اجرای آزادی سیاسی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
یکی از مباحث عملی و تأثیرگذار در '''[[آزادی سیاسی]]'''، کنشگران و عوامل آن است و مهمترین کنشگران آزادی سیاسی افراد، [[جامعه]] و [[دولت]] است. [[انسان]] [[آزاد]] افریده شده است تا با [[اختیار]] خود راهش را [[انتخاب]] کند. [[شهروندان]]، یکی از کنشگران مؤثر در آزادی سیاسی به شمار میروند و تا افراد جامعه در قالب یک [[تشکل]] [[آزادی]] طلب [[اقدام]] نکنند، افراد به صورت تک تک نمیتوانند به اهداف خویش دست یابند. [[دولتها]] با [[پیروی]] از [[قانون]]، عقلانیت، [[احکام]] و دستورهای [[شریعت]]، میتوانند و باید فضا و بستری معقول و آزادانه در جامعه به وجود آورند تا شهروندان بتوانند به آسودگی آزادی را [[تجربه]] کنند. | |||
==مقدمه== | ==مقدمه== |
نسخهٔ ۲۷ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۳
یکی از مباحث عملی و تأثیرگذار در آزادی سیاسی، کنشگران و عوامل آن است و مهمترین کنشگران آزادی سیاسی افراد، جامعه و دولت است. انسان آزاد افریده شده است تا با اختیار خود راهش را انتخاب کند. شهروندان، یکی از کنشگران مؤثر در آزادی سیاسی به شمار میروند و تا افراد جامعه در قالب یک تشکل آزادی طلب اقدام نکنند، افراد به صورت تک تک نمیتوانند به اهداف خویش دست یابند. دولتها با پیروی از قانون، عقلانیت، احکام و دستورهای شریعت، میتوانند و باید فضا و بستری معقول و آزادانه در جامعه به وجود آورند تا شهروندان بتوانند به آسودگی آزادی را تجربه کنند.
مقدمه
یکی از مباحث عملی و تأثیرگذار در آزادی سیاسی، کنشگران و عوامل آن است و اینکه چه کسی میتواند آن را در جامعه جریان و سریان دهد؛ زیرا همانگونه که در مبانی ذکر شد، انسان در ذات و سرشت خود، موجودی آزاد است و کسی نمیتواند او را محدود کند، مگر آنکه از مصدر و منبع اصیل آزادی یعنی خداوند متعال، اجازه و دستوری باشد؛ اما مهمتر آن است که چه کنشگرانی باید آن را در حوزه سیاست، عملیاتی کنند. اگر عاملی به دنبال اجرا و تجربه آن در جامعه و اعمال قدرت نباشد، صرف اصالت آزادی در جان و نهان انسان، چندان اثری نخواهد داشت. به بیان دیگر، هنگامی که آزادی وجود عینی و عملی به خود گیرد و دچار امور صرف ذهنی نباشد، قابل بحث خواهد بود وگرنه چه بسا، انسانهایی که در ذات و جان خویش آزادند، اما در جامعه، اسیر طاغوتها و خودکامگان هستند. حضور عدالت همراه با کنشگران معنادار میشود و به عرصه عمل در میآید که در ادامه، برخی از آنها را بررسی میکنیم.[۱]
فرد
همانگونه که در مبانی آزادی سیاسی بیان گردید، انسان در قرآن کریم، موجود مختار، با اراده و آزاد است که دارای حق انتخاب در عرصه سیاسی است، خدای متعال در کلام خویش بیانی روشن دارد که حکایت از اختیار انسان دارد، در سوره یونس پس از بیان جریان ایشان و برای رفع دلتنگی پیغمبر اسلام(ص) میفرماید که بنا نیست تا مردم به ایمان مجبور شوند: ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾[۲]. این از سنتهای الهی است که انسانها، به اختیار خویش ایمان آورند. در نگرشی فراگیر، در قرآن کریم، افعال انسانها به خود آنان منتسب است که فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ﴾[۳]. در سوره لیل نیز بر این امر اشاره دارد که افعال انسان، همه از آن اوست، اگر در راستای نیکی، عمل کند، اراده و مشیت خداوند، یاری این گونه افراد و هدایتگری آنان است و کسی که شقاوت ورزد، به جستوجوی گمراهی رفته است. خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى * فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى* وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى * وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى﴾[۴].
پس، حکم بر این استوار شده است تا کسی به ایمان مجبور نگردد و به آن وادار نشود که ایمان به عنوان امری درونی، از روی اکراه، بیمعناست. با این مبنای قطعی در انسانشناسی، فرد فرد انسانها، توان مییابند تا کنشگران اصلی در آزادی سیاسی و پذیرندگان یا مخالفان حاکمیت طاغوت یا الله، در جامعه باشند. با توجه به این مبناست که انسان در گام اول و جامعه انسانی در گام دوم، یکی از اصلیترین کنشگران و عوامل آزادی به شمار میآیند. تا فرد انسانی خود نخواهد و اقدام نکند و حرکتی انجام ندهد، به آزادی نمیرسد، شواهد گوناگون تاریخی از جمله انقلابهایی که در سده اخیر رخ داده، به شفافی گواهی میدهند که رهایی از یوغ طاغوتها و سیطره مستبدان همیشه همراه با اقدام تکتک انسانها بوده و آنان با کار جمعی و با همبستگی همدلانه، توانستهاند، در بزرگراه آزادی راه پویند. در نگرش قرآنی، درست است که انسان، اختیار تکوینی دارد که حق یا باطل را انتخاب کند، مسیر خویش را به سوی راه یا چاه بپیماید، اما به واقع و به حکم تشریع الهی، نباید باطل را برگزیند و لذا اگر چنین کند در دادگاه الهی محاکمه میشود. همه آزادیها از سوی خدای متعال در ذات و سرشت انسان نهاده میشود؛ لذا به تعبیر صاحب تفسیر تسنیم، این اصل که به ایمان و اعتقاد شخص مربوط میشود، زوالپذیر نیست، چنان که در قرآن بدان تصریح شده است[۵]؛ زیرا عقیده امری قلبی و باطنی است و هر کس در دینداری و دینپذیری آزاد است؛ وی سپس به این امر اشاره میکند که این آزادی به معنای آن نیست که نتایج اعتقادی هر دو طریق (دینداری و بیدینی) یکسان باشد. درست است که خداوند انسان را تکویناً آزاد آفریده است؛ امّا هرگز نفرموده که نتیجه هر دو طریق (ایمان و کفر) واحد است و او را به یک مقصد رهنمون میسازند. انسان، تکویناً صاحب اراده، خلق شده و میتواند یکی از دو مسیر هدایت یا ضلالت را برگزیند: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۶] لیکن پس از انتخاب مسیر و ادامه آن قادر به انتخاب نتیجه نخواهد بود؛ زیرا نتایج اعمال، اعتباری نیستند، بلکه حقیقی و تکوینیاند. نتیجه طریق ایمان، بهشت است و مقصد کفر، جهنم؛ اولی تنّعم است و دومی تألّم، به همین جهت در ادامه خداوند میفرماید: ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[۷]؛ یعنی پس از انجام دادن رسالت پیامبر عظیمالشأن اسلام که مسیر هدایت را از ضلالت جدا فرمود و مردم دو مسیر مختلف را از هم شناخته و به آثار و نتایج آن آگاه شدند، اکراهی در کار نیست و هیچ کس حق اکراه دیگری را ندارد، گزینش دین یا بیدینی، امری است قلبی و باطنی که اکراه در آن راه ندارد؛ نظیر آزادی بشر در انتخاب عسل و سمّ که هیچ جبری در میان نیست؛ لیکن هر یک اثر خاص خود را دارد[۸]؛ پس انسان هرچند از حیث تکوینی میتواند هر نوع حکومتی را برگزیند، اما از حیث تشریعی و با توجه به دستور دین، نمیتواند حکومت استبدادی را بپذیرد و طبعاً آثاری که از هر حکومت به جامعه انسانی میرسد، متفاوت خواهد بود.
در این نگره، آزادی، نخست از درون آغاز میشود و با خلاصی از زنجیرهای اسارت درون، انسان آزاده میکوشد به آزادی برسد. آنگاه که انسان از بندهای نادانی و شهوتپرستی رها شود، توان مییابد از سیطره ستمگران و جباران رهایی یابد. وابستگیها و دلدادگیهای ناشایست و غیرخدایی، آزادگی را از انسان میگیرد و انسانی که آزاده نباشد، آسانتر به حکم طاغوت سر فرو میآورد؛ بنابراین انسان به عنوان عامل آزادی که اختیار را در ذات و سرشت خویش دارد و خداوند او را آزاد آفریده است، بیشترین نقش برای به دست آوردن آزادی سیاسی دارد و تا زمانی که اقدام نکند، جامعه در آرامشی گورستانی فرو خواهد رفت و صدای احدی در اعتراض به ستم دیکتاتورها شنیده نخواهد شد. واقعیت آن است که مستبدان برای در هم شکستن آزادیخواهان، همه کاری میکنند، اما افراد نباید به اندک چیزی بشکنند که آزادهمرد، در هر حال آزاد است. به تعبیر امام صادق(ع): «إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَى جَمِيعِ أَحْوَالِهِ إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَةٌ صَبَرَ لَهَا وَ إِنْ تَدَاكَّتْ عَلَيْهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَكْسِرْهُ وَ إِنْ أُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتُبْدِلَ بِالْيُسْرِ عُسْراً كَمَا كَانَ يُوسُفُ الصِّدِّيقُ الْأَمِينُ(ص) لَمْ يَضْرُرْ حُرِّيَّتَهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ قُهِرَ وَ أُسِرَ وَ لَمْ تَضْرُرْهُ ظُلْمَةُ الْجُبِّ وَ وَحْشَتُهُ»[۹]. به راستی آزاده در هر حال آزاد است، اگر گرفتاری برایش پیش آید، در برابر آن شکیبا باشد و اگر مصیبتها بر او هجوم آورند، او را نشکنند، اگرچه اسیر شود و مقهور گردد و به جای رفاه او سختی فرا رسد، چنانچه یوسف صدیق امین(ع) بود، با آنکه او را به بندگی گرفتند، مقهور و اسیر شد، اما تاریکی چاه و ترس آن، به او زیانی نرسانید. چنین است که کنشگری سیاسی از افراد آغاز میشود، همانها هستند که دست رد بر سینه خودکامگان میزنند و با پایداری موانع آزادی را از جامعه بر میچینند. تفطن به این نکته مفید خواهد بود که این امر به معنای آن نیست که فرد، خود بخواهد آزادی را در جامعه عملی کند که تصویر آزادی بدون حضور سازمان و دولت، سخت به نظر میرسد؛ لذا فرد تلاش میکند برای آزادی، بستر و مسیر را آماده میکند، مانعزدایی میکند و راه را به سوی تشکیل جامعهای آزاد هموار میسازد.[۱۰]
جامعه
یکی از کنشگران مهم و تأثیرگذار در رسیدن به آزادی سیاسی، جامعه[۱۱] است، اگر افراد، یک جمع متحد و یکدست نشود، شهروندان، یاور یکدیگر نباشند و مجموعه افرادی بیخیال و بیتفاوت، در کنار هم باشند، آن جامعه هیچ گاه به گوهر آزادی نخواهد رسید و گرفتار استبداد خواهد ماند. آزادی، رهیدن از طاغوت است و این مهم، فردی انجام نمیشود، جمع افراد، مسئولند برای مقابله با طاغوتها و رسیدن به آزادی. دادههای تاریخی نیز به ما میگویند، جامعهای به رهایی از خودکامگان رسیده که پس از آگاهی لازم، خود اقدام کرده و با عمل و دست نهادن بر زانوی خویش، از یوغ ستم رها شده است. جامعهای که در جهل غوطهور باشد، در پراکندگی و تشتت به سر برد و با پیشفرضی جبرانگارانه همه امور را به نفع ستم، توجیه کند، آزادی سیاسی را تجربه نخواهد کرد. خداوند در سوره نساء، به کسانی که توانایی رهایی از وضعیت استقرار یافته ستم را دارند، هشدار میدهد که چرا نمیرزمند: ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ﴾[۱۲].
و در ادامه بیان میشود که ناتوانان و مستضعفین، خاموش و راضی به وضع موجودشان نیستند و خواسته و دعایشان، خلاصی از جایی است که اهل آن ستمگرند: ﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾[۱۳]. اما از دیگر سو، خداوند به صراحت از عدم پذیرش عذرخواهی و ادعای استضعاف کسانی که ظلم را پذیرفتند و از سرزمین ستم، هجرت نکردند، سخن میگوید، آنان را ستمکار به خویشتن مینامد و اینکه در نهایت، دچار عذابی سخت میشوند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾[۱۴] با چنین روحیهای است که جامعه بیخیال و پذیرنده وضعیتهای ناشایست، به عذاب الهی، انذار میشود: ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[۱۵]. علی(ع) به این نکته بنیادین اشاره دارند که هرچند یک نفر شتر صالح را پی کرد، اما از آنجا که آن جامعه، به آن ستم آشکار راضی بودند، پس خداوند آنان را عذاب کرد، ایشان جریان قوم ثمود و نه یک فرد را بیان میکند و میفرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا فَقَالَ سُبْحَانَهُ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ»[۱۶].
ای مردم! رضایت و نارضایی [بر عملی] موجب وحدت پاداش و کیفر مردم میگردد (یعنی عاملان و کسانی که راضی به آن عملند در کیفر یا پاداش شریکند] ناقه “ثمود” را یک نفر بیشتر پی نکرد، اما عذاب و کیفر آن همه قوم ثمود را فرا گرفت؛ زیرا همه به عمل او راضی بودند، خداوند سبحان میفرماید: “آن را پی کردند و [سرانجام پس از نزول بلا] پشیمان شدند”. امام حسن عسکری(ع) این وضعیت را در روایتی طولانی به نقل از پیامبر گرامی اسلام(ص)، تشریح کرده است: «لَقَدْ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَخْسِفَ بِبَلَدٍ يَشْتَمِلُ عَلَى الْكُفَّارِ وَ الْفُجَّارِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ يَا رَبِّ أَخْسِفُ بِهِمْ إِلَّا بِفُلَانٍ الزَّاهِدِ لِيَعْرِفَ مَا ذَا يَأْمُرُهُ اللَّهُ فِيهِ فَقَالَ اخْسِفْ بِفُلَانٍ قَبْلَهُمْ فَسَأَلَ رَبَّهُ فَقَالَ يَا رَبِّ عَرِّفْنِي لِمَ ذَلِكَ وَ هُوَ زَاهِدٌ عَابِدٌ قَالَ مَكَّنْتُ لَهُ وَ أَقْدَرْتُهُ فَهُوَ لَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ كَانَ يَتَوَفَّرُ عَلَى حُبِّهِمْ فِي غَضَبِي» خداوند به جبرئیل امر کرد که اهالی شهری را که مشتمل بر کفار و فجار بود به زمین فرو ببرد و فرمود فلانی را قبل از آنان به زمین فرو ببر. جبرئیل پرسید چرا این فرد که عابد و زاهد است را به این عذاب مبتلا مینمایی. خداوند فرمود به وی امکان و قدرت دادم، ولی وی امر به معروف و نهی از منکر نکرد و آنان را با وجود غضب من دوست داشت. صحابهای که در جلسه بودند عرض کردند، حال ما چگونه است که قدرت بر انکار منکراتی که مشاهده میکنیم نداریم، آن حضرت فرمود: «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيَعُمَّنَّكُمْ عَذَابُ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَراً فَلْيُنْكِرْ بِيَدِهِ إِنِ اسْتَطَاعَ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ فَحَسْبُهُ»[۱۷]. باید امر به معروف و نهی از منکر کرد یا اینکه عذاب فراگیر خواهد شد. سپس فرمود کسی از شما که منکری را مشاهده نماید، پس باید اگر میتواند با دستش [قدرت بدنی] از آن باز دارد وگرنه با زبانش باز دارد و اگر نتوانست با قلبش آن را انکار نماید. همه این دادهها به ما میگوید جامعه تشکیل شده از اجتماع سامان یافته شهروندان، یکی از کنشگران مؤثر در آزادی سیاسی به شمار میرود و تا افراد جامعه در قالب یک تشکل آزادی طلب اقدام نکنند، افراد، تک تک نمیتوانند به اهداف خویش دست یابند، جامعهای که گرفتار استبداد است، چارهای ندارد. جز آنکه خود تلاش کند و با وحدت آن را به دست آورد؛ در مقابل، جامعهای که در برابر مهمی چون آزادی، بیخیال باشد و سر در لاک، هیچ گاه روی آزادی نخواهد دید که دولت اختناقآور و خودکامه، آزادی را به ارمغان نخواهد آورد.[۱۸]
دولتها
یکی از واقعیتهای تلخ تاریخی آن است که در اغلب اوقات دولتها، مانع آزادی سیاسی در جامعه بودهاند، اصلیترین دلیل این امر هم آن بوده است که دولتمردان میپنداشتند آزادی، مانع حفظ قدرت آنان میشود و سیطره آنان را فرو میکاهد، هرچند این امر در گذشته فراگیر بوده است، اما در دنیای جدید نیز گویی این انگاره باقی مانده است و به جای آنکه دولتها، ترویج کننده آزادی و بسترساز برای حضور آن در جامعه باشند، مانع آن میشوند. واقعیتها به ما میگوید در بسیاری از زمانها، دولتها و صاحبان قدرتها هستند که میتوانند جلوی آزادی را بگیرند و مردم را در زندان و بند اندازند؛ اما در مقابل، با توجه به قدرت تأثیرگذاری که دولتها در اختیار دارند، قدرتمندان میتوانند مؤثرترین کنشگر و عامل در اجرای آزادی سیاسی باشند. آن گونه که دولتها با پیروی از قانون، عقلانیت، احکام و دستورهای شریعت، میتوانند و باید فضا و بستری معقول و آزادانه در جامعه به وجود آورند تا شهروندان بتوانند به آسودگی آزادی را تجربه کنند و به سوی کمال راه جویند. آیات قرآن کریم مواردی را بیان میکند که دولتها و طاغوتیان سوار بر قدرت بودهاند که از موانع جدی آزادی به شمار میروند که آن را در فصلی جداگانه به نام “موانع آزادی سیاسی” به آن خواهیم پرداخت؛ اما آیات دیگر که سیره پیامبر گرامی اسلام(ص)، انبیا و حاکمان شایسته را گزارش میکنند، حکایت از آن دارد که دولتها و صاحبان قدرت، خود عاملی مهم در عملی کردن آزادی سیاسی به شمار میروند، حاکمانی که خود، طالب آزادی و جوینده دیدگاه و رأی اطرافیان و پیرامونیان خود بودهاند؛ برای نمونه در رفتار و استشاره بلقیس این امر را میبینیم که خداوند از قول او نقل میکند: ﴿قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ﴾[۱۹] در امور کشورداری بدون مشورت کاری نکردهام و استبداد رأی نداشتهام[۲۰].
طبعاً حاکم مشورتجو، یکهتازی نمیکند و مشورت و اظهارنظر، در بستر آزادی بیان معنادار است. در دولت نبوی که برگرفته از وحی الهی سامان یافت، مسلمانان آزاد بودند تا دیدگاه خویش را بیان کنند و حتی غیرمسلمانان در انجام مناسک دینی خود آزاد بودند. گفتوگوهای انجام شده میان مسلمانان و مشرکین و یهودیان مدینه، نشان از فضای آزاد در جامعه آن روز دارد با آنکه محمدبن عبدالله(ص) در آن سامان، حکومت تشکیل داده بود و اقتداری بالا داشت. در دولت نبوی، مردم، مسلمان و غیرمسلمان، در امر سیاسی و اجتماعی آنجا که حکمی صریح از سوی خداوند نازل نشده بود، دارای حقوقی یکسان بودند. در حق الله، همگی در برابر خداوند یکسان بودند و در حقالناس و امور سیاسی - اجتماعی کسی به دلیل عقیدهاش، از حقوقش محروم نمیشد. مردم در دولت نبوی، حق انتخاب داشتند که بر اساس آیات قرآن در دین، اجباری نبود[۲۱]، بر اساس سیره پیامبر(ص) و غیرمسلمانان، مجبور به پذیرش اسلام نشدند، آنان در پناه اسلام بودند و برخوردار از حقوق عادلانه. بر اساس این تعالیم بود که پیغمبر رحمت(ص) حتی کنیز خود، ریحانه را که یک یهودی بود، وادار به پذیرش اسلام نکرد، او بر دین خود باقی ماند تا آنکه به دلخواه مسلمان شد[۲۲]. ایشان میفرمود، هر کس، ذمّی و فردی را که در پناه اسلام است، آزار و اذیت کند، پس من دشمن او خواهم بود و کسی که من دشمنش باشم، در روز رستاخیز با او دشمنی خواهم کرد[۲۳]؛ همچنین در قرارداد مدینه که به منشور مدینه نیز مشهور است، تأکید گردید برای همه افرادی که طرف قرارداد هستند، یثرب (مدینه)، حرم و دارای امنیت است و اینکه “یهود بنی عوف” همراه با مؤمنین، یک امت هستند و یهود، دارای دین خود و مسلمانان، دین خود باشند[۲۴]. همچنین در فرایندی آزادانه مسلمانان در دولت مدینه، با حضرت محمد(ص)، مشورت و رایزنی میکردند و بیتکلف میتوانستند دیدگاه خود را ابراز کنند، در سیره ایشان، روحیه مشاوره و رایزنی ترویج میشد که از سازوکارهای عمده در جلوگیری از استبداد و رفتار ناعادلانه است؛ در تفسیر ابوالفتوح رازی آمده است، پیامبر اسلام(ص) تأکید داشت هنگامی که زمامداران شما برترین شما و نیکان باشد و کارهایتان به رایزنی و مشورت انجام گیرد، پس در این هنگام، روی زمین از زیر زمین برای شما بهتر است (شایسته زندگی هستید)، ولی اگر زمامدارانتان بدان، توانگران و افراد آزمند باشند و کارهایتان به مشورت نباشد، پس در این صورت، زیر زمین از روی آن برای شما بهتر است[۲۵].
یکی از الگوهای برتری که دولت، خود عامل آزادی سیاسی میگردد و رفتارها و برخوردهای آزادانه را میتوان در آن جستوجو کرد، حکومت علی(ع) است، دولتی که در نقشی کلیدی در بسترسازی آزادی سیاسی برای شهروندان جامعه اسلامی دارد، یکی از نمونههای آشکار آن برخورد علی(ع) با خوارج بود که در فصلهای قبل به آن اشاره شد؛ نمونه دیگر، نحوه تعامل آن حضرت با اصحاب جمل است. در تاریخ آمده است که طلحه و زبیر خدمت علی(ع) رفتند و اجازه خواستند تا به قصد عمره به مکه روند؛ آن حضرت اجازه نداد؛ آن دو اصرار کردند. حضرت فرمود: به خدا شما قصد عمره ندارید؛ اما قصد حیله و نیرنگ دارید و میخواهید به بصره بروید. آنها گفتند جز عمره جایی دیگر نروند. حضرت فرمود: سوگند بخورید که در امور مسلمانان فساد نخواهید کرد، پیمان خویش را با من نخواهید شکست و فتنهجویی نخواهید کرد. آن دو سوگند یاد کردند، آنگاه از نزد حضرت بیرون رفتند. ابنعباس وارد شد و ایشان جریان طلحه و زبیر و عهد آنان را بیان کردند و اینکه آنان قول دادهاند که فساد نورزند، سپس فرمود، اما به خداوند سوگند که آنان هدفی جز فتنهگری ندارند و به زودی بر من خروج کنند و خون شیعیان و یاران مرا بریزند. ابنعباس گفت اگر مسئله چنین است، پس چرا آنان را زندانی نکردی و جلوی شر آنان را نگرفتی؟ امام علی(ع) فرمود: «يَا ابْنَ عَبَّاسٍ أَ تَأْمُرُنِي أَنْ أَبْدَأَ بِالظُّلْمِ وَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ أُعَاقِبَ عَلَى الظِّنَّةِ وَ التُّهَمَةِ أُؤَاخِذُ بِالْفِعْلِ قَبْلَ كَوْنِهِ كَلَّا وَ اللَّهِ لَا عَدَلْتُ عَمَّا أَخَذَ اللَّهُ عَلَيَّ مِنَ الْحُكْمِ بِالْعَدْلِ»[۲۶].
ای ابنعباس! آیا امر میکنی که به ستم آغاز کنم و قبل از نیکی، بدی را شروع کنم و بر پایه گمان و تهمت عقوبت کنم و قبل از وقوع کاری بر آن مؤاخذه کنم؟ هرگز! سوگند به خداوند که به دادگری رفتار میکنم، بنابر آنچه که خداوند از من پیمان گرفته است تا به عدالت، حکم کنم. با آنکه حضرت میداند افراد فتنهگری خواهند کرد، اما قصاص قبل از جنایت نمیکند و آزادی مخالفان خود را که بر باطل بودند، محدود نکرد و تا آنگاه که موجب ناامنی نگردیدند و دست به کشتار نزدند، در امنیت و آزادی به سر بردند. آن گونه که درباره یکی دیگر از مخالفان خود نیز یکی از یاران حضرت از او خواسته بود که مخالفش را دستگیر و زندانی کند، حضرت فرمود: اگر قرار باشد هر کسی را به صرف اتهام دستگیر کنیم، زندانها پر از مردم میشود. من نمیتوانم پیش از اینکه مردم مخالفت خود را آشکار کرده باشند آنان را دستگیر، زندانی یا عقوبت کنم[۲۷]. با توجه به کارکردها و اموری که روایت شد، میتوان بیان کرد دولت در نگرش اسلامی، نه تنها نباید جلوی آزادی را بگیرد، بلکه خود در قالب یک کنشگر اثرگذار باید نقش بازی کند تا بسترهای دستیابی شهروندان به حقوق سیاسی آنان فراهم آید. واقعیت آن است که در آزادی سیاسی همه امور به دولت بر میگردد، همه سامان آزادی یا نابسامانی استبداد از دولت بر میخیزد و حتی آنگاه که فرد یا جامعه در مقابل دولت، صفآرایی کنند، در نهایت همان فرد و جامعه، تنظیم جامعه را در دولت جدید میجویند و از همو است که آزادی را میطلبند.[۲۸]
جمعبندی و نتیجهگیری
در این فصل تلاش شد مهمترین کنشگران آزادی سیاسی که عبارت بودند از فرد، جامعه و دولت را بررسی کنیم. دولتها با توجه به قدرتی که در اختیار دارند، اجرا و عملیاتی کردن آن را در عرصه سیاسی بر عهده دارند، آنسان که سوگمندانه باید اقرار کرد بسیاری از اسارتها، سختیها، شکنجهها و در بند کشیدنها کار قدرتمندانی بوده است که با بهره نادرست از قدرت خویش، آزادی شهروندان را سلب میکردند. با توجه به همین واقعیت تلخ تاریخی بوده است که غالباً انسانها هنگامی که در کنار هم قرار میگرفتند و اقدام جمعی میکردند، میتوانستند ضد موانع آزادی قیام کنند و آن را همانند گوهری تابان به کف آورند. با توجه به ویژگی اختیار در وجود انسان است که او دارای نقش برجسته کنشگری و عاملیت در آزادی میشود و البته به همراه آن، مسئولیتی دو چندان مییابد تا در برابر ستم ظالمان ساکت ننشیند و برای به کف آوردن آزادی، بکوشد. مبنای اختیار انسان است که در این مرحله، معنایی تمام پیدا میکند و همو است که با این توان، راه خویش به سوی آزادی را هموار میسازد و طاغوتها را به ورطه خاموشی و فراموشی میافکند.[۲۹]
منابع
پانویس
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۲۵.
- ↑ «و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسان که روی زمیناند همگی ایمان میآوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
- ↑ «برای کارهایی که مردم کردهاند در خشکی و دریا تباهی به چشم میخورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کردهاند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.
- ↑ «که کوشیدنتان گونهگون است * امّا آنکه بخشش کند و پرهیزگاری ورزد * و آن وعده نیکوترین (بهشت) را راست بشمارد * زودا که او را در راه (خیر و) آسانی قرار دهیم * و اما آنکه تنگچشمی کند و بینیازی نشان دهد * و وعده نیکوترین (بهشت) را دروغ شمرد * زودا که او را در راه سختی قرار دهیم» سوره لیل، آیه ۴-۱۰.
- ↑ ر.ک: ﴿متن﴾ بقره ۲۵۶.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ «که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی، جامعه در قرآن، ج۱۷، ص۴۷۵.
- ↑ محمد بن یعقوب الکلینی، کافی، ج۲، ص۸۹.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۲۵.
- ↑ یادآوری این نکته لازم است که وقتی گفته میشود “جامعه”، شامل همه افراد، نهادها و دولتها میگردد، اما در اینجا بحث آن است که گاه دولتها مانع آزادیاند و گویی گسستی میان جامعه و دولت به وجود میآید، در این موقعیت دیگر جامعه به معنای گروهی منسجم که میخواهد آزادی را به دست آورد، کنشگری است که در مقابل دولت قرار دارد. هر چند وقتی که جامعه، آزادی سیاسی را به کف آورد، باز میکوشد دولتی تشکیل دهد که آزادی را در جامعه اجرایی کند. همه این امر از آنجاست که انسان، موجودی مدتی است و همه امور به ویژه سیاسی، در جامعه، تجلی و حضور مییابند.
- ↑ «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمیکنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمیکنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما ناتوان شمردهشدگان روی زمین بودهایم. میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانهای است» سوره نساء، آیه ۹۷.
- ↑ «او در روز رستخیز، پیشاپیش قومش میآید و آنان را به دوزخ درمیآورد و بد آبشخوری است که بدان درمیآیند» سوره هود، آیه ۹۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۱۳۵، ح۲۱۱۷۳.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۲۹.
- ↑ «(آنگاه) گفت: ای سرکردگان! در کار، به من نظر دهید که من هیچ کاری را تا گواهم نبودهاید به پایان نبردهام» سوره نمل، آیه ۳۲.
- ↑ ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۳۶۰.
- ↑ ﴿متن﴾ بقره: ۲۵۶؛ یونس: ۹۹.
- ↑ ر.ک: ابی محمد عبدالملک ابن هشام، السیره النبویه، ص۶۰۴.
- ↑ محمد بن عیسی الترمذی، الجامع الکبیر، ج۱، ص۸۵.
- ↑ ر.ک: ابی محمد عبدالملک ابنهشام، السیره النبویه، ص۵۰۳؛ ر.ک: علی المیانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۷۴؛ نیز ر.ک: محمد بن عیسی الترمذی، سنن الترمذی ج۴، ص۴۵۹؛ ابن شعبه، تحف العقول، ص۲۶؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۸؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۲۵، ص۴۶-۴۷.
- ↑ ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان الشیخ المفید، الجمال و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ص۱۶۷.
- ↑ ر.ک: ابن هلال ثقفی، الغارات، ص۱۶۵.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۳۳.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۳۷.