سیره سیاسی امام سجاد

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

ویژگی‌های زمانه امام زین العابدین(ع) و موقعیت‌های آن حضرت ‌

امام سجّاد(ع) پس از فاجعه کربلا و شهادت پدرش امام حسین(ع) با مسائل زیر روبرو بود:

  1. همدردی و محبّت مردم با اهل بیت بدون دربرداشتن ثمره‌ای عملی و جدّی، فقط در محبّت و ولایت خلاصه شده و فاقد بیداری انقلابی بود.
  2. انقلاب‌های انتقامی که با اهداف محدودی صورت می‌گرفت، قیام‌های منفعت‌طلبانه مصلحتی، بروز حرکات منافقانه و ظهور طبقه‌ای به نام وعاظان درباری، برای دادن رنگ و لعاب شرعی بر حکومت وقت.
  3. پیدایش پدیده احساس گناه در امّت اسلام به سبب تنها گذاشتن و یاری نکردن امام حسین(ع)، که البته این احساس گناه، همچنان که در بین تاریخ نویسان معروف است، هیچگاه از سوی رهبری آگاه، هدایت نشد، و افکاری که این قیام‌ها را جهت‌دهی می‌کرد، فقط به گرفتن انتقام می‌اندیشید. از اینجاست که می‌بینیم امام زین العابدین(ع) دو مرحله یا دو گام برای کار خود در نظر گرفتند:

الف) گام اوّل: امام سجّاد(ع) با استفاده از پدیده احساس گناه در امّت، اقدام به هدایت و جهت‌دهی به این احساس کردند. آن حضرت ابتدا از طریق یادآوری‌ دائم فاجعه کربلا و توجّه دادن امّت به ظلم و ستم‌هایی که به اهل بیت پیامبر(ص) رسیده بود، به این پدیده احساس گناه که در امّت پیدا شده بود، عمق بخشیدند. این یادآوری بسیار زمان‌بر بود. امّا در عین‌حال توانست به این پدیده احساس گناه بعد فکری صحیحی ببخشد تا از آن، وسیله‌ای مؤثّر در عملیات سازندگی و تغییر وضع سیاسی و اجتماعی به وجود آورد. در نهایت، بالا گرفتن این احساس، تبدیل به یک پشتوانه داخلی شد و امت دیگر توان صبر و تحمل این درد جانکاه را نداشته و تا رسیدن به نهضت بزرگ، بی‌صبرانه در انتظار راهی برای ابراز جدّی احساسات خود بودند.

در چنین جوّ آکنده از اضطراب که خبر از قیام برضد امویان می‌داد، طبیعی است که حساسیت آنها نسبت به امام زین العابدین(ع) بیشتر و کنترل و مراقبت آنها از ایشان به عنوان رهبر فکری این انقلاب شدیدتر شود خصوصا که امام زین العابدین(ع) پس از شهادت پدر بزرگوارش امام حسین(ع) تنها وارث شرعی خلافت به حساب می‌آمد، از اینجاست که می‌بینیم حکومت اموی هر حرکتی را که از امام(ع) صادر می‌شد به عنوان مقدمه‌ای برای انقلاب به حساب می‌آورد.

ب) گام دوم: فعالیت امام سجّاد(ع) در این مرحله به چند جهت‌گیری مختلف تقسیم می‌شود:

جهت‌گیری اول: امام(ع) به متبلور ساختن هیجان عواطف مردم پرداخته و سعی کرد تا این هیجان را در مسیر صحیح فکری انداخته و به بنای زیر ساخت‌های اعتقادی آن پرداخت. آن حضرت این هیجان عواطف را مقدمه‌ای برای عملیات انقلابی که خود پایه‌گذار آن بود، قرار داد؛ این کار با ایجاد فکر اسلامی صحیح ـ که از دیرزمانی دستخوش تحریف و دگرگونی شده بود ـ و آماده کردن پیشگامان بیداری که با احساس مسئولیت، قابلیت به دوش کشیدن امانت الهی را داشته باشند، به انجام رسید.

جهت‌گیری دوم: حرکت در راه مسئولیت خطیر حفظ دین مقدس اسلام از انواع تحریف و دگرگونی‌های محتوایی و تلاش در راه سالم نگهداشتن آن بود که خود شامل چند نوع فعالیت می‌گردید:

فعالیت اول: امام در این بخش از فعالیت خود به رویارویی با جریانات انحرافی و فرقه‌های گمراه و غالی که اندیشه اسلام را هدف گرفته و با تکیه بر اعتقادات و آراء هندی و یونانی درباره هستی و زندگی به تفسیر قرآن و حدیث می‌پرداختند، همت گماشت و به نشر رشته‌های مختلف دانش و صنعت اسلامی، و بیان روش درست روابط اجتماعی و سیاسی و اخلاقی که در آن دوره دستخوش فساد شده بود پرداخت و می‌توان این مطلب را به روشنی از مطالعه «رسالة الحقوق» دریافت.

امام سجّاد(ع) در هنگام بروز مشکلاتی که کرامت دولت اسلام را تهدید می‌کرد به داد حکومت نیز می‌رسید که نمونه آشکار آن را می‌توان در جوابی که به نامه پادشاه روم مبنی بر تهدید خلیفه وقت به محاصره اقتصادی داده‌اند مشاهده کرد[۱].

فعالیت دوم: با توجه به سختگیری شدید حکومت درباره ارتباط امام سجّاد(ع) با مردم، آن حضرت سلاح دعا را برای ارتباط فکری و معنوی به کار گرفتند،؛ چراکه این سلاح، امویان را به صورت مستقیم هدف قرار نمی‌داد و امام(ع) توانست مجال بیشتری برای درمان پدیده‌های بیماری‌زا و انحرافات اخلاقی جامعه داشته باشد.

جهت‌گیری سوم: تأکید بر اهمیت کارهای انقلابی و مبارزه با ستم و انحراف و شعله‌ور ساختن آتش جهادی که در طول سال‌های انحراف به خاموشی‌گراییده بود؛ که این موضع‌گیری را می‌توان از دعای آن حضرت در حق «مختار» که به خون‌خواهی امام حسین(ع) قیام کرده و در مدت قیام خود همواره از طریق محمد بن حنفیه (عموی امام سجّاد) با آن حضرت ارتباط داشت به خوبی دریافت.

جهت‌گیری چهارم: امام سجّاد(ع) در برابر حکومت‌های زمان خود موضع رودررو و مبارزه مستقیم نداشتند؛ چراکه در غیر این صورت هرگز موفق به کسب دست‌آوردهای تربیتی در میان امت نشده، فضاهای مناسب و فرصت‌های گسترده برای فعالیت امام باقر(ع) و اصحاب صالحی که برای همین منظور تربیت کرده بود فراهم نمی‌گردید. اما این امر بدان معنا نبود که امام سجّاد(ع) موضع خود را در قبال حکومت روشن نکند و امر بر شیعیان مشتبه گردد، بلکه امام زین العابدین برخوردهایی هم با حاکمان زمان خود داشتند که- همان‌گونه که به بعضی از آنها اشاره خواهیم کرد- هدف آن حضرت از آن برخوردها دادن خط تربیتی و اصلاحی در جهت نگهداری شیعیان از نابودی بود؛ چراکه اگرچه گروه صالحی که امام(ع) ساخته بود در خط انقلاب و مبارزه رودررو نبود ولی در آن مرحله برای مصونیت بخشی در سطح تربیت و آماده‌سازی و ایجاد آینده سیاسی بهتر کافی بود.

برخورد امام(ع) با حاکمان وقت را می‌توان از جوابی که به نامه توبیخ‌آمیز عبدالملک که آن حضرت را برای ازدواج با کنیزی که خود آزادش کرده بودند مورد سرزنش قرار داده بود به خوبی دریافت.

پاسخ امام(ع) به عبدالملک به مبارزه خواندن خلیفه‌ای بود که با تفکرات جاهلی می‌اندیشید؛ امام(ع) در این نامه موضع اسلام را که همه امتیازات جاهلی را ملغی کرده است این‌گونه بیان فرموده که: «در این کار بر انسان مسلمان سرزنشی نیست، و چنین سرزنشی مخصوص زمان جاهلیت است»[۲].

این مبارزه‌طلبی از آنجا نمود پیدا می‌کند که در تاریخ آمده است پس از رسیدن این پاسخ به عبدالملک پسرش سلیمان بن عبدالملک به او گفت: علی بن الحسین خیلی تو را تحقیر کرد!! خلیفه در پاسخ او گفت: «پسرم چنین مگو این از خصوصیات زبان بنی هاشم است که صخره‌ها را می‌شکافد و از دریا آب می‌خورد و آنچه درباره دیگران موجب پستی می‌شود بر عزت علی بن الحسین می‌افزاید»[۳]. این پاسخ به روشنی بر این نکته دلالت می‌کند که امام سجّاد(ع) زیر بار سلطه بنی امیه نرفته است.

