جبر و اختیار: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{خرد}} {{علم امام}} '''جبر و اختیار''' مجبور یا مختار بودن انسان در انجام دادن یا ت...» ایجاد کرد)
 
 
(۷۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[جبر و اختیار در قرآن]] - [[جبر و اختیار در نهج البلاغه]] - [[جبر و اختیار در کلام اسلامی]] - [[جبر و اختیار در فقه سیاسی]] - [[جبر و اختیار در معارف و سیره علوی]] | پرسش مرتبط  = }}
{{علم امام}}
'''جبر و اختیار''' مجبور یا مختار بودن انسان در انجام دادن یا ترک کارها، از مباحث مهم و چالش برانگیز فلسفی و کلامی<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/9/52.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۹، ص: ۴۷۶]</ref>.


==واژه‌شناسی لغوی==
'''[[جبر]]''' به‌معنای وادار کردن بر کار و عمل و ناچار شدن بر آن با قهر و غلبه است و '''[[اختیار]]''' در برابر آن قرار دارد، [[انسان]] در حال اختیار، [[اعمال]] خویش را بدون آنکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار گیرد انجام می‌دهد. این مبحث از مباحث مهمی‌ است که همواره ذهن [[بشر]] را در عرصه‌های گوناگون [[دانش]] و [[فرهنگ]] به خود مشغول کرده است. [[اسلام]] قائل به [[اختیار انسان]] است لکن نه بدان معنا که در اعمال خویش مستقل است و می‌تواند بدون تکیه بر حول و قوّه [[الهی]] کاری انجام دهد بلکه [[خداوند]]، نه [[بندگان]] را به فعل مجبور می‌کند و نه آنها را به خود وامی‌نهد تا هرچه می‌خواهند انجام دهند و این معنای [[امر بین الامرین]] است.
*واژه جبر، مصدر متعدی<ref>لغت نامه، ج ۴، ص ۷۴۸۷، «جبر».</ref> از ریشه «ج ـ ب ـ ر»<ref>مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۵۰۱، «جبر».</ref> و در لغت به معنای ترمیم و اصلاح چیزی<ref>العین، ج ۶، ص ۱۱۶، «جبر».</ref> یا مصدر لازم به معنای بهبود شکستگی و رهایی از فقر است<ref>العین، ج ۶، ص ۱۱۶، «جبر».</ref>. «جبّار» نیز چوبی است که استخوان شکسته را با آن می‌بندند<ref>مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۵۰۱.</ref> ماده جبر در اصل برای اصلاح با قهر، زور و شدت وضع شده<ref>تاج العروس، ج ۶، ص ۱۵۸، «جبر».</ref> و سپس در معنای ظهور عظمت، نفوذ قدرت و تسلط بر امور<ref>التحقیق، ج ۲، ص ۴۵ - ۴۶، «جبر».</ref> به کار رفته است. «سلطان» را جبّار گویند، زیرا مردم را بر آنچه می‌خواهد مجبور می‌سازد یا امور آن‌ها را اصلاح می‌کند. اطلاق این کلمه بر خداوند از آن روست که با نعمت‌هایش امور زندگی و نیازهای مردم را به سامان می‌آورد<ref>مفردات، ص ۱۸۳، «جبر».</ref>؛ اما هرگاه بر انسان اطلاق شود، با مذمت ملازم و به معنای کسی است که از حقیقت سر باز می‌زند<ref>مفردات، ص ۱۸۳، «جبر».</ref> جبر شعبه ای از ریاضیات نیز هست که با روشی ویژه به کشف مجهولاتِ عددی و غیر عددی می‌پردازد<ref>لغت نامه، ج ۴، ص ۷۴۹۰.</ref>.
*اختیار نیز مصدر و از ریشه «خ ـ ی ـ ر» به معنای اصطفاء<ref>لسان العرب، ج ۴، ص ۲۶۶، «خیر».</ref> (برگزیدن بهترین چیز و شخص) و ترجیح یک چیز بر دیگر چیزهاست<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص ۱۰۵.</ref> اصطلاح اختیار در دانش‌های گوناگون کاربرد دارد و در هریک از آن‌ها، معنایی خاص از آن مراد است:
#در فقه در برابر اضطرار است<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص ۳۸۵.</ref>، چنان که گفته می‌شود: خوردن مردار در حال اختیار جایز نیست؛ اما در حال اضطرار جایز است<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص ۱۲.</ref>.
#در حقوق معنایی در برابر اکراه دارد؛ مانند اینکه گفته می‌شود: خریدار و فروشنده باید بر اساس اراده و اختیار معامله کنند نه از روی اکراه؛ اکراه در صورتی است که شخص را به ضرری تهدید کنند و او با همین تهدید به کاری تن دهد.
#در فلسفه و کلام معنایی مقابل اجبار دارد<ref>مصطلحات فلسفی، ص ۶۳.</ref> که با قدرت ملازم است<ref>شرح مصطلحات کلامی، ص ۱۱.</ref> انسان در حال اختیار، اعمال خویش را بدون آنکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار گیرد<ref>معارف قرآن، ص ۳۷۶.</ref>، از روی میل، علم و اراده انجام می‌دهد<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص ۱۰۵ - ۱۰۶؛ شرح مصطلاحات کلامی، ص ۱۱.</ref> یا ترک می‌کند، چنان که جبر به این معناست که انسان کارهای خویش را تحت تأثیر عاملی دیگر انجام دهد<ref>مصطلحات فلسفی، ص ۶۹ - ۷۳.</ref> این بحث، از جنبه فلسفی، بیشتر با وجوب و امکان، اصل علیت و عدم تخلف معلول از علت تامه‌اش پیوند دارد و از این جنبه، حکما در پی آن‌اند که رابطه میان افعال انسان با حوادث و الزامات طبیعی و عللی را که تابع اختیار او نیستند تبیین و به دنبال آن، رابطه اختیار انسان و قانون علیت را روشن کنند<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ص ۶۲۸.</ref>.
*از جنبه کلامی‌ نیز این بحث از سویی درصدد پی‌بردن به رابطه میان اختیار انسان با قضا و قدر، [[لوح محفوظ]]، قدرت مطلق و علم بی‌نهایت الهی و اراده و مشیت و از سوی دیگر، در پی یافتن رابطه میان مجبