جبر و اختیار در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
[[امام]] د در ادامه میفرماید که [[خداوند]] [[پیامبران]] را بازیگرانه برنینگیخته و [[کتاب آسمانی]] را بیهوده برای [[بندگان]] فرو نفرستاده و [[آسمانها]] و [[زمین]] و آنچه را بین آنها است، [[باطل]] و [[بیهدف]] نیافریده است. معنای گفتار امام این است که اگر اصل اختیار و [[آزادی تکوینی]] انسان در تصمیمگیری و انتخاب [[انکار]] شود، [[هدایت تشریعی]] و بلکه [[آفرینش الهی]]، [[فلسفه]] [[حکیمانه]] خود را از دست میدهد و [[تفسیر]] [[خرد]] پذیر و معقول نمییابد. این بدان رو است که انسان به منزله [[غایت]] و [[هدف آفرینش]] است و [[فلسفه آفرینش انسان]] نیز بر این است که آزموده شود و از گذر انتخاب و تلاش به کمال مطلوب رسد. این [[حقایق]]، بنیادهای [[جهانبینی]] الهیاند و [[آیات قرآن]] و [[احادیث]] [[معصومین]] بر آنها تصریح و تأکید کردهاند. بنابراین، اصل [[اراده]] و اختیار انسان از شالودههای [[جهانبینی الهی]] است و زیربنای هدایت و ضلالت انسان. | [[امام]] د در ادامه میفرماید که [[خداوند]] [[پیامبران]] را بازیگرانه برنینگیخته و [[کتاب آسمانی]] را بیهوده برای [[بندگان]] فرو نفرستاده و [[آسمانها]] و [[زمین]] و آنچه را بین آنها است، [[باطل]] و [[بیهدف]] نیافریده است. معنای گفتار امام این است که اگر اصل اختیار و [[آزادی تکوینی]] انسان در تصمیمگیری و انتخاب [[انکار]] شود، [[هدایت تشریعی]] و بلکه [[آفرینش الهی]]، [[فلسفه]] [[حکیمانه]] خود را از دست میدهد و [[تفسیر]] [[خرد]] پذیر و معقول نمییابد. این بدان رو است که انسان به منزله [[غایت]] و [[هدف آفرینش]] است و [[فلسفه آفرینش انسان]] نیز بر این است که آزموده شود و از گذر انتخاب و تلاش به کمال مطلوب رسد. این [[حقایق]]، بنیادهای [[جهانبینی]] الهیاند و [[آیات قرآن]] و [[احادیث]] [[معصومین]] بر آنها تصریح و تأکید کردهاند. بنابراین، اصل [[اراده]] و اختیار انسان از شالودههای [[جهانبینی الهی]] است و زیربنای هدایت و ضلالت انسان. | ||
به دلیل جایگاه بنیادین اختیار در جهانبینی الهی، [[مذاهب و فرق]] [[اسلامی]] - جزگروهی اندک شمار - اصل اختیار را پذیرفتهاند؛ هر چند در تفسیر و باز نمودنش، بسیاری از آنان راه [[خطا]] پیمودهاند و گروهی، اختیار را بر پایه «کسب» و گروهی بر اساس «[[تفویض]]» تفسیر کرده است. تفسیر درست همان است که در [[مکتب اهل بیت]]{{عم}} آمده است: [[نظریه]] [[امر بین الأمرین]]. این نظریه را نخست [[امام علی]]{{ع}} مطرح ساخت و دیگر [[امامان معصوم]]{{ع}} به [[تبلیغ]] و تفسیرش پرداختند.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[هدایت و ضلالت - ربانی گلپایگانی (مقاله)| مقاله «هدایت و ضلالت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۷۷.</ref>. | به دلیل جایگاه بنیادین اختیار در جهانبینی الهی، [[مذاهب و فرق]] [[اسلامی]] - جزگروهی اندک شمار - اصل اختیار را پذیرفتهاند؛ هر چند در تفسیر و باز نمودنش، بسیاری از آنان راه [[خطا]] پیمودهاند و گروهی، اختیار را بر پایه «کسب» و گروهی بر اساس «[[تفویض]]» تفسیر کرده است. تفسیر درست همان است که در [[مکتب اهل بیت]]{{عم}} آمده است: [[نظریه]] [[امر بین الأمرین]]. این نظریه را نخست [[امام علی]]{{ع}} مطرح ساخت و دیگر [[امامان معصوم]]{{ع}} به [[تبلیغ]] و تفسیرش پرداختند.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[هدایت و ضلالت - ربانی گلپایگانی (مقاله)| مقاله «هدایت و ضلالت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۷۷.</ref>. | ||
==پیشینه بحث [[جبر و اختیار]]== | |||
از متون [[تاریخی]] و نیز از [[روایات]] بزرگان [[معصوم]]{{عم}} برمیآید که مسئله جبر و اختیار تنها در [[دین اسلام]] و میان [[مسلمانان]] مطرح نبوده و در [[امتهای پیشین]] نیز جایی برای خویش داشته است. در میان آنان نیز برخی بودهاند که [[انسان]] را در کارهایش مجبور میدانسته و همه [[افعال]] را به [[خداوند سبحان]] نسبت میدادهاند. نقل است که مردی به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} بار یافت. حضرت فرمود: «از شگفتترین چیزی که دیدهای برایم سخن گو». مرد گفت: «گروهی را دیدم که با [[مادران]] و [[دختران]] و خواهرانشان [[نکاح]] میکردند و چون بر آنان خرده میگرفتند، میگفتند: این [[قضا و قدر الهی]] است». آنگاه [[پیامبر]] فرمود: «به زودی در امتم، مردمانی پیدا شوند که سخنی چنین میگویند و آنان مجوسان [[امت]] منند»<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۵، ص۴۷.</ref>. | |||
در [[منابع روایی شیعه]] و [[سنی]] روایاتی میتوان یافت که [[قدریه]] را [[مجوس]] [[امت اسلام]] شمردهاند و این [[تشبیه]] حاکی از آن است که مسئله [[جبر]] میان مجوسان نیز مطرح بوده و آنان برای سرپوش گذاشتن بر [[کارهای زشت]] خود به جبر و [[قضا و قدر]] دست دراز میکردهاند. نیز روایاتی از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در این باره نقل است و این نشان میدهد که مسئله جبر و اختیار از آغاز در میان مسلمانان مطرح بوده است. ولی نخستین [[مسلمانی]] که آن را به عنوان اصل [[اعتقادی]] پذیرفت، [[جهم بن صفوان]] و استادش [[جعد بن درهم]] بود. در برابر، نخستین کسانی که به [[تفویض]] و [[آزادی]] مطلق روی آوردند و قضا و قدر الهی را در [[افعال عباد]] [[نفی]] کردند، [[معبد]] جهنی و [[غیلان]] دمشقیاند<ref>ر.ک: ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ۱۰۷-۱۰۶، ۹۶-۹۴؛ برنجکار، رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص۲۰.</ref>. | |||
ارتباط نزدیک و بنیادین جبر و اختیار با [[توحید]] و [[عدل]] و دیگر [[صفات الهی]] از یک سو و ارتباط [[حقوقی]] و [[اخلاقی]] با خود انسان در قلمرو کردارها و رفتارهایش از سوی دیگر، موجب شده است که مورد نظر و [[تأمل]] [[دینپژوهان]] و حقوقدانان و [[علمای اخلاق]] قرار گیرد. بروز [[اختلاف]] میان [[علمای اسلام]] از همان آغاز درباره مسئله [[آزادی]] [[انسان]] و [[توحید افعالی]] [[خداوند]]، عامل مهم توجه به این مسئله بوده و با [[ترجمه]] آثار [[فلسفی]] یونان در عصر [[خلفای عباسی]] و مطرح شدن تصوف و [[عرفان]] در [[فرهنگ اسلامی]]، ابعادی نو به خود گرفت. در آغاز، گروهی به نام [[جهمیه]] و پس از آن اهلالحدیث [[نظریه جبر]] را مطرح ساختند و سرانجام، [[جبر]] فلسفی و [[عرفانی]] پا به عرصه وجود نهاد. | |||
در برابر اینان، ابتدا [[معبد]] جهنی و [[غیلان]] دمشقی و در ادامه کار [[معتزله]] جای داشتند که انسان را در کارهایش [[آزاد]] مطلق میپنداشتند و [[مشیت]] و [[اراده]] و قدر و [[قضای الهی]] را در [[افعال]] انسان [[نفی]] میکردند. این گروه را «[[مفوضه]]» یعنی قائلین به [[تفویض]] میخوانند. | |||
[[ابوالحسن اشعری]] و پیروانش با طرح [[نظریه]]«کسب» در صدد طرح راه میانه برآمدند، اما [[اشعری]] با طرح این مسئله که کسب انسان نیز مخلوق [[خدا]] است، در نهایت بهگونهای دیگر به نظریه جبرگرایید. | |||
سرانجام، در برابر این دو گروه، [[امامان شیعه]]{{عم}} و در رأس آنان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} قد افراشتند که [[جبر و تفویض]] را نفی کردند و [[حق]] را امر ثالث دانستند و از آن به {{عربی|أمر بین الأمرین}} تعبیر کردند. [[امام علی]]{{ع}} در این باره میفرماید: {{متن حدیث|أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ}}<ref>متقی هندی، علاء الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج۱، ص۳۶۸، ح۱۵۶۷؛ بحارالانوار، ج۵، ص۵۷.</ref>.<ref>[[محمد بیابانی|بیابانی، محمد]]، [[جبر و اختیار و عدل الهی (مقاله)| مقاله «جبر و اختیار و عدل الهی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۳۱۱.</ref>. | |||
==بطلان جبر و تفویض== | |||
جبری که در میان متفکران [[مسلمان]] مطرح است، به این معنا است که در حصول فعل از انسان، تنها [[قدرت]] [[خدای تعالی]] مؤثر است و قدرت انسان هیچ تأثیری در وجود فعل ندارد و تفویض یعنی در وجود فعل، تنها قدرت انسان مؤثر است و او در ایجاد فعل مستقل است و [[قدرت خدا]] در حصول فعل از انسان دارای تأثیر نیست. [[جبر]] به این معنا، به [[ابوالحسن اشعری]] و [[تفویض]] به معنای مذکور به [[معتزله]] منسوب است<ref>رازی، فخرالدین، القضاء والقدر، ص۳۴-۳۱.</ref>. | |||
[[قاضی ایجی]] با طرح این [[پرسش]] که آیا تعلق دو [[قدرت]] بر فعل واحد ممکن است یا نه، میگوید: «[[ابوالحسن بصری]] و [[اشاعره]] آن را به گونۀ مطلق ممکن دانستهاند، البته بنابر اینکه [[قدرت الهی]] [[افعال عباد]] را نیز دربرگیرد و عباد دارای قدرتی غیر مؤثر باشند؛ ولی معتزله آن را ناممکن دانستهاند؛ زیرا آنان وجود قدرت غیر مؤثر را ممتنع میدانند و میگویند: اگر دو قدرت مؤثر باشد، تمانع لازم میآید»<ref>ایجی، عبدالرحمان، المواقف، ص۱۵۱.</ref>. | |||
البته چنانکه گذشت، [[نظریه جبر]] پیش از ابوالحسن اشعری، از [[اعتقادات]] جهم بن صفوان بوده است. او میگفت: «[[انسان]] بر چیزی قدرت ندارد و متصف به [[استطاعت]] نمیشود، بلکه مجبور است و قدرت و [[اراده]] و اختیاری برای او نیست و [[خداوند متعال]] [[افعال]] را در او ایجاد میکند؛ همانند افعالی که در جمادات است. [در عین حال] نسبت افعال به انسان مجاز است؛ چنانکه نسبت آنها به جمادات نیز مجاز است»<ref>شهرستانی، احمد، الملل والنحل، ج۱، ص۷۸.</ref>. [[علامه]] [[عسکری]] از کتاب الرد علی الجهمیه والزنادقه، نوشته [[احمد بن حنبل]] وکتاب الرد علی الجهمیه، نوشته [[عثمان بن سعد دارمی]] و کتاب [[جهم بن صفوان]]، نوشته [[حامد]] [[العلی]] نقل میکند که [[جهمیه]] بر این [[باور]] بودند که افعال [[بشر]] را [[خدا]] [[آفریده]] است و بشر مجبور به افعال خود است<ref>عسکری، سید مرتضی، نقش ائمه در احیاء دین، ج۱۰، ص۲۹.</ref>. [[ابن تیمیه]] میگوید: «این اشکال که [[بنده]] را چگونه میتوان در افعالش مختار نامید، در حالی که افعال از او به جبر صادر میشود، بر جهمیه که قائل به جبر و [[نفی]] قدرت بنده و تأثیر آن در فعل اویند وارد است.... احدی از [[ائمه]] [[مسلمانان]] - از ائمه چهارگانه (مالک، [[ابوحنیفه]]، [[شافعی]] و احمد بن حنبل) گرفته تا اوزاعی و ثوری و لیث - نگفتهاند که [[خداوند]] [[بندگان]] را به چیزی بیش از طاقتشان، [[تکلیف]] کرده و کسی از آنان نگفته است که [[عبد]] حقیقتاً فاعل فعل خویش نیست و بلکه مجازاً فاعل است و نیز کسی نگفته که [[قدرت]] عبد در [[افعال]] یا کسبش تأثیر ندارد»<ref>ابن تیمیه، احمد، القضاء والقدر، ص۳۳۰ و ۳۲۹.</ref>. | |||
در دیدگاه [[مکتب تشیع]] این دو نظریه، پیامدهایی [[باطل]] و [[فاسد]] پدید میآورند و به همین رو، [[روایات اهلبیت]]{{عم}} هر دو را [[نفی]] و [[انکار]] کردهاند. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|لَا تَقُولُوا وَكَلَهُمُ اللَّهُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ فَتُوَهِّنُوهُ وَ لَا تَقُولُوا أَجْبَرَهُمْ عَلَى الْمَعَاصِي فَتُظَلِّمُوهُ}}<ref>طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۴۹۳.</ref>؛ «نگویید [[خداوند]] [[آدمیان]] را به خود واگذاشته که این نسبت [[سستی]] به خداوند است، و نگویید آنان را بر [[گناه]] مجبور کرده که این نسبت [[ظلم به خداوند]] است». همچنین یکی از پیامدهای باطل [[اعتقاد]] به [[جبر]] را بطلان تکلیف و [[ثواب و عقاب]] میشمارد و میفرماید: «اگر [[قضا و قدر]] حتمی [و [[آدمی]] در افعالش مجبور] باشد، ثواب و عقاب باطل است و [[وعد و وعید]] ساقط میگردد و [[امر و نهی]] [[الهی]] از میان میرود و نه [[گناهکار]] سزاوار [[سرزنش]] [[خداوند متعال]] است و نه [[نیکوکار]] [[شایسته]] [[ستایش]]. نیکوکار به [[ثواب]] [[کار نیک]] سزاوارتر از گناهکار نخواهد بود و گناهکار به [[عقوبت]] گناه، سزاوارتر از نیکوکار نخواهد بود». سپس، درباره گفتار جبرگرایان میفرماید: «این، سخنان [[بتپرستان]] و [[پیروان]] [[شیطان]] و [[دشمنان]] [[رحمان]] و [[گواهان]] باطل و [[بهتان]] کوردلان و طغیانپیشگان است». آنگاه در نفی [[جبر و تفویض]] میفرماید: «نه چنین است که چون کسی گناه میکند، [[خدا]] را مغلوب ساخته است و چون کسی [[اطاعت]] میکند، خدایش مجبور کرده است. خداوند، [[رسولان]] را [[بیهوده]] نفرستاده و [[قرآن]] را به [[عبث]] نازل نفرموده و [[آسمانها]] و [[زمین]] و آنچه را میان آن دو است، به باطل نیافریده است»<ref>طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۴۹۱.</ref>. | |||
[[گفتار امام علی]]{{ع}} به [[عدل]] و [[حکمت الهی]] اشاره دارد و روشن میکند که [[جبرگرایی]] با [[عدل]] و [[حکمت الهی]] ناسازگار است؛ زیرا اگر [[خداوند متعال]] [[آدمی]] را بر فعل مجبور کند و سپس او را [[سرزنش]] کرده، [[عقوبت]] دهد، به [[حکم عقل]]، در [[حق بنده]] [[ستم]] روا داشته است و اگر سرزنش و عقابی در کار نباشد، [[فرستادن رسولان]] و [[امر و نهی]] و [[انزال کتب]] و [[آفرینش]] [[بهشت و دوزخ]] [[عبث]] و [[بیهوده]] است و کار عبث از [[حکیم]] [[شایسته]] نیست. اینکه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} میفرماید: «نه چنین است که چون کسی [[گناه]] کند، [[خدا]] را مغلوب ساخته است» رد [[تفویض]] است و تعبیری دیگر از همان [[حقیقت]] که پیشتر فرمود: «نگویید: آنان را به خود واگذاشته است که این نسبت [[سستی]] به [[خداوند]] است». بنابراین، در دیدگاه امیرمؤمنان{{ع}} [[جبر]]، با عدل و حکمت الهی ناسازگار است و تفویض با [[سلطنت]] و [[عزت الهی]]. گفتنی است بنا به [[نقلی]] از امیرمؤمنان{{ع}} وی در هر رکعت [[نماز]] از [[قدریه]] [[تبری]] میجست و میگفت: {{متن حدیث|بِحَوْلِ اللَّهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ}}<ref>ابن ادریس، محمد بن منصور، السرائر، ج۳، ص۶۰۳؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۶۲.</ref>. | |||
پوشیده نیست که مراد از قدریه در [[حدیث]] بالا میتواند هر دو گروه جبریه و [[مفوضه]] باشند؛ نیز از [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} نقل کردهاند: «کسی که [[گمان]] میکند [[گناهان]] بیقوه [[الهی]] تحقق مییابند، به خدا [[دروغ]] بسته است و کسی که به خدا دروغ بندد، خدا او را در [[آتش]] میافکند»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۵۸.</ref>. مراد حضرت در این حدیث، به ظاهر، مفوضهاند که معتقدند [[قوه]] ایجاد فعل در دست آدمی است و از [[اختیار]] [[خدای تعالی]] بیرون است. همچنین [[روایت]] است که روزی امیرمؤمنان{{ع}} از جایی میگذشت. به گروهی برخورد. آنان درباره «قدر» [[مجادله]] میکردند. به یکی از آنان فرمود: «تو با نیروی خدا توان انجام کار مییابی یا به [[تنهایی]]؟» مرد پاسخی نگفت. حضرت فرمود: «اگر گمان میکنی به [[یاری خدا]] بر انجام کار [[توفیق]] مییابی که این [[تفویض]] نیست و اگر میپنداری خود بر انجام کار [[توانایی]] و [[خدا]] نیز یاریات میدهد، بیگمان خویش را [[شریک]] خدا دانستهای و اگر میپنداری خود، به [[تنهایی]]، بر انجام کار [[توفیق]] مییابی، خدای را به کنار نهادهای و ادعای خدایی سر دادهای»<ref>صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۳۵۳-۳۵۲.</ref>. در این [[حدیث]] نیز حضرت [[قدرت]] و [[استطاعت]] [[انسان]] را بر [[کارها]]، بر سه وجه شمرده است که دو وجه را [[باطل]] و یک وجه را درست دانسته است. وجه درست، همان وجه نخست است؛ یعنی قدرت و استطاعت در [[اختیار]] خدا است و او لحظه لحظه آن را به [[آدمی]] عطا میکند و هیچگونه واگذاری و تفویضی در میان نیست. وجه دوم این است که آدمی به تنهایی بر انجام کار توانا نباشد؛ ولی [[قدرت الهی]] نیز یاریاش دهد و سبب تحقق فعل شود. [[اعتقاد]] به این وجه [[شرک]] محسوب میگردد. وجه سوم این است که فعل به قدرت و استطاعتی انجام گیرد که [[خدای تعالی]] به انسان را میگذارد [[امام علی]]{{ع}} کسی این وجه را باطل و قرین ادعای خدایی میداند.<ref>[[محمد بیابانی|بیابانی، محمد]]، [[جبر و اختیار و عدل الهی (مقاله)| مقاله «جبر و اختیار و عدل الهی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۳۱۳.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۰
انسان و اختیار
از مبادی تصدیقی موضوع هدایت و ضلالت، آزادی و اختیار انسان است. بیگمان، هدایت و ضلالت در حوزه تشریع و تکلیف، بدون حق انتخاب و تصمیمگیری معنا نخواهد داشت. امام علی(ع) در پاسخ به کسی که قضا و قدر الهی را مستلزم مجبور بودن انسان میپنداشت، فرمود: اگر قضا و قدر الهی مستلزم مجبور بودن انسان در افعال خویش میبود، پاداش و کیفر بیهوده مینمود و وعد و وعید عبث میبود. خداوند سبحان، بندگانش را بر اساس اختیار امر کرده و برای برحذر داشتن از پلیدیها نهی کرده است[۱]. امام د در ادامه میفرماید که خداوند پیامبران را بازیگرانه برنینگیخته و کتاب آسمانی را بیهوده برای بندگان فرو نفرستاده و آسمانها و زمین و آنچه را بین آنها است، باطل و بیهدف نیافریده است. معنای گفتار امام این است که اگر اصل اختیار و آزادی تکوینی انسان در تصمیمگیری و انتخاب انکار شود، هدایت تشریعی و بلکه آفرینش الهی، فلسفه حکیمانه خود را از دست میدهد و تفسیر خرد پذیر و معقول نمییابد. این بدان رو است که انسان به منزله غایت و هدف آفرینش است و فلسفه آفرینش انسان نیز بر این است که آزموده شود و از گذر انتخاب و تلاش به کمال مطلوب رسد. این حقایق، بنیادهای جهانبینی الهیاند و آیات قرآن و احادیث معصومین بر آنها تصریح و تأکید کردهاند. بنابراین، اصل اراده و اختیار انسان از شالودههای جهانبینی الهی است و زیربنای هدایت و ضلالت انسان. به دلیل جایگاه بنیادین اختیار در جهانبینی الهی، مذاهب و فرق اسلامی - جزگروهی اندک شمار - اصل اختیار را پذیرفتهاند؛ هر چند در تفسیر و باز نمودنش، بسیاری از آنان راه خطا پیمودهاند و گروهی، اختیار را بر پایه «کسب» و گروهی بر اساس «تفویض» تفسیر کرده است. تفسیر درست همان است که در مکتب اهل بیت(ع) آمده است: نظریه امر بین الأمرین. این نظریه را نخست امام علی(ع) مطرح ساخت و دیگر امامان معصوم(ع) به تبلیغ و تفسیرش پرداختند.[۲].
پیشینه بحث جبر و اختیار
از متون تاریخی و نیز از روایات بزرگان معصوم(ع) برمیآید که مسئله جبر و اختیار تنها در دین اسلام و میان مسلمانان مطرح نبوده و در امتهای پیشین نیز جایی برای خویش داشته است. در میان آنان نیز برخی بودهاند که انسان را در کارهایش مجبور میدانسته و همه افعال را به خداوند سبحان نسبت میدادهاند. نقل است که مردی به حضور رسول خدا(ص) بار یافت. حضرت فرمود: «از شگفتترین چیزی که دیدهای برایم سخن گو». مرد گفت: «گروهی را دیدم که با مادران و دختران و خواهرانشان نکاح میکردند و چون بر آنان خرده میگرفتند، میگفتند: این قضا و قدر الهی است». آنگاه پیامبر فرمود: «به زودی در امتم، مردمانی پیدا شوند که سخنی چنین میگویند و آنان مجوسان امت منند»[۳]. در منابع روایی شیعه و سنی روایاتی میتوان یافت که قدریه را مجوس امت اسلام شمردهاند و این تشبیه حاکی از آن است که مسئله جبر میان مجوسان نیز مطرح بوده و آنان برای سرپوش گذاشتن بر کارهای زشت خود به جبر و قضا و قدر دست دراز میکردهاند. نیز روایاتی از امیرمؤمنان(ع) در این باره نقل است و این نشان میدهد که مسئله جبر و اختیار از آغاز در میان مسلمانان مطرح بوده است. ولی نخستین مسلمانی که آن را به عنوان اصل اعتقادی پذیرفت، جهم بن صفوان و استادش جعد بن درهم بود. در برابر، نخستین کسانی که به تفویض و آزادی مطلق روی آوردند و قضا و قدر الهی را در افعال عباد نفی کردند، معبد جهنی و غیلان دمشقیاند[۴].
ارتباط نزدیک و بنیادین جبر و اختیار با توحید و عدل و دیگر صفات الهی از یک سو و ارتباط حقوقی و اخلاقی با خود انسان در قلمرو کردارها و رفتارهایش از سوی دیگر، موجب شده است که مورد نظر و تأمل دینپژوهان و حقوقدانان و علمای اخلاق قرار گیرد. بروز اختلاف میان علمای اسلام از همان آغاز درباره مسئله آزادی انسان و توحید افعالی خداوند، عامل مهم توجه به این مسئله بوده و با ترجمه آثار فلسفی یونان در عصر خلفای عباسی و مطرح شدن تصوف و عرفان در فرهنگ اسلامی، ابعادی نو به خود گرفت. در آغاز، گروهی به نام جهمیه و پس از آن اهلالحدیث نظریه جبر را مطرح ساختند و سرانجام، جبر فلسفی و عرفانی پا به عرصه وجود نهاد. در برابر اینان، ابتدا معبد جهنی و غیلان دمشقی و در ادامه کار معتزله جای داشتند که انسان را در کارهایش آزاد مطلق میپنداشتند و مشیت و اراده و قدر و قضای الهی را در افعال انسان نفی میکردند. این گروه را «مفوضه» یعنی قائلین به تفویض میخوانند. ابوالحسن اشعری و پیروانش با طرح نظریه«کسب» در صدد طرح راه میانه برآمدند، اما اشعری با طرح این مسئله که کسب انسان نیز مخلوق خدا است، در نهایت بهگونهای دیگر به نظریه جبرگرایید. سرانجام، در برابر این دو گروه، امامان شیعه(ع) و در رأس آنان امیرمؤمنان(ع) قد افراشتند که جبر و تفویض را نفی کردند و حق را امر ثالث دانستند و از آن به أمر بین الأمرین تعبیر کردند. امام علی(ع) در این باره میفرماید: «أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ»[۵].[۶].
بطلان جبر و تفویض
جبری که در میان متفکران مسلمان مطرح است، به این معنا است که در حصول فعل از انسان، تنها قدرت خدای تعالی مؤثر است و قدرت انسان هیچ تأثیری در وجود فعل ندارد و تفویض یعنی در وجود فعل، تنها قدرت انسان مؤثر است و او در ایجاد فعل مستقل است و قدرت خدا در حصول فعل از انسان دارای تأثیر نیست. جبر به این معنا، به ابوالحسن اشعری و تفویض به معنای مذکور به معتزله منسوب است[۷]. قاضی ایجی با طرح این پرسش که آیا تعلق دو قدرت بر فعل واحد ممکن است یا نه، میگوید: «ابوالحسن بصری و اشاعره آن را به گونۀ مطلق ممکن دانستهاند، البته بنابر اینکه قدرت الهی افعال عباد را نیز دربرگیرد و عباد دارای قدرتی غیر مؤثر باشند؛ ولی معتزله آن را ناممکن دانستهاند؛ زیرا آنان وجود قدرت غیر مؤثر را ممتنع میدانند و میگویند: اگر دو قدرت مؤثر باشد، تمانع لازم میآید»[۸].
البته چنانکه گذشت، نظریه جبر پیش از ابوالحسن اشعری، از اعتقادات جهم بن صفوان بوده است. او میگفت: «انسان بر چیزی قدرت ندارد و متصف به استطاعت نمیشود، بلکه مجبور است و قدرت و اراده و اختیاری برای او نیست و خداوند متعال افعال را در او ایجاد میکند؛ همانند افعالی که در جمادات است. [در عین حال] نسبت افعال به انسان مجاز است؛ چنانکه نسبت آنها به جمادات نیز مجاز است»[۹]. علامه عسکری از کتاب الرد علی الجهمیه والزنادقه، نوشته احمد بن حنبل وکتاب الرد علی الجهمیه، نوشته عثمان بن سعد دارمی و کتاب جهم بن صفوان، نوشته حامد العلی نقل میکند که جهمیه بر این باور بودند که افعال بشر را خدا آفریده است و بشر مجبور به افعال خود است[۱۰]. ابن تیمیه میگوید: «این اشکال که بنده را چگونه میتوان در افعالش مختار نامید، در حالی که افعال از او به جبر صادر میشود، بر جهمیه که قائل به جبر و نفی قدرت بنده و تأثیر آن در فعل اویند وارد است.... احدی از ائمه مسلمانان - از ائمه چهارگانه (مالک، ابوحنیفه، شافعی و احمد بن حنبل) گرفته تا اوزاعی و ثوری و لیث - نگفتهاند که خداوند بندگان را به چیزی بیش از طاقتشان، تکلیف کرده و کسی از آنان نگفته است که عبد حقیقتاً فاعل فعل خویش نیست و بلکه مجازاً فاعل است و نیز کسی نگفته که قدرت عبد در افعال یا کسبش تأثیر ندارد»[۱۱].
در دیدگاه مکتب تشیع این دو نظریه، پیامدهایی باطل و فاسد پدید میآورند و به همین رو، روایات اهلبیت(ع) هر دو را نفی و انکار کردهاند. امیرمؤمنان(ع) میفرماید: «لَا تَقُولُوا وَكَلَهُمُ اللَّهُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ فَتُوَهِّنُوهُ وَ لَا تَقُولُوا أَجْبَرَهُمْ عَلَى الْمَعَاصِي فَتُظَلِّمُوهُ»[۱۲]؛ «نگویید خداوند آدمیان را به خود واگذاشته که این نسبت سستی به خداوند است، و نگویید آنان را بر گناه مجبور کرده که این نسبت ظلم به خداوند است». همچنین یکی از پیامدهای باطل اعتقاد به جبر را بطلان تکلیف و ثواب و عقاب میشمارد و میفرماید: «اگر قضا و قدر حتمی [و آدمی در افعالش مجبور] باشد، ثواب و عقاب باطل است و وعد و وعید ساقط میگردد و امر و نهی الهی از میان میرود و نه گناهکار سزاوار سرزنش خداوند متعال است و نه نیکوکار شایسته ستایش. نیکوکار به ثواب کار نیک سزاوارتر از گناهکار نخواهد بود و گناهکار به عقوبت گناه، سزاوارتر از نیکوکار نخواهد بود». سپس، درباره گفتار جبرگرایان میفرماید: «این، سخنان بتپرستان و پیروان شیطان و دشمنان رحمان و گواهان باطل و بهتان کوردلان و طغیانپیشگان است». آنگاه در نفی جبر و تفویض میفرماید: «نه چنین است که چون کسی گناه میکند، خدا را مغلوب ساخته است و چون کسی اطاعت میکند، خدایش مجبور کرده است. خداوند، رسولان را بیهوده نفرستاده و قرآن را به عبث نازل نفرموده و آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است، به باطل نیافریده است»[۱۳]. گفتار امام علی(ع) به عدل و حکمت الهی اشاره دارد و روشن میکند که جبرگرایی با عدل و حکمت الهی ناسازگار است؛ زیرا اگر خداوند متعال آدمی را بر فعل مجبور کند و سپس او را سرزنش کرده، عقوبت دهد، به حکم عقل، در حق بنده ستم روا داشته است و اگر سرزنش و عقابی در کار نباشد، فرستادن رسولان و امر و نهی و انزال کتب و آفرینش بهشت و دوزخ عبث و بیهوده است و کار عبث از حکیم شایسته نیست. اینکه امیرمؤمنان(ع) میفرماید: «نه چنین است که چون کسی گناه کند، خدا را مغلوب ساخته است» رد تفویض است و تعبیری دیگر از همان حقیقت که پیشتر فرمود: «نگویید: آنان را به خود واگذاشته است که این نسبت سستی به خداوند است». بنابراین، در دیدگاه امیرمؤمنان(ع) جبر، با عدل و حکمت الهی ناسازگار است و تفویض با سلطنت و عزت الهی. گفتنی است بنا به نقلی از امیرمؤمنان(ع) وی در هر رکعت نماز از قدریه تبری میجست و میگفت: «بِحَوْلِ اللَّهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ»[۱۴].
پوشیده نیست که مراد از قدریه در حدیث بالا میتواند هر دو گروه جبریه و مفوضه باشند؛ نیز از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل کردهاند: «کسی که گمان میکند گناهان بیقوه الهی تحقق مییابند، به خدا دروغ بسته است و کسی که به خدا دروغ بندد، خدا او را در آتش میافکند»[۱۵]. مراد حضرت در این حدیث، به ظاهر، مفوضهاند که معتقدند قوه ایجاد فعل در دست آدمی است و از اختیار خدای تعالی بیرون است. همچنین روایت است که روزی امیرمؤمنان(ع) از جایی میگذشت. به گروهی برخورد. آنان درباره «قدر» مجادله میکردند. به یکی از آنان فرمود: «تو با نیروی خدا توان انجام کار مییابی یا به تنهایی؟» مرد پاسخی نگفت. حضرت فرمود: «اگر گمان میکنی به یاری خدا بر انجام کار توفیق مییابی که این تفویض نیست و اگر میپنداری خود بر انجام کار توانایی و خدا نیز یاریات میدهد، بیگمان خویش را شریک خدا دانستهای و اگر میپنداری خود، به تنهایی، بر انجام کار توفیق مییابی، خدای را به کنار نهادهای و ادعای خدایی سر دادهای»[۱۶]. در این حدیث نیز حضرت قدرت و استطاعت انسان را بر کارها، بر سه وجه شمرده است که دو وجه را باطل و یک وجه را درست دانسته است. وجه درست، همان وجه نخست است؛ یعنی قدرت و استطاعت در اختیار خدا است و او لحظه لحظه آن را به آدمی عطا میکند و هیچگونه واگذاری و تفویضی در میان نیست. وجه دوم این است که آدمی به تنهایی بر انجام کار توانا نباشد؛ ولی قدرت الهی نیز یاریاش دهد و سبب تحقق فعل شود. اعتقاد به این وجه شرک محسوب میگردد. وجه سوم این است که فعل به قدرت و استطاعتی انجام گیرد که خدای تعالی به انسان را میگذارد امام علی(ع) کسی این وجه را باطل و قرین ادعای خدایی میداند.[۱۷].
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۷۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۷۷.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۵، ص۴۷.
- ↑ ر.ک: ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ۱۰۷-۱۰۶، ۹۶-۹۴؛ برنجکار، رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص۲۰.
- ↑ متقی هندی، علاء الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج۱، ص۳۶۸، ح۱۵۶۷؛ بحارالانوار، ج۵، ص۵۷.
- ↑ بیابانی، محمد، مقاله «جبر و اختیار و عدل الهی»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۱۱.
- ↑ رازی، فخرالدین، القضاء والقدر، ص۳۴-۳۱.
- ↑ ایجی، عبدالرحمان، المواقف، ص۱۵۱.
- ↑ شهرستانی، احمد، الملل والنحل، ج۱، ص۷۸.
- ↑ عسکری، سید مرتضی، نقش ائمه در احیاء دین، ج۱۰، ص۲۹.
- ↑ ابن تیمیه، احمد، القضاء والقدر، ص۳۳۰ و ۳۲۹.
- ↑ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۴۹۳.
- ↑ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۴۹۱.
- ↑ ابن ادریس، محمد بن منصور، السرائر، ج۳، ص۶۰۳؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۶۲.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۳۵۳-۳۵۲.
- ↑ بیابانی، محمد، مقاله «جبر و اختیار و عدل الهی»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۱۳.