از دیگر موضع‌گیری‌های امام(ع) در برابر سلطه اموی برخورد آن حضرت با «زهری» است که با دربار اموی رابطه داشت و امام سجّاد(ع) با اینکه می‌دانست او سر تا پا غرق در هدایا و پول‌های درباری است نامه‌ای به او نوشته و او را به سبب این کار زشت مورد نکوهش قرار دادند، که البته اگر این نامه در زهری اثر نکرده باشد میراثی برای نسل‌های آینده خواهد بود.

از احادیثی که زهری در تقویت سیاست بنی امیه جعل کرده این است که وقتی ابن زبیر بر مکه و مدینه تسلط داشت بنی امیه که در شام بودند مردم را از رفتن به حج در این دو شهر منع کرده بودند؛ لذا زهری گفت: پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «بار سفر جز به سوی یکی از این سه مسجد بسته نمی‌شود: مسجد من (مدینه)، مسجد الحرام و مسجد الاقصی» که مراد از آن ترغیب مردم به انجام مناسک حج در مسجد الاقصی بود[۴].

اوضاع سیاسی اجتماعی عصر امام

امام سجاد(ع) عصر عاشورای سال ۶۱ق به امامت رسید، مدیریت جامعه بحران‌زده شیعه را بر عهده گرفت و مصیبت جانکاه شهادت پدر و هجده تن از برگزیدگان خاندان رسالت را تحمل کرد. یازدهم محرم سال ۶۱ق، امام سجاد(ع) همراه با زنان و کودکان مصیبت‌دیده و غارت‌شده با مظلومیت تمام به اسارت رفتند. حضرت در این دوره بسیار حساس و مهم که بر اساس نظر برخی صاحب‌نظران، به دوران اول امامت ایشان تعبیر می‌شود، به‌سان قهرمانی بزرگ با رفتار و گفتارش حماسه آفرید و همچون یک انقلابی پرخروش بر دشمن مقتدر تاخت و در برابر حاکمان ستمگر پاسخ دندان‌شکن داد و حقایق را برای مردم آشکار ساخت. دوره نخست امامت آن جناب همراه با حادثه پرماجرای اسارت از کربلا به کوفه و از آنجا به شام و مدینه آغاز شد و با استقرار خاندان نبوت در مدینه پایان پذیرفت.

در دوره دوم امامت حضرت سجاد(ع) که بیش از سی سال به طول انجامید، اهتمام ایشان بر فعالیت‌های زیربنایی بود؛ زیرا حاکمان ستمگر اموی با اعمال فشار و ایجاد خفقان، شیعیان را در وضعیت بسیار سختی قرار داده بودند، به گونه‌ای که برخی گمان کردند شیعه هیچ‌گاه نمی‌تواند خود را بازیابی کند. اگر چه تحرکاتی همچون قیام توّابین و قیام مختار ثقفی مدتی پس از عاشورای ۶۱ق، رخ نمود، ولی قتل عام بهترین بندگان خدا و جسارت‌های پی‌درپی به مقدسات مسلمانان، جرئت هرگونه حرکت سیاسی را از بیشتر مردم سلب کرده بود. از این‌رو، افراد اندکی در کنار امام باقی ماندند[۵] و در نتیجه، هرگونه اقدام مسلحانه‌ای علیه دستگاه حکومت منجر به شکست ارزیابی می‌شد.

در این دوره بحرانی که جنایتکارانی همچون حجاج بن یوسف بر جان و مال مردم مسلط بودند، امام سجاد(ع) جامعه شیعی را به طور پنهانی و با حالت تقیه هدایت کرد. در این دوره، کج‌اندیشی، استبداد، ظلم، بی‌عدالتی، عافیت‌طلبی، ترویج احادیث ساختگی در منقبت خلفای اموی به خصوص معاویه و علیه امیرمؤمنان علی(ع) به سرعت گسترش یافت. رواج نادانی و سیاست به جهالت کشاندن مردم و همچنین فاصله انداختن میان امام و امّت از ویژگی‌های بارز حکومت اموی در این عصر است[۶].

جهت‌گیری کلی سیاسی امام(ع)

مطالعه دقیق زندگی امامان معصوم(ع) نشان می‌دهد که پس از صلح امام حسن(ع) در سال ۴۰ق، اهل بیت پیامبر(ع) به این قانع نشدند که در خانه بنشینند و احکام الهی از سوی دیگران بیان شود، بلکه از همان آغازِ صلح، برنامه کلی همه امامان فراهم کردن مقدمات برای تشکیل حکومت اسلامی مورد نظرشان بود. بعد از شهادت امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) همان هدف و خط مشی کلی را ادامه داد. آن حضرت برای تشکیل حکومت الهی و عینیت بخشیدن به اسلام بیش از سی سال انواع تاکتیک‌ها و موضع‌گیرهای گوناگون را به کار بست و با سیاست و درایت، برای تأمین این هدف کلی تلاش کرد[۷].[۸]

امام سجاد(ع) و حاکمان

دوران امامت حضرت مصادف با پنج خلیفه اموی بود که عبارت‌اند از: یزید بن معاویه، معاویه بن یزید معروف به معاویه دوم، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و ولید بن عبدالملک. مواضع امامی در برابر هریک از این خلفا، به رغم تفاوت‌های سیاسی و زمانی، عدم تقابل ظاهری بود. حضرت سیاست تقیه پیش گرفت تا بتواند به بازسازی شیعه و فرهنگ غنی اسلامی بپردازد[۹].

امام سجاد(ع)، قیام‌ها و شورش‌ها

پس از حادثه عاشورا، انگیزه‌های مختلف باعث شد تا قیام‌ها و شورش‌هایی در مناطق مختلف علیه نظام حاکم پدید آید و خلافت ستمگر اموی را به چالش کِشد.

امام(ع) و واقعه حَرّه

از جمله اقدامات جنایتکارانه دولت اموی سرکوب وحشیانه مردم مدینه در سال ۶۳ق است که به اعتبار محل وقوع آن به واقعه حرّه واقم[۱۰] شهرت دارد[۱۱]. برآورد گزارش‌های تاریخی نشان می‌دهد که قیام مدینه یک نهضت ضد اموی بود که انگیزه تعلقات دینی از شاخصه‌های اصلی آن به شمار می‌رود. از یک سو رهبران آن برخی عابدان و زاهدان حرم نبوی بودند و آن سوی دیگر، دشمن بی‌رحمی بود که جسم و جان امام سجاد(ع) از ستم او نسبت به تشنه‌لبان عاشورا مجروح بود.

پرسش این است که چرا امام سجاد (ع) به عنوان وارث خون امام حسین(ع) و مصداق روشن اهل بیت(ع)، با آن قیام همراهی نکرد؟ باید گفت: در صورتی انتظار همراهی یا تأیید امام از یک قیام، منطقی است که هویت و اهداف قیام با آموزه‌های اصیل اسلام و مکتب تشیع همسو باشد و از نظر افراد انسانی و موقعیت زمانی و مکانی نیز تأیید شده باشد، اما قیام مدینه به لحاظ هویتی معیارهای یک نهضت دین‌مدارانه بر اساس اندیشه اهل بیت(ع) را نداشت؛ زیرا افزون بر آنکه مشورتی با امام انجام نگرفت[۱۲]، عبدالله بن زبیر فرصت را مغتنم شمرد و رهبری قیام را در دست گرفت. با این حساب، قیامی همنوا با خط فکری زبیریان پدید آمد که آنان نیز در انحراف از اندیشه اصیل اسلامی و کینه‌توزی به خاندان رسول خدا(ص) دست کمی از بنی‌امیه نداشتند. نکته دیگر اینکه قیام یادشده به لحاظ موقعیت مکانی و زمانی نیز مناسب نبود.

البته سکوت و موضع امام چهارم در مورد این قیام به معنای تأیید اقدامات یزیدیان نیست، بلکه با توجه به پیش‌بینی شکست نهضت، شرکت حضرت در قیام از دو حال خارج نبود یا برای نهضتی هزینه می‌شد که رهبران آن معتقد به امامت حضرت نبودند یا امام و اطرافیانش زیر گام‌های متجاوزان له می‌شدند، چنان که گفته شده مقصود اصلی متجاوزان به مدینه امام سجاد(ع) بوده است[۱۳].[۱۴]

امام(ع) و قیام توابین

نهضت توابین در ۲۶ ربیع الثانی سال ۶۵ق، در کوفه میان شیعیان پشیمان از عدم حضور در کربلا، به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی و سپاه شام، به منظور انتقام از قاتلان امام حسین(ع) و یارانش برپا شد. سپاهیان دو گروه در «عَین الوَرده»[۱۵] به هم رسیدند و در یک جنگ سه روزه سپاه ۴ هزار نفری توبه کنندگان به رغم پیروزی‌های آغازین، در حلقه انبوه سربازان شامی گرفتار شد و در نبردی نابرابر، بسیاری از آنان، از جمله سلیمان به شهادت رسیدند و باقی‌مانده آنان به کوفه بازگشتند[۱۶].

با توجه به وضعیت بسیار سخت آن دوره، انتظار موضعی آشکار از سوی امام در قبال تحرکات سیاسی توابین منطقی به نظر نمی‌رسد. بدین سبب در منابع کهن اخباری مبنی بر رد یا تأیید آشکار این نهضت در دست نیست و اگر روایتی هم به دست می‌آمد تحلیل و بازکاوی آن بر اساس شرایط سیاسی و اجتماعی و نیز مفهوم تقیه، ضروری بود[۱۷].

امام(ع) و قیام مختار

این قیام از قیام‌های مهم پس از واقعه عاشوراست که برای ایجاد عدالت اجتماعی و انتقام از قاتلان امام حسین(ع) در سال ۶۶ق، به رهبری مختار بن ابی‌عبید ثقفی شکل گرفت. در این قیام بسیاری از قاتلان و حاضران در حادثه عاشورا به هلاکت رسیدند[۱۸]. سرانجام مختار پس از شانزده ماه حکومت بر کوفه به دست مصعب بن زبیر شکست خورد و همراه با شمار بسیاری از یارانش به شهادت رسید[۱۹].

نظر به ماهیت شیعی قیام مختار و اخبار رسیده مبنی بر شخصیت وی و شعارهای مقدسی چون: «یا لَثاراتِ الحُسَین(ع)» برای نهضت که به منزله بیانیه و رمز حرکت اسـت، می توان حدس زد که امام سجاد(ع) کلیت و اصل آن را مانند هر قیام دیگری که علیه ظلم باشد، تأیید کرده است[۲۰]، اما به لحاظ مسائل سیاسی و حساسیت شدید حکومت نسبت به آن حضرت، این موضوع هیچ‌گاه علنی نشد و انتخاب محمد بن حنفیه بـه عنوان رهبر معنوی، یک جایگزینی آگاهانه و بر محور استراتژی تقیه انجام گرفت[۲۱].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. البدایة و النهایة، ج۹، ص۱۲۲.
  2. بحار الأنوار، ج۴۶، ص۱۶۵، به نقل از فروع کافى، ج۵، ص۳۴۴ و عقد الفرید، ج۷، ص۱۲۱.
  3. بحار الانوار، ج۴۶، ص۱۶۵، به نقل از فروع کافى، ج۵، ص۳۴۴ و عقد الفرید، ج۷، ص۱۲۱.
  4. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۶۳.
  5. ر.ک: مفید (منسوب)، الاختصاص، ص۶۴.
  6. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۸۷.
  7. خامنه‌ای، پژوهشی در زندگانی امام سجاد(ع)، ص۴ - ۸.
  8. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۸۸.
  9. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۱.
  10. نام سنگستانی سیاه رنگ در شرق مدینه و چون این قیام در این سرزمین رخ داد به آن حرّه واقم گفتند. ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۹.
  11. طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۸۷.
  12. اگرچه بلعمی می‌گوید مردم مدینه برای بیعت نزد علی بن الحسین(ع) رفتند، او اجابت نکرد و به ینبع در بیرون مدینه کوچید (ر.ک: بلعمی، تاریخ نامه طبری، ج۴، ص۷۱۸)؛ ولی برخی محققان معتقدند بلعمی تنها کسی است که چنین نظری داشته است (ر.ک: واسعی، واقعه حره رویارویی ارزش‌های دینی و سنت‌های جاهلی، ص۱۰۱).
  13. مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۲؛ جلالی حسینی، جهاد الامام السجاد(ع)، ص۶۹ - ۷۰.
  14. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۹۲.
  15. مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۲؛ رأس العین نام شهری از شهرهای جزیره (در شمال شرقی سوریه)؛ ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۰.
  16. طبری، تاریخ، ج۵، ص۵۹۵ - ۶۰۵.
  17. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۹۴.
  18. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۵۸ - ۲۵۹؛ مقریزی، امتاع الأسماء، ج۱۲، ص۲۵۱.
  19. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۶۳.
  20. در روایتی آمده است که امام سجاد(ع) خطاب به محمد بن حنفیه فرمود: «اگر برده زنگی نسبت به ما تعصب به خرج داده باشد بر مردم واجب است او را یاری کنند.»... (ر.ک: ابن نما، ذوب النضار، ص۹۷).
  21. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۹۵.