افسانه غرانیق در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
در برخی [[منابع تفسیری]]،<ref>جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۹؛ کشف‌الاسرار، ج ۶، ص ۳۸۶.</ref> [[حدیثی]] <ref>تأویل مختلف الحدیث، ص ۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۳۵؛ ج ۱۲، ص ۴۲.</ref> و [[تاریخی]] <ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.</ref> به داستانی بر می‌خوریم که به داستان یا [[افسانه غرانیق]] موسوم است. افسانه حکایتی بی‌اصل و [[دروغ]] است <ref>لغت‌نامه، ج ۲، ص ۲۶۲۵، «افسانه».</ref> و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر [[دانشمندان اسلامی]] این داستان را بی‌پایه و دروغ دانسته‌اند،<ref>تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۶، ۱۰۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۳۶، ۲۴۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۸ ـ ۳۹۹.</ref> با این حال خاورشناسان در قرون اخیر این افسانه را دستاویز طعنه‌ایی بر [[اسلام]] و [[قرآن]] قرار داده‌اند.<ref>نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۱۴، ۱۸؛ تاریخ قرآن، ص ۱۶۵.</ref> [[غرانیق]] جمع غِرنوق، غِرنیق، غِرناق یا غُرانِق، به معنای [[جوان]] سفیدرو، [[زیبا]] و متنعم (مرفّه) است. غرنوق و غرنیق به معنای پرنده سفیدی که در آب شنا می‌کند و پاهای درازی دارد <ref> لسان‌العرب، ج ۱۰، ص ۶۱، «غرنق».</ref> و به آن کُرکی <ref>مجمع البحرین، ج۳، ص ۳۰۹، «غرنق»؛ حیاه‌الحیوان، ج۲، ص۱۱۳؛ لغت‌نامه، ج۱۰، ص۱۴۶۹۶،«غرنوق».</ref> می‌گویند نیز آمده است.
در برخی [[منابع تفسیری]]،<ref>جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۹؛ کشف‌الاسرار، ج ۶، ص ۳۸۶.</ref> [[حدیثی]]<ref>تأویل مختلف الحدیث، ص ۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۳۵؛ ج ۱۲، ص ۴۲.</ref> و [[تاریخی]]<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.</ref> به داستانی بر می‌خوریم که به داستان یا [[افسانه غرانیق]] موسوم است. افسانه حکایتی بی‌اصل و [[دروغ]] است<ref>لغت‌نامه، ج ۲، ص ۲۶۲۵، «افسانه».</ref> و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر [[دانشمندان اسلامی]] این داستان را بی‌پایه و دروغ دانسته‌اند،<ref>تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۶، ۱۰۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۳۶، ۲۴۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۸ ـ ۳۹۹.</ref> با این حال خاورشناسان در قرون اخیر این افسانه را دستاویز طعنه‌ایی بر [[اسلام]] و [[قرآن]] قرار داده‌اند.<ref>نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۱۴، ۱۸؛ تاریخ قرآن، ص ۱۶۵.</ref> [[غرانیق]] جمع غِرنوق، غِرنیق، غِرناق یا غُرانِق، به معنای [[جوان]] سفیدرو، [[زیبا]] و متنعم (مرفّه) است. غرنوق و غرنیق به معنای پرنده سفیدی که در آب شنا می‌کند و پاهای درازی دارد<ref> لسان‌العرب، ج ۱۰، ص ۶۱، «غرنق».</ref> و به آن کُرکی<ref>مجمع البحرین، ج۳، ص ۳۰۹، «غرنق»؛ حیاه‌الحیوان، ج۲، ص۱۱۳؛ لغت‌نامه، ج۱۰، ص۱۴۶۹۶،«غرنوق».</ref> می‌گویند نیز آمده است.


[[بت‌پرستان]] بر این [[پندار]] بودند که بتها آنان را به [[خداوند]] نزدیک و از آنان نزد او [[شفاعت]] می‌کنند، ازاین‌رو بتهای خود را به پرندگانی که در [[آسمان]] بالا می‌روند و اوج می‌گیرند [[تشبیه]] می‌کردند<ref>لسان‌العرب، ج۱۰، ص۶۱؛ النهایه، ج ۳، ص ۳۶۴؛ مجمع‌البحرین، ج ۳، ص ۳۰۹، «غرنق».</ref><ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>
[[بت‌پرستان]] بر این پندار بودند که بتها آنان را به [[خداوند]] نزدیک و از آنان نزد او [[شفاعت]] می‌کنند، ازاین‌رو بتهای خود را به پرندگانی که در [[آسمان]] بالا می‌روند و اوج می‌گیرند تشبیه می‌کردند<ref>لسان‌العرب، ج۱۰، ص۶۱؛ النهایه، ج ۳، ص ۳۶۴؛ مجمع‌البحرین، ج ۳، ص ۳۰۹، «غرنق».</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]].</ref>


== ورود افسانه غرانیق در منابـع [[اسلامی]] ==
== ورود افسانه غرانیق در منابـع [[اسلامی]] ==
از موّرخان، [[ابن سعد]] و از [[مفسران]]، [[طبری]] نخستین کسانی‌اند که روایاتی درباره این ماجرا [[نقل]]، و درباره صحت و سقم آن [[سکوت]] کرده‌اند. براساس یکی ازاین [[روایات]] [[پیامبر خدا]] {{صل}} در انجمن [[قریش]] (کنار [[کعبه]]) نشسته بود و [[آرزو]] کرد که از سوی [[خدا]] آیه‌ای فرود نیاید که قریش از او دور شوند، آنگاه [[خداوند]] [[سوره نجم]] را نازل کرد و آن [[حضرت]] [[آیات]] این [[سوره]] را (برای [[مردم]]) خواند تا به آیات {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى }}<ref>«آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.</ref> رسید. در این هنگام [[شیطان]] این دو جمله را [[القا]] کرد: "{{عربی|"تلك الغرانيقُ العُلى وإن شفاعَتَهن لَتُرْتجى"}} = آنها جوانانی عالی مقام‌اند (یا همانند مرغان آبی هستند که به [[آسمان]] پر می‌کشند و [[ارزش]] والایی دارند) و به [[شفاعت]] آنها [[امید]] می‌رود". آن حضرت پس از این دو جمله ادامه سوره و [[آیه]] [[سجده]] را [[تلاوت]] کرد و [[مسلمانان]] و [[مشرکان]] با آن حضرت سجده کردند. حتی [[ولید بن مغیره]] [[مشرک]] که بر اثر کهنسالی نمی‌توانست سجده کند قدری [[خاک]] از [[زمین]] برداشت و بر آن سجده کرد. مشرکان با این کلمات [[خشنود]] شده و گفتند: ما می‌دانیم که [[خدا]] زنده می‌کند و می‌میراند و اوست که می‌آفریند و روزی می‌دهد؛ ولی [[خدایان]] ما (بتها) نزد او برای ما شفاعت می‌کنند و هم‌اکنون که برای آنها نیز سهمی قائل شدی ما با تو هستیم. <ref> الطبقات، ج۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۷.</ref> در این [[روایات]] آمده است که شب‌ هنگام [[جبرئیل]] برای مقابله آیات نزد [[پیامبر]] آمد و چون پیامبر به آن دو جمله رسید جبرئیل گفت: من اینها را نیاورده بودم. پیامبر {{صل}} با [[اندوه]] فراوان گفت: من بر خدا سخنی را بستم؟! و چیزی را که [[وحی]] نکرده بود گفتم؟! آنگاه خداوند (برای [[دلجویی]] از پیامبر) این آیه را فرستاد: {{متن قرآن|وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا }}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.</ref><ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱.</ref> [[پیامبر]] {{صل}} همچنان ناراحت بود تا اینکه [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref> برای [[دلداری]] او نازل شد. آنگاه مسلمانانی که (بر اثر [[آزار]] [[مشرکان]]) به [[سرزمین حبشه]] [[مهاجرت]] کرده بودند شنیدند که همه [[اهل مکه]] (در پی این ماجرا) [[مسلمان]] شده‌اند، از همین‌رو به سوی اقوامشان (در [[مکه]]) بازگشته و گفتند: آنها را (یعنی بستگانمان را از [[مردم]] [[حبشه]]) بیشتر [[دوست]] داریم؛ اما [[مشاهده]] کردند که (با ردّ کلمات [[شیطانی]] توسط [[جبرئیل]])، مشرکان به همان مواضع پیشین بازگشته‌اند. <ref>جامع‌البیان، مج۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵.</ref> [[ابن حجر عسقلانی]] می‌گوید: [[موسی بن عقبه]] این داستان را در [[مغازی]] از [[محمد بن شهاب زهری]] [[نقل]] کرده و نیز ابومعشر آن را در [[سیره]] از [[محمد بن کعب قرظی]] و [[محمد بن قیس]] نقل کرده و [[طبری]] از او نقل می‌کند، بنابراین، مغازی [[ابن شهاب]] و سیره ابومعشر که هیچ یک اکنون موجود نیست منبع نهایی این داستان است،<ref> فتح الباری، ج ۸، ص ۳۳۳.</ref> به هر حال [[دانشمندان شیعه]] به اتفاق این داستان را ساختگی دانسته و به [[تکذیب]] و ردّ آن از طرق گوناگون پرداخته‌اند، <ref> تنزیه‌الانبیاء، ص۱۰۶، ۱۰۹؛ الهدی الی‌دین‌المصطفی، ج۱، ص۱۶۸، ۱۷۲؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۹۶ـ۳۹۷؛ الصحیح من سیره، ج ۳،ص ۱۳۷، ۱۴۸.</ref> چنان‌که بیشتر [[مفسران]] و [[عالمان]] [[اهل‌سنت]] نیز با [[دلایل]] گوناگون آن را ساختگی و مجعول دانسته‌اند. تنها برخی از مفسران و عالمان اهل‌سنت آن را نقل کرده و رد نکرده و گاه درصدد توجیه آن برآمده‌اند.<ref> فتح الباری، ج ۸، ص ۳۳۳؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۳۶۳.</ref> [[طبری]] در [[تاریخ]] الامم والملوک نیز به [[نقل]] این داستان پرداخته و آن را رد نکرده است <ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.</ref> و این در حالی است که این ماجرا در منابع کهن‌تر گزارش نشده و [[مورخان]] بزرگی مانند [[ابن‌اسحاق]] و ابن‌هشام آن را در [[سیره]] خود نقل نکرده‌اند، از سوی دیگر طبری در جمع [[احادیث]] مختلف و متنوع حرصی فراوان داشته و از همین‌رو [[اسرائیلیات]] به کتب او [[راه]] یافته است. <ref> تفسیر قرطبی، مج ۶، ج ۱۲، ص ۵۵.</ref> در قرون بعدی شمار دیگری از نویسندگان از جمله واحدی،<ref>اسباب النزول، ص ۲۳۲ ـ ۲۳۳.</ref> ماوِردی،<ref> تفسیر ماوردی، ج ۴، ص ۳۵ ـ ۳۶.</ref> [[زمخشری]]،<ref>الکشاف، ج ۳، ص ۱۶۴ ـ ۱۶۵.</ref> [[ابن اثیر]]،<ref>الکامل، ج ۲، ص ۷۷.</ref> [[ابن حجر عسقلانی]] <ref>فتح‌الباری، ج ۸، ص ۳۳۳.</ref> و [[سیوطی]] <ref>الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۵.</ref> به تبع [[ابن سعد]] و طبری، [[داستان غرانیق]] را نقل کرده‌اند؛ ولی بیشتر [[عالمان]] [[اهل‌سنت]] از جمله فخر رازی، <ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰، ۵۴.</ref>[[محمد بن اسحاق بن خزیمه]]،<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰.</ref> [[ابن جوزی]]،<ref> زاد المسیر، ج ۵، ص ۴۴۱.</ref> [[قاضی]] [[عیاض]]،<ref>الشفاء بتعریف حقوق المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۲۱.</ref> [[بیضاوی]]،<ref>تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۱۵۰.</ref> [[قرطبی]]،<ref>تفسیر قرطبی، مج ۶، ج ۱۲، ص ۵۵.</ref> ابوحیان،<ref>البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۲۶.</ref> [[ابن‌کثیر]]، [[محمد امین حکنی]]،<ref>اضواء البیان، ج ۵، ص ۴۹۹.</ref> [[عمادی حنفی]]،<ref>تفسیر ابی السعود، ج ۴، ص ۲۶ ـ ۲۷.</ref> [[عبدالرحمن ثعالبی]]،<ref>تفسیر ثعالبی، ج ۲، ص ۴۰۹.</ref>[[محمد جمال‌الدین قاسمی]]<ref>تفسیر قاسمی، ج ۱۲، ص ۴۵.</ref> و [[سید قطب]] <ref>فی ظلال القرآن، ج ۴، ص ۲۴۳۲.</ref> پس از نقل این داستان، با [[صراحت]] [[سند]] این [[روایت]] را مردود و ساخته [[منکران]] [[دین]] دانسته و با [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] بر بطلان آن استناد کرده‌اند. ابن‌العربی می‌گوید: همه روایاتی که در این ماجرا [[نقل]] شده [[باطل]] است<ref>احکام القرآن، ابن عربی، ج ۳، ص ۱۳۰۳.</ref><ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>
از موّرخان، [[ابن سعد]] و از [[مفسران]]، [[طبری]] نخستین کسانی‌اند که روایاتی درباره این ماجرا [[نقل]]، و درباره صحت و سقم آن [[سکوت]] کرده‌اند. براساس یکی ازاین [[روایات]] [[پیامبر خدا]] {{صل}} در انجمن [[قریش]] (کنار [[کعبه]]) نشسته بود و [[آرزو]] کرد که از سوی [[خدا]] آیه‌ای فرود نیاید که قریش از او دور شوند، آنگاه [[خداوند]] [[سوره نجم]] را نازل کرد و آن حضرت [[آیات]] این [[سوره]] را (برای [[مردم]]) خواند تا به آیات {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى }}<ref>«آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.</ref> رسید. در این هنگام [[شیطان]] این دو جمله را [[القا]] کرد: "{{عربی|"تلك الغرانيقُ العُلى وإن شفاعَتَهن لَتُرْتجى"}} = آنها جوانانی عالی مقام‌اند (یا همانند مرغان آبی هستند که به [[آسمان]] پر می‌کشند و [[ارزش]] والایی دارند) و به [[شفاعت]] آنها [[امید]] می‌رود". آن حضرت پس از این دو جمله ادامه سوره و [[آیه]] [[سجده]] را [[تلاوت]] کرد و [[مسلمانان]] و [[مشرکان]] با آن حضرت سجده کردند. حتی [[ولید بن مغیره]] [[مشرک]] که بر اثر کهنسالی نمی‌توانست سجده کند قدری [[خاک]] از [[زمین]] برداشت و بر آن سجده کرد. مشرکان با این کلمات [[خشنود]] شده و گفتند: ما می‌دانیم که [[خدا]] زنده می‌کند و می‌میراند و اوست که می‌آفریند و روزی می‌دهد؛ ولی [[خدایان]] ما (بتها) نزد او برای ما شفاعت می‌کنند و هم‌اکنون که برای آنها نیز سهمی قائل شدی ما با تو هستیم<ref> الطبقات، ج۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۷.</ref>. در این [[روایات]] آمده است که شب‌ هنگام [[جبرئیل]] برای مقابله آیات نزد [[پیامبر]] آمد و چون پیامبر به آن دو جمله رسید جبرئیل گفت: من اینها را نیاورده بودم. پیامبر {{صل}} با [[اندوه]] فراوان گفت: من بر خدا سخنی را بستم؟! و چیزی را که [[وحی]] نکرده بود گفتم؟! آنگاه خداوند (برای [[دلجویی]] از پیامبر) این آیه را فرستاد: {{متن قرآن|وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا}}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.</ref>.<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱.</ref> [[پیامبر]] {{صل}} همچنان ناراحت بود تا اینکه [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref> برای [[دلداری]] او نازل شد. آنگاه مسلمانانی که (بر اثر [[آزار]] [[مشرکان]]) به [[سرزمین حبشه]] [[مهاجرت]] کرده بودند شنیدند که همه [[اهل مکه]] (در پی این ماجرا) [[مسلمان]] شده‌اند، از همین‌رو به سوی اقوامشان (در [[مکه]]) بازگشته و گفتند: آنها را (یعنی بستگانمان را از [[مردم]] [[حبشه]]) بیشتر [[دوست]] داریم؛ اما [[مشاهده]] کردند که (با ردّ کلمات [[شیطانی]] توسط [[جبرئیل]])، مشرکان به همان مواضع پیشین بازگشته‌اند.<ref>جامع‌البیان، مج۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵.</ref> [[ابن حجر عسقلانی]] می‌گوید: [[موسی بن عقبه]] این داستان را در [[مغازی]] از [[محمد بن شهاب زهری]] [[نقل]] کرده و نیز ابومعشر آن را در [[سیره]] از [[محمد بن کعب قرظی]] و [[محمد بن قیس]] نقل کرده و [[طبری]] از او نقل می‌کند، بنابراین، مغازی [[ابن شهاب]] و سیره ابومعشر که هیچ یک اکنون موجود نیست منبع نهایی این داستان است،<ref> فتح الباری، ج ۸، ص ۳۳۳.</ref> به هر حال [[دانشمندان شیعه]] به اتفاق این داستان را ساختگی دانسته و به [[تکذیب]] و ردّ آن از طرق گوناگون پرداخته‌اند،<ref> تنزیه‌الانبیاء، ص۱۰۶، ۱۰۹؛ الهدی الی‌دین‌المصطفی، ج۱، ص۱۶۸، ۱۷۲؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۹۶ـ۳۹۷؛ الصحیح من سیره، ج ۳،ص ۱۳۷، ۱۴۸.</ref> چنان‌که بیشتر [[مفسران]] و [[عالمان]] [[اهل‌سنت]] نیز با [[دلایل]] گوناگون آن را ساختگی و مجعول دانسته‌اند. تنها برخی از مفسران و عالمان اهل‌سنت آن را نقل کرده و رد نکرده و گاه درصدد توجیه آن برآمده‌اند.<ref> فتح الباری، ج ۸، ص ۳۳۳؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۳۶۳.</ref> [[طبری]] در [[تاریخ]] الامم والملوک نیز به [[نقل]] این داستان پرداخته و آن را رد نکرده است<ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.</ref> و این در حالی است که این ماجرا در منابع کهن‌تر گزارش نشده و [[مورخان]] بزرگی مانند [[ابن‌اسحاق]] و ابن‌هشام آن را در [[سیره]] خود نقل نکرده‌اند، از سوی دیگر طبری در جمع [[احادیث]] مختلف و متنوع حرصی فراوان داشته و از همین‌رو [[اسرائیلیات]] به کتب او [[راه]] یافته است<ref> تفسیر قرطبی، مج ۶، ج ۱۲، ص ۵۵.</ref>. در قرون بعدی شمار دیگری از نویسندگان از جمله واحدی،<ref>اسباب النزول، ص ۲۳۲ ـ ۲۳۳.</ref> ماوِردی،<ref> تفسیر ماوردی، ج ۴، ص ۳۵ ـ ۳۶.</ref> [[زمخشری]]،<ref>الکشاف، ج ۳، ص ۱۶۴ ـ ۱۶۵.</ref> [[ابن اثیر]]،<ref>الکامل، ج ۲، ص ۷۷.</ref> [[ابن حجر عسقلانی]]<ref>فتح‌الباری، ج ۸، ص ۳۳۳.</ref> و [[سیوطی]]<ref>الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۵.</ref> به تبع [[ابن سعد]] و طبری، [[داستان غرانیق]] را نقل کرده‌اند؛ ولی بیشتر [[عالمان]] [[اهل‌سنت]] از جمله فخر رازی،<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰، ۵۴.</ref>[[محمد بن اسحاق بن خزیمه]]،<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰.</ref> [[ابن جوزی]]،<ref> زاد المسیر، ج ۵، ص ۴۴۱.</ref> [[قاضی]] [[عیاض]]،<ref>الشفاء بتعریف حقوق المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۲۱.</ref> [[بیضاوی]]،<ref>تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۱۵۰.</ref> [[قرطبی]]،<ref>تفسیر قرطبی، مج ۶، ج ۱۲، ص ۵۵.</ref> ابوحیان،<ref>البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۲۶.</ref> [[ابن‌کثیر]]، [[محمد امین حکنی]]،<ref>اضواء البیان، ج ۵، ص ۴۹۹.</ref> [[عمادی حنفی]]،<ref>تفسیر ابی السعود، ج ۴، ص ۲۶ ـ ۲۷.</ref> [[عبدالرحمن ثعالبی]]،<ref>تفسیر ثعالبی، ج ۲، ص ۴۰۹.</ref>[[محمد جمال‌الدین قاسمی]]<ref>تفسیر قاسمی، ج ۱۲، ص ۴۵.</ref> و [[سید قطب]]<ref>فی ظلال القرآن، ج ۴، ص ۲۴۳۲.</ref> پس از نقل این داستان، با صراحت سند این [[روایت]] را مردود و ساخته [[منکران]] [[دین]] دانسته و با [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] بر بطلان آن استناد کرده‌اند. ابن‌العربی می‌گوید: همه روایاتی که در این ماجرا [[نقل]] شده [[باطل]] است<ref>احکام القرآن، ابن عربی، ج ۳، ص ۱۳۰۳.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]].</ref>


== بررسی داستان ==
== بررسی داستان ==
بطلان و ساختگی بودن [[داستان غرانیق]] را می‌توان با [[ادله]] [[حدیث‌شناسی]]، [[قرآنی]]، [[کلامی]] و [[عقلی]] [[ثابت]] کرد.
بطلان و ساختگی بودن [[داستان غرانیق]] را می‌توان با [[ادله]] حدیث‌شناسی، [[قرآنی]]، [[کلامی]] و [[عقلی]] [[ثابت]] کرد.
=== حدیث‌شناسی ===
=== حدیث‌شناسی ===
# [[سند]] همه [[روایات]] [[افسانه غرانیق]] منقطع است. <ref>نصب المجانیق، ص ۵، ۱۸، میقات، ش۲۴، ص۵۸، ۶۲؛ الاسرائیلیات، ص ۳۱۴ ـ ۳۱۵.</ref> [[راویان]] این داستان همگی از [[تابعان]] و طبقات بعد از آنها بوده و در [[زمان]] ادعا شده برای وقوع این داستان هنوز به [[دنیا]] نیامده بودند و از میان آنها تنها [[ابن عباس]] از [[صحابه پیامبر]] {{صل}} است؛ لکن [[تولد]] او نیز دست کم سه سال پس از زمانی است که برای وقوع افسانه غرانیق یاد کرده‌اند. <ref>الاصابه، ج ۴، ص ۱۲۲.</ref> سایر راویان افسانه جز [[ابن‌عباس]] عبارت‌اند از: [[ابوصالح]]، [[سعید بن جبیر]]، [[ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث]]، [[ابن‌شهاب]]، [[موسی بن عقبه]]، [[عروة ‌بن‌ زبیر]]، [[محمد بن‌ کعب قرظی]]، [[محمد بن قیس]]، [[ضحاک بن مزاحم هلالی]]، [[ابوالعالیه]]، [[قتاده]]، [[مجاهد]]، [[عکرمه]]، سُدّی<ref>جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۴، ۲۵۰؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۵، ۶۹.</ref>
# سند همه [[روایات]] [[افسانه غرانیق]] منقطع است.<ref>نصب المجانیق، ص ۵، ۱۸، میقات، ش۲۴، ص۵۸، ۶۲؛ الاسرائیلیات، ص ۳۱۴ ـ ۳۱۵.</ref> راویان این داستان همگی از [[تابعان]] و طبقات بعد از آنها بوده و در [[زمان]] ادعا شده برای وقوع این داستان هنوز به [[دنیا]] نیامده بودند و از میان آنها تنها [[ابن عباس]] از [[صحابه پیامبر]] {{صل}} است؛ لکن [[تولد]] او نیز دست کم سه سال پس از زمانی است که برای وقوع افسانه غرانیق یاد کرده‌اند.<ref>الاصابه، ج ۴، ص ۱۲۲.</ref> سایر راویان افسانه جز [[ابن‌عباس]] عبارت‌اند از: [[ابوصالح]]، [[سعید بن جبیر]]، [[ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث]]، [[ابن‌شهاب]]، [[موسی بن عقبه]]، [[عروة ‌بن‌ زبیر]]، [[محمد بن‌ کعب قرظی]]، [[محمد بن قیس]]، [[ضحاک بن مزاحم هلالی]]، [[ابوالعالیه]]، [[قتاده]]، [[مجاهد]]، [[عکرمه]]، سُدّی<ref>جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۴، ۲۵۰؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۵، ۶۹.</ref>.
# [[حدیث]] [[مخالف]] [[قرآن]] هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و [[دروغ]] است <ref> الکافی، ج ۱، ص ۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص ۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص ۸۴.</ref> و روایات [[غرانیق]] با [[آیات قرآنی]] مخالف و ناسازگار است.  
# [[حدیث]] [[مخالف]] [[قرآن]] هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و [[دروغ]] است<ref> الکافی، ج ۱، ص ۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص ۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص ۸۴.</ref> و روایات [[غرانیق]] با [[آیات قرآنی]] مخالف و ناسازگار است.  
# متن این [[حدیث]] دارای [[اضطراب]] و تشویش است؛<ref>الهدی الی دین المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۶۸، ۱۷۲؛ الرواشح، ص ۱۹۰؛ نصب المجانیق، ص ۱۹.</ref> یعنی اولاً در گوینده جملات {{عربی|"تلك الغرانيق العلى"}}. [[اختلاف]] است که آیا [[پیامبر]] یا یکی از [[مشرکان]] یا [[شیطان]] آنها را گفته است. ثانیاً این دو جمله نیز گوناگون [[نقل]] شده است. ثالثاً در [[زمان]] وقوع حادثه و کیفیت آن نیز [[اختلاف]] است، از همین‌رو [[اعتماد]] به چنین خبری که از جهات گوناگون تشویش دارد دشوار است. <ref>تاریخ قرآن، ص ۱۵۸.</ref>
# متن این [[حدیث]] دارای [[اضطراب]] و تشویش است؛<ref>الهدی الی دین المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۶۸، ۱۷۲؛ الرواشح، ص ۱۹۰؛ نصب المجانیق، ص ۱۹.</ref> یعنی اولاً در گوینده جملات {{عربی|"تلك الغرانيق العلى"}}. [[اختلاف]] است که آیا [[پیامبر]] یا یکی از [[مشرکان]] یا [[شیطان]] آنها را گفته است. ثانیاً این دو جمله نیز گوناگون [[نقل]] شده است. ثالثاً در [[زمان]] وقوع حادثه و کیفیت آن نیز [[اختلاف]] است، از همین‌رو [[اعتماد]] به چنین خبری که از جهات گوناگون تشویش دارد دشوار است<ref>تاریخ قرآن، ص ۱۵۸.</ref>.
# براساس [[روایت]] [[طبری]] که در شرح این ماجرا گذشت [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref> و {{متن قرآن|وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا }}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.</ref>. در پی همین داستان و برای فرو کاستن [[اندوه]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} که به ناروا آیاتی را به [[خداوند]] نسبت داده بود! نازل شده است؛ ولی روایت طبری مردود است، زیرا اولاً بنا به نظر مشهور [[مفسران]]، [[سوره]] حجّ [[مدنی]] است <ref>مجمع ‌البیان، ج ۷، ص ۱۰۹؛ ج ۱۰، ص ۶۱۳؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۲۸۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۳۸.</ref> و [[داستان غرانیق]] مربوط به [[سال پنجم بعثت]] در [[مکه]] است و ممکن نیست که حادثه‌ای نگران کننده در سال پنجم بعثت و در مکه رخ دهد و پس از چندین سال (حداقل ۸ سال) در [[مدینه]] آیاتی برای [[دلداری]] و رفع [[نگرانی]] آن [[حضرت]] نازل شود. ثانیاً اگر "تمنی" در آیه به معنای [[آرزو]] کردن باشد آیه بدین معناست که خداوند هیچ [[پیامبر]] و رسولی را نفرستاده، مگر اینکه [[شیطان]] در آرزوی او که [[پیشرفت]] [[دین]] یا [[ایمان آوردن]] [[مردم]] بود دست می‌انداخت، مردم را نسبت به [[دین]] [[وسوسه]] می‌کرد و [[کوشش]] پیامبر را بی‌نتیجه می‌ساخت؛ اما خداوند سرانجام [[وسوسه‌های شیطان]] را می‌زدود؛ اما اگر تمنی به معنای [[تلاوت]] و قرائت باشد آیه بدین معناست که وقتی [[پیامبران]] آیات را بر مردم تلاوت می‌کردند، [[شیطان]] شبهه‌هایی [[گمراه کننده]] بر دلهای مردم می‌افکند؛ اما خداوند [[شبهات]] شیطان را با رد آنها از سوی پیامبر یا فرو فرستادن آیه‌ای [[باطل]] می‌کرد؛<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۱ ـ ۵۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۰، ۳۹۳؛ الاسرائیلیات، ص ۳۲۲.</ref> همچنین براساس روایت طبری آیه {{متن قرآن|وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا}}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.</ref> نیز پس از [[داستان غرانیق]] برای [[دلداری]] [[پیامبر]] نازل شده است؛ اما مفاد این [[آیه]] با [[افسانه غرانیق]] [[بیگانه]] است و حتی آن را رد می‌کند. آن‌گونه که ادبا گفته‌اند {{متن قرآن|كَادُوا}} مثبت دلالت می‌کند که چنین کاری رخ نداده است،<ref>البرهان فی علوم القرآن، ج ۴، ص ۱۲۰.</ref> چنان‌که واژه {{متن قرآن|لَوْلاَ}} در آیه بعد از آن نیز دلالت می‌کند که پیامبر بر اثر [[تثبیت الهی]] هرگز به [[مشرکان]] نزدیک نشده است: {{متن قرآن|وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا}}<ref>«و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.</ref><ref>البحر المحیط، ج ۷، ص ۹۰.</ref> همانگونه که [[مفسران]] گفته‌اند [[خداوند]] در این [[آیات]]، به درخواست مشرکان از پیامبر {{صل}} برای [[سازش]] و بدگوئی نکردن از بتها و راندن [[مؤمنان]] [[ضعیف]] از خود اشاره می‌کند و [[الطاف الهی]] را مانع تأثیر وسوسه‌های آنان و لغزیدن و [[انحراف]] [[حضرت]] از [[وحی الهی]] می‌شمارد و [[مقام عصمت]] وسیله‌ای برای [[استواری]] ایشان است. <ref>مجمع‌البیان، ج۶، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶؛ المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۳.</ref>
# براساس [[روایت]] [[طبری]] که در شرح این ماجرا گذشت [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref> و {{متن قرآن|وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا}}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.</ref>. در پی همین داستان و برای فرو کاستن [[اندوه]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} که به ناروا آیاتی را به [[خداوند]] نسبت داده بود! نازل شده است؛ ولی روایت طبری مردود است، زیرا اولاً بنا به نظر مشهور [[مفسران]]، [[سوره]] حجّ [[مدنی]] است<ref>مجمع ‌البیان، ج ۷، ص ۱۰۹؛ ج ۱۰، ص ۶۱۳؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۲۸۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۳۸.</ref> و [[داستان غرانیق]] مربوط به [[سال پنجم بعثت]] در [[مکه]] است و ممکن نیست که حادثه‌ای نگران کننده در سال پنجم بعثت و در مکه رخ دهد و پس از چندین سال (حداقل ۸ سال) در [[مدینه]] آیاتی برای [[دلداری]] و رفع [[نگرانی]] آن حضرت نازل شود. ثانیاً اگر "تمنی" در آیه به معنای [[آرزو]] کردن باشد آیه بدین معناست که خداوند هیچ [[پیامبر]] و رسولی را نفرستاده، مگر اینکه [[شیطان]] در آرزوی او که [[پیشرفت]] [[دین]] یا [[ایمان آوردن]] [[مردم]] بود دست می‌انداخت، مردم را نسبت به [[دین]] [[وسوسه]] می‌کرد و [[کوشش]] پیامبر را بی‌نتیجه می‌ساخت؛ اما خداوند سرانجام [[وسوسه‌های شیطان]] را می‌زدود؛ اما اگر تمنی به معنای [[تلاوت]] و قرائت باشد آیه بدین معناست که وقتی [[پیامبران]] آیات را بر مردم تلاوت می‌کردند، [[شیطان]] شبهه‌هایی [[گمراه کننده]] بر دلهای مردم می‌افکند؛ اما خداوند [[شبهات]] شیطان را با رد آنها از سوی پیامبر یا فرو فرستادن آیه‌ای [[باطل]] می‌کرد؛<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۱ ـ ۵۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۰، ۳۹۳؛ الاسرائیلیات، ص ۳۲۲.</ref> همچنین براساس روایت طبری آیه {{متن قرآن|وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا}}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.</ref> نیز پس از [[داستان غرانیق]] برای [[دلداری]] [[پیامبر]] نازل شده است؛ اما مفاد این [[آیه]] با [[افسانه غرانیق]] [[بیگانه]] است و حتی آن را رد می‌کند. آن‌گونه که ادبا گفته‌اند {{متن قرآن|كَادُوا}} مثبت دلالت می‌کند که چنین کاری رخ نداده است،<ref>البرهان فی علوم القرآن، ج ۴، ص ۱۲۰.</ref> چنان‌که واژه {{متن قرآن|لَوْلاَ}} در آیه بعد از آن نیز دلالت می‌کند که پیامبر بر اثر [[تثبیت الهی]] هرگز به [[مشرکان]] نزدیک نشده است: {{متن قرآن|وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا}}<ref>«و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.</ref>.<ref>البحر المحیط، ج ۷، ص ۹۰.</ref> همانگونه که [[مفسران]] گفته‌اند [[خداوند]] در این [[آیات]]، به درخواست مشرکان از پیامبر {{صل}} برای [[سازش]] و بدگوئی نکردن از بتها و راندن [[مؤمنان]] [[ضعیف]] از خود اشاره می‌کند و [[الطاف الهی]] را مانع تأثیر وسوسه‌های آنان و لغزیدن و [[انحراف]] حضرت از [[وحی الهی]] می‌شمارد و [[مقام عصمت]] وسیله‌ای برای [[استواری]] ایشان است<ref>مجمع‌البیان، ج۶، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶؛ المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۳.</ref>.
# [[منکران]] [[نبوّت]] پیامبر {{صل}} در [[شخصیت]] بی‌نظیر و [[هوشمندی]] آن حضرت تردید نکرده‌اند، زیرا یک [[انسان]] [[درس نخوانده]] در [[جزیرة العرب]] نمی‌تواند کتابی بیاورد که هزاران دانشمند [[جهان]] را متوجه و شیفته خود گرداند، بنابراین چگونه ممکن است چنین [[انسانی]] ناهماهنگی بلکه تناقض جمله‌هایی را که در [[ستایش]] بتهاست {{عربی|"تلك الغرانيق العلى"}} با جمله‌ای که در آیه پس از آن در [[نکوهش]] بتها آمده: {{متن قرآن|إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى}}<ref>«آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.</ref> [[درک]] نکند و چنین سخن بگوید: آیا بتهای [[لات]] و [[منات]] و [[عزی]] را دیدید؟ آنان جوانانی سفیدرو و زیبایند که [[امید]] [[شفاعت]] از آنان می‌رود. آنان چیزی جز نام‌هایی (پوچ) که شما خود گذاشته‌اید نیستند و خداوند هیچ دلیلی بر این نامگذاری‌ها فرو نفرستاده است. <ref>التمهید، ج ۱، ص ۹۴ ـ ۹۵؛ نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۶۲.</ref>
# منکران [[نبوّت]] پیامبر {{صل}} در [[شخصیت]] بی‌نظیر و هوشمندی آن حضرت تردید نکرده‌اند، زیرا یک [[انسان]] [[درس نخوانده]] در [[جزیرة العرب]] نمی‌تواند کتابی بیاورد که هزاران دانشمند [[جهان]] را متوجه و شیفته خود گرداند، بنابراین چگونه ممکن است چنین [[انسانی]] ناهماهنگی بلکه تناقض جمله‌هایی را که در [[ستایش]] بتهاست {{عربی|"تلك الغرانيق العلى"}} با جمله‌ای که در آیه پس از آن در [[نکوهش]] بتها آمده: {{متن قرآن|إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى}}<ref>«آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.</ref> [[درک]] نکند و چنین سخن بگوید: آیا بتهای [[لات]] و [[منات]] و [[عزی]] را دیدید؟ آنان جوانانی سفیدرو و زیبایند که [[امید]] [[شفاعت]] از آنان می‌رود. آنان چیزی جز نام‌هایی (پوچ) که شما خود گذاشته‌اید نیستند و خداوند هیچ دلیلی بر این نامگذاری‌ها فرو نفرستاده است.<ref>التمهید، ج ۱، ص ۹۴ ـ ۹۵؛ نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۶۲.</ref>
# مسلمانانی که این جملات را شنیدند با اینکه خود [[اهل]] لغت [[عرب]] بودند چگونه به تناقض آن پی نبردند؟ و اگر پی بردند چرا در [[اعتقاد]] خود [[متزلزل]] نشدند و عکس‌العمل نشان ندادند؟ (هیچ‌گونه واکنشی از [[مسلمانان]] در این رابطه گزارش نشده است). <ref>التفسیرالکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱؛ الصحیح من سیره، ج ۳، ص ۱۴۲،۱۴۵.</ref>
# مسلمانانی که این جملات را شنیدند با اینکه خود [[اهل]] لغت [[عرب]] بودند چگونه به تناقض آن پی نبردند؟ و اگر پی بردند چرا در [[اعتقاد]] خود [[متزلزل]] نشدند و عکس‌العمل نشان ندادند؟ (هیچ‌گونه واکنشی از [[مسلمانان]] در این رابطه گزارش نشده است)<ref>التفسیرالکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱؛ الصحیح من سیره، ج ۳، ص ۱۴۲،۱۴۵.</ref>.
# [[دشمنان پیامبر]] که در [[دشمنی]] با آن [[حضرت]] از هیچ اقدامی فروگزار نمی‌کردند و برای پراکندن [[مردم]] از گرد او از انواع تهمتها همچون ساحر، شاعر و [[مجنون]] استفاده می‌کردند چگونه از این دستاویز بسیار مؤثر برای کوبیدن آن حضرت و پراکنده ساختن مسلمانان از گرد او استفاده نکردند و با توجه به اینکه برخی از آنها از فصحا و بلغا و نکته‌سنجان بودند چگونه به دو جمله‌ای که مشتمل بر [[ستایش]] [[خدایان]] آنهاست بسنده کردند، در صورتی که قبل و بعد آن سراپا [[نکوهش]] خدایان و بتهای آنهاست؟<ref>التمهید، ج ۱، ص ۹۵؛ قضایا قرآنیه، ص ۱۱۹؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۴.</ref>
# دشمنان پیامبر که در [[دشمنی]] با آن حضرت از هیچ اقدامی فروگزار نمی‌کردند و برای پراکندن [[مردم]] از گرد او از انواع تهمتها همچون ساحر، شاعر و [[مجنون]] استفاده می‌کردند چگونه از این دستاویز بسیار مؤثر برای کوبیدن آن حضرت و پراکنده ساختن مسلمانان از گرد او استفاده نکردند و با توجه به اینکه برخی از آنها از فصحا و بلغا و نکته‌سنجان بودند چگونه به دو جمله‌ای که مشتمل بر [[ستایش]] [[خدایان]] آنهاست بسنده کردند، در صورتی که قبل و بعد آن سراپا [[نکوهش]] خدایان و بتهای آنهاست؟<ref>التمهید، ج ۱، ص ۹۵؛ قضایا قرآنیه، ص ۱۱۹؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۴.</ref>
# اولین و مهم‌ترین محور [[دعوت]] و [[تبلیغ پیامبر]] اکرم {{صل}}‌وسلم [[توحید]] و [[مبارزه]] با [[بت‌پرستی]] است: {{متن حدیث|قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، تُفْلِحُوا}}<ref>مسند احمد، ج ۴، ص ۵۴۷.</ref> و از سویی آن حضرت با [[پایداری]]، همه دشواریها را در [[راه]] [[هدف]] [[الهی]] خود [[تحمل]] کرد و آزارها و محاصره در [[شعب ابی‌طالب]] ذره‌ای او را از مواضعش فرود نیاورد <ref>السیره‌النبویه، ج ۱، ص ۲۸۹، ۲۹۲، ۳۵۴؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۵۱ ـ ۳۵۸.</ref> و گفت: اگر [[خورشید]] را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از [[تبلیغ]] دینم دست بردارم برنخواهم داشت. <ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۶۶.</ref> چگونه ممکن است آن حضرت یکباره از اولین و مهم‌ترین محور تبلیغش دست کشیده و در حضور [[دوست]] و [[دشمن]] از بتها [[تجلیل]] و [[تمجید]] و آنها را عالی [[مقام]] و دارای [[مقام شفاعت]] معرفی کند؟<ref>نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۶۱؛ من وحی القرآن، ج ۱۶، ص ۹۹.</ref>
# اولین و مهم‌ترین محور [[دعوت]] و [[تبلیغ پیامبر]] اکرم {{صل}}‌وسلم [[توحید]] و [[مبارزه]] با [[بت‌پرستی]] است: {{متن حدیث|قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، تُفْلِحُوا}}<ref>مسند احمد، ج ۴، ص ۵۴۷.</ref> و از سویی آن حضرت با [[پایداری]]، همه دشواریها را در [[راه]] [[هدف]] [[الهی]] خود [[تحمل]] کرد و آزارها و محاصره در [[شعب ابی‌طالب]] ذره‌ای او را از مواضعش فرود نیاورد<ref>السیره‌النبویه، ج ۱، ص ۲۸۹، ۲۹۲، ۳۵۴؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۵۱ ـ ۳۵۸.</ref> و گفت: اگر [[خورشید]] را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از [[تبلیغ]] دینم دست بردارم برنخواهم داشت.<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۶۶.</ref> چگونه ممکن است آن حضرت یکباره از اولین و مهم‌ترین محور تبلیغش دست کشیده و در حضور [[دوست]] و [[دشمن]] از بتها [[تجلیل]] و [[تمجید]] و آنها را عالی [[مقام]] و دارای [[مقام شفاعت]] معرفی کند؟<ref>نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۶۱؛ من وحی القرآن، ج ۱۶، ص ۹۹.</ref>
# اگر چنین ماجرایی رخ داده بود می‌بایست کسانی که در [[زمان]] وقوع این حادثه حضور داشتند اعم از [[مسلمان]] و غیرمسلمان آن را به طور گسترده [[نقل]] می‌کردند، در حالی‌که هیچ‌یک از کسانی که این داستان را نقل کرده‌اند در آن زمان (ادعایی) حضور بلکه وجود نداشته‌اند. <ref>التمهید، ج ۱، ص ۸۷؛ پژوهش‌های قرآنی، ش ۱، ص ۸۸، ۹۰.</ref>
# اگر چنین ماجرایی رخ داده بود می‌بایست کسانی که در [[زمان]] وقوع این حادثه حضور داشتند اعم از [[مسلمان]] و غیرمسلمان آن را به طور گسترده [[نقل]] می‌کردند، در حالی‌که هیچ‌یک از کسانی که این داستان را نقل کرده‌اند در آن زمان (ادعایی) حضور بلکه وجود نداشته‌اند<ref>التمهید، ج ۱، ص ۸۷؛ پژوهش‌های قرآنی، ش ۱، ص ۸۸، ۹۰.</ref>.
# در ذیل این داستان آمده است: هنگامی که [[مهاجران]] [[حبشه]] این ماجرا را شنیدند به [[مکه]] مراجعت کردند؛ ولی در بیرون دروازه مکه [[آگاه]] شدند که [[قریش]] [[دشمنی]] را از سر گرفته‌اند. به نقل ابن‌سعد، مهاجران در [[ماه شعبان]] [[سال پنجم بعثت]] [[هجرت]] کرده و در [[شوال]] همان سال به مکه بازگشته‌اند. همین مؤلف می‌گوید: واقعه [[غرانیق]] در [[ماه رمضان]] این سال رخ داده است. حال اگر این داستان صحیح باشد تا مسافری از مکه حرکت کند و خود را به حبشه رسانده و این خبر را به [[مسلمانان]] [[مهاجر]] [[ابلاغ]] کند و آنها نیز چندی به [[مشورت]] پرداخته و سرانجام [[تصمیم]] به بازگشت بگیرند تا آنگاه که به مکه بازگردند، دست کم ۶ ماه طول می‌کشد. این امر در تضاد با مضمون [[روایات]] است که زمان حادثه تا بازگشت [[مهاجران به حبشه]] را حدود یک ماه دانسته است. این تضاد مستلزم بی‌اعتباری روایات [[افسانه غرانیق]] است<ref>میقات حج، سال ۶، ش ۲۴، ص ۶۶ ـ ۶۷.</ref><ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>
# در ذیل این داستان آمده است: هنگامی که [[مهاجران]] [[حبشه]] این ماجرا را شنیدند به [[مکه]] مراجعت کردند؛ ولی در بیرون دروازه مکه [[آگاه]] شدند که [[قریش]] [[دشمنی]] را از سر گرفته‌اند. به نقل ابن‌سعد، مهاجران در [[ماه شعبان]] سال پنجم بعثت [[هجرت]] کرده و در [[شوال]] همان سال به مکه بازگشته‌اند. همین مؤلف می‌گوید: واقعه [[غرانیق]] در [[ماه رمضان]] این سال رخ داده است. حال اگر این داستان صحیح باشد تا مسافری از مکه حرکت کند و خود را به حبشه رسانده و این خبر را به [[مسلمانان]] [[مهاجر]] [[ابلاغ]] کند و آنها نیز چندی به [[مشورت]] پرداخته و سرانجام تصمیم به بازگشت بگیرند تا آنگاه که به مکه بازگردند، دست کم ۶ ماه طول می‌کشد. این امر در تضاد با مضمون [[روایات]] است که زمان حادثه تا بازگشت [[مهاجران به حبشه]] را حدود یک ماه دانسته است. این تضاد مستلزم بی‌اعتباری روایات [[افسانه غرانیق]] است<ref>میقات حج، سال ۶، ش ۲۴، ص ۶۶ ـ ۶۷.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]].</ref>


=== [[ادله]] [[کلامی]] ===
=== [[ادله]] [[کلامی]] ===
# به [[اجماع]] [[امت اسلام]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} از تلفظ به کلمات [[کفرآمیز]] همچون [[مدح]] بتها <ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰؛ تنزیه الانبیاء، ص ۱۷، ۲۳، ۱۵۱، ۱۵۴؛ روح المعانی، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۶۳.</ref> و در [[تبلیغ دین]] از [[تسلط]] [[شیطان]] [[معصوم]] بوده است. <ref>روح‌المعانی، مج۱۰، ج۱۷، ص۲۷۰؛ المیزان، ج۱۴، ص ۳۹۶ـ ۳۹۷؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۸.</ref>
# به [[اجماع]] [[امت اسلام]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} از تلفظ به کلمات [[کفرآمیز]] همچون [[مدح]] بتها<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰؛ تنزیه الانبیاء، ص ۱۷، ۲۳، ۱۵۱، ۱۵۴؛ روح المعانی، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۶۳.</ref> و در [[تبلیغ دین]] از [[تسلط]] [[شیطان]] [[معصوم]] بوده است<ref>روح‌المعانی، مج۱۰، ج۱۷، ص۲۷۰؛ المیزان، ج۱۴، ص ۳۹۶ـ ۳۹۷؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۸.</ref>.
# چنین حادثه‌ای موجب تردید در [[صداقت]] و [[حقانیت]]، و سلب [[اعتماد]] [[مردم]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و ره‌آورد او می‌شود، چنان که اگر در یک مورد [[القای شیطان]] [[ثابت]] شد این احتمال در همه [[آیات]] و [[روایات]] آن [[حضرت]] خواهد آمد و چگونه ممکن است [[خداوند]] که پیامبرش را برای [[تبلیغ]] فرستاده و معجزاتی در اختیارش قرار داده است چنین مجالی به [[شیطان]] دهد تا در نتیجه موجب سلب [[اعتماد]] از سخنان آن حضرت گردد<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.</ref>.
# چنین حادثه‌ای موجب تردید در [[صداقت]] و حقانیت و سلب [[اعتماد]] [[مردم]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و ره‌آورد او می‌شود، چنان که اگر در یک مورد القای شیطان [[ثابت]] شد این احتمال در همه [[آیات]] و [[روایات]] آن حضرت خواهد آمد و چگونه ممکن است [[خداوند]] که پیامبرش را برای [[تبلیغ]] فرستاده و معجزاتی در اختیارش قرار داده است چنین مجالی به [[شیطان]] دهد تا در نتیجه موجب سلب اعتماد از سخنان آن حضرت گردد<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.</ref>.
# خداوندی که پیامبرش را برای [[تبلیغ اسلام]] فرستاده و [[معجزات]] فراوانی برای پی بردن [[مردم]] به [[حقانیت]] او قرار داده چگونه ممکن است به شیطان اجازه دهد چنان سلطه‌ای بر [[پیامبر]] {{صل}} پیدا کند که موجب [[شک و تردید]] در [[صداقت]] و حقانیت آن حضرت گردد. <ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.</ref>
# خداوندی که پیامبرش را برای [[تبلیغ اسلام]] فرستاده و [[معجزات]] فراوانی برای پی بردن [[مردم]] به حقانیت او قرار داده چگونه ممکن است به شیطان اجازه دهد چنان سلطه‌ای بر [[پیامبر]] {{صل}} پیدا کند که موجب [[شک و تردید]] در [[صداقت]] و حقانیت آن حضرت گردد<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.</ref>.
# آیا [[عقل]] پذیراست که [[خداوند متعال]] کسی را [[نماینده]] و پیامبر خویش قرار دهد؛ ولی به او [[قدرت]] بازشناسی [[فرشته وحی]] از شیطان ندهد تا او به [[اشتباه]] افتد و سخن شیطان را به جای سخن [[فرشته]] بپذیرد و آنها را به مردم [[ابلاغ]] کند و به گوش [[دوست]] و [[دشمن]] و [[مؤمن]] و [[مشرک]] برسد و سپس او را به خطایش [[آگاه]] سازند. <ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰.</ref>
# آیا [[عقل]] پذیراست که [[خداوند متعال]] کسی را نماینده و پیامبر خویش قرار دهد؛ ولی به او [[قدرت]] بازشناسی [[فرشته وحی]] از شیطان ندهد تا او به [[اشتباه]] افتد و سخن شیطان را به جای سخن [[فرشته]] بپذیرد و آنها را به مردم [[ابلاغ]] کند و به گوش [[دوست]] و [[دشمن]] و [[مؤمن]] و [[مشرک]] برسد و سپس او را به خطایش [[آگاه]] سازند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰.</ref>.
# صدور چنین کلماتی از پیامبر {{صل}} در حال [[غفلت]] و بی‌توجهی نیز پذیرفته نیست، زیرا عبارات این دو جمله موزون و هموزن با آیات قبلی است و صدور چنین عبارتی در حال غفلت ممکن نیست<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۲ ـ ۵۳.</ref><ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>
# صدور چنین کلماتی از پیامبر {{صل}} در حال [[غفلت]] و بی‌توجهی نیز پذیرفته نیست، زیرا عبارات این دو جمله موزون و هموزن با آیات قبلی است و صدور چنین عبارتی در حال غفلت ممکن نیست<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۲ ـ ۵۳.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]].</ref>
=== [[ادله قرآنی]] ===
 
# [[قرآن کریم]] آنچه را پیامبر {{صل}} به عنوان [[قرآن]] بیان می‌کند [[وحی الهی]] می‌داند: {{متن قرآن| وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى }}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>، در حالی که براساس [[افسانه غرانیق]] کلماتی [[مخالف]] آیات [[توحیدی]]، بر پیامبر {{صل}} [[القا]] و بر زبان آن حضرت جاری شده است.<ref>بحارالانوار، ج۱۷، ص۵۷؛ التمهید، ج ۱، ص ۹۱.</ref>
=== ادله قرآنی ===
# به تصریح قرآن شیطان بر [[بندگان]] (خاص) [[خدا]] و [[مؤمنان]] و کسانی که بر خدا [[توکل]] می‌کنند سلطه‌ای ندارد. [[سلطه]] او بر گمراهانی است که خود در پی [[شیطان]] می‌روند: {{متن قرآن|إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ}}<ref>«بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.</ref>، {{متن قرآن| إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ }}<ref>«که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند و بر کسانی که به او شرک می‌ورزند» سوره نحل، آیه ۹۹-۱۰۰.</ref> و به تصریح [[آیات]] {{متن قرآن|قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ}}<ref>«گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد» سوره ص، آیه ۸۲.</ref>، {{متن قرآن|إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۴۰.</ref>، [[شیطان]] بر [[اندیشه]] و [[جان]] [[بندگان]] مُخلَص خدا ـ که قطعا [[پیامبر]] هم از آنان است ـ نمی‌تواند [[نفوذ]] کند و تأثیر بگذارد. و در [[روایات]] [[افسانه غرانیق]] [[سخن]] از القای کلماتی [[باطل]] و [[شرک‌آلود]] به پیامبر {{صل}} از سوی شیطان است که این همان نفوذ و تأثیر در اندیشه و [[دل]] پیامبر است که در [[آیه]] فوق [[نفی]] شده است.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۸؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۶۲ ـ ۶۳؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۹.</ref>
# [[قرآن کریم]] آنچه را پیامبر {{صل}} به عنوان [[قرآن]] بیان می‌کند [[وحی الهی]] می‌داند: {{متن قرآن| وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى }}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>، در حالی که براساس [[افسانه غرانیق]] کلماتی مخالف آیات [[توحیدی]]، بر پیامبر {{صل}} القا و بر زبان آن حضرت جاری شده است<ref>بحارالانوار، ج۱۷، ص۵۷؛ التمهید، ج ۱، ص ۹۱.</ref>.
# به تصریح قرآن شیطان بر [[بندگان]] (خاص) [[خدا]] و [[مؤمنان]] و کسانی که بر خدا [[توکل]] می‌کنند سلطه‌ای ندارد. [[سلطه]] او بر گمراهانی است که خود در پی [[شیطان]] می‌روند: {{متن قرآن|إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ}}<ref>«بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.</ref>، {{متن قرآن| إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ }}<ref>«که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند و بر کسانی که به او شرک می‌ورزند» سوره نحل، آیه ۹۹-۱۰۰.</ref> و به تصریح [[آیات]] {{متن قرآن|قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ}}<ref>«گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد» سوره ص، آیه ۸۲.</ref>، {{متن قرآن|إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۴۰.</ref>، [[شیطان]] بر [[اندیشه]] و [[جان]] [[بندگان]] مُخلَص خدا ـ که قطعا [[پیامبر]] هم از آنان است ـ نمی‌تواند [[نفوذ]] کند و تأثیر بگذارد. و در [[روایات]] [[افسانه غرانیق]] [[سخن]] از القای کلماتی [[باطل]] و [[شرک‌آلود]] به پیامبر {{صل}} از سوی شیطان است که این همان نفوذ و تأثیر در اندیشه و [[دل]] پیامبر است که در [[آیه]] فوق [[نفی]] شده است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۸؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۶۲ ـ ۶۳؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۹.</ref>.
# [[خداوند متعال]] برای رسیدن بی‌کم وکاست پیامهای [[الهی]] به [[مردم]]، نگهبانانی از [[فرشتگان]] در پیش رو و پشت سر [[پیامبران]] قرار می‌دهد: {{متن قرآن|إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا }}<ref>«جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.</ref> و بر این اساس برای پذیرش افسانه غرانیق که می‌گوید: شیطان توانست کلماتی را از نزد خود در میان [[آیات الهی]] قرار دهد جایگاهی نمی‌ماند.
# [[خداوند متعال]] برای رسیدن بی‌کم وکاست پیامهای [[الهی]] به [[مردم]]، نگهبانانی از [[فرشتگان]] در پیش رو و پشت سر [[پیامبران]] قرار می‌دهد: {{متن قرآن|إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا }}<ref>«جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.</ref> و بر این اساس برای پذیرش افسانه غرانیق که می‌گوید: شیطان توانست کلماتی را از نزد خود در میان [[آیات الهی]] قرار دهد جایگاهی نمی‌ماند.
# خداوند جمع، قرائت و [[حفظ قرآن]] را خود بر عهده گرفته است: {{متن قرآن|إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ}}<ref>«گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۷.</ref>، {{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref> و نیز به پیامبر [[وعده]] داده است که [[آیات قرآن]] را بر او بخواند تا او فراموش نکند: {{متن قرآن|سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى}}<ref>«زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری،» سوره اعلی، آیه ۶.</ref>، با این حال ممکن نیست شیطان خللی به [[قرآن]] وارد کند.
# خداوند جمع، قرائت و حفظ قرآن را خود بر عهده گرفته است: {{متن قرآن|إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ}}<ref>«گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۷.</ref>، {{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref> و نیز به پیامبر [[وعده]] داده است که [[آیات قرآن]] را بر او بخواند تا او فراموش نکند: {{متن قرآن|سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى}}<ref>«زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری،» سوره اعلی، آیه ۶.</ref>، با این حال ممکن نیست شیطان خللی به [[قرآن]] وارد کند.
# آیات {{متن قرآن|وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا }}<ref>«و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۴-۷۵.</ref> آشکارا بر [[عصمت پیامبر]] {{صل}} دلالت دارد و با {{متن قرآن|لَوْلاَ}} ی امتناعیه کمترین [[گرایش]] آن [[حضرت]] را به [[مشرکان]] [[نفی]] می‌کند،<ref>تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۷ ـ ۱۰۸؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷.</ref> بنابراین بر فرض صحّت [[سند حدیث]]، [[تعارض]] متن آن با [[آیات قرآن]] [[بهترین]] [[گواه]] بر [[کذب]] آن است<ref>البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۲۵ ـ ۵۲۶.</ref><ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>
# آیات {{متن قرآن|وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا }}<ref>«و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۴-۷۵.</ref> آشکارا بر [[عصمت پیامبر]] {{صل}} دلالت دارد و با {{متن قرآن|لَوْلاَ}} ی امتناعیه کمترین [[گرایش]] آن حضرت را به [[مشرکان]] [[نفی]] می‌کند،<ref>تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۷ ـ ۱۰۸؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷.</ref> بنابراین بر فرض صحّت سند حدیث، تعارض متن آن با [[آیات قرآن]] [[بهترین]] [[گواه]] بر [[کذب]] آن است<ref>البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۲۵ ـ ۵۲۶.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]].</ref>


== ریشه احتمالی داستان ==
== ریشه احتمالی داستان ==
با در نظر گرفتن چند مطلب ریشه احتمالی [[داستان غرانیق]] روشن می‌شود:  
با در نظر گرفتن چند مطلب ریشه احتمالی [[داستان غرانیق]] روشن می‌شود:  
# [[مبارزه]] با [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] در رأس برنامه‌های [[پیامبر گرامی]] {{صل}} بود و هرگاه سخنی از بت‌ها به میان می‌آورد در جهت نفی آنها بود و مشرکان نیز از روش آن حضرت [[آگاه]] بودند.
# [[مبارزه]] با [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] در رأس برنامه‌های [[پیامبر گرامی]] {{صل}} بود و هرگاه سخنی از بت‌ها به میان می‌آورد در جهت نفی آنها بود و مشرکان نیز از روش آن حضرت [[آگاه]] بودند.
# مشرکان به یکدیگر توصیه می‌کردند که به [[قرآن]] گوش فرا ندهند و در ضمن ([[تلاوت]]) آن [[بیهوده‌گویی]] (سر و صدا و جنجال) کنند. {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ}}<ref>«و کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید و در (هنگام خوانده شدن) آن، سخنان بیهوده سر دهید باشد که پیروز گردید» سوره فصلت، آیه ۲۶.</ref>
# مشرکان به یکدیگر توصیه می‌کردند که به [[قرآن]] گوش فرا ندهند و در ضمن ([[تلاوت]]) آن بیهوده‌گویی (سر و صدا و جنجال) کنند. {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ}}<ref>«و کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید و در (هنگام خوانده شدن) آن، سخنان بیهوده سر دهید باشد که پیروز گردید» سوره فصلت، آیه ۲۶.</ref>.
# [[مشرکان قریش]] برای بتها [[احترام]] قائل بودند و از آنها [[امید]] [[شفاعت]] داشتند و در ضمن [[طواف]] [[کعبه]] این سرود را می‌خواندند: {{عربی|"واللاتِ و العُزّی و مناةِ الثالثةِ الاخری فاِنّهُن الغرانیقُ العُلی و اِنّ شفاعتَهُنّ لَتُرتَجی"}}<ref>تاریخ قرآن، ص ۱۵۸.</ref> بنابراین، احتمال می‌رود هنگامی که پیامبر گرامی {{صل}} [[آیه]] {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى }}<ref>«آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.</ref> را خواند و مشرکان براساس روش همیشگی حضرت می‌دانستند که در ادامه به نفی و [[نکوهش]] بتها خواهد پرداخت و از سویی مایل بودند هنگامی که آن حضرت، [[آیات الهی]] را می‌خواند جنجال کنند این جمله را که [[شعار]] آنان بود با صدای بلند تکرار کردند و همانجا به نظرشان رسید که در [[تجلیل]] از بتها با صدای بلند بگویند: {{عربی|"واللاتِ و العُزّی و مناةِ الثالثةِ الاخری فاِنّهُن الغرانیقُ العُلی و اِنّ شفاعتَهُنّ لَتُرتَجی"}} و در این هنگام افرادی که در فاصله‌ای دورتر از آن [[حضرت]] بوده‌اند [[گمان]] کرده باشند که این جمله را نیز که هموزن [[آیات]] پیشین [[سوره نجم]] است ایشان فرموده یا خود همان [[مشرکان]] چنین شایع کرده باشند، افزون بر آن، این احتمال نیز به طور جدّی مطرح شده است که این داستان از [[روایات اسرائیلی]] است که برای بهره‌گیری [[تبلیغاتی]] ضدّ [[اسلام]] به دست برخی علمای [[یهود]] و [[نصارا]] ساخته و در [[روایات اسلامی]] وارد شده است<ref>الاسرائیلیات، ص۳۱۶ـ۳۲۱؛ میقات، ش۲۴، ص۷۳.</ref><ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>
# مشرکان قریش برای بتها [[احترام]] قائل بودند و از آنها [[امید]] [[شفاعت]] داشتند و در ضمن [[طواف]] [[کعبه]] این سرود را می‌خواندند: {{عربی|"واللاتِ و العُزّی و مناةِ الثالثةِ الاخری فاِنّهُن الغرانیقُ العُلی و اِنّ شفاعتَهُنّ لَتُرتَجی"}}<ref>تاریخ قرآن، ص ۱۵۸.</ref> بنابراین، احتمال می‌رود هنگامی که پیامبر گرامی {{صل}} [[آیه]] {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى }}<ref>«آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.</ref> را خواند و مشرکان براساس روش همیشگی حضرت می‌دانستند که در ادامه به نفی و نکوهش بت‌ها خواهد پرداخت و از سویی مایل بودند هنگامی که آن حضرت، [[آیات الهی]] را می‌خواند جنجال کنند این جمله را که [[شعار]] آنان بود با صدای بلند تکرار کردند و همانجا به نظرشان رسید که در تجلیل از بت‌ها با صدای بلند بگویند: {{عربی|"واللاتِ و العُزّی و مناةِ الثالثةِ الاخری فاِنّهُن الغرانیقُ العُلی و اِنّ شفاعتَهُنّ لَتُرتَجی"}} و در این هنگام افرادی که در فاصله‌ای دورتر از آن حضرت بوده‌اند [[گمان]] کرده باشند که این جمله را نیز که هموزن [[آیات]] پیشین [[سوره نجم]] است ایشان فرموده یا خود همان [[مشرکان]] چنین شایع کرده باشند، افزون بر آن، این احتمال نیز به طور جدّی مطرح شده است که این داستان از [[روایات اسرائیلی]] است که برای بهره‌گیری تبلیغاتی ضدّ [[اسلام]] به دست برخی علمای [[یهود]] و [[نصارا]] ساخته و در [[روایات اسلامی]] وارد شده است<ref>الاسرائیلیات، ص۳۱۶ـ۳۲۱؛ میقات، ش۲۴، ص۷۳.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]].</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۰

مقدمه

در برخی منابع تفسیری،[۱] حدیثی[۲] و تاریخی[۳] به داستانی بر می‌خوریم که به داستان یا افسانه غرانیق موسوم است. افسانه حکایتی بی‌اصل و دروغ است[۴] و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر دانشمندان اسلامی این داستان را بی‌پایه و دروغ دانسته‌اند،[۵] با این حال خاورشناسان در قرون اخیر این افسانه را دستاویز طعنه‌ایی بر اسلام و قرآن قرار داده‌اند.[۶] غرانیق جمع غِرنوق، غِرنیق، غِرناق یا غُرانِق، به معنای جوان سفیدرو، زیبا و متنعم (مرفّه) است. غرنوق و غرنیق به معنای پرنده سفیدی که در آب شنا می‌کند و پاهای درازی دارد[۷] و به آن کُرکی[۸] می‌گویند نیز آمده است.

بت‌پرستان بر این پندار بودند که بتها آنان را به خداوند نزدیک و از آنان نزد او شفاعت می‌کنند، ازاین‌رو بتهای خود را به پرندگانی که در آسمان بالا می‌روند و اوج می‌گیرند تشبیه می‌کردند[۹].[۱۰]

ورود افسانه غرانیق در منابـع اسلامی

از موّرخان، ابن سعد و از مفسران، طبری نخستین کسانی‌اند که روایاتی درباره این ماجرا نقل، و درباره صحت و سقم آن سکوت کرده‌اند. براساس یکی ازاین روایات پیامبر خدا (ص) در انجمن قریش (کنار کعبه) نشسته بود و آرزو کرد که از سوی خدا آیه‌ای فرود نیاید که قریش از او دور شوند، آنگاه خداوند سوره نجم را نازل کرد و آن حضرت آیات این سوره را (برای مردم) خواند تا به آیات ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى [۱۱] رسید. در این هنگام شیطان این دو جمله را القا کرد: ""تلك الغرانيقُ العُلى وإن شفاعَتَهن لَتُرْتجى" = آنها جوانانی عالی مقام‌اند (یا همانند مرغان آبی هستند که به آسمان پر می‌کشند و ارزش والایی دارند) و به شفاعت آنها امید می‌رود". آن حضرت پس از این دو جمله ادامه سوره و آیه سجده را تلاوت کرد و مسلمانان و مشرکان با آن حضرت سجده کردند. حتی ولید بن مغیره مشرک که بر اثر کهنسالی نمی‌توانست سجده کند قدری خاک از زمین برداشت و بر آن سجده کرد. مشرکان با این کلمات خشنود شده و گفتند: ما می‌دانیم که خدا زنده می‌کند و می‌میراند و اوست که می‌آفریند و روزی می‌دهد؛ ولی خدایان ما (بتها) نزد او برای ما شفاعت می‌کنند و هم‌اکنون که برای آنها نیز سهمی قائل شدی ما با تو هستیم[۱۲]. در این روایات آمده است که شب‌ هنگام جبرئیل برای مقابله آیات نزد پیامبر آمد و چون پیامبر به آن دو جمله رسید جبرئیل گفت: من اینها را نیاورده بودم. پیامبر (ص) با اندوه فراوان گفت: من بر خدا سخنی را بستم؟! و چیزی را که وحی نکرده بود گفتم؟! آنگاه خداوند (برای دلجویی از پیامبر) این آیه را فرستاد: ﴿وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا[۱۳].[۱۴] پیامبر (ص) همچنان ناراحت بود تا اینکه آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۱۵] برای دلداری او نازل شد. آنگاه مسلمانانی که (بر اثر آزار مشرکان) به سرزمین حبشه مهاجرت کرده بودند شنیدند که همه اهل مکه (در پی این ماجرا) مسلمان شده‌اند، از همین‌رو به سوی اقوامشان (در مکه) بازگشته و گفتند: آنها را (یعنی بستگانمان را از مردم حبشه) بیشتر دوست داریم؛ اما مشاهده کردند که (با ردّ کلمات شیطانی توسط جبرئیل)، مشرکان به همان مواضع پیشین بازگشته‌اند.[۱۶] ابن حجر عسقلانی می‌گوید: موسی بن عقبه این داستان را در مغازی از محمد بن شهاب زهری نقل کرده و نیز ابومعشر آن را در سیره از محمد بن کعب قرظی و محمد بن قیس نقل کرده و طبری از او نقل می‌کند، بنابراین، مغازی ابن شهاب و سیره ابومعشر که هیچ یک اکنون موجود نیست منبع نهایی این داستان است،[۱۷] به هر حال دانشمندان شیعه به اتفاق این داستان را ساختگی دانسته و به تکذیب و ردّ آن از طرق گوناگون پرداخته‌اند،[۱۸] چنان‌که بیشتر مفسران و عالمان اهل‌سنت نیز با دلایل گوناگون آن را ساختگی و مجعول دانسته‌اند. تنها برخی از مفسران و عالمان اهل‌سنت آن را نقل کرده و رد نکرده و گاه درصدد توجیه آن برآمده‌اند.[۱۹] طبری در تاریخ الامم والملوک نیز به نقل این داستان پرداخته و آن را رد نکرده است[۲۰] و این در حالی است که این ماجرا در منابع کهن‌تر گزارش نشده و مورخان بزرگی مانند ابن‌اسحاق و ابن‌هشام آن را در سیره خود نقل نکرده‌اند، از سوی دیگر طبری در جمع احادیث مختلف و متنوع حرصی فراوان داشته و از همین‌رو اسرائیلیات به کتب او راه یافته است[۲۱]. در قرون بعدی شمار دیگری از نویسندگان از جمله واحدی،[۲۲] ماوِردی،[۲۳] زمخشری،[۲۴] ابن اثیر،[۲۵] ابن حجر عسقلانی[۲۶] و سیوطی[۲۷] به تبع ابن سعد و طبری، داستان غرانیق را نقل کرده‌اند؛ ولی بیشتر عالمان اهل‌سنت از جمله فخر رازی،[۲۸]محمد بن اسحاق بن خزیمه،[۲۹] ابن جوزی،[۳۰] قاضی عیاض،[۳۱] بیضاوی،[۳۲] قرطبی،[۳۳] ابوحیان،[۳۴] ابن‌کثیر، محمد امین حکنی،[۳۵] عمادی حنفی،[۳۶] عبدالرحمن ثعالبی،[۳۷]محمد جمال‌الدین قاسمی[۳۸] و سید قطب[۳۹] پس از نقل این داستان، با صراحت سند این روایت را مردود و ساخته منکران دین دانسته و با ادله عقلی و نقلی بر بطلان آن استناد کرده‌اند. ابن‌العربی می‌گوید: همه روایاتی که در این ماجرا نقل شده باطل است[۴۰].[۴۱]

بررسی داستان

بطلان و ساختگی بودن داستان غرانیق را می‌توان با ادله حدیث‌شناسی، قرآنی، کلامی و عقلی ثابت کرد.

حدیث‌شناسی

  1. سند همه روایات افسانه غرانیق منقطع است.[۴۲] راویان این داستان همگی از تابعان و طبقات بعد از آنها بوده و در زمان ادعا شده برای وقوع این داستان هنوز به دنیا نیامده بودند و از میان آنها تنها ابن عباس از صحابه پیامبر (ص) است؛ لکن تولد او نیز دست کم سه سال پس از زمانی است که برای وقوع افسانه غرانیق یاد کرده‌اند.[۴۳] سایر راویان افسانه جز ابن‌عباس عبارت‌اند از: ابوصالح، سعید بن جبیر، ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث، ابن‌شهاب، موسی بن عقبه، عروة ‌بن‌ زبیر، محمد بن‌ کعب قرظی، محمد بن قیس، ضحاک بن مزاحم هلالی، ابوالعالیه، قتاده، مجاهد، عکرمه، سُدّی[۴۴].
  2. حدیث مخالف قرآن هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و دروغ است[۴۵] و روایات غرانیق با آیات قرآنی مخالف و ناسازگار است.
  3. متن این حدیث دارای اضطراب و تشویش است؛[۴۶] یعنی اولاً در گوینده جملات "تلك الغرانيق العلى". اختلاف است که آیا پیامبر یا یکی از مشرکان یا شیطان آنها را گفته است. ثانیاً این دو جمله نیز گوناگون نقل شده است. ثالثاً در زمان وقوع حادثه و کیفیت آن نیز اختلاف است، از همین‌رو اعتماد به چنین خبری که از جهات گوناگون تشویش دارد دشوار است[۴۷].
  4. براساس روایت طبری که در شرح این ماجرا گذشت آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۴۸] و ﴿وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا[۴۹]. در پی همین داستان و برای فرو کاستن اندوه پیامبر اسلام (ص) که به ناروا آیاتی را به خداوند نسبت داده بود! نازل شده است؛ ولی روایت طبری مردود است، زیرا اولاً بنا به نظر مشهور مفسران، سوره حجّ مدنی است[۵۰] و داستان غرانیق مربوط به سال پنجم بعثت در مکه است و ممکن نیست که حادثه‌ای نگران کننده در سال پنجم بعثت و در مکه رخ دهد و پس از چندین سال (حداقل ۸ سال) در مدینه آیاتی برای دلداری و رفع نگرانی آن حضرت نازل شود. ثانیاً اگر "تمنی" در آیه به معنای آرزو کردن باشد آیه بدین معناست که خداوند هیچ پیامبر و رسولی را نفرستاده، مگر اینکه شیطان در آرزوی او که پیشرفت دین یا ایمان آوردن مردم بود دست می‌انداخت، مردم را نسبت به دین وسوسه می‌کرد و کوشش پیامبر را بی‌نتیجه می‌ساخت؛ اما خداوند سرانجام وسوسه‌های شیطان را می‌زدود؛ اما اگر تمنی به معنای تلاوت و قرائت باشد آیه بدین معناست که وقتی پیامبران آیات را بر مردم تلاوت می‌کردند، شیطان شبهه‌هایی گمراه کننده بر دلهای مردم می‌افکند؛ اما خداوند شبهات شیطان را با رد آنها از سوی پیامبر یا فرو فرستادن آیه‌ای باطل می‌کرد؛[۵۱] همچنین براساس روایت طبری آیه ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا[۵۲] نیز پس از داستان غرانیق برای دلداری پیامبر نازل شده است؛ اما مفاد این آیه با افسانه غرانیق بیگانه است و حتی آن را رد می‌کند. آن‌گونه که ادبا گفته‌اند ﴿كَادُوا مثبت دلالت می‌کند که چنین کاری رخ نداده است،[۵۳] چنان‌که واژه ﴿لَوْلاَ در آیه بعد از آن نیز دلالت می‌کند که پیامبر بر اثر تثبیت الهی هرگز به مشرکان نزدیک نشده است: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۵۴].[۵۵] همانگونه که مفسران گفته‌اند خداوند در این آیات، به درخواست مشرکان از پیامبر (ص) برای سازش و بدگوئی نکردن از بتها و راندن مؤمنان ضعیف از خود اشاره می‌کند و الطاف الهی را مانع تأثیر وسوسه‌های آنان و لغزیدن و انحراف حضرت از وحی الهی می‌شمارد و مقام عصمت وسیله‌ای برای استواری ایشان است[۵۶].
  5. منکران نبوّت پیامبر (ص) در شخصیت بی‌نظیر و هوشمندی آن حضرت تردید نکرده‌اند، زیرا یک انسان درس نخوانده در جزیرة العرب نمی‌تواند کتابی بیاورد که هزاران دانشمند جهان را متوجه و شیفته خود گرداند، بنابراین چگونه ممکن است چنین انسانی ناهماهنگی بلکه تناقض جمله‌هایی را که در ستایش بتهاست "تلك الغرانيق العلى" با جمله‌ای که در آیه پس از آن در نکوهش بتها آمده: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى[۵۷] درک نکند و چنین سخن بگوید: آیا بتهای لات و منات و عزی را دیدید؟ آنان جوانانی سفیدرو و زیبایند که امید شفاعت از آنان می‌رود. آنان چیزی جز نام‌هایی (پوچ) که شما خود گذاشته‌اید نیستند و خداوند هیچ دلیلی بر این نامگذاری‌ها فرو نفرستاده است.[۵۸]
  6. مسلمانانی که این جملات را شنیدند با اینکه خود اهل لغت عرب بودند چگونه به تناقض آن پی نبردند؟ و اگر پی بردند چرا در اعتقاد خود متزلزل نشدند و عکس‌العمل نشان ندادند؟ (هیچ‌گونه واکنشی از مسلمانان در این رابطه گزارش نشده است)[۵۹].
  7. دشمنان پیامبر که در دشمنی با آن حضرت از هیچ اقدامی فروگزار نمی‌کردند و برای پراکندن مردم از گرد او از انواع تهمتها همچون ساحر، شاعر و مجنون استفاده می‌کردند چگونه از این دستاویز بسیار مؤثر برای کوبیدن آن حضرت و پراکنده ساختن مسلمانان از گرد او استفاده نکردند و با توجه به اینکه برخی از آنها از فصحا و بلغا و نکته‌سنجان بودند چگونه به دو جمله‌ای که مشتمل بر ستایش خدایان آنهاست بسنده کردند، در صورتی که قبل و بعد آن سراپا نکوهش خدایان و بتهای آنهاست؟[۶۰]
  8. اولین و مهم‌ترین محور دعوت و تبلیغ پیامبر اکرم (ص)‌وسلم توحید و مبارزه با بت‌پرستی است: «قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، تُفْلِحُوا»[۶۱] و از سویی آن حضرت با پایداری، همه دشواریها را در راه هدف الهی خود تحمل کرد و آزارها و محاصره در شعب ابی‌طالب ذره‌ای او را از مواضعش فرود نیاورد[۶۲] و گفت: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از تبلیغ دینم دست بردارم برنخواهم داشت.[۶۳] چگونه ممکن است آن حضرت یکباره از اولین و مهم‌ترین محور تبلیغش دست کشیده و در حضور دوست و دشمن از بتها تجلیل و تمجید و آنها را عالی مقام و دارای مقام شفاعت معرفی کند؟[۶۴]
  9. اگر چنین ماجرایی رخ داده بود می‌بایست کسانی که در زمان وقوع این حادثه حضور داشتند اعم از مسلمان و غیرمسلمان آن را به طور گسترده نقل می‌کردند، در حالی‌که هیچ‌یک از کسانی که این داستان را نقل کرده‌اند در آن زمان (ادعایی) حضور بلکه وجود نداشته‌اند[۶۵].
  10. در ذیل این داستان آمده است: هنگامی که مهاجران حبشه این ماجرا را شنیدند به مکه مراجعت کردند؛ ولی در بیرون دروازه مکه آگاه شدند که قریش دشمنی را از سر گرفته‌اند. به نقل ابن‌سعد، مهاجران در ماه شعبان سال پنجم بعثت هجرت کرده و در شوال همان سال به مکه بازگشته‌اند. همین مؤلف می‌گوید: واقعه غرانیق در ماه رمضان این سال رخ داده است. حال اگر این داستان صحیح باشد تا مسافری از مکه حرکت کند و خود را به حبشه رسانده و این خبر را به مسلمانان مهاجر ابلاغ کند و آنها نیز چندی به مشورت پرداخته و سرانجام تصمیم به بازگشت بگیرند تا آنگاه که به مکه بازگردند، دست کم ۶ ماه طول می‌کشد. این امر در تضاد با مضمون روایات است که زمان حادثه تا بازگشت مهاجران به حبشه را حدود یک ماه دانسته است. این تضاد مستلزم بی‌اعتباری روایات افسانه غرانیق است[۶۶].[۶۷]

ادله کلامی

  1. به اجماع امت اسلام پیامبر اسلام (ص) از تلفظ به کلمات کفرآمیز همچون مدح بتها[۶۸] و در تبلیغ دین از تسلط شیطان معصوم بوده است[۶۹].
  2. چنین حادثه‌ای موجب تردید در صداقت و حقانیت و سلب اعتماد مردم از پیامبر اکرم (ص) و ره‌آورد او می‌شود، چنان که اگر در یک مورد القای شیطان ثابت شد این احتمال در همه آیات و روایات آن حضرت خواهد آمد و چگونه ممکن است خداوند که پیامبرش را برای تبلیغ فرستاده و معجزاتی در اختیارش قرار داده است چنین مجالی به شیطان دهد تا در نتیجه موجب سلب اعتماد از سخنان آن حضرت گردد[۷۰].
  3. خداوندی که پیامبرش را برای تبلیغ اسلام فرستاده و معجزات فراوانی برای پی بردن مردم به حقانیت او قرار داده چگونه ممکن است به شیطان اجازه دهد چنان سلطه‌ای بر پیامبر (ص) پیدا کند که موجب شک و تردید در صداقت و حقانیت آن حضرت گردد[۷۱].
  4. آیا عقل پذیراست که خداوند متعال کسی را نماینده و پیامبر خویش قرار دهد؛ ولی به او قدرت بازشناسی فرشته وحی از شیطان ندهد تا او به اشتباه افتد و سخن شیطان را به جای سخن فرشته بپذیرد و آنها را به مردم ابلاغ کند و به گوش دوست و دشمن و مؤمن و مشرک برسد و سپس او را به خطایش آگاه سازند[۷۲].
  5. صدور چنین کلماتی از پیامبر (ص) در حال غفلت و بی‌توجهی نیز پذیرفته نیست، زیرا عبارات این دو جمله موزون و هموزن با آیات قبلی است و صدور چنین عبارتی در حال غفلت ممکن نیست[۷۳].[۷۴]

ادله قرآنی

  1. قرآن کریم آنچه را پیامبر (ص) به عنوان قرآن بیان می‌کند وحی الهی می‌داند: ﴿ وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى [۷۵]، در حالی که براساس افسانه غرانیق کلماتی مخالف آیات توحیدی، بر پیامبر (ص) القا و بر زبان آن حضرت جاری شده است[۷۶].
  2. به تصریح قرآن شیطان بر بندگان (خاص) خدا و مؤمنان و کسانی که بر خدا توکل می‌کنند سلطه‌ای ندارد. سلطه او بر گمراهانی است که خود در پی شیطان می‌روند: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ[۷۷]، ﴿ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ [۷۸] و به تصریح آیات ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ[۷۹]، ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[۸۰]، شیطان بر اندیشه و جان بندگان مُخلَص خدا ـ که قطعا پیامبر هم از آنان است ـ نمی‌تواند نفوذ کند و تأثیر بگذارد. و در روایات افسانه غرانیق سخن از القای کلماتی باطل و شرک‌آلود به پیامبر (ص) از سوی شیطان است که این همان نفوذ و تأثیر در اندیشه و دل پیامبر است که در آیه فوق نفی شده است[۸۱].
  3. خداوند متعال برای رسیدن بی‌کم وکاست پیامهای الهی به مردم، نگهبانانی از فرشتگان در پیش رو و پشت سر پیامبران قرار می‌دهد: ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا [۸۲] و بر این اساس برای پذیرش افسانه غرانیق که می‌گوید: شیطان توانست کلماتی را از نزد خود در میان آیات الهی قرار دهد جایگاهی نمی‌ماند.
  4. خداوند جمع، قرائت و حفظ قرآن را خود بر عهده گرفته است: ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[۸۳]، ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۸۴] و نیز به پیامبر وعده داده است که آیات قرآن را بر او بخواند تا او فراموش نکند: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى[۸۵]، با این حال ممکن نیست شیطان خللی به قرآن وارد کند.
  5. آیات ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا [۸۶] آشکارا بر عصمت پیامبر (ص) دلالت دارد و با ﴿لَوْلاَ ی امتناعیه کمترین گرایش آن حضرت را به مشرکان نفی می‌کند،[۸۷] بنابراین بر فرض صحّت سند حدیث، تعارض متن آن با آیات قرآن بهترین گواه بر کذب آن است[۸۸].[۸۹]

ریشه احتمالی داستان

با در نظر گرفتن چند مطلب ریشه احتمالی داستان غرانیق روشن می‌شود:

  1. مبارزه با شرک و بت‌پرستی در رأس برنامه‌های پیامبر گرامی (ص) بود و هرگاه سخنی از بت‌ها به میان می‌آورد در جهت نفی آنها بود و مشرکان نیز از روش آن حضرت آگاه بودند.
  2. مشرکان به یکدیگر توصیه می‌کردند که به قرآن گوش فرا ندهند و در ضمن (تلاوت) آن بیهوده‌گویی (سر و صدا و جنجال) کنند. ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ[۹۰].
  3. مشرکان قریش برای بتها احترام قائل بودند و از آنها امید شفاعت داشتند و در ضمن طواف کعبه این سرود را می‌خواندند: "واللاتِ و العُزّی و مناةِ الثالثةِ الاخری فاِنّهُن الغرانیقُ العُلی و اِنّ شفاعتَهُنّ لَتُرتَجی"[۹۱] بنابراین، احتمال می‌رود هنگامی که پیامبر گرامی (ص) آیه ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى [۹۲] را خواند و مشرکان براساس روش همیشگی حضرت می‌دانستند که در ادامه به نفی و نکوهش بت‌ها خواهد پرداخت و از سویی مایل بودند هنگامی که آن حضرت، آیات الهی را می‌خواند جنجال کنند این جمله را که شعار آنان بود با صدای بلند تکرار کردند و همانجا به نظرشان رسید که در تجلیل از بت‌ها با صدای بلند بگویند: "واللاتِ و العُزّی و مناةِ الثالثةِ الاخری فاِنّهُن الغرانیقُ العُلی و اِنّ شفاعتَهُنّ لَتُرتَجی" و در این هنگام افرادی که در فاصله‌ای دورتر از آن حضرت بوده‌اند گمان کرده باشند که این جمله را نیز که هموزن آیات پیشین سوره نجم است ایشان فرموده یا خود همان مشرکان چنین شایع کرده باشند، افزون بر آن، این احتمال نیز به طور جدّی مطرح شده است که این داستان از روایات اسرائیلی است که برای بهره‌گیری تبلیغاتی ضدّ اسلام به دست برخی علمای یهود و نصارا ساخته و در روایات اسلامی وارد شده است[۹۳].[۹۴]

منابع

پانویس

  1. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۹؛ کشف‌الاسرار، ج ۶، ص ۳۸۶.
  2. تأویل مختلف الحدیث، ص ۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۳۵؛ ج ۱۲، ص ۴۲.
  3. الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.
  4. لغت‌نامه، ج ۲، ص ۲۶۲۵، «افسانه».
  5. تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۶، ۱۰۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۳۶، ۲۴۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۸ ـ ۳۹۹.
  6. نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۱۴، ۱۸؛ تاریخ قرآن، ص ۱۶۵.
  7. لسان‌العرب، ج ۱۰، ص ۶۱، «غرنق».
  8. مجمع البحرین، ج۳، ص ۳۰۹، «غرنق»؛ حیاه‌الحیوان، ج۲، ص۱۱۳؛ لغت‌نامه، ج۱۰، ص۱۴۶۹۶،«غرنوق».
  9. لسان‌العرب، ج۱۰، ص۶۱؛ النهایه، ج ۳، ص ۳۶۴؛ مجمع‌البحرین، ج ۳، ص ۳۰۹، «غرنق».
  10. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴.
  11. «آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  12. الطبقات، ج۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۷.
  13. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
  14. الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱.
  15. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  16. جامع‌البیان، مج۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵.
  17. فتح الباری، ج ۸، ص ۳۳۳.
  18. تنزیه‌الانبیاء، ص۱۰۶، ۱۰۹؛ الهدی الی‌دین‌المصطفی، ج۱، ص۱۶۸، ۱۷۲؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۹۶ـ۳۹۷؛ الصحیح من سیره، ج ۳،ص ۱۳۷، ۱۴۸.
  19. فتح الباری، ج ۸، ص ۳۳۳؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۳۶۳.
  20. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.
  21. تفسیر قرطبی، مج ۶، ج ۱۲، ص ۵۵.
  22. اسباب النزول، ص ۲۳۲ ـ ۲۳۳.
  23. تفسیر ماوردی، ج ۴، ص ۳۵ ـ ۳۶.
  24. الکشاف، ج ۳، ص ۱۶۴ ـ ۱۶۵.
  25. الکامل، ج ۲، ص ۷۷.
  26. فتح‌الباری، ج ۸، ص ۳۳۳.
  27. الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۵.
  28. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰، ۵۴.
  29. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰.
  30. زاد المسیر، ج ۵، ص ۴۴۱.
  31. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۲۱.
  32. تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۱۵۰.
  33. تفسیر قرطبی، مج ۶، ج ۱۲، ص ۵۵.
  34. البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۲۶.
  35. اضواء البیان، ج ۵، ص ۴۹۹.
  36. تفسیر ابی السعود، ج ۴، ص ۲۶ ـ ۲۷.
  37. تفسیر ثعالبی، ج ۲، ص ۴۰۹.
  38. تفسیر قاسمی، ج ۱۲، ص ۴۵.
  39. فی ظلال القرآن، ج ۴، ص ۲۴۳۲.
  40. احکام القرآن، ابن عربی، ج ۳، ص ۱۳۰۳.
  41. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴.
  42. نصب المجانیق، ص ۵، ۱۸، میقات، ش۲۴، ص۵۸، ۶۲؛ الاسرائیلیات، ص ۳۱۴ ـ ۳۱۵.
  43. الاصابه، ج ۴، ص ۱۲۲.
  44. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۴، ۲۵۰؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۵، ۶۹.
  45. الکافی، ج ۱، ص ۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص ۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص ۸۴.
  46. الهدی الی دین المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۶۸، ۱۷۲؛ الرواشح، ص ۱۹۰؛ نصب المجانیق، ص ۱۹.
  47. تاریخ قرآن، ص ۱۵۸.
  48. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  49. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
  50. مجمع ‌البیان، ج ۷، ص ۱۰۹؛ ج ۱۰، ص ۶۱۳؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۲۸۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۳۸.
  51. التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۱ ـ ۵۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۰، ۳۹۳؛ الاسرائیلیات، ص ۳۲۲.
  52. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  53. البرهان فی علوم القرآن، ج ۴، ص ۱۲۰.
  54. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  55. البحر المحیط، ج ۷، ص ۹۰.
  56. مجمع‌البیان، ج۶، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶؛ المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۳.
  57. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  58. التمهید، ج ۱، ص ۹۴ ـ ۹۵؛ نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۶۲.
  59. التفسیرالکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱؛ الصحیح من سیره، ج ۳، ص ۱۴۲،۱۴۵.
  60. التمهید، ج ۱، ص ۹۵؛ قضایا قرآنیه، ص ۱۱۹؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۴.
  61. مسند احمد، ج ۴، ص ۵۴۷.
  62. السیره‌النبویه، ج ۱، ص ۲۸۹، ۲۹۲، ۳۵۴؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۵۱ ـ ۳۵۸.
  63. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۶۶.
  64. نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۶۱؛ من وحی القرآن، ج ۱۶، ص ۹۹.
  65. التمهید، ج ۱، ص ۸۷؛ پژوهش‌های قرآنی، ش ۱، ص ۸۸، ۹۰.
  66. میقات حج، سال ۶، ش ۲۴، ص ۶۶ ـ ۶۷.
  67. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴.
  68. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰؛ تنزیه الانبیاء، ص ۱۷، ۲۳، ۱۵۱، ۱۵۴؛ روح المعانی، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۶۳.
  69. روح‌المعانی، مج۱۰، ج۱۷، ص۲۷۰؛ المیزان، ج۱۴، ص ۳۹۶ـ ۳۹۷؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۸.
  70. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.
  71. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.
  72. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰.
  73. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۲ ـ ۵۳.
  74. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴.
  75. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  76. بحارالانوار، ج۱۷، ص۵۷؛ التمهید، ج ۱، ص ۹۱.
  77. «بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.
  78. «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند و بر کسانی که به او شرک می‌ورزند» سوره نحل، آیه ۹۹-۱۰۰.
  79. «گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد» سوره ص، آیه ۸۲.
  80. «بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۴۰.
  81. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۸؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۶۲ ـ ۶۳؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۹.
  82. «جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.
  83. «گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۷.
  84. «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  85. «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری،» سوره اعلی، آیه ۶.
  86. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۴-۷۵.
  87. تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۷ ـ ۱۰۸؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷.
  88. البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۲۵ ـ ۵۲۶.
  89. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴.
  90. «و کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید و در (هنگام خوانده شدن) آن، سخنان بیهوده سر دهید باشد که پیروز گردید» سوره فصلت، آیه ۲۶.
  91. تاریخ قرآن، ص ۱۵۸.
  92. «آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  93. الاسرائیلیات، ص۳۱۶ـ۳۲۱؛ میقات، ش۲۴، ص۷۳.
  94. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴.