قبیله در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = قبیله | | موضوع مرتبط = قبیله | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = قبیله | ||
| مداخل مرتبط = [[قبیله در قرآن]] - [[قبیله در | | مداخل مرتبط = [[قبیله در قرآن]] - [[قبیله در فقه سیاسی]] - [[قبیله در معارف دعا و زیارات]] - [[قبیله در معارف و سیره سجادی]] - [[قبیله در معارف و سیره نبوی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
«قبیله» گروهی از خانوادههای [[خویشاوندی]] است که به دلیل رابطه نسبی و سببی و انگیزه [[زندگی]] مشترک، در یک سرزمین گرد هم آمده و تحت [[ریاست]] شیخ قبیله که معمولا کهنسالترین و یا مقتدرترین عضو قبیله است، بر اساس یک سلسله رسومات و [[سنتها]] و مقررات [[عرفی]] مشترک اداره میشوند. | |||
در جامعه سیاسی قبیله، عناصر [[کشور]] و محتوای [[دولت]] وجود دارد: سرزمین، [[تشکل]] عمومی، [[قدرت سیاسی]]، [[حکومت]]. سرزمین، گاه به صورت شناور و گاه به صورت ثابت است. در مورد اول نیز [[انتخاب]] سرزمین جدید بر اساس [[رسوم]] و مقررات ثابتی انجام میپذیرد و تنفیذ آن در چارچوب اختیارات و اقتدارات شیخ قبیله قرار میگیرد. | |||
سرزمین در [[نظام سیاسی]] قبیله، هم جنبه [[حقوق خصوصی]] دارد که با مقررات مربوط به مالکیت خصوصی تنظیم میشود، و هم قلمرو [[حاکمیت]] قبیله و دارای جنبه [[حقوق عمومی]] است و به همین دلیل کشور قبیله بر آن صادق است<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۳۶۱؛ [[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژهنامه فقه سیاسی (کتاب)|واژهنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۴۹.</ref>. | |||
== تقسیمات قبیله == | |||
تشکل در نظام قبیلهای موجب [[همبستگی]] شدید و دایمی در میان [[عرب]] بوده است. هر قبیلهای از طبقاتی تشکیل میشده و هر طبقه به نوبه خود تقسیمات فرعی داشت و هر کدام از تقسیمبندیها فروعی و به همین ترتیب تا دستجات کوچکتر که اداره هر کدام از این ردهها با سلسله مراتب خاصی انجام میشد. نهایةالعرب، طبقات قبایل عرب را چنین توضیح میدهد: گروهبندیها به ترتیب سلسله مراتب از بالا به پایین به نام شعب، قبیله، عماره، بطن، فخذ و [[فصیله]] نامیده میشدند. | |||
شعب که نام فراگیر همه اعضا و گروهها بود به چند گروه بزرگ تقسیم میشد که نام قبیله میگرفت، مانند [[قبیله ربیعه]] و مضر و هر قبیله نیز دارای چند دسته بود که به نام عماره نامیده میشد، مانند [[قریش]] و [[کنانه]] و هر عماره نیز به چندین بخش تقسیم میشود که هر کدام را بطن میگفتند، مانند [[بنیعبدمناف]] و [[بنیمخزوم]] و هر بطن نیز تقسیماتی داشت که هر گروه از آن را مانند [[بنیهاشم]] و [[بنیامیه]] فخذ مینامیدند و گروههای منشعب از فخذ، [[فصیله]] نامیده میشدند، مانند [[بنیالعباس]] و طالبیین. در [[معاهده]] [[مدینه]] که [[پیامبر اسلام]] طی آن ایجاد [[امت واحد اسلامی]] را اعلام کرد، اسامی تعدادی از [[طوایف]] و قبایل عرب که در این [[اتحاد]] و [[جامعه سیاسی]] جدید شرکت کرده بودند، ذکر شده است، از آن جمله: بنیعوف، [[بنیحارث]]، بنیحشم، بنینجار، بنیعمروه، بنیالنبیت و بنیاوس<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۳۶۱.</ref>. | |||
== رئیس قبیله == | |||
هر کدام از قبایل عرب رییسی داشتند که اغلب مردی [[شجاع]]، کریم و [[ثروتمند]] بود و با صفات برجستهای که داشت بر اساس [[سنت]] قبیله بر [[مردم]] قبیله [[حکم]] میراند. شیخ قبیله موقعیت خود را در اثر [[تدبیر]]، [[جوانمردی]] و [[شجاعت]] به دست آورده و بیشتر در زمینه [[اختلافات]] و بروز [[جنگها]] [[رهبری]] را بر عهده میگرفت و در کارهای عمومی قبیله و حل و فصل امور، نظر میداد و احیاناً در برخی موارد به ویژه مسائل مهم با جمعی از بزرگان، ریشسفیدان و سران [[خانواده]] [[مشورت]] میکرد. | |||
[[انتخاب]] شیخ جدید پس از [[مرگ]] و یا به [[قتل]] رسیدن شیخ قبلی مراسم خاصی داشت که بر اساس سنتهای قبیلهای انجام میشد و رأی افراد کهنسال و باتجربه و [[قدرتمند]] و رؤسای گروههای کوچکتر نقش مؤثری داشت، ولی با وجود همه این [[تدابیر]] سنتی، گاه بین [[فرزندان]] و [[اقارب]] نزدیک شیخ سابق [[اختلاف]] به وجود میآمد که گاهی به [[جنگ]] و [[خونریزی]] میانجامید<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۳۶۱.</ref>. | |||
== چگونگی تابعیت در قبیله == | |||
[[تابعیت]] در نظام قبیلهای به صورت [[خویشاوندی]] و همخونی بوده است و اصولا روابط نسبی و سببی وضع تابعیت افراد را مشخص میکرده، ولی گاه از راه دیگری برای به دست آوردن تابعیت قبیلهای استفاده میشد. برای مثال پناهنده شدن به قبیلهای موجب میشد تا پناهندگانی که به آنها دخیل میگفتند از حمایت و مزایای آن قبیله استفاده کنند و یا در مواردی که فردی در غذای فردی از یک قبیله مشارکت میکرد و یا چند قطره از [[خون]] او را میمکید به صورت پسرخواندگی به عضویت قبیله درمیآمد. | |||
قبایل عرب با یکدیگر [[پیمان]] میبستند و به پیمانهای خود [[وفادار]] بودند و این [[پیمانها]] در امنیت جانی و [[مالی]] [[قبایل]] در برابر تعرضات، نقش عمدهای داشت. [[تعصب]] و [[تفاخر]] از خصلتهای قبیلهای بود که بیشترین [[اختلافات]] و [[جنگها]] را موجب میشد و در همین رابطه گاه فردی از یک قبیله عضویت خود را از دست میداد و بهطور رسمی [[تابعیت]] از وی خلع میشد<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۳۶۱.</ref>. | |||
== ویژگیهای زندگی قبیلهای == | |||
نوع و شکل [[نظام]] خاص قبایل عرب در [[جزیرةالعرب]] بر خصیصه [[آزادی]] [[استوار]] است. بسیاری [[زندگی]] [[بادیهنشینی]] [[اعراب]] را ناشی از بیتمدنی آنها پنداشتهاند، در صورتی که عامل اصلی این نوع زندگی، آزادیطلبی و [[رهایی]] از وابستگیهای دست و پاگیر بود. | |||
در تشکیلات سیاسی قبیله، با وجود [[ریاست]]، سلسهمراتب، [[اقتدار]] عالی و [[حاکمیت]] که در [[قدرت]] و نفوذ شیخ و رییس قبیله خلاصه میشود و با وجود [[حکومت]] آداب و سنن و مقررات و خاص قبیله، ولیّ فرد و [[خانواده]] از آزادی کاملی برخوردار است و زندگی افراد، آنگونه که در [[جامعه سیاسی]] امروز [مشاهده میشود، با زندگی اجتماعی ادغام و آمیخته نمیشود و [[قانون]] به صورتی که در [[جوامع]] پیشرفته حکومت دارد، دست و پاگیر اعضای قبیله نیست و در عین حال اعضای قبایل، سخت به [[سنتها]] و عادات و [[رسوم]] خود پایبندند، ولی [[آزادگی]] خود را بر همه چیز ترجیح میدهند. | |||
در نظام شهرنشینی، افراد به دلیل [[نظام اجتماعی]]، از بسیاری از [[حقوق]] و آزادیهای خود صرفنظر میکنند و خود را به دست خویش پایبند [[قوانین]] و مقررات میکنند و در برابر حکومت و زمامدارانشان به [[اطاعت]] گردن مینهند. اما [[انسان]] صحرا و عضو قبیله که در [[آسایش]] به کمترین اکتفا کرده و [[آرامش]] خاطر را برگزیده، [[فریب]] چیزی را نمیخورد و در برابر هیچ چیزی آزادگی خود را از دست نمیدهد و آنچه که شهرنشینان را [[راضی]] میکند، هرگز او را خوشحال نمیکند، اگر به دست آوردن آن به قیمت از دست دادن آزادیش تمام شود. اما در علاقه به [[زندگی]] و فعالیت برای زنده ماندن و [[دفاع]] از زندگی خویش با دیگر همنوعان شهرنشین خود یکسان است. | |||
[[رشد]] [[احساس]] [[آزادگی]] و [[استقلال]]، در طبیعت [[قبایل]] صحرانشین آنها را به نوعی [[تعصب]] و [[خشونت]] وادار کرده بود که بر اساس آن دیگران را به دیده [[بیگانه]] مینگریستند و برای آنها [[حقوق]] و احترامی قائل نمیشدند. افراد قبیله تنها حامی و تکیهگاه خود را قبیله میدانستند و بدان [[تفاخر]] میکردند و به نوعی [[ناسیونالیزم]] قبیلهای پایبند بودند. | |||
در [[نظام سیاسی]] قبایل صحرانشین [[عرب]]، استقلال به مفهوم [[واقعی]] دیده میشود؛ زیرا با وجود مجاورت با دو امپراتوری بزرگ [[ایران]] و [[روم]] هرگز تن به [[وابستگی]] و [[اطاعت]] از آنها ندادند و در برابر این دو [[نظام]] مقتدر [[خاضع]] نشدند. به همین دلیل بود که منطقه [[حجاز]] و واحدهای قبیلهای ساکن در این منطقه، از دستبرد کشورگشایان و قدرتهای بزرگ مصون ماند. | |||
رؤسا و شیوخ قبایل، [[مسئولیت]] و اختیارات اجرایی [[رسوم]]، عادات و مقررات [[حاکم]] بر قبیله را در کنار اقتدارات نهاد برتر، آنگونه که در نظامهای سلطنتی متعارف بود، بر عهده داشتند. [[عقد]] [[پیمانها]] با قبایل دیگر، [[اعلان]] [[جنگ]] و [[بسیج]] افراد قبیله، مجازات متخلفان، پذیرائی از تازهواردین، استقبال از نمایندگان قبایل دیگر و ارسال [[پیام]] و [[مذاکره]] با رؤسای دیگر قبایل بر عهده شیخ قبیله بوده است. | |||
فرامین رؤسای قبایل مانند مقررات مربوط به رسوم و سنتهای قبیله، توسط افراد قبیله به مورد اجرا گذاشته میشد و رؤسای تیرههای کوچکتر قبیله، و مردان در [[خانوادهها]] و دیگر سالخوردهها در سراسر قبیله، به صورت مأموران اجرایی در [[اختیار]] رییس قبیله بودند و با یک شبکه ساده اجرایی، [[قدرت]] و اختیارت اجرایی شیخ قبیله [[اعمال]] میشد. | |||
[[ | رؤسای قبایل که اغلب سالخوردهترین، شجاعترین و سخاوتمندترین افراد قبیله بودند و به حد کافی از خصلتهای قبیلهای مانند تعصب، [[مهماننوازی]] و آزادگی برخوردار بوده و به سنتهای قبیله سخت پایبندی داشتند، کمتر به [[خودکامگی]] و [[استبداد]] به مفهومی که در نظامهای سلطنتی [[استبدادی]] وجود داشت کشیده میشدند. | ||
رییس قبیله با [[مهربانی]] پدرگونه و با تعصبی که او را به افراد قبیلهاش سخت وابسته میکرد و درایتی که نشانه [[تجربه]] زیاد وی بود، امور قبیله را اداره میکرد و به [[دیکتاتوری]] و آزادیکشی نیازی نداشت. | |||
در مسائل مهم، [[مشورت]] با سالخوردگان باتجربه قبیله و رؤسای تیرههای کوچکتر قبیله و دانایان و [[خردمندان]] هرگز فراموش نمیشد و رییس قبیله در مناسبتهایی از نقطهنظرهای [[مشاوران]] استفاده میکرد. نهادی که امروز به نام قوه مقننه نامیده میشود به آنگونه که در [[حقوق اساسی]] و علوم سیاسی از آن بحث میشود، در [[نظام سیاسی]] قبیله وجود نداشته است، ولی قبایل عرب از تأسیس و نهاد مشابهی برخوردار بودند که مسئولیتی شبیه [[وظایف]] قوه مقننه را بر عهده داشته است. بهطور مثال «[[سقیفه بنیساعده]]» که مرکز عمده تصمیمگیریهای اساسی در مسائل بسیار مهم و اختلافی در [[شهر مدینه]] بوده است، کار یک نوع مجلس شورا و [[پارلمان]] را انجام میداده است. | |||
از | |||
بزرگان [[اوس و خزرج]] در سقیفه بنیساعده جمع میشدند و بهطور شورایی مسائل اختلافی را حل و فصل میکردند و گاه در این شوراها [[اختلاف]] بر سر مسئله [[ریاست]] [[شهر]] و قبیله نیز مورد تبادل نظر قرار میگرفت. مراجعه تعدادی از [[مسلمانان]] در [[مدینه]] ـ پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] ـ به سقیفه بنیساعده برای تعیین [[تکلیف]] و روشن کردن مسئله [[خلافت]]، در [[حقیقت]] بازتاب این عادت و رسم قبیلهای [[اعراب]] بوده است. | |||
«[[دارالندوه]]» در نظام سیاسی [[مکه]] نقش مهمی را در تصمیمگیریهای مهم داشت و ریاست آن را سران قریش بر عهده داشتند. در این مرکز که [[حکم]] پارلمان را داشت، سران قبائل [[اجتماع]] میکردند و درباره کارهای مهم به مشورت میپرداختند. عضویت در اجتماعات دارالندوه شرایط خاص داشت و سن آنها نباید از ۴۰ کمتر میبود. | |||
در کنار نهاد اجرایی و نهاد تصمیمگیری، نوعی نهاد [[قضایی]] نیز در میان قبایل عرب وجود داشت که بیشتر به صورت [[حکمیت]] انجام میشد. بهطور مثال، [[حکمیت]] در میان [[قریش]] برای حل و فصل [[اختلافات]]، بر عهده طایفه «[[بنیسهم]]» بود و نیز طایفه «[[خزاعه]]» این [[مسئولیت]] را قبل از طایفه بنیسهم بر عهده داشته است. | |||
در | |||
در دورانی که قبیله «[[جرهم]]» بر [[مکه]] [[حکومت]] میکرد، برای حفظ حقوق افراد و [[کمک به مظلومان]] و نیز تنظیم روابط [[قبایل]]، پیمانی به نام «[[حلفالفضول]]» منعقد کردند که سالها [[پناهگاه]] افتادگان و مظلومان بود. حلفالفضول، خود نوعی منشور [[حقوق بشر]] بود که از [[حقوق]] ستمدیدگان و [[ضعیفان]] [[دفاع]] میکرد. این [[پیمان]] را بدان جهت فضول نامیدند که بنیانگذاران آن ابتدا چهار نفر بودند که نام اول اسم همه آنها فضل بوده است. بعدها هر نوع منشور و پیمانی را که در رابطه با دفاع از حقوق ضعفا و ستمدیدگان به وجود میآمد، پیمان فضول مینامیدند. | |||
[[ | |||
[[پیامبر اسلام]] قبل از بعثت، در [[دوران جوانی]]، در یکی از این [[پیمانها]] شرکت کرد و از آن خاطره بارها به [[نیکی]] یاد میکرد و میگفت: در [[خانه]] «عبدالله جدعان» [[شاهد]] پیمانی بودم که اگر حالا (بعد از [[بعثت]]) مرا به آن [[دعوت]] میکردند، [[اجابت]] میکردم: {{متن حدیث|لقد شهدت في دار عبدالله بن جدعان حلفا لو دعيت به فی الاسلام لاجبت}}. | |||
[[اقتدار]] و [[ثبات]] [[سیاسی]] مکه تا آن حد بود که با وجود کشمکشها و جنگهای قبایل عرب، کاروانهای تجارتی قریش با [[امنیت]] و [[اطمینان]] در سراسر [[جزیرةالعرب]] رفت و آمد میکردند و کسی متعرض کاروانهای قریش نمیشد. سفرهای زمستانی اغلب به سوی [[یمن]] و تجارت تابستانی به سوی [[شام]] بود. | |||
در [[ | |||
به تدریج مرکزیت [[دینی]] و تجارتی مکه به مرکزیت سیاسی تبدیل شد و مکه شاهد ملاقاتها و انعقاد پیمانها بین سران و نمایندگان قبایل عرب بود<ref>فقه سیاسی، ج۳، ص۱۴۹ – ۱۴۸، ۱۴۶ – ۱۴۵، ۱۴۳ – ۱۴۲ و ۱۵۲ – ۱۴۹.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۳۶۱.</ref> | |||
به تدریج مرکزیت [[دینی]] و تجارتی مکه به مرکزیت سیاسی تبدیل شد و مکه شاهد | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۵۸
مقدمه
«قبیله» گروهی از خانوادههای خویشاوندی است که به دلیل رابطه نسبی و سببی و انگیزه زندگی مشترک، در یک سرزمین گرد هم آمده و تحت ریاست شیخ قبیله که معمولا کهنسالترین و یا مقتدرترین عضو قبیله است، بر اساس یک سلسله رسومات و سنتها و مقررات عرفی مشترک اداره میشوند.
در جامعه سیاسی قبیله، عناصر کشور و محتوای دولت وجود دارد: سرزمین، تشکل عمومی، قدرت سیاسی، حکومت. سرزمین، گاه به صورت شناور و گاه به صورت ثابت است. در مورد اول نیز انتخاب سرزمین جدید بر اساس رسوم و مقررات ثابتی انجام میپذیرد و تنفیذ آن در چارچوب اختیارات و اقتدارات شیخ قبیله قرار میگیرد.
سرزمین در نظام سیاسی قبیله، هم جنبه حقوق خصوصی دارد که با مقررات مربوط به مالکیت خصوصی تنظیم میشود، و هم قلمرو حاکمیت قبیله و دارای جنبه حقوق عمومی است و به همین دلیل کشور قبیله بر آن صادق است[۱].
تقسیمات قبیله
تشکل در نظام قبیلهای موجب همبستگی شدید و دایمی در میان عرب بوده است. هر قبیلهای از طبقاتی تشکیل میشده و هر طبقه به نوبه خود تقسیمات فرعی داشت و هر کدام از تقسیمبندیها فروعی و به همین ترتیب تا دستجات کوچکتر که اداره هر کدام از این ردهها با سلسله مراتب خاصی انجام میشد. نهایةالعرب، طبقات قبایل عرب را چنین توضیح میدهد: گروهبندیها به ترتیب سلسله مراتب از بالا به پایین به نام شعب، قبیله، عماره، بطن، فخذ و فصیله نامیده میشدند.
شعب که نام فراگیر همه اعضا و گروهها بود به چند گروه بزرگ تقسیم میشد که نام قبیله میگرفت، مانند قبیله ربیعه و مضر و هر قبیله نیز دارای چند دسته بود که به نام عماره نامیده میشد، مانند قریش و کنانه و هر عماره نیز به چندین بخش تقسیم میشود که هر کدام را بطن میگفتند، مانند بنیعبدمناف و بنیمخزوم و هر بطن نیز تقسیماتی داشت که هر گروه از آن را مانند بنیهاشم و بنیامیه فخذ مینامیدند و گروههای منشعب از فخذ، فصیله نامیده میشدند، مانند بنیالعباس و طالبیین. در معاهده مدینه که پیامبر اسلام طی آن ایجاد امت واحد اسلامی را اعلام کرد، اسامی تعدادی از طوایف و قبایل عرب که در این اتحاد و جامعه سیاسی جدید شرکت کرده بودند، ذکر شده است، از آن جمله: بنیعوف، بنیحارث، بنیحشم، بنینجار، بنیعمروه، بنیالنبیت و بنیاوس[۲].
رئیس قبیله
هر کدام از قبایل عرب رییسی داشتند که اغلب مردی شجاع، کریم و ثروتمند بود و با صفات برجستهای که داشت بر اساس سنت قبیله بر مردم قبیله حکم میراند. شیخ قبیله موقعیت خود را در اثر تدبیر، جوانمردی و شجاعت به دست آورده و بیشتر در زمینه اختلافات و بروز جنگها رهبری را بر عهده میگرفت و در کارهای عمومی قبیله و حل و فصل امور، نظر میداد و احیاناً در برخی موارد به ویژه مسائل مهم با جمعی از بزرگان، ریشسفیدان و سران خانواده مشورت میکرد.
انتخاب شیخ جدید پس از مرگ و یا به قتل رسیدن شیخ قبلی مراسم خاصی داشت که بر اساس سنتهای قبیلهای انجام میشد و رأی افراد کهنسال و باتجربه و قدرتمند و رؤسای گروههای کوچکتر نقش مؤثری داشت، ولی با وجود همه این تدابیر سنتی، گاه بین فرزندان و اقارب نزدیک شیخ سابق اختلاف به وجود میآمد که گاهی به جنگ و خونریزی میانجامید[۳].
چگونگی تابعیت در قبیله
تابعیت در نظام قبیلهای به صورت خویشاوندی و همخونی بوده است و اصولا روابط نسبی و سببی وضع تابعیت افراد را مشخص میکرده، ولی گاه از راه دیگری برای به دست آوردن تابعیت قبیلهای استفاده میشد. برای مثال پناهنده شدن به قبیلهای موجب میشد تا پناهندگانی که به آنها دخیل میگفتند از حمایت و مزایای آن قبیله استفاده کنند و یا در مواردی که فردی در غذای فردی از یک قبیله مشارکت میکرد و یا چند قطره از خون او را میمکید به صورت پسرخواندگی به عضویت قبیله درمیآمد.
قبایل عرب با یکدیگر پیمان میبستند و به پیمانهای خود وفادار بودند و این پیمانها در امنیت جانی و مالی قبایل در برابر تعرضات، نقش عمدهای داشت. تعصب و تفاخر از خصلتهای قبیلهای بود که بیشترین اختلافات و جنگها را موجب میشد و در همین رابطه گاه فردی از یک قبیله عضویت خود را از دست میداد و بهطور رسمی تابعیت از وی خلع میشد[۴].
ویژگیهای زندگی قبیلهای
نوع و شکل نظام خاص قبایل عرب در جزیرةالعرب بر خصیصه آزادی استوار است. بسیاری زندگی بادیهنشینی اعراب را ناشی از بیتمدنی آنها پنداشتهاند، در صورتی که عامل اصلی این نوع زندگی، آزادیطلبی و رهایی از وابستگیهای دست و پاگیر بود.
در تشکیلات سیاسی قبیله، با وجود ریاست، سلسهمراتب، اقتدار عالی و حاکمیت که در قدرت و نفوذ شیخ و رییس قبیله خلاصه میشود و با وجود حکومت آداب و سنن و مقررات و خاص قبیله، ولیّ فرد و خانواده از آزادی کاملی برخوردار است و زندگی افراد، آنگونه که در جامعه سیاسی امروز [مشاهده میشود، با زندگی اجتماعی ادغام و آمیخته نمیشود و قانون به صورتی که در جوامع پیشرفته حکومت دارد، دست و پاگیر اعضای قبیله نیست و در عین حال اعضای قبایل، سخت به سنتها و عادات و رسوم خود پایبندند، ولی آزادگی خود را بر همه چیز ترجیح میدهند.
در نظام شهرنشینی، افراد به دلیل نظام اجتماعی، از بسیاری از حقوق و آزادیهای خود صرفنظر میکنند و خود را به دست خویش پایبند قوانین و مقررات میکنند و در برابر حکومت و زمامدارانشان به اطاعت گردن مینهند. اما انسان صحرا و عضو قبیله که در آسایش به کمترین اکتفا کرده و آرامش خاطر را برگزیده، فریب چیزی را نمیخورد و در برابر هیچ چیزی آزادگی خود را از دست نمیدهد و آنچه که شهرنشینان را راضی میکند، هرگز او را خوشحال نمیکند، اگر به دست آوردن آن به قیمت از دست دادن آزادیش تمام شود. اما در علاقه به زندگی و فعالیت برای زنده ماندن و دفاع از زندگی خویش با دیگر همنوعان شهرنشین خود یکسان است.
رشد احساس آزادگی و استقلال، در طبیعت قبایل صحرانشین آنها را به نوعی تعصب و خشونت وادار کرده بود که بر اساس آن دیگران را به دیده بیگانه مینگریستند و برای آنها حقوق و احترامی قائل نمیشدند. افراد قبیله تنها حامی و تکیهگاه خود را قبیله میدانستند و بدان تفاخر میکردند و به نوعی ناسیونالیزم قبیلهای پایبند بودند.
در نظام سیاسی قبایل صحرانشین عرب، استقلال به مفهوم واقعی دیده میشود؛ زیرا با وجود مجاورت با دو امپراتوری بزرگ ایران و روم هرگز تن به وابستگی و اطاعت از آنها ندادند و در برابر این دو نظام مقتدر خاضع نشدند. به همین دلیل بود که منطقه حجاز و واحدهای قبیلهای ساکن در این منطقه، از دستبرد کشورگشایان و قدرتهای بزرگ مصون ماند.
رؤسا و شیوخ قبایل، مسئولیت و اختیارات اجرایی رسوم، عادات و مقررات حاکم بر قبیله را در کنار اقتدارات نهاد برتر، آنگونه که در نظامهای سلطنتی متعارف بود، بر عهده داشتند. عقد پیمانها با قبایل دیگر، اعلان جنگ و بسیج افراد قبیله، مجازات متخلفان، پذیرائی از تازهواردین، استقبال از نمایندگان قبایل دیگر و ارسال پیام و مذاکره با رؤسای دیگر قبایل بر عهده شیخ قبیله بوده است.
فرامین رؤسای قبایل مانند مقررات مربوط به رسوم و سنتهای قبیله، توسط افراد قبیله به مورد اجرا گذاشته میشد و رؤسای تیرههای کوچکتر قبیله، و مردان در خانوادهها و دیگر سالخوردهها در سراسر قبیله، به صورت مأموران اجرایی در اختیار رییس قبیله بودند و با یک شبکه ساده اجرایی، قدرت و اختیارت اجرایی شیخ قبیله اعمال میشد.
رؤسای قبایل که اغلب سالخوردهترین، شجاعترین و سخاوتمندترین افراد قبیله بودند و به حد کافی از خصلتهای قبیلهای مانند تعصب، مهماننوازی و آزادگی برخوردار بوده و به سنتهای قبیله سخت پایبندی داشتند، کمتر به خودکامگی و استبداد به مفهومی که در نظامهای سلطنتی استبدادی وجود داشت کشیده میشدند.
رییس قبیله با مهربانی پدرگونه و با تعصبی که او را به افراد قبیلهاش سخت وابسته میکرد و درایتی که نشانه تجربه زیاد وی بود، امور قبیله را اداره میکرد و به دیکتاتوری و آزادیکشی نیازی نداشت.
در مسائل مهم، مشورت با سالخوردگان باتجربه قبیله و رؤسای تیرههای کوچکتر قبیله و دانایان و خردمندان هرگز فراموش نمیشد و رییس قبیله در مناسبتهایی از نقطهنظرهای مشاوران استفاده میکرد. نهادی که امروز به نام قوه مقننه نامیده میشود به آنگونه که در حقوق اساسی و علوم سیاسی از آن بحث میشود، در نظام سیاسی قبیله وجود نداشته است، ولی قبایل عرب از تأسیس و نهاد مشابهی برخوردار بودند که مسئولیتی شبیه وظایف قوه مقننه را بر عهده داشته است. بهطور مثال «سقیفه بنیساعده» که مرکز عمده تصمیمگیریهای اساسی در مسائل بسیار مهم و اختلافی در شهر مدینه بوده است، کار یک نوع مجلس شورا و پارلمان را انجام میداده است.
بزرگان اوس و خزرج در سقیفه بنیساعده جمع میشدند و بهطور شورایی مسائل اختلافی را حل و فصل میکردند و گاه در این شوراها اختلاف بر سر مسئله ریاست شهر و قبیله نیز مورد تبادل نظر قرار میگرفت. مراجعه تعدادی از مسلمانان در مدینه ـ پس از رحلت پیامبر اکرم ـ به سقیفه بنیساعده برای تعیین تکلیف و روشن کردن مسئله خلافت، در حقیقت بازتاب این عادت و رسم قبیلهای اعراب بوده است.
«دارالندوه» در نظام سیاسی مکه نقش مهمی را در تصمیمگیریهای مهم داشت و ریاست آن را سران قریش بر عهده داشتند. در این مرکز که حکم پارلمان را داشت، سران قبائل اجتماع میکردند و درباره کارهای مهم به مشورت میپرداختند. عضویت در اجتماعات دارالندوه شرایط خاص داشت و سن آنها نباید از ۴۰ کمتر میبود.
در کنار نهاد اجرایی و نهاد تصمیمگیری، نوعی نهاد قضایی نیز در میان قبایل عرب وجود داشت که بیشتر به صورت حکمیت انجام میشد. بهطور مثال، حکمیت در میان قریش برای حل و فصل اختلافات، بر عهده طایفه «بنیسهم» بود و نیز طایفه «خزاعه» این مسئولیت را قبل از طایفه بنیسهم بر عهده داشته است.
در دورانی که قبیله «جرهم» بر مکه حکومت میکرد، برای حفظ حقوق افراد و کمک به مظلومان و نیز تنظیم روابط قبایل، پیمانی به نام «حلفالفضول» منعقد کردند که سالها پناهگاه افتادگان و مظلومان بود. حلفالفضول، خود نوعی منشور حقوق بشر بود که از حقوق ستمدیدگان و ضعیفان دفاع میکرد. این پیمان را بدان جهت فضول نامیدند که بنیانگذاران آن ابتدا چهار نفر بودند که نام اول اسم همه آنها فضل بوده است. بعدها هر نوع منشور و پیمانی را که در رابطه با دفاع از حقوق ضعفا و ستمدیدگان به وجود میآمد، پیمان فضول مینامیدند.
پیامبر اسلام قبل از بعثت، در دوران جوانی، در یکی از این پیمانها شرکت کرد و از آن خاطره بارها به نیکی یاد میکرد و میگفت: در خانه «عبدالله جدعان» شاهد پیمانی بودم که اگر حالا (بعد از بعثت) مرا به آن دعوت میکردند، اجابت میکردم: «لقد شهدت في دار عبدالله بن جدعان حلفا لو دعيت به فی الاسلام لاجبت». اقتدار و ثبات سیاسی مکه تا آن حد بود که با وجود کشمکشها و جنگهای قبایل عرب، کاروانهای تجارتی قریش با امنیت و اطمینان در سراسر جزیرةالعرب رفت و آمد میکردند و کسی متعرض کاروانهای قریش نمیشد. سفرهای زمستانی اغلب به سوی یمن و تجارت تابستانی به سوی شام بود.
به تدریج مرکزیت دینی و تجارتی مکه به مرکزیت سیاسی تبدیل شد و مکه شاهد ملاقاتها و انعقاد پیمانها بین سران و نمایندگان قبایل عرب بود[۵].[۶]
منابع
پانویس
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۶۱؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۱۴۹.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۶۱.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۶۱.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۶۱.
- ↑ فقه سیاسی، ج۳، ص۱۴۹ – ۱۴۸، ۱۴۶ – ۱۴۵، ۱۴۳ – ۱۴۲ و ۱۵۲ – ۱۴۹.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۶۱.