قیس بن اشعث کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '{{قاتلان امام حسین}}' به 'رده:قاتلان امام حسین') |
جز (جایگزینی متن - 'احمدبن' به 'احمد بن') |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = قیس بن اشعث کندی | | موضوع مرتبط = قیس بن اشعث کندی | ||
خط ۷: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
'''[[قیس بن أشعث بن قِیس بن مَعدی کَرب اَشجَ کِندی اَزدی کوفی]]،''' معروف به [[قیس قطیفه|قیس قَطیفه]] از [[سپاهیان]] [[عمر بن سعد]] در [[واقعه کربلا]] بود. [[قیس]]، از کسانی بود که قبل از واقعه کربلا به [[امام حسین]]{{ع}} [[نامه]] نوشت و از آن [[حضرت]] خواست تا به [[کوفه]] بیاید، اما با [[تسلط]] [[عبیدالله بن زیاد]] بر کوفه [[تغییر]] موضع داد. او در [[روز عاشورا]] در [[سپاه]] عمر بن سعد بود و در [[غارت خیمهها]] نقش داشت و [[زره]] امام حسین{{ع}} را به [[غارت]] برد. وی از کسانی است که [[سرهای شهدای کربلا]] را نزد عبیدالله بن زیاد بردند. | '''[[قیس بن أشعث بن قِیس بن مَعدی کَرب اَشجَ کِندی اَزدی کوفی]]،''' معروف به [[قیس قطیفه|قیس قَطیفه]] از [[سپاهیان]] [[عمر بن سعد]] در [[واقعه کربلا]] بود. [[قیس]]، از کسانی بود که قبل از واقعه کربلا به [[امام حسین]] {{ع}} [[نامه]] نوشت و از آن [[حضرت]] خواست تا به [[کوفه]] بیاید، اما با [[تسلط]] [[عبیدالله بن زیاد]] بر کوفه [[تغییر]] موضع داد. او در [[روز عاشورا]] در [[سپاه]] عمر بن سعد بود و در [[غارت خیمهها]] نقش داشت و [[زره]] امام حسین {{ع}} را به [[غارت]] برد. وی از کسانی است که [[سرهای شهدای کربلا]] را نزد عبیدالله بن زیاد بردند. | ||
==زندگینامه [[اشعث بن قیس کندی]]== | == زندگینامه [[اشعث بن قیس کندی]] == | ||
قیس، منسوب به [[خاندان]] [[حارث بن معاویة بن کِنده]]، از [[قبیله]] بزرگ [[کنده|کِنده]] [[حضرموت|حَضرَمَوت]] در جنوب [[عربستان]] و یکی از [[رجال]] نظامی و [[سیاسی]] [[بنیامیه]] بود. | قیس، منسوب به [[خاندان]] [[حارث بن معاویة بن کِنده]]، از [[قبیله]] بزرگ [[کنده|کِنده]] [[حضرموت|حَضرَمَوت]] در جنوب [[عربستان]] و یکی از [[رجال]] نظامی و [[سیاسی]] [[بنیامیه]] بود. | ||
خط ۱۶: | خط ۱۵: | ||
[[قیس بن مَعدی]] در حدود ۶۲۵ میلادی در یک [[نزاع]] قبیلهای به [[قتل]] رسید. از او فرزند و [[جانشینی]] مستعد و [[زیرک]] به نام «اشعث» بر جای ماند که در [[تاریخ]] سیساله [[خلفای راشدین]] نقشهایی ایفا کرد و از آغاز [[مسلمانی]] تا هنگام [[مرگ]] در بسیاری حوادث نقش عمده داشت و میتوان گفت که حضور او در پارهای مواقع، خود حادثهساز بود. | [[قیس بن مَعدی]] در حدود ۶۲۵ میلادی در یک [[نزاع]] قبیلهای به [[قتل]] رسید. از او فرزند و [[جانشینی]] مستعد و [[زیرک]] به نام «اشعث» بر جای ماند که در [[تاریخ]] سیساله [[خلفای راشدین]] نقشهایی ایفا کرد و از آغاز [[مسلمانی]] تا هنگام [[مرگ]] در بسیاری حوادث نقش عمده داشت و میتوان گفت که حضور او در پارهای مواقع، خود حادثهساز بود. | ||
در [[سال نهم هجری]]، سنةالوفود همراه تنی چند از بزرگان کنده به [[مدینه]] آمد و [[اسلام]] آورد،<ref>اروض الانف فی شرح السیره النبویه لابن هشام، سهیلی، عبدالرحمن بن عبدالله، چاپ عبدالرحمن وکیل، قاهره: ۱۳۸۷- ۱۳۹۰ قمری / ۱۹۶۶ – ۱۹۷۰ میلادی، چاپ افست، ج۴، ص۲۳۲؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۱، ص۳۲۸.</ref> اما [[اسلام]] او و کندیان دیری نپایید و با [[رحلت پیامبر]]{{صل}} [[سرکشی]] آغاز کردند و [[مرتد]] شدند،<ref>الرده، واقدی، محمد بن عمر، به روایت ابناعثم کوفی، به کوشش محمد حمیدالله، پاریس: ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۹ میلادی، ص۹۴.</ref> اما از [[سپاه اسلام]] [[شکست]] خوردند. [[اشعث]] و خاندانش [[اسیر]] شدند.<ref>الغزوات، ابن حبیش، عبدالرحمن، به کوشش سهیل زکار، دمشق: ۱۴۱۲ قمری/ ۱۹۹۲ میلادی، ج۱، ص۱۳۸.</ref> [[ابوبکر]] او را [[آزاد]] کرد و حتی [[خواهر]] خود [[امفروه|اُمّفروه]] را به [[ازدواج]] او درآورد،<ref>الرده، واقدی، محمدبن عمر، به روایت ابناعثم کوفی، به کوشش محمد حمیدالله، پاریس: ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۹ میلادی، ص۱۲۳-۱۲۴؛ الغزوات، ابن حبیش، عبدالرحمن، به کوشش سهیل زکار، دمشق: ۱۴۱۲ قمری/ ۱۹۹۲ میلادی، ج۱، ص۱۳۹-۱۴۰.</ref> اگرچه بعداً از این کار پشیمان شد. ابوبکر در هنگام [[مرگ]] گفت: کاش زمانی که «اشعث» را اسیر کردند، [[دستور]] [[قتل]] او را میدادم زیرا شنیده بودم هیچ شرّی نیست مگر اینکه وی آن را [[یاری]] دهد.<ref>ر.ک: تاریخ الیعقوبی، | در [[سال نهم هجری]]، سنةالوفود همراه تنی چند از بزرگان کنده به [[مدینه]] آمد و [[اسلام]] آورد،<ref>اروض الانف فی شرح السیره النبویه لابن هشام، سهیلی، عبدالرحمن بن عبدالله، چاپ عبدالرحمن وکیل، قاهره: ۱۳۸۷- ۱۳۹۰ قمری / ۱۹۶۶ – ۱۹۷۰ میلادی، چاپ افست، ج۴، ص۲۳۲؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۱، ص۳۲۸.</ref> اما [[اسلام]] او و کندیان دیری نپایید و با [[رحلت پیامبر]] {{صل}} [[سرکشی]] آغاز کردند و [[مرتد]] شدند،<ref>الرده، واقدی، محمد بن عمر، به روایت ابناعثم کوفی، به کوشش محمد حمیدالله، پاریس: ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۹ میلادی، ص۹۴.</ref> اما از [[سپاه اسلام]] [[شکست]] خوردند. [[اشعث]] و خاندانش [[اسیر]] شدند.<ref>الغزوات، ابن حبیش، عبدالرحمن، به کوشش سهیل زکار، دمشق: ۱۴۱۲ قمری/ ۱۹۹۲ میلادی، ج۱، ص۱۳۸.</ref> [[ابوبکر]] او را [[آزاد]] کرد و حتی [[خواهر]] خود [[امفروه|اُمّفروه]] را به [[ازدواج]] او درآورد،<ref>الرده، واقدی، محمدبن عمر، به روایت ابناعثم کوفی، به کوشش محمد حمیدالله، پاریس: ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۹ میلادی، ص۱۲۳-۱۲۴؛ الغزوات، ابن حبیش، عبدالرحمن، به کوشش سهیل زکار، دمشق: ۱۴۱۲ قمری/ ۱۹۹۲ میلادی، ج۱، ص۱۳۹-۱۴۰.</ref> اگرچه بعداً از این کار پشیمان شد. ابوبکر در هنگام [[مرگ]] گفت: کاش زمانی که «اشعث» را اسیر کردند، [[دستور]] [[قتل]] او را میدادم زیرا شنیده بودم هیچ شرّی نیست مگر اینکه وی آن را [[یاری]] دهد.<ref>ر. ک: تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۱۳۷. </ref> | ||
اشعث در [[زمان]] [[خلیفه دوم]] و به هنگام [[فتح عراق]] به یاری [[سعد بن ابیوقاص|سعد بن ابی وقّاص]] فرستاده شد.<ref>فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی، ص۲۵۷. </ref> با فتح عراق مجالی مناسب برای فعالیت بهدست آورد. در [[قادسیه]] شرکت داشت و در [[یرموک]] یک چشم خود را از دست داد.<ref>ر.ک: الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه | اشعث در [[زمان]] [[خلیفه دوم]] و به هنگام [[فتح عراق]] به یاری [[سعد بن ابیوقاص|سعد بن ابی وقّاص]] فرستاده شد.<ref>فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی، ص۲۵۷. </ref> با فتح عراق مجالی مناسب برای فعالیت بهدست آورد. در [[قادسیه]] شرکت داشت و در [[یرموک]] یک چشم خود را از دست داد.<ref>ر. ک: الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۱۲۲،۱۲۰؛ المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۵۸۶؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۸۷؛ بغیه الطلب، ابنعدیم، عمر، به کوشش زکار، دمشق: ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۸ میلادی، ج۴، ص۱۸۹۰. </ref> | ||
اشعث از نخستین کسانی است که پس از بنای [[کوفه]] در آنجا اقامت گزید.<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۹. </ref> در دوره [[عثمان]] عامل [[آذربایجان]] شد.<ref>فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی، ص۲۷۳-۲۷۴؛ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه | اشعث از نخستین کسانی است که پس از بنای [[کوفه]] در آنجا اقامت گزید.<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۹. </ref> در دوره [[عثمان]] عامل [[آذربایجان]] شد.<ref>فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی، ص۲۷۳-۲۷۴؛ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۱۵۶.</ref> | ||
چون [[امام علی]]{{ع}} به [[خلافت]] رسید، بر [[ولایت]] [[آذربایجان]] و ارمنیه باقی ماند.<ref>فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی، ص۳۲۷،۲۰۵. </ref> پس از [[واقعه جمل]] [[امام]] بدو امر فرمود تا [[اموال]] آذربایجان را [[تسلیم]] کند.<ref>وقعه صفین، منقری، نصر بن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۲۰-۲۱؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۰۰ </ref> گویند از همان [[زمان]] با [[معاویه]] بنای مکاتبه را گذاشت و قصد داشت که به او بپیوندد، اما چون با یارانش [[رایزنی]] کرد، آنان | چون [[امام علی]] {{ع}} به [[خلافت]] رسید، بر [[ولایت]] [[آذربایجان]] و ارمنیه باقی ماند.<ref>فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی، ص۳۲۷،۲۰۵. </ref> پس از [[واقعه جمل]] [[امام]] بدو امر فرمود تا [[اموال]] آذربایجان را [[تسلیم]] کند.<ref>وقعه صفین، منقری، نصر بن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۲۰-۲۱؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۰۰ </ref> گویند از همان [[زمان]] با [[معاویه]] بنای مکاتبه را گذاشت و قصد داشت که به او بپیوندد، اما چون با یارانش [[رایزنی]] کرد، آنان پیوستن به [[شامیان]] را تقبیح کردند.<ref>وقعه صفین، منقری، نصربن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۲۰-۲۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۲۹۶. </ref> در [[صفین]] حضور داشت<ref> انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۲۹۶؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۶۱.</ref> اما امام و [[پیروان]] صادق آن [[حضرت]] به وی اعتمادی نداشتند، با این وجود امام او را به [[فرماندهی]] بخشی از [[سپاه]] گماشت.<ref>وقعه صفین، منقری، نصر بن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۱۳۷؛ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۲۴. </ref> اگرچه در این [[جنگ]] از خود [[رشادت]] نشان داد اما در شب «[[لیلة الهریر]]» که نزدیک بود [[سپاهیان]] امام کار جنگ را یکسره کنند، [[اشعث]] در جمع کندیان با لحنی مصلحتجویانه خواستار ترک [[خونریزی]] بیشتر شد. بنا بر این روایات تا این خبر به معاویه رسید، [[دستور]] داد تا قرآنها را فراز نیزهها کنند.<ref>وقعه صفین، منقری، نصر بن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۴۸۰-۴۸۰؛ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۱۸۸-۱۸۹. </ref> | ||
در [[روایت]] [[یعقوبی]] صریحاً از مکاتبه و [[ارتباط]] «[[اشعث]]» و «[[معاویه]]» در اینباره یاد شده است.<ref>تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۱۸۸-۱۸۹. </ref> پس از این ماجرا اشعث از [[امیرالمؤمنین]] به تأکید خواست که پیشنهاد «[[دعوت به کتاب الله]]» را بپذیرد و گفتهاند که او و گروهی از کندیان بیش از هر کس دیگری خواستار [[ترک مخاصمه]] بودند.<ref>وقعه صفین، منقری، نصربن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۴۸۲-۴۸۴. </ref> | در [[روایت]] [[یعقوبی]] صریحاً از مکاتبه و [[ارتباط]] «[[اشعث]]» و «[[معاویه]]» در اینباره یاد شده است.<ref>تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۱۸۸-۱۸۹. </ref> پس از این ماجرا اشعث از [[امیرالمؤمنین]] به تأکید خواست که پیشنهاد «[[دعوت به کتاب الله]]» را بپذیرد و گفتهاند که او و گروهی از کندیان بیش از هر کس دیگری خواستار [[ترک مخاصمه]] بودند.<ref>وقعه صفین، منقری، نصربن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۴۸۲-۴۸۴. </ref> | ||
همچنین نظر معاویه را در باب قرار دادن یک حکم از [[شام]] و یک حکم از [[عراق]] پسندید و همراه کندیان، [[ابوموسی اشعری]] را برگزید و با [[حکمیت]] [[ابن عباس]] یا [[مالک اشتر]] به عنوان [[نماینده]] از سوی [[امام]] و [[عراقیان]] [[مخالفت]] کرد.<ref>وقعه صفین، منقری، نصر بن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۴۹۹-۵۰۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ –۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۳۲؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۲ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ج۳، ص۳۲۵، ج۴، ص۲-۴ </ref> به روایت یعقوبی، وقتی بر سر [[لقب]] امیرالمؤمنین برای [[امام علی]]{{ع}} هنگام [[نوشتن]] [[صلحنامه]] میان [[نمایندگان]] دو [[سپاه]] [[اختلاف]] افتاد، اشعث از کسانی بود که خواستار محو این لقب در آن [[نامه]] شد و مالک اشتر سخت به او [[اعتراض]] کرد.<ref>تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۱۸۹. </ref> | همچنین نظر معاویه را در باب قرار دادن یک حکم از [[شام]] و یک حکم از [[عراق]] پسندید و همراه کندیان، [[ابوموسی اشعری]] را برگزید و با [[حکمیت]] [[ابن عباس]] یا [[مالک اشتر]] به عنوان [[نماینده]] از سوی [[امام]] و [[عراقیان]] [[مخالفت]] کرد.<ref>وقعه صفین، منقری، نصر بن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۴۹۹-۵۰۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ –۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۳۲؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۲ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ج۳، ص۳۲۵، ج۴، ص۲-۴ </ref> به روایت یعقوبی، وقتی بر سر [[لقب]] امیرالمؤمنین برای [[امام علی]] {{ع}} هنگام [[نوشتن]] [[صلحنامه]] میان [[نمایندگان]] دو [[سپاه]] [[اختلاف]] افتاد، اشعث از کسانی بود که خواستار محو این لقب در آن [[نامه]] شد و مالک اشتر سخت به او [[اعتراض]] کرد.<ref>تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۱۸۹. </ref> | ||
با [[ظهور]] [[گرایش]] [[خوارج]] که امام علی{{ع}} تا سر حدّ ممکن کوشید با ایشان [[مدارا]] کند، اشعث از کسانی بود که [[اعتقاد]] داشتند باید پیش از آغاز دوباره [[جنگ]] با معاویه، نخست با [[خوارج نهروان]] جنگید.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ –۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۶۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۸۲. </ref> پس از [[نبرد نهروان]]، امام [[یاران]] را به جنگ با معاویه خواند، اما [[اشعث]] خستگی از [[جنگ]] را بهانه آورد و سخنان او نیز در [[سپاهیان]] تأثیر بسزایی داشت و [[امام]] راهی [[کوفه]] شد.<ref>الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۱۱ </ref> | با [[ظهور]] [[گرایش]] [[خوارج]] که امام علی {{ع}} تا سر حدّ ممکن کوشید با ایشان [[مدارا]] کند، اشعث از کسانی بود که [[اعتقاد]] داشتند باید پیش از آغاز دوباره [[جنگ]] با معاویه، نخست با [[خوارج نهروان]] جنگید.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ –۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۶۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۸۲. </ref> پس از [[نبرد نهروان]]، امام [[یاران]] را به جنگ با معاویه خواند، اما [[اشعث]] خستگی از [[جنگ]] را بهانه آورد و سخنان او نیز در [[سپاهیان]] تأثیر بسزایی داشت و [[امام]] راهی [[کوفه]] شد.<ref>الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۱۱ </ref> | ||
[[امام علی]]{{ع}} به او اعتمادی نداشت. حتی یکبار امام بر فراز [[منبر]] کوفه، با اشعث به [[تندی]] سخن گفت.<ref>ر.ک: نهج البلاغه، امام اول علی بن ابی طالب{{ع}}، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۱ شمسی.، خطبه ۱۹؛ </ref> همچنین گفتهاند یکبار اشعث، امام را [[تهدید]] به [[مرگ]] کرد.<ref>ر.ک: مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۳۴ </ref> | [[امام علی]] {{ع}} به او اعتمادی نداشت. حتی یکبار امام بر فراز [[منبر]] کوفه، با اشعث به [[تندی]] سخن گفت.<ref>ر. ک: نهج البلاغه، امام اول علی بن ابی طالب {{ع}}، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۱ شمسی. ، خطبه ۱۹؛ </ref> همچنین گفتهاند یکبار اشعث، امام را [[تهدید]] به [[مرگ]] کرد.<ref>ر. ک: مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۳۴ </ref> | ||
واپسین نکته در [[زندگی]] [[اشعث بن قیس کندی]]، [[ارتباط]] او با [[عبدالرحمن بن ملجم مرادی]] و نقش او در [[توطئه]] [[شهادت امام علی]]{{ع}} است. [[ابن ملجم]] چون از طرف [[مادر]] با [[قبیله کنده]] ارتباط داشت،<ref>نسب معد و الیمن الکبیر، کلبی، هشام، به کوشش ناجی حسن، بیروت: ۱۴۰۸ قمری/ ۱۹۸۸ میلادی، ج۱، ص۱۲۱ </ref> به همین سبب وقتی از [[مصر]] به کوفه آمد، در [[منزل]] اشعث سکنی گزید.<ref>البلدان، ابنفقیه، چاپ یوسف الهادی، بیروت، ۱۴۱۶ قمری / ۱۹۹۶ میلادی، ص۲۵۲؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۱۲. </ref> | واپسین نکته در [[زندگی]] [[اشعث بن قیس کندی]]، [[ارتباط]] او با [[عبدالرحمن بن ملجم مرادی]] و نقش او در [[توطئه]] [[شهادت امام علی]] {{ع}} است. [[ابن ملجم]] چون از طرف [[مادر]] با [[قبیله کنده]] ارتباط داشت،<ref>نسب معد و الیمن الکبیر، کلبی، هشام، به کوشش ناجی حسن، بیروت: ۱۴۰۸ قمری/ ۱۹۸۸ میلادی، ج۱، ص۱۲۱ </ref> به همین سبب وقتی از [[مصر]] به کوفه آمد، در [[منزل]] اشعث سکنی گزید.<ref>البلدان، ابنفقیه، چاپ یوسف الهادی، بیروت، ۱۴۱۶ قمری / ۱۹۹۶ میلادی، ص۲۵۲؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۱۲. </ref> | ||
در [[غالب]] [[روایات]] آمده که اشعث اندک زمانی پیش از ورود امام به [[مسجد کوفه]]، به ابن ملجم جملهای بدین مضمون گفت که پیش از دمیدن صبح در مقصود خود [[شتاب]] کند. این جمله را [[حجر بن عدی کندی]] که در [[مسجد]] حضور داشت، شنید و همان موقع توطئه [[شهادت امام]] را به او نسبت دادند و البته اشعث [[انکار]] کرد.<ref>مقتل امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب{{ع}}، ابی بن الدنیا، ابوبکر، به کوشش عبدالعزیز طباطبایی، تراثنا، قم: ۱۴۰۸ قمری، ص۹۴؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۳، ص۳۶ </ref> | در [[غالب]] [[روایات]] آمده که اشعث اندک زمانی پیش از ورود امام به [[مسجد کوفه]]، به ابن ملجم جملهای بدین مضمون گفت که پیش از دمیدن صبح در مقصود خود [[شتاب]] کند. این جمله را [[حجر بن عدی کندی]] که در [[مسجد]] حضور داشت، شنید و همان موقع توطئه [[شهادت امام]] را به او نسبت دادند و البته اشعث [[انکار]] کرد.<ref>مقتل امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب {{ع}}، ابی بن الدنیا، ابوبکر، به کوشش عبدالعزیز طباطبایی، تراثنا، قم: ۱۴۰۸ قمری، ص۹۴؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۳، ص۳۶ </ref> | ||
بنا بر روایات اشعث از توطئه [[آگاهی]] داشته و بلکه مراقب اجرای آن نیز بوده است. این موضوع در رسالهای از یکی از [[اباضیان]] ([[خوارج]]) معاصر چندان تبلور یافته که تمام [[توطئه]] را به [[اشعث]] نسبت میدهد و به [[گمان]] او، [[ابن ملجم]]، کندی بود و کندیان در شمار خوارج نبودهاند.<ref>الخوارج هم انصار الامام علی{{ع}}، سلیمان بن داوود، قسطنطنیه: ۱۴۰۳ قمری.، ص۱۹۳ به بعد؛ و نیز ر.ک: تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، سیدجعفر، تهران: ۱۳۳۶ شمسی.، ص۱۳۴.</ref> او همچنین با توجه به پارهای از روایتهای [[تاریخی]]، کل ماجرای [[حکمیت]] را ساخته و پرداخته اشعث، [[معاویه]] و [[عمرو بن عاص]] میداند.<ref>الخوارج هم انصار الامام علی{{ع}}، سلیمان بن داوود، قسطنطنیه: ۱۴۰۳ قمری، ص۸۱ به بعد.</ref> | بنا بر روایات اشعث از توطئه [[آگاهی]] داشته و بلکه مراقب اجرای آن نیز بوده است. این موضوع در رسالهای از یکی از [[اباضیان]] ([[خوارج]]) معاصر چندان تبلور یافته که تمام [[توطئه]] را به [[اشعث]] نسبت میدهد و به [[گمان]] او، [[ابن ملجم]]، کندی بود و کندیان در شمار خوارج نبودهاند.<ref>الخوارج هم انصار الامام علی {{ع}}، سلیمان بن داوود، قسطنطنیه: ۱۴۰۳ قمری. ، ص۱۹۳ به بعد؛ و نیز ر. ک: تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، سیدجعفر، تهران: ۱۳۳۶ شمسی. ، ص۱۳۴.</ref> او همچنین با توجه به پارهای از روایتهای [[تاریخی]]، کل ماجرای [[حکمیت]] را ساخته و پرداخته اشعث، [[معاویه]] و [[عمرو بن عاص]] میداند.<ref>الخوارج هم انصار الامام علی {{ع}}، سلیمان بن داوود، قسطنطنیه: ۱۴۰۳ قمری، ص۸۱ به بعد.</ref> | ||
به هر حال [[زندگی]] [[اشعث بن قیس کندی]] [[پس از شهادت امام علی]]{{ع}} دیری نپایید و [[مرگ]] او اندکی پس از آن به فاصله [[چهل]] [[روز]] و در ۶۳ سالگی در رسید، او احتمالاً در ذی الحجه سال ۴۰ درگذشت،<ref>ر.ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ابنعمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری. ص۲۲۸ </ref> اگرچه در برخی مآخذ از [[سال ۴۲ هجری]] و پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} به عنوان [[تاریخ]] مرگ او یاد شده است.<ref>ر.ک: فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی.، ص۱۰۲ </ref> | به هر حال [[زندگی]] [[اشعث بن قیس کندی]] [[پس از شهادت امام علی]] {{ع}} دیری نپایید و [[مرگ]] او اندکی پس از آن به فاصله [[چهل]] [[روز]] و در ۶۳ سالگی در رسید، او احتمالاً در ذی الحجه سال ۴۰ درگذشت،<ref>ر. ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ابنعمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری. ص۲۲۸ </ref> اگرچه در برخی مآخذ از [[سال ۴۲ هجری]] و پس از [[صلح امام حسن]] {{ع}} به عنوان [[تاریخ]] مرگ او یاد شده است.<ref>ر. ک: فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۱۰۲ </ref> | ||
[[روابط]] اشعث و [[فرزندان]] وی با [[خاندان امام علی]]{{ع}} و [[شیعیان]] در آغاز خوب بود، ولی رفته رفته به سردی و سپس به [[خصومت]] گرایید. | [[روابط]] اشعث و [[فرزندان]] وی با [[خاندان امام علی]] {{ع}} و [[شیعیان]] در آغاز خوب بود، ولی رفته رفته به سردی و سپس به [[خصومت]] گرایید. | ||
[[خانواده]] اشعث حتی تا سده سوم [[هجری]] نیز در [[کوفه]] در حوادث [[سیاسی]] غالباً به نفع [[حاکمان]] نقش داشتند و همواره به [[نیرنگبازی]] شهره بودند و چون یکی از ایشان خواست به [[خدمت]] [[امام جعفر صادق]]{{ع}} برسد، آن [[حضرت]] نپذیرفت.<ref>اختیار معرفه الرجال (معروف به رجال کشی)، طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، مشهد: ۱۳۴۸ شمسی.، ص۴۱۲-۴۱۳.</ref> | [[خانواده]] اشعث حتی تا سده سوم [[هجری]] نیز در [[کوفه]] در حوادث [[سیاسی]] غالباً به نفع [[حاکمان]] نقش داشتند و همواره به [[نیرنگبازی]] شهره بودند و چون یکی از ایشان خواست به [[خدمت]] [[امام جعفر صادق]] {{ع}} برسد، آن [[حضرت]] نپذیرفت.<ref>اختیار معرفه الرجال (معروف به رجال کشی)، طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، مشهد: ۱۳۴۸ شمسی. ، ص۴۱۲-۴۱۳.</ref> | ||
[[نفوذ]] و [[ریاست]] اشعث بر [[قبیله کنده]] در کوفه از طریق خانوادهاش که هر یک از آنان از بزرگان [[شهر]] محسوب میشدند، [[اعمال]] میگردید. | [[نفوذ]] و [[ریاست]] اشعث بر [[قبیله کنده]] در کوفه از طریق خانوادهاش که هر یک از آنان از بزرگان [[شهر]] محسوب میشدند، [[اعمال]] میگردید. | ||
==[[قیس بن اشعث کندی]] در [[واقعه کربلا]]== | == [[قیس بن اشعث کندی]] در [[واقعه کربلا]] == | ||
[[قیس بن اشعث]] کندی در دوران [[حکومت یزید]] از جمله بزرگان [[کوفه]] بود، که به [[امام حسین]]{{ع}} [[نامه]] نوشتند و از او [[دعوت]] کردند که به کوفه بیاید.<ref>الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۲۹ </ref> چون [[عبیدالله بن زیاد]] بر کوفه مسلط شد، به او پیوست و به [[فرمان]] او با چهار هزار سپاهی برای کمک به [[عمر بن سعد]] وارد [[کربلا]] شد. | [[قیس بن اشعث]] کندی در دوران [[حکومت یزید]] از جمله بزرگان [[کوفه]] بود، که به [[امام حسین]] {{ع}} [[نامه]] نوشتند و از او [[دعوت]] کردند که به کوفه بیاید.<ref>الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۲۹ </ref> چون [[عبیدالله بن زیاد]] بر کوفه مسلط شد، به او پیوست و به [[فرمان]] او با چهار هزار سپاهی برای کمک به [[عمر بن سعد]] وارد [[کربلا]] شد. | ||
عمر بن سعد [[شب جمعه]] نهم [[محرم]] ۶۱ با یارانش به سوی [[امام]] پیش رفت و فریاد زد: «ای [[لشکر]] [[خداوند]] سوار شوید که شما را [[بشارت]] به [[بهشت]] میدهم»<ref>وقعة الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی، ص۱۹۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۲۲۰.</ref> این سخن، [[یاران]] عمر بن سعد را تحت تأثیر قرار داد. [[آفتاب]] تازه داشت غروب میکرد که [[هجوم]] به طرف خیام آغاز شد. [[دشمنان]] بدون اطلاع قبلی حملهور شدند.<ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. </ref> امام حسین{{ع}} برادرش [[حضرت عباس]]{{ع}} را برای [[گفتگو]] با دشمنان فرستاد. گفتند: آمدهایم فرمان [[امیر]] را به شما [[ابلاغ]] کنیم یا [[تسلیم]] شوید و یا با شما خواهیم جنگید. [[عباس]]{{ع}} جواب [[سپاه]] را به اطلاع امام رساند. امام برای تأخیر [[جنگ]] تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به آنان بگو اگر موافقت میکنند امشب را به ما [[فرصت]] دهند، باشد که برای خدای خود [[نماز]] بگزاریم و با او [[راز و نیاز]] کرده و به درگاهش [[استغفار]] نماییم. [[خدا]] میداند که من تا چه اندازه، نماز گزاردن، [[قرآن]] خواندن، [[نیایش]] و استغفار را [[دوست]] میدارم. عباس [[پیام]] امام را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی، ص۱۹۵-۱۹۶؛ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۸-۴۱۹</ref> عمر بن سعد نظر [[شمر بن ذی الجوشن]] را پرسید. [[شمر بن ذی الجوشن]] گفت: سالار تویی و [[رأی]]، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. [[عمرو بن حجاج]] گفت: سبحانالله! به [[خدا]] اگر [[دیلمیان]] بودند و این را از تو میخواستند، میپذیرفتی. [[قیس بن اشعث کندی]] نیز گفت: آنچه را خواستهاند، بپذیر. به دینم قسم که صبحگاه با تو [[جنگ]] میکنند. [[عمر بن سعد]] گفت: به خدا اگر میدانستم چنین میکنند، امشب را مهلتشان نمیدادم.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۷؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۴، ص۵۷. </ref> | عمر بن سعد [[شب جمعه]] نهم [[محرم]] ۶۱ با یارانش به سوی [[امام]] پیش رفت و فریاد زد: «ای [[لشکر]] [[خداوند]] سوار شوید که شما را [[بشارت]] به [[بهشت]] میدهم»<ref>وقعة الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی، ص۱۹۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۲۲۰.</ref> این سخن، [[یاران]] عمر بن سعد را تحت تأثیر قرار داد. [[آفتاب]] تازه داشت غروب میکرد که [[هجوم]] به طرف خیام آغاز شد. [[دشمنان]] بدون اطلاع قبلی حملهور شدند.<ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. </ref> امام حسین {{ع}} برادرش [[حضرت عباس]] {{ع}} را برای [[گفتگو]] با دشمنان فرستاد. گفتند: آمدهایم فرمان [[امیر]] را به شما [[ابلاغ]] کنیم یا [[تسلیم]] شوید و یا با شما خواهیم جنگید. [[عباس]] {{ع}} جواب [[سپاه]] را به اطلاع امام رساند. امام برای تأخیر [[جنگ]] تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به آنان بگو اگر موافقت میکنند امشب را به ما [[فرصت]] دهند، باشد که برای خدای خود [[نماز]] بگزاریم و با او [[راز و نیاز]] کرده و به درگاهش [[استغفار]] نماییم. [[خدا]] میداند که من تا چه اندازه، نماز گزاردن، [[قرآن]] خواندن، [[نیایش]] و استغفار را [[دوست]] میدارم. عباس [[پیام]] امام را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی، ص۱۹۵-۱۹۶؛ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۸-۴۱۹</ref> عمر بن سعد نظر [[شمر بن ذی الجوشن]] را پرسید. [[شمر بن ذی الجوشن]] گفت: سالار تویی و [[رأی]]، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. [[عمرو بن حجاج]] گفت: سبحانالله! به [[خدا]] اگر [[دیلمیان]] بودند و این را از تو میخواستند، میپذیرفتی. [[قیس بن اشعث کندی]] نیز گفت: آنچه را خواستهاند، بپذیر. به دینم قسم که صبحگاه با تو [[جنگ]] میکنند. [[عمر بن سعد]] گفت: به خدا اگر میدانستم چنین میکنند، امشب را مهلتشان نمیدادم.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۷؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۴، ص۵۷. </ref> | ||
در [[روز عاشورا]] جنگاوران [[ربیعه]] و کنده تحت [[فرماندهی]] [[قیس بن اشعث]] کندی بودند.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲. </ref> | در [[روز عاشورا]] جنگاوران [[ربیعه]] و کنده تحت [[فرماندهی]] [[قیس بن اشعث]] کندی بودند.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲. </ref> | ||
قیس بن اشعث کندی زمانی که به [[لشکر]] [[شام]] پیوست، مکاتبه با آن [[حضرت]] را [[انکار]] کرد. [[صبح روز عاشورا]]، [[امام حسین]]{{ع}} [[سران سپاه عمر بن سعد]] را مورد خطاب قرار داد و فرمود: ای [[شبث بن ربعی]]، ای [[حجار بن ابجر عجلی]]، ای قیس بن اشعث کندی، ای [[یزید بن حارث]]! آیا شما برای من [[نامه]] ننوشتید که بیا، میوهها رسیده و بوستانها سرسبز و چاهها پُرآب شدهاند. پیشآهنگان [[سپاه]] مهیا گشته و لشکری آماده و [[تجهیز]] شده در [[اختیار]] توست، پس به سوی ما روانه شو؟ اینک من آمدهام! اگر آمدنم را ناخوش دارید، برمیگردم. | قیس بن اشعث کندی زمانی که به [[لشکر]] [[شام]] پیوست، مکاتبه با آن [[حضرت]] را [[انکار]] کرد. [[صبح روز عاشورا]]، [[امام حسین]] {{ع}} [[سران سپاه عمر بن سعد]] را مورد خطاب قرار داد و فرمود: ای [[شبث بن ربعی]]، ای [[حجار بن ابجر عجلی]]، ای قیس بن اشعث کندی، ای [[یزید بن حارث]]! آیا شما برای من [[نامه]] ننوشتید که بیا، میوهها رسیده و بوستانها سرسبز و چاهها پُرآب شدهاند. پیشآهنگان [[سپاه]] مهیا گشته و لشکری آماده و [[تجهیز]] شده در [[اختیار]] توست، پس به سوی ما روانه شو؟ اینک من آمدهام! اگر آمدنم را ناخوش دارید، برمیگردم. | ||
قیس بن اشعث که آشکارا مورد خطاب قرار گرفته بود و [[نامردی]] و بیوفاییاش در حضور همگان بر ملا شده بود، گویا بر آن بود تا با خاتمه دادن به [[نبرد]] [[دشت]] [[نینوا]] راهی برای [[نجات]] [[شرف]] خویش بیابد و در [[ننگ]] کشتن پسر [[پیامبر]]{{صل}} [[شریک]] نشود، به [[امام]] گفت: ما نامه ننوشتیم و نمیدانیم که تو چه میگویی؟ فقط یک راه داری و آن این است که به [[فرمان]] پسرعموی خود، [[یزید بن معاویه]] درآیی، تا او با شما جز آنچه [[دوست]] دارید، عمل نکند و بدان که از ایشان به تو گزندی نخواهد رسید. [[امام]] فرمود: تو [[برادر]] همان هستی ([[محمد بن اشعث بن قیس کندی]]) که به [[مسلم بن عقیل]] [[امان]] داد، بر آنی که کاری کنی که [[بنیهاشم]] بیشتر از [[خون]] مسلم را از تو [[طلب]] کنند؟ [[سوگند]] به [[خدا]] نه دست [[زبونی]] به آنان میدهم و نه مانند بردگان از [[جنگ]] میگریزم. ای [[بندگان خدا]]! از اینکه سنگبارم کنید، به [[پروردگار]] خویش و پروردگار شما [[پناه]] میبرم. من از [[شرّ]] متکبرانی که به [[روز رستاخیز]] [[ایمان]] ندارند، به پروردگار خود و شما پناه میبرم.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، | قیس بن اشعث که آشکارا مورد خطاب قرار گرفته بود و [[نامردی]] و بیوفاییاش در حضور همگان بر ملا شده بود، گویا بر آن بود تا با خاتمه دادن به [[نبرد]] [[دشت]] [[نینوا]] راهی برای [[نجات]] [[شرف]] خویش بیابد و در [[ننگ]] کشتن پسر [[پیامبر]] {{صل}} [[شریک]] نشود، به [[امام]] گفت: ما نامه ننوشتیم و نمیدانیم که تو چه میگویی؟ فقط یک راه داری و آن این است که به [[فرمان]] پسرعموی خود، [[یزید بن معاویه]] درآیی، تا او با شما جز آنچه [[دوست]] دارید، عمل نکند و بدان که از ایشان به تو گزندی نخواهد رسید. [[امام]] فرمود: تو [[برادر]] همان هستی ([[محمد بن اشعث بن قیس کندی]]) که به [[مسلم بن عقیل]] [[امان]] داد، بر آنی که کاری کنی که [[بنیهاشم]] بیشتر از [[خون]] مسلم را از تو [[طلب]] کنند؟ [[سوگند]] به [[خدا]] نه دست [[زبونی]] به آنان میدهم و نه مانند بردگان از [[جنگ]] میگریزم. ای [[بندگان خدا]]! از اینکه سنگبارم کنید، به [[پروردگار]] خویش و پروردگار شما [[پناه]] میبرم. من از [[شرّ]] متکبرانی که به [[روز رستاخیز]] [[ایمان]] ندارند، به پروردگار خود و شما پناه میبرم.<ref>ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۳۹۶-۳۹۷</ref> | ||
پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}}، قطیفه ([[جامه]] پرزدار ـ روپوش) خز [[امام]] را [[قیس بن اشعث کندی]] ربود و از آن [[زمان]] به «[[قیس قطیفه]]» مشهور شد.<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۵، ص۴۷۹؛ انساب الاشراف، بلاذری، | پس از [[شهادت امام حسین]] {{ع}}، قطیفه ([[جامه]] پرزدار ـ روپوش) خز [[امام]] را [[قیس بن اشعث کندی]] ربود و از آن [[زمان]] به «[[قیس قطیفه]]» مشهور شد.<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۵، ص۴۷۹؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۹۷ </ref> | ||
پس از شهادت امام حسین{{ع}}، [[سرهای شهدا]] را از تن جدا کردند و به [[کوفه]] نزد [[عبیدالله بن زیاد]] بردند. [[قبیله کنده]] به [[ریاست]] [[قیس بن اشعث کندی]] ۱۳ سر را حمل میکردند<ref> ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، | پس از شهادت امام حسین {{ع}}، [[سرهای شهدا]] را از تن جدا کردند و به [[کوفه]] نزد [[عبیدالله بن زیاد]] بردند. [[قبیله کنده]] به [[ریاست]] [[قیس بن اشعث کندی]] ۱۳ سر را حمل میکردند<ref> ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۴۲۱ </ref> و از او جایزه ناچیزی گرفت. | ||
در هنگام [[قیام مختار]]، قیس بن اشعث به همراه برادرش [[محمد بن اشعث]] و [[عمر بن سعد]] و [[شمر بن ذی الجوشن]] و [[عمرو بن حجاج]]، همراه گروهی از [[اشراف کوفه]]، راه [[بصره]] را پیش گرفتند تا به [[مصعب بن زبیر]] بپیوندند، اما از [[ترس]] [[شماتت]] [[مردم بصره]] از رفتن به آن [[شهر]] خودداری کرد و به کوفه برگشت و به [[عبدالله بن کامل]] که نزدیکترین [[مردم]] به مختار بود، [[پناهنده]] شد. عبدالله بن کامل پیش مختار آمد و گفت: ای [[امیر]]! [[قیس بن اشعث]] به من [[پناهنده]] شده است و من او را [[پناه]] دادهام. [[امان]] مرا درباره او بپذیر. مختار سر به زیر انداخت و [[سکوت]] کرد و سپس با سخنان دیگر [[عبدالله]] را سرگرم کرد و به او گفت انگشترت را به من بده و آن را در انگشت خود کرد و مدتی نگه داشت. آنگاه [[ابو عمره کیسان]] را احضار کرد و [[انگشتر]] را به او داد و پوشیده به او گفت: پیش [[همسر]] عبدالله برو و به او بگو این انگشتر شوهرت نشانه این است که مرا پیش قیس بن اشعث ببری که لازم است با او برای خلاصی او از چنگ مختار [[مذاکره]] کنم، آن [[زن]] [[ابو عمره]] را پیش [[قیس]] برد و ابو عمره [[شمشیر]] کشید و گردن او را زد و سرش را برداشت و آورد و پیش مختار انداخت. مختار گفت این [[پاداش]] برداشتن قطیفه [[امام حسین]]{{ع}} بود. [[عبدالله بن کامل]] گفت تو پناهدهنده مرا، میهمان و [[یار]] قدیمی مرا کشتی؟ مختار گفت: وای بر تو! آرام باش! آیا روا میداری که کشندگان پسر دختر پیامبرت را پناه دهی؟<ref>الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۳۰۱-۳۰۲.</ref>.<ref>[[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۱۷۳-۱۸۰.</ref> | در هنگام [[قیام مختار]]، قیس بن اشعث به همراه برادرش [[محمد بن اشعث]] و [[عمر بن سعد]] و [[شمر بن ذی الجوشن]] و [[عمرو بن حجاج]]، همراه گروهی از [[اشراف کوفه]]، راه [[بصره]] را پیش گرفتند تا به [[مصعب بن زبیر]] بپیوندند، اما از [[ترس]] [[شماتت]] [[مردم بصره]] از رفتن به آن [[شهر]] خودداری کرد و به کوفه برگشت و به [[عبدالله بن کامل]] که نزدیکترین [[مردم]] به مختار بود، [[پناهنده]] شد. عبدالله بن کامل پیش مختار آمد و گفت: ای [[امیر]]! [[قیس بن اشعث]] به من [[پناهنده]] شده است و من او را [[پناه]] دادهام. [[امان]] مرا درباره او بپذیر. مختار سر به زیر انداخت و [[سکوت]] کرد و سپس با سخنان دیگر [[عبدالله]] را سرگرم کرد و به او گفت انگشترت را به من بده و آن را در انگشت خود کرد و مدتی نگه داشت. آنگاه [[ابو عمره کیسان]] را احضار کرد و [[انگشتر]] را به او داد و پوشیده به او گفت: پیش [[همسر]] عبدالله برو و به او بگو این انگشتر شوهرت نشانه این است که مرا پیش قیس بن اشعث ببری که لازم است با او برای خلاصی او از چنگ مختار [[مذاکره]] کنم، آن [[زن]] [[ابو عمره]] را پیش [[قیس]] برد و ابو عمره [[شمشیر]] کشید و گردن او را زد و سرش را برداشت و آورد و پیش مختار انداخت. مختار گفت این [[پاداش]] برداشتن قطیفه [[امام حسین]] {{ع}} بود. [[عبدالله بن کامل]] گفت تو پناهدهنده مرا، میهمان و [[یار]] قدیمی مرا کشتی؟ مختار گفت: وای بر تو! آرام باش! آیا روا میداری که کشندگان پسر دختر پیامبرت را پناه دهی؟<ref>الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۳۰۱-۳۰۲.</ref>.<ref>[[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۱۷۳-۱۸۰.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:87443.jpg|22px]] [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|'''دوزخیان جاوید''']] | # [[پرونده:87443.jpg|22px]] [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|'''دوزخیان جاوید''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۷۴: | خط ۷۱: | ||
[[رده:قاتلان امام حسین]] | [[رده:قاتلان امام حسین]] | ||
[[رده: قیس بن اشعث کندی]] | [[رده: قیس بن اشعث کندی]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۰۵
قیس بن أشعث بن قِیس بن مَعدی کَرب اَشجَ کِندی اَزدی کوفی، معروف به قیس قَطیفه از سپاهیان عمر بن سعد در واقعه کربلا بود. قیس، از کسانی بود که قبل از واقعه کربلا به امام حسین (ع) نامه نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید، اما با تسلط عبیدالله بن زیاد بر کوفه تغییر موضع داد. او در روز عاشورا در سپاه عمر بن سعد بود و در غارت خیمهها نقش داشت و زره امام حسین (ع) را به غارت برد. وی از کسانی است که سرهای شهدای کربلا را نزد عبیدالله بن زیاد بردند.
زندگینامه اشعث بن قیس کندی
قیس، منسوب به خاندان حارث بن معاویة بن کِنده، از قبیله بزرگ کِنده حَضرَمَوت در جنوب عربستان و یکی از رجال نظامی و سیاسی بنیامیه بود.
پدرش اشعث بن قیس کندی از خاندان بزرگ قبیله کنده بود. خاندان اشعث در میان قبیله کنده و دیگر قبایل مجاور عرب از اعتبار خاصی برخوردار بودند و از اینروست که میمون بن قیس اعشی، شاعر عصر جاهلیت، قیس نیای بزرگ قیس بن اشعث کندی را در قصیدهای ستوده است.
قیس بن مَعدی در حدود ۶۲۵ میلادی در یک نزاع قبیلهای به قتل رسید. از او فرزند و جانشینی مستعد و زیرک به نام «اشعث» بر جای ماند که در تاریخ سیساله خلفای راشدین نقشهایی ایفا کرد و از آغاز مسلمانی تا هنگام مرگ در بسیاری حوادث نقش عمده داشت و میتوان گفت که حضور او در پارهای مواقع، خود حادثهساز بود.
در سال نهم هجری، سنةالوفود همراه تنی چند از بزرگان کنده به مدینه آمد و اسلام آورد،[۱] اما اسلام او و کندیان دیری نپایید و با رحلت پیامبر (ص) سرکشی آغاز کردند و مرتد شدند،[۲] اما از سپاه اسلام شکست خوردند. اشعث و خاندانش اسیر شدند.[۳] ابوبکر او را آزاد کرد و حتی خواهر خود اُمّفروه را به ازدواج او درآورد،[۴] اگرچه بعداً از این کار پشیمان شد. ابوبکر در هنگام مرگ گفت: کاش زمانی که «اشعث» را اسیر کردند، دستور قتل او را میدادم زیرا شنیده بودم هیچ شرّی نیست مگر اینکه وی آن را یاری دهد.[۵]
اشعث در زمان خلیفه دوم و به هنگام فتح عراق به یاری سعد بن ابی وقّاص فرستاده شد.[۶] با فتح عراق مجالی مناسب برای فعالیت بهدست آورد. در قادسیه شرکت داشت و در یرموک یک چشم خود را از دست داد.[۷]
اشعث از نخستین کسانی است که پس از بنای کوفه در آنجا اقامت گزید.[۸] در دوره عثمان عامل آذربایجان شد.[۹]
چون امام علی (ع) به خلافت رسید، بر ولایت آذربایجان و ارمنیه باقی ماند.[۱۰] پس از واقعه جمل امام بدو امر فرمود تا اموال آذربایجان را تسلیم کند.[۱۱] گویند از همان زمان با معاویه بنای مکاتبه را گذاشت و قصد داشت که به او بپیوندد، اما چون با یارانش رایزنی کرد، آنان پیوستن به شامیان را تقبیح کردند.[۱۲] در صفین حضور داشت[۱۳] اما امام و پیروان صادق آن حضرت به وی اعتمادی نداشتند، با این وجود امام او را به فرماندهی بخشی از سپاه گماشت.[۱۴] اگرچه در این جنگ از خود رشادت نشان داد اما در شب «لیلة الهریر» که نزدیک بود سپاهیان امام کار جنگ را یکسره کنند، اشعث در جمع کندیان با لحنی مصلحتجویانه خواستار ترک خونریزی بیشتر شد. بنا بر این روایات تا این خبر به معاویه رسید، دستور داد تا قرآنها را فراز نیزهها کنند.[۱۵]
در روایت یعقوبی صریحاً از مکاتبه و ارتباط «اشعث» و «معاویه» در اینباره یاد شده است.[۱۶] پس از این ماجرا اشعث از امیرالمؤمنین به تأکید خواست که پیشنهاد «دعوت به کتاب الله» را بپذیرد و گفتهاند که او و گروهی از کندیان بیش از هر کس دیگری خواستار ترک مخاصمه بودند.[۱۷]
همچنین نظر معاویه را در باب قرار دادن یک حکم از شام و یک حکم از عراق پسندید و همراه کندیان، ابوموسی اشعری را برگزید و با حکمیت ابن عباس یا مالک اشتر به عنوان نماینده از سوی امام و عراقیان مخالفت کرد.[۱۸] به روایت یعقوبی، وقتی بر سر لقب امیرالمؤمنین برای امام علی (ع) هنگام نوشتن صلحنامه میان نمایندگان دو سپاه اختلاف افتاد، اشعث از کسانی بود که خواستار محو این لقب در آن نامه شد و مالک اشتر سخت به او اعتراض کرد.[۱۹]
با ظهور گرایش خوارج که امام علی (ع) تا سر حدّ ممکن کوشید با ایشان مدارا کند، اشعث از کسانی بود که اعتقاد داشتند باید پیش از آغاز دوباره جنگ با معاویه، نخست با خوارج نهروان جنگید.[۲۰] پس از نبرد نهروان، امام یاران را به جنگ با معاویه خواند، اما اشعث خستگی از جنگ را بهانه آورد و سخنان او نیز در سپاهیان تأثیر بسزایی داشت و امام راهی کوفه شد.[۲۱]
امام علی (ع) به او اعتمادی نداشت. حتی یکبار امام بر فراز منبر کوفه، با اشعث به تندی سخن گفت.[۲۲] همچنین گفتهاند یکبار اشعث، امام را تهدید به مرگ کرد.[۲۳]
واپسین نکته در زندگی اشعث بن قیس کندی، ارتباط او با عبدالرحمن بن ملجم مرادی و نقش او در توطئه شهادت امام علی (ع) است. ابن ملجم چون از طرف مادر با قبیله کنده ارتباط داشت،[۲۴] به همین سبب وقتی از مصر به کوفه آمد، در منزل اشعث سکنی گزید.[۲۵]
در غالب روایات آمده که اشعث اندک زمانی پیش از ورود امام به مسجد کوفه، به ابن ملجم جملهای بدین مضمون گفت که پیش از دمیدن صبح در مقصود خود شتاب کند. این جمله را حجر بن عدی کندی که در مسجد حضور داشت، شنید و همان موقع توطئه شهادت امام را به او نسبت دادند و البته اشعث انکار کرد.[۲۶]
بنا بر روایات اشعث از توطئه آگاهی داشته و بلکه مراقب اجرای آن نیز بوده است. این موضوع در رسالهای از یکی از اباضیان (خوارج) معاصر چندان تبلور یافته که تمام توطئه را به اشعث نسبت میدهد و به گمان او، ابن ملجم، کندی بود و کندیان در شمار خوارج نبودهاند.[۲۷] او همچنین با توجه به پارهای از روایتهای تاریخی، کل ماجرای حکمیت را ساخته و پرداخته اشعث، معاویه و عمرو بن عاص میداند.[۲۸]
به هر حال زندگی اشعث بن قیس کندی پس از شهادت امام علی (ع) دیری نپایید و مرگ او اندکی پس از آن به فاصله چهل روز و در ۶۳ سالگی در رسید، او احتمالاً در ذی الحجه سال ۴۰ درگذشت،[۲۹] اگرچه در برخی مآخذ از سال ۴۲ هجری و پس از صلح امام حسن (ع) به عنوان تاریخ مرگ او یاد شده است.[۳۰]
روابط اشعث و فرزندان وی با خاندان امام علی (ع) و شیعیان در آغاز خوب بود، ولی رفته رفته به سردی و سپس به خصومت گرایید.
خانواده اشعث حتی تا سده سوم هجری نیز در کوفه در حوادث سیاسی غالباً به نفع حاکمان نقش داشتند و همواره به نیرنگبازی شهره بودند و چون یکی از ایشان خواست به خدمت امام جعفر صادق (ع) برسد، آن حضرت نپذیرفت.[۳۱]
نفوذ و ریاست اشعث بر قبیله کنده در کوفه از طریق خانوادهاش که هر یک از آنان از بزرگان شهر محسوب میشدند، اعمال میگردید.
قیس بن اشعث کندی در واقعه کربلا
قیس بن اشعث کندی در دوران حکومت یزید از جمله بزرگان کوفه بود، که به امام حسین (ع) نامه نوشتند و از او دعوت کردند که به کوفه بیاید.[۳۲] چون عبیدالله بن زیاد بر کوفه مسلط شد، به او پیوست و به فرمان او با چهار هزار سپاهی برای کمک به عمر بن سعد وارد کربلا شد.
عمر بن سعد شب جمعه نهم محرم ۶۱ با یارانش به سوی امام پیش رفت و فریاد زد: «ای لشکر خداوند سوار شوید که شما را بشارت به بهشت میدهم»[۳۳] این سخن، یاران عمر بن سعد را تحت تأثیر قرار داد. آفتاب تازه داشت غروب میکرد که هجوم به طرف خیام آغاز شد. دشمنان بدون اطلاع قبلی حملهور شدند.[۳۴] امام حسین (ع) برادرش حضرت عباس (ع) را برای گفتگو با دشمنان فرستاد. گفتند: آمدهایم فرمان امیر را به شما ابلاغ کنیم یا تسلیم شوید و یا با شما خواهیم جنگید. عباس (ع) جواب سپاه را به اطلاع امام رساند. امام برای تأخیر جنگ تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به آنان بگو اگر موافقت میکنند امشب را به ما فرصت دهند، باشد که برای خدای خود نماز بگزاریم و با او راز و نیاز کرده و به درگاهش استغفار نماییم. خدا میداند که من تا چه اندازه، نماز گزاردن، قرآن خواندن، نیایش و استغفار را دوست میدارم. عباس پیام امام را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.[۳۵] عمر بن سعد نظر شمر بن ذی الجوشن را پرسید. شمر بن ذی الجوشن گفت: سالار تویی و رأی، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. عمرو بن حجاج گفت: سبحانالله! به خدا اگر دیلمیان بودند و این را از تو میخواستند، میپذیرفتی. قیس بن اشعث کندی نیز گفت: آنچه را خواستهاند، بپذیر. به دینم قسم که صبحگاه با تو جنگ میکنند. عمر بن سعد گفت: به خدا اگر میدانستم چنین میکنند، امشب را مهلتشان نمیدادم.[۳۶]
در روز عاشورا جنگاوران ربیعه و کنده تحت فرماندهی قیس بن اشعث کندی بودند.[۳۷]
قیس بن اشعث کندی زمانی که به لشکر شام پیوست، مکاتبه با آن حضرت را انکار کرد. صبح روز عاشورا، امام حسین (ع) سران سپاه عمر بن سعد را مورد خطاب قرار داد و فرمود: ای شبث بن ربعی، ای حجار بن ابجر عجلی، ای قیس بن اشعث کندی، ای یزید بن حارث! آیا شما برای من نامه ننوشتید که بیا، میوهها رسیده و بوستانها سرسبز و چاهها پُرآب شدهاند. پیشآهنگان سپاه مهیا گشته و لشکری آماده و تجهیز شده در اختیار توست، پس به سوی ما روانه شو؟ اینک من آمدهام! اگر آمدنم را ناخوش دارید، برمیگردم.
قیس بن اشعث که آشکارا مورد خطاب قرار گرفته بود و نامردی و بیوفاییاش در حضور همگان بر ملا شده بود، گویا بر آن بود تا با خاتمه دادن به نبرد دشت نینوا راهی برای نجات شرف خویش بیابد و در ننگ کشتن پسر پیامبر (ص) شریک نشود، به امام گفت: ما نامه ننوشتیم و نمیدانیم که تو چه میگویی؟ فقط یک راه داری و آن این است که به فرمان پسرعموی خود، یزید بن معاویه درآیی، تا او با شما جز آنچه دوست دارید، عمل نکند و بدان که از ایشان به تو گزندی نخواهد رسید. امام فرمود: تو برادر همان هستی (محمد بن اشعث بن قیس کندی) که به مسلم بن عقیل امان داد، بر آنی که کاری کنی که بنیهاشم بیشتر از خون مسلم را از تو طلب کنند؟ سوگند به خدا نه دست زبونی به آنان میدهم و نه مانند بردگان از جنگ میگریزم. ای بندگان خدا! از اینکه سنگبارم کنید، به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه میبرم. من از شرّ متکبرانی که به روز رستاخیز ایمان ندارند، به پروردگار خود و شما پناه میبرم.[۳۸]
پس از شهادت امام حسین (ع)، قطیفه (جامه پرزدار ـ روپوش) خز امام را قیس بن اشعث کندی ربود و از آن زمان به «قیس قطیفه» مشهور شد.[۳۹]
پس از شهادت امام حسین (ع)، سرهای شهدا را از تن جدا کردند و به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد بردند. قبیله کنده به ریاست قیس بن اشعث کندی ۱۳ سر را حمل میکردند[۴۰] و از او جایزه ناچیزی گرفت.
در هنگام قیام مختار، قیس بن اشعث به همراه برادرش محمد بن اشعث و عمر بن سعد و شمر بن ذی الجوشن و عمرو بن حجاج، همراه گروهی از اشراف کوفه، راه بصره را پیش گرفتند تا به مصعب بن زبیر بپیوندند، اما از ترس شماتت مردم بصره از رفتن به آن شهر خودداری کرد و به کوفه برگشت و به عبدالله بن کامل که نزدیکترین مردم به مختار بود، پناهنده شد. عبدالله بن کامل پیش مختار آمد و گفت: ای امیر! قیس بن اشعث به من پناهنده شده است و من او را پناه دادهام. امان مرا درباره او بپذیر. مختار سر به زیر انداخت و سکوت کرد و سپس با سخنان دیگر عبدالله را سرگرم کرد و به او گفت انگشترت را به من بده و آن را در انگشت خود کرد و مدتی نگه داشت. آنگاه ابو عمره کیسان را احضار کرد و انگشتر را به او داد و پوشیده به او گفت: پیش همسر عبدالله برو و به او بگو این انگشتر شوهرت نشانه این است که مرا پیش قیس بن اشعث ببری که لازم است با او برای خلاصی او از چنگ مختار مذاکره کنم، آن زن ابو عمره را پیش قیس برد و ابو عمره شمشیر کشید و گردن او را زد و سرش را برداشت و آورد و پیش مختار انداخت. مختار گفت این پاداش برداشتن قطیفه امام حسین (ع) بود. عبدالله بن کامل گفت تو پناهدهنده مرا، میهمان و یار قدیمی مرا کشتی؟ مختار گفت: وای بر تو! آرام باش! آیا روا میداری که کشندگان پسر دختر پیامبرت را پناه دهی؟[۴۱].[۴۲]
منابع
پانویس
- ↑ اروض الانف فی شرح السیره النبویه لابن هشام، سهیلی، عبدالرحمن بن عبدالله، چاپ عبدالرحمن وکیل، قاهره: ۱۳۸۷- ۱۳۹۰ قمری / ۱۹۶۶ – ۱۹۷۰ میلادی، چاپ افست، ج۴، ص۲۳۲؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۱، ص۳۲۸.
- ↑ الرده، واقدی، محمد بن عمر، به روایت ابناعثم کوفی، به کوشش محمد حمیدالله، پاریس: ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۹ میلادی، ص۹۴.
- ↑ الغزوات، ابن حبیش، عبدالرحمن، به کوشش سهیل زکار، دمشق: ۱۴۱۲ قمری/ ۱۹۹۲ میلادی، ج۱، ص۱۳۸.
- ↑ الرده، واقدی، محمدبن عمر، به روایت ابناعثم کوفی، به کوشش محمد حمیدالله، پاریس: ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۹ میلادی، ص۱۲۳-۱۲۴؛ الغزوات، ابن حبیش، عبدالرحمن، به کوشش سهیل زکار، دمشق: ۱۴۱۲ قمری/ ۱۹۹۲ میلادی، ج۱، ص۱۳۹-۱۴۰.
- ↑ ر. ک: تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۱۳۷.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی، ص۲۵۷.
- ↑ ر. ک: الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۱۲۲،۱۲۰؛ المعارف، ابن قتبیه، عبدالله، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۵۸۶؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۸۷؛ بغیه الطلب، ابنعدیم، عمر، به کوشش زکار، دمشق: ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۸ میلادی، ج۴، ص۱۸۹۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۹.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی، ص۲۷۳-۲۷۴؛ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۱۵۶.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی، ص۳۲۷،۲۰۵.
- ↑ وقعه صفین، منقری، نصر بن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۲۰-۲۱؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۰۰
- ↑ وقعه صفین، منقری، نصربن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۲۰-۲۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۲۹۶.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۲۹۶؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۶۱.
- ↑ وقعه صفین، منقری، نصر بن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۱۳۷؛ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۲۴.
- ↑ وقعه صفین، منقری، نصر بن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۴۸۰-۴۸۰؛ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۱۸۸-۱۸۹.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۱۸۸-۱۸۹.
- ↑ وقعه صفین، منقری، نصربن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۴۸۲-۴۸۴.
- ↑ وقعه صفین، منقری، نصر بن مزاحم، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ شمسی، ص۴۹۹-۵۰۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ –۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۳۲؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۲ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی. ج۳، ص۳۲۵، ج۴، ص۲-۴
- ↑ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۱۸۹.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ –۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۶۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۸۲.
- ↑ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۱۱
- ↑ ر. ک: نهج البلاغه، امام اول علی بن ابی طالب (ع)، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۱ شمسی. ، خطبه ۱۹؛
- ↑ ر. ک: مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی. ، ص۳۴
- ↑ نسب معد و الیمن الکبیر، کلبی، هشام، به کوشش ناجی حسن، بیروت: ۱۴۰۸ قمری/ ۱۹۸۸ میلادی، ج۱، ص۱۲۱
- ↑ البلدان، ابنفقیه، چاپ یوسف الهادی، بیروت، ۱۴۱۶ قمری / ۱۹۹۶ میلادی، ص۲۵۲؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۱۲.
- ↑ مقتل امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع)، ابی بن الدنیا، ابوبکر، به کوشش عبدالعزیز طباطبایی، تراثنا، قم: ۱۴۰۸ قمری، ص۹۴؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۳، ص۳۶
- ↑ الخوارج هم انصار الامام علی (ع)، سلیمان بن داوود، قسطنطنیه: ۱۴۰۳ قمری. ، ص۱۹۳ به بعد؛ و نیز ر. ک: تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، سیدجعفر، تهران: ۱۳۳۶ شمسی. ، ص۱۳۴.
- ↑ الخوارج هم انصار الامام علی (ع)، سلیمان بن داوود، قسطنطنیه: ۱۴۰۳ قمری، ص۸۱ به بعد.
- ↑ ر. ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ابنعمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری. ص۲۲۸
- ↑ ر. ک: فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۱۰۲
- ↑ اختیار معرفه الرجال (معروف به رجال کشی)، طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، مشهد: ۱۳۴۸ شمسی. ، ص۴۱۲-۴۱۳.
- ↑ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی. ، ص۲۲۹
- ↑ وقعة الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی، ص۱۹۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۲۲۰.
- ↑ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.
- ↑ وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی، ص۱۹۵-۱۹۶؛ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۸-۴۱۹
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۷؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری، ج۴، ص۵۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲.
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی. ، ج۳، ص۳۹۶-۳۹۷
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری، ج۵، ص۴۷۹؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۹۷
- ↑ ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۴۲۱
- ↑ الاخبارالطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۳۰۱-۳۰۲.
- ↑ محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۱۷۳-۱۸۰.