*باید توجه داشت، از مجموع کتب متأخر و معاصری که از [[خراسان]] یاد کردهاند، استفاده میشود، مؤلفان آنها چنین عنوان و نشانهای را از برخی [[احادیث]] مربوط به [[خراسان]] یا غیر آن برداشت کرده و آن را رواج دادهاند وگرنه در [[احادیث]] [[علائم]]، چنین شهرتی وجود ندارد و یکی دو [[روایت]] [[نقل]] شده هم برای استناد به آن کافی نیست. به نظر میرسد [[خراسانی]]، عنوانی است که از [[احادیث]] مربوط به [[خراسان]] و مشرق [[زمین]] و مردی که همراه اهل [[خراسان]] [[قیام]] میکند، انتزاع شده و در واقع، متأخران با استفاده از مضمون [[احادیث]]، چنین عنوانی را پدید آوردهاند.<ref>ر.ک. [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[دانشنامهٔ امام مهدی (کتاب)|دانشنامهٔ امام مهدی]]، ج ۷، ص ۴۴۷ ـ ۴۴۸</ref> [[شاهد]]، آنکه در کتاب "معجم [[احادیث]] المهدی" ـ که منبعی برای کتب معاصر به شمار میرود ـ مکرر از [[خراسانی]] نام برده شده؛ اما به احادیثی ارجاع شده که نامی از [[خراسانی]] و حتی مردی از [[خراسان]] در آنها نیست. مثلًا در فهرست این کتاب میخوانیم: "روایتی که میگوید آمدن [[خراسانی]] و [[شعیب]] ۷۲ [[ماه]] [[پیش از ظهور]] [[مهدی]] است<ref>معجم أحادیث المهدی، ج ۲، ص ۵۰۳</ref> آنگاه به خبری از کتاب [[الفتن]] [[نعیم بن حماد]] آدرس میدهد که میگوید: {{متن حدیث|"تَخْرُجُ رَایَةً سَوْدَاءُ لِبَنِی الْعَبَّاسِ، ثُمَّ تَخْرُجُ مِنَ خُرَاسَانَ أُخْرَی سَوْدَاءَ، قلانسهم سُودُ، وَ ثِیَابِهِمْ بَیْضَ، عَلَی مقدّمتهم رَجُلُ یُقَالُ لَهُ: شُعَیْبُ بْنِ صَالِحٍ... یَکُونُ بَیْنَ خُرُوجُهُ وَ بَیْنَ أَنْ یُسَلِّمَ الْأَمْرِ لِلْمَهْدِیِّ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ شَهْراً"}}<ref>الفتن، ج ۱، ص ۱۸۸، معجم أحادیث المهدی، ج ۱، ص ۳۹۷</ref> مورد دیگری که در معجم از او به [[خراسانی]] تعبیر شده،<ref>معجم أحادیث المهدی، ج ۲، ص ۵۰۳: {{متن حدیث|"قَدْ یَکُونُ الْحَارِثِ الْمَذْکُورِ فِی بَعْضِ الرِّوَایَاتِ هُوَ نَفْسِ الْخُرَاسَانِیِّ"}}</ref> مردی از [[ماوراء النهر]] است: {{متن حدیث|یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وَرَاءِ النَّهَرِ یُقَالُ لَهُ الْحَارِثُ}}<ref>سنن ابی داود، ج ۲، ص ۳۱۱، ح ۴۲۹۰، الملاحم ابن منادی، ص ۱۸۵، به نقل از آن، معجم أحادیث المهدی، ج ۱، ص ۳۹۶</ref> در مجموع از این کتاب و کتاب عصر الظهور ـ که در آن هم نام [[خراسانی]] زیاد آمده است ـ استفاده میشود نویسندۀ آن دو، [[صاحب]] [[پرچمهای سیاه خراسان]] را همان [[خراسانی]] دانستهاند حال آنکه احادیثی که به آنها [[استدلال]] شده، اولًا به صراحت نامی از [[خراسان]] نبرده و ثانیاً قابل قبول نیست؛ زیرا منبع آن [[الفتن]] [[نعیم بن حماد]] است و بسیاری از این [[احادیث]] از [[معصوم]] صادر نشده است.<ref>ر.ک. [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[دانشنامهٔ امام مهدی (کتاب)|دانشنامهٔ امام مهدی]]، ج ۷، ص ۴۴۷ ـ ۴۴۸</ref> یعنی آنچه در [[روایات]] وجود دارد سخن از [[خراسان]] و پرچمهای سیاهی است که از آن منطقه میآید و این موضوع هم تنها در دو روایتی وجود دارد که [[سند]] هر دو [[روایت]] ضعیف است.<ref>ر.ک. [[مصطفی صادقی|صادقی، مصطفی]]؛ [[تحلیل تاریخی نشانههای ظهور (کتاب)|تحلیل تاریخی نشانههای ظهور]]، ص ۲۱۸ ـ ۲۱۹</ref>
*باید توجه داشت، از مجموع کتب متأخر و معاصری که از [[خراسان]] یاد کردهاند، استفاده میشود، مؤلفان آنها چنین عنوان و نشانهای را از برخی [[احادیث]] مربوط به [[خراسان]] یا غیر آن برداشت کرده و آن را رواج دادهاند وگرنه در [[احادیث]] [[علائم]]، چنین شهرتی وجود ندارد و یکی دو [[روایت]] [[نقل]] شده هم برای استناد به آن کافی نیست. به نظر میرسد [[خراسانی]]، عنوانی است که از [[احادیث]] مربوط به [[خراسان]] و مشرق [[زمین]] و مردی که همراه اهل [[خراسان]] [[قیام]] میکند، انتزاع شده و در واقع، متأخران با استفاده از مضمون [[احادیث]]، چنین عنوانی را پدید آوردهاند.<ref>ر.ک. [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[دانشنامهٔ امام مهدی (کتاب)|دانشنامهٔ امام مهدی]]، ج ۷، ص ۴۴۷ ـ ۴۴۸</ref> [[شاهد]]، آنکه در کتاب "معجم [[احادیث]] المهدی" ـ که منبعی برای کتب معاصر به شمار میرود ـ مکرر از [[خراسانی]] نام برده شده؛ اما به احادیثی ارجاع شده که نامی از [[خراسانی]] و حتی مردی از [[خراسان]] در آنها نیست. مثلًا در فهرست این کتاب میخوانیم: "روایتی که میگوید آمدن [[خراسانی]] و [[شعیب]] ۷۲ ماه [[پیش از ظهور]] [[مهدی]] است<ref>معجم أحادیث المهدی، ج ۲، ص ۵۰۳</ref> آنگاه به خبری از کتاب [[الفتن]] [[نعیم بن حماد]] آدرس میدهد که میگوید: {{متن حدیث|"تَخْرُجُ رَایَةً سَوْدَاءُ لِبَنِی الْعَبَّاسِ، ثُمَّ تَخْرُجُ مِنَ خُرَاسَانَ أُخْرَی سَوْدَاءَ، قلانسهم سُودُ، وَ ثِیَابِهِمْ بَیْضَ، عَلَی مقدّمتهم رَجُلُ یُقَالُ لَهُ: شُعَیْبُ بْنِ صَالِحٍ... یَکُونُ بَیْنَ خُرُوجُهُ وَ بَیْنَ أَنْ یُسَلِّمَ الْأَمْرِ لِلْمَهْدِیِّ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ شَهْراً"}}<ref>الفتن، ج ۱، ص ۱۸۸، معجم أحادیث المهدی، ج ۱، ص ۳۹۷</ref> مورد دیگری که در معجم از او به [[خراسانی]] تعبیر شده،<ref>معجم أحادیث المهدی، ج ۲، ص ۵۰۳: {{متن حدیث|"قَدْ یَکُونُ الْحَارِثِ الْمَذْکُورِ فِی بَعْضِ الرِّوَایَاتِ هُوَ نَفْسِ الْخُرَاسَانِیِّ"}}</ref> مردی از [[ماوراء النهر]] است: {{متن حدیث|یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وَرَاءِ النَّهَرِ یُقَالُ لَهُ الْحَارِثُ}}<ref>سنن ابی داود، ج ۲، ص ۳۱۱، ح ۴۲۹۰، الملاحم ابن منادی، ص ۱۸۵، به نقل از آن، معجم أحادیث المهدی، ج ۱، ص ۳۹۶</ref> در مجموع از این کتاب و کتاب عصر الظهور ـ که در آن هم نام [[خراسانی]] زیاد آمده است ـ استفاده میشود نویسندۀ آن دو، [[صاحب]] [[پرچمهای سیاه خراسان]] را همان [[خراسانی]] دانستهاند حال آنکه احادیثی که به آنها [[استدلال]] شده، اولًا به صراحت نامی از [[خراسان]] نبرده و ثانیاً قابل قبول نیست؛ زیرا منبع آن [[الفتن]] [[نعیم بن حماد]] است و بسیاری از این [[احادیث]] از [[معصوم]] صادر نشده است.<ref>ر.ک. [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[دانشنامهٔ امام مهدی (کتاب)|دانشنامهٔ امام مهدی]]، ج ۷، ص ۴۴۷ ـ ۴۴۸</ref> یعنی آنچه در [[روایات]] وجود دارد سخن از [[خراسان]] و پرچمهای سیاهی است که از آن منطقه میآید و این موضوع هم تنها در دو روایتی وجود دارد که [[سند]] هر دو [[روایت]] ضعیف است.<ref>ر.ک. [[مصطفی صادقی|صادقی، مصطفی]]؛ [[تحلیل تاریخی نشانههای ظهور (کتاب)|تحلیل تاریخی نشانههای ظهور]]، ص ۲۱۸ ـ ۲۱۹</ref>
در منابع اولیه حدیثشیعه مانند غیبتنعمانی، غیبتطوسی و ارشادشیخ مفید، روایاتی در خصوص خراسانی وارد شده، که احتمال دارد ایشان را یاور خراسانیان و یا رهبر اهالی خراسان و یا فرماندۀ لشکرخراسان دانست. مجموعه قرائن موجود پیرامون شخصیت او دلالت دارد که وی همزمان با خروج سفیانی و یمانی ظاهر میشود و نیروهای خود را به سوی عراق اعزام میدارد.[۱] از جملۀ این روایات:[۲]«"تَنْزِلُ الرَّايَاتُ السُّودُ الَّتِي تَخْرُجُ مِنْ خُرَاسَانَ إِلَى الْكُوفَةِ فَإِذَا ظَهَرَ الْمَهْدِيُّ بُعِثَ إِلَيْهِ بِالْبَيْعَةِ"»[۳] برخی از این شخصیت با عنوان سید خراسانی نام برده و او را از ذریۀ امام مجتبی یا امام حسین (ع) دانستهاند و صفات جسمانی او را هم بیان کردهاند که صورتی نورانی و خالی بر گونه راست یا دست راست دارد.[۴] ولی چنانچه گذشت در منابع اولیه تنها تعبیر خراسانی مطرح شده و اشارهای به سیادت یا هاشمی بودن او نشده است،[۵] و یا گفته شده، خراسانی آخرین حاکم در ایرانپیش از ظهور یا معاصر با آخرین فرمانرواست.[۶] برخی هم او را مردی از بنی تمیم دانستهاند[۷].[۸] عنوان خراسانی به معنای اهل خراسان فعلی بودن نیست زیرا در صدر اسلام به مشرقزمینخراسان اطلاق میشده است، که شامل ایران و سایر مناطق اسلامی متصل به آن، که در گذشته جزء شوروی سابق بودند، میشده است، بر این اساس شخص خراسانی اهل هر منطقهایی از این محدوده باشد، نسبت خراسانی به او صحیح است.[۹]
باید توجه داشت، از مجموع کتب متأخر و معاصری که از خراسان یاد کردهاند، استفاده میشود، مؤلفان آنها چنین عنوان و نشانهای را از برخی احادیث مربوط به خراسان یا غیر آن برداشت کرده و آن را رواج دادهاند وگرنه در احادیثعلائم، چنین شهرتی وجود ندارد و یکی دو روایتنقل شده هم برای استناد به آن کافی نیست. به نظر میرسد خراسانی، عنوانی است که از احادیث مربوط به خراسان و مشرق زمین و مردی که همراه اهل خراسانقیام میکند، انتزاع شده و در واقع، متأخران با استفاده از مضمون احادیث، چنین عنوانی را پدید آوردهاند.[۱۰]شاهد، آنکه در کتاب "معجم احادیث المهدی" ـ که منبعی برای کتب معاصر به شمار میرود ـ مکرر از خراسانی نام برده شده؛ اما به احادیثی ارجاع شده که نامی از خراسانی و حتی مردی از خراسان در آنها نیست. مثلًا در فهرست این کتاب میخوانیم: "روایتی که میگوید آمدن خراسانی و شعیب ۷۲ ماه پیش از ظهورمهدی است[۱۱] آنگاه به خبری از کتاب الفتننعیم بن حماد آدرس میدهد که میگوید: «"تَخْرُجُ رَایَةً سَوْدَاءُ لِبَنِی الْعَبَّاسِ، ثُمَّ تَخْرُجُ مِنَ خُرَاسَانَ أُخْرَی سَوْدَاءَ، قلانسهم سُودُ، وَ ثِیَابِهِمْ بَیْضَ، عَلَی مقدّمتهم رَجُلُ یُقَالُ لَهُ: شُعَیْبُ بْنِ صَالِحٍ... یَکُونُ بَیْنَ خُرُوجُهُ وَ بَیْنَ أَنْ یُسَلِّمَ الْأَمْرِ لِلْمَهْدِیِّ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ شَهْراً"»[۱۲] مورد دیگری که در معجم از او به خراسانی تعبیر شده،[۱۳] مردی از ماوراء النهر است: «یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وَرَاءِ النَّهَرِ یُقَالُ لَهُ الْحَارِثُ»[۱۴] در مجموع از این کتاب و کتاب عصر الظهور ـ که در آن هم نام خراسانی زیاد آمده است ـ استفاده میشود نویسندۀ آن دو، صاحبپرچمهای سیاه خراسان را همان خراسانی دانستهاند حال آنکه احادیثی که به آنها استدلال شده، اولًا به صراحت نامی از خراسان نبرده و ثانیاً قابل قبول نیست؛ زیرا منبع آن الفتننعیم بن حماد است و بسیاری از این احادیث از معصوم صادر نشده است.[۱۵] یعنی آنچه در روایات وجود دارد سخن از خراسان و پرچمهای سیاهی است که از آن منطقه میآید و این موضوع هم تنها در دو روایتی وجود دارد که سند هر دو روایت ضعیف است.[۱۶]
پاسخهای دیگر
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
«در زبان عامه و منابع متأخر و آثار جدید، از قیام فردی به نام سید خراسانی نام برده میشود و از مهمترین نشانههای ظهور به شمار میرود. اولًا باید توجه داشت که عنوان سید برای خراسانی درست نیست و در دو سه روایتی که درباره این نشانه وجود دارد، حرفی از سیادت وی یا علوی بودنش نیست:
از مجموع کتب متأخر و معاصری که از خراسانی یاد کردهاند، استفاده میشود که مؤلفان آنها چنین عنوان و نشانهای را از برخی احادیث مربوط به خراسان یا غیر آن برداشت کرده و آن را رواج دادهاند وگرنه در احادیثعلائم، چنین شهرتی وجود ندارد و یکی دو روایتنقل شده هم برای استناد به آن کافی نیست. به نظر میرسد که خراسانی، عنوانی است که از احادیث مربوط به خراسان و مشرق زمین و مردی که همراه اهل خراسانقیام میکند، انتزاع شده و در واقع، متأخران با استفاده از مضمون احادیث، چنین عنوانی را پدید آوردهاند. شاهد، آن که در معجم احادیث المهدی- که منبعی برای کتب معاصر به شمار میرود-، مکرر از خراسانی نام برده شده؛ اما به احادیثی ارجاع شده که نامی از خراسانی و حتی مردی از خراسان در آنها نیست. مثلًا در فهرست این کتاب میخوانیم: "روایتی که میگوید آمدن خراسانی و شعیب ۷۲ ماه پیش از ظهورمهدی است ..."[۱۹]. آن گاه به خبری از الفتننعیم بن حماد آدرس میدهد که میگوید: «" تَخْرُجُ رَايَةً سَوْدَاءُ لِبَنِي الْعَبَّاسِ، ثُمَّ تَخْرُجُ مِنَ خُرَاسَانَ أُخْرَى سَوْدَاءَ، قلانسهم سُودُ، وَ ثِيَابِهِمْ بَيْضَ، عَلَى مقدّمتهم رَجُلُ يُقَالُ لَهُ: شُعَيْبُ بْنِ صَالِحٍ... يَكُونُ بَيْنَ خُرُوجُهُ وَ بَيْنَ أَنْ يُسَلِّمَ الْأَمْرِ لِلْمَهْدِيِّ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ شَهْراً "»[۲۰].
مورد دیگری که در معجم از او به خراسانی تعبیر شده[۲۱]، مردی از ماوراء النهر است: «" يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وَرَاءِ النَّهَرِ يُقَالُ لَهُ الْحَارِثُ"»[۲۲]. در مجموع از این کتاب و کتاب عصر الظهور- که در آن هم نام خراسانی زیاد آمده است- استفاده میشود که نویسنده آن دو، صاحبپرچمهای سیاه خراسان را همان خراسانی دانستهاند حال آن که احادیثی که به آنها استدلال شده، اولًا به صراحت نامی از خراسان نبرده و ثانیاً قابل قبول نیست؛ زیرا منبع آن الفتننعیم بن حماد است و بسیاری از این احادیث از معصوم صادر نشده است[۲۳]»[۲۴].
«آشکار شدن سید هاشمی از علایم غیر حتمی ظهور امام زمان(ع) است و از مجموع احادیث به دست میآید که او، مردی از بنی هاشم و از نوادگان رسول خدا(ص) و در سن جوانی است و در کف دست راستش خالی میباشد و از خراسان ظاهر میشود؛ قبلا گفتیم که خراسان، نام منطقه وسیعی است که جزیی از ایران، افغانستان و شوروی است و نمیتوانیم به طور دقیق روی نقطه آغاز حرکت و مرکز نهضتش دست بگذاریم.
احادیث میگویند: بعد از خارج شدن سپاه سفیانی از کوفه، ارتکاب جنایات فجیع، ریختن خونها و به اسارت بردن زنان و قرار دادن زنان در وسایل نقلیه و حمل آنها به شام به وسیله سپاه سفیانی، سید هاشمی با سپاهش به عراق میرسد؛ در این وضعیت بد و دردناک، سید هاشمی به کوفه میرسد و میداند که سپاه سفیانی به سوی شام میروند و اسراء با آنها هستند؛ یمانی هم با سپاه بزرگی به کوفه میرسد و این دو لشکر به سوی سپاه سفیانی میروند بین آنها جنگ بزرگی رخ میدهد، سپاه سفیانی را از بین میبرند و بعد از این که اسراء را نجات میدهند، پیروزمندانه به کوفه باز میگردند. احادیث درباره نسب و ریشه سید هاشمی اختلاف دارند، بعضی از آنها میگویند: او حسنی است و برخی میگویند: او حسینی است و احتمال قوی این است که او، حسنی نسب باشد و این هاشمی، همان کسی است که در بعضی از روایات به نفس زکیه، نامیده شده است. بله... مشهور است که مرد ذبح شده بین رکن و مقام، نفس زکیه است و او حسنی نسب میباشد. شکی نیست که سید هاشمی، شیعه است و در عقیده خود استوار میباشد، محبوبیت زیادی دارد و در قلب همه جای دارد. در ادامه، بعضی از احادیثی که در این باره آمده است را یادآوری میکنیم: عبدالله بن مسعود گفت: روزی نزد رسول خدا(ص) رفتیم و ایشان با خوشحالی ما را پذیرفت به صورتی که شادی از صورتش معلوم بود و به ما از هر چه پرسیدیم جواب داد تا اینکه خودمان ساکت شدیم؛ گروهی از جوانان بنی هاشم از آن جا گذشتند که حسن و حسین(ع) نیز با آنها بودند، حواسش به آنها رفت و چشمانش غرق اشک شد. سپس فرمود: "خداوند برای ما اهل بیت (ع)، آخرت را بر دنیا برگزید و بی شک بعد از من به اهل بیتم، تبعید و آواره شدن خواهد رسید تا اینکه پرچمهای سیاهی از مشرق بلند شود که حق را میخواهند؛ ولی به آنها داده نمیشود، میجنگند و پیروز میشوند؛ پس هر کس از شما یا از نسلهای شما، آنها را درک کرد، باید پیش امامی که از اهل بیت من است، برود؛ اگر چه با سختی باشد"[۲۵]. شاید بعضی از مردم گمان کنند که منظور از پرچمهای سیاه، همان پرچمهای سیاهی است که ابو مسلم خراسانی به همراه داشت، قیام کرد، حکومتبنی امیه را از بین برد و حکومت عباسیها را در سال (۶۵۶ هجری) تاسیس کرد؛ صحیح این است که این پرچمهایی که از طرف خراسان میآیند، ربطی به پرچمهای ابو مسلم خراسانی ندارند و ابن کثیر مورخ میگوید: این پرچمهای سیاه، آن پرچمهایی که ابو مسلم خراسانی با آنها آمد و به وسیله آنها دولت بنی امیه را از بین برد، نیست؛ بلکه پرچمهای سیاه دیگری هستند که اصحاب مهدی(ع) آن را میآورند[۲۶]. ابی طفیل گفت: امیرالمومنین(ع) به من فرمود: "هنگامی که شنیدی، پرچمهای سیاهی از خراسان میآیند؛ پس اگر در صندوقی میباشی که قفل است، آن قفل را بشکن و صندوق را هم بشکن تا اینکه زیر آن پرچمها بمیری و اگر نتوانستی، آن صندوق را بغلطان"[۲۷]. چون پرچمها در آن زمان، متعدد هستند و پرچم سید هاشمی، پرچمی است که در مسیر حق سیر میکند و باطل با آن مخلوط نمیشود به این سبب امیرالمؤمنین(ع)، این کلمات را فرمود، یعنی مبالغه در دریغ نکردن از تمام توان و نهایت تلاش برای این که به سپاه سید هاشمی ملحق شود. امام باقر(ع) فرمود: "جوانی از بنی هاشم ظاهر میشود که بر کف دست راستش خالی است و از خراسان با پرچمهای سیاه میآید که در برابرش، شعیب بن صالح است با لشکر سفیانی میجنگد و آنها را درهم میکوبد"[۲۸]. نیز ایشان فرمود: "پرچمهای سیاه- که از خراسان ظاهر شده باشد- در کوفه منزل میکنند، پس هنگامی که مهدی(ع) در مکهظهور کند، این پرچمها برای بیعت به سوی او روانه میشوند"[۲۹]»[۳۰].
در مورد این سؤال که آیا سید حسنی از اهل خراسان است و یا مشهور به خراسانی است بهطور جزم از اخبار معلوم نمیشود، ولی اگر آنگونه که ما در بخش چهارم پیرامون نهضتخراسانی سخن گفتهایم نظریه برخی از دانشمندان و همچنین روایاتی که به قیام سیدی حسینی از طرف مشرق اشاره میکند بپذیریم، و قائل شویم که مقصود روایات از مشرق و خراسانکشور اسلامیایران و آن سید انقلابی هم همان (حسنی) معهود است ولی بین حسنی و حسینی در نسخههای کتابهای موجود اشتباه رخ داده است، بهطور قطع میتوان گفت: نسبت دادن وی به خراسانی صحیح است. زیرا در صدر اسلام نسبت دادن به خراسان، به مشرقزمین زیاد اطلاق میشده است.
در اینجا تذکر یک نکته ضروری است و آن اینکه: هر چند از مجموع روایاتی که مستقلا درباره خروج سید حسنی و قیامهاشمیخراسانی رسیده چنین استفاده میشود که حسنی و خراسانی دو سید انقلابی مستقلاند که قیام یکی از آنها پیش از دیگری صورت خواهد گرفت و دیگری بعد از مدتی پا به عرصه وجود خواهد گذاشت، ولی با توجه به روایات فراوانی که درباره نهضتایرانیان و خروجپرچمهای سیاه رسیده است، و أئمهمعصومین (ع) در بعضی از این روایاتخروج این پرچمها را از مشرق، و در بعضی از خراسان، و در برخی دیگر با لفظ: از طرف مشرق، و یا از ناحیهخراسان دانستهاند، چنین فهمیده میشود که اگر در واقع حسنی، و خراسانی دو نفر باشند قیام ایندو، در یکزمان است و بین قیام این دو نفر چندان فاصله زیادی از نظر تحدید زمان وجود ندارد.
البته هیچ بعید نیست و هیچ مانعی هم ندارد که حسنی و خراسانی مطابق اخبار وارده عنوان دو نفر باشد و هر دو نفر پس از دوران انقلاب و اندکی پیش از ظهور در یک زمان خاص در رأس کار و اداره امور کشور قرار گیرند و با همکاری و همیاری و معاونت یکدیگر کشور را به پیش ببرند، اما یکی برتر و بالاتر، و دیگری زیردست و تحت نظر شخص برتر باشد. که البته این برهه از حکومت "زمینهسازان" طبق روایات وارده، مرحله دوم یا آخرین مرحله حکومت آنان است که به "شعیب بن صالح" و "سید حسنی" یا "سید خراسانی" مربوط میشود»[۳۳].
«یکی از نشانههایی که برای ظهورمهدی بیان میشود، قیام فردی به نام یا عنوان خراسانی است. این نام در منابع معتبر چندان یافت نمیشود و آنچه هست سخن از خراسان و پرچمهای سیاهی است که از آن منطقه میآید. بنابراین، اگر مراد از خراسانی که در منابع متأخر شهرت یافته، شخصی با همین نام است، دو روایت بیشتر درباره او نرسیده و آن دو هم قابل اعتماد نیست و اگر مقصود، صاحبپرچمهای سیاه یا کسی است که همراه اهل خراسان میآید او هم کسی جز ابومسلم خراسانی نیست که پرچمهای سیاهبنی عباس را از خراسان به کوفه آورد و مقدمات تشکیل دولتعباسیان را فراهم نمود. تفصیل این بحث در گفتار اول از فصل دوم گذشت. در همین روایات، گاهی از صاحبپرچمهای سیاه به هاشمی یا مردی از بنی هاشم تعبیر میشود و از آنجا که برخی او را خراسانی مشهور در علائم ظهور به حساب آوردهاند، روایات مشتمل بر آن را نیز بررسی خواهیم نمود. اما آنچه درباره شخص خراسانی گفته میشود، شهرتی کاذب است و هر کتابی از او به عنوان نشانه ظهور نام میبرد تنها به همان دو روایتاستدلال کرده و یا به استناد کتابی غیرمعتبر، مطالبی درباره خراسانی ساخته و پرداخته و بدون دلیل درباره آن قلمفرسایی کرده است.
از مجموع کتابهای متأخر و معاصری که از خراسانی یاد کردهاند، استفاده میشود که مؤلفان آنها این عنوان را از برخی روایات مربوط به خراسان یا غیر آن برداشت کرده و آن را رواج دادهاند وگرنه در روایاتعلائم، چنین شهرتی وجود ندارد. دو روایتی که درباره خراسانی وارد شده، اینگونه است:
اگر این روایت از نظر سند درست باشد، دلیل بر این خواهد بود که آن پرچمها، پرچمهای ابو مسلم خراسانی نمیباشند. امّا در رابطه با ظهور یمانی، امام صادق (ع) فرمود: یمانی از علایم و نشانههای حتمی است.[۴۲] و امام باقر (ع) در ضمن یک حدیث طولانی میفرماید: خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز واقع خواهد شد، با نظام و ترتیبی همچون نظام یک رشته که به بند کشیده شده، هریک از پی دیگری ...، در میان پرچمها، راهنماتر از پرچمیمانی نیست، که آن پرچم هدایت است، زیرا دعوت به صاحب شما میکند، و هنگامی که یمانیخروج نماید، خرید و فروش سلاح، برای مردم و هر مسلمانی ممنوع است، و چون یمانیخروج کرد، به سوی او بشتاب، که همانا پرچم او پرچم هدایت است، و هیچ مسلمانی را روا نباشد که با آن پرچم مقابله نماید، پس هرکس چنین کند، از اهل آتش خواهد بود، زیرا او به سوی حق و راه مستقیم فرا میخواند[۴۳].
پیرامون شخصیت سید خراسانی، سؤالهای بسیاری مطرح است. از مهمترین آنها این است که آیا مراد از خراسانی در روایات، فرد معینی است و یا اینکه تعبیر از رهبرایران است که در زمان ظهورحضرت مهدی (ع) وجود خواهد داشت؟ روایات به روشنی دلالت دارد بر اینکه آن شخصیت از ذریه امام مجتبی (ع) و یا امام حسین (ع) است و از او بهعنوان هاشمیخراسانی یاد شده است و صفات جسمی وی را که دارای صورتی نورانی و خال بر گونه راست و یا دست راست دارد، بیان کرده است.
نسبت ایشان به خراسان به این معنا نیست که حتما اهل استان خراسان فعلی باشد، چون در صدر اسلام، نسبت دادن به خراسان به مشرقزمین اطلاق میشده است که شامل ایران و سایر مناطق اسلامی متّصل به آنکه امروز تحت اشغال شوروی است، میشود. بنابراین شخص خراسانی اهل هرمنطقهای که از این محدوده باشد، نسبت او به خراسان صحیح است، چنانکه از منابع درجه اول حدیثیشیعه استفاده نمیشود که او سید حسنی و یا حسینی است؛آنگونه که در منابع روائی برادران اهل سنت به آن تصریح شده است. سید خراسانی، اخرین شخصی است که پیش از ظهورحضرت مهدی (ع) بر ایرانحکومت کرده و یا معاصر با آخرین فردی است که فرمانروای ایران خواهد بود[۵۴]»[۵۵].
↑طوسی، محمد بن حسن، الغیبة طوسی، ص ۲۷۴؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار ج ۵۲، ص ۴۶۷: «پرچمهای سیاهی که ازخراسان در میآید در کوفه فرو میآید، هنگامی که مهدی علیه السلام ظهور کند، این پرچمها برای بیعت به حضور او گسیل میشود»
↑پرچم سیاهی از بنی عباس آشکار میشود. سپس پرچم سیاه دیگری از خراسان بیرون میآید که صاحبان آن پرچمها کلاه سیاه و لباس سفید بر تن دارند و جلودارشان مردی از بنی تمیم به نام شعیب بن صالح است. قیام او تا واگذاری حکومت به مهدی ۷۲ ماه طول میکشد (الفتن، ج ۱، ص ۱۸۸، معجم أحادیث المهدی، ج ۱، ص ۳۹۷).
↑سنن ابی داود، ج ۲، ص ۳۱۱، ح ۴۲۹۰، الملاحم ابن منادی، ص ۱۸۵، به نقل از آن، معجم أحادیث المهدی، ج ۱، ص ۳۹۶.
↑درباره این احادیث: ر.ک: معجم أحادیث المهدی، ج ۲، ص ۵۰۳ و ۵۰۴. مقایسه کنید با ج ۱، ص ۳۷۴ و ۴۰۵. نیز، ر.ک: همان، ج ۱، ص ۴۰۳ و ج ۳، ص ۱۶ و ۲۸ و ۲۷۰ و ۴۷۷، عصر الظهور، ص ۲۳۸ و ۲۴۵ (در همه این موارد، عنوان خراسانی از احادیث انتزاع شده و به عبارتی، برداشت مؤلف است).
↑به کتاب الزام الناصب، ج ۲، ص ۱۶۰- ۱۶۱، الحاوی للفتاوی، ج ۲، ص ۱۴۲ و ۱۴۶، الملاحم و الفتن، ص ۶۵- ۶۶، باب ۱۳۲، عقد الدرر، ص ۱۲۹، بشارة الاسلام، ص ۱۸۴ و البرهان متقی هندی، باب ۴، حدیث ۴، ص ۱۰۳ مراجعه فرمائید.
↑به کتاب بحار الانوار، ج ۳، ص ۱۵ و ۱۶ و انوار النعمانیه، ج ۲، ص ۸۷ و ۸۸ و مختصر بصائر الدرجات، ص ۱۸۸ و عقد الدرر، ص ۹۷ و الملاحم و الفتن، ص ۱۴۹ و روایاتی که در همین بخش آوردهایم مراجعه فرمائید.
↑نعمانی، الغیبة، ص ۲۶۷، باب ۱۴، ح ۱۸. «"عن ابی جعفر (ع): لابدّ ان یملک بنو العباس فاذا ملکوا و اختلفوا و تشتّت امرهم خرج علیهم الخراسانی و السفیانی هذا من المشرق و هذا من المغرب یستبقان الی الکوفة کفرسی رهان هذا من هیهنا و هذا من هیهنا حتی یکون هلاکهم علی ایدیهما اما انّهما لا یبقون منهم احدا ابدا "»»
↑«خروج السفیانی و الیمانی و الخراسانی فی سنة واحدة فی شهر واحد فی یوم واحد نظام کنظام الخرز ... و لیس فی الرایات رایة اهدی من رایة الیمانی هی رایة هدی ...» (همان، ص ۲۶۴، باب ۱۴، بخشی از ح ۱۳).
↑مختصر اثبات الرجعه (چاپ شده: در مجله تراثنا، ش ۱۵، ص ۲۱۶)؛ شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۵ و شیخ طوسی، الغیبة، ص ۴۴۷.
↑پرچمهای سیاهی که ازخراسان در میآید در کوفه فرو میآید، هنگامی که مهدی (ع) ظهور کند، این پرچمها برای بیعت به حضور او گسیل میشود؛ طوسی، کتاب الغیبه، ص ۲۷۴- بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۴۶۷.
↑در آن میان پرچمهای هدایت از خراسان بیرون آمده با شتابی هرچه تمامتر منازل را طی کرده، پیش میتازد و تعدادی از یاران قائم (ع) در میان آنها خواهند بود، آنگاه مردی از شیعیان غیر عرب با گروهی از متستضعفان از کوفه خروج میکند....؛ الغیبه نعمانی، ص ۱۴۹- بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۳۷.
↑«"تخرج من المشرق رايات سود، تقاتل رجلا من ولد أبي سفيان، و يؤدّون الطاعة للمهدي"»؛ الاملاحم و الفتن، ص ۴۴، الحاوی للفتاوی، ج ۲، ص ۱۴۱.
↑پرچمهای سیاهی خراسان میآیند که در ساحل دجله، فرو میآیند؛ بشارة الاسلام، ص ۹۷۱۷۵۱۸۶- المحجة البیضاء، ج ۴، ص ۳۴۲.
↑... پرچمهای سیاهی که از خراسان به سوی کوفه میروند و هنگامی که مهدی (ع) ظهور کرد، برای بیعت با او روان میشوند؛ الغیبة ظوسی، ص ۲۷۴- الامام المهدی (ع)، ص ۲۲۳.
↑«"يخرج ناس من المشرق يوطئون للمهدي"»منتخب الاثر، ص ۳۰۴- کشف الغمۀ، ج ۳، ص ۲۶۷.