احیای دین: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'رحم' به 'رحم') |
جز (جایگزینی متن - '</div> <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">' به '</div>') |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | ||
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[احیای دین در حدیث]] - [[احیای دین در تاریخ اسلامی]] - [[احیای دین در کلام اسلامی]] - [[احیای دین در معارف و سیره حسینی]] - [[احیای دین در منابع اهل سنت]]</div> | <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[احیای دین در حدیث]] - [[احیای دین در تاریخ اسلامی]] - [[احیای دین در کلام اسلامی]] - [[احیای دین در معارف و سیره حسینی]] - [[احیای دین در منابع اهل سنت]]</div> | ||
==ابعاد [[احیاگری]] در [[نهضت حسینی]]== | ==ابعاد [[احیاگری]] در [[نهضت حسینی]]== |
نسخهٔ ۱۷ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۰۰
ابعاد احیاگری در نهضت حسینی
امام حسین(ع) حرکت احیاگرانه و اصلاح طلبانه خود را در ابعاد مختلف و حوزههای گوناگون آغاز کرد، که در این قسمت به برخی از مهمترین آنها اشاره میشود:
اصلاح سیاسی و مبارزه با سلطه باند اموی
ابوسفیان در حدود بیست سال با پیامبر(ص) جنگید و در حدود پنج شش سال آخر، قائد اعظم تحریم، علیه اسلام بود. ولی متأسفانه به دلیل سیاستهای قومی خلفاء پس از ده سال از وفات پیامبر(ص)، پسر او معاویه، که همیشه دوش به دوش و پا به پای پدرش با اسلام میجنگید، والی شام و سوریه شد و سی سال بعد از وفات پیغمبر، خلیفه و امیرمؤمنان گردید.
امویان، ثروت و سیاست را به دست آوردند، اما دیانت را هرگز و چون به حکومت رسیدند، تظاهر به دین و مؤمن نمایی را به جای آن برگزیدند و روحانیون بیتقوا، مانند ابوهریره را به کار گرفتند. دنیاداران به دلیل وجود رقیبان بر دنیای خود هراسناک بودند و گاه ناخشنود، و دینداران به این دلیل که دین در مخاطره و تهدید قرار گرفته بود، بر میآشفتند. این است که هم زبیر و عبدالله بن زبیر و... و هم مقداد و ابوذر و عمار و حجر و.... همگی سر به شورش برداشتند.
در ماجرای قتل عثمان دسته قدرتطلبان و دنیاداران بیشتر دخیل بودند. عمرو عاص خود میگفت که بر هیچ چوپانی نگذشتم، مگر این که او را به قتل عثمان تحریک کردم[۱]. معاویه با این که پرورده عثمان بود، فکر کرد که از مرده عثمان بیشتر میتوان سود برد، تا از زنده او؛ هم از نظر برانگیختن احساسها برای بیرون کردن مخالفان و رقیبان از صحنه و هم از جهت قبضه قدرت.
معاویه برخی را به تهدید و برخی را به تطمیع به سوی خویش متمایل کرد و علی همچنان پایدار به عنوان دشمن اصلی او باقی ماند. این بود که از دشنام و جعل احادیث علیه او و تهمت و منع نقل فضایل او و از میان بردن دوستان و یارانش و هر کار دیگری کوتاهی نکرد. علاوه بر اینها در این دوره، کسانی چون حکیم بن عاص - که پیامبر خدا(ص) آنان را از جامعه مسلمانان طرد کرده بود- به فرماندهی ولایات گماشت و مروان را نیز چندان قدرت بخشید که به جای خلیفه فرمان میداد و قلمرو حکومت را چندان گسترش داد که «فلسطین» و «حمص» را هم بدان افزود و رهبری و قیادت سپاهی چهارگانه را به وی سپرد و برای او که پول و نیروی بسیار گرد آورده بود، زمینهای ساخت که در زمان علی(ع) در برابر آن حضرت ایستاد و خواهان ادامه سلطنت خود شد. هر چند که معاویه از زمان خلیفههای پیشین به فرمانداری برگزیده شده بود، اما این اقتدار و افسار گسیختگی را نداشت.
عزم امام حسین(ع) برای اصلاح سیاسی و ساختار حکومتی و تحقق حکومت دینی، به ویژه پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید، أشکارتر و راسختر شد؛ زیرا که سلطه باند اموی گستردهتر و یزید بسی بیپرواتر از پدر خویش به نابودی سنتهای پیامبر و اصول و ارزشهای دینی پرداخته بود. از این رو در برابر بیعت خواهی یزید ایستاد و اظهار داشت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»[۲]. «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ...»[۳]. اگر معاویه را بر منبر من دیدید شکمش را بشکافید. «به خدا سوگند! اهل مدینه او را بر منبر جدم دیدند و به فرمانش عمل نکردند؛ از این رو خدا آنان را به فرزندش یزید گرفتار کرد. خدا عذابش را در آتش بیفزاید»[۴]. اینجاست که امام نوک پیکان اصلاح خود را متوجه ساختار حکومت و رهبری جامعه میکند و تمام تلاش خویش را در جهت افشای حکومت ظالم و مستبد اموی به کار میگیرد. و فرمود: «فَيَا عَجَباً وَ مَا لِيَ لَا أَعْجَبُ وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍ غَشُومٍ وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ وَ عَامِلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ بِهِمْ غَيْرِ رَحِيمٍ»[۵]. و نیز فرمود: «نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ أَوْلَى بِوَلَايَةِ هَذَا الْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُدَّعِينَ مَا لَيْسَ لَهُمْ»[۶].
بنابراین، اصلاح ساختار حکومت و رهبری تشکیل حکومت اسلامی حقیقی، یکی از مهمترین ابعاد نهضت حسینی است.[۷]
اصلاح اجتماعی و بدعت ستیزی، خرافهزدایی و احیای سنت نبوی
یکی از ابعاد اصلاحگری امام حسین(ع) مقابله با بدعتها، پیدایش اختلافات طبقاتی و دور شدن و انحراف از سنت نبوی بوده است. هنگامی که صحابه پیامبر(ص) و پیروان علی(ع) به این ناهنجاریهای اجتماعی لب به اعتراض میگشودند، به امر خلیفه شکنجه میشدند و یا نفی بلد و تبعید میگردیدند؛ چنانکه ابن مسعود، صحابه بزرگ پیامبر(ص) در پای منبر عثمان بر او اعتراض کرده و پاسخ عثمان این بود که او را از مسجد اخراج کنید، و مأموران او را کشان کشان روی زمین کشیدند و پس از بیرون بردن از مسجد، آن قدر او را به زمین کوبیدند که استخوانهایش درهم شکست. خلیفه به این هم بسنده نکرد، بلکه فرمان داد که حقوق وی را نیز قطع کنند و حتی عیادت از او را در بستر بیماری ممنوع کرد. عمار یاسر صحابه دیگر پیامبر نیز بارها نزد عثمان شتافت و به روش او بانگ اعتراض داشت. پند عمار این بود که بیتالمال را از دسترس اغنیا دور نگه دار و به شیوهای درست و عادلانه بپرداز؛ و دست از تعصب قومی بردار و خانواده و منسوبان خویش را بر مردم مسلط مساز! عثمان این بار خود با عصایش بر عمار حمله کرد و ضرباتی چند بر صورتش نواخت. غلامانش نیز به پیروی از وی، صحابه پیامبر را کتک زدند.
ابوذر نیز در برابر این نابهسامانیها و کردارهای ناشایست تاب نیاورد و روزی فریاد برآورد: «ای عثمان! کارهای تازهای در پیش گرفتهای که ما با آن آشنایی نداریم. به خدا سوگند! کردار تو نه در قرآن پیدا میشود نه در روایات پیامبر، به خدا سوگند! میبینم که نور حق خاموش میگردد، باطل زنده میشود و سودجویی رواج دارد. ای ثروتمندان! با فقرا همراهی کنید، که خداوند فرمود: به آنان که طلا و نقرهها را انبار میکنند و در راه خدا انفاق نمینمایند، بشارت بده که با آهن گداخته پیشانی، پهلو و پشت شما را داغ میکنند.
پردههای حریر آویزان ساخته اید، متکاهای دیبا تهیه کردهاید و به خوابیدن روی بسترهای نرم خو گرفتهاید، اما پیامبر خدا روی حصیر میخوابید. غذاهای رنگارنگ در اختیار شماست، ولی محمد(ص) از نان جوین سیر نمیگردید. ابوذر به شام تعبید شد، اما در شام کردارهایی از معاویه دید که کارهای عثمان در برابرش ناچیز مینمود. هنگامی که معاویه «قصر الخضراء» کاخ سبز را بر پا میداشت، ابوذر برایش پیغام فرستاد: ای معاویه! اگر این کاخ سبز را از بیتالمال ساختهای، به ملت خیانت ورزیدهای و اگر از اموال خود ساختهای، اسراف کردهای!.
این حق گویی، واکنش معاویه را برانگیخت و او را ناگزیر ساخت که برای عثمان گزارشهایی دروغین بفرستد. از اینرو، طبق فرمان خلیفه، او را بر شتری چموش و بدخو و بیروپوش نشاندند و مأموران سنگدلی بر وی گماشتند که شتر را با شتاب میراندند؛ آنگونه که چون به مدینه رسیدند گوشتهای رانهایش فرسوده، و پیکرش کوبیده شد.
به هر حال عثمان از تحقیر، تهدید و دشنام به این صحابه بزرگ رسول خدا کوتاهی نکرد، ولی هنگامی که از بستن دهان حق گویش ناامید شد، خواست تا با پرداخت دویست دینار به ابوذر وی را رام و خاموش سازد.
اما ابوذر هشیارتر و پاکتر از آن بود که فریفته مال و منال دنیا شود و از این رو به فرستاده عثمان گفت: «آیا عثمان به همین اندازه که به من داده به مسلمانان دیگر هم داده است؟» نماینده عثمان پاسخ داد: «نه». ابوذر گفت: «پس من هم یکی از مسلمانانم، آنچه دیگران طاقت آن را دارند من هم طاقت آن را دارم! پولها را باز گردانید».
عثمان چارهای جز تبعید ابوذر نیافت و گواهی پیامبر بر راستگویی و درستکاری ابوذر را، که علی(ع) بر آن تأکید داشت، ناشنیده انگاشت. شگفت این که از ترس خلیفه جز علی(ع) و حسین(ع) و عمار و عقیل، هیچ مسلمانی به بدرقه این صحابی صادق و صالح نشتافت. آری، ابوذر به جرم اعتراض به کجرفتاریهای خلیفه به بیابان بیآب و علف ربذه تبعید شد و در آنجا تنها جان باخت[۸].
هنگامی که عثمان دستور داد عمار یاسر را به خاطر اعتراضهایش علیه اسرافکاریهای مزبور، کتک بزنند، عایشه بر وی فریاد زد: «که این موی و جامه و کفش پیامبر است که هنوز نفرسوده است، ولی شما سنتش را از میان بردهاید»[۹]. در این اوضاع و احوال، معاویه توانست با ترفند و سیاست بازی، هنگام مصاف با علی(ع) در طلیعه شکست، با افراشتن قرآن به نوک نیزهها مردم را بفریبد و ماجرای حکمیت را تحمیل کند و قرآن ناطق را از مردم بگیرد و با به شهادت رساندن عمار یاسر و مؤمنان دیگر، باز هم در حفظ قدرت خویش پیروز و کامیاب باشد. ماجرای حمل و نهروان در هر صورت، برخاسته از این ستیز است.
همچنین با تداوم بخشیدن به سیاست تهدید و تطمیع مردم در دوران امام حسن(ع) توانست از وحدت و پیروزی لشکر آن حضرت پیشگیری کند و با تحمیل قرارداد صلح، نتیجه را به سود خود تغییر دهد. نفوذ در میان نیروهای وفادار به امام و توطئه برای از میان بردن آن حضرت، که متأسفانه کارساز هم واقع گردید، غرور و گردنفرازی و نخوتی را در پی داشت که جاودانگی حکومت اموی را در ذهنش ترسیم میساخت؛ لذا با موروثی کردن سلطنت در خاندان خویش و بیعت گرفتن از مردم برای یزید، آشکارا بدعتی دیگر نهاد و دگر بار سر از سنت برتافت.
اینک که برخی صحابه پیامبر از میان امت رخت بر بسته و به دیار باقی شتافتهاند و نه تنها علی و حسن به شهادت رسیدهاند، بلکه عمار یاسر و ابوذر و حجر بن عدی و صعصعة بن صوحان نیز به ایشان پیوستهاند، و دیری نمیپاید که مقداد و رشید هجری نیز دستگیر و مصلوب میشوند. حسین(ع) به عنوان فرزند پیامبر و وارث او، در برابر ارتجاع، فساد، بدعت ستمگری و منکری که جامعه اسلامی را در برگرفته بود، چه واکنشی باید نشان دهد؟
اکنون که به جای خانه ساده پیامبر و مسجد مدینه، کاخ سبز معاویه و قصرهای کوفه و شام خودنمایی میکند، و به جای محمد(ص) و علی(ع)، شرک پیشهگان منافق، حکمروایی میکنند و بدتر از آن، جوان جاهل و شرابخوار و عیاشی که جز به شرابخواری و میمون بازی و قماربازی و سگبازی و لودگی و شهوترانی به چیزی نمیاندیشد، به عنوان خلیفه مسلمانان بر کرسی سلطنت مینشیند و به زور میخواهد از بزرگان قوم حتی فرزندان پیامبر بیعت بگیرد.
این جاست که حسین(ع) به عنوان مصلح اجتماعی و احیاگر سنت فراموش شده پیامبر(ص) وارد مبارزه میشود و صریحاً بیان میکند: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي»؛ «همانا من برای اصلاح امت جدم و از بین بردن انحرافها و بدعتها و ناهنجاریهای اجتماعی دست به قیام زدم».
و همچنین در نامهای به سران قبایل بصره مینویسد: «وَقَد بَعَثتُ رسولي إلَيكُم بِهذا الكِتابِ، وَأنَا أدْعُوكُم إِلى كِتابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص)، فإنَّ السُّنَّة قَدْ أُميْتَت، وإنَّ البِدعَةَ قَد أُحيِيتْ، وَإنْ تَسمَعوا قَولي، وَتُطيعوا أَمري، أَهدِكُم سبيلَ الرَّشادِ»[۱۰].[۱۱]
اصلاح فرهنگی و مقابله با ناهنجاریها
یکی دیگر از ابعاد حرکت اصلاحی امام حسین(ع) افشاگری به ناهنجاریهای فرهنگی و اخلاقی میباشد که ناشی از عملکرد بد حکومت است. امام(ع) در سخنرانی خود در «منی» به این موضوع اشاره میکند و میفرماید: «ای دانشمندان و روشنفکران! شما گروهی هستید که بر دانش و نیکی و خیرخواهی شهرت یافتهاید... شما به چشم خود میبینید که پیمانهای الهی را میشکنند و با قوانین خدا به مخالفت برمیخیزند. افراد کور و لال و زمینگیر در کشور اسلامی بدون سرپرست و مراقب ماندهاند و به آنها رحم نمیشود. با سازشکاری و همکاری و مسامحه با ستمگران خود را آسوده میدارید. زمام امور در دست کسانی است که عالم به دین خدا نیستند. ستمگران را بر مقدرات خود مسلط ساختید»[۱۲].
آن حضرت در ادامه، به ناهنجاریهای فرهنگی و اخلاقی، مانند: رواج ستمگری، گسترش فساد و فحشاء در جامعه، تضییع حقوق مستضعفان، بیتفاوتی مردم در برابر حرمتشکنی مقدسات، بیتوجهی مردم به شکستن حریم حرمت قرآن و سنت پیامبر، نفوذ یافتن شبهه پراکنان در مراکز فرهنگی، دنیاگرایی و دنیازدگی دانشمندان، سپرده شدن امور فرهنگی به دست تنگمایگان علمی، انحراف از آموزهها و ارزشهای دینی اشاره میکند.
آن حضرت در راه عراق در منطقه «ذی حسم» ایستاده، حمد و ثنای خداوند به جای آورد و فرمود: «إِنَّهُ قَدْ نَزَلَ بِنَا مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ تَرَوْنَ وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ اسْتَمَرَّتْ حِذَاءً وَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصَابَّةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِيلِأَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُنْتَهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَيَاةَ وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَ الدَّيَّانُونَ»[۱۳].
و همچنین آن حضرت در منطقه «بیضه» برای هر دو سپاه (سپاه خودش و سپاه حر) سخن گفته و آنها را به ناهنجاریهای فرهنگی جامعه و انحرافی که حاصل شده آگاه کرد و فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ: مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ فَلَمْ يُغَيِّر عَلَيهِ بِقَولٍ وَلا فِعلٍ، كانَ حَقَّاً عَلى اللَّهِ أَن يُدخِلَهُ مُدخَلَهُ أَلَا وَ أَنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَرَکُوا طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ أَنَا أَحَقُّ ُ مِنْ غَيْرِ»[۱۴].[۱۵]
منابع
پانویس
- ↑ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج۳، ص۲۳.
- ↑ «همه از خداییم و به سوی او میرویم، بنابراین باید با اسلام خداحافظی کرد که امت اسلامی به فرمانروایی چون یزید گرفتار آمده است»
- ↑ «من از رسول خدا(ص) شنیدم فرمود: خلافت بر دودمان ابوسفیان و طلقاء و فرزندان طلقاء حرام است»
- ↑ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص۳۲۲- ۳۲۳.
- ↑ «شگفتا! و چرا در شگفت نباشیم که زمین در تصرف مردی دغل و ستمکار و مالیات بگیری نابهکار است، حاکمی است بر مؤمنان که نسبت به آنها مهربانی ندارد»تحف العقول، ص۱۶۹ -۱۷۰.
- ↑ «ما خاندان پیامبر(ص) از اینها که ادعای دروغ دارند و با شما به ستم و دشمنی رفتار میکنند به ولایت و رهبری برتریم» تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۳.
- ↑ باباپور، مهدی، مقاله «احیاگری و اصلاحطلبی در نهضت حسینی»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰ ص ۶۲.
- ↑ جرج جرداق، الامام علی صوت العدالة الانسانیة، ج۵، ترجمه فارسی، ص۲۵۵-۲۷۵.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۸.
- ↑ «اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما میفرستم. شما را به کتاب و سنت پیامبر دعوت میکنم؛ زیرا در شرایطی قرار گرفتهایم که سنت پیامبر به کلی از بین رفته و بدعتها زنده شده است. اگر سخن مرا بشنوید و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت خواهیم کرد» فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص۳۵۶.
- ↑ باباپور، مهدی، مقاله «احیاگری و اصلاحطلبی در نهضت حسینی»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰ ص ۶۶.
- ↑ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص۳۱۰.
- ↑ «کار ما به اینجا کشیده است که میبینید. چهره دنیا دگرگون و ناسازگار شده، نیکیاش پشت کرده، با شتاب در گذر است و از آن، جز اندکی همچون ته مانده ظروف بیش نمانده است که آن نیز زندگی پستی است، همچون چرآگاهی سخت و خطرناک. آیا نمیبینید که به حق عمل نمیکنند و از باطل باز نمیدارند؟! در چنین شرایطی مؤمنان را بایسته است که خواهان دیدار خدا [و شیفته شهادت] باشند که من چنین مرگی را جزء سعادت [شهادت] و زندگی در کنار ظالمان را جز ننگ و خواری نمیبینم. حقاً که مردم بندگان دنیایند و دین، ناچیزی بیجان بر زبانشان است [لقلقه زبان] که بر گردش تا آنجا حلقه میزنند که دنیاشان در فراخ باشد و هر گاه با بلا آزموده شوند، دینداران اندک گردند» فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص۳۹۸.
- ↑ «هان ای مردم! همانا رسول خدا(ص) فرمود:هر که فرمانروایی ستمگر را ببیند که حرامهای خدا را حلال میشمرد، پیمان خدا را میشکند، با سنت رسول خدا(ص) مخالفت کرده، در میان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار میکند و او باکردار و گفتار خود بر او قیام نکند، بر خداست که او را در جایگاه [پست و عذابآور] آن ستمگر در آورد. بدانید اینان به پیروی از شیطان چسبیده، اطاعت خدای رحمان را ترک گفته، تباهیها را آشکار ساخته، حدود خداوند را تعطیل کرده، بیتالمال را در انحصار خود درآورده، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساختهاند و من از هر کس دیگر سزاوارترم که بر اینان شوریده و در برابرشان بایستم» فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص۴۰۵.
- ↑ باباپور، مهدی، مقاله «احیاگری و اصلاحطلبی در نهضت حسینی»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰ ص ۷۲.