حکمت در اخلاق اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۱: خط ۱۱:
حکمت در لغت از ریشه [[حکم]] و حکم به معنی بازداشتن است<ref>احمد ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۹۱؛ سعید الخوری شرتونی، اقرب الموارد؛ احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر ج۲، ص ۱۴۵.</ref>؛ ولی بازداشتنی که در راستای [[صلاح]] و جلوگیری از [[فساد]] باشد<ref>راغب اصفهانی، مفردات ص ۲۴۸.</ref>. هنگامی که گفته می‌‌شود درباره او چنین حکم کردم، به این معناست که او را از کار خلاف بازداشته‌ای<ref>احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر ج۲، ص ۱۴۵.</ref>. [[حاکم]] را از آن جهت حاکم می‌گویند که [[ستمکاران]] را از [[ستم]] باز می‌دارد<ref>ابن‌منظور، لسان العرب ج ۱۲ ص ۱۴۰.</ref>. همچنین حکمت به معنی [[دانش]] و [[معرفت]] است که صاحبش را از کارهای سفیهانه و جاهلانه باز می‌دارد<ref>احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر؛ احمد ابن فارس، معجم مقائیس اللغة ج۲، ص۹۱.</ref>.<ref>ر.ک: [[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی ج۱]]، ص۲۸۱-۲۸۲.</ref>
حکمت در لغت از ریشه [[حکم]] و حکم به معنی بازداشتن است<ref>احمد ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۹۱؛ سعید الخوری شرتونی، اقرب الموارد؛ احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر ج۲، ص ۱۴۵.</ref>؛ ولی بازداشتنی که در راستای [[صلاح]] و جلوگیری از [[فساد]] باشد<ref>راغب اصفهانی، مفردات ص ۲۴۸.</ref>. هنگامی که گفته می‌‌شود درباره او چنین حکم کردم، به این معناست که او را از کار خلاف بازداشته‌ای<ref>احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر ج۲، ص ۱۴۵.</ref>. [[حاکم]] را از آن جهت حاکم می‌گویند که [[ستمکاران]] را از [[ستم]] باز می‌دارد<ref>ابن‌منظور، لسان العرب ج ۱۲ ص ۱۴۰.</ref>. همچنین حکمت به معنی [[دانش]] و [[معرفت]] است که صاحبش را از کارهای سفیهانه و جاهلانه باز می‌دارد<ref>احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر؛ احمد ابن فارس، معجم مقائیس اللغة ج۲، ص۹۱.</ref>.<ref>ر.ک: [[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی ج۱]]، ص۲۸۱-۲۸۲.</ref>


حکمت در اصطلاح به معنای [[شناخت]] و معرفت [[افضل]] اشیاء به افضل علوم<ref>ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۴۰.</ref> یا رسیدن به [[حق]] از راه [[علم]] و [[عقل]] است<ref>احمد بن یوسف سمین حلبی، عمدة الحفاظ، ج۱، ص۵۰۸.</ref>.<ref>ر.ک: [عبدالله نظرزاده|نظرزاده، عبدالله]]، [[فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم]]، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref> البته اصطلاح حکمت در [[فلسفه]] و [[اخلاق]] هم کاربرد دارد که معنای خاصی برای آن بیان کرده‌اند:
حکمت در اصطلاح به معنای [[شناخت]] و معرفت [[افضل]] اشیاء به افضل علوم<ref>ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۴۰.</ref> یا رسیدن به [[حق]] از راه [[علم]] و [[عقل]] است<ref>احمد بن یوسف سمین حلبی، عمدة الحفاظ، ج۱، ص۵۰۸.</ref>.<ref>ر.ک: [[عبدالله نظرزاده|نظرزاده، عبدالله]]، [[فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم]]، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref> البته اصطلاح حکمت در [[فلسفه]] و [[اخلاق]] هم کاربرد دارد که معنای خاصی برای آن بیان کرده‌اند:
# '''حکمت در اصطلاح علوم عقلی''': حکمت در اصطلاح علوم عقلی عبارت است از معرفت حقایق موجودات، چنان که هستند<ref>مرتضی مطهری، روش رئالیسم، ج۱، ص۵۳ (مقاله دوم)؛ راغب اصفهانی، مفردات ص ۲۴۸.</ref>. این تعریف با عبارت‌های مختلفی بیان شده است؛ راغب به [[نقل]] از [[جرجانی]] می‌گوید: «حکمت عبارت است از دریافت حق با علم و عقل»<ref>راغب اصفهانی، مفردات ص ۲۴۸.</ref> جرجانی نوشته است: «علم به حقایق اشیا به اندازه توان بشری است» و اضافه کرده: «بر این اساس حکمت یکی از [[علوم]] نظری غیر ابزاری است»<ref>جرجانی، تعریفات، ص۳۰.</ref>. از این سخنان استفاده می‌شود منظور از حکمت در این اصطلاح، همان دانشی است که امروزه فلسفه نام دارد<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۹۰-۹۱.</ref>. اطلاق واژه [[حکمت]] بر این [[دانش]] خاص بی‌ارتباط با اطلاق آن بر مجموعه دانش‌های مدون بشری نیست؛ چرا که پیش از پیدایش این اصطلاح خاص، همه [[دانش‌ها]] با عنوان حکمت شناخته می‌شدند و حکمت را به دو قسم نظری و عملی تقسیم می‌کردند.  
# '''حکمت در اصطلاح علوم عقلی''': حکمت در اصطلاح علوم عقلی عبارت است از معرفت حقایق موجودات، چنان که هستند<ref>مرتضی مطهری، روش رئالیسم، ج۱، ص۵۳ (مقاله دوم)؛ راغب اصفهانی، مفردات ص ۲۴۸.</ref>. این تعریف با عبارت‌های مختلفی بیان شده است؛ راغب به [[نقل]] از [[جرجانی]] می‌گوید: «حکمت عبارت است از دریافت حق با علم و عقل»<ref>راغب اصفهانی، مفردات ص ۲۴۸.</ref> جرجانی نوشته است: «علم به حقایق اشیا به اندازه توان بشری است» و اضافه کرده: «بر این اساس حکمت یکی از [[علوم]] نظری غیر ابزاری است»<ref>جرجانی، تعریفات، ص۳۰.</ref>. از این سخنان استفاده می‌شود منظور از حکمت در این اصطلاح، همان دانشی است که امروزه فلسفه نام دارد<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۹۰-۹۱.</ref>. اطلاق واژه [[حکمت]] بر این [[دانش]] خاص بی‌ارتباط با اطلاق آن بر مجموعه دانش‌های مدون بشری نیست؛ چرا که پیش از پیدایش این اصطلاح خاص، همه [[دانش‌ها]] با عنوان حکمت شناخته می‌شدند و حکمت را به دو قسم نظری و عملی تقسیم می‌کردند.  
# '''حکمت در اصطلاح [[اخلاق]]''': حکمت در اصطلاح اخلاق عبارت از حالتی است که از [[اعتدال]] [[قوه عاقله]] در نفس پیدا می‌شود و [[فضیلت]] نفس ناطقه [[انسانی]] به شمار می‌رود<ref>احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص۴۰.</ref>؛ در واقع حکمت [[حد وسط]] [[افراط]] و [[تفریط]] است. برخی پنداشته‌اند که حکمت در اصطلاح اخلاق، چون از [[شئون]] [[عقل عملی]] است و [[حکمت عملی]] نامیده می‌شود، با حکمت عملی در اصطلاح [[علوم عقلی]] یکی است؛ ولی این [[پندار]] [[نادرست]] است؛ چون حکمت در اصطلاح اخلاق یک صفت [[نفسانی]] است که [[افعال]] خاصی از آن صادر می‌شود، ولی دراصطلاح علوم عقلی نوعی [[شناخت]] و [[معرفت]] است.  
# '''حکمت در اصطلاح [[اخلاق]]''': حکمت در اصطلاح اخلاق عبارت از حالتی است که از [[اعتدال]] [[قوه عاقله]] در نفس پیدا می‌شود و [[فضیلت]] نفس ناطقه [[انسانی]] به شمار می‌رود<ref>احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص۴۰.</ref>؛ در واقع حکمت [[حد وسط]] [[افراط]] و [[تفریط]] است. برخی پنداشته‌اند که حکمت در اصطلاح اخلاق، چون از [[شئون]] [[عقل عملی]] است و [[حکمت عملی]] نامیده می‌شود، با حکمت عملی در اصطلاح [[علوم عقلی]] یکی است؛ ولی این [[پندار]] [[نادرست]] است؛ چون حکمت در اصطلاح اخلاق یک صفت [[نفسانی]] است که [[افعال]] خاصی از آن صادر می‌شود، ولی دراصطلاح علوم عقلی نوعی [[شناخت]] و [[معرفت]] است.  
خط ۳۱: خط ۳۱:
آیاتی که درباره حکمت و [[پیامبران]] مطرح شده به سه نکته اشاره دارند: [[تعلیم]] حکمت به پیامبران از جانب [[خداوند]] است؛ تعلیم حکمت به [[مردم]] یکی از ویژگی‌های [[رسالت]] پیامبران است و [[دعوت]] مردم و تعلیم پیامبران باید با حکمت، یعنی [[دلیل]] محکم و [[استوار]] همراه باشد، چنانچه می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref>.<ref>ر.ک: [[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱]]، ص ۴۶۵.</ref>
آیاتی که درباره حکمت و [[پیامبران]] مطرح شده به سه نکته اشاره دارند: [[تعلیم]] حکمت به پیامبران از جانب [[خداوند]] است؛ تعلیم حکمت به [[مردم]] یکی از ویژگی‌های [[رسالت]] پیامبران است و [[دعوت]] مردم و تعلیم پیامبران باید با حکمت، یعنی [[دلیل]] محکم و [[استوار]] همراه باشد، چنانچه می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref>.<ref>ر.ک: [[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱]]، ص ۴۶۵.</ref>


[[پیامبر]] [[مأمور]] به دعوت بر اساس حکمت است: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}<ref>«(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.</ref>. ابزار و شیوه‌های دعوت به سوی [[پروردگار]] و [[تبلیغ رسالت]] عبارت‌اند از: حکمت، [[موعظه]] [[حسنه]] و [[جدال]] احسن. حکمت حجتی است که حق را نتیجه می‌دهد و هیچ [[شک]]، [[شبهه]] و ابهامی در آن نیست. موعظه بیانی که نفس به آن نرم می‌شود و باعث رقّت [[قلب]] و [[هدایت‌پذیری]] آن است. جدال حجتی است که برای دست‌برداشتن یا [[تضعیف]] اعتقاداتی که [[خصم]] به آن [[اصرار]] دارد، ارائه می‌گردد و [[هدف]] از آن [[اثبات حق]] است، به واسطه مؤاخذه‌کردن خصم به آنچه پذیرفته‌اند؛ لذا در [[منطق]] به سه طریق [[استدلال]] "[[برهان]]"، "[[خطابه]]"، "[[جدل]]" که ریشه در قرآن دارد، حکمت گفته می‌شود<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref>.<ref>[عبدالله نظرزاده|نظرزاده، عبدالله]]، [[فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم]]، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref>
[[پیامبر]] [[مأمور]] به دعوت بر اساس حکمت است: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}<ref>«(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.</ref>. ابزار و شیوه‌های دعوت به سوی [[پروردگار]] و [[تبلیغ رسالت]] عبارت‌اند از: حکمت، [[موعظه]] [[حسنه]] و [[جدال]] احسن. حکمت حجتی است که حق را نتیجه می‌دهد و هیچ [[شک]]، [[شبهه]] و ابهامی در آن نیست. موعظه بیانی که نفس به آن نرم می‌شود و باعث رقّت [[قلب]] و [[هدایت‌پذیری]] آن است. جدال حجتی است که برای دست‌برداشتن یا [[تضعیف]] اعتقاداتی که [[خصم]] به آن [[اصرار]] دارد، ارائه می‌گردد و [[هدف]] از آن [[اثبات حق]] است، به واسطه مؤاخذه‌کردن خصم به آنچه پذیرفته‌اند؛ لذا در [[منطق]] به سه طریق [[استدلال]] "[[برهان]]"، "[[خطابه]]"، "[[جدل]]" که ریشه در قرآن دارد، حکمت گفته می‌شود<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref>.<ref>[[عبدالله نظرزاده|نظرزاده، عبدالله]]، [[فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم]]، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref>


== حکمت در آیینه [[روایات]] ==
== حکمت در آیینه [[روایات]] ==
خط ۵۴: خط ۵۴:
== آثار حکمت ==
== آثار حکمت ==
حکمت یکی از سجایای اخلاقی است، کسی که به این [[فضیلت]] آراسته شود به تبع آن صفت‌ها و سجایای [[نیک]] دیگری نیز پیدا می‌کند. علمای [[اخلاق]] برای حکمت شش اثر [[شناسایی]] کرده‌اند:
حکمت یکی از سجایای اخلاقی است، کسی که به این [[فضیلت]] آراسته شود به تبع آن صفت‌ها و سجایای [[نیک]] دیگری نیز پیدا می‌کند. علمای [[اخلاق]] برای حکمت شش اثر [[شناسایی]] کرده‌اند:
# ذکاء: در لغت به معنی تیزهوشی است<ref>راغب اصفهانی، مفردات، ص ۳۳۰؛ محمد بن ابی‌بکر رازی، مختار الصحاح؛ خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲. .</ref> و در اصطلاح اخلاق عبارت است از نیرویی که باعث می‌شود [[انسان]] به سرعت از مقدمات [[استدلال]] به نتیجه برسد<ref>ابن‌میثم، شرح مأة کلمه، ص۲۰.</ref>.
# ذکاء: در لغت به معنی تیزهوشی است<ref>راغب اصفهانی، مفردات، ص ۳۳۰؛ محمد بن ابی‌بکر رازی، مختار الصحاح؛ خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.</ref> و در اصطلاح اخلاق عبارت است از نیرویی که باعث می‌شود [[انسان]] به سرعت از مقدمات [[استدلال]] به نتیجه برسد<ref>ابن‌میثم، شرح مأة کلمه، ص۲۰.</ref>.
# ذکر یا [[تذکر]]: یعنی انسان هرگاه بخواهد چیزی را به یاد بیاورد، به سهولت و آسانی صورت می‌‌گیرد<ref>ابن‌میثم، شرح مأة کلمه، ص۲۰.</ref>.  
# ذکر یا تذکر: یعنی انسان هرگاه بخواهد چیزی را به یاد بیاورد، به سهولت و آسانی صورت می‌‌گیرد<ref>ابن‌میثم، شرح مأة کلمه، ص۲۰.</ref>.  
# [[سرعت فهم]]: به این معنی که برای [[فهم]] یک چیز [[نیازمند]] مکث فراوان نباشد<ref>خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.</ref>.
# سرعت فهم: به این معنی که برای فهم یک چیز [[نیازمند]] مکث فراوان نباشد.
# [[تعقل]]: به این معنی که در بحث و جست و جو از هر حقیقتی به اندازۀ [[شایسته]] دقت کند<ref>خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.</ref>.  
# [[تعقل]]: به این معنی که در بحث و جست و جو از هر حقیقتی به اندازۀ شایسته دقت کند.  
# [[صفای ذهن]]: یعنی نفس بتواند بدون هیچ تشویش و اضطرابی، به نتیجه مطلوب دست پیدا کند<ref>خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.</ref>.
# صفای ذهن: یعنی نفس بتواند بدون هیچ تشویش و اضطرابی، به نتیجه مطلوب دست پیدا کند.
# سهولت [[یادآوری]]: یعنی نفس چنان آماده [[فکر]] باشد که بدون دخالت [[وسوسه]] و خاطره‌های متفرقه به مطلوب خود توجه کند<ref>خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.</ref>.<ref>ر.ک: [[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی ج۱]]، ص۲۹۱-۲۹۲.</ref>
# سهولت [[یادآوری]]: یعنی نفس چنان آماده [[فکر]] باشد که بدون دخالت [[وسوسه]] و خاطره‌های متفرقه به مطلوب خود توجه کند<ref>خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.</ref>.<ref>ر.ک: [[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی ج۱]]، ص۲۹۱-۲۹۲.</ref>



نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۳

حکمت، معرفت و دانشی است که با رساندن انسان به حقیقت اشیاء او را از کارهای سفیهانه و خلاف بازدارد. آیات و روایات زیادی در مورد حکمت وجود دارد که از آن به عنوان خیر کثیر یاد شده است. زمینه حکمت آموزی در گرو طهارت نفس، و راه ماندگاری آن مراعات تقواست. از جمله آثار حکمت: سرعت فهم، تعقل، صفای ذهن و سهولت تعلم است. برخی از موانع آن نیز عبارت‌اند از: موانع فکری مانند: کفر، تعصب، و تقلید؛ موانع قلبی ـ اخلاقی مانند: دنیادوستی، کبر، عجب، طمع، غضب و آرزوی دراز و موانع رفتاری مانند: ظلم، فسق، گناه و تجاوز از حدود الهی.

معناشناسی

حکمت در لغت از ریشه حکم و حکم به معنی بازداشتن است[۱]؛ ولی بازداشتنی که در راستای صلاح و جلوگیری از فساد باشد[۲]. هنگامی که گفته می‌‌شود درباره او چنین حکم کردم، به این معناست که او را از کار خلاف بازداشته‌ای[۳]. حاکم را از آن جهت حاکم می‌گویند که ستمکاران را از ستم باز می‌دارد[۴]. همچنین حکمت به معنی دانش و معرفت است که صاحبش را از کارهای سفیهانه و جاهلانه باز می‌دارد[۵].[۶]

حکمت در اصطلاح به معنای شناخت و معرفت افضل اشیاء به افضل علوم[۷] یا رسیدن به حق از راه علم و عقل است[۸].[۹] البته اصطلاح حکمت در فلسفه و اخلاق هم کاربرد دارد که معنای خاصی برای آن بیان کرده‌اند:

  1. حکمت در اصطلاح علوم عقلی: حکمت در اصطلاح علوم عقلی عبارت است از معرفت حقایق موجودات، چنان که هستند[۱۰]. این تعریف با عبارت‌های مختلفی بیان شده است؛ راغب به نقل از جرجانی می‌گوید: «حکمت عبارت است از دریافت حق با علم و عقل»[۱۱] جرجانی نوشته است: «علم به حقایق اشیا به اندازه توان بشری است» و اضافه کرده: «بر این اساس حکمت یکی از علوم نظری غیر ابزاری است»[۱۲]. از این سخنان استفاده می‌شود منظور از حکمت در این اصطلاح، همان دانشی است که امروزه فلسفه نام دارد[۱۳]. اطلاق واژه حکمت بر این دانش خاص بی‌ارتباط با اطلاق آن بر مجموعه دانش‌های مدون بشری نیست؛ چرا که پیش از پیدایش این اصطلاح خاص، همه دانش‌ها با عنوان حکمت شناخته می‌شدند و حکمت را به دو قسم نظری و عملی تقسیم می‌کردند.
  2. حکمت در اصطلاح اخلاق: حکمت در اصطلاح اخلاق عبارت از حالتی است که از اعتدال قوه عاقله در نفس پیدا می‌شود و فضیلت نفس ناطقه انسانی به شمار می‌رود[۱۴]؛ در واقع حکمت حد وسط افراط و تفریط است. برخی پنداشته‌اند که حکمت در اصطلاح اخلاق، چون از شئون عقل عملی است و حکمت عملی نامیده می‌شود، با حکمت عملی در اصطلاح علوم عقلی یکی است؛ ولی این پندار نادرست است؛ چون حکمت در اصطلاح اخلاق یک صفت نفسانی است که افعال خاصی از آن صادر می‌شود، ولی دراصطلاح علوم عقلی نوعی شناخت و معرفت است.

خلاصه آنکه حکمت عملیه در دو معنی به کار می‌رود:

  1. شناخت اخلاق و سجایای نفس و سیاست‌های خانوادگی و مدنی؛
  2. خلقی نفسانی

حکمت عملی به معنی اول، اصطلاح معقول و قسیم حکمت نظری است و افراطش نیز مانند اصلش فضیلت است و ارزشمند، ولی حکمت عملی به معنی دوم، اصطلاح اخلاقی و خلقی مخصوص است که افراطش نیز همانند تفریطش رذیلت است[۱۵].[۱۶]

بنابراین حکمت معرفت و دانش مطابق با حقیقت است، مرحله‌ای بالاتر از علم که انسان را به حقیقت امور می‌رساند و باطلی در آن راه نداشته باشد. قرآن، پیامبران را آموزگارانِ «علم و حکمت» معرفی می‌کند و لقمان را کسی می‌شناساند که خداوند به او «حکمت» داده بود[۱۷] و به همین سبب او را لقمان حکیم گویند. از آنجا که حکمت نوعی درک و دریافت‌ صحیح و حقیقی است، سخن و کاری که با حق منطبق باشد، «حکیمانه» خوانده می‌شود[۱۸].

حکمت در قرآن

واژه حکمت در آیات زیادی به کار رفته است؛ از منظر قرآن کریم، حکمت خیر فراوانی است که خداوند متعال به بندگان برگزیده‌اش عطا می‌کند: ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۱۹]. درباره حضرت داود می‎فرماید: ﴿وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ[۲۰] و درباره عیسی بن مریم، می‌فرماید: ﴿وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ[۲۱]، همچنین درباره لقمان آمده است: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ[۲۲].

علاوه بر این، طبق برخی از آیات حکمت، بخشی از نیاز معنوی انسان‌هاست که خداوند متعال همراه کتاب بر انبیا نازل کرده است. طبق آیات زیر، خداوند بر آل ابراهیم: ﴿فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[۲۳]، امت اسلام: ﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ[۲۴]، پیامبر اسلام: ﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[۲۵]؛ ﴿ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ[۲۶] و همه پیامبران: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ[۲۷]؛ حکمت نازل کرده است.

از آیات استفاده می‌شود که حکمت برای آموزش به عموم مردم نازل شده و به همین دلیل، خداوند آن را به برگزیدگان خود عطا کرده است. برخی از مصداق‌های نظری و عملی حکمت، در آیات سوره اسراء به این شرح آمده است:‌ پاکی از شرک اعتقادی، یگانه‌پرستی و توحید عملی، احسان و مهربانی به والدین، دادن حق خویشان، مستمندان، و در راه ماندگان، پرهیز از اسراف و تبذیر، مهربانی با مساکین و مستمندان، میانه‌روی در أنفاق، اعتماد بر خدا و خودداری از فرزندکشی، پاکدامنی، احترام به حقوق مالی و پرهیز از تجاوز خائنانه به حقوق مردم، خودداری از رفتارهای تقلیدی ناآگاهانه و پرهیز از تکبر[۲۸]. بنابراین، حکمت از نگاه قرآن عبارت است از مجموعه عقاید حق و عمل به مقتضای آنها[۲۹].

آیاتی که درباره حکمت و پیامبران مطرح شده به سه نکته اشاره دارند: تعلیم حکمت به پیامبران از جانب خداوند است؛ تعلیم حکمت به مردم یکی از ویژگی‌های رسالت پیامبران است و دعوت مردم و تعلیم پیامبران باید با حکمت، یعنی دلیل محکم و استوار همراه باشد، چنانچه می‌فرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۳۰].[۳۱]

پیامبر مأمور به دعوت بر اساس حکمت است: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[۳۲]. ابزار و شیوه‌های دعوت به سوی پروردگار و تبلیغ رسالت عبارت‌اند از: حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن. حکمت حجتی است که حق را نتیجه می‌دهد و هیچ شک، شبهه و ابهامی در آن نیست. موعظه بیانی که نفس به آن نرم می‌شود و باعث رقّت قلب و هدایت‌پذیری آن است. جدال حجتی است که برای دست‌برداشتن یا تضعیف اعتقاداتی که خصم به آن اصرار دارد، ارائه می‌گردد و هدف از آن اثبات حق است، به واسطه مؤاخذه‌کردن خصم به آنچه پذیرفته‌اند؛ لذا در منطق به سه طریق استدلال "برهان"، "خطابه"، "جدل" که ریشه در قرآن دارد، حکمت گفته می‌شود[۳۳].[۳۴]

حکمت در آیینه روایات

براساس روایات حکمت، علوم صحیح نافع و عمل به مقتضای آنهاست و گاهی نیز بر علومی اطلاق می‌شود که از خداوند بر بندگان پس از عمل به آنچه می‌دانند، افاضه می‌شود[۳۵]. روایات زیادی مؤید این مطلب هستند؛ از جمله امام باقر (ع) در تفسیر آیه کریمه ﴿وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۳۶]، فرموده است: «حکمت، شناخت امام و پرهیز از گناهان کبیره است که خداوند در کیفر آنها آتش را مقرر کرده است»[۳۷]. و امام صادق (ع) در تفسیر آیۀ مورد نظر فرمودند: «حکمت، شناخت امام و پرهیز از گناهان کبیره است»[۳۸]. آن حضرت طبق روایت دیگری فرمودند: «حکمت، اطاعت خدا و شناخت امام است»[۳۹] و طبق روایت دیگری فرمودند: «حکمت، عبارت است از شناخت و کسب آگاهی از دین، هر یکی از شما آگاه شود، حیکم است»[۴۰].

روایات متعددی به بیان‌های مختلف بر نیاز انسان به حکمت تصریح و تأکید می‌کنند. در روایتی از جناب لقمان آمده است: «پسرم حکمت بیاموز تا برتری یابی، زیرا حکمت نشانه دین است، بنده را بر آزاده برتری می‌دهد، مسکین را از ثروتمند برتر می‌برد، کوچک را از بزرگ پیش می‌اندازد، مسکین را در جای شاهان می‌نشاند، بر شرافت شریف، سروری سرور و بر عظمت ثروتمند می‌افزاید؛ آدمی‌زاده چگونه فکر می‌کند که کار دین و دنیایش بدون حکمت فراهم شود، در حالی که خداوند متعال کار دنیا و آخرت را جز با حکمت فراهم نمی‌کند»[۴۱]. رسول خدا (ص) می‌فرماید: «انسان اگر یک کلمه از حکمت بیاموزد برای او از دنیا و هر چه در آن است بهتر است»[۴۲]، امیرالمؤمنین (ع) درباره فراگیری حکمت می‌فرماید: «حکمت را بگیرید اگر چه از مشرکان باشد»[۴۳] و امام صادق (ع) درباره نعمت حکمت می‌فرماید: «خداوند به هیچ یک از بندگانش نعمتی سرتر، بزرگ‌تر، بالاتر، سترگ‌تر و زیباتر از حکمت نداده است»[۴۴].[۴۵]

ارزش حکمت در نگاه امام علی (ع) تا آنجاست که حکمت را گم شده مؤمن می‌دانند و سفارش می‌کند آن را در هر جا، حتی اگر از منافق باشد باید فراگیرد، چرا که قلب مؤمن جایگاه شایسته حکمت است[۴۶].[۴۷] اگر حکمت در زندگی افراد جاری نشود، گویی افراد در دوران جاهلیّت به‌سر می‌برند. آنها زندگی همراه با خشونت دارند و هرگز لطافت و رحمت در زندگی‌شان راهی نخواهد داشت[۴۸]. انسانی که نور حکمت دلش را روشن نکرده، همچون چارپایانی ماند که امیدی به خیرشان نیست، بلکه از شر آنها نیز ایمنی نخواهد بود[۴۹].

اقسام حکمت

حکمت بر دو قسم است: نظری و عملی.

  1. حکمت در بُعد نظری شامل هست‌ها و نیست‌ها و شناخت اشیاست همانطور که هستند و در نهایت به حصول ایمان می‌انجامد[۵۰]. در واقع حکمت جهان‌بینی نیست؛ چرا که جهان‌بینی تفسیر کلی نظام آفرینش، یا شناخت اجمالی است که انبیا در اولین اقدام خود ﴿يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ[۵۱]، به انسان می‌آموزند؛ ولی آموزش حکمت، آخرین مرحله هدایت است که انبیا پس از همه مراحل آن را به پیروان خود آموزش می‌دهند[۵۲]. همچنین نگاه سطحی به همه پدیده‌ها نیست که در این صورت برای فراگیری آن به پیامبران نیاز نیست، حکمت، جهان‌یابی و پی بردن به حقیقت عالم وجود است. خردمندانی که از حکمت برخوردارند، در ورای تمامی مظاهر و نشانه‌ها، وجود مقدس حق را می‌بیند. حکمت، شناخت تفصیلی از حقیقت موجودات است.
  2. حکمت در بُعد عملی شامل شناخت بایدها و نبایدها و آگاهی از این است که اعمال آدمی در چه شرایطی نیک یا شر است و در نهایت باعث بروز عمل صالح و زندگی پاک می‌شود. به عبارت دیگر حکمت در بُعد عملی عمل کردن به مقتضای چنین معرفتی است[۵۳].

شرایط فراگیری حکمت

برای فراگیری حکمت، دو شرط اساسی وجود دارد: نخست آنکه حکمت تنها از کسانی فراگرفتنی است که خود، این راه را طی کرده و از زلال حکمت الاهی نوشیده باشند. از آنجا که حکمت، عطیۀ الاهی است، تنها بندگان برگزیده از آن بهره‌مند شده‌اند، پیامبران در صدر مردان برگزیده جای دارند؛ بنابراین انبیای الاهی بزرگ‌ترین حکمای حقیقی و برترین معلمان حکمت الاهی بوده[۵۴] و انسان در هر دوره، برای برخورداری از این چشمه جوشان فیض الاهی چاره‌ای جز پیروی از ایشان ندارد. شرط دیگر فراگیری حکمت، آمادگی زمینه است. رذیلت‌های اخلاقی که انسان بر اثر وسوسۀ مدام شیاطین به آنها دچار می‌شود، از سپاهیان جهل و فضیلت‌های اخلاقی از سپاهیان عقل‌اند[۵۵]. بنابراین برای تهذیب باید سپاهیان عقل و سپاهیان جهل را شناخت. از دیدگاه قرآن، تزکیه اخلاق زیربنا و اصل است؛ کسانی که خود را تزکیه نکنند به شناخت حقیقی دست نمی‌یابند. از این رو قرآن کریم در طرح هدایتی پیامبران، تعلیم حکمت را پس از تزکیه قرار داده است؛ ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[۵۶].

برخی از روایات به مقدمه فراگیری حکمت اشاره دارند، مانند: امام کاظم (ع) می‌فرماید: «کشت در زمین نرم می‌روید نه در زمین سخت، همچنین است حکمت در قلب متواضع ساکن می‌شوند نه در قلب متکبر سرکش»[۵۷] و امام هادی (ع) می‌فرماید: «حکمت، در نفس انسان‌های فاسد اثر نمی‌کند»[۵۸].

حکمت نه تنها متوقف بر تهذیب و طهارت نفس است؛ بلکه نتیجه قطعی و حتمی آن نیز هست، چنانچه رسول خدا (ص) می‌فرماید: «هر بنده‌ای چهل روز برای خدا خالصانه عمل کند، چشمه‌های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می‌شود»[۵۹]. بالاتر اینکه حتی اگر کسی به مقام حکمت برسد، راه ماندگاری در آن مقام و جلوگیری از سقوط و حرکت قهقرایی نیز مراعات طاعت و تقواست. از جناب لقمان روایت شده است: «حکمت بدون طاعت مثل جسد بدون جان (خون) با زمین بدون آب است. جسد بدون جان (خون) و زمین بدون آب راست نیاید و چنین است حکمت بدون طاعت»[۶۰].[۶۱]

آثار حکمت

حکمت یکی از سجایای اخلاقی است، کسی که به این فضیلت آراسته شود به تبع آن صفت‌ها و سجایای نیک دیگری نیز پیدا می‌کند. علمای اخلاق برای حکمت شش اثر شناسایی کرده‌اند:

  1. ذکاء: در لغت به معنی تیزهوشی است[۶۲] و در اصطلاح اخلاق عبارت است از نیرویی که باعث می‌شود انسان به سرعت از مقدمات استدلال به نتیجه برسد[۶۳].
  2. ذکر یا تذکر: یعنی انسان هرگاه بخواهد چیزی را به یاد بیاورد، به سهولت و آسانی صورت می‌‌گیرد[۶۴].
  3. سرعت فهم: به این معنی که برای فهم یک چیز نیازمند مکث فراوان نباشد.
  4. تعقل: به این معنی که در بحث و جست و جو از هر حقیقتی به اندازۀ شایسته دقت کند.
  5. صفای ذهن: یعنی نفس بتواند بدون هیچ تشویش و اضطرابی، به نتیجه مطلوب دست پیدا کند.
  6. سهولت یادآوری: یعنی نفس چنان آماده فکر باشد که بدون دخالت وسوسه و خاطره‌های متفرقه به مطلوب خود توجه کند[۶۵].[۶۶]

موانع حکمت

حکمت حقیقت علم است که به انسان و دانسته‌هایش ارزش می‌دهد ولی ممکن است موانعی بر سر راه آن قرار گیرد که عبارت‌اند از:

موانع فکری

  1. کفر: کفر مهم‌ترین مانع فکری و اعتقادی حکمت است، زیرا ایمان به خدا منشأ رشد و هدایت انسان است، چنانچه قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ[۶۷] و در حدیثی از رسول خدا (ص) آمده است: «خداوند حکمت را به عنوان نور اسلام قرار داده است»[۶۸]. از حضرت عیسی (ع) نیز روایت شده است که فرمودند: «حکمت، روشنایی هر قلبی است»[۶۹]. حکمت، نور است و کفر تاریکی و اجتماع نور و ظلمت ممکن نیست، حکمت، نور اسلام است و اسلام در برابر کفر است. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۷۰]
  2. تعصب: یکی دیگر از موانع فکری حکمت، تعصب است. تعصب به این معنی است که انسان بدون توجه به حق و باطل بر یک مطلب پافشاری کند. تعصب، انصاف و حق جویی را در قلب می‌کشد و جور و ستم را جایگزین می‌کند. تعصب قوه فهم و ادراک را خاموش می‌کند. به همین دلیل امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل می‌فرماید: «هرکس به اندازه یک دانه خردل تعصب در دل داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با اعراب جاهلی محشور می‌کند»[۷۱].
  3. تقلید مانع فکری دیگری برای حکمت است. منظور از تقلید این است که انسان گفتار دیگری را بدون دلیل و شاهد بپذیرد[۷۲]. سیره و روش انسان‌ها در زندگی اجتماعی این است که در مواردی انسان خود نمی‌تواند احاطه علمی پیدا کند، از کسانی که در آن زمینه آگاهی دارند، پیروی می‌کند. این پیروی به اصطلاح از قبیل رجوع جاهل به عالم است و از نظر عقل پسندیده. عقل در عین حال که رجوع جاهل به عالم را می‌پسندد، رجوع جاهل به جاهل را نکوهش می‌کند[۷۳]. یکی از مهم‌ترین موانع پیروی مشرکان از پیامبران الاهی، این بود که ایشان با پیروی از پدران و پیشینیان، راه فهم و درک آیات و حکم الاهی را بر خویش می‌بستند. قرآن کریم در موارد زیادی ایشان را به خاطر پیروی بی‌دلیل از پدران و نیاکان خود سرزنش نموده است. از جمله می‌فرماید: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ[۷۴].[۷۵]

موانع قلبی ـ اخلاقی

رذیلت‌های اخلاقی به طور کلی موجب انحراف نفس از حالت طبیعی می‌شوند و قلب انسان را که به طور فطری آماده پذیرش نور حکمت است، تاریک می‌کنند. امام هادی (ع) می‌فرماید: «حکمت در جان‌های فاسد اثر نمی‌کند»[۷۶] از حضرت عیسی (ع) روایت است: «مَشک در صورتی می‌تواند ظرف عسل باشد که سوراخ نباشد، بوی بد ندهد و خشکیده نباشد، قلب آدمی نیز در صورتی می‌تواند حکمت را در خود نگه دارد که با شهوات پاره، با طمع آلوده و با غوطه در نعمت‌ها سخت نشده باشد»[۷۷]. تعدادی از رذیلت‌ها که در روایات به طور خاص به عنوان مانع حکمت یاد شده، عبارت است از:

  1. دنیادوستی: دنیادوستی به معنی تعلق خاطر و وابستگی به دنیا، ریشه تمامی بدی‌ها و آغاز همه فتنه‌ها و از موانع فهم و حکمت است. حضرت علی (ع) می‌فرماید: «به خاطر دنیا دوستی است که گوش‌ها از شنیدن حکمت کر و قلوب از دیدن نور بصیرت کور شده‌اند»[۷۸].
  2. کبر: کبر به معنی اعتماد بر خودبرتربینی، آفت عقل و مانع پیدایش حکمت است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «بدترین آفت عقل، کبر است»[۷۹] امام باقر (ع) می‌فرماید: «هیچ‌گاه کبر به قلب انسان داخل نمی‌شود مگر آنکه عقلش به همان میزان چه کم باشد چه زیاد، ناقص می‌شود»[۸۰] امام کاظم (ع) می‌فرماید: «کشت در زمین نرم می‌روید نه بر روی سنگ صاف؛ همین‌طور است حکمت در قلب انسان فروتن ساکن می‌شود نه در قلب انسان‌های متکبر سرکش»[۸۱].
  3. عُجب: عُجب یا خودپسندی عبارت است از اینکه انسان عملی را که انجام داده، بزرگ بشمرد و بر آن تکیه کند و فراموش کند که این عمل، نعمتی است که خدا بر او ارزانی داشته است[۸۲]. در این حال است که انسان به عمل خود افتخار می‌کند و احساس می‌کند همه حقوق خدا را ادا کرده است[۸۳]. عُجب، دشمن عقل انسان است، امام علی (ع) می‌فرماید: «خودپسندی عقل را تباه می‌کند»[۸۴].
  4. طمع: طمع یکی از شاخه‌های دنیادوستی و به معنی انتظار و توقع مال از دیگران است. کسی که انتظار دارد مردم از اموال خود به او بدهند، طمع‌کار است[۸۵]. امام صادق (ع) فرمودند: «طمع، ایمان را از قلب بیرون می‌کند»[۸۶]؛ طمع آفت عقل و مانع حکمت است؛ امام علی (ع) در این باره می‌فرماید: «عقل‌ها بیشتر هنگامی به زمین می‌خورند که طمع فعال می‌شود»[۸۷]. از این سخن شریف، استفاده می‌شود ظهور طمع در نفس آدمی باعث تعطیل قوه عاقله می‌شود؛ بنابراین، طبیعی است که از پیدایش حکمت جلوگیری کند. رسول گرامی اسلام (ص) می‌فرماید: «طمع حکمت را از قلوب دانشمندان می‌برد»[۸۸]، چرا که به تعبیر حضرت عیسی (ع)، طمع قلب را آلوده می‌کند[۸۹] و قلب آلوده صلاحیت نگهداری حکمت را ندارد.
  5. غضب: خشم مساوی با عدم تعادل روحی است، هنگامی که آتش غضب در نفس آدمی شعله می‌کشد، اولین کارکرد آن تعطیلی قوه عاقله است. به همین دلیل است که امیرالمؤمنین (ع) غضب را از شعبه‌های جنون و اصل حماقت شمرده است و می‌فرماید: «خشم نوعی دیوانگی است، چون صاحبش پشیمان می‌شود و اگر پشیمان نشود دیوانگیش پابرجاست»[۹۰]. بنابراین انسان خشمناک به طور کلی از نیروی اندیشه و تعقل محروم است و با این وصف نمی‌تواند حکمت به دست آورد. خشم نه تنها مانع کسب حکمت، بلکه مانع بهره وری از آن نیز می‌شود. امام صادق (ع) می‌فرماید: «خشم، قلب انسان حکیم را از بین می‌برد»[۹۱]. از این سخن شریف استفاده می‌شود انسان حتی اگر حکمتی اندوخته باشد، به هنگام خشم نمی‌تواند از آن بهره‎مند شود. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «قلبی که به بیماری غضب یا شهوت گرفتار است از حکمت بهره‌ای نمی‌برد»[۹۲].
  6. آرزوی دراز: آرزوی دراز از شعب دنیادوستی است؛ انسان را از حقایق دور و با خیالات سرگرم می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ[۹۳] آرزوی دراز، قلب را کور، نور تفکر را خاموش و نیروی عاقله را سرگرم و مشغول می‌کند؛ چنانکه گویی اصلا عقلی در وجود آدمی نیست. نیروی یادآوری و تذکر را از انسان می‌گیرد به طوری که موقعیت خویش را فراموش می‌کند و چنان او را دچار غفلت می‌کند که لغزیدنش در هر ورطه‌ای، دور از انتظار نخواهد بود. رسول خدا (ص) می‌فرماید: «کسی که به دنیا روی آورد و آرزوهای دراز کند، به همان میزان که به دنیا روی آورده، خداوند قلبش را کور می‌کند»[۹۴] همچنین امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید: «آرزو عقل را سرگرم و یاد را فراموش می‌کند»[۹۵]آرزو انسان را به سوی غفلت پیش می‌برد[۹۶].[۹۷]

موانع رفتاری

انسان‌های غیر مهذب از حکمت بهره‌ای نمی‌برند. بروز رفتارهایی که شرع مقدس، ما را از آن بازداشته، همان‌طور که نشانه ناپاکی نفس از رذیلت‌های اخلاقی است، در تعامل با نفس موجب استحکام ریشۀ ناپاکی در جان آدمی نیز می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[۹۸] رسول خدا (ص) می‌فرماید: «گاهی بنده گناهی می‌کند و به خاطر آن دانشی را که پیش‌تر فراگرفته، فراموش می‌کند»[۹۹]. از استغفارهای امامان (ع) نیز استفاده می‌شود برخی گناهان موجب مرگ قلب می‌شوند و به طور کلی باب حکمت را به روی انسان می‌بندند. یکی از چیزهایی که حضرت علی (ع) به خاطر آن از خدا طلب آمرزش می‌کرد، گناهان کشنده قلب است: «خدایا من از تو پوزش می‌خواهم به خاطر هر گناهی که قلب را می‌میراند»[۱۰۰].

در قرآن کریم علاوه بر این، عناوین عام دیگری مثل اسراف، ظلم و فسق و تعدی که بر گناه و تجاوز از حدود الاهی از موانع هدایت پذیری و گمراهی به شمار آمده‌اند[۱۰۱]. تجاوز از حدود الاهی سبب بسته شدن دل به روی حقایق و معارف است، قرآن کریم می‌فرماید: ﴿كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ[۱۰۲].

برخی رفتارهای خاص نیز در روایات به عنوان مانع حکمت شمرده شده‌اند مانند:

  1. بیهودگی: امام علی (ع) می‌فرماید: «هرکس لهو و بیهودگی‌اش زیاد شود، احمق می‌شود»[۱۰۳].
  2. پرخوری: پرخوری یکی از رفتارهای ناشایست و در عین حال شایع است. از مهم‌ترین پیامدهای پرخوری، بسته شدن مجاری فهم و درک انسان و خاموشی چراغ حکمت در وجود آدمی است. رسول خدا (ص) می‌فرماید: «پرخوری نکنید که نور معرفت در قلوب‌تان خاموش می‌شود»[۱۰۴] همچنین می‌فرماید: «پرخوری نکنید که نور حکمت در سینه‌هاتان خاموش می‌شود»[۱۰۵].
  3. هم‌نشینی با ثروتمندان: هم‌نشینی با ثروتمندان از عوامل مرگ قلب شمرده شده است[۱۰۶]. رسول خدا (ص) می‌فرماید: «هم‌نشینی با ثروتمندان قلب را می‌میراند»[۱۰۷].[۱۰۸]

منابع

پانویس

  1. احمد ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۹۱؛ سعید الخوری شرتونی، اقرب الموارد؛ احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر ج۲، ص ۱۴۵.
  2. راغب اصفهانی، مفردات ص ۲۴۸.
  3. احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر ج۲، ص ۱۴۵.
  4. ابن‌منظور، لسان العرب ج ۱۲ ص ۱۴۰.
  5. احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر؛ احمد ابن فارس، معجم مقائیس اللغة ج۲، ص۹۱.
  6. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی ج۱، ص۲۸۱-۲۸۲.
  7. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۴۰.
  8. احمد بن یوسف سمین حلبی، عمدة الحفاظ، ج۱، ص۵۰۸.
  9. ر.ک: نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۲۳۹-۲۴۰.
  10. مرتضی مطهری، روش رئالیسم، ج۱، ص۵۳ (مقاله دوم)؛ راغب اصفهانی، مفردات ص ۲۴۸.
  11. راغب اصفهانی، مفردات ص ۲۴۸.
  12. جرجانی، تعریفات، ص۳۰.
  13. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۰-۹۱.
  14. احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص۴۰.
  15. محمد حیدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، ج۱، ص۱۱۶.
  16. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی ج۱، ص۲۸۳-۲۸۴.
  17. ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ«و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  18. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۰-۹۱.
  19. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  20. «و خداوند به وی پادشاهی و فرزانگی ارزانی داشت» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
  21. «و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد» سوره آل عمران، آیه ۴۸.
  22. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  23. «بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  24. «و نعمت خدا را بر خود و آنچه را كه از كتاب و حكمت بر شما نازل كرده و به [وسيله‏] آن به شما اندرز مى دهد، به ياد آوريد» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
  25. «و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  26. «این (بخشی) از آن حکمت است که پروردگارت به تو وحی کرده است» سوره اسراء، آیه ۳۹.
  27. «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم» سوره آل عمران، آیه ۸۱.
  28. سوره اسراء، آیه: ۳۰-۳۸.
  29. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی ج۱، ص۲۸۴-۲۸۶.
  30. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  31. ر.ک: سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱، ص ۴۶۵.
  32. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  33. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۳۷۱-۳۷۲.
  34. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۲۳۹-۲۴۰.
  35. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۷، ص۲۶۸.
  36. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  37. «مَعْرِفَةُ اَلْإِمَامِ وَ اِجْتِنَابُ اَلْکَبَائِرِ اَلَّتِی أَوْجَبَ اَللَّهُ عَلَیْهَا اَلنَّارَ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۲۴، ص۸۶؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۵۱.
  38. «مَعْرِفَةَ اَلْإِمَامِ وَ اِجْتِنَابَ اَلْکَبَائِرِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۲۸۴.
  39. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۴، ص۸۶؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۵۱.
  40. «اَلْحِکْمَةُ اَلْمَعْرِفَةُ وَ اَلتَّفَقُّهُ فِی اَلدِّینِ فَمَنْ فَقُهَ مِنْکُمْ فَهُوَ حَکِیمٌ»؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۵۱؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۴، ص۸۶.
  41. «یَا بُنَیَّ تَعَلَّمِ الْحِکْمَةَ تَشَرَّفْ فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَدُلُّ عَلَی الدِّینِ وَ تُشَرِّفُ الْعَبْدَ عَلَی الْحُرِّ وَ تَرْفَعُ الْمِسْکِینَ عَلَی الْغَنِیِّ وَ تُقَدِّمُ الصَّغِیرَ عَلَی الْکَبِیرِ وَ تُجْلِسُ الْمِسْکِینَ مَجَالِسَ الْمُلُوکِ وَ تَزِیدُ الشَّرِیفَ شَرَفاً وَ السَّیِّدَ سُودَداً وَ الْغَنِیَّ مَجْداً وَ کَیْفَ یَظُنُّ ابْنُ آدَمَ أَنْ یَتَهَیَّأَ لَهُ أَمْرُ دِینِهِ وَ مَعِیشَتِهِ بِغَیْرِ حِکْمَةٍ وَ لَنْ یُهَیِّئَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِالْحِکْمَةِ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۲۱۹.
  42. «کلمة من الحکمة یتعلمها الرجل خیر له من الدنیا وما فیها»؛ نمازی شاهرودی، مستدرک سفینة البحار، ج۲، ص۳۵۵؛ محمودی، نهج السعادة، ج۷، ص۳۴۳.
  43. «خُذُوا اَلْحِکْمَةَ وَ لَوْ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص۹۷.
  44. «مَا أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَی عَبْدٍ مِنْ عِبَادِهِ نِعْمَةً أَنْعَمَ وَ أَعْظَمَ وَ أَرْفَعَ وَ أَجْزَلَ وَ أَبْهَی مِنَ اَلْحِکْمَةِ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۲۱۶.
  45. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی ج۱، ص۲۸۶-۲۸۸.
  46. «خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّی کَانَتْ، فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ، فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ حَتَّی تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَی صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِنِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۷۷.
  47. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۰۰- ۳۰۱.
  48. «لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِکْمَةِ وَ لَمْ یَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ فَهُمْ فِی ذَلِکَ کَالْأَنْعَامِ السَّائِمَةِ وَ الصُّخُورِ الْقَاسِیَةِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷.
  49. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۰۱.
  50. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۰۱.
  51. «آیات وی را بر آنان می‌خواند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  52. بهایی، مفتاح الفلاح، ص۲۸۹؛ محمد صالح مازندرانی، شرح أصول کافی، ج۳، ص۸۳.
  53. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی ج۱، ص۲۸۸-۲۹۱؛ دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۰۱.
  54. سوره آل عمران، آیه۴۸؛ سوره نساء، آیه۱۱۳؛ سوره مائده، آیه۱۱۰؛ سوره اسراء، آیه ۳۹.
  55. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۱۵.
  56. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد» سوره جمعه، آیه ۲.
  57. «إِنَّ اَلزَّرْعَ یَنْبُتُ فِی اَلسَّهْلِ وَ لاَ یَنْبُتُ فِی اَلصَّفَا فَکَذَلِکَ اَلْحِکْمَةُ تَعْمَرُ فِی قَلْبِ اَلْمُتَوَاضِعِ وَ لاَ تَعْمَرُ فِی قَلْبِ اَلْمُتَکَبِّرِ اَلْجَبَّارِ»؛ حسن بن علی ابن شعبه بحرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۹۶.
  58. «اَلْحِکْمَةُ لاَ تَنْجَعُ فِی اَلطِّبَاعِ اَلْفَاسِدَةِ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۵، ص۳۷۰.
  59. «مَنْ أَخْلَصَ اَلْعِبَادَةَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ اَلْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ»؛ علی بن حسین صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۷۴؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۷، ۲۴۲.
  60. «مَثَلُ اَلْحِکْمَةِ بِغَیْرِ طَاعَةٍ مَثَلُ اَلْجَسَدِ بِلاَ نَفْسٍ أَوْ مَثَلُ اَلصَّعِیدِ بِلاَ مَاءٍ وَ لاَ صَلاَحَ لِلْجَسَدِ بِغَیْرِ نَفْسٍ وَ لاَ لِلصَّعِیدِ بِغَیْرِ مَاءٍ وَ لاَ لِلْحِکْمَةِ بِغَیْرِ طَاعَةٍ»؛ ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۲۱۴.
  61. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی ج۱، ص۲۸۸-۲۹۱.
  62. راغب اصفهانی، مفردات، ص ۳۳۰؛ محمد بن ابی‌بکر رازی، مختار الصحاح؛ خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.
  63. ابن‌میثم، شرح مأة کلمه، ص۲۰.
  64. ابن‌میثم، شرح مأة کلمه، ص۲۰.
  65. خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.
  66. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی ج۱، ص۲۹۱-۲۹۲.
  67. «و هر کس به خداوند ایمان آورد (خداوند) دلش را راهنمایی می‌کند» سوره تغابن، آیه ۱۱.
  68. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۳، ص۴۶.
  69. «إِنَّ اَلْحِکْمَةَ نُورُ کُلِّ قَلْبٍ»؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۵۱۲.
  70. «خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  71. «مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیَّةٍ بَعَثَهُ اَللَّهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ مَعَ أَعْرَابِ اَلْجَاهِلِیَّةِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۰۸.
  72. فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۰.
  73. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۵۷.
  74. «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید می‌گویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمی‌یافته و راه به جایی نمی‌برده‌اند، (باز از پدرانشان پیروی می‌کنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰.
  75. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی ج۱، ص۲۹۵-۲۹۷.
  76. «اَلْحِکْمَةُ لاَ تَنْجَعُ فِی اَلطِّبَاعِ اَلْفَاسِدَةِ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۵، ص۳۷۰.
  77. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۵۰۴.
  78. «لِحُبِّ اَلدُّنْیَا صَمَتَ اَلْأَسْمَاعُ عَنْ سِمَاعِ اَلْحِکْمَةِ وَ عَمِیَتِ اَلْقُلُوبُ عَنْ نُورِ اَلْبَصِیرَةِ»؛ محمد بن مرتضی فیض کاشانی، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج۶، ص۲۲۸.
  79. شَرُّ آفَاتِ اَلْعَقْلِ اَلْکِبْرُ"؛ میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۷۵، ص۱۸۶.
  80. «مَا دَخَلَ قَلْبَ اِمْرِئٍ شَیْءٌ مِنَ اَلْکِبْرِ إِلاَّ نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ مِثْلَ مَا دَخَلَهُ مِنْ ذَلِکَ قَلَّ ذَلِکَ أَوْ کَثُرَ»؛ حسین بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۹۶.
  81. «إِنَّ اَلزَّرْعَ یَنْبُتُ فِی اَلسَّهْلِ وَ لاَ یَنْبُتُ فِی اَلصَّفَا فَکَذَلِکَ اَلْحِکْمَةُ تَعْمَرُ فِی قَلْبِ اَلْمُتَوَاضِعِ وَ لاَ تَعْمَرُ فِی قَلْبِ اَلْمُتَکَبِّرِ اَلْجَبَّارِ»؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحت العقول عن آل الرسول، ص۳۹۶.
  82. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۹، ص۳۰۸؛ محمدامین زین‌الدین، حکمة التقوی، ج۱، ص۳۸۷.
  83. سید محمدباقر صدر، الفتاوی الواضحة، ص۵۴.
  84. «اَلْعُجْبُ یُفْسِدُ اَلْعَقْلَ»؛ جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، تصحیح سید جلال‌الدین محدث، ج۱، ص۱۸۹.
  85. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۲، ص۱۰۶.
  86. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۵.
  87. «أَکْثَرُ مَصَارِعِ اَلْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ اَلْمَطَامِعِ»؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۵۰۴.
  88. «الطّمع‏ یذهب الحکمة من قلوب‏ العلماء»؛ نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول (ص))، ص۵۶۰.
  89. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۵۰۴.
  90. «اَلْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ اَلْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا یَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکَمٌ»؛ نهج البلاغه، شریف رضی، حکمت ۲۵۵؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۶۲.
  91. «اَلْغَضَبُ مَمْحَقَةٌ لِقَلْبِ اَلْحَکِیمِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۲۰۵.
  92. «غیر منتقع بالحکمة عقل معلول بالغضب و الشهوة»؛ جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و دررآمدی، تصحیح سید جلال‌الدین محدث، ج۴، ص۳۸۰.
  93. «آنان را واگذار تا بخورند و بهره گیرند و آرزو سرگرمشان دارد» سوره حجر، آیه ۳.
  94. «وَ مَنْ يَرْغَبْ فِي الدُّنْيَا فَطَالَ فِيهَا أَمَلُهُ أَعْمَى اللَّهُ قَلْبَهُ عَلَى قَدْرِ رَغْبَتِهِ فِيهَا»؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۶۰.
  95. «أَنَّ اَلْأَمَلَ یُسْهِی اَلْعَقْلَ وَ یُنْسِی اَلذِّکْرَ»؛ نهج البلاغه، شریف رضی، خطبه ۸۶.
  96. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۱۵۲.
  97. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی ج۱، ص۲۹۷-۳۰۱.
  98. «نه چنین است؛ بلکه آنچه می‌کرده‌اند بر دل‌هاشان زنگار بسته است» سوره مطففین، آیه ۱۴.
  99. «إِنَّ اَلْعَبْدَ لَیُذْنِبُ اَلذَّنْبَ فَیَنْسَی بِهِ اَلْعِلْمَ اَلَّذِی کَانَ قَدْ عَلِمَهُ»؛ احمد بن فهد حلی، عدة الداعی، ص۱۹۷.
  100. «اَللَّهُمَّ أَنِّی أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یُمِیتُ اَلْقَلْبَ»؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۸۴، ص۳۳۴.
  101. سوره ابراهیم، آیه ۲۷.
  102. «بدین‌گونه بر دل تجاوزگران مهر می‌نهیم» سوره یونس، آیه ۷۴.
  103. «مَنْ کَثُرَ لَهْوُهُ اُسْتُحْمِقَ»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۳۰.
  104. «لاَ تَشْبَعُوا فَیُطْفَأَ نُورُ اَلْمَعْرِفَةِ مِنْ قُلُوبِکُمْ»؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۴۵۷؛ میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۲۱۸؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۵۰.
  105. «لا تشبعوا فیطفأ نور الحکمة من صدورکم»؛ متقی هندی، کنزالعمال ج۱۵، ص۸۷۵.
  106. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۶۴۱؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۵۱.
  107. «الجلوس مع الاغنیا یمیت القلب»؛ سید عبدالله جزائری، التفحة السنیة، ص۳۳۱.
  108. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی ج۱، ص۳۰۱-۳۰۵.