شعب ابی‌طالب: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مقدمه== *ناکامی قریش در بازگرداندن مهاجران، آنان را به اتخاذ "محاصره اق...» ایجاد کرد)
 
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۳۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
==مقدمه==
{{مدخل مرتبط
*ناکامی [[قریش]] در بازگرداندن [[مهاجران]]، آنان را به اتخاذ "[[محاصره اقتصادی]] و [[اجتماعی]]" درباره [[بنی‌هاشم]] کشاند. بر اساس این [[پیمان]]، کسی [[حق]] [[ازدواج]] و یا خرید و فروش با [[فرزندان هاشم]] و [[عبدالمطلب]] را نداشت. متعاقب این [[پیمان]]، [[پیامبر]]{{صل}} و [[بنی‌هاشم]] در [[سال هفتم بعثت]] به مدت ۳ سال در [[شعب ابی‌طالب]] ماندند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۶۲.</ref>. [[خبر غیبی]] [[پیامبر]]{{صل}}، مبنی بر خورده شدن عهدنامه به [[وسیله]] موریانه و عواملی دیگر، سبب [[آزادی]] آنها و بازگشتشان به [[مکه]] شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۴۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)| گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۶.</ref>.
| موضوع مرتبط = شعب ابی‌طالب
*[[وفات]] [[خدیجه]]{{س}} در شصت و پنج سالگی در [[رمضان]] [[سال]] دهم رخ داد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵.</ref>. یک [[ماه]] بعد، [[ابوطالب]] در [[ماه]] [[شوال]] درگذشت<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۴۵.</ref>؛ از این رو [[سال دهم بعثت]] به عام‌الحزن [[شهرت]] یافت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵.</ref>.
| عنوان مدخل  = [[شعب ابی‌طالب]]
*پیامیر{{صل}} برای [[تبلیغ]] [[رسالت]] در خارج از [[مکه]]، همراه [[علی]]{{ع}} یا [[زید بن حارثه]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۵.</ref> یا به [[تنهایی]]، رهسپار "[[طائف]]" شد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴.</ref>.
| مداخل مرتبط = [[شعب ابی‌طالب در تاریخ اسلامی]]
*پس از ده روز توقف در [[طائف]] با تحریک عده‌ای، [[کودکان]] و سفیهان [[طائف]] با پرتاب سنگ و زخمی کردن [[حضرت]]<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۵.</ref>، او را در حالی روانه [[مکه]] کردند که کسی جز غلامی [[مسیحی]] به نام عداس به ایشان، [[ایمان]] نیاورد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۶؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۳۱.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)| گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۶.</ref>.
| پرسش مرتبط  =
}}
شعب به معنای شکاف بین [[کوه]] است. [[شهر مکه]] به علت کوهستانی بودن دارای شعاب متعددی است که هر کدام به نام طایفه ای بود که در آن ساکن بودند. یکی از این شعاب به نام '''[[شعب ابی طالب]]''' معروف است. [[مشرکان]] برای جلوگیری از نفوذ [[اسلام]] و [[گرایش]] [[مردم]] به [[اسلام]] تصمیم] به محاصره اقتصادی [[مسلمانان]] گرفتند. [[ابوطالب]] برای حفظ جان [[پیامبر]] {{صل}}، مسلمانان را در این شعب ساکن کرد. مشرکان عهدنامه‌ای را با امضای سران [[قبایل]] با پیامبر بستند و در [[خانه کعبه]] قرار دادند. مدت حضور در آن سه سال بود که اوضاع [[سختی]] برای مسلمانان بود و [[ثروت]] [[حضرت خدیجه]] {{س}} صرف خرید مواد غذایی برای مسلمانان شد. با اعلام خبر غیبیِ پیامبر {{صل}} مبنی بر خورده شدن [[عهد]] [[نامه]] توسط موریانه، محاصره تمام شد.
 
== معناشناسی ==
"شعب" در لغت به معنای شکاف میان کوه و جمع آن شعاب است<ref>جوهری، اسماعیل بن حماد، صحاح، ج۱، ص۱۵۶؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۴۷؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۴۴۹؛ نورالدین علی سمهودی، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی الهدی، ج۴، ص۹۹.</ref>. گاهی به شکاف میان دو کوه نیز شعب گفته می‌شود<ref>ابن‌زکریا، ابوالحسن، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۱۹۲.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[شعب ابی‌طالب (مقاله)|شعب ابی‌طالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۳.</ref>
 
== موقعیت جغرافیایی شعب ابی‌طالب ==
[[شهر مکه]] به [[دلیل]] کوهستانی بودن، از شعاب متعددی برخوردار است. هر یک از این شعب‌ها به نام طایفه‌ای که در آن ساکن بودند نام‌گذاری شده‌اند؛ شعب ابی‌طالب یکی از این شعاب است. نقل است [[قصی بن کلاب]] پس از [[سلطه]] بر [[مکه]]، هر خاندانی از [[قریش]] را در جایی سکونت داد. او وجه [[کعبه]] را که شامل شعب ابی‌طالب به سمت "معلاة" [[مکه]] بود برای [[خاندان]] خود و [[فرزندان]] [[عبدمناف]] و عبدالدار برگزید. از آنجا که این شعب در حد فاصل کوه ابوقبیس و کوه خندمه قرار دارد و به [[کعبه]] نزدیک است، [[بهترین]] نقطه [[مکه]] است<ref>رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۴۹.</ref>. شعب مزبور پس از [[مرگ]] قصی در [[اختیار]] [[خاندان]] [[بنی‌هاشم]] قرار گرفت و آنان خانه‌های خود را در آنجا ساختند<ref>رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۴۹.</ref>. در زمان [[عبدالمطلب]]، این شعب میان [[فرزندان عبدالمطلب]] تقسیم گردید و سهم [[عبدالله]] به فرزندش [[رسول خدا]] {{صل}} بخشیده شد<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۴۷؛ ازرقی، اخبار مکه، ج۲، ص۲۳۳.</ref>.
 
این شعب در دوره‌های مختلف به نام‌های گوناگونی چون شعب [[بنی‌هاشم]]، شعب ابی‌طالب، شعب [[علی بن ابی‌طالب]] و شعب ابی‌یوسف نامیده شده است و امروزه به شعب [[علی]] {{ع}} [[شهرت]] دارد<ref>رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۵۱.</ref>. چهره‌های برجسته [[خاندان]] [[بنی‌هاشم]] در این شعب به [[دنیا]] آمده و در آنجا [[زندگی]] کرده‌اند<ref>رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۴۹.</ref>.
 
این شعب، محل [[تولد]] [[خاتم انبیا]] {{صل}} و [[حضرت زهرا]] {{س}} و [[خانه]] [[خدیجه]] {{س}} نیز در همین دره قرار داشته است<ref>رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۵۱.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[شعب ابی‌طالب (مقاله)|شعب ابی‌طالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۳-۲۴.</ref>
 
== علل محاصره شعب ابی‌طالب ==
ناکامی [[قریش]] در محدود کردن [[نفوذ]] رو به گسترش [[مسلمان]] در میان [[جوانان]] [[قریش]] و بازگرداندن [[مهاجران]] [[حبشه]] به [[مکه]] و خطر ایجاد پایگاهی خارج از [[قدرت سیاسی]] [[قریش]] در آنجا، آنان را به اتخاذ راه حلی جدید کشاند و آن [[اندیشه]] [[قتل پیامبر]] {{صل}} بود<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۷۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.</ref>. [[مشرکان]] از [[ابوطالب]] خواستند تا دو برابر دیه [[قتل]] آن حضرت را دریافت کند تا فردی غیر قریشی، [[محمد]] {{صل}} را به قتل برساند<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۷۵؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباده ج۱، ص۱۵۲.</ref>.
 
[[ابوطالب]] ـ [[عموی پیامبر]] {{صل}} ـ با [[شهامت]] و [[قاطعیت]] به این [[اقدام]] آنها [[اعتراض]] کرد و اشعاری مبنی بر [[حمایت]] از [[رسول خدا]] {{صل}} سرود<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.</ref>. وی پس از [[مشورت]] با [[پیغمبر]] {{صل}} [[تصمیم]] گرفت برای سهولت در [[مراقبت]] از [[جان]] ایشان، [[بنی‌هاشم]] و [[بنی‌مطلب]] را در شعب ابی‌طالب گرد آورد<ref>ابن‌شهرآشوب، المناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۶۳.</ref>. از آنجا که [[قتل پیامبر]] {{صل}} بدون جلب [[رضایت]] حامیان او به معنای جاری ساختن [[خون]] در [[مکه]] بود<ref>غلام حسین زرگری‌نژاد، تاریخ صدر اسلام، ص۲۹۷.</ref>، [[مشرکان]] به ناچار پس از اجتماع در [[دارالندوه]] ـ محل شورای [[قریش]] ـ [[تصمیم]] گرفتند، [[بنی‌هاشم]] و [[بنی‌مطلب]] را در محاصره کامل [[اقتصادی]] ـ [[اجتماعی]] قرار دهند تا شاید بدین وسیله آنان را مجبور به [[تسلیم پیامبر]] {{صل}} کنند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.</ref>؛ زیرا [[مردم]] [[مکه]]، [[قدرت سیاسی]] متمرکزی نداشتند و هر [[عشیره]] به طور جداگانه، [[زعامت سیاسی]]، [[اقتصادی]] و [[اجتماعی]] خویش را در [[اختیار]] داشت. بنابراین [[قطع]] [[روابط اقتصادی]] ـ [[اجتماعی]]، نهایت [[اعمال]] [[قدرت]] آنان برای تحت فشار قرار دادن [[بنی‌هاشم]] بود. در جریان محاصره شعب، همه [[بنی‌هاشم]] و [[بنی‌مطلب]] به جز [[ابولهب]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۳.</ref> و [[ابوسفیان بن حارث]]<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۰۶.</ref> حضور داشتند. مفاد [[عهدنامه]] بدین قرار بود:
# هیچ‌کس [[حق]] [[داد و ستد]] با [[بنی‌هاشم]] را ندارد؛
# هیچ‌کس [[حق]] [[زن]] دادن یا [[زن]] گرفتن از [[بنی‌هاشم]] را ندارد؛
# [[پیمان‌نامه]] فقط در صورتی ملغی خواهد شد که [[محمد]] {{صل}} را برای کشتن به آنان [[تسلیم]] کنند<ref>شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۲۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۱.</ref>.
 
پس از آنکه "[[منصور بن عکرمة بن عامر]]" [[عهدنامه]] را نوشت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴.</ref>، هشتاد نفر از بزرگان [[قریش]] بر آن مهر [[تأیید]] زدند و آن را در [[کعبه]] آویختند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.</ref>.
 
مدت اقامت در شعب، سه سال و شرایط [[حاکم]] بر آن بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود؛ آن چنان که صدای [[ضجه]] [[کودکان]] از بیرون آن شنیده می‌شد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۵.</ref>، زیرا هر نوع طعامی را حتی اگر از [[ناحیه]] مسافران غریبه در بازارهای [[مکه]] عرضه می‌شد، به سرعت با قیمت بیشتر می‌خریدند تا [[مانع]] رسیدن آن به [[بنی‌هاشم]] شوند<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۲.</ref>.
 
[[ابوطالب]] شب‌ها [[پیامبر]] {{صل}} را در بستر خویش، [[علی]] {{ع}}<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۲؛ ابن‌شهرآشوب، المناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۶۴.</ref> و گاه کسانی از [[بنی‌هاشم]] می‌خوابانید<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۲؛ ابن‌شهرآشوب، المناقب آل ابی‌طالب، ج۱، م ص۶۴.</ref>؛ زیرا [[قریش]] مصمم به [[قتل پیامبر]] {{صل}} بود<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.</ref>.
 
آنان تنها در [[ماه‌های حرام]] (موسم [[حج]]) می‌توانستند از شعب خارج شوند<ref>ابن‌شهرآشوب، المناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۶۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۳.</ref>. تنها چند نفر همچون: "[[هاشم بن عمرو]]"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۵.</ref>، "[[ابوالعاص بن ربیع]]، داماد [[پیامبر]] {{صل}}"<ref>ابن‌شهرآشوب، المناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۶۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی ج۱، ص۱۲۸.</ref> "[[حکیم بن حزام]]، برادرزاده [[خدیجه]]"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۵.</ref> و گاه [[علی]] {{ع}}<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۵۴.</ref> شبانگاه مقداری گندم و خرما بر شتر بار می‌کردند و زمانی که شتر، نزدیک شعب می‌رسید، آن را رها می‌کردند و به درون شعب می‌فرستادند.
 
"[[ابوجهل]]"، "[[عاص بن وائل]]"، "[[نضر بن حارث]]" و "[[عقبة بن ابی معیط]]" نگهبانان شعب بودند تا مبادا کسی برای [[بنی‌هاشم]] آذوقه بفرستد<ref>ابن‌شهرآشوب، المناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۶۴.</ref>. گاه میان اینان و افرادی از [[بنی‌هاشم]] که قصد داشتند آذوقه به شعب وارد کنند، [[نزاع]] در می‌گرفت؛ امّا افرادی مانند: "[[ابوالبختری]]" ـ از [[هم‌پیمانان]] [[قریش]] علیه [[بنی‌هاشم]] ـ بر [[فرزندان]] [[بنی‌هاشم]] رحم می‌کرد و به [[نزاع]] خاتمه می‌داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۴.</ref>. در طول مدت اقامت در شعب، تمام [[دارایی]] و [[اموال]] [[خدیجه]] و [[ابوطالب]] [[مصرف]] شد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.</ref> و محاصره‌ شدگان به [[سختی]] روزگار می‌گذراندند. به احتمال [[قوی]]، شرایط سخت آنجا، باعث [[مرگ]] آن دو نفر شد که چندی پس از [[خروج]] از شعب رخ داد<ref>کنستان ویرژیل گئورگیو، محمد پیغمبری که باید از نو شناخت، ص۱۳۲-۱۳۳.</ref>.
 
برخی امضاکنندگان [[معاهده]] [[تحریم]]، از شرایط سخت [[بنی‌هاشم]] در شعب ناخشنود بودند؛ اما [[دلایل]] مهم‌تری، آنان را از نقض آن باز می‌داشت<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[شعب ابی‌طالب (مقاله)|شعب ابی‌طالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴-۲۷.</ref>.
 
== زمان و مدت تحصن ==
محاصره از اوایل [[محرم]] [[سال هفتم هجری]] شروع شد و بنا بر قول مشهور، سه سال طول کشید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۳.</ref>. در این مدت، [[قریش]] سعی می‌کرد تا با دادن وعده‌های [[مالی]]، حضرت را از ادامه راه الهی‌اش و [[بدگویی]] نسبت به [[بت‌ها]] منصرف کند؛ اما [[رسول خدا]] {{صل}} نپذیرفت. سپس پیشنهاد کردند که یک سال، تو [[خدایان]] ما را بپرست و یک سال نیز ما خدای تو را می‌پرستیم. این سخنان، [[نزول آیات]] [[سوره کافرون]] را در پی داشت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۷.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[شعب ابی‌طالب (مقاله)|شعب ابی‌طالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۷.</ref>
 
== [[دلایل]] پایان یافتن [[پیمان‌نامه]] [[قریش]] ==
# اکثر مؤرخان همچون: [[یعقوبی]] و [[ابن‌سعد]]، خورده‌ شدن [[صحیفه]] به وسیله موریانه را [[دلیل]] نقض محاصره می‌دانند. قریشی‌ها پس از [[آگاهی]] از [[صدق گفتار پیامبر]] {{صل}} نه تنها [[ایمان]] نیاوردند؛ بلکه او را ساحر خواندند و بر [[دشمنی]] راسخ‌تر شدند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴.</ref>؛ زیرا بسیاری از امضاکنندگان این [[معاهده]] جزء کشته‌دادگان در [[جنگ بدر]] بودند و این، قطعی‌ترین [[دلیل]] بر نادیده‌گرفتن این [[معجزه]] است<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۸۳-۴۸۵.</ref>.
# سه سال، [[رنج]] و [[گرسنگی]] [[بنی‌هاشم]]، [[احساسات]] [[اهل مکه]] و [[سرزنش]] آنان را بر ضد اقدامات [[قریش]] برانگیخت؛ از این‌رو بر آن شدند که با [[نقض]] [[معاهده]] به این وضعیت خاتمه دهند. در واقع، آه و ناله‌های [[فرزندان]] [[بنی‌هاشم]] دل برخی از سرشناسان [[مکه]] را نرم کرد. آنها تصمیم گرفتند به هر صورتی که شده به این ننگ خاتمه دهند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۵-۲۳۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴.</ref>.
 
این جناح با حضور "[[هشام بن عمر]]"، "[[ربیعة بن حارث]]"، "[[زهیر بن ابی‌امیه]]"، "[[مطعم بن عدی]]"، "[[ابوالبختری]]"، "[[عاص بن هشام]]" و "[[زمعة بن اسود بن مطلب]]" شبانگاه، به طور پنهانی به [[گفتگو]] و ارزیابی نتایج [[معاهده]] پرداختند و مصمم به نقض آن و تحمیل خواسته‌هایشان بر جناح مخالف شدند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۵-۲۳۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۴.</ref>. آنان با بهره‌گیری از زمینه‌های مطلوب [[ذهنی]] [[مردم]] عادی [[مکه]] ـ که در میان آنان [[خویشاوندان]] [[بنی‌هاشم]] بسیار بودند ـ مسلحانه به سوی شعب رفتند و [[بنی‌هاشم]] را به ترک آنجا فرا خواندند. جناح "[[ابوجهل]]" نیز که [[قدرت]] کمتری داشت، به [[نقض]] [[معاهده]] گردن نهاد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۵-۲۳۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۴.</ref>. [[تاریخ]] [[نقض]] [[معاهده]] را [[رجب]] [[سال دهم بعثت]] ذکر کرده‌اند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴ واحمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۶.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[شعب ابی‌طالب (مقاله)|شعب ابی‌طالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۷-۲۸.</ref>
 
== [[مظلومیت پیامبر]] {{صل}} در سختی‌های شعب ==
درخت [[صبور]] [[مقاومت]] ریشه در عمق تلاش‌ها و [[تحمل]] [[رنج‌ها]] و [[سختی‌ها]] دارد. قایق [[صبر]] زمانی بر ساحل [[پیروزی]] پهلو می‌گیرد که امواج شکننده را بشکافد و بر روی موج [[بلا]] خود را نگه دارد. [[اسلام]] نوپای [[رسول اکرم]] {{صل}} قایقی بود که وقتی [[کفار]] [[قریش]] به اهداف بلندش پی بردند، طوفانی برانگیختند تا قایق [[مکتب]] [[رهایی]] بخش اسلام را در زیر موجش [[غرق]] کنند؛ ولی پیامبر {{صل}} و [[ابوطالب]] و [[خدیجه]] و [[یاران]] با وفای [[نبی]]، [[رسالت]] موج شکنی را با [[الهام]] از [[فرهنگ قرآن]] به خوبی پیاده کردند، نه تنها غرق نشدند بلکه [[طوفان]] [[مشرکین قریش]] را مهار کرده و برای همیشه خواباندند و شعب یکی از امواج سخت و [[عقبه]] وصف ناپذیر [[تاریخ صدر اسلام]] است.
 
وقتی که قریش دیدند کار محمد بالا گرفته [[روز]] به روز بر افراد [[مسلمین]] افزوده می‌شود از طرفی در [[حبشه]]، نزد [[نجاشی]] هم تیرشان به سنگ خورد، در [[دارالندوه]] نشستند و عهدنامه‌ای نوشتند که با [[بنی‌هاشم]] هم کاسه نشوند و با ایشان سخن نگویند، [[معامله]] و [[خرید و فروش]] نکنند، به ایشان [[زن]] ندهند و زن نگیرند، در یک مجلس [[اجتماع]] نکنند، تا محمد را به ایشان واگذارند، آشکارا یا در [[خلوت]] او را بکشند. [[قرارداد]] به خط [[منصور بن عکرمه]] نوشته شد ۴۰ نفر از بزرگان قریش این [[پیمان]] را مهر کرده در [[خانه کعبه]] آویختند. (بعضی گفته‌اند به ام الجلاس خاله [[ابوجهل]] سپردند تا خوب [[حفظ]] کند).
ابوطالب چون مطلع شد بنی‌هاشم را جمع کرد به ایشان پیشنهاد کرد که باید همه ما در شعب (که بیشتر خانه‌های بنی‌هاشم در این دره قرار گرفته بود) دور هم اجتماع کرده و از محمد محافظت نماییم و ایشان چهل نفر بودند که [[مؤمن]] و کافرشان در [[اطاعت]] و [[فرمان]] ابوطالب بودند، به جز [[ابولهب]] و [[ابوسفیان بن حارث]] برادرزاده ابوطالب که این دو با قریش همدست بودند. همگی در شعب آمده و برای نگاهداری [[پیامبر]] {{صل}} کوشیدند. [[ابوطالب]] گفت: اگر خاری به پای محمد اثر گذارد از شما [[تلافی]] خواهم کرد. این واقعه در شب اول [[محرم]] سال ۷ [[بعثت]] بود<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۱، ص۹۸.</ref>.
 
در ایامی که [[بنی‌هاشم]] در شعب به سر می‌بردند به حدی بر ایشان سخت گرفته بودند که نمی‌توانستند داخل [[جمعیت]] و بازار کردند و [[ابوجهل]] و [[عاص بن وائل]] و [[عقبه بن ابی معیط]] و [[نضر بن حرث]] سوار می‌شدند و در اطراف [[مکه]] مواظب راه‌ها بودند که اگر تاجری با آذوقه و خوراکی و مایحتاج [[زندگی]] به مکه می‌آید، به او سفارش می‌کردند با بنی‌هاشم [[معامله]] نکند و به [[محله بنی‌هاشم]] نرود و اگر از گفته ایشان [[سرپیچی]] می‌کرد اموالش را تاراج می‌کردند. فقط در موسم [[حج]] می‌توانستند از شعب بیرون آیند و احتیاجات زندگی را تهیه کنند. در مدت سه سال که در شعب محصور بودند بر بنی‌هاشم بسیار سخت گذشت، گرسنگی‌ها کشیدند و [[رنج‌ها]] بردند.
 
در این میان نقش [[خدیجه کبری]] بعد از [[حضرت]] ابوطالب بسیار مهم و کلیدی بود. [[خدیجه]] از همه اموالش در [[راه خدا]] و [[حمایت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} گذشت تا آنجا که وقتی شعب تمام شد و پیامبر {{صل}} برای [[تبلیغ]] دعوتش خواست به [[طائف]] برود، مرکب سواری حتی الاغی هم نداشت و لذا ناچار شد پیاده برود.
[[امیرالمؤمنین]] در [[نهج البلاغه]] می‌فرماید: در آنجا فرزندان‌مان از [[گرسنگی]] می‌مردند، زنان‌مان از گرسنگی پوست می‌انداختند، تا وقتی که خدیجه به شعب نرفته بود [[دارایی]] و [[ثروت]] خود را داشت، [[یهودیان]] فرصت‌طلب ناعادلانه‌ترین [[معاملات]] را به خدیجه پیشنهاد می‌کردند تا ثروت را از دستش خارج کنند. مثلاً یک باغ از خدیجه را به قیمت یک بار خرما یا یک بار گندم می‌خریدند و خدیجه به حسب [[ضرورت]] این معاملات را ناچاراً قبول می‌کرد. همین خدیجه در شعب ابیطالب از [[تشنگی]] [[مشک]] خشکیده‌ای را می‌جوید شاید تشنگی‌اش برطرف شود. قطعاً اگر پیامبر {{صل}} [[اصحاب]] را در شعب ابیطالب جمع نمی‌کرد [[کفار]] [[قریش]] همه را می‌کشتند.
 
[[ابن‌کثیر]] می‌نویسد که [[ابوطالب]] در آن ایام [[محاصره اقتصادی]] به [[پیامبر]] {{صل}} می‌فرمود: هر شب در رختخواب خودش بخوابد تا کسانی که قصد [[سوء]] داشتند ببینند که پیامبر {{صل}} در رختخواب ابوطالب است. وقتی [[مردم]] به [[خواب]] می‌رفتند یکی از پسران یا [[برادران]] یا عموزادگان خود را می‌فرمود تا بر بستر پیامبر {{صل}} بخوابد و پیامبر {{صل}} را می‌فرمود تا به بستر دیگری برود و آنجا بخوابد.
 
محاصره اقتصادی پیامبر {{صل}} با محاصره اقتصادی متداول در عصر حاضر خیلی متفاوت بود؛ زیرا امروزه امکان ایجاد [[ارتباط]] یک [[کشور]] [[تحریم]] شده با دیگر [[همسایگان]] بسیار زیاد است و آن کشور فقط از دریافت کالا از کشورهای تحریم کننده [[محروم]] می‌شود و می‌تواند نیازهای خود را از دیگر کشورها و به انحای مختلف تأمین کند و [[افکار عمومی]] [[جهانی]] اجازه نخواهد داد که [[مردمان]] یک کشور بر اثر تحریم‌های [[اقتصادی]] از [[گرسنگی]] تلف شوند؛ اما تبعیدشدگان [[شعب ابوطالب]] از برقراری ارتباط حتی با افرادی که از قریش نبودند نیز محروم بودند. تنها در [[ماه‌های حرام]] بود که می‌توانستند به [[کعبه]] بیایند و پیامبر {{صل}} از این ماه‌ها، برای [[گفتگو]] و [[دعوت]] [[قبایل عرب]] که به [[زیارت]] می‌آمدند استفاده می‌کردند. لکن آنها به هیچ عنوان اجازه حمل مواد غذایی یا حتی وصول مطالبات خود از دیگران را نداشتند، چه رسد به قبول [[هدیه]] یا خرید کالا.
 
از افرادی که به دلیل [[عواطف]] [[انسانی]] سعی می‌کرد آذوقه‌ای را به شعب ارسال کند [[حکیم بن حزام بن خویلد]] (برادرزاده [[خدیجه]]) بود. او نمی‌توانست عمه خود را گرسنه ببیند و آسوده باشد؛ زیرا خدیجه بر گردن او [[حق]] فراوان داشت. یک بار او شتری را با بار گندم و به همراه غلامش به طرف شعب حرکت داد؛ اما از بد اقبالی با [[ابوجهل]] مواجه شد. ابوجهل به این کار او [[اعتراض]] کرد و شروع به [[تهدید]] نمود که او را نزد قریش [[رسوا]] می‌کند و گفت: وای بر تو ای ابوحزام قسم به [[لات]] و [[عزی]] از اینجا نمی‌روی مگر اینکه رسوایت سازم.
 
در همین هنگام [[ابوالبختری]] بر آنان گذشت و ماجرا را شنید رو به [[ابوجهل]] کرد و گفت: ابوجهل چرا اجازه نمی‌دهی این مرد غذایی را به عمه‌اش برساند؟ ابوجهل گفت: چرا اجازه دهم در حالی که کار او خروج از اتفاق [[قریش]] است؟ ابوالبختری گفت: [[خدیجه]] مقداری [[غذا]] نزد او داشته و اینک آن را به وی برمی‌گرداند و از سوی دیگر چه ضرری دارد که [[حکیم]] مقداری گندم به جماعتی که از همه چیز محرومشان کرده‌اید برساند؟ [[ستمگری]] شما تا این حد رسیده که می‌خواهید همه را از [[گرسنگی]] بکشید؟ این مرد را رها کن.
 
ابوجهل گفت: بگذار همه بمیرند و به [[جهنم]] بروند! اجازه نمی‌دهم این غذا به دست آنان برسد. ابوالبختری گفت: هرگز درباره قریش چنین [[گمان]] نمی‌کردم، بگذار این [[غلام]] دنبال کار خود برود.
ابوجهل گفت: اجازه نمی‌دهم و لذا ابوالبختری با او درگیر شد و او را کتک زد و بعدها قریش حکیم را در صورت تکرار موضوع [[تهدید]] به [[قتل]] کردند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۴، ص۱۸.</ref>.
 
[[مسلمانان]] برای [[غلبه]] بر گرسنگی چیزی جز سنگ نمی‌یافتند؛ لذا آن را به شکم خود می‌بستند تا از درد گرسنگی کاسته شود. هر کدام از آنها نیز کهنه‌ای را یافته و سر خود را با آن بسته بودند تا اندکی سر دردشان تسکین یابد. [[پیامبر]] {{صل}} اول کسی بود که برای تسکین درد گرسنگی سنگ بر شکم خود بست. سه سال تمام را با چنین شرایط و اوضاعی گذراندند، سه سال که غذای این [[مردم]]، گیاهان و علف‌های کمی بود که در فصل [[باران]] می‌رویید و برای خوردن آن، کسانی که حال وخیم‌تری داشتند در [[اولویت]] بودند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۴، ص۱۲.</ref>.
 
[[ابوطالب]] به [[اتفاق]] [[بنی‌هاشم]] به [[حفظ]] و [[حراست]] [[رسول اکرم]] {{صل}} [[همت]] گماشت و دو طرف دره را دیده‌بان گذاشت و فرزند خود علی را بسیاری از شب‌ها به جای [[پیامبر]] {{صل}} می‌خواباند و [[حمزه]] هم شب با [[شمشیر]] از [[جان]] پیامبر {{صل}} [[نگهبانی]] می‌داد. فشار [[قریش]] آنچنان شدید شد که پیش خود [[تصور]] کردند که ممکن است [[ابوطالب]] محمد را به ایشان بسپارد؛ لذا نزد ابوطالب فرستادند که محمد را به ما بسپار تا او را بکشیم و در عوض تو را بر خود سلطان کنیم و همه گونه امور خود را به دست تو بسپاریم<ref>بحارالانوار، ج۶، ص۵۲۲.</ref>.
 
فشار و [[سخت‌گیری]] به حدی رسید که ناله جگرخراش [[فرزندان]] [[بنی‌هاشم]] به گوش سنگدلان [[مکه]] می‌رسید؛ ولی در دل‌شان چندان تأثیر نمی‌کرد. [[جوانان]] و مردان با خوردن یک دانه خرما در شبانه [[روز]] [[زندگی]] می‌کردند. گاهی یک دانه خرما را دو نیم می‌کردند. عمال [[سران قریش]]، در همین ماه‌ها با آزارشان، فشار [[اقتصادی]] آنان را به گونه‌ای فراهم می‌کردند؛ زیرا غالباً بر سر بساط‌ها و فروشگاه‌ها حاضر می‌شدند و هر موقع [[مسلمان‌ها]] می‌خواستند چیزی بخرند، فوراً آن را به قیمت گران‌تری می‌خریدند و از این راه [[قدرت]] خرید را از آنان سلب می‌کردند.
 
در این میان، [[ابولهب]] پافشاری بیشتری می‌کرد. او در میان بازار فریاد می‌کشید و می‌گفت: [[مردم]]! قیمت اجناس را بالا ببرید تا از [[پیروان]] محمد قدرت خرید را بگیرید. وضع رقت‌بار بنی‌هاشم در شعب و فشار [[گرسنگی]] به حدی رسیده بود که سعد وقاص می‌گوید: شبی از میان دره بیرون آمدم، در حالی که نزدیک بود تمام قوا را از دست بدهم. ناگهان پوست خشکیده شتری را دیدم، آن را برداشتم و شستم و سوزاندم و کوبیدم، بعد با آب مختصری خمیر کرده و از این طریق سه روز به سر بردم<ref>فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۴۳.</ref>.
 
وقتی کار گرسنگی و [[سختی]] بالا گرفت، [[خدای متعال]] به پیامبر {{صل}} [[وحی]] کرد که به موریانه [[فرمان]] داده تا آن [[عهدنامه]] را بخورد و خطوط آن را محو کند و سپس [[جبرئیل]] این خبر را به [[رسول خدا]] {{صل}} [[ابلاغ]] کرد، [[پیامبر]] این مطلب را با [[ابوطالب]] در میان نهاد و ابوطالب به سوی [[کفار]] رفت و به آنها گفت: [[خداوند]] به محمد {{صل}} خبر داده که موریانه خطوط آن [[عهدنامه]] شما را خورده و هیچ از آن باقی نگذاشته است مگر [[نام خدا]] و بس. اکنون این [[پیمان]] [[نامه]] داور میان ما باشد، به سراغ آن بروید. پس نامه را آوردند و پیش از گشودن آن، به ابوطالب گفتند: آیا هنگام آن شده است که به [[راستی]] شما از دردسری که برای ما و خودتان پدید آوردید برگردید؟ او گفت: من پیشنهادی برای شما آورده‌ام که هم برای ما عادلانه است هم برای شما، [[برادر]] زاده‌ام به من گزارش داده و [[دروغ]] هم نگفته که به راستی خداوند؛ جانوری بر سر نامه شما فرستاد و هیچ کلمه‌ای از نوشته‌های آن بر جای نگذاشته مگر نام خدا را، پس اگر چنان باشد که او می‌گوید شما از راهی که در پیش گرفته‌اید برگردید و به هوش آیید، که به [[خدا]] قسم ما او را [[تسلیم]] نخواهیم کرد، اگر سخن او دروغ بود ما او را به دست شما تحویل می‌دهیم، خواستید او را می‌کشید! گفتند: ما به این [[رضایت]] می‌دهیم. پس نامه را گشودند و دیدند همان گونه است که پیامبر {{صل}} گفته، پس گفتند: این جادوی برادر زاده‌ات است و پس از آن باز بر [[ستم]] و [[دشمنی]] خویش افزودند<ref>ترجمه الغدیر، ج۱۴، ص۳۰۹؛ قصص الأنبیاء، ص۶۷۱.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۰۰.</ref>.
 
==شِعب ابی‌طالب==
منطقه کوهستانی پیرامون [[مکه]]، سبب به وجود [[ود]] آمدن شعب‌های بسیاری در مکه و اطراف آن شده است. مکه دارای ۲۵ شعب یا دره است. وجود شعب‌های بسیار در مکه، سبب پیدایش این ضرب‌المثل شده است که {{عربی|اهل مكة اعلم بشعابها}}<ref>شعب به محدوده قرار گرفتن دو کوه، نزدیک به هم گویند و ممکن است وسعت آن به اندازه‌های مختلف باشد. ضمناً فاصله دو کوه، که مرز خروجی شهر است «ثنیة» نامیده می‌شود.</ref>؛ «[[مردم]] مکه شعب‌های خود را بهتر از دیگران می‌شناسند». زمانی که «[[قُصی بن کلاب]]» بر مکه [[حاکم]] شد، هر خاندانی از [[قریش]] را در جایی از مکه سکونت داد. او وجه [[کعبه]] را که شامل [[شعب ابی‌طالب]]<ref>این شعب، در دوره‌های مختلف به نام‌های متفاوتی هم چون شعب بنی‌هاشم، شعب ابی‌طالب، شعب علی بن ابی طالب و شعب ابی یوسف نامیده شده است. گرچه بعضی از معاصرین در این مورد نظر دیگری دارند و به سه شعب مستقل اشاره دارند که همه نزدیک مسجدالحرام هستند به نام شعب ابی طالب، شعب بنی هاشم و شعب بنی عامر، لهذا بعضاً با یکدیگر اشتباه می‌کنند. (تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، صفحه ۱۲۳).</ref> به سمت «معلاة» مکه بود، برای [[خاندان]] خود و فرزندانش «[[عبد مناف]]» و «[[عبدالدار]]» برگزید. این شعب، به لحاظ نزدیکی به کعبه، بهترین نقطه مکه بود و در اصل حد فاصل [[کوه]] «[[ابوقبیس]]» و کوه «[[خندمه]]» است.
شعب مزبور در [[اختیار]] خاندان [[بنی‌هاشم]] بوده و در دوره‌های مختلف به نام‌های متفاوتی چون «[[شعب بنی‌هاشم]]، «[[شعب ابی طالب]]» و «شعب [[علی بن ابی طالب]]» نامیده می‌شده است. چهره‌های برجسته این خاندان در این شعب به [[دنیا]] آمده و در آنجا [[زندگی]] کرده‌اند.
 
محل شعب شامل فضای وسیعی است که اکنون سنگ فرش شده و محل [[خواندن نماز]] و [[استراحت]] حجاج در ایام [[حج]] است. زمانی که [[زائر]] از [[مسجدالحرام]] خارج می‌شود و از «باب [[العباس]]»، «باب علی» یا «[[باب السلام]]» بیرون می‌آید، به فضای [[بازی]] می‌رسد که در پایین [[کوه]] [[ابوقبیس]] سنگ فرش شده است، ادامه این مسیر تا محل وضوخانه‌ها در سمت چپ و بعد از اندکی به سمت خیابان، بخش مهمی از [[شعب ابی طالب]] است. این مکان به سبب وجود زادگاه [[پیامبر]]{{صل}} به «شعب مولد» نیز معروف است. روشن نیست بر اساس چه [[مدرک]] [[تاریخی]]، امروزه بعضی شعب ابی طالب را همان مکان [[قبرستان]] [[ابی‌طالب]] می‌دانند!
حوادث و رویدادهای [[شعب ابی‌طالب]]؛ شعب ابی‌طالب، یادآور حادثه عظیمی در [[تاریخ اسلام]] است، در این مکان پیامبر، [[بنی‌هاشم]] و [[بنی عبدالمطلب]] مورد [[محاصره اقتصادی]] [[کفار]] قرار گرفتند. بنا به گفته [[ابن سعد]]، این واقعه در [[محرم]] [[سال هفتم بعثت]] اتفاق افتاد<ref>طبقات ابن سعد، ج۱، ص۲۰۹.</ref>.
 
این شعب محل سکونت بنی‌هاشم بود. همان محلی است که [[رسول خدا]]{{صل}} همراه [[خاندان]] خود به مدت سه سال در محاصره خاندان [[قریش]] قرار گرفت و با [[مشقت]] و [[رنج]]، آن دوران را سپری کرد. [[ابوطالب]] به عنوان بزرگ بنی‌هاشم، همراه فرزندش جعفر و علی{{ع}} مهم‌ترین نقش را در [[دفاع از رسول خدا]]{{صل}} بر عهده داشت. شعب یاد شده [[محل تولد رسول خدا]]{{صل}} بوده و [[خانه]] [[خدیجه]] که [[محل زندگی]] حضرت با وی بوده و [[فاطمه زهرا]]{{س}} نیز در آن متولد شده بود، همین جا بوده است<ref>تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۲۲.</ref>.
در [[حال]] حاضر، تنها بخشی از محله شعب ابی طالب باقی مانده که نام آن «سوق اللیل» است و بر فراز کوه قرار دارد. محل سوق اللیل شامل خانه‌هایی است که در وی کوه، مقابل [[مسعی]] ساخته‌اند. [[خانه‌ها]] و اماکن تاریخی موجود در شعب در این سوی مسعی، یعنی در فاصله [[مسجد]] تا مسعی بود که اکنون جزو مسجد شده است. طبعاً خانه «[[ام‌هانی]]» [[دختر ابوطالب]] که در [[توسعه]] مسجد در [[زمان]] [[مهدی عباسی]] داخل مسجد شد، در محدوده شعب قرار داشته است. در این صورت باید شعب ابی طالب را محله‌ای بزرگ تصور کرد که اطراف آن را به [[طور]] عمده [[کوه خندمه]]، [[کوه]] [[ابوقبیس]] و [[مسجدالحرام]] در محاصره داشته است. در کنار [[شعب ابی طالب]]، [[شعب عامر]] بوده که هنوز نیز به همین نام از آن یاد می‌شود و در [[حال]] حاضر شعب ابی طالب به نام [[شعب علی]]{{ع}} [[شهرت]] دارد<ref>آثار اسلامی مکه و مدینه، رسول جعفریان، صفحه ۱۴۹ - ۱۵۱، فصلنامه میقات حج، شماره ۳۰، ص۱۴۰ – ۱۷۱.</ref>.
[[محاصره اقتصادی]]؛ [[سران قریش]]، از [[نفوذ]] و [[پیشرفت]] حیرت‌انگیز [[آیین]] «[[یکتاپرستی]]»، سخت ناراحت بودند و در [[فکر]] چاره و راه‌حلی بودند. [[اسلام آوردن]] امثال «[[حمزه]]» و [[تمایل]] [[جوانان]] روشن [[دل]] «[[قریش]]» و [[آزادی]] عملی که در [[کشور]] «[[حبشه]]» نصیب [[مسلمان]] شده بود، بر [[حیرت]] و [[سرگردانی]] قریش افزوده بود، و از این که از نقشه‌های خود بهره‌ای نمی‌بردند، سخت متأثر بودند، از این جهت به فکر نقشه دیگری افتاده و خواستند به وسیله «محاصره اقتصادی» که نتیجه آن بریدن رگ‌های حیاتی [[مسلمانان]] بود، از نفوذ و نشر [[اسلام]] بکاهند و پایه‌گذار و هواداران آیین [[خداپرستی]] را در میان این حصار خفه سازند.
 
بنابراین، عهدنامه‌ای را به خط «[[منصور بن عکرمه]]» و امضای هیئت عالی قریش، تنظیم نموده که تا دم [[مرگ]] طبق موارد زیر [[رفتار]] کنند:
#همه گونه [[خرید و فروش]] با هواداران «محمد» [[تحریم]] می‌شود.
# ارتباط و [[معاشرت]] با آنان اکیداً ممنوع می‌گردد.
#کسی [[حق]] ندارد با مسلمانان ارتباط [[زناشویی]] برقرار کند.
#در تمام پیش‌آمدها باید از مخالفان «محمد» طرفداری کرد.
متن [[پیمان]] با مواد یاد شده به امضاء تمام متنفذان «قریش» جز «[[مُطعم بن عدی]]» رسید و با شدت هر چه تمام‌تر به مورد اجراء گذارده شد.
یگانه [[حامی پیامبر]] «[[ابوطالب]]» از عموم [[خویشاوندان]] «[[فرزندان هاشم]] و مطلب» دعوتی به عمل آورد و [[یاری پیامبر]] را بر دوش آنان گذارد. همچنین برای جلوگیری از [[حمله]] ناگهانی «قریش» در نقاط مرتفع، افرادی را برای دیدبانی گماشت تا آنها را از هر گونه پیش آمد، با خبر سازند. این محاصره سه سال طول کشید، فشار و [[سخت‌گیری]] به حد عجیبی رسید. ناله جگر خراش [[فرزندان]] [[بنی‌هاشم]] به گوش سنگدلان [[مکه]] می‌رسد، ولی در [[دل]] آنها چندان تأثیری نمی‌کرد. [[جوانان]] و مردان، با خوردن یک دانه خرما در شبانه [[روز]] [[زندگی]] می‌کردند. گاهی یک دانه خرما را دو نیم می‌کردند. در تمام این سه سال، فقط در [[ماه‌های حرام]] (که [[امنیت]] کامل در سرتاسر شبه جزیره [[حکم]] فرما بود) بنی‌هاشم از شعب بیرون آمده و به [[داد و ستد]] مختصری استغال می‌ورزیدند، سپس به داخل دره رهسپار می‌شدند.
[[پیامبر]]{{صل}} فقط در همین ماه‌ها [[توفیق]] نشر و پخش [[آیین]] خود را داشت. ایادی و عمال [[سران قریش]]، در همین ماه‌ها وسیله [[آزار]] و فشار [[اقتصادی]] آنها را به گونه‌ای فراهم می‌آوردند؛ زیرا غالباً بر بساط‌ها و فروشگاه‌ها حاضر می‌شدند و هر موقع [[مسلمان‌ها]] می‌خواستند چیزی را بخرند، فوراً به قیمت گران‌تری آن را می‌خریدند و از این راه [[قدرت]] خرید را از مسلمان‌ها سلب می‌نمودند.
 
[[جاسوسان]] [[قریش]] در تمام راه‌ها مراقب بودند که مبادا کسی مواد غذایی به «[[شعب ابی طالب]]» ببرد، ولی با این کنترل کامل گاه بیگاه «[[حکیم بن حزام]]» [[برادر]] زاده [[خدیجه]] و [[ابوالعاص بن ربیع]] و [[هشام بن عمر]] نیمه‌های شب مقداری گندم و خرما بر شتری حمل کرده و تا نزدیکی شعب می‌آوردند و سپس افسار آن را دور گردنش می‌پیچیدند و رها می‌کردند.
[[شدت عمل]] قریش، در اجرای [[عهدنامه]]، ذره‌ای از [[صبر]] و [[بردباری]] [[مسلمانان]] نکاست، سرانجام ناله جانگداز فرزندان و [[کودکان]] و وضع رقت‌بار عموم مسلمانان، گروهی را تحت تأثیر قرار داد و از امضای عهدنامه سخت پشیمان شدند و به [[فکر]] حل قضیه افتادند<ref>فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج۱، ص۳۵۲.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۵۸۹.</ref>
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[شعب ابی‌طالب (مقاله)|شعب ابی‌طالب]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲''']]
# [[پرونده:IM009684.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|'''مظلومیت پیامبر''']]
# [[پرونده:IM010703.jpg|22px]] [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|'''محمدنامه''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:تاریخ پیامبر خاتم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۲۹

شعب به معنای شکاف بین کوه است. شهر مکه به علت کوهستانی بودن دارای شعاب متعددی است که هر کدام به نام طایفه ای بود که در آن ساکن بودند. یکی از این شعاب به نام شعب ابی طالب معروف است. مشرکان برای جلوگیری از نفوذ اسلام و گرایش مردم به اسلام تصمیم] به محاصره اقتصادی مسلمانان گرفتند. ابوطالب برای حفظ جان پیامبر (ص)، مسلمانان را در این شعب ساکن کرد. مشرکان عهدنامه‌ای را با امضای سران قبایل با پیامبر بستند و در خانه کعبه قرار دادند. مدت حضور در آن سه سال بود که اوضاع سختی برای مسلمانان بود و ثروت حضرت خدیجه (س) صرف خرید مواد غذایی برای مسلمانان شد. با اعلام خبر غیبیِ پیامبر (ص) مبنی بر خورده شدن عهد نامه توسط موریانه، محاصره تمام شد.

معناشناسی

"شعب" در لغت به معنای شکاف میان کوه و جمع آن شعاب است[۱]. گاهی به شکاف میان دو کوه نیز شعب گفته می‌شود[۲].[۳]

موقعیت جغرافیایی شعب ابی‌طالب

شهر مکه به دلیل کوهستانی بودن، از شعاب متعددی برخوردار است. هر یک از این شعب‌ها به نام طایفه‌ای که در آن ساکن بودند نام‌گذاری شده‌اند؛ شعب ابی‌طالب یکی از این شعاب است. نقل است قصی بن کلاب پس از سلطه بر مکه، هر خاندانی از قریش را در جایی سکونت داد. او وجه کعبه را که شامل شعب ابی‌طالب به سمت "معلاة" مکه بود برای خاندان خود و فرزندان عبدمناف و عبدالدار برگزید. از آنجا که این شعب در حد فاصل کوه ابوقبیس و کوه خندمه قرار دارد و به کعبه نزدیک است، بهترین نقطه مکه است[۴]. شعب مزبور پس از مرگ قصی در اختیار خاندان بنی‌هاشم قرار گرفت و آنان خانه‌های خود را در آنجا ساختند[۵]. در زمان عبدالمطلب، این شعب میان فرزندان عبدالمطلب تقسیم گردید و سهم عبدالله به فرزندش رسول خدا (ص) بخشیده شد[۶].

این شعب در دوره‌های مختلف به نام‌های گوناگونی چون شعب بنی‌هاشم، شعب ابی‌طالب، شعب علی بن ابی‌طالب و شعب ابی‌یوسف نامیده شده است و امروزه به شعب علی (ع) شهرت دارد[۷]. چهره‌های برجسته خاندان بنی‌هاشم در این شعب به دنیا آمده و در آنجا زندگی کرده‌اند[۸].

این شعب، محل تولد خاتم انبیا (ص) و حضرت زهرا (س) و خانه خدیجه (س) نیز در همین دره قرار داشته است[۹].[۱۰]

علل محاصره شعب ابی‌طالب

ناکامی قریش در محدود کردن نفوذ رو به گسترش مسلمان در میان جوانان قریش و بازگرداندن مهاجران حبشه به مکه و خطر ایجاد پایگاهی خارج از قدرت سیاسی قریش در آنجا، آنان را به اتخاذ راه حلی جدید کشاند و آن اندیشه قتل پیامبر (ص) بود[۱۱]. مشرکان از ابوطالب خواستند تا دو برابر دیه قتل آن حضرت را دریافت کند تا فردی غیر قریشی، محمد (ص) را به قتل برساند[۱۲].

ابوطالب ـ عموی پیامبر (ص) ـ با شهامت و قاطعیت به این اقدام آنها اعتراض کرد و اشعاری مبنی بر حمایت از رسول خدا (ص) سرود[۱۳]. وی پس از مشورت با پیغمبر (ص) تصمیم گرفت برای سهولت در مراقبت از جان ایشان، بنی‌هاشم و بنی‌مطلب را در شعب ابی‌طالب گرد آورد[۱۴]. از آنجا که قتل پیامبر (ص) بدون جلب رضایت حامیان او به معنای جاری ساختن خون در مکه بود[۱۵]، مشرکان به ناچار پس از اجتماع در دارالندوه ـ محل شورای قریش ـ تصمیم گرفتند، بنی‌هاشم و بنی‌مطلب را در محاصره کامل اقتصادی ـ اجتماعی قرار دهند تا شاید بدین وسیله آنان را مجبور به تسلیم پیامبر (ص) کنند[۱۶]؛ زیرا مردم مکه، قدرت سیاسی متمرکزی نداشتند و هر عشیره به طور جداگانه، زعامت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خویش را در اختیار داشت. بنابراین قطع روابط اقتصادی ـ اجتماعی، نهایت اعمال قدرت آنان برای تحت فشار قرار دادن بنی‌هاشم بود. در جریان محاصره شعب، همه بنی‌هاشم و بنی‌مطلب به جز ابولهب[۱۷] و ابوسفیان بن حارث[۱۸] حضور داشتند. مفاد عهدنامه بدین قرار بود:

  1. هیچ‌کس حق داد و ستد با بنی‌هاشم را ندارد؛
  2. هیچ‌کس حق زن دادن یا زن گرفتن از بنی‌هاشم را ندارد؛
  3. پیمان‌نامه فقط در صورتی ملغی خواهد شد که محمد (ص) را برای کشتن به آنان تسلیم کنند[۱۹].

پس از آنکه "منصور بن عکرمة بن عامر" عهدنامه را نوشت[۲۰]، هشتاد نفر از بزرگان قریش بر آن مهر تأیید زدند و آن را در کعبه آویختند[۲۱].

مدت اقامت در شعب، سه سال و شرایط حاکم بر آن بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود؛ آن چنان که صدای ضجه کودکان از بیرون آن شنیده می‌شد[۲۲]، زیرا هر نوع طعامی را حتی اگر از ناحیه مسافران غریبه در بازارهای مکه عرضه می‌شد، به سرعت با قیمت بیشتر می‌خریدند تا مانع رسیدن آن به بنی‌هاشم شوند[۲۳].

ابوطالب شب‌ها پیامبر (ص) را در بستر خویش، علی (ع)[۲۴] و گاه کسانی از بنی‌هاشم می‌خوابانید[۲۵]؛ زیرا قریش مصمم به قتل پیامبر (ص) بود[۲۶].

آنان تنها در ماه‌های حرام (موسم حج) می‌توانستند از شعب خارج شوند[۲۷]. تنها چند نفر همچون: "هاشم بن عمرو"[۲۸]، "ابوالعاص بن ربیع، داماد پیامبر (ص)"[۲۹] "حکیم بن حزام، برادرزاده خدیجه"[۳۰] و گاه علی (ع)[۳۱] شبانگاه مقداری گندم و خرما بر شتر بار می‌کردند و زمانی که شتر، نزدیک شعب می‌رسید، آن را رها می‌کردند و به درون شعب می‌فرستادند.

"ابوجهل"، "عاص بن وائل"، "نضر بن حارث" و "عقبة بن ابی معیط" نگهبانان شعب بودند تا مبادا کسی برای بنی‌هاشم آذوقه بفرستد[۳۲]. گاه میان اینان و افرادی از بنی‌هاشم که قصد داشتند آذوقه به شعب وارد کنند، نزاع در می‌گرفت؛ امّا افرادی مانند: "ابوالبختری" ـ از هم‌پیمانان قریش علیه بنی‌هاشم ـ بر فرزندان بنی‌هاشم رحم می‌کرد و به نزاع خاتمه می‌داد[۳۳]. در طول مدت اقامت در شعب، تمام دارایی و اموال خدیجه و ابوطالب مصرف شد[۳۴] و محاصره‌ شدگان به سختی روزگار می‌گذراندند. به احتمال قوی، شرایط سخت آنجا، باعث مرگ آن دو نفر شد که چندی پس از خروج از شعب رخ داد[۳۵].

برخی امضاکنندگان معاهده تحریم، از شرایط سخت بنی‌هاشم در شعب ناخشنود بودند؛ اما دلایل مهم‌تری، آنان را از نقض آن باز می‌داشت[۳۶].

زمان و مدت تحصن

محاصره از اوایل محرم سال هفتم هجری شروع شد و بنا بر قول مشهور، سه سال طول کشید[۳۷]. در این مدت، قریش سعی می‌کرد تا با دادن وعده‌های مالی، حضرت را از ادامه راه الهی‌اش و بدگویی نسبت به بت‌ها منصرف کند؛ اما رسول خدا (ص) نپذیرفت. سپس پیشنهاد کردند که یک سال، تو خدایان ما را بپرست و یک سال نیز ما خدای تو را می‌پرستیم. این سخنان، نزول آیات سوره کافرون را در پی داشت[۳۸].[۳۹]

دلایل پایان یافتن پیمان‌نامه قریش

  1. اکثر مؤرخان همچون: یعقوبی و ابن‌سعد، خورده‌ شدن صحیفه به وسیله موریانه را دلیل نقض محاصره می‌دانند. قریشی‌ها پس از آگاهی از صدق گفتار پیامبر (ص) نه تنها ایمان نیاوردند؛ بلکه او را ساحر خواندند و بر دشمنی راسخ‌تر شدند[۴۰]؛ زیرا بسیاری از امضاکنندگان این معاهده جزء کشته‌دادگان در جنگ بدر بودند و این، قطعی‌ترین دلیل بر نادیده‌گرفتن این معجزه است[۴۱].
  2. سه سال، رنج و گرسنگی بنی‌هاشم، احساسات اهل مکه و سرزنش آنان را بر ضد اقدامات قریش برانگیخت؛ از این‌رو بر آن شدند که با نقض معاهده به این وضعیت خاتمه دهند. در واقع، آه و ناله‌های فرزندان بنی‌هاشم دل برخی از سرشناسان مکه را نرم کرد. آنها تصمیم گرفتند به هر صورتی که شده به این ننگ خاتمه دهند[۴۲].

این جناح با حضور "هشام بن عمر"، "ربیعة بن حارث"، "زهیر بن ابی‌امیه"، "مطعم بن عدی"، "ابوالبختری"، "عاص بن هشام" و "زمعة بن اسود بن مطلب" شبانگاه، به طور پنهانی به گفتگو و ارزیابی نتایج معاهده پرداختند و مصمم به نقض آن و تحمیل خواسته‌هایشان بر جناح مخالف شدند[۴۳]. آنان با بهره‌گیری از زمینه‌های مطلوب ذهنی مردم عادی مکه ـ که در میان آنان خویشاوندان بنی‌هاشم بسیار بودند ـ مسلحانه به سوی شعب رفتند و بنی‌هاشم را به ترک آنجا فرا خواندند. جناح "ابوجهل" نیز که قدرت کمتری داشت، به نقض معاهده گردن نهاد[۴۴]. تاریخ نقض معاهده را رجب سال دهم بعثت ذکر کرده‌اند[۴۵].[۴۶]

مظلومیت پیامبر (ص) در سختی‌های شعب

درخت صبور مقاومت ریشه در عمق تلاش‌ها و تحمل رنج‌ها و سختی‌ها دارد. قایق صبر زمانی بر ساحل پیروزی پهلو می‌گیرد که امواج شکننده را بشکافد و بر روی موج بلا خود را نگه دارد. اسلام نوپای رسول اکرم (ص) قایقی بود که وقتی کفار قریش به اهداف بلندش پی بردند، طوفانی برانگیختند تا قایق مکتب رهایی بخش اسلام را در زیر موجش غرق کنند؛ ولی پیامبر (ص) و ابوطالب و خدیجه و یاران با وفای نبی، رسالت موج شکنی را با الهام از فرهنگ قرآن به خوبی پیاده کردند، نه تنها غرق نشدند بلکه طوفان مشرکین قریش را مهار کرده و برای همیشه خواباندند و شعب یکی از امواج سخت و عقبه وصف ناپذیر تاریخ صدر اسلام است.

وقتی که قریش دیدند کار محمد بالا گرفته روز به روز بر افراد مسلمین افزوده می‌شود از طرفی در حبشه، نزد نجاشی هم تیرشان به سنگ خورد، در دارالندوه نشستند و عهدنامه‌ای نوشتند که با بنی‌هاشم هم کاسه نشوند و با ایشان سخن نگویند، معامله و خرید و فروش نکنند، به ایشان زن ندهند و زن نگیرند، در یک مجلس اجتماع نکنند، تا محمد را به ایشان واگذارند، آشکارا یا در خلوت او را بکشند. قرارداد به خط منصور بن عکرمه نوشته شد ۴۰ نفر از بزرگان قریش این پیمان را مهر کرده در خانه کعبه آویختند. (بعضی گفته‌اند به ام الجلاس خاله ابوجهل سپردند تا خوب حفظ کند). ابوطالب چون مطلع شد بنی‌هاشم را جمع کرد به ایشان پیشنهاد کرد که باید همه ما در شعب (که بیشتر خانه‌های بنی‌هاشم در این دره قرار گرفته بود) دور هم اجتماع کرده و از محمد محافظت نماییم و ایشان چهل نفر بودند که مؤمن و کافرشان در اطاعت و فرمان ابوطالب بودند، به جز ابولهب و ابوسفیان بن حارث برادرزاده ابوطالب که این دو با قریش همدست بودند. همگی در شعب آمده و برای نگاهداری پیامبر (ص) کوشیدند. ابوطالب گفت: اگر خاری به پای محمد اثر گذارد از شما تلافی خواهم کرد. این واقعه در شب اول محرم سال ۷ بعثت بود[۴۷].

در ایامی که بنی‌هاشم در شعب به سر می‌بردند به حدی بر ایشان سخت گرفته بودند که نمی‌توانستند داخل جمعیت و بازار کردند و ابوجهل و عاص بن وائل و عقبه بن ابی معیط و نضر بن حرث سوار می‌شدند و در اطراف مکه مواظب راه‌ها بودند که اگر تاجری با آذوقه و خوراکی و مایحتاج زندگی به مکه می‌آید، به او سفارش می‌کردند با بنی‌هاشم معامله نکند و به محله بنی‌هاشم نرود و اگر از گفته ایشان سرپیچی می‌کرد اموالش را تاراج می‌کردند. فقط در موسم حج می‌توانستند از شعب بیرون آیند و احتیاجات زندگی را تهیه کنند. در مدت سه سال که در شعب محصور بودند بر بنی‌هاشم بسیار سخت گذشت، گرسنگی‌ها کشیدند و رنج‌ها بردند.

در این میان نقش خدیجه کبری بعد از حضرت ابوطالب بسیار مهم و کلیدی بود. خدیجه از همه اموالش در راه خدا و حمایت پیامبر اکرم (ص) گذشت تا آنجا که وقتی شعب تمام شد و پیامبر (ص) برای تبلیغ دعوتش خواست به طائف برود، مرکب سواری حتی الاغی هم نداشت و لذا ناچار شد پیاده برود. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می‌فرماید: در آنجا فرزندان‌مان از گرسنگی می‌مردند، زنان‌مان از گرسنگی پوست می‌انداختند، تا وقتی که خدیجه به شعب نرفته بود دارایی و ثروت خود را داشت، یهودیان فرصت‌طلب ناعادلانه‌ترین معاملات را به خدیجه پیشنهاد می‌کردند تا ثروت را از دستش خارج کنند. مثلاً یک باغ از خدیجه را به قیمت یک بار خرما یا یک بار گندم می‌خریدند و خدیجه به حسب ضرورت این معاملات را ناچاراً قبول می‌کرد. همین خدیجه در شعب ابیطالب از تشنگی مشک خشکیده‌ای را می‌جوید شاید تشنگی‌اش برطرف شود. قطعاً اگر پیامبر (ص) اصحاب را در شعب ابیطالب جمع نمی‌کرد کفار قریش همه را می‌کشتند.

ابن‌کثیر می‌نویسد که ابوطالب در آن ایام محاصره اقتصادی به پیامبر (ص) می‌فرمود: هر شب در رختخواب خودش بخوابد تا کسانی که قصد سوء داشتند ببینند که پیامبر (ص) در رختخواب ابوطالب است. وقتی مردم به خواب می‌رفتند یکی از پسران یا برادران یا عموزادگان خود را می‌فرمود تا بر بستر پیامبر (ص) بخوابد و پیامبر (ص) را می‌فرمود تا به بستر دیگری برود و آنجا بخوابد.

محاصره اقتصادی پیامبر (ص) با محاصره اقتصادی متداول در عصر حاضر خیلی متفاوت بود؛ زیرا امروزه امکان ایجاد ارتباط یک کشور تحریم شده با دیگر همسایگان بسیار زیاد است و آن کشور فقط از دریافت کالا از کشورهای تحریم کننده محروم می‌شود و می‌تواند نیازهای خود را از دیگر کشورها و به انحای مختلف تأمین کند و افکار عمومی جهانی اجازه نخواهد داد که مردمان یک کشور بر اثر تحریم‌های اقتصادی از گرسنگی تلف شوند؛ اما تبعیدشدگان شعب ابوطالب از برقراری ارتباط حتی با افرادی که از قریش نبودند نیز محروم بودند. تنها در ماه‌های حرام بود که می‌توانستند به کعبه بیایند و پیامبر (ص) از این ماه‌ها، برای گفتگو و دعوت قبایل عرب که به زیارت می‌آمدند استفاده می‌کردند. لکن آنها به هیچ عنوان اجازه حمل مواد غذایی یا حتی وصول مطالبات خود از دیگران را نداشتند، چه رسد به قبول هدیه یا خرید کالا.

از افرادی که به دلیل عواطف انسانی سعی می‌کرد آذوقه‌ای را به شعب ارسال کند حکیم بن حزام بن خویلد (برادرزاده خدیجه) بود. او نمی‌توانست عمه خود را گرسنه ببیند و آسوده باشد؛ زیرا خدیجه بر گردن او حق فراوان داشت. یک بار او شتری را با بار گندم و به همراه غلامش به طرف شعب حرکت داد؛ اما از بد اقبالی با ابوجهل مواجه شد. ابوجهل به این کار او اعتراض کرد و شروع به تهدید نمود که او را نزد قریش رسوا می‌کند و گفت: وای بر تو ای ابوحزام قسم به لات و عزی از اینجا نمی‌روی مگر اینکه رسوایت سازم.

در همین هنگام ابوالبختری بر آنان گذشت و ماجرا را شنید رو به ابوجهل کرد و گفت: ابوجهل چرا اجازه نمی‌دهی این مرد غذایی را به عمه‌اش برساند؟ ابوجهل گفت: چرا اجازه دهم در حالی که کار او خروج از اتفاق قریش است؟ ابوالبختری گفت: خدیجه مقداری غذا نزد او داشته و اینک آن را به وی برمی‌گرداند و از سوی دیگر چه ضرری دارد که حکیم مقداری گندم به جماعتی که از همه چیز محرومشان کرده‌اید برساند؟ ستمگری شما تا این حد رسیده که می‌خواهید همه را از گرسنگی بکشید؟ این مرد را رها کن.

ابوجهل گفت: بگذار همه بمیرند و به جهنم بروند! اجازه نمی‌دهم این غذا به دست آنان برسد. ابوالبختری گفت: هرگز درباره قریش چنین گمان نمی‌کردم، بگذار این غلام دنبال کار خود برود. ابوجهل گفت: اجازه نمی‌دهم و لذا ابوالبختری با او درگیر شد و او را کتک زد و بعدها قریش حکیم را در صورت تکرار موضوع تهدید به قتل کردند[۴۸].

مسلمانان برای غلبه بر گرسنگی چیزی جز سنگ نمی‌یافتند؛ لذا آن را به شکم خود می‌بستند تا از درد گرسنگی کاسته شود. هر کدام از آنها نیز کهنه‌ای را یافته و سر خود را با آن بسته بودند تا اندکی سر دردشان تسکین یابد. پیامبر (ص) اول کسی بود که برای تسکین درد گرسنگی سنگ بر شکم خود بست. سه سال تمام را با چنین شرایط و اوضاعی گذراندند، سه سال که غذای این مردم، گیاهان و علف‌های کمی بود که در فصل باران می‌رویید و برای خوردن آن، کسانی که حال وخیم‌تری داشتند در اولویت بودند[۴۹].

ابوطالب به اتفاق بنی‌هاشم به حفظ و حراست رسول اکرم (ص) همت گماشت و دو طرف دره را دیده‌بان گذاشت و فرزند خود علی را بسیاری از شب‌ها به جای پیامبر (ص) می‌خواباند و حمزه هم شب با شمشیر از جان پیامبر (ص) نگهبانی می‌داد. فشار قریش آنچنان شدید شد که پیش خود تصور کردند که ممکن است ابوطالب محمد را به ایشان بسپارد؛ لذا نزد ابوطالب فرستادند که محمد را به ما بسپار تا او را بکشیم و در عوض تو را بر خود سلطان کنیم و همه گونه امور خود را به دست تو بسپاریم[۵۰].

فشار و سخت‌گیری به حدی رسید که ناله جگرخراش فرزندان بنی‌هاشم به گوش سنگدلان مکه می‌رسید؛ ولی در دل‌شان چندان تأثیر نمی‌کرد. جوانان و مردان با خوردن یک دانه خرما در شبانه روز زندگی می‌کردند. گاهی یک دانه خرما را دو نیم می‌کردند. عمال سران قریش، در همین ماه‌ها با آزارشان، فشار اقتصادی آنان را به گونه‌ای فراهم می‌کردند؛ زیرا غالباً بر سر بساط‌ها و فروشگاه‌ها حاضر می‌شدند و هر موقع مسلمان‌ها می‌خواستند چیزی بخرند، فوراً آن را به قیمت گران‌تری می‌خریدند و از این راه قدرت خرید را از آنان سلب می‌کردند.

در این میان، ابولهب پافشاری بیشتری می‌کرد. او در میان بازار فریاد می‌کشید و می‌گفت: مردم! قیمت اجناس را بالا ببرید تا از پیروان محمد قدرت خرید را بگیرید. وضع رقت‌بار بنی‌هاشم در شعب و فشار گرسنگی به حدی رسیده بود که سعد وقاص می‌گوید: شبی از میان دره بیرون آمدم، در حالی که نزدیک بود تمام قوا را از دست بدهم. ناگهان پوست خشکیده شتری را دیدم، آن را برداشتم و شستم و سوزاندم و کوبیدم، بعد با آب مختصری خمیر کرده و از این طریق سه روز به سر بردم[۵۱].

وقتی کار گرسنگی و سختی بالا گرفت، خدای متعال به پیامبر (ص) وحی کرد که به موریانه فرمان داده تا آن عهدنامه را بخورد و خطوط آن را محو کند و سپس جبرئیل این خبر را به رسول خدا (ص) ابلاغ کرد، پیامبر این مطلب را با ابوطالب در میان نهاد و ابوطالب به سوی کفار رفت و به آنها گفت: خداوند به محمد (ص) خبر داده که موریانه خطوط آن عهدنامه شما را خورده و هیچ از آن باقی نگذاشته است مگر نام خدا و بس. اکنون این پیمان نامه داور میان ما باشد، به سراغ آن بروید. پس نامه را آوردند و پیش از گشودن آن، به ابوطالب گفتند: آیا هنگام آن شده است که به راستی شما از دردسری که برای ما و خودتان پدید آوردید برگردید؟ او گفت: من پیشنهادی برای شما آورده‌ام که هم برای ما عادلانه است هم برای شما، برادر زاده‌ام به من گزارش داده و دروغ هم نگفته که به راستی خداوند؛ جانوری بر سر نامه شما فرستاد و هیچ کلمه‌ای از نوشته‌های آن بر جای نگذاشته مگر نام خدا را، پس اگر چنان باشد که او می‌گوید شما از راهی که در پیش گرفته‌اید برگردید و به هوش آیید، که به خدا قسم ما او را تسلیم نخواهیم کرد، اگر سخن او دروغ بود ما او را به دست شما تحویل می‌دهیم، خواستید او را می‌کشید! گفتند: ما به این رضایت می‌دهیم. پس نامه را گشودند و دیدند همان گونه است که پیامبر (ص) گفته، پس گفتند: این جادوی برادر زاده‌ات است و پس از آن باز بر ستم و دشمنی خویش افزودند[۵۲].[۵۳].

شِعب ابی‌طالب

منطقه کوهستانی پیرامون مکه، سبب به وجود ود آمدن شعب‌های بسیاری در مکه و اطراف آن شده است. مکه دارای ۲۵ شعب یا دره است. وجود شعب‌های بسیار در مکه، سبب پیدایش این ضرب‌المثل شده است که اهل مكة اعلم بشعابها[۵۴]؛ «مردم مکه شعب‌های خود را بهتر از دیگران می‌شناسند». زمانی که «قُصی بن کلاب» بر مکه حاکم شد، هر خاندانی از قریش را در جایی از مکه سکونت داد. او وجه کعبه را که شامل شعب ابی‌طالب[۵۵] به سمت «معلاة» مکه بود، برای خاندان خود و فرزندانش «عبد مناف» و «عبدالدار» برگزید. این شعب، به لحاظ نزدیکی به کعبه، بهترین نقطه مکه بود و در اصل حد فاصل کوه «ابوقبیس» و کوه «خندمه» است. شعب مزبور در اختیار خاندان بنی‌هاشم بوده و در دوره‌های مختلف به نام‌های متفاوتی چون «شعب بنی‌هاشم، «شعب ابی طالب» و «شعب علی بن ابی طالب» نامیده می‌شده است. چهره‌های برجسته این خاندان در این شعب به دنیا آمده و در آنجا زندگی کرده‌اند.

محل شعب شامل فضای وسیعی است که اکنون سنگ فرش شده و محل خواندن نماز و استراحت حجاج در ایام حج است. زمانی که زائر از مسجدالحرام خارج می‌شود و از «باب العباس»، «باب علی» یا «باب السلام» بیرون می‌آید، به فضای بازی می‌رسد که در پایین کوه ابوقبیس سنگ فرش شده است، ادامه این مسیر تا محل وضوخانه‌ها در سمت چپ و بعد از اندکی به سمت خیابان، بخش مهمی از شعب ابی طالب است. این مکان به سبب وجود زادگاه پیامبر(ص) به «شعب مولد» نیز معروف است. روشن نیست بر اساس چه مدرک تاریخی، امروزه بعضی شعب ابی طالب را همان مکان قبرستان ابی‌طالب می‌دانند! حوادث و رویدادهای شعب ابی‌طالب؛ شعب ابی‌طالب، یادآور حادثه عظیمی در تاریخ اسلام است، در این مکان پیامبر، بنی‌هاشم و بنی عبدالمطلب مورد محاصره اقتصادی کفار قرار گرفتند. بنا به گفته ابن سعد، این واقعه در محرم سال هفتم بعثت اتفاق افتاد[۵۶].

این شعب محل سکونت بنی‌هاشم بود. همان محلی است که رسول خدا(ص) همراه خاندان خود به مدت سه سال در محاصره خاندان قریش قرار گرفت و با مشقت و رنج، آن دوران را سپری کرد. ابوطالب به عنوان بزرگ بنی‌هاشم، همراه فرزندش جعفر و علی(ع) مهم‌ترین نقش را در دفاع از رسول خدا(ص) بر عهده داشت. شعب یاد شده محل تولد رسول خدا(ص) بوده و خانه خدیجه که محل زندگی حضرت با وی بوده و فاطمه زهرا(س) نیز در آن متولد شده بود، همین جا بوده است[۵۷]. در حال حاضر، تنها بخشی از محله شعب ابی طالب باقی مانده که نام آن «سوق اللیل» است و بر فراز کوه قرار دارد. محل سوق اللیل شامل خانه‌هایی است که در وی کوه، مقابل مسعی ساخته‌اند. خانه‌ها و اماکن تاریخی موجود در شعب در این سوی مسعی، یعنی در فاصله مسجد تا مسعی بود که اکنون جزو مسجد شده است. طبعاً خانه «ام‌هانی» دختر ابوطالب که در توسعه مسجد در زمان مهدی عباسی داخل مسجد شد، در محدوده شعب قرار داشته است. در این صورت باید شعب ابی طالب را محله‌ای بزرگ تصور کرد که اطراف آن را به طور عمده کوه خندمه، کوه ابوقبیس و مسجدالحرام در محاصره داشته است. در کنار شعب ابی طالب، شعب عامر بوده که هنوز نیز به همین نام از آن یاد می‌شود و در حال حاضر شعب ابی طالب به نام شعب علی(ع) شهرت دارد[۵۸]. محاصره اقتصادی؛ سران قریش، از نفوذ و پیشرفت حیرت‌انگیز آیین «یکتاپرستی»، سخت ناراحت بودند و در فکر چاره و راه‌حلی بودند. اسلام آوردن امثال «حمزه» و تمایل جوانان روشن دل «قریش» و آزادی عملی که در کشور «حبشه» نصیب مسلمان شده بود، بر حیرت و سرگردانی قریش افزوده بود، و از این که از نقشه‌های خود بهره‌ای نمی‌بردند، سخت متأثر بودند، از این جهت به فکر نقشه دیگری افتاده و خواستند به وسیله «محاصره اقتصادی» که نتیجه آن بریدن رگ‌های حیاتی مسلمانان بود، از نفوذ و نشر اسلام بکاهند و پایه‌گذار و هواداران آیین خداپرستی را در میان این حصار خفه سازند.

بنابراین، عهدنامه‌ای را به خط «منصور بن عکرمه» و امضای هیئت عالی قریش، تنظیم نموده که تا دم مرگ طبق موارد زیر رفتار کنند:

  1. همه گونه خرید و فروش با هواداران «محمد» تحریم می‌شود.
  2. ارتباط و معاشرت با آنان اکیداً ممنوع می‌گردد.
  3. کسی حق ندارد با مسلمانان ارتباط زناشویی برقرار کند.
  4. در تمام پیش‌آمدها باید از مخالفان «محمد» طرفداری کرد.

متن پیمان با مواد یاد شده به امضاء تمام متنفذان «قریش» جز «مُطعم بن عدی» رسید و با شدت هر چه تمام‌تر به مورد اجراء گذارده شد. یگانه حامی پیامبر «ابوطالب» از عموم خویشاوندان «فرزندان هاشم و مطلب» دعوتی به عمل آورد و یاری پیامبر را بر دوش آنان گذارد. همچنین برای جلوگیری از حمله ناگهانی «قریش» در نقاط مرتفع، افرادی را برای دیدبانی گماشت تا آنها را از هر گونه پیش آمد، با خبر سازند. این محاصره سه سال طول کشید، فشار و سخت‌گیری به حد عجیبی رسید. ناله جگر خراش فرزندان بنی‌هاشم به گوش سنگدلان مکه می‌رسد، ولی در دل آنها چندان تأثیری نمی‌کرد. جوانان و مردان، با خوردن یک دانه خرما در شبانه روز زندگی می‌کردند. گاهی یک دانه خرما را دو نیم می‌کردند. در تمام این سه سال، فقط در ماه‌های حرام (که امنیت کامل در سرتاسر شبه جزیره حکم فرما بود) بنی‌هاشم از شعب بیرون آمده و به داد و ستد مختصری استغال می‌ورزیدند، سپس به داخل دره رهسپار می‌شدند. پیامبر(ص) فقط در همین ماه‌ها توفیق نشر و پخش آیین خود را داشت. ایادی و عمال سران قریش، در همین ماه‌ها وسیله آزار و فشار اقتصادی آنها را به گونه‌ای فراهم می‌آوردند؛ زیرا غالباً بر بساط‌ها و فروشگاه‌ها حاضر می‌شدند و هر موقع مسلمان‌ها می‌خواستند چیزی را بخرند، فوراً به قیمت گران‌تری آن را می‌خریدند و از این راه قدرت خرید را از مسلمان‌ها سلب می‌نمودند.

جاسوسان قریش در تمام راه‌ها مراقب بودند که مبادا کسی مواد غذایی به «شعب ابی طالب» ببرد، ولی با این کنترل کامل گاه بیگاه «حکیم بن حزام» برادر زاده خدیجه و ابوالعاص بن ربیع و هشام بن عمر نیمه‌های شب مقداری گندم و خرما بر شتری حمل کرده و تا نزدیکی شعب می‌آوردند و سپس افسار آن را دور گردنش می‌پیچیدند و رها می‌کردند. شدت عمل قریش، در اجرای عهدنامه، ذره‌ای از صبر و بردباری مسلمانان نکاست، سرانجام ناله جانگداز فرزندان و کودکان و وضع رقت‌بار عموم مسلمانان، گروهی را تحت تأثیر قرار داد و از امضای عهدنامه سخت پشیمان شدند و به فکر حل قضیه افتادند[۵۹].[۶۰]

منابع

پانویس

  1. جوهری، اسماعیل بن حماد، صحاح، ج۱، ص۱۵۶؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۴۷؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۴۴۹؛ نورالدین علی سمهودی، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی الهدی، ج۴، ص۹۹.
  2. ابن‌زکریا، ابوالحسن، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۱۹۲.
  3. ابراهیمی، زینب، شعب ابی‌طالب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳.
  4. رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۴۹.
  5. رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۴۹.
  6. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۴۷؛ ازرقی، اخبار مکه، ج۲، ص۲۳۳.
  7. رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۵۱.
  8. رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۴۹.
  9. رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۵۱.
  10. ابراهیمی، زینب، شعب ابی‌طالب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳-۲۴.
  11. ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۷۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.
  12. ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۷۵؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباده ج۱، ص۱۵۲.
  13. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.
  14. ابن‌شهرآشوب، المناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۶۳.
  15. غلام حسین زرگری‌نژاد، تاریخ صدر اسلام، ص۲۹۷.
  16. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.
  17. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۳.
  18. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۰۶.
  19. شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۲۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۱.
  20. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴.
  21. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.
  22. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۵.
  23. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۲.
  24. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۲؛ ابن‌شهرآشوب، المناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۶۴.
  25. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۲؛ ابن‌شهرآشوب، المناقب آل ابی‌طالب، ج۱، م ص۶۴.
  26. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.
  27. ابن‌شهرآشوب، المناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۶۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۳.
  28. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۵.
  29. ابن‌شهرآشوب، المناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۶۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی ج۱، ص۱۲۸.
  30. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۵.
  31. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۵۴.
  32. ابن‌شهرآشوب، المناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۶۴.
  33. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۴.
  34. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.
  35. کنستان ویرژیل گئورگیو، محمد پیغمبری که باید از نو شناخت، ص۱۳۲-۱۳۳.
  36. ابراهیمی، زینب، شعب ابی‌طالب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۴-۲۷.
  37. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۳.
  38. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۷.
  39. ابراهیمی، زینب، شعب ابی‌طالب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۷.
  40. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴.
  41. ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۸۳-۴۸۵.
  42. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۵-۲۳۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴.
  43. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۵-۲۳۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۴.
  44. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۵-۲۳۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۱۴.
  45. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴ واحمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۶.
  46. ابراهیمی، زینب، شعب ابی‌طالب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۷-۲۸.
  47. سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۱، ص۹۸.
  48. سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۴، ص۱۸.
  49. سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۴، ص۱۲.
  50. بحارالانوار، ج۶، ص۵۲۲.
  51. فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۴۳.
  52. ترجمه الغدیر، ج۱۴، ص۳۰۹؛ قصص الأنبیاء، ص۶۷۱.
  53. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۱۰۰.
  54. شعب به محدوده قرار گرفتن دو کوه، نزدیک به هم گویند و ممکن است وسعت آن به اندازه‌های مختلف باشد. ضمناً فاصله دو کوه، که مرز خروجی شهر است «ثنیة» نامیده می‌شود.
  55. این شعب، در دوره‌های مختلف به نام‌های متفاوتی هم چون شعب بنی‌هاشم، شعب ابی‌طالب، شعب علی بن ابی طالب و شعب ابی یوسف نامیده شده است. گرچه بعضی از معاصرین در این مورد نظر دیگری دارند و به سه شعب مستقل اشاره دارند که همه نزدیک مسجدالحرام هستند به نام شعب ابی طالب، شعب بنی هاشم و شعب بنی عامر، لهذا بعضاً با یکدیگر اشتباه می‌کنند. (تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، صفحه ۱۲۳).
  56. طبقات ابن سعد، ج۱، ص۲۰۹.
  57. تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۲۲.
  58. آثار اسلامی مکه و مدینه، رسول جعفریان، صفحه ۱۴۹ - ۱۵۱، فصلنامه میقات حج، شماره ۳۰، ص۱۴۰ – ۱۷۱.
  59. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج۱، ص۳۵۲.
  60. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۵۸۹.