فدک در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
|||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
== | == مقدمه == | ||
از اقدامات [[ابوبکر]] در همان روزهای نخستین [[خلافت]]، [[مصادره]] قهرآلود فدک بود، [[دستگاه خلافت]] با این کار تنها منبع [[مالی]] علی، فاطمه {{س}} و [[بنی هاشم]] را که رسول خدا {{صل}} در اختیارشان گذاشته بود | از اقدامات [[ابوبکر]] در همان روزهای نخستین [[خلافت]]، [[مصادره]] قهرآلود فدک بود، [[دستگاه خلافت]] با این کار تنها منبع [[مالی]] علی، فاطمه {{س}} و [[بنی هاشم]] را که رسول خدا {{صل}} در اختیارشان گذاشته بود تصرف غاصبانه کرد تا برای همیشه دست علی {{ع}} را از داشتن ثروتی که بتواند افراد را جذب نماید کوتاه کند و بدینسان [[ظلم]] فاحشی بر علی {{ع}} و [[خاندان پیامبر]] وارد نمود<ref>فدک قریهای است در فاصله دو یا سه روز راه (۲۵۰ کیلومتری) از شمال مدینه و در جنوب خیبر که آب فراوان و مزارع و نخلستانهای بسیار دارد و پیش از اسلام، مانند خیبر مسکن یهودیان بوده است. پس از آنکه پیامبر {{صل}} در خیبر فرود آمد و دژهای آن به دست مسلمانان گشوده شد اهالی فدک بیمناک گشتند و با پیشنهاد واگذاری نیمی از اراضی آن به رسول خدا {{صل}} تقاضای صلح کردند، بدینسان این بخش از اراضی فدک به دلیل آنکه مسلمانان اسبی و شتری بر آن نتاختند و هیچ گونه جنگی واقع نشد «سوره حشر، آیه ۶ و ۷» خالصه وفییء پیامبر بود و بعد از پیامبر مختص به امام بعد از اوست. «سیره ابن هشام، ج۳، ص۳۶۸؛ بلاذری، فتوح البلدان، بلاذری، ص۴۲. بر پایه منابع شیعه، پیامبر گرامی اسلام پس از تسلیم اهالی فدک، علی {{ع}} را به آنجا فرستاد تا پیمان صلح را بنویسد و از سوی آن حضرت امضا کند. سپس هنگامی که آیه: {{متن قرآن|فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ}} [«بنابراین، حقّ خویشاوند را بپرداز» سوره روم، آیه ۳۸] نازل شد رسول خدا فدک را که مختص به شخص خودش بود به فاطمه {{س}} بخشید تا در معاش خود و فرزندانش و کمک به فقرا و مستمندان و نیز در تحکیم امامت علی {{ع}} به کار گیرد. فدک تا استوار شدن پایههای حکومت ابوبکر در تصرف دختر پیامبر بود و عواید آن را سالانه به آن بانوی دو عالم میدادند و واگذاری فدک توسط رسول خدا {{صل}} به دختر گرامیش فاطمه زهرا {{س}} مورد اتفاق علمای شیعه و بسیاری از دانشمندان سنی است. (طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۴۱۱؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۷۷؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۰۸ و...).</ref>. | ||
بر پایه | |||
با آنکه برخی از [[ | با آنکه برخی از منابع [[اهل سنت]] به [[مصادره]] [[فدک]] و [[اعتراض]] [[فاطمه]] {{س}} و طلب [[حق]] خویش و پاسخ [[ابوبکر]] و [[خشم]] [[دختر پیامبر]] {{صل}} نسبت به وی اشاره کردهاند<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ص۴۴.</ref> ولی [[غالب]] آنها با قبول این فرض که دلیل مدعای فاطمه {{س}} بر [[مالکیت]] فدک فقط توارث بوده، با نقل سخنی که ابوبکر از [[قول پیامبر]] {{صل}} نقل کرده که فرمود: {{متن حدیث|نحن معاشر الأنبیاء لا تورث}} مسأله را پایان یافته تلقی کرده و حتی بعضی از آنان مثل [[عبدالجبار معتزلی]] و فخرالدین رازی نوشتهاند: «وقتی فاطمه {{س}} این [[حدیث]] را از زبان ابوبکر شنید دست از مدعای خود کشید!»<ref> ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۵۳.</ref>. | ||
[[مظلومیت علی]] {{ع}} و فاطمه {{س}} در همین جا ظاهر و آشکار میگردد که [[فاطمه زهرا]] {{س}} بارها تا پایان زندگانی کوتاه خویش بعد از [[وفات پیامبر]] (۷۳ - ۷۵ یا ۹۳ [[روز]]) در پیش روی [[مردم مدینه]] به خاطر حق خویش یعنی فدک با ابوبکر [[احتجاج]] کرد و در یکی از این [[احتجاجات]] در حضور [[مهاجر]] و [[انصار]] اظهار کرد که فدک [[هبه]] [[پیامبر]] {{صل}} است و علی و [[حسنین]] و [[ام ایمن]] را [[گواه]] آورد و آن گاه فرمود: ای ابوبکر، تو از پدرت [[ارث]] میبری من از پدرم ارث نمیبرم؟ سپس فرمود: حدیث مورد استناد تو یعنی {{متن حدیث|نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ}} را نه تنها کسی نشنیده بلکه ([[استدلال]] تو، به اینکه حق ارث مرا [[باطل]] کنی) خلاف [[نصوص]] [[قرآنی]] است که میفرماید: {{متن قرآن|... فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ}}<ref>«و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! *(همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۵-۶.</ref> و {{متن قرآن|وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ}}<ref>«و زکریّا را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند: پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو بهترین بازماندگانی!» سوره انبیاء، آیه ۸۹.</ref> و {{متن قرآن|وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ}}<ref>«و سلیمان از داود میراث برد» سوره نمل، آیه ۱۶.</ref> اما به [[ادله]] [[فاطمه]] {{س}} اعتنایی نکردند و حتی برخی از حاضران سخنان ناشایستی بر زبان جاری کردند. | [[مظلومیت علی]] {{ع}} و فاطمه {{س}} در همین جا ظاهر و آشکار میگردد که [[فاطمه زهرا]] {{س}} بارها تا پایان زندگانی کوتاه خویش بعد از [[وفات پیامبر]] (۷۳ - ۷۵ یا ۹۳ [[روز]]) در پیش روی [[مردم مدینه]] به خاطر حق خویش یعنی فدک با ابوبکر [[احتجاج]] کرد و در یکی از این [[احتجاجات]] در حضور [[مهاجر]] و [[انصار]] اظهار کرد که فدک [[هبه]] [[پیامبر]] {{صل}} است و علی و [[حسنین]] و [[ام ایمن]] را [[گواه]] آورد و آن گاه فرمود: ای ابوبکر، تو از پدرت [[ارث]] میبری من از پدرم ارث نمیبرم؟ سپس فرمود: حدیث مورد استناد تو یعنی {{متن حدیث|نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ}} را نه تنها کسی نشنیده بلکه ([[استدلال]] تو، به اینکه حق ارث مرا [[باطل]] کنی) خلاف [[نصوص]] [[قرآنی]] است که میفرماید: {{متن قرآن|... فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ}}<ref>«و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! *(همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۵-۶.</ref> و {{متن قرآن|وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ}}<ref>«و زکریّا را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند: پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو بهترین بازماندگانی!» سوره انبیاء، آیه ۸۹.</ref> و {{متن قرآن|وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ}}<ref>«و سلیمان از داود میراث برد» سوره نمل، آیه ۱۶.</ref> اما به [[ادله]] [[فاطمه]] {{س}} اعتنایی نکردند و حتی برخی از حاضران سخنان ناشایستی بر زبان جاری کردند. | ||
خط ۱۹: | خط ۱۸: | ||
و در کتابهای [[شیعه]] همین خبر را با اختلافاتی نقل کردهاند، از آن جمله در بعضی [[روایات]] آمده است که عمر در ضمن گرفتن سند از دست فاطمه {{س}} وی را چنان مضروب ساخت که بر اثر آن، سقط جنین کرد و چند ماه بعد درگذشت<ref>ر.ک: شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۸۵؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۲۱.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۴۹.</ref> | و در کتابهای [[شیعه]] همین خبر را با اختلافاتی نقل کردهاند، از آن جمله در بعضی [[روایات]] آمده است که عمر در ضمن گرفتن سند از دست فاطمه {{س}} وی را چنان مضروب ساخت که بر اثر آن، سقط جنین کرد و چند ماه بعد درگذشت<ref>ر.ک: شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۸۵؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۲۱.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۴۹.</ref> | ||
== [[فدک]] در دوران [[حکومت علی]]{{ع}} == | |||
دوران ۲۵ ساله [[سه خلیفه]] سپری شد و [[خلافت]] در دستان با کفایت [[امیرمؤمنان]] قرار گرفت. در این حال، با اینکه حضرت میتوانست [[حق]] [[غصب]] شده [[اهل بیت]] را به آنان برگرداند، چنین نکرد. امیرمؤمنان در دوران خلافت خود در نامهای به [[عثمان بن حنیف]] چنین نوشت: «آری، از تمام آنچه [[آسمان]] بر آن [[سایه]] افکنده، تنها فدک دست ما بود که گروهی بر آن دیده [[حرص]] و [[طمع]] دوختند و گروهی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین داور و [[حکم خدا]] است. مرا با فدک و غیر فدک چه کار، در حالی که آرامگاه فردای [[آدمی]] قبری است که در [[تاریکی]] آن آثارش محو شود و اخبارش ناپدید گردد»<ref>{{متن حدیث|بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا...}}، نهج البلاغه، نامه ۴۵.</ref>. | |||
این سخن، بدان معناست که واگذاری فدک نه از روی [[خشنودی]]، بلکه به دلیل [[بیرغبتی به دنیا]] و [[اعراض]] از آن است. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این [[نامه]] مینویسد: [[سخاوت]] در اینجا به معنای صرف نظر کردن از فدک نیست؛ زیرا آن حضرت و خاندانش فدک را رها نکردند مگر از روی غصب و [[زور]]، و آن حضرت نظیر این الفاظ را درباره [[غصب خلافت]] هم فرموده است؛ لذا بعد از آن جملات میگوید: بهترین [[حکم]] و داور [[خدا]] است، و این، سخن کسی است که [[شکایت]] دارد و تظلم میکند<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۰۸.</ref>. | |||
در این باره روایاتی نیز از [[امامان معصوم]]{{ع}} رسیده است؛ از جمله [[ابراهیم کرخی]] از [[امام صادق]]{{ع}} پرسید: چرا و به چه علت هنگامی که امیرمؤمنان به خلافت رسید فدک را رها کرد؟ [[امام]] فرمود: او به به [[پیامبر]] [[اقتدا]] کرد. آنگاه که [[مکه]] را فتح نمود و [[عقیل]] [[خانه]] آن حضرت را فروخته بود، پرسیدند: یا [[رسول الله]]، آیا به خانه خود بازنمیگردید؟ حضرت فرمود: مگر عقیل برای ما خانهای گذاشته است؟ ما خاندانی هستیم که اگر به [[ظلم]] از ما چیزی را بگیرند، باز پس نگیریم. از اینرو، [[امیرمؤمنان]] پس از تصدی [[خلافت]] [[فدک]] را بازپس نگرفت<ref>علل الشرائع، ج۱، ص۱۵۴. این روایات با باقی بودن فدک در ملک اهل بیت، منافات ندارد.</ref>. | |||
فدک نماد [[مظلومیت اهل بیت]] بود، و [[مظلوم]] باید از مظلومیت خود سخن بگوید، وگرنه [[سکوت]] او به معنای صحه گذاشتن بر ظلم است. از اینرو، پس از دوران علی{{ع}}، [[فرزندان]] ایشان هرگاه فرصتی مییافتند، یاد فدک را زنده میکردند<ref>مجله میقات حج، ش۳۴، ص۱۷۹.</ref>. صاحب الفرقان نیز مینویسد: {{عربی|الصديقة الطاهرة يحتج على الخليفة لا رغبة في حطام الدنيا بل حفاظا على ما اتاها ابوها وحفظ المال كساتر النواميس فرض ولكي يعرف المسلمون مدى رعاية الخليفة للحقوق الالهية فلا يستثقلوا عن ان الخليفة كيف اغتصب الخلافة اذ من لا يغض النظر عن اموال من له حق الخلافة كيف يغضه عن نفس الخلافة والملك عقيم}}<ref>صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۸۲.</ref>.<ref>[[رضا استادی|استادی، رضا]]، [[فدک - استادی (مقاله)| مقاله «فدک»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۸]]، ص ۳۹۱.</ref> | |||
== فدک پس از [[حکومت علی]]{{ع}} == | |||
[[سیاست]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] در ابتدا این بود که علی و [[فاطمه]] [[زهرا]] س) جز به اندازه مخارج زندگی شخصی، چیزی نداشته باشند؛ لذا همه راههای درآمد آنان را که [[خدا]] و [[رسول]] تعیین کرده بودند، مسدود نمودند. اما صاحب معجم البلدان درباره [[زمان]] [[خلافت عمر]] میگوید: «عمر فدک را به علی{{ع}} و عباس [[تسلیم]] کرد». گویا منشأ سخن [[یاقوت حموی]]، روایتی باشد که در کتب [[اهل تسنن]] یاد شده است. | |||
[[علامه تستری]] در شرح [[نهجالبلاغه]] میگوید: آنچه [[حموی]] گفته نادرست است؛ زیرا در [[تاریخ]] آمده که نخستین بازگرداننده فدک به [[اهل بیت]]، [[عمر بن عبدالعزیز]] است، و روایتی که حموی بدان استناد کرده، از حیث متن، متناقض، و غیر قابل پذیرش است<ref>تستری، محمدتقی، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۳۲۴.</ref>. در شرح [[خطبه]] [[حضرت زهرا]]{{س}} نوشته [[آیتالله]] زنجانی، از [[ابن حجر عسقلانی]] درباره این [[روایت]] چنین نقل شده است: {{عربی|وفي ذلك اشكال شديد}}<ref>حسینی زنجانی، سید عزالدین، شرح خطبه حضرت زهرا، ج۲، ص۲۹۳. به نقل از فتح الباری فی شرح البخاری، ج۶، ص۲۵۵.</ref>؛ «این روایت به [[سختی]] دچار اشکال است». | |||
در رساله اضواء الدرر آمده است: [[عثمان]] [[فدک]] را به [[مروان بن حکم]] داد که مطرود [[رسول خدا]]{{صل}} بود. سپس مینویسد: [[انصاف]] دهید! آیا [[مروان]] و [[اولاد]] مروان و [[همسر]] او، دختر عثمان، به در دست داشتن فدک سزاوارتر بودند، [[یا علی]] و اولاد او و [[فاطمه]] [[دختر رسول خدا]]؟ {{عربی|وهل يفعل مثل هذا الفعل من آمن برسول الله{{صل}}؟ كلا ورب الراقصات}}<ref>اضواء الدرر، نسخه خطی کتابخانه محقق ارجمند، سید محمد علی روضاتی، اصفهان.</ref>. همچنین در عقدالفرید آمده است: از انتقاداتی که به عثمان شد، این بود که فدک را به مروان داد، حال آنکه [[صدقه]] [[رسول الله]]{{صل}} بود<ref>ابن عبدربه اندلسی، عقد الفرید، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. اما در [[تاریخ]] الیعقوبی آمده است: در سال ۴۴ هجری، [[معاویه]] فدک را به مروان داد تا به این وسیله نیز [[اهل بیت]] را [[آزار]] داده باشد؛ زیرا مروان دشمن اهل بیت بود<ref>ابن واضح یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۳.</ref>. | |||
طبق گزارشی دیگر، معاویه فدک را بین مروان بن حکم و عمر بن عثمان و پسرش یزید، به [[تساوی]] تقسیم کرد و این [[ملک]] در دست آنان بود. سپس مروان سهم یزید و عمر بن عثمان را خرید و تا [[زمان]] نواده او، عمر بن عبدالعزیز بن مروان، در [[اختیار]] آنان بود. در [[عقد]] الفرید آمده است: مروان فدک را به عبدالملک و عبدالعزیز بخشید. سپس مینویسد: عمر بن عبدالعزیز میگوید: فدک را من و ولید و سلیمان، میان خود تقسیم کردیم، و هنگامی که ولید [[خلیفه]] شد، از او خواستم سهمش را به من بدهد، و او چنین کرد، و هیچ [[مالی]] به اندازه [[فدک]] نزد من محبوب نبود<ref>عقد الفرید، ج۴، ص۴۳۵.</ref>. | |||
هنگامی که عمر بن عبدالعزیز به [[خلافت]] رسید و تصمیم گرفت برخی از [[اعمال]] ننگین [[بنی امیه]] را جبران کند، نامهای به [[فرماندار مدینه]] نوشت که فدک را به [[فرزندان حضرت فاطمه]]، که در آن زمان [[امام باقر]]{{ع}} بود، برگرداند. گروهی از اطرافیان عمر بن عبدالعزیز که از بنی امیه بودند، از این کار او سخت ناراحت شدند و گفتند: تو با عمل خود [[خلیفه اول]] و دوم را تخطئه کردی. اما او به [[اعتراض]] آنان اعتنا نکرد و به آنان پاسخ داد که [[رسول خدا]] فرموده است: «[[فاطمه]] پاره تن من است؛ [[خشم]] او مایه خشم من، و [[خشنودی]] او موجب خشنودی من است». | |||
پس از چندی، [[یزید بن عبدالملک]] دوباره فدک را از [[اهل بیت]] گرفت و تا انقراض [[دولت]] [[بنی مروان]] در [[اختیار]] آنان بود. در دوران بنی عباس نیز بارها فدک را به اهل بیت برگرداندند و سپس بازگرفتند. [[هارون الرشید]] به [[حضرت موسی بن جعفر]]{{ع}} گفت: «حدود فدک را بیان کن تا به تو بازگردانم». حضرت [[امتناع]] ورزید از اینکه حدود فدک را بیان کند، و [[هارون]] باز اصرار کرد. [[امام کاظم]]{{ع}} فرمود: اگر حدود فدک را بگویم، بازنخواهی داد. هارون گفت: [[سوگند]] به جدت [[رسول الله]]{{صل}}، خواهم داد. حضرت فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم [[آفریقا]]، حد چهارم [[سیف]] [[البحر]].... هر جمله حضرت، رنگ هارون را دگرگون و تیره میکرد، و او در پایان گفت: بنابراین، چیزی برای ما نماند<ref>زمخشری، ربیع الابرار، ج۱، ص۳۱۶. در طرائف سید ابن طاووس از قول امام کاظم{{ع}}، حدود فدک به طرز دیگری نقل شده است که همین مضمون را دارد.</ref>. این فرموده [[امام]] بدان معنا است که [[نزاع]] فدک، نماد نزاع درباره [[امامت]] و خلافت است، و کسی که فدک را [[غصب]] کرده، نمیتواند [[خلیفه پیامبر]] باشد، و پس دادن فدک، با صرفنظر کردن از خلافت و امارت ملازم است. سرانجام، در [[زمان]] [[مأمون عباسی]]، [[فدک]] را به [[اهل بیت]] برگرداندند، و [[دعبل خزاعی]] درباره آن چنین سرود: {{عربی|أصبح وجه الزمان قد ضحكا برد مأمون هاشم فدكا}}. | |||
پس از [[مأمون]] نیز بارها واگذاری فدک و پس گرفتن آن تکرار شد<ref>ر.ک: معجم البلدان، واژه فدک؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۹؛ صدر، سید محمد باقر، فدک فی التاریخ.</ref> و با گذشت صدها سال از آن دوران، از سرگذشت آن اطلاعی دقیق در دست نیست<ref>[[رضا استادی|استادی، رضا]]، [[فدک - استادی (مقاله)| مقاله «فدک»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۸]]، ص ۳۹۲.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:4432.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|'''تجلی امامت''']] | # [[پرونده:4432.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|'''تجلی امامت''']] | ||
# [[پرونده:1368106.jpg|22px]] [[رضا استادی|استادی، رضا]]، [[فدک - استادی (مقاله)| مقاله «فدک»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۸''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۴۵
مقدمه
از اقدامات ابوبکر در همان روزهای نخستین خلافت، مصادره قهرآلود فدک بود، دستگاه خلافت با این کار تنها منبع مالی علی، فاطمه (س) و بنی هاشم را که رسول خدا (ص) در اختیارشان گذاشته بود تصرف غاصبانه کرد تا برای همیشه دست علی (ع) را از داشتن ثروتی که بتواند افراد را جذب نماید کوتاه کند و بدینسان ظلم فاحشی بر علی (ع) و خاندان پیامبر وارد نمود[۱].
با آنکه برخی از منابع اهل سنت به مصادره فدک و اعتراض فاطمه (س) و طلب حق خویش و پاسخ ابوبکر و خشم دختر پیامبر (ص) نسبت به وی اشاره کردهاند[۲] ولی غالب آنها با قبول این فرض که دلیل مدعای فاطمه (س) بر مالکیت فدک فقط توارث بوده، با نقل سخنی که ابوبکر از قول پیامبر (ص) نقل کرده که فرمود: «نحن معاشر الأنبیاء لا تورث» مسأله را پایان یافته تلقی کرده و حتی بعضی از آنان مثل عبدالجبار معتزلی و فخرالدین رازی نوشتهاند: «وقتی فاطمه (س) این حدیث را از زبان ابوبکر شنید دست از مدعای خود کشید!»[۳].
مظلومیت علی (ع) و فاطمه (س) در همین جا ظاهر و آشکار میگردد که فاطمه زهرا (س) بارها تا پایان زندگانی کوتاه خویش بعد از وفات پیامبر (۷۳ - ۷۵ یا ۹۳ روز) در پیش روی مردم مدینه به خاطر حق خویش یعنی فدک با ابوبکر احتجاج کرد و در یکی از این احتجاجات در حضور مهاجر و انصار اظهار کرد که فدک هبه پیامبر (ص) است و علی و حسنین و ام ایمن را گواه آورد و آن گاه فرمود: ای ابوبکر، تو از پدرت ارث میبری من از پدرم ارث نمیبرم؟ سپس فرمود: حدیث مورد استناد تو یعنی «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ» را نه تنها کسی نشنیده بلکه (استدلال تو، به اینکه حق ارث مرا باطل کنی) خلاف نصوص قرآنی است که میفرماید: ﴿... فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾[۴] و ﴿وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ﴾[۵] و ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ﴾[۶] اما به ادله فاطمه (س) اعتنایی نکردند و حتی برخی از حاضران سخنان ناشایستی بر زبان جاری کردند.
شگفت اینکه ابوبکر برای صحت ادعای فاطمه که پاره تن رسول خدا (ص) و مصداق کامل آیه تطهیر است شاهد میطلبد، ولی کسی نبود از خلیفه بخواهد که برای اثبات صحت خبر «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ» حجت و دلیل بیاورد؟!
در برخی از کتابهای حدیث و تاریخ از اهل سنت آمده است که ابوبکر پس از استماع دلیلهای فاطمه (س) در حالی که میگریست، سندی در تملیک فاطمه بر فدک نوشت و همین که خواست به آن بانوی بزرگ اسلام بدهد عمر سر رسید و پس از اطلاع از موضوع سند، به ابوبکر اعتراض کرد و گفت: آیا از بیت المال مسلمانان به فاطمه انفاق میکنی؟ نمیبینی که مشرکان عرب با تو به جنگ برخاستهاند؟ سپس سند را گرفت و پاره کرد[۷].
و در کتابهای شیعه همین خبر را با اختلافاتی نقل کردهاند، از آن جمله در بعضی روایات آمده است که عمر در ضمن گرفتن سند از دست فاطمه (س) وی را چنان مضروب ساخت که بر اثر آن، سقط جنین کرد و چند ماه بعد درگذشت[۸].[۹]
فدک در دوران حکومت علی(ع)
دوران ۲۵ ساله سه خلیفه سپری شد و خلافت در دستان با کفایت امیرمؤمنان قرار گرفت. در این حال، با اینکه حضرت میتوانست حق غصب شده اهل بیت را به آنان برگرداند، چنین نکرد. امیرمؤمنان در دوران خلافت خود در نامهای به عثمان بن حنیف چنین نوشت: «آری، از تمام آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، تنها فدک دست ما بود که گروهی بر آن دیده حرص و طمع دوختند و گروهی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین داور و حکم خدا است. مرا با فدک و غیر فدک چه کار، در حالی که آرامگاه فردای آدمی قبری است که در تاریکی آن آثارش محو شود و اخبارش ناپدید گردد»[۱۰].
این سخن، بدان معناست که واگذاری فدک نه از روی خشنودی، بلکه به دلیل بیرغبتی به دنیا و اعراض از آن است. ابن ابی الحدید در شرح این نامه مینویسد: سخاوت در اینجا به معنای صرف نظر کردن از فدک نیست؛ زیرا آن حضرت و خاندانش فدک را رها نکردند مگر از روی غصب و زور، و آن حضرت نظیر این الفاظ را درباره غصب خلافت هم فرموده است؛ لذا بعد از آن جملات میگوید: بهترین حکم و داور خدا است، و این، سخن کسی است که شکایت دارد و تظلم میکند[۱۱].
در این باره روایاتی نیز از امامان معصوم(ع) رسیده است؛ از جمله ابراهیم کرخی از امام صادق(ع) پرسید: چرا و به چه علت هنگامی که امیرمؤمنان به خلافت رسید فدک را رها کرد؟ امام فرمود: او به به پیامبر اقتدا کرد. آنگاه که مکه را فتح نمود و عقیل خانه آن حضرت را فروخته بود، پرسیدند: یا رسول الله، آیا به خانه خود بازنمیگردید؟ حضرت فرمود: مگر عقیل برای ما خانهای گذاشته است؟ ما خاندانی هستیم که اگر به ظلم از ما چیزی را بگیرند، باز پس نگیریم. از اینرو، امیرمؤمنان پس از تصدی خلافت فدک را بازپس نگرفت[۱۲].
فدک نماد مظلومیت اهل بیت بود، و مظلوم باید از مظلومیت خود سخن بگوید، وگرنه سکوت او به معنای صحه گذاشتن بر ظلم است. از اینرو، پس از دوران علی(ع)، فرزندان ایشان هرگاه فرصتی مییافتند، یاد فدک را زنده میکردند[۱۳]. صاحب الفرقان نیز مینویسد: الصديقة الطاهرة يحتج على الخليفة لا رغبة في حطام الدنيا بل حفاظا على ما اتاها ابوها وحفظ المال كساتر النواميس فرض ولكي يعرف المسلمون مدى رعاية الخليفة للحقوق الالهية فلا يستثقلوا عن ان الخليفة كيف اغتصب الخلافة اذ من لا يغض النظر عن اموال من له حق الخلافة كيف يغضه عن نفس الخلافة والملك عقيم[۱۴].[۱۵]
فدک پس از حکومت علی(ع)
سیاست ابوبکر و عمر در ابتدا این بود که علی و فاطمه زهرا س) جز به اندازه مخارج زندگی شخصی، چیزی نداشته باشند؛ لذا همه راههای درآمد آنان را که خدا و رسول تعیین کرده بودند، مسدود نمودند. اما صاحب معجم البلدان درباره زمان خلافت عمر میگوید: «عمر فدک را به علی(ع) و عباس تسلیم کرد». گویا منشأ سخن یاقوت حموی، روایتی باشد که در کتب اهل تسنن یاد شده است.
علامه تستری در شرح نهجالبلاغه میگوید: آنچه حموی گفته نادرست است؛ زیرا در تاریخ آمده که نخستین بازگرداننده فدک به اهل بیت، عمر بن عبدالعزیز است، و روایتی که حموی بدان استناد کرده، از حیث متن، متناقض، و غیر قابل پذیرش است[۱۶]. در شرح خطبه حضرت زهرا(س) نوشته آیتالله زنجانی، از ابن حجر عسقلانی درباره این روایت چنین نقل شده است: وفي ذلك اشكال شديد[۱۷]؛ «این روایت به سختی دچار اشکال است».
در رساله اضواء الدرر آمده است: عثمان فدک را به مروان بن حکم داد که مطرود رسول خدا(ص) بود. سپس مینویسد: انصاف دهید! آیا مروان و اولاد مروان و همسر او، دختر عثمان، به در دست داشتن فدک سزاوارتر بودند، یا علی و اولاد او و فاطمه دختر رسول خدا؟ وهل يفعل مثل هذا الفعل من آمن برسول الله(ص)؟ كلا ورب الراقصات[۱۸]. همچنین در عقدالفرید آمده است: از انتقاداتی که به عثمان شد، این بود که فدک را به مروان داد، حال آنکه صدقه رسول الله(ص) بود[۱۹]. اما در تاریخ الیعقوبی آمده است: در سال ۴۴ هجری، معاویه فدک را به مروان داد تا به این وسیله نیز اهل بیت را آزار داده باشد؛ زیرا مروان دشمن اهل بیت بود[۲۰].
طبق گزارشی دیگر، معاویه فدک را بین مروان بن حکم و عمر بن عثمان و پسرش یزید، به تساوی تقسیم کرد و این ملک در دست آنان بود. سپس مروان سهم یزید و عمر بن عثمان را خرید و تا زمان نواده او، عمر بن عبدالعزیز بن مروان، در اختیار آنان بود. در عقد الفرید آمده است: مروان فدک را به عبدالملک و عبدالعزیز بخشید. سپس مینویسد: عمر بن عبدالعزیز میگوید: فدک را من و ولید و سلیمان، میان خود تقسیم کردیم، و هنگامی که ولید خلیفه شد، از او خواستم سهمش را به من بدهد، و او چنین کرد، و هیچ مالی به اندازه فدک نزد من محبوب نبود[۲۱].
هنگامی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید و تصمیم گرفت برخی از اعمال ننگین بنی امیه را جبران کند، نامهای به فرماندار مدینه نوشت که فدک را به فرزندان حضرت فاطمه، که در آن زمان امام باقر(ع) بود، برگرداند. گروهی از اطرافیان عمر بن عبدالعزیز که از بنی امیه بودند، از این کار او سخت ناراحت شدند و گفتند: تو با عمل خود خلیفه اول و دوم را تخطئه کردی. اما او به اعتراض آنان اعتنا نکرد و به آنان پاسخ داد که رسول خدا فرموده است: «فاطمه پاره تن من است؛ خشم او مایه خشم من، و خشنودی او موجب خشنودی من است».
پس از چندی، یزید بن عبدالملک دوباره فدک را از اهل بیت گرفت و تا انقراض دولت بنی مروان در اختیار آنان بود. در دوران بنی عباس نیز بارها فدک را به اهل بیت برگرداندند و سپس بازگرفتند. هارون الرشید به حضرت موسی بن جعفر(ع) گفت: «حدود فدک را بیان کن تا به تو بازگردانم». حضرت امتناع ورزید از اینکه حدود فدک را بیان کند، و هارون باز اصرار کرد. امام کاظم(ع) فرمود: اگر حدود فدک را بگویم، بازنخواهی داد. هارون گفت: سوگند به جدت رسول الله(ص)، خواهم داد. حضرت فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم آفریقا، حد چهارم سیف البحر.... هر جمله حضرت، رنگ هارون را دگرگون و تیره میکرد، و او در پایان گفت: بنابراین، چیزی برای ما نماند[۲۲]. این فرموده امام بدان معنا است که نزاع فدک، نماد نزاع درباره امامت و خلافت است، و کسی که فدک را غصب کرده، نمیتواند خلیفه پیامبر باشد، و پس دادن فدک، با صرفنظر کردن از خلافت و امارت ملازم است. سرانجام، در زمان مأمون عباسی، فدک را به اهل بیت برگرداندند، و دعبل خزاعی درباره آن چنین سرود: أصبح وجه الزمان قد ضحكا برد مأمون هاشم فدكا.
پس از مأمون نیز بارها واگذاری فدک و پس گرفتن آن تکرار شد[۲۳] و با گذشت صدها سال از آن دوران، از سرگذشت آن اطلاعی دقیق در دست نیست[۲۴].
منابع
پانویس
- ↑ فدک قریهای است در فاصله دو یا سه روز راه (۲۵۰ کیلومتری) از شمال مدینه و در جنوب خیبر که آب فراوان و مزارع و نخلستانهای بسیار دارد و پیش از اسلام، مانند خیبر مسکن یهودیان بوده است. پس از آنکه پیامبر (ص) در خیبر فرود آمد و دژهای آن به دست مسلمانان گشوده شد اهالی فدک بیمناک گشتند و با پیشنهاد واگذاری نیمی از اراضی آن به رسول خدا (ص) تقاضای صلح کردند، بدینسان این بخش از اراضی فدک به دلیل آنکه مسلمانان اسبی و شتری بر آن نتاختند و هیچ گونه جنگی واقع نشد «سوره حشر، آیه ۶ و ۷» خالصه وفییء پیامبر بود و بعد از پیامبر مختص به امام بعد از اوست. «سیره ابن هشام، ج۳، ص۳۶۸؛ بلاذری، فتوح البلدان، بلاذری، ص۴۲. بر پایه منابع شیعه، پیامبر گرامی اسلام پس از تسلیم اهالی فدک، علی (ع) را به آنجا فرستاد تا پیمان صلح را بنویسد و از سوی آن حضرت امضا کند. سپس هنگامی که آیه: ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾ [«بنابراین، حقّ خویشاوند را بپرداز» سوره روم، آیه ۳۸] نازل شد رسول خدا فدک را که مختص به شخص خودش بود به فاطمه (س) بخشید تا در معاش خود و فرزندانش و کمک به فقرا و مستمندان و نیز در تحکیم امامت علی (ع) به کار گیرد. فدک تا استوار شدن پایههای حکومت ابوبکر در تصرف دختر پیامبر بود و عواید آن را سالانه به آن بانوی دو عالم میدادند و واگذاری فدک توسط رسول خدا (ص) به دختر گرامیش فاطمه زهرا (س) مورد اتفاق علمای شیعه و بسیاری از دانشمندان سنی است. (طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۴۱۱؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۷۷؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۰۸ و...).
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ص۴۴.
- ↑ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۵۳.
- ↑ «و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! *(همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۵-۶.
- ↑ «و زکریّا را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند: پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو بهترین بازماندگانی!» سوره انبیاء، آیه ۸۹.
- ↑ «و سلیمان از داود میراث برد» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ ر.ک: سیره حلبی، ج۳، ص۳۶۲.
- ↑ ر.ک: شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۸۵؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۲۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۵۴۹.
- ↑ «بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا...»، نهج البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۰۸.
- ↑ علل الشرائع، ج۱، ص۱۵۴. این روایات با باقی بودن فدک در ملک اهل بیت، منافات ندارد.
- ↑ مجله میقات حج، ش۳۴، ص۱۷۹.
- ↑ صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۸۲.
- ↑ استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸، ص ۳۹۱.
- ↑ تستری، محمدتقی، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۳۲۴.
- ↑ حسینی زنجانی، سید عزالدین، شرح خطبه حضرت زهرا، ج۲، ص۲۹۳. به نقل از فتح الباری فی شرح البخاری، ج۶، ص۲۵۵.
- ↑ اضواء الدرر، نسخه خطی کتابخانه محقق ارجمند، سید محمد علی روضاتی، اصفهان.
- ↑ ابن عبدربه اندلسی، عقد الفرید، ج۴، ص۲۸۳.
- ↑ ابن واضح یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۳.
- ↑ عقد الفرید، ج۴، ص۴۳۵.
- ↑ زمخشری، ربیع الابرار، ج۱، ص۳۱۶. در طرائف سید ابن طاووس از قول امام کاظم(ع)، حدود فدک به طرز دیگری نقل شده است که همین مضمون را دارد.
- ↑ ر.ک: معجم البلدان، واژه فدک؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۹؛ صدر، سید محمد باقر، فدک فی التاریخ.
- ↑ استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸، ص ۳۹۲.