(۵۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱:
خط ۱:
{{نبوت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = عصمت پیامبر
| موضوع مرتبط = عصمت پیامبر
| عنوان مدخل = اثبات عصمت پیامبر
| عنوان مدخل =
| مداخل مرتبط = [[اثبات عصمت پیامبر خاتم در قرآن]] - [[اثبات عصمت پیامبر خاتم در کلام اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[اثبات عصمت پیامبر خاتم در قرآن]]
| پرسش مرتبط = عصمت (پرسش)
| پرسش مرتبط = عصمت (پرسش)
}}
}}
'''[[عصمت پیامبر خاتم]]''' به این معناست که ایشان از هر [[گناه]] و [[خطا]] و اشتباهی [[معصوم]] و مصون هستند. عصمت پیامبر از طریق ادله عقلی و [[نقلی]] قابل [[اثبات]] است. ادله عقلی مانند اینکه غرض اصلی [[بعثت]] [[ابلاغ]] [[احکام الهی]] به [[مردم]] است و اگر حضرت نسبت به [[ابلاغ]] چنین احکامی [[عصمت]] نداشته باشند با غرض اصلی [[بعثت]] یعنی [[ابلاغ]] [[احکام]] منافات دارد. در زمنیه عصمت [[پیامبر خاتم]] [[آیات]] و [[روایات]] و ادله عقلی دیگری نیز وجود دارد.
==معناشناسی [[عصمت پیامبر]]==
'''[[عصمت پیامبر خاتم]]''' به این معناست که ایشان از هر [[گناه]] و [[خطا]] و اشتباهی [[معصوم]] و مصون هستند. [[عصمت پیامبر]] از طریق براهین عقلی و [[ادله]] [[نقلی]] متعددی قابل [[اثبات]] است. [[برهان حفظ شریعت]]، [[برهان لطف]]، [[برهان تسلسل]]، [[برهان]] [[وجوب]] [[اطاعت از پیامبر]]، برخی از براهین عقلی عصمت پیامبر خاتم هستند. همچنین آیاتی که [[رسول خدا]] {{صل}} را به عنوان الگوی [[نیکو]] برای همه [[مردم]] معرفی میکنند، آیاتی که امر مطلق و بدون قید و شرط به [[اطاعت]] از آن حضرت مینمایند، آیاتی که خبر از دوری [[پیامبر]] از [[هوای نفس]] و گناه میدهند نیز برخی از [[آیات قرآنی]] هستند که عصمت پیامبر خاتم{{صل}} را به اثبات میرسانند. علاوه بر اینها روایاتی نیز در این خصوص وجود دارد.
[[عصمت]] در لغت به معنای بازداشتن، [[حفظ]] کردن و نگهداشتن است و در اصطلاح، [[عصمت پیامبر]] به این معناست که ایشان از هر [[گناه]] و [[خطا]] و اشتباهی [[معصوم]] و مصون هستند<ref>ر.ک: [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]؛ [[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|معارف اسلامی ج۲]]، ص۱۴۴ - ۱۴۵.</ref>.
==ادلۀ [[عصمت پیامبر]]==
== معناشناسی [[عصمت]] ==
[[عصمت پیامبر]] از طریق [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] قابل [[اثبات]] است:
=== معنای لغوی ===
{{اصلی|عصمت در لغت}}
عصمت، واژهای عربی و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای حفظ و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار میرود.</ref>. با این وجود واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref>
===دلایل عقلی===
=== در اصطلاح [[متکلمان]] ===
# [[لزوم]] [[بعثت]] در [[نبوت]]: غرض اصلی [[بعثت پیامبر]] [[ابلاغ]] [[احکام الهی]] به [[مردم]] است و اگر پیامبر نسبت به [[ابلاغ]] چنین احکامی [[عصمت]] نداشته باشند با غرض اصلی [[بعثت]] یعنی [[ابلاغ]] [[احکام]] منافات دارد، چراکه موجب میشود [[احکام]] به صورت صحیح به دست [[مردم]] نرسد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ص ۹۸. </ref>.
در [[علم کلام]] دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
# [[پیامبر]]، [[سرمشق]] عملی [[مؤمنین]]: یکی از هدفهای اصلی [[ارسال پیامبران]]، [[تربیت]] و [[تزکیه]] [[مردم]] است: {{متن قرآن|رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}}<ref>«پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.</ref>، این [[هدف]] به صورت کامل محقق نمیشود مگر آنکه [[پیامبر]]، از لحاظ [[تربیت]] و [[عمل]] [[سرمشق]] و الگوی [[مؤمنین]] باشد و [[الگو]] شدن زمانی است که [[پیامبر]] از هر گونه [[گناه]] و خطایی [[معصوم]] باشد<ref>ر.ک: [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]؛ [[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|معارف اسلامی ج۲]]، ص ۷۵. </ref>.
#'''عصمت به معنای [[لطف]]''': مرحوم [[شیخ مفید]] نخستین متکلم [[امامیه]] است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] خداوند از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است<ref>محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون [[سیدمرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، نباطی<ref>علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
# [[اطاعت از پیامبر]]: اگر [[پیامبر]] داری [[عصمت از گناه]] و [[اشتباه]] نباشد [[خداوند]] نباید در [[قرآن]] [[دستور]] به [[اطاعت از پیامبران]] میدادند در حالی که چنین دستوری در [[قرآن]] آمده است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج ۲، ص ۷۶. </ref>.
#'''[[عصمت]] به معنای ملکه''': پس از آنکه [[شیخ مفید]] عصمت را به [[لطف]] تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش [[گناهان]] صادر نمیشود و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.</ref>. پس از خواجه برخی از [[متکلمان]] معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۴ - ۳۵.</ref>
#عدم [[عصمت پیامبر]] مساوی با [[ضعف]] وجودی ایشان است: [[گناه]] کردن هر [[انسانی]]، زاییدۀ [[ضعف]] وجودی اوست، چراکه تمام قوای [[نفسانی]]، [[مطیع]] و تابع عقلند و [[عقل]] به هیچ عنوان ارادۀ [[گناه]] و [[معصیت]] را بر قوای [[نفسانی]] صادر نمیکند. بنابراین اگر شخصی دچار [[گناه]] و [[معصیت]] شد یعنی از نظر [[عقلی]] فردی ضعیف و ناقص است، با این وجود آیا میتوان قائل شد [[پیامبر]] [[معصوم]] نیست و آلودۀ به [[گناه]] میشوند<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ص ۱۰۰. </ref>.
#عدم عصمت پیامبر موجب [[تسلسل]] خواهد شد: اگر پیامبر [[معصوم]] نباشد، باید برای [[هدایت]] شدنشان [[پیامبر]] دیگری بیاید تا ایشان را [[هدایت]] کنند و در صورتی که قائل به عدم عصمت شدیم باید برای پیامبر [[جدید]] هم پیامبر جدیدی برای هدایت او نازل شوند و چون این امر منجر به [[تسلسل]] خواهد شد و [[تسلسل]] امری محال است میتوان نتیجه گرفت پیامبر [[معصوم]] است<ref>ر.ک: [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]؛ [[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|معارف اسلامی ج۲]]، ص۱۴۴ - ۱۴۵.</ref>.
==[[دلایل نقلی]]==
== اثبات عصمت پیامبر خاتم{{صل}} ==
===[[اثبات عصمت پیامبر در قرآن]]===
{{همچنین|اثبات عصمت پیامبران}}
در [[قرآن کریم]] به صراحت دربارۀ [[عصمت پیامبر]] سخنی گفته نشده است، اما به صورت التزامی از طریق [[آیات قرآن]] میتوان [[عصمت]] ایشان را ثابت کرد:
[[عصمت پیامبر خاتم]]{{صل}} را میتوان با استناد به براهین عقلی و [[ادله نقلی]] بسیاری به [[اثبات]] رساند.
# در [[قرآن کریم]] از [[عصمت]] و [[امانتداری]] [[فرشتۀ وحی]] [[سخن]] گفته شده است به نحوی که [[خداوند]] دربارۀ آنان فرموده است: {{متن قرآن|لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.</ref>، بنابراین اگر حاملِ اول [[وحی]] یعنی [[فرشتگان]] از جمله [[جبرئیل]] دارای [[عصمت]] باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن [[عصمت]] همانطور که نقض [[امانتداری]] [[فرشته وحی]] محسوب میشود، [[نقض]] امانتداری پیامبر هم خواهد بود<ref>ر.ک: [[رحمتالله احمدی|احمدی، رحمتالله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص ۲۱۹ - ۲۲۱. </ref>.
# در [[قرآن کریم]] آیاتی وجود دارد که در آن [[شیطان]] قسم یاد میکند تمام [[بندگان]] [[خداوند]] را [[گمراه]] میکند مگر [[بندگان]] [[مخلص]] [[خداوند]] را: {{متن قرآن|فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره ص، آیه ۸۲ ـ ۸۳</ref>، {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ بمَِا أَغْوَيْتَنىِ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فىِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنهَُّمْ أَجْمَعِين إِلَّا عِبَادَكَ مِنهُْمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰ </ref>، [[پیامبر خاتم]] چون مصداق اصلی [[بندگان]] [[مخلص]] [[خداوند]] است، [[وسوسه]] [[شیطان]] نمیتواند در ایشان اثری کند و این معنایی غیر از [[عصمت پیامبر]] نخواهد داشت<ref>ر.ک: [[رحمتالله احمدی|احمدی، رحمتالله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص ۲۳۸-۲۴۰. </ref>.
# همچنین [[آیات]] دیگری وجود دارد که در آن [[پیامبر]]، [[امید]] و آرزوی [[هدایت]] [[انسانها]] را دارد، ولی [[شیطان]] برخلاف این [[آرزو]]، [[انسانها]] را [[وسوسه]] میکند و یا اینکه [[شیطان]] در [[تلاوت قرآن]] توسط [[پیامبر]]، القائاتی را انجام میدهد اما [[خداوند]] تمام این القائات و آرزوهایی [[شیطانی]] را از بین میبرد: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«ما پيش از تو هيچ رسول يا نبيى را نفرستاديم مگر آنكه چون به خواندن آيات مشغول شد شيطان در سخن او چيزى افكند. و خدا آنچه را كه شيطان افكنده بود نسخ كرد، سپس آيات خويش را استوارى بخشيد. و خدا دانا و حكيم است.» سوره حج، آیه ۵۲.</ref>. برخی از این [[آیات]] در جهت [[اثبات عصمت وحی]] [[الهی]] از صدور [[وحی]] تا [[ابلاغ]] آن است و وقتی این مطلب یعنی [[عصمت وحی]] از مرحله صدور تا مرحلۀ وصول ثابت شد، لازمهاش اثبات عصمت پیامبر هم خواهد بود، چراکه [[مسئولیت]] [[ابلاغ]] و وصول [[وحی]] بر عهدۀ حضرت است<ref>ر.ک: [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۱۸۰-۱۸۱. </ref>.
===[[اثبات عصمت پیامبر در روایات]]===
=== براهین عقلی ===
در [[روایت]] به صراحت دربارۀ [[عصمت پیامبران]] [[سخن]] گفته شده است، چنانکه [[امام رضا]]{{ع}} دربارۀ [[عصمت پیامبران]] برای [[مأمون]] نوشت: «[[خداوند]] [[فرمان]] کسی که میداند [[مردم]] را [[گمراه]] میکند [[واجب]] نمیکند و برای [[رسالت]] خویش کسی را [[انتخاب]] نمیکند که میداند او به [[خدا]] و بندگانش [[کفر]] ورزیده و [[شیطان]] را به جایی [[خدا]] [[عبادت]] میکند»<ref>{{متن حدیث|فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا{{ع}} لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ}}؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹. </ref>.<ref>ر.ک: [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۱۸۰-۱۸۱. </ref>
مهمترین براهین عقلی اثبات [[عصمت]] [[پیامبرخاتم]] {{صل}} که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت معصومان هستند، عبارتاند از:
==نتیجه گیری==
==== برهان لزوم هدایت بشر ====
براساس [[ادلۀ عقلی]] و [[نقلی]] [[عصمت پیامبر]] قابل [[اثبات]] است، [[دلایل عقلی]] مانند: [[معصوم]] نبودن ایشان، [[الگو]] بودن [[پیامبر]] را زیر سوال میبرد و مساوی با [[ضعف]] وجودی آنان است و نیز با توجه به [[آیات]] و [[روایات]] نیز میتوان [[عصمت]] را برای [[پیامبر]] [[اثبات]] کرد آیاتی مانند [[عصمت]] [[بندگان]] [[مخلَص]] و روایتی مانند [[روایت]] [[امام رضا]]{{ع}} که فرمودند: [[خداوند]] [[فرمان]] کسی را که میداند [[مردم]] را [[گمراه]] میکند [[واجب]] نمیکند.
ارتباط تنگاتنگ بین [[هدایت]] و [[عصمت]] باعث شده است تا عصمت برای [[هادی]] لازم و [[واجب]] باشد تا جایی که هادی اگر [[معصوم]] نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد<ref>پیامبراکرم پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است و اگر معصوم نبوده و مرتکب خطا و گناه شود، خود آن حضرت هم محتاج هادیان یا پیامبران دیگری هستند که بیخطا باشند و «معصوم» و اگر آنها هم معصوم نباشند نیازمند به معصوم دیگری هستند که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به پیامبر (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علیاکبر واعظ موسوی، علی{{ع}} میزان حق، ص۱۰۱.</ref>.
==[[عصمت پیامبر]] پیش از [[تصدی]] [[منصب نبوت]]، از دیدگاه [[اصحاب]]==
==== [[برهان]] وجوب [[اطاعت]] از [[معصوم]] ====
برخی شواهد [[تاریخی]] و نقل بعضی [[احادیث]] نشان دهنده این [[واقعیت]] است که عدهای از [[مسلمانان]] و [[صحابه]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را حتی پیش از [[نبوت]] ایشان نیز [[معصوم]] میدانستند. به شماری از آنها توجه کنید:
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقلقول ={{وسطچین}}'''[[وجوب متابعت چگونه عصمت پیامبران و ائمه را اثبات میکند؟ (پرسش)| وجوب متابعت چگونه عصمت پیامبران و ائمه را اثبات میکند؟]]'''{{پایان}}
# [[روایات]] مربوط به «[[شق الصدر]]» در [[منابع اهل سنت]] با مضمونهای متفاوت و در سنین مختلفی از زندگانی [[پیامبر]]{{صل}} نقل شده که برخی از آنها مربوط به [[کودکی]] یا [[نوجوانی]] و یا [[جوانی]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} است. این روایات که به وسیله [[راویان]] مختلفی، از جمله [[انس بن مالک]]، [[ابی بن کعب]]، [[ابوهریره]]، [[ابوذر غفاری]] و [[عایشه]] نقل شدهاند، بیانگر این مطلباند که [[قلب]] [[مبارک]] پیامبر اکرم{{صل}}، به وسیله [[ملائکه]] یا دیگر [[فرستادگان الهی]] از هرگونه [[آلودگی]] [[پاک]] شده است. برای نمونه، به روایتی که انس بن مالک نقل کرده است، دقت کنید: «در حالی که پیامبر مشغول [[بازی]] با [[کودکان]] بود، [[جبرائیل]] نزد وی آمد. پس او را گرفت و شکمش را شکافت و [[خون]] بسته شدهای را از قلب او بیرون آورد. آن گاه گفت: این بهره [[شیطان]] از تو بود. سپس قلب را در تشت با آب [[زمزم]] شست و در جایش نهاد.... انس گفت: من خودم جای دوخته شده را روی سینه پیامبر دیدم»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۲۲۱-۲۲۲. نیز ر.ک: یحیی بن معین، تاریخ یحیی بن معین، ج۱، ص۴۷-۴۸؛ عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۱، ص۱۰۷؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۱۲۱ و ۲۸۸؛ ج۴، ص۱۸۴؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۸، ص۲۰۳-۲۰۴؛ مسلم نیشابوری، الصحیح، ج۱، ص۱۰۱۔۱۰۲؛ عبدالله بن بهرام دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۸؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابة، ج۱، ص۲۱؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۱، ص۱۴۳-۱۴۶.</ref>. [[تطهیر]] قلب پیامبر اکرم{{صل}} به وسیله ملایکه، مطلبی است که در دیگر روایات نیز منعکس شده است. برای نمونه [[ابی بکره]] نقل میکند که [[ختنه]] [[پیامبر]] به وسیله [[جبرائیل]] بوده است و او همان هنگام [[قلب]] پیامبر را [[تطهیر]] کرد<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۵۵. گفتنی است ذهبی پس از نقل این داستان آن را رد کرده، مینویسد: {{عربی|هذا منكر}} (محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۲۸). اما به هر حال این اجتهاد ذهبی است، و اگر حتی دروغ نیز باشد، نشان اعتقاد راوی به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} است.</ref>. بیگمان نقل این [[روایتها]] به دست صحابهای که به [[اخبار غیبی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[نبوت]] ایشان [[اعتقاد]] [[راسخ]] داشتند، از [[باور]] آنان به [[عصمت]] آن [[حضرت]] حکایت میکند؛
#گروهی از [[صحابه]] روایتهایی را نقل کردهاند که بیانگر محفوظ ماندن پیامبر اکرم{{صل}} در سنین مختلف پیش از نبوت از برخی [[گناهان]] بوده است. برای نمونه، [[ام ایمن]] نقل کرده است که روزی در یکی از [[اعیاد]] [[عرب پیش از اسلام]]، حضرت [[ابوطالب]] از پیامبر خواست تا در [[عید]] آنها شرکت کند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} نخست [[مخالفت]] کرد؛ اما به [[اصرار]] عمههایش رفت. پس از چندی، در حالی که هراسان بود، بازگشت و به عمههایش فرمود که از وقوع [[گناه]] نگران است. در اینجا عمههای پیامبر خدا، [[کلامی]] را بر زبان آوردند که نشان اعتقاد آنها به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، حتی در آن سن بود: {{متن حدیث|ما كان الله عز و جل ليبتليك بالشيطان و فيك من خصال الخير}}؛ «از آنجا که در تو ویژگیهای [[نیک]] است، [[خداوند]] تو را به وسیله [[شیطان]] [[آزمایش]] نمیکند». پیامبر اکرم{{صل}} نیز در پاسخ آنها چنین فرمود: {{متن حدیث|إِنِّي كُلَّمَا دَنَوْتُ مِنْ صَنَمٍ مِنْهَا تَمَثَّلَ لِي رَجُلٌ أَبْيَضُ طَوِيلٌ يَصِيحُ: وَرَاءَكَ يَا مُحَمَّدُ لَا تَمَسَّهُ}}<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۷-۱۸۸.</ref>؛ «هرگاه به بتی نزدیک میشدم، مرد بلندقامت سفیدرنگی برایم متمثل میشد که صدا میزد: ای محمد{{صل}}، دست نگهدار، آن ([[بت]]) را لمس نکن». [[جابر بن عبدالله انصاری]] نیز نقل میکند که پیامبر خدا{{صل}} همراه سایر [[مردم]] در حال انتقال سنگها به سوی [[کعبه]] بود؛ در حالی که ازاری به تن داشت. عباس، [[عموی پیامبر]] از ایشان خواست تا [[ازار]] را بر کتف خود اندازد تا راحتتر باشد، که البته در این صورت پایین تنه آن [[حضرت]] عریان میشد. [[پیامبر خدا]] بنا بر بعضی نقلها با شنیدن این جمله به [[زمین]] افتاد و مطابق برخی نقلهای دیگر به [[آسمان]] نگاه کرد و فرمود: «از اینکه بخواهم برهنه راه بروم، [[نهی]] شدهام»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۹-۱۹۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۲۹۵، ۳۱۰، ۳۳۳ و ۳۸۰؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۱، ص۹۶؛ ج۴، ص۲۳۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱، ص۱۸۴؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۷۴-۷۵.</ref>. این [[روایات]] محفوظ ماندن [[رسول خدا]]{{صل}} را از افتادن در ورطه [[گناهان]] - بلکه حتی اموری که [[گناه]] نیز نیست - نشان میدهند، و [[خبرهای غیبی]] آن حضرت که بیانگر [[ارتباط]] ویژه ایشان با [[خداوند]] - [[پیش از بعثت]] - است نیز، مؤید همین ادعاست. نقل این [[روایتها]] به دست [[صحابه پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز، از [[اعتقاد]] ایشان به مضمونهای روشن آنها حکایت میکند؛
اگر از پیامبر [[خطا]] سرزند، مخالفت و [[انکار]] آن حضرت [[واجب]] خواهد بود و این با [[دستور خداوند]] بر [[اطاعت]] از ایشان مغایرت دارد: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملکآبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۸۰-۸۲.</ref>
#در برخی منابع آمده است که [[امام علی]]{{ع}} از پیامبر خدا{{صل}} نقل کرده است که آن حضرت پیش از [[نبوت]]، دوبار در صدد عمل به برخی [[رسوم]] [[جاهلیت]] برآمده که در هر دو نوبت خداوند او را از این کار بازداشته بود. در آن منابع چنین آمده است که شبی در [[مکه]] صدای ساز و آواز از مجلس [[عروسی]] یکی از [[اهل مکه]] به گوش رسید. پیامبر خدا{{صل}} نشست تا آن [[مراسم]] را ببیند که خداوند او را از این کار بازداشت [[پیامبر]] خود در این باره فرموده است: «پس خداوند به گوشهایم زد، پس به [[خدا]] [[سوگند]] بیدار نشدم، مگر به وسیله [[نور]] [[خورشید]]... و پس از آن دیگر به سوی گناهی قصد نکردم تا اینکه او مرا به [[رسالت]] برگزید»<ref>{{عربی|فَضَرَبَ اللَّهُ عَلَى أُذُنِي فَوَاللَّهِ مَا أَيْقَظَنِي إِلَّا مَسُّ الشَّمْسَ... ثُمَّ مَا هَمَمْتُ بَعْدَهَا بِسُوءٍ حَتَّى أَكْرَمَنِي اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِرِسَالَتِهِ}}؛ (محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۴) نیز ر.ک: محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۳۳-۳۴.</ref>.
#در برخی [[منابع تاریخی]] [[اهل سنت]] از [[همراهی]] دائم [[اسرافیل]] با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} - به مدت سه سال پیش از [[نبوت]] ایشان - خبر داده شده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۰۹.</ref>؛
# [[امام علی]]{{ع}} میفرمایند: از همان [[زمان]] که [[رسول خدا]]{{صل}} را از شیر باز گرفتند، [[خداوند]] بزرگترین [[فرشته]] از [[فرشتگان]] خویش را [[مأمور]] ساخت تا شب و [[روز]] وی را به راههای [[بزرگواری]]، [[درستی]] و [[اخلاق نیکو]] سوق دهد. من همچون سایهای به دنبال آن [[حضرت]]{{صل}} حرکت میکردم، و او هر روز نکته تازهای از اخلاق نیکو را برای من آشکار میساخت و مرا [[فرمان]] میداد که به او [[اقتدا]] کنم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>؛
# [[ابن اسحاق]] در [[سیره]] خود [[رشد]] و نمو پیامبر اکرم{{صل}} را چنین گزارش میدهد که [[پیامبر خدا]]{{صل}} میبالید، در حالی که خداوند او را از امور [[ناپسند]] [[جاهلی]] [[حفظ]] میکرد. از این رو، آن حضرت دورترین [[مردم]] از [[اخلاق جاهلی]] بود<ref>محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاقی، تحقیق: سهیل زکار، ص۷۸. نیز ر.ک: احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۳۰.</ref>.
چنین گزارشی نیز نشان [[پاکیزگی]] پیامبر اکرم{{صل}} از قذارتها و [[آداب و رسوم]] جاهلی پیش از رسیدن به [[مقام نبوت]] است.
در پایان این بخش باید گفت که به لحاظ کمی مطالب زیادی درباره [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، پیش از نبوت ایشان به دست نیاوردهایم، اما باید توجه داشت که مطالبی که نشان اعتقاد به خلاف آن باشد نیز در [[اختیار]] نداریم. از این رو، دستکم میتوان مدعی شد که [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، از نگاه برخی [[صحابه]]، حتی پیش از [[نبوت]] نیز از [[گناهان]] [[معصوم]] بودهاند.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۰۰.</ref>
==[[عصمت]] در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]]==
==== [[برهان حفظ شریعت]] ====
طبیعی است که [[اعتقاد]] به [[نبوت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با [[اعتقاد به عصمت]] وی در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]] ملازمه روشنی دارد؛ زیرا اعتقاد نداشتن به [[عصمت]] وی در این مرحله، با [[انکار نبوت]] وی مساوی است. از این رو، میتوان عمده [[مسلمانان]] - یا حتی تمام آنها - را به [[عصمت پیامبر]] از [[ارتکاب گناه]] و [[اشتباه]]، در مرحله دریافت و ابلاغ وحی [[معتقد]] دانست. با وجود این، میتوان شواهد فراوانی نیز دال بر این مدعا اقامه کرد:
پیامبراکرم{{صل}} حافظ شریعت است، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس [[واجب]] است که آن حضرت معصوم باشد<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملکآبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۸۰-۸۲.</ref>
۱. [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} خود در برخی موارد خطاب به بعضی [[اصحاب]] سخنانی گفتند که در [[حقیقت]] بیانگر عصمت ایشان بوده است. به دیگر بیان، پیامبر اکرم{{صل}} در برابر برخی شبهههای [[مخالفان]] که هدفشان ایجاد خدشه در [[حقانیت]] گفتههای آن [[حضرت]] بود، با یادآوری عصمت خود از اشتباه، به [[شبهات]] آنها پاسخ میدادند. برای نمونه [[عبدالله بن عمر]] نقل میکند که همه سخنانی را که از پیامبر اکرم{{صل}} میشنیدم، یادداشت میکردم تا بتوانم آنها را [[حفظ]] کنم. [[قریش]] مرا از این کار [[نهی]] میکردند و میگفتند: [[پیامبر]] نیز [[بشر]] است و حالات [[انسانی]]، مانند [[خشم]] و [[غضب]] نیز دارد، و برخی از گفتههای وی در چنین حالتهایی صادر شده است؛ بدین معنا که همه سخنان وی حقانیت ندارد تا لازم باشد آنها را بنویسی.
==== برهان لزوم اطمینان ====
گفتار قریش موجب شد تا عبدالله بن عمر از [[کتابت]] دست بردارد و دلیل آن را نیز برای پیامبر بازگو کند. پیامبر اکرم{{صل}} در مقابل فرمودند: «بنویس. به خدایی که جانم در دست اوست، چیزی جز [[حق]] از من صادر نمیشود»<ref>اصل این روایت در منابع روایی نخستین اهل سنت نیز آمده است (ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۱۶۲؛ سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، تحقیق: سید محمد اللحام، ج۲، ص۱۷۶).</ref>.
پیامبر اکرم{{صل}} میخواهد [[رضا]] و [[سخط]] ـ شریعت ـ را به ما برساند لذا اگر خطاکار باشد ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشد<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.</ref>.
همچنین از [[ابوهریره]] نقل شده است که [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: «آنچه از جانب [[خدا]] به شما خبر دادم، تردیدی در آن نیست»<ref>اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۴۱۱.</ref>.
بیانات فوق - به ویژه بیان نخست- حتی میتواند [[عصمت پیامبر]] را در همه گفتهها ثابت کند که بخشی از آن، [[عصمت]] آن [[حضرت]] در دریافت و [[ابلاغ وحی]] است. با توجه به آنکه [[اصحاب]] و مسلمانانی که مخاطب این بیانات بودند، به [[مقام نبوت]] وی [[اعتقاد]] داشتند، بیگمان آموزه عصمت ایشان را نیز پذیرفته بودند؛
==== [[برهان لطف]] ====
۲. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در موارد فراوانی خبرهایی [[غیبی]] میداد که عام [[مسلمانان]] آنها را میپذیرفتند و بر آنها اثر عملی مترتب میکردند. اینکه مسلمانان چنین خبرهایی را میپذیرفتند، نشان [[معصوم]] دانستن [[پیامبر]] در مرحله دریافت و ابلاغ وحی است. [[خبرهای غیبی]] پیامبر اکرم{{صل}} آنچنان فراوان است که جمعآوری آنها بسیار دشوار مینماید. از جمله خبرهای غیبی پیامبر، خبری است که وی درباره [[حنظله غسیل الملایکه]] فرمودند و در ضمن آن از [[غسل]] دادن [[حنظله]]- به دلیل جنب بودن وی هنگام [[شهادت]] - به وسیله [[ملائکه]] میان [[آسمان]] و [[زمین]] خبر دادند، و [[منابع تاریخی]] نیز هیچ گزارشی از تردید اصحاب درباره این خبر ارائه نکردهاند. پس از آن، [[همسر]] حنظله گفت: حنظله هنگام خروج از [[منزل]] به سوی [[جنگ]]، جنب بوده است<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۴۸۶. این داستان در منابع متعدد آمده است (ر.ک: عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابه، ج۱، ص۵۴۳؛ همو، الکامل، ج۲، ص۱۵۸؛ ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج۱، ص۳۸۱؛ احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابه، ج۲، ص۱۱۹؛ محمد بن منصور سمعانی، الانساب، تحقیق: عبدالرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی، ج۱۰، ص۴۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۲، ص۳۲۰؛ احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۶، ص۲۶۱؛ ج۱۳، ص۲۶۱؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، البدایة والنهایة، ج۴، ص۲۱؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۳، ص۲۴۶). مانند این خبر درباره حمزه نیز وجود دارد (محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۳۰۹؛ احمد بن علی مقریزی، امتناع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۲، ص۱۷۳).</ref>.
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقلقول ={{وسطچین}}'''[[برهان لطف چگونه عصمت پیامبران و ائمه را اثبات میکند؟ (پرسش)| برهان لطف چگونه عصمت پیامبران و ائمه را اثبات میکند؟]]'''{{پایان}}
چنانکه وجود پیامبر [[لطف]] است، عصمت آن حضرت نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبر غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر [[دین]] و [[دنیا]] شود مصون نیست و این لامحاله منافی لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبر، حصول [[اطاعت]] و انقیاد است و هرگاه [[معصوم]] نباشد و [[خطا]] و [[معصیت]] بر آن حضرت روا باشد، اطاعتش واجب نیست، بلکه مخالفتش واجب بوده و این مناقض لطف و غرض [[نبوت]] است<ref>سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۱۹۲-۲۰۳.</ref>
همچنین بر اساس برخی [[منابع تاریخی]]، روزی [[پیامبر خدا]] در حالی که با [[اصحاب]] نشسته بودند، خبر دادند که هفتادهزار تن از [[امت]] وی به صورت ماه شب چهارده وارد [[بهشت]] میشوند. در این حال، [[عکاشة بن محصن]] از [[پیامبر]] خواست تا [[دعا]] کند که وی نیز در زمره آنها باشد. پیامبر به وی خبر داد که وی از آنهاست<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۲، ص۴۶۵.</ref>.
=== [[ادله نقلی]] ===
در منابع دیگری به [[روایت]] [[سلمة بن الاکوع]] درباره ماجرای [[تاریخی]] [[صلح حدیبیه]] و [[بیعت مردم]] با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} چنین آمده است که منادی آن [[حضرت]] میان [[مردم]] رفت و ضمن خبر دادن از جانب [[رسول خدا]]{{صل}} درباره حضور [[روح القدس]] نزد ایشان، مردم را به [[بیعت]] با [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} فراخواند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۷۹؛ ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج۲، ص۴۶۰.</ref>.
[[عصمت پیامبر خاتم]]{{صل}} را میتوان از [[آیات]] و [[روایات]] متعددی به [[اثبات]] رساند. [[عصمت]] آن حضرت با استناد به دو دسته از [[آیات]] قابل [[اثبات]] است. نخست آیاتی که مشتمل بر [[عصمت]] تمامی [[انبیای الهی]] است و دوم آیاتی که منحصر در [[عصمت پیامبر خاتم]]{{صل}} بوده و به نوعی [[مصونیت]] آن حضرت را از ارتکاب انواع [[معاصی]]، [[خطا]]، [[اشتباه]] و نیز فراموشی [[ ثابت]] میکنند. در توضیح دسته نخست باید گفت: بدیهی است که پس از [[اثبات عصمت انبیا]] {{عم}}، [[اثبات]] [[عصمت رسول خدا]] {{صل}} که خود [[افضل]] از سایر [[انبیا]] و [[رسل]] است امری [[سهل]] خواهد بود؛ چراکه شخص [[افضل]] نمیتواند فاقد مقامی باشد که [[مفضول]] آن را داراست.
بر اساس این روایت، مردم به محض شنیدن این خبر از زبان منادی آن حضرت، به سوی پیامبر رفتند و با وی بیعت کردند.
منابع تاریخی، از تردید [[صحابه]] درباره چنین خبرهایی کمتر گزارش دادهاند که این امر، خود دلیل [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت]] [[رسول]] گرامی اسلام{{صل}}، در مرحله [[ابلاغ وحی]] است؛
٣. ام قبال - [[خواهر]] [[ورقة بن نوفل]] - پس از شنیدن [[بعثت پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} درباره ایشان ابیاتی را سرود که در آن [[حضرت محمد]]{{صل}} را [[هدایت]] شدهای معرفی کرد که همیشه همراه با [[نور الهی]] بوده و [[هدایت کننده]] مردم است. نسبت دادن چنین اوصافی به پیامبر اکرم{{صل}}، بیانگر [[معصوم]] شمردن ایشان است<ref>{{عربی|يری المهدي حين يرى عليه / ونور قد تقدمه اماما... / فكل الخلق يرجوه جميعا / يسود الناس مهتديا اماما / يراه الله من نور مصفى / فاذهب نوره عنا الظلاما}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق سهیل زکار، ص۴۳-۴۴؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۴).</ref>. البته چنین اوصافی، تنها بیانگر [[اعتقاد به عصمت]] در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]] نیست، بلکه [[عصمت مطلق]] را نیز ثابت میکند.
در ادامه ابتدا به [[آیات]] دسته نخست اشاره مینماییم و سپس [[آیات]] منحصر در [[عصمت پیامبر خاتم]]{{صل}} را [[ذکر]] میکنیم.
ظاهراً این اشعار اندکی پس از [[نبوت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} سروده شده که ام قبال هنوز نشانه ویژهای از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} ندیده است؛ اما میتوان [[حدس]] زد که او نشانههای [[پیامبر آخرالزمان]] را میشناخته و با [[آگاهی]] از [[بعثت]] و [[اعلان]] نبوت آن [[حضرت]]، چنین اشعاری را در [[وصف]] رسول گرامی اسلام{{صل}} سروده است؛
۴. [[عباس بن مرداس سلمی]]، ماجرای [[اسلام آوردن]] خود را چنین تعریف میکند که پدرش [[مرداس]] که از [[بت پرستان]] آن [[زمان]] بود، هنگام [[وفات]] درباره بتی به نام «ضمار» به او سفارش کرد. عباس بن مرداس نیز بنا بر سفارش [[پدر]] هر [[روز]] به آن سر میزد، تا اینکه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[دعوت]] خود را علنی کرد. شبی صدایی از درون [[بت]] شنید که خبر از پایان [[عبادت]] آن میداد و حضرت محمد{{صل}} را نیز [[هدایت]] شده و [[وارث]] نبوت و هدایت معرفی میکرد.
==== ادله قرآنی ====
عباس بن مرداس پس از شنیدن این صدا به خود آمد و نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} رفت و با سرودن شعری، [[اسلام]] خود را اعلام کرد. وی در این [[شعر]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را پس از [[حضرت عیسی]]{{ع}} سخنگوی [[خدا]] و [[امین]] [[قرآن]] معرفی میکند<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۱۸-۱۱۹. نظیر چنین داستانی درباره راشد بن عبد ربه نیز نقل شده است (ر.ک: همان، ص۱۲۱).</ref>. مضمون این ابیات، دستکم از اعتقاد به عصمت [[پیامبر]] در مرحله ابلاغ وحی حکایت میکند؛
در برخی از [[آیات قرآن کریم]] خصوصیاتی همچون اصطفای [[الهی]]، [[وجوب اطاعت]] تام و عدم [[تسلط]] [[شیطان]] بر برخی [[انسانهای برگزیده]] و نیز [[الگو]] بودن [[انبیا]] بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، [[خطا]]، نسیان و [[اشتباه]] که همان [[حقیقت عصمت]] است، اشاره دارند.
۵. پس از آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دستور خداوند]]، [[دعوت عمومی]] خود را آغاز کرد، [[مشرکان]] او را [[آزار]] و [[اذیت]] کردند. پس از آنکه حضرت [[حمزه سیدالشهدا]]{{ع}} باخبر شد که [[ابوجهل]] پیامبر اکرم{{صل}} را [[اذیت]] کرده است، نزد وی آمد و ضربتی به او زد، و وقتی دیگران به او [[اعتراض]] کردند، فرمود: {{عربی|أنا اشهد أنه رسول الله و أن الذي يقول حق}}<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۲۱۳.</ref>؛
'''عدم تسلط شیطان بر [[پیامبران]]'''
۶. پس از آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} از خورده شدن [[کاغذ]] [[عهدنامه]] [[قریش]] به وسیله موریانه و باقی ماندن [[نام خدا]] خبر داد، [[حضرت]] [[ابوطالب]]{{ع}} با اظهار [[شگفتی]] از این [[خبر غیبی]] فرمود: {{عربی|أشهد أن لا تقول إلا حقا}}<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۲۳۴.</ref>.
به عنوان نمونه [[خدای متعال]] در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: {{متن قرآن|إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ}} <ref>«قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.</ref>. فراز: {{متن قرآن|لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ}}، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از [[بندگان]] حقيقى [[خداوند]] را منتفی میکند. از طرفی عمومیت این فراز از [[آیه]]، قرینه است بر اینکه مراد از «[[عبادی]]»، صرفا بندگان [[خالص]] و [[حقیقی]] خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در [[زندگی]] خویش مرتکب برخی [[گناهان]] شدهاند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از [[ارتکاب معاصی]]، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر [[وسوسههای ابلیس]] نشأت میگیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای [[نفی]] تأثیر [[وسوسه]] در [[عبادالله]] است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسههای ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از [[قرآن کریم]] و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به [[خدا]] [[توکل]] میکنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، [[ثابت]] مینماید<ref>سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.</ref>.
همچنین ایشان هنگام [[وفات]]، خطاب به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[اعتقاد]] خود را مبنی بر اینکه [[پیامبر]] جز [[حق]] چیزی نمیگوید، ابراز داشت: {{عربی|يا ابن أخي، إني لا علم أنك لا تقول إلا حقا}}<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۲، ص۲۴.</ref>.
این [[کلام]] ابوطالب، نه تنها بیانگر [[اعتقاد به عصمت]] پیامبر در مرحله [[ابلاغ وحی]] است، بلکه میتواند نشان اعتقاد وی به [[عصمت]] کامل آن حضرت در همه سخنان باشد.
ابوطالب نیز در همان هنگام، خطاب به دیگر [[فرزندان]] و [[خویشاوندان]] خود گفت تا زمانی که به سخنان [[پیامبر اسلام]]{{صل}} گوش فرادهند و از او [[پیروی]] کنند، در [[راه رشد]] و هدایتاند<ref>محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۳۷.</ref>.
سخنان ابوطالب{{ع}} دستکم نشان میدهد که او به [[نبوت]] پیامبر اکرم{{صل}} و [[درستی]] [[اخبار]] وحیانیاش اعتقاد دارد؛
٧. [[امام علی]]{{ع}} در رثای پدرش اشعاری سرود و ضمن آن، پیامبر اسلام{{صل}} را خبر دهنده از [[وحی]] و [[امین وحی]] [[الهی]] و [[تأیید]] شده در همه گفتههایش معرفی کرد<ref>{{عربی|امين على ما استودع الله قلبه / و ان قال قولا كان فيه مسددا}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۴۰).</ref> که این [[حقیقت]] چیزی جز اعتقاد به عصمت مطلق پیامبر{{صل}} یا دستکم [[عصمت در ابلاغ وحی]] نیست؛
'''اصطفای الهی پیامبران'''
٨. از جمله داستانهای عجیبی که در برخی [[منابع تاریخی]] [[اهل سنت]] به چشم میخورد، داستان معروف به «[[غرانیق]]» است که به [[گمان]] گوینده آن، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آنچه را [[شیطان]] به گوش وی خوانده بود، به زبان آورد.
واژه «[[اصطفا]]» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است<ref>راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.</ref>. روشن است که حاصل [[گزینش الهی]] و [[خالص]] کردن برخی توسط او چیزی جز [[عصمت]] نیست.
[[طبری]]، از [[مورخان]] برجسته [[اهل سنت]] با بیان چنین داستانی از زبان [[محمد بن کعب القرظی]] جملهای را بیان میکند که نشان [[اعتقاد]] عموم [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} است. وی نقل میکند هنگامی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} جمله {{متن حدیث|تِلْكَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَ إِنَّ شَفَاعَتَهُنَ لَتُرْتَجَى}} را گفت، مسلمانان او را تخطئه نکردند؛ زیرا {{عربی|المؤمنون مصدقون نبيهم فيما جاءهم به عن ربهم و لا يتهمونه على خطإ ولا وهم و لا زلل}}<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۷۵.</ref>؛ «[[مؤمنان]] [[پیامبر]] خود را در آنچه وی از جانب [[خدا]] برای آنها میآورد، [[تصدیق]] میکردند و او را متهم به [[اشتباه]] و قصد [به [[گناه]] و] [[لغزش]] نمیکردند».
این عبارت به روشنی اعتقاد مسلمانان را به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]] نشان میدهد. بر اساس تحقیقات [[حدیثی]] و [[تاریخی]]، چنین داستانی از اساس، ساختگی و جعلی است<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخررازی، مفاتیح الغیب، ج۲۳، ص۲۳۸، ۲۳۹؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۷۳، ۱۷۴؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۳۹۶؛ سیدمحمدحسین فضلالله، تفسیر من وحی القرآن، ج۱۶، ص۹۸، ۹۹؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۱۴۱-۱۴۴.</ref>، اما همین که [[راوی]] آن برای [[تأیید]] داستان خود، ناچار به [[استمداد]] از فضای عمومی [[جامعه]] میشود، میتواند در [[شناخت]] [[مبانی فکری]] جامعه آن [[زمان]] به [[حقجویان]] کمک بسزایی بکند؛
۹. در [[سال دوم هجری]]، [[سعد بن معاذ]] به [[نمایندگی]] از [[انصار]]، در [[مقام]] [[مشاور]] پیامبر اکرم{{صل}}
به عنوان نمونه [[قرآن کریم]] در جایی میفرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ}}، {{متن قرآن|يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ}}<ref>«خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند، و نيز از ميان مردم. بىگمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مىداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.</ref>. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات {{متن قرآن|أَيْدِيهِمْ}} و {{متن قرآن|خَلْفَهُمْ}} بر اساس دیدگاه برخی [[مفسران]] به {{متن قرآن|رُسُلًا}}<ref>طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.</ref> و طبق نظر برخی دیگر به {{متن قرآن|النَّاسِ}}<ref>زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و... .</ref> برمیگردد و با عنایت به معنای لغوی [[اصطفا]]، [[تفسیر آیه]] چنین میشود که [[خداوند]] از میان [[مردم]] و [[فرشتگان]]، شایستگان را برمیگزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، [[ابلاغ]] این پیام دچار آسیب شده و با غرض [[ارسال رسل]] ناسازگار خواهد بود.
در [[جنگ بدر]]، ضمن ابراز [[وفاداری]] به ایشان گفت: «ما به تو [[ایمان]] آوردهایم و [[شهادت]] میدهیم که آنچه تو آوردهای، [[حق]] است، و به [[پیمانها]] و عهدهای خود با تو پایبندیم و از آنها [[اطاعت]] میکنیم»<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۴۸؛ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۲، ص۴۴۷.</ref>.
سخنان [[سعد بن معاذ]]، [[نماینده]] [[انصار]]، نشان [[اعتقاد]] آن گروه به [[عصمت]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}}، دستکم در [[مقام ابلاغ]] و [[دریافت وحی]] است؛
۱۰. با نیرومند شدن [[اسلام در مدینه]] و شروع نبردهای [[مسلمانان]]، بنا بر [[رسوم]] آن [[زمان]]، مسلمانان در برابر [[دشمنان]] خود، [[رجزخوانی]] میکردند و اشعاری میسرودند که محتوای آنها از [[عقاید]] مسلمانان حکایت میکرد. برای نمونه [[قیس بن بحر الاشجعی]] در [[روز]] [[جنگ بنی نضیر]]، [[روح القدس]] را همراه [[سپاه اسلام]] و رسول گرامی اسلام{{صل}} را فرستاده [[حق]] و [[تعلیم]] دیده او میشمرد<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۸۷.</ref>.
'''امر به [[اطاعت]] تام و مطلق از [[پیامبران]]'''
[[کعب بن مالک]] نیز در روز جنگ بنی نضیر، [[پیامبر عظیمالشأن اسلام]]{{صل}} را [[انذار]] دهندهای راستگو میداند که [[پیروی]] از او موجب [[رشد]] و [[هدایت]] است<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۸۸.</ref>.
کعب بن مالک در روز [[جنگ خندق]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را حق و [[تصدیق]] شده و مُطاع مسلمانان معرفی کرد<ref>{{عربی|و نطيع أمر نبينا و نجيبه / وإذا دعا لكريهة لم نسبق..... من يتبع قول النبي فإنه / فينا مطاع الامر حق مصدق}}؛ (عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۳۸).</ref>.
[[حسان بن ثابت]] در [[جنگ]] ذی قرد گفت:
{{عربی|رسول نصدق ما جاءه ويتلو كتابا مضيئا منيرا}}<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۵۶.</ref>: «فرستادهای که او را در آنچه آورده است، تصدیق میکنیم و [[تلاوت]] میکند کتابی را که روشن کننده و نوردهنده است».
در همه این اشعار، از «[[مهدی]]» بودن [[پیامبر خدا]] و حق و تصدیق شده بودن وی در [[ابلاغ وحی]] [[الهی]]، از دیدگاه مسلمانان سخن به میان آمده است که همگی بیانگر [[اعتقاد به عصمت]] [[پیامبر]]، دستکم در مرحله [[ابلاغ]] وحیاند؛
۱۱. [[انس بن مالک]] نقل میکند هنگامی که پیامبر اکرم{{صل}} وارد [[مکه]] شد، ابن رواحه - از [[اصحاب]] آن [[حضرت]] - پیشاپیش ایشان حرکت میکرد و با ابراز اینکه بهترین [[مرگ]]، مرگ در راه خداست، [[ایمان]] خود را به سخنان ایشان اعلام کرد<ref>{{عربی|كما قتلناكم على تنزيله / يا رب إني مؤمن بقيله}} (محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر بن عبدالسلام تدمری، ج۲، ص۴۶۲؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، ج۴، ص۳۲۳).</ref>؛
[[خداوند متعال]] در دسته دیگری از [[آیات]] به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[رسولان]] خود و نیز [[تأسی]] به آنان امر کرده است<ref>سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.</ref>. روشن است که بر اساس قواعد [[کلامی]] صدور چنین امری از سوی [[خدای متعال]]، مستلزم عصمت آن شخص است؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای [[حکیم]] صادر نمیشود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام [[معاصی]]، نسیان، [[خطا]] و [[اشتباه]] است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم [[ارتکاب معاصی]] دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از [[انبیا]] {{عم}}، [[معتقد]] شویم، غرض از ارسال [[نبی]] یا [[رسول]] نقض شده و [[اطمینان]] به گفتار و [[کردار]] [[انبیا]] و [[رسل]] {{عم}} در نظر مکلفین به [[اطاعت]] به صورت کامل محقق نخواهد شد.
۱۲. [[عبدالله بن زبعری]] که با [[فتح مکه]] به [[نجران]] گریخته بود، پس از مدتی نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و با [[اظهار اسلام]] و [[ایمان به خداوند]] [[یکتا]]، آنچه را [[پیامبر]] برای آنها آورده بود، [[حق]]، صادق و نوردهنده شمرد<ref>{{عربی|إن ما جئتنا به حق صدق / ساطع نوره مضيء منير}}؛ (عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابة، ج۳، ص۱۳۵؛ ابو عمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج۳، ص۹۰۲).</ref>؛
'''معرفی [[پیامبران]] به عنوان الگوی حسنه'''
۱۳. [[احمد حنبل]] از [[امامان]] چهارگانه [[اهل سنت]]، همراه برخی از [[مورخان]] [[سنی]]، حالت [[مسلمانان]] را هنگام خروج از [[مدینه]] و حرکت به سوی [[مکه]] به نقل از برخی [[صحابه]] چنین گزارش میدهد؛ {{عربی|قد كان أصحاب رسول الله{{صل}} خرجوا و هم لا يشكون في الفتح لرؤيا رآها [[رسول الله]]{{صل}}}}<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۳۲۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۵۷۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۱.</ref>؛ «[[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} از مدینه خارج شدند، در حالی که به دلیل رؤیای [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، درباره فتح مکه تردید نداشتند».
[[مصونیت انبیا]]{{عم}} را میتوان از [[آیات]] دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به [[تأسی]] از آنان ترغیب مینمایند، استفاده کرد. چه اینکه [[قرآن کریم]] از [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} به عنوان اسوهای [[نیکو]] یاد کرده و میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>. همچنین از [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} یاد کرده و میفرماید: {{متن قرآن|قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ}}<ref>«بیگمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونهای نیکویند» سوره ممتحنه، آیه ۴.</ref>.
بر اساس این نقل [[تاریخی]]، مسلمانان درباره [[صحت]] [[خواب]] پیامبر اکرم{{صل}} و مطابقت آن با واقع نیز تردید نمیکردند. در این صورت آیا میتوان در [[اعتقاد]] آنها به [[عصمت]] آن [[حضرت]] در گفتههای [[وحیانی]] تردید کرد؟
۱۴. داستان معروف [[خزیمة بن ثابت]] [[ذوالشهادتین]] که در بسیاری از [[منابع تاریخی]] نقل شده است، بیگمان از اعتقاد این [[صحابی]] [[جلیل القدر]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[گناه]] و حتی [[اشتباه]] حکایت میکند: [[پیامبر خدا]] اسبی را از اعرابیای خریده بود؛ اما [[اعرابی]] این [[معامله]] را [[انکار]] و اسب را مطالبه میکرد. [[خزیمة بن ثابت]] بدون آنکه معامله را دیده باشد، در [[مقام]] [[شاهد]] معامله [[شهادت]] داد که آن [[حضرت]] اسب یادشده را خریده است. هنگامی که [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} از وی پرسید که چگونه شهادت دادی، در حالی که حاضر نبودی؟ وی جواب داد: {{عربی|لتصديقي إياك يا رسول الله، و إن قولك كالمعاينة}}؛ «زیرا من شما را [به طور مطلق] [[تصدیق]] میکنم، و گفتار تو مانند آن است که آن را [با چشم] دیدهام». پس از این گفتار بود که [[پیامبر]] او را [[ذوالشهادتین]] نامید<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۵۰۹؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۶۴.</ref>.
واژه «[[اسوه]]» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. [[قدوه]] نیز در مورد کسی به کار میرود که به او [[اقتدا]] میشود<ref>فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.</ref>. کیفیت [[استدلال]] به این آیات چنین است که [[خدای متعال]]، [[پیامبراکرم]] {{صل}} و حضرت ابراهیم{{ع}} را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان [[الگو]] و [[سرمشق]] دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار میگیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا {{عم}}[[ امر]] کردهاند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با [[عصمت]] اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر [[معصوم]] و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید.
در برخی نقلها نیز آمده است که [[خزیمه]] گفت: من تو را در آنچه [از [[وحی]]] آوردهای تصدیق میکنم و میدانم که تو جز [[حق]] چیزی نمیگویی»<ref>عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابه، ج۱، ص۶۱۰. نیز ر.ک: احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۷، ص۱۹۴؛ محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱۱، ص۴۱۸.</ref>.
[[فخر رازی]] نیز گفتار خزیمة بن ثابت را چنین نقل میکند: «ای [[رسول خدا]]، من تو را بر وحیی که از فراز [[هفت آسمان]] بر تو نازل میشود، تصدیق میکنم. پس چگونه تو را در این مقدار (شهادت بر وقوع معامله) تصدیق نکنم»<ref>{{عربی|يا رسول الله إني أصدقك على الوحي النازل عليك من فوق سبع سموات أفلا أصدقك في هذا القدر}}؛ (محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳، ص۴۵۷).</ref>.
بر اساس این نقلها - یا دستکم دو نقل نخست - همه گفتههای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای خزیمة بن ثابت [[واقعیت]] داشته است، و این نشان [[اعتقاد]] او به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[اشتباه]]، در همه موارد، از جمله در امور [[وحیانی]] است؛
۱۵. [[جارودبن عبدالله]] برای اظهار [[وفاداری]] به [[رسول اکرم]]{{صل}} جملاتی عجیب و شنیدنی بیان کرد: {{عربی|والله يا رسول الله، لقد أخطأ من أخطأك قصده، و عدم رشده، و تلك وأيم الله أكبر خيبة... لقد جئت بالحق، و نطقت بالصدق}}<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۱۰۶.</ref>؛ «به [[خدا]] [[سوگند]] یا [[رسول الله]]، کسی که در صدد [[خطاکار]] دانستن توست، سخت در [[اشتباه]] است، و این کار نشانه [[هدایت]] نشدن اوست، و به خدا سوگند که این، بزرگترین خطاست.... هر آینه تو به [[حق]] آمدهای و به [[راستی]] سخن میگویی».
'''[[اتمام حجت]] [[هدف]] از [[بعثت انبیا]]'''
[[جارود]] در این بیان تخطئه کننده [[پیامبر]] را خطاکار میداند و فعل او را بزرگترین اشتباه و [[گناه]] میشمرد. عبارات جارود، نشان [[اعتقاد]] وی به [[عصمت]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} است. افزون بر آن، نشان میدهد که در آن زمانه، نه تنها مسئله عصمت در امور [[وحیانی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پذیرفتنی بوده، بلکه عصمت ایشان از اشتباه در دیگر موارد نیز، اجمالاً پذیرفته برخی [[مسلمانان]] بوده است؛
۱۶. از دیگر موارد شنیدنی در این باره، داستانی است که [[ابن عباس]] درباره پیامبر اکرم{{صل}} و [[ابوبکر]] نقل میکند. ابن عباس نقل میکند که کسی نزد پیامبر آمد و خوابش را برای ایشان تعریف کرد و خواستار تعبیر آن شد. ابوبکر که در آنجا بود، این [[خواب]] را تعبیر کرد. آنگاه از پیامبر اکرم{{صل}} خواست تا درباره [[تعبیر خواب]] وی اظهار نظر کند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} نیز بخشی از تعبیر خواب وی را درست و بخشی را نادرست خواند. ابوبکر پس از شنیدن [[کلام]] ایشان، پیامبر را قسم میدهد که اشتباهاتش را در تعبیر خواب به وی بگوید<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۶، ص۳۴۷.</ref>.
در دستهای دیگر از آیات، [[اتمام حجت]] بر [[مردم]] به عنوان یکی از [[اهداف بعثت انبیا]] معرفی شده است. [[قرآن کریم]] در این خصوص میفرماید: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباسزاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبههپژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>
از این داستان میتوان نتیجه گرفت که ابوبکر [[سخن پیامبر]] را حتی در تعبیر خواب نیز [[حجت]] و [[مطابق با واقع]] میدانست. حال آیا میتوان در اعتقاد وی به [[عصمت پیامبر]] در امور وحیانی تردید کرد؟
۱۷. [[معاویة بن ابی سفیان]] در نامهای که در خلال [[جنگ صفین]] به [[امام علی]]{{ع}} نوشت، جملاتی را در [[وصف]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به کار برد که نشان [[اعتقاد]] وی به [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]] است. وی در آغاز [[نامه]] خود نوشت: «[[خداوند]] محمد{{صل}} را با [[علم]] خود به [[رسالت]] برگزید و او را [[امین وحی]] خود قرار داد»<ref>{{متن حدیث|فَإِنَّ اللَّهِ اصْطَفَى مُحَمَّداً بِعِلْمِهِ وَ جَعَلَهُ الْأَمِينَ عَلَى وَحْيِهِ وَ الرَّسُولَ إِلَى خَلْقِهِ}}؛ (احمد بن عثم کوفی، الفتوح، تحقیق: علی شیری، ج۲، ص۵۵۹).</ref>.
'''آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند'''
روشن است که [[امین]] دانستن [[پیامبر]] بر [[وحی الهی]]، همان اعتقاد به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} در مرحله دریافت و ابلاغ وحی است.
با ملاحظه شواهد یادشده و شاهدهای فراوان دیگری که با تتبع بیشتر در [[منابع تاریخی]] و [[روایی]] دستیافتنی است، جای تردیدی باقی نمیماند که [[عصمت پیامبر]] از [[دروغ]] و [[اشتباه]] در دریافت و ابلاغ وحی، از نظر غالب [[مسلمانان]] [[صدر اسلام]] یا دستکم نزد [[اصحاب]] بزرگ پیامبر{{صل}}، امری روشن بوده است.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۰۳-۱۱۳.</ref>
==[[عصمت]] در مرحله عمل به [[وحی]]==
در [[قرآن کریم]] از [[عصمت]] و [[امانتداری]] [[فرشتۀ وحی]] [[سخن]] گفته شده است به نحوی که [[خداوند]] دربارۀ آنان فرموده است: {{متن قرآن|لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.</ref>، بنابراین اگر حاملِ اول [[وحی]] یعنی [[فرشتگان]] از جمله [[جبرئیل]] دارای [[عصمت]] باشد، حامل دیگر آن یعنی [[پیامبر]] هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن [[عصمت]] همانطور که نقض [[امانتداری]] فرشته وحی محسوب میشود، نقض [[امانتداری]] [[پیامبران]] هم خواهد بود<ref>ر.ک: [[رحمتالله احمدی|احمدی، رحمتالله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.</ref>.
[[عصمت]] در مرحله عمل به [[وحی]]، همان [[عصمت از گناه]]- اعم از [[گناه]] در [[رفتار]] و گفتار - است. شواهد فراوانی هست که میتواند نشان دهنده [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر]] از گناه باشد.
پیش از بیان شواهد، یادکرد این نکته ضروری است که همه ناقلان شواهد و روایاتی که [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، پیش از [[نبوت]] را پذیرفتهاند، طبیعتاً عصمت وی را پس از آن نیز به طریق اولی قبول داشتهاند. افزون بر آنکه برخی عبارتهای نقل شده در بخش پیشین (عصمت پیامبر در دریافت و [[ابلاغ وحی]]) به گونهای مطلق و کلی بودند که میتوان گوینده آنها را قایل به عصمت پیامبر از گناه – دستکم در حوزه گفتار - نیز دانست. برای نمونه جملههایی نظیر {{عربی|إني لا أقول إلا حقا}}<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۳۴۰؛ محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق: عبدالوهاب بن عبداللطیف، ج۳، ص۲۴۱؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۱۰، ص۲۴۸؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۸۳. ترمذی و ذهبی این روایت را صحیح میدانند.</ref> که در چند نوبت به وسیله [[صحابه]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نقل شد، نشان عصمت آن [[حضرت]] در همه سخنان است.
افزون بر این موارد، [[منابع تاریخی]] و [[روایی]] گزارشهای فراوانی را از اعتقاد مسلمانان به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} از گناه ارائه کردهاند که برخی از آنها را مطرح میکنیم<ref>گفتنی است کوشش نگارنده در بیان شواهد تاریخی به حسب تقدم زمانی و تاریخی است، تا نشان داده شود که انگاره عصمت در طول دوران ۲۳ سال بعثت پیامبر اکرم{{صل}} میان مسلمانان وجود داشته است.</ref>:
# [[نافع جرشی]] نقل میکند هنگامی که [[پیامبر خدا]] به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد، [[مردم]]، کاهنی از [[کاهنان]] را فراخواندند و از او خواستند تا نظر خود را درباره پیامبر اکرم{{صل}} بیان کند. [[کاهن]] یادشده صراحتاً خطاب به مردم گفت که محمد{{صل}} [[برگزیده]] خداست، و [[خداوند]] [[قلب]] او را [[پاک]] کرده است<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۱، ص۱۳۵؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، أسد الغابه، ج۴، ص۵۲۴.</ref>؛
# [[ابن عباس]] نقل میکند که هاتفی از [[جنیان]]، در [[شهر مکه]] شعری را در [[مذمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} خواند که موجب [[شادی]] [[مشرکان]] شد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} اعلام کرد که این صدا از جانب [[شیطانی]] به نام «[[مسعر]]» بوده است. ابن عباس میگوید: سه [[روز]] پس از آن، هاتف دیگری ندای دیگری داد که ضمن آن با اعلام نابودی مسعر، به دلیل [[طغیان]] و [[سرکشی]] در برابر [[رسول خدا]]، پیامبر اکرم{{صل}} را [[انسانی]] مطهَّر و [[پاک]] شده معرفی میکرد<ref>{{عربی|نحن قتلنا مسعرا / لما طغى واستكبرا / و سفه الحق و سن المنكرا / قنعته سيفا جروفا ميترا / بشتمه نبينا المطهرا}}؛ (احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۰۹-۱۱۰).</ref>؛
#پس از آنکه پیامبر اکرم{{صل}} در پایان سه سال [[محاصره اقتصادی]] در [[شعب ابی طالب]]، به عمویش خبر داد که از [[صحیفه]] [[قریش]] چیزی جز [[نام خدا]] باقی نمانده است، و [[ابوطالب]] با بررسی موضوع، [[حقانیت]] برادرزاده خود را دید، با سرودن شعری تصریح کرد که [[پیامبر خدا]]{{صل}} که به [[نیکی]] و [[تقوا]] [[دعوت]] میکند، خود هرگز [[مرتکب گناه]] نمیشود<ref>{{عربی|و ما ذنب من يدعوا إلى البر و التقى / و لم يستطع ان يا رب الشعب يأرب}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۱۶۳-۱۶۴).</ref>.سرودن این [[شعر]] و [[اقرار]] به [[گناهکار]] نبودن پیامبر خدا{{صل}} نشان [[اعتقاد]] ابوطالب به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} است. [[منابع تاریخی]] کهن [[اهل سنت]]، از سروده شدن اشعار دیگری به دست ابوطالب خبر دادهاند که وی ضمن آن، پیامبر اکرم{{صل}} را همچون [[حضرت موسی]] و [[عیسی]]{{عم}} آورنده [[هدایت]] و [[معصوم]] به [[امر الهی]] معرفی میکند<ref>{{عربی|تعلم خيار الناس ان محمدا / وزير لموسى والمسيح بن مريم / اتى بالهدى مثل الذي اتيا به / وكل بامر الله يهدي ويعصم}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۲۲).</ref>؛
# [[عایشه]] نقل میکند که شبی دیدم [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[خانه]] من خارج شد. به وی مشکوک شدم و او را تعقیب کردم. [[پیامبر خدا]]{{صل}} متوجه من شد و گفت: آیا شیطانت به سراغ تو آمده است؟ عایشه گفت که آیا [[شیطانی]] با من است؟ پیامبر خدا{{صل}} فرمود: همه [[انسانها]]، شیطانی همراه خود دارند. عایشه پرسید: با شما نیز چنین شیطانی هست؟ پیامبر خدا{{صل}} فرمودند: {{عربی|نعم و لكن ربي أعانني عليه فأسلم}}<ref>مسلم بن حجاج نیسابوری، الصحیح، ج۸، ص۱۳۹؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۰۲.</ref>؛ «آری، و اما [[خداوند]] مرا در برابر او [[یاری]] کرده، و او [[تسلیم]] من شده است». چنین بیانی بر [[عصمت پیامبر]] به وسیله خداوند متعالی تأکید دارد. همچنین عایشه حکایتی نقل میکند که روزی پیامبر اکرم{{صل}} به [[عباس بن عبدالمطلب]] درباره جنابت در حال [[خواب]] فرمودند: «جنابت از ناحیه [[شیطان]] است، و خداوند شیطان را بر من مسلط نکرده است»<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۳۸؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک (از طریق عایشه)، تحقیق: یوسف مرعشلی، ج۴، ص۴۰۵.</ref>. توجه به این نکته لطیف، ضروری است که اساساً جنابت و جنب شدن، [[گناه]] به شمار نمیآید؛ اما شیطان حتی در چنین اموری نیز بر [[پیامبر]] مسلط نیست. افزون بر این دو مورد، سخنی از عایشه در بسیاری از [[منابع روایی]] و [[تاریخی]] نقل شده است که نشان [[اعتقاد]] [[راسخ]] وی به عصمت پیامبر از [[گناهان]] است. عایشه درباره [[سیره]] و [[اخلاق]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} میگوید: {{عربی|ما خير رسول الله{{صل}} بين امرين قط الا اخذ ايسرها ما لم يكن اثما فان يكن اثما كان ابعد [[الناس]] منه}}<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۲؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۶، ص۱۱۴، ۱۶۲، ۱۸۹، ۲۲۹؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۷؛ ج۷، ص۱۰۱؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، تحقیق: یوسف مرعشلی، ج۷، ص۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۴۱ و ج۱۰، ص۱۹۲؛ علی بن محمد بن اثیر قرشی دمشقی، اسد الغابه، ج۱، ص۳۶؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، البدایة و النهایة ج۱، ص۳۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۵۳.</ref>؛ «هیچگاه [[رسول خدا]]{{صل}} میان دو امر مخیر نشد، مگر آنکه آسانترین آنها - تا زمانی که [[گناه]] نبود- را [[انتخاب]] کرد؛ اما اگر گناه بود، [[پیامبر]]، دورترین [[مردم]] از آن بود»؛
# [[عبدالله بن مسعود]] از [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} نقل میکند که میفرمود: همه شما [[انسانها]] [[همنشینی]] از [[جنیان]] و همنشینی از [[ملائکه]] دارید. مردم به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} گفتند که شما نیز این چنینید. [[پیامبر خدا]] با [[اذعان]] به وجود همنشینی جنی با خود فرمودند: «اما [[خداوند]] مرا در برابر او [[یاری]] داده است. پس او [[تسلیم]] من شده و مرا جز به [[نیکی]] امر نمیکند»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۵؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۰۰.</ref>.توجه به این نکته لازم است که پیامبر خدا{{صل}} این سخن را تنها خطاب به عبدالله بن مسعود نمیگوید، بلکه مخاطب ایشان گروهی از مسلماناناند که پیامبرشان را [[تکذیب]] نمیکردند. حال، از آنجا که عبارت نقل شده به [[صراحت]] نشان [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} از گناه - به [[امداد]] و [[لطف الهی]] - است، آیا نمیتوان این گروه از [[مسلمانان]] را [[معتقد]] به [[عصمت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} دانست؟
#مسلمانان که برای [[مراسم حج]] به [[مکه]] رفته بودند، بیآنکه [[مناسک حج]] را بگزارند، با پذیرش [[صلح حدیبیه]] به [[مدینه]] بازگشتند. یکی از وقایعی که هنگام صلح حدیبیه رخ داد، گفتوگوی عمربن خطاب با پیامبر اکرم{{صل}} است که در اغلب [[منابع تاریخی]] و [[روایی]] با مضمونهای نسبتاً یکسانی منعکس شده است. عمربن خطاب که پذیرش صلح حدیبیه را بر خود گران میدید، نزد رسول اکرم{{صل}} رفت و گفت این [[صلح]]، موجب [[حقارت]] [[مسلمانان]] شده است. [[پیامبر خدا]]{{صل}} در پاسخ فرمودند من [[بنده]] و [[فرستاده خدا]] هستم و هیچ گاه از دستور او [[سرپیچی]] نمیکنم. عمربن خطاب پس از شنیدن این سخن که [[صراحت]] آن در [[عصمت پیامبر]] تردیدناپذیر است، نزد [[ابوبکر]] رفت و سخنی را که به [[پیامبر]] گفته بود، به ابوبکر نیز گفت. ابوبکر، با توصیه به [[لزوم]] [[تبعیت]] از [[اوامر]] پیامبر خدا{{صل}} گفت: «من [[شهادت]] میدهم که او فرستاده خداست، و [[حق]]، همان چیزی است که او امر میکند، و ما از [[دستور خدا]] سرپیچی نمیکنیم». عبارت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و نیز ابوبکر آن قدر در بیان عصمت پیامبر [[خدا]]{{صل}} از [[گناه]] صریح است که جای هیچگونه توجیه و تردیدی را باقی نمیگذارد. عمربن خطاب پس از شنیدن سخن ابوبکر از کرده خود پشیمان شده بود. [[ابوعبیده جراح]] به او توصیه کرد که از [[شر]] [[شیطان]] به خدا [[پناه]] ببرد، و او نیز با گفتن کلمات [[استعاذه]] به توصیه وی عمل کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۶۰۶-۶۰۷؛ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۸۱؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۶، ص۴۵-۴۶؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۴، ص۱۴۸؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۲، ص۳۷۲.</ref>. [[طبری]]، جریان [[پشیمانی]] عمربن خطاب را چنین گزارش داده است: «[[عمر]] میگفت: همواره به علت [[ترس]] از [عواقب] گفتارم [در آن [[روز]]] [[روزه]] میگرفتم، [[صدقه]] میدادم، [[نماز]] میخواندم و برده [[آزاد]] میکردم»<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰.</ref>؛
#عربهای ساکن [[حجاز]] ذوق و قریحه شعری بالایی داشتند، و در [[منابع تاریخی]]، اشعار فراوانی از این شعرا ثبت و ضبط شده است. با آغاز سلسله جنگهای مسلمانان با [[مشرکان]] و غیرمشرکان، شعرای [[مسلمان]] برای بالا بردن [[روحیه]] آنان برای [[مبارزه]] با [[دشمنان]]، [[شعر]] میسرودند. [[تأمل]] در مضمونهای این اشعار که در [[حقیقت]] [[اعلان]] [[عقاید]] مسلمانان بود، کمک شایانی به [[درک]] [[اعتقاد]] مسلمانان به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} خواهد کرد. به چند نمونه دقت کنید:
## [[حسان بن ثابت]] در [[جنگ بدر]]، ضمن ابیاتی خطاب به [[ابوجهل]]، [[پیامبر خدا]] را مؤیَّد به [[دست خدا]] دانسته است<ref>{{عربی|فأنزل ربي نصره لرسوله / و أيده بالعز في كل مشهد}}؛ (احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۳۰۷).</ref>.
## [[کعب بن مالک]] در [[روز]] [[جنگ احد]] در جواب [[هبیرة]] بن أبی وهب، [[پیامبر عظیمالشأن اسلام]] را کسی شمرد که [[روح القدس]] از جانب [[خدا]] بر او نازل میشود، و [[مسلمانان]] همه گفتههای او را [[تأیید]] میکنند<ref>عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۶۴.</ref>. وی در همان روز از جانب مسلمانان خطاب به [[مشرکان قریش]] میگوید: پیامبر خدا{{صل}} [[عفیف]] و [[تصدیق]] شده است<ref>{{عربی|لنا حومة لا تستطاع يقودها / نبي أتى بالحق عف مصدق}}؛ (عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۵۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰).</ref>، گفتاری بر پایه [[حق]] و کرداری عادلانه دارد و در برخورد با مسلمانان [[گناه]] نمیکند<ref>{{عربی|فينا الرسول شهاب ثم يتبعه / نور مضى له فضل على الشهب / الحق منطقه، والعدل سيرته / فمن يجبه إليه ينج من تبب / يمضي و يذمرنا عن غير معصية / كأنه البدر لم يطبع على الكذب}}؛ (عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۶۱).</ref>. چنین مضمونهایی نشان [[باور]] مسلمانان به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} است؛
# [[نزول]] [[آیه تطهیر]] درحق [[پنج تن آل عبا]] از [[اخبار متواتر]] [[فریقین]] به شمار میآید؛ چنان که [[حاکم حسکانی]]، انبوهی از [[روایتها]] را در طول بیش از ۱۲۰ صفحه نقل میکند که همگی بر [[حصر]] [[مصداق اهل بیت]] در این [[آیه]] بر پنج تن آل عبا دلالت میکنند<ref>عبیدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸- ۱۴۱.</ref>. پیامبر خدا{{صل}} در جریان نزول این آیه فرمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً}}<ref>عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسدالغابة، ج۲، ص۵۴۴.</ref>؛ «خداوندا، اینان [[اهل بیت]] مناند، پس [[پلیدی]] را از آنان ببر و تطهیرشان کن». [[دلالت آیه تطهیر بر عصمت]] از [[رجس]] و [[گناه]] روشن است. حال به نظر میرسد بتوانیم [[راویان]] پرشمار این [[حدیث]] را با توجه به [[فهم]] ساذج آنها از [[آیه]]، از باورمندان به [[عصمت]] بدانیم؛
# [[مقداد]]، [[صحابی]] [[پارسا]] و [[پرهیزکار]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، در اظهار [[وفاداری]] به ایشان گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]، آنچه [[بنی اسرائیل]] به [[موسی]]{{ع}} گفتند {{متن قرآن|فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ}}<ref>«تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همینجا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.</ref><ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۴۰.</ref>. عبارت مقداد، دستکم بر این مطلب دلالت میکند، که او تصمیمگیریهای [[سیاسی]] و نظامی پیامبر اکرم{{صل}} را [[وحیانی]] میدانست، و [[انقیاد]] کامل خود و دیگر [[مسلمانان]] را از فرمانهای [[رسول خدا]]{{صل}} اعلام کرد؛
#پس از [[وفات رسول خدا]]{{صل}} [[حسان بن ثابت]] در رثای آن [[حضرت]] شعری را سرود و ضمن آن، ایشان را [[پیشوایی]] دانست که [[مردم]] را به سوی [[حق]] [[هدایت]] میکند. از دیدگاه [[حسان]]، وی آموزگاری راستگو بود که [[اطاعت]] از او به [[سعادت]] میانجامد<ref>عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، محمد محی الدین عبدالحمید، ج۴، ص۱۰۸۱.</ref>؛
# [[ابوبکر]] در [[سال دهم هجری]]، هنگام [[تصدی]] [[منصب]] [[خلافت]] مسلمانان، خطبهای خواند و درباره خود و [[پیامبر خدا]]{{صل}} گفت: {{عربی|يا أيها الناس إنّما أنا مثلكم، و إنّي لا أدري لعلكم ستكلفوني ما كان رسول اللّه{{صل}} يطيق، إنّ [[اللّه]] اصطفى محمّدا على العالمين و عصمه من الآفات، و إنّما أنا متبع... فان استقمت فتابعوني، و إن زغت فقوموني... إنّ لي شيطانا يعتريني، فإذا أتاني فاجتنبوني}}<ref>محمد بن سعد هاشمی، الطبقات الکبری، تحقیق: عبدالقادر عطا، ج۳، ص۱۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، المنتظم، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطاء ج۴، ص۶۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱۰، ص۹۸؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی اسماعیلی، البدایة و النهایة، ج۶، ص۳۰۳؛ محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱۲، ص۳۱۵.</ref>؛ «ای [[مردم]]، همانا من مثل شما هستم و نمیدانم، شاید شما مرا به اموری موظف بدانید که [[پیامبر]] توان آن را داشت؛ در حالی که [[خداوند]]، محمد{{صل}} را بر همه عالمیان برگزید و او را از همه [[لغزشها]] محفوظ داشت، و من تنها پیرو او هستم.... پس اگر در [[راه راست]] بودم، از من [[پیروی]] کنید، و اگر [[منحرف]] شدم، مرا [[آگاه]] کنید.... همانا من [[شیطانی]] دارم که مرا در برمیگیرد». [[ابوبکر]] در این [[خطبه]] به [[صراحت]] ضمن مقایسه خود با [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، ایشان را فردی [[معصوم]] و [[حفظ]] شده از لغزشها - به وسیله خداوند - معرفی میکند و در مقابل خود را از این خصیصه [[محروم]] میداند؛
# [[عصمت]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}}، نه تنها [[باور]] مسلمانانی بود که سالها وی را دیده و با وی [[زندگی]] کرده بودند، بلکه کسی مانند [[عدی بن حاتم]] که در سال نهم یا دهم [[هجری]] [[مسلمان]] شده<ref>عزالدین علی بن محمدبن اثیر الجزری، اسدالغابة، ج۳، ص۵۰۵.</ref> و مدت [[زمان]] اندکی پیامبر اکرم{{صل}} را [[درک]] کرده بود نیز چنین دیدگاهی داشت. وی در جریان [[جنگ صفین]]، خطاب به [[امام علی]]{{ع}}، پیامبر اکرم{{صل}} را کسی شمرد که خداوند او را از [[هواهای نفسانی]] و وسوسههای شیطانی محفوظ و معصوم نگه داشته است<ref>{{عربی|يا أمير المؤمنين، أما عصم الله رسوله من حديث النفس و الوساوس و أماني الشيطان بالوحي}}؛ (نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۲۳).</ref>؛
#امام علی{{ع}} که [[شاگرد]] و [[یار]] همیشگی پیامبر اکرم{{صل}} به شمار میرفت، نه تنها خود، پیامبر اکرم{{صل}} را معصوم میدانست، بلکه پس از [[وفات پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز در آشنا کردن مردم با چنین آموزهای تلاش میکرد؛ چنان که وی هنگام فرستادن [[نمایندگان]] و [[فرمانداران]] خود به مناطق مختلف، تأکید میکرد که [[خداوند]] پیامبرش را [[هدایت]] کرده و برای [[هدایت مردم]] فرستاده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۶۵.</ref>. ایشان در جریان [[جنگ صفین]] نیز ضمن ابیاتی، [[پیامبر]] را «[[طیب]]» و «مطهَّر» نامید<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۶۰.</ref>.
با وجود شواهد فراوانی که در این باره نقل شد، میتوان دریافت که گروه بسیاری از [[مسلمانان]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[معصوم]] از [[گناه]] میدانستند.
===== آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم{{صل}} =====
با وجود این، در برخی منابع معتبر [[اهل سنت]]، رویدادهایی از [[زندگی پیامبر]] به تصویر کشیده شده که در نگاه نخست با [[اعتقاد به عصمت]] آن [[حضرت]] ناسازگار است؛ چنان که [[بخاری]] و مسلم در کتابهای خود در [[روایات]] متعددی از [[عایشه]] نقل میکنند که در حضور پیامبر آوازهخوانی به طور [[غنا]] انجام میشد، و ایشان نیز به آن گوش فرا میدادند. برای نمونه نقل میشود که روزی پیامبر اکرم{{صل}} وارد [[خانه]] شد، در حالی که دو [[کنیز]] آوازهخوان، نزد عایشه مشغول آوازهخوانی و غنا بودند. پیامبر بدون [[اعتراض]] به آنها در بستر خود قرار گرفت، تا اینکه [[ابوبکر]] وارد شد و به آن دو اعتراض کرد. پیامبر به ابوبکر فرمود: {{متن حدیث|دَعْهُمَا}}؛ «رهایشان کن»<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۲، ص۲-۳؛ مسلم بن حجاج نیسابوری، الصحیح، ج۳، ص۲۱.</ref>.
{{اصلی|اثبات عصمت پیامبر خاتم در قرآن}}
در روایتی دیگر، عایشه نقل میکند که روزی در [[مراسم]] [[عروسی]] یکی از [[انصار]]، پیامبر اکرم{{صل}} به من فرمود: «ای عایشه، آیا همراه شما [[لهو]] نیست؟ انصار لهو را [[دوست]] دارند»<ref>{{متن حدیث|يَا عَائِشَةُ، مَا كَانَ مَعَكُمْ لَهْو، فَإِنَّ الأَنْصَارَ يُعْجِبُهُمُ اللَّهْوُ}}؛ (محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۶، ص۱۴۰).</ref>.
[[آیات]] دال بر [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} را میتوان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.
در روایاتی نیز عایشه نقل میکند که در [[روز]] [[عید]] عدهای - مانند [[حبشیان]]- در [[مسجد]] مشغول [[بازی]] و لعب بودند، و پیامبر اکرم{{صل}} وقتی دیدند که من نیز علاقه دارم به این صحنهها نگاه کنم، مرا بر دوش خود گذاشت، و هر دو باهم این منظرهها را دیدیم<ref>محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق عبدالوهاب بن عبداللطیف، ج۵، ص۲۸۴؛ نیز، ر.ک: مسلم بن حجاج نیسابوری، الصحیح، ج۳، ص۲۲-۲۳.</ref>.
نیز در این میان میتوان به [[خطبه]] [[معاویة بن ابی سفیان]] اشاره کرد که وی در تبیین [[اشتباه]] بودن کار [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در جریان [[قتل عثمان]]، جملهای را بر زبان جاری میکند که نشان عدم [[اعتقاد]] او به [[عصمت]] [[رسول گرامی اسلام]] است. وی میگوید: «پس اگر برای علی{{ع}} گناهی است، کسی که از او بهتر و بافضیلتتر است نیز، [[مرتکب گناه]] شد؛ چنان که [[خداوند]] به پیامبرش فرمود: {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ}}<ref>«تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد» سوره فتح، آیه ۲.</ref>، و نیز [[موسی بن عمران]]{{ع}} کسی را کشت، آنگاه [[استغفار]] کرد و گناهش بخشیده شد، و هیچ کس خالی از [[گناه]] نیست»<ref>احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۳، ص۵۰.</ref>.
'''خبر از دوری حضرت از [[گمراهی]] و [[هوای نفس]]'''
با وجود [[اذعان]] [[معاویه]] به عصمت نداشتن [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، همچنان جای این [[شبهه]] باقی است که آیا میتوان این عبارت را ناشی از [[باور]] [[حقیقی]] وی دانست یا اینکه وی در پی اغراض [[سیاسی]] خود چنین سخنانی گفته است.
درباره این گزارشها توجه به چند نکته ضروری است: اولاً، در جعلی بودن این [[روایات]] تردیدی نیست. تصویری که [[قرآن کریم]] از پیامبر اکرم{{صل}} ارائه میکند، هرگز نمیتواند بر محتوای روایات یادشده منطبق باشد. آیا میتوان [[تصور]] کرد [[پیامبری]] که به فرموده [[قرآن]]، [[اسوه حسنه]] [[مسلمانان]] است<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ}} «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>؛ دارای [[خلق عظیم]] است<ref>{{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}} «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>؛ به [[معراج]] رفته<ref>{{متن قرآن|سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}} «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گرداندهایم- برد تا از نشانههایمان بدو نشان دهیم، بیگمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱.</ref> و در [[افق اعلا]] قرار گرفته است<ref>{{متن قرآن|وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى}} «و او در افق فراتر بود» سوره نجم، آیه ۷.</ref>، به غنای [[زنان]] آوازهخوان گوش فرادهد؛ آوردن اموری لهوی را در [[مراسم]] [[عروسی]] تقاضا کند و...؟ اینکه [[عایشه]] تنها [[راوی]] این [[روایات]] است، تردید را دوچندان میکند. به [[راستی]] مگر همین عایشه نبود که میگفت: هیچگاه [[رسول خدا]]{{صل}} میان دو امر مخیر نشد، مگر آنکه آسانترین آنها - تا زمانی که [[گناه]] نبود - را [[انتخاب]] کرد؛ اما اگر گناه بود، [[پیامبر]] دورترین [[مردم]] از آن بود»؟<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۲؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۶، ص۱۱۴، ۱۶۲، ۱۸۹ و ۲۲۹؛ محمدبن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۷ و ج۷، ص۱۰۱؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، تحقیق یوسف مرعشلی، ج۷، ص۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۴۱ و ج۱۰، ص۱۹۲؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابه، ج۱، ص۳۶؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، البدایة والنهایة، ج۶، ص۳۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۶۳.</ref> آیا میتوان نسبت دادن چنین اموری را به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پذیرفت؟
[[قرآن کریم]] ضمن بیان [[اوصاف پیامبر]] خاتم{{صل}} و [[نفی]] هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفتههای [[پیامبر]]{{صل}} را مستند به [[وحی الهی]] دانسته و میفرماید: {{متن قرآن|مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي}}<ref>صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمیگوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.» سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۷۳.</ref>
ثانیاً، بر فرض اینکه چنین گزارشهایی درست باشند، نمیتوان از وجود آنها به این [[باور]] رسید که راوی یا دیگر [[مسلمانان]]، عمل مزبور در روایات یاد شده را گناه میدانستهاند، تا بر اساس آن نتیجه بگیریم که مسلمانان، [[اعتقادی]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} نداشتهاند؛
ثالثاً، با [[مشاهده]] انبوه شواهدی که پیشتر از آنها یاد شد، نتیجه میگیریم که اگرچه فضای [[ذهنی]] عموم مسلمانان بر [[معصوم]] دانستن پیامبر اکرم{{صل}} [[استوار]] بوده است، چنین مدعایی با اینکه شمار معدودی از مسلمانان چنین باوری نداشتهاند، منافاتی ندارد.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۱۳-۱۲۳.</ref>
مرحوم [[علامه طباطبائی]] در [[تفسیر]] این آیات میگوید: «{{متن قرآن|ما يَنْطِقُ}}، مطلق است و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از تمام سخنان پیامبر نفی شده باشد، اما از آن جایی که در این آیات خطاب {{متن قرآن|صَاحِبُكُمْ}} به [[مشرکین]] است، به خاطر این قرینه مقامی باید گفت که منظور این است که سخنان آن جناب در آنچه شما مشرکین را به سوی آن میخواند و آنچه از [[قرآن]] برایتان [[تلاوت]] میکند، ناشی از هوای نفس نیست، بلکه هرچه در این باب میگوید، وحیی است که [[خدای متعال]] به او نازل میکند»<ref>طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ذیل سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>. با این وجود برخی [[مفسران]] معاصر معتقدند، از [[آیه]] {{متن قرآن|وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي}} چنین استفاده میشود که [[رفتار]] و [[سیره پیامبر]]{{صل}} هم علاوه بر گفتار آن جناب، هیچگاه بدون [[اذن]] [[وحی]] نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه [[استنباط]] کنیم از آیات دیگری مثل آیه ۵۰ سوره انعام و آیات دیگر، چنین چیزی استظهار میشود<ref>ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، سیره رسول اکرم در قرآن، ج۸، ص۳۲.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباسزاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبههپژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>.
'''[[ امر]] به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت'''
قرآن کریم در آیهای به طور مطلق به اطاعت از [[فرامین]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، امر کرده<ref>سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.</ref> و بدیهی است، مقام آمریت مطلق مستلزم [[عصمت]] است. این معنا از [[آیات]] دیگری که به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[اوامر و نواهی]] [[رسول خدا]]{{صل}}[[ امر]] فرموده نیز قابل استفاده است. {{متن قرآن|... مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا...}}<ref>آنچه رسول حق دستور دهد (و منع یا عطا کند) بگیرید و هر چه نهی کند را واگذارید» سوره حشر، آیه ۷.</ref>.
'''تاکید بر عدم ارتکاب فراموشی'''
آنچه باقی میماند عصمت آن حضرت از [[نسیان]] و فراموشی است که [[قرآن کریم]] در این باره نیز چنین میفرماید: {{متن قرآن|سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى}}<ref>ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی». سوره اعلی، آیه۶.</ref>.
=== ادله روایی ===
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقلقول ={{وسطچین}}'''[[دلایل روایی اثبات عصمت انبیاء چیست؟ (پرسش)| دلایل روایی اثبات عصمت انبیاء چیست؟]]'''{{پایان}}
[[عصمت پیامبر خاتم]]{{صل}} از [[روایات]] نیز همچون [[عصمت]] آن حضرت از [[آیات]]، با استناد به دو دسته از [[روایات]] قابل [[اثبات]] است. نخست روایاتی که [[عصمت]] تمامی [[انبیای الهی]] را ثابت میکنند و دوم روایاتی که مشتمل بر [[عصمت پیامبر خاتم]]{{صل}} هستند.
==== روایات مشتمل بر عصمت انبیا ====
{{اصلی|اثبات عصمت پیامبران در حدیث}}
در [[روایات]] متعددی بر [[قطعی]] بودن [[عصمت انبیا]]{{ع}} تأکید شده است<ref>نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.</ref>، از جمله آنها روایتی از [[امام باقر]]{{ع}} است: «[[انبیا]] [[گناه]] نمیکنند؛ چون همگی [[معصوم]] و پاکاند و آنان [[مرتکب گناه]] کوچک یا بزرگ نمیشوند»<ref>صدوق، الخصال، ص۳۹۹.</ref>.
[[امام رضا]] {{ع}} نیز دربارۀ [[عصمت پیامبران]] برای [[مأمون]] نوشت: «[[خداوند]] [[فرمان]] کسی که میداند [[مردم]] را [[گمراه]] میکند [[واجب]] نمیکند و برای [[رسالت]] خویش کسی را [[انتخاب]] نمیکند که میداند او به [[خدا]] و بندگانش [[کفر]] ورزیده و [[شیطان]] را به جای [[خدا]] [[عبادت]] میکند»<ref>{{متن حدیث|فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا {{ع}} لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ}}؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۱۸۰-۱۸۱.</ref>
در برخی ادعیه چنین آمده که اعتبار بازخواست الهی در پرتو [[عصمت]] است. توضیح اینکه [[خداوند متعال]] انبیاء و [[اوصیاء]] را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا [[دین الهی]] را برپا کنند و به تبع، [[حجت]] را بر [[بندگان]] تمام.
در قسمتی از [[دعای ندبه]] اشاره شده است که اگر [[نبی]] یا [[امام]] معصوم نباشد، [[احتجاجی]] [[باطل]] میان [[خداوند]] و [[مکلفان]] صورت خواهد گرفت. در قسمتی از [[دعای ندبه]] میخوانیم: «و به [[پیامبران]] [[شریعت]]، طریقت و آیینی عطا کردی و برای آنان [[اوصیاء]] و جانشینانی برگزیدی تا یکی پس از دیگری، از مدتی تا مدتی معین [[نگهبان دین]] و پاسدار [[آیین]] و شریعت و [[حجت]] بر [[بندگان]] تو باشند، تا آنکه [[دین حق]] از قرارگاه خود خارج نشود و [[اهل باطل]] [[غلبه]] پیدا نکنند و تا کسی نتواند بگوید: ای [[خدا]]، چرا به سوی ما [[رسول]] نفرستادی تا ما را از جانب تو به [[نصیحت]] [[ارشاد]] کند و چرا [[پیشوا]] نگماشتی که ما از [[آیات]] و رسولانت [[پیروی]] کنیم؟<ref>{{متن حدیث|وَ كُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَرِيعَةً، وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَ تَخَيَّرْتَ لَهُ أَوْصِياءَ، مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ إِلى مُدَّةٍ، إِقامَةً لِدِينِكَ، وَ حُجَّةً عَلى عِبادِكَ، وَ لِئَلّا يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ، وَ يَغْلِبَ الْباطِلُ عَلى أَهْلِهِ، وَ لا يَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا مُنْذِراً، وَ أَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً، فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى}}، إقبال الأعمال، ج۱، ص۵۰۵؛ بحار الأنوار، ج۹۹، ص۱۰۵.</ref>
محل [[شاهد]] دو عبارت {{متن حدیث|إِقامَةً لِدِينِكَ}} و {{متن حدیث|حُجَّةً عَلى عِبادِكَ}} است. [[هدف از بعثت]] أنبیاء و [[نصب]] اوصیاء همانا برپایی [[دین]] و [[اتمام حجت]] بر بندگان است. حجت یعنی دلالت روشن. اینکه خبر واحد حجت است؛ یعنی خبر واحد [[وظیفه]] [[مکلف]] را روشن مینماید و موجب [[اشتغال]] ذمّه و گردنگیری مکلّف است؛ چراکه خبر واحد یا حکمی را بر عهده مکلّف میگذارد که میگوئیم [[حکم]] منجّز است و به گردن مکلّف مسئولیتی را بار میکند و یا رخصتی برای او میآورد که اصطلاحاً به آن میگویند معذّر. پس باید [[حجّت]] باشد تا بازخواست الهی از ناحیه [[پروردگار]] بر مکلّفان تمام باشد و از ناحیه مکلفان، در مقام عذرآوری برای [[خداوند متعال]] کامل باشد.
حال اگر در [[پیامبر]] ارتکاب [[سهو]]، [[خطا]] و فراموشی راه داشته باشد، آیا این بازخواست و [[احتجاج]] کامل میشود؟ خیر!؛ چراکه با وجود احتمال خطا در [[اعمال]]، گفتار و تقریر امام، احتجاج با [[بندگان]] [[باطل]] است؛ از همین رو باید در قول، فعل و تقریر پیامبر و [[امام]]، احتمال سهو و فراموشی و خطا راه نداشته باشد<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۶۹.</ref>.
==== روایات منحصر در عصمت پیامبر خاتم{{صل}} ====
[[روایات]] متعددی بر [[عصمت]] [[پیامبراکرم]]{{صل}} دلالت دارند که مهمترین آنها روایاتی است که ذیل [[آیات]] مرتبط با [[عصمت]] آن حضرت در [[قرآن کریم]] در [[تفاسیر روایی]] [[نقل]] شده است. علاوه بر آن میتوان به [[احادیث]] تطهیر، [[مباهله]] نیز در ذیل [[آیات]] مرتبط با آنها استناد نمود.
== جمعبندی ==
براساس ادلۀ عقلی و [[نقلی]] [[عصمت]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}} قابل [[اثبات]] است، دلایل عقلی مانند اینکه [[معصوم]] نبودن ایشان، [[الگو]] بودن [[پیامبران]] را زیر سوال میبرد و مساوی با [[ضعف]] وجودی آنان است و نیز با توجه به [[آیات]] و [[روایات]] نیز میتوان [[عصمت]] را برای [[پیامبران]] [[اثبات]] کرد آیاتی مانند: [[عصمت]] [[بندگان]] مخلَص و روایتی مانند [[روایت]] [[امام رضا]]{{ع}} که فرمودند [[خداوند]] [[فرمان]] کسی را که میداند [[مردم]] را [[گمراه]] میکند [[واجب]] نمیکند.
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
اگر از پیامبر خطا سرزند، مخالفت و انکار آن حضرت واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از ایشان مغایرت دارد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ﴾[۱۲].[۱۳].[۱۴]
چنانکه وجود پیامبر لطف است، عصمت آن حضرت نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبر غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر دین و دنیا شود مصون نیست و این لامحاله منافی لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبر، حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشد و خطا و معصیت بر آن حضرت روا باشد، اطاعتش واجب نیست، بلکه مخالفتش واجب بوده و این مناقض لطف و غرض نبوت است[۱۸].[۱۹]
به عنوان نمونه خدای متعال در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ﴾[۲۰]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ﴾، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی میکند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شدهاند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسههای ابلیس نشأت میگیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسههای ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خداتوکل میکنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت مینماید[۲۱].
اصطفای الهی پیامبران
واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۲]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.
به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی میفرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾[۲۳]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ﴾ و ﴿خَلْفَهُمْ﴾ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا﴾[۲۴] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ﴾[۲۵] برمیگردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین میشود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمیگزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود.
خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۲۶]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمیشود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردارانبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد.
مصونیت انبیا(ع) را میتوان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب مینمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوهای نیکو یاد کرده و میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۲۷]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و میفرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾[۲۸].
واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار میرود که به او اقتدا میشود[۲۹]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار میگیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کردهاند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید.
در دستهای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص میفرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۳۰].[۳۱]
قرآن کریم ضمن بیان اوصاف پیامبر خاتم(ص) و نفی هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفتههای پیامبر(ص) را مستند به وحی الهی دانسته و میفرماید: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي﴾[۳۴].[۳۵]
مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر این آیات میگوید: «﴿ما يَنْطِقُ﴾، مطلق است و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از تمام سخنان پیامبر نفی شده باشد، اما از آن جایی که در این آیات خطاب ﴿صَاحِبُكُمْ﴾ به مشرکین است، به خاطر این قرینه مقامی باید گفت که منظور این است که سخنان آن جناب در آنچه شما مشرکین را به سوی آن میخواند و آنچه از قرآن برایتان تلاوت میکند، ناشی از هوای نفس نیست، بلکه هرچه در این باب میگوید، وحیی است که خدای متعال به او نازل میکند»[۳۶]. با این وجود برخی مفسران معاصر معتقدند، از آیه﴿وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾ چنین استفاده میشود که رفتار و سیره پیامبر(ص) هم علاوه بر گفتار آن جناب، هیچگاه بدون اذنوحی نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه استنباط کنیم از آیات دیگری مثل آیه ۵۰ سوره انعام و آیات دیگر، چنین چیزی استظهار میشود[۳۷].[۳۸].
قرآن کریم در آیهای به طور مطلق به اطاعت از فرامینپیامبر خاتم(ص)، امر کرده[۳۹] و بدیهی است، مقام آمریت مطلق مستلزم عصمت است. این معنا از آیات دیگری که به وجوب اطاعت مطلق از اوامر و نواهیرسول خدا(ص)امر فرموده نیز قابل استفاده است. ﴿... مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا...﴾[۴۰].
تاکید بر عدم ارتکاب فراموشی
آنچه باقی میماند عصمت آن حضرت از نسیان و فراموشی است که قرآن کریم در این باره نیز چنین میفرماید: ﴿سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى﴾[۴۱].
در برخی ادعیه چنین آمده که اعتبار بازخواست الهی در پرتو عصمت است. توضیح اینکه خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الهی را برپا کنند و به تبع، حجت را بر بندگان تمام.
محل شاهد دو عبارت «إِقامَةً لِدِينِكَ» و «حُجَّةً عَلى عِبادِكَ» است. هدف از بعثت أنبیاء و نصب اوصیاء همانا برپایی دین و اتمام حجت بر بندگان است. حجت یعنی دلالت روشن. اینکه خبر واحد حجت است؛ یعنی خبر واحد وظیفهمکلف را روشن مینماید و موجب اشتغال ذمّه و گردنگیری مکلّف است؛ چراکه خبر واحد یا حکمی را بر عهده مکلّف میگذارد که میگوئیم حکم منجّز است و به گردن مکلّف مسئولیتی را بار میکند و یا رخصتی برای او میآورد که اصطلاحاً به آن میگویند معذّر. پس باید حجّت باشد تا بازخواست الهی از ناحیه پروردگار بر مکلّفان تمام باشد و از ناحیه مکلفان، در مقام عذرآوری برای خداوند متعال کامل باشد.
حال اگر در پیامبر ارتکاب سهو، خطا و فراموشی راه داشته باشد، آیا این بازخواست و احتجاج کامل میشود؟ خیر!؛ چراکه با وجود احتمال خطا در اعمال، گفتار و تقریر امام، احتجاج با بندگانباطل است؛ از همین رو باید در قول، فعل و تقریر پیامبر و امام، احتمال سهو و فراموشی و خطا راه نداشته باشد[۴۷].
↑راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
↑ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
↑ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
↑خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
↑میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
↑پیامبراکرم پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است و اگر معصوم نبوده و مرتکب خطا و گناه شود، خود آن حضرت هم محتاج هادیان یا پیامبران دیگری هستند که بیخطا باشند و «معصوم» و اگر آنها هم معصوم نباشند نیازمند به معصوم دیگری هستند که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به پیامبر (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علیاکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱.
↑«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
↑راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
↑«خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند، و نيز از ميان مردم. بىگمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مىداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
↑«پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.