مناظرات امام رضا

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

یکی از اقدامات مزوّرانه مأمون، برگزاری جلسات مناظره بود. او برای در هم شکستن شخصیت علمی امام رضا (ع) و درنتیجه، بی‌اعتمادی شیعیان به امامشان، این جلسات را تربیت می‌داد. چنان که مأمون به سلمان مروزی، متکلم معروف خراسان گفت: «بدین جهت به تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمی تو را می‌شناسم و قصد من جز این نیست که در یکی از استدلال‌ها، راه را بر ابوالحسن ببندی»[۱]. اما برخلاف نظر مأمون، جلوه‌های علمی امام (ع) بیشتر بود و امام (ع) پیروز این مناظرات بودند و به این نحو، شایستگی اهل بیت پیامبر (ص) بر مردم و دانشمندان آشکارتر می‌شد. چنان که خود امام (ع) به نوفلی فرمودند: «هنگامی که بر هر گروهی راه استدلال را ببندم و استدلالشان را باطل کنم، مأمون خواهد فهمید که شایستگی آن جایگاه را که انتخاب کرده است، ندارد»[۲].

در این که مأمون از تشکیل این مناظرات چه هدف یا اهدافی را تعقیب می‌نمود، بین مورخان و صاحب‌نظران اختلاف نظر وجود دارد. ظاهر قضیه این بود که او می‌خواست برتری علمی امام (ع) را به همگان نشان دهد، اما آنچه درست‌تر به نظر می‌رسد این است که هدف اصلی مأمون، کسب وجهه برای حکومت خود بوده است. به عبارت دیگر، او می‌خواست از موقعیت علمی امام (ع) به نفع خود سود بجوید و حکومت خود را در جهان به عنوان یک حکومت برتر مطرح سازد[۳].

مناظره امام رضا با ابن رامین

یکی از کسانی که با امام رضا (ع) به بحث و منظره پرداخت، ابن رامین متکلم اهل خراسان بود که پیرامون مسئله امامت و جانشینی بعد از پیامبر (ص) با امام رضا (ع) مناظره نمود. به گوشه‌ای از این مناظره توجه کنید: امام رضا (ع) به ابن رامین فقیه فرمودند: ابن رامین! آن وقت که پیامبر (ص) از مدینه خارج شد، کسی را جای خود نگذاشت؟ ابن رامین گفت: علی (ع) را جای خود گذاشت.

امام (ع) فرمودند: پس چرا به اهل مدینه نفرمود خودتان کسی را انتخاب کنید، چون انتخاب شما خطا نمی‌شود. ابن رامین گفت: حضرت چون نگران بودند اختلاف و درگیری در میان مردم بیفتد.

امام (ع) فرمودند: خوب چه عیبی داشت، اگر هم اختلافی رخ می‌داد، هنگامی که از مسافرت به مدینه بر می‌گشت آن را اصلاح می‌نمود. ابن رامین گفت: البته عمل آن حضرت که خود جانشین تعیین فرمود، با محکم کاری مناسب‌تر و منطقی‌تر بود.

امام (ع) فرمودند: بنابراین برای پس از مرگ خود نیز حتماً کسی را جای خود قرار داده است؟ ابن رامین گفت: نه! امام (ع) فرمودند: آیا مرگ پیامبر (ص) از مسافرتش مهم‌تر نبود؟ سفر دنیا، کوتاه است و سفر مرگ، طولانی و ابدی؛ پس چگونه شد که هنگام مرگ از اختلاف امت خاطر جمع بود، جانشین تعیین نکرد، اما در مسافرت چند روزه دنیا خاطر جمع نبود، جانشین تعیین کرد، با این که خود آن حضرت زنده بود و می‌توانست اختلافات را اصلاح نماید. ابن رامین در مقابل سخنان منطقی امام رضا (ع) نتوانست حرفی بگوید و ساکت شد[۴].[۵]

مناظره امام رضا با ابوقره

ابوقره مسیحی و از دوستان جاثلیق، بزرگ مسیحیان بود و چون دریافت تعداد زیادی از بزرگان ادیان مختلف با امام رضا (ع) دیدار و با ایشان مناظراتی داشته‌اند، مشتاق دیدار و انجام مناظره با امام (ع) شد. بنابراین به نزد صفوان بن یحیی آمد و از او خواست تا وی را به مجلس امام (ع) ببرد. ابو قرّه چون بر امام (ع) وارد شد، فرش زیر پای امام (ع) را بوسید و برای سلامتی ایشان دعا کرد و سپس خطاب به امام رضا (ع) گفت: نظر شما درباره فرقه‌ای که ادعایی دارد و فرقه دیگر غیر از ایشان که خود به عدالت معروف است، آن‎ها را در ادعایشان تصدیق می‌کنند؟ امام (ع) فرمودند: ادعایشان ثابت است.

ابو قرّه گفت: فرقه دیگر ادعایی دارند و شاهدی پیدا نمی‌کنند که آن‎ها را تصدیق کند، مگر از خودشان، اینان چه؟ امام (ع) فرمودند: ادعایشان کذب و مردود است.

ابو قرّه گفت: اینک ما و شما. ما ادعا می‌کنیم که عیسی روح الله و کلمه اوست و به مریم القا نمود. مسلمانان با این ادعا موافقند و ما را تصدیق می‌کنند؛ ولی مسلمانان مدعی آنند که محمد پیامبر و فرستاده خداست و ما آن را تصدیق نمی‌کنیم؛ پس آنچه را که هر دو فرقه موافقند بر آنچه یک فرقه فقط ادعا می‌کند برتری دارد.

امام (ع) فرمودند: ما به عیسی بن مریم و روح الله و کلمة اللهی ایمان داریم که به محمد (ص) ایمان داشته و مژده آمدن او را داده است و خود اقرار کرده که بنده است و پروردگاری دارد. پس اگر تو به کسی اقرار داری که این چنین نیست که به محمد (ص) ایمان داشته باشد و خود را بنده و خداوند را پروردگار خود بداند، ما از آن عیسی بیزاریم! پس کجا ما بر آن اجماع داریم؟

ابو قرّه که خود را ناکام دید، از احکام دین و حلال و حرام پرسش‌های کرد تا سؤالش به مسأله توحید کشیده شد[۶].[۷]

مناظره امام رضا با جاثلیق

در جلسه‌ای که امام (ع) با جاثلیق مناظره می‌نمودند، نسطاس رومی و رأس جالوت نیز حضور داشتند. امام (ع) در حین مناظره با جاثلیق، با طرح سئوالاتی از این دو شخصیت، آن‎ها را در بحث شرکت می‌دادند.

مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت: ای جاثلیق! این پسر عموی من موسی بن جعفر (ع) است. او از فرزندان فاطمه (س) دختر پیامبر (ص) و فرزند علی بن ابی‌طالب (ع) است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن.

جاثلیق گفت: ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم با کسی که با او قدر مشترکی ندارم؛ او به کتابی استدلال می‌کند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاورده‌‎ام.

امام رضا (ع) فرمودند: ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم، اقرار خواهی کرد؟

جاثلیق گفت: آیا می‌توانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد، هر چند به ضرر من باشد. امام (ع) فرمودند: هر چه می‌خواهی بپرس و جوابش رو بشنو.

جاثلیق گفت: درباره نبوت عیسی و کتابش چه می‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار می‌کنی؟ امام (ع) فرمودند: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌کنم، اما به نبوت آن کسی که اقرار به نبوت محمد (ص) و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده، کافرم!

جاثلیق گفت: آیا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمی‌کنی؟ امام (ع) فرمودند: آری. جاثلیق گفت: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمی‌شمارند بر نبوت محمد (ص) اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.

امام (ع) فرمودند: هم‌اکنون انصاف را رعایت کردی ای نصرانی، آیا کسی را که عادل بود و نزد عیسی بن مریم مقدم بود می‌پذیری؟ جاثلیق گفت: این مرد عادل کیست، نامش را ببر؟ امام (ع) فرمودند: درباره یوحنای دیلمی چه می‌گویی؟ جاثلیق گفت: به به! محبوب‌ترین فرد نزد مسیح را بیان کردی.

امام (ع) فرمودند: تو را سوگند می‎دهم، آیا انجیل این سخن را بیان می‌کنند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آن‎ها به او ایمان آوردند؟

جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل بیت و وصیش داده است؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آن‎ها را بشناسیم.

امام (ع) فرمودند: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد (ص) و اهل بیتش و امتش در آن‎ها است، تلاوت کند آیا ایمان به او می‌آوری؟(...)[۸]

عمران صابی، پیشوای صائبین و آشنا به مباحث فلسفی ـ کلامی در عصر خود بود که در مناظره‎ای با امام رضا (ع) مسائلی پیرامون اثبات توحید می‌پرسد. از آنجا که عمران مسلمان نبوده، حضرت رضا (ع) در مقام بحث صراحتاً نمی‌توانسته‌اند به آیات کتاب الهی استناد کنند، لکن از طرز بیان مباحث و برخی کلمات قرآنی در کلام ایشان می‌توان فهمید که سخنان ایشان ناظر به تفسیر چه آیاتی است. در این مناظره، مباحثی چون ابداعی بودن خلقت، بی‌غرض و غایت بودن فعل الهی، نور بودن خدا و چگونگی معیت حق با خلق را مورد بررسی قرار می‌دهند.

امام رضا (ع) در پاسخ عمران صابی که از ایشان می‌پرسد: خدا در خلق است و یا خلق در خدا؟ چنین می‌فرمایند: خداوند منزه از چنین سخنانی است. اینک به لطف الهی برایت مثلی می‎زنم که مطلب را درک کنی. بگو بدانم، وقتی به آینه می‌نگری و خود را در آن می‌بینی، تو در آینه‌ای یا آینه در توست؟

عمران گفت: هیچ کدام. اگر هیچ کدام از شما در هم قرار ندارید، پس به چه چیزی خود را در آن می‌بینی؟ عمران گفت: به وسیله نوری که میان من و آینه قرار دارد. امام (ع) فرمودند: آن نوری که در آینه است، بیشتر از نوری است که در چشم خود می‌یابی؟ گفت: آری.

امام (ع) فرمودند: به ما نشانش بده؛ و عمران عاجز ماند. سپس حضرت فرمودند: پس در واقع نور واسطه شده که خود و آینه را ببینی بدون این که در یکی جز شما داخل شود. عمران صابی پرسید: خدا که یکتا بود و چیزی جز او نبود، با آفرینش مخلوقات تغییری در وی به وجود آمد؟

حضرت در پاسخ وی از عدم تغییر در خدا و وقوع تغییر در مخلوقات سخن گفت و عمران صابی برای این که تغییری را در خدا اثبات کند، از حضرت پرسید: مگر خدا قبل از خلقت ساکت نبوده است؟ امام (ع) در مقام پاسخ به وی متذکر می‌شوند که سکوت در جایی معنا دارد که قبل از آن سخن گفتنی باشد[۹].

مناظره امام رضا با عمر بن هذاب

او از اهالی بصره و ناصبی بود و خود را زاهد معرفی می‌کرد. وقتی کاروان امام رضا (ع) به بصره رسید و مردم پیرامون امام (ع) را گرفتند، امام (ع) از مردم خواستند تا هر گونه پرسشی دارند، سؤال نمایند. قبل از هر کس، عمر بن هذاب ناصبی که امامت امام (ع) را قبول نداشت و در پی توهین به ایشان بود، سخن آغاز کرده و گفت: محمد بن فضل هاشمی از شما سخنانی نقل می‌کند که عقل ما آن را نمی‌پذیرد و قبول نمی‌کند.

حضرت فرمودند: چه سخنانی؟ عمر بن هذاب گفت: شما می‌گویید: من هر چه خداوند بر پیامبر اکرم (ص) فرستاده می‌دانم و به جمیع زبان‌ها و لغت‎ها آگاهم. حضرت فرمودند: آری چنین است، هر چه می‌خواهید بپرسید.

عمر بن هذاب گفت: در ابتدا همین آگاهی و علم خود را به لغات و زبان‌های گوناگون ثابت کنید. در مجلس ما افراد رومی و هندی و فارسی هستند، با آنها به زبان خودشان صحبت کنید. حضرت فرمودند: بسم الله، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود.

عده‌ای با زبان‌ها و لهجه‌های مختلف در آن مجلس بودند که از امام رضا (ع) سؤالاتی به زبان خویش پرسیدند و حضرت با زبان هر کدام با آن‎ها صحبت کرد به گونه‌ای که اهل مجلس حیران شده و همگی اقرار کردند که حضرت بهتر از آن‎ها به زبان آن‎ها صحبت می‌کند[۱۰].

مناظره امام رضا با مسافر بلخی

مسافری از بلخ، به حضور حضرت امام رضا (ع) آمد و عرض کرد: من از شما مسأله‌ای می‌پرسم، اگر جواب آن را آن گونه که خودم می‌دانم بدهی، امامت تو را می‌پذیرم. امام (ع) فرمودند: هر چه می‌خواهی بپرس. مرد مسافر گفت: به من بگو پروردگارت از چه وقت بوده؟ و چگونه بوده و بر چه تکیه دارد؟ امام (ع) فرمودند: خداوند مکان را مکان کرد، بی‌آنکه مکانی داشته باشد و چگونگی را چگونه نموده بی‌آنکه خود چگونه باشد و بر قدرت خودش تکیه دارد.

در این هنگام، آن مرد مسافر برخاست و سر حضرت رضا (ع) را بوسید و گفت: گواهی می‌دهم که معبودی جز خدای یکتا نیست و محمد (ص) رسول خدا است و علی (ع) وصی رسول خدا (ص) و سرپرست امت پس از اوست و پیشوایان راستگو، شما امامان هستید و تو جانشین آنها هستی[۱۱].[۱۲]

مناظره امام رضا با هربز اکبر

امام رضا (ع) به بزرگ زرتشتیان فرمودند: شما که زرتشت را پیامبر خود می‌دانید، دلیلتان بر نبوت او چیست؟ هربز گفت: زرتشت دلایل و مطالبی را برای ما آورده است که قبل از او کسی برای ما نیاورده بود؛ البته ما خود شاهد معجزات او نبوده‎ایم، بلکه از پیشینیان ما نسل به نسل برای ما گزارش شده است و ما هم پذیرفته‌ایم.

امام (ع) فرمودند: پس بر اساس اخبار و گزارش‌های رسیده، به زرتشت ایمان آورده‌اید. آیا نظیر همان اخبار و گزارش‌ها را درباره موسی (ع) و عیسی (ع) و محمد (ص) به شما نرسیده است؟ با چه دلیل و منطقی، این اخبار را نپذیرفته‌اید، در حالی که همان اخبار را درباره زرتشت پذیرفته‌اید! هربز سکوت کرد و جوابی نداشت[۱۳].[۱۴]

مناظره امام رضا با یحیی بن ضحاک سمرقندی

مأمون دوست داشت امام رضا (ع) را در نزد دیگران عاجز نماید، بنابراین به کسانی که برای مناظره به نزد امام (ع) می‌آمدند، در خفا می‌گفت که حول چه محوری با امام (ع) بحث و مناظره نمایید.

مأمون از یحیی بن ضحاک سمرقندی که از فقهای اهل کلام بود و در خراسان همانندی نداشت و بنا بر قول آن سامان، بر همه چیز واقف بود، خواست که حول محور امامت با امام (ع) مناظره نماید. مجلس برپا شد. حضرت فرمودند: ای یحیی! بپرس.

یحیی گفت: ای فرزند رسول خدا (ص)! تو بپرس که مایه شرف و سربلندی من شود. حضرت فرمودند. ای یحیی! چه می‌گویی درباره مردی که ادعای راستی کرده و راستگویان را تکذیب نموده است، آیا یک چنین فردی، در دینش صادق و محق است یا دروغگو است؟

یحیی یک ساعت سر در گریبان برده، هر چه فکر کرد، نتوانست جوابی بدهد. مأمون گفت: ای یحیی! جواب بده. یحیی پاسخ داد: وی حجت را از دستم گرفته است و هیچ‌گونه پاسخی ندارم. مأمون به امام (ع) گفت: این چه مسأله‌ای است که یحیی اقرار به عجز کرده است؟

امام (ع) فرمودند: اگر یحیی گمان دارد که بر آن شخص لازم است که راستگویان را تصدیق کند، پس بر چنین کسی که علیه خودش شهادت عجز و ناتوانی داده، امامتی نخواهد بود که سر منبر رسول خدا (ص) بگوید: من سرپرستی شما را به عهده گرفتم، در حالی که بهتر از شما نیستم، در حالی که امیر از رعیت بهتر است. اگر یحیی گمان برد که او صادقین و راستگویان را تصدیق کرده، پس امامتی برای اقرارکننده علیه خودش نخواهد بود که بر فراز منبر بگوید: در وجود من شیطانی هست که مرا پیوسته در معرض کار اشتباه و خلاف قرار می‌دهد، در حالی که در امام، شیطان وجود ندارد. اگر یحیی گمان کند که وی راستگویان را تصدیق کرده، باز هم برای آن فرد، امامتی ثابت نخواهد شد؛ زیرا وقتی که دوستش درباره‌اش اقرار کرده که امامت ابوبکر کاری برخلاف مصالح امت بوده که خداوند همگان را از شرش حفظ کرد و هر که شبیه آن را انجام دهد، او را بکشید، زمینه امامت برای او ثابت نمی‌باشد.

اینجا بود که مأمون از روی خشم و عصبانیت بر سر حاضران فریاد کشید که همگان از ترس و وحشت مجلس را ترک گفته و متفرق شدند[۱۵].[۱۶]

منابع

پانویس

  1. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، باب ۴۶، ص۱۲۱-۱۳۲.
  2. بحارالانوار، ج۴۹، ۱۷۵.
  3. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۲۷.
  4. بحار الانوار، ج۵.
  5. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۲۷.
  6. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۵۵۸-۵۵۹.
  7. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۲۸.
  8. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۳۱.
  9. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۳۴.
  10. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۳۶.
  11. اصول کافی، ج۱، باب کون و مکان، حدیث دوم، ص۸۸.
  12. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۳۷.
  13. مناظره علی بن موسی الرضا (ع) با عالمان دینی، ص۵۰-۵۱.
  14. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۳۷.
  15. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۵۵۹-۵۶۱؛ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۵۱.
  16. محمدی، حسین، رضانامه، ص ۷۳۸.