای ام مسلم، وصی من در زمان حیات و مماتم یکی است. سپس با دستش به سنگریزهها ضربهای زد، با هم عجین شدند و با انگشترش بر آن مهر زد؛ سپس فرمود: ای ام¬مسلم هر کس بعد از من چنین کاری انجام داد، او وصی و جانشین من در حیات و ممات من است. او از نزد پیامبر بیرون آمد و به أمیر المؤمنین رسید و گفت: پدر و مادرم فدای شما! تو وصی رسول خدا نیستی؟ آن حضرت فرمود: بله ای ام مسلم؛ سپس سنگریزهها را مهر زد و فرمود: هر کس بعد از من چنین کاری کرد، او وصی من است. سپس امام حسن (ع) را دید؛ در حالیکه او جوانی بود؛ پس پرسید: آقای من، شما وصی پدرت نیستی؟... سپس بعد از شهید شدن امام حسین (ع) نزد علی بن الحسین (ع) رفت و آن حضرت همین کار را انجام داد. (الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص۵۶۲- ۵۶۳).
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۲۸۹- ۲۹۰. همچنین ابن شهرآشوب ماجرای ورود غانم را به همراه مادرش به مدینه برای رسیدن به محضر امام سجاد (ع) نقل میکند. (مناقب آل أبی طالب، ج۴، ص۱۳۶).
- ↑ الغیبة، شیخ طوسی، ص۷۵- ۷۶.
- ↑ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج۳، ص۴۸۸.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبابه والبیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۶۲-۲۶۵.
- ↑ رجال الکشی، کشی، ص۱۱۴.
- ↑ رجال الکشی، کشی، ص۱۱۵. شوشتری به دلیل تفاوت دو راوی (صالح بن میثم و عمران بن میثم(و اینکه در خبر دوم باید به جای عبارت حتی رفع یده و قد کشف الله ذلک البرص عبارت و لم یرفع حتی کشف الله ذلک البرص باشد یکی از دو خبر را تحریف شده میداند. (ر. ک: قاموس الرجال، ج۱۲، ص۱۳۳).
- ↑ به نقل دیگری، حبابه والبیه والبیه گفت: به حضرت صادق (ع) گفتم: پسر برادری دارم که عارف بفضل شماست؛ میخواهم بدانم که آیا از شیعیان شماست؟ فرمود: اسم او چیست؟ گفتم: فلان بن فلان؛ پس امام (ع) به خدمتکاری فرمود: آن مخزن اسرار را بیاور؛ پس صحیفه بزرگی را آورد و باز نمود و امام (ع) در آن توجهی نموده، فرمود: آری این، اسم اوست و اسم پدرش اینجاست. (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، حسن صفار، ج۱، ص۱۷۱).
- ↑ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، حسن صفار، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبابه والبیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۶۵-۲۶۶.
- ↑ دلائل الإمامة، طبری، ص۴۸۴. البته در این روایت نام بیش از ۹ نفر نیامده است. نیلی نجفی در ذیل این روایت نوشته است: ظاهرا چهار نفر دیگر، آسیة بنت مزاحم، سارة، مریم بنت عمران، و کلثوم بنت عمران، خواهر موسی بن عمران هستند که به دلیل معروفیت، نامشان نیامده است. (سرور أهل الإیمان فی علامات ظهور صاحب الزمان، ص۱۱۵).
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبابه والبیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۶۶-۲۶۷.
- ↑ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۳، ص۳۰۷.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق ۴، ص۴۱۵ و وسائل الشیعة، حرّعاملی ۲۴، ص۱۳۲ به نقل از بحارالانوار ۴، ص۴۱۵.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبابه والبیه»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۶۷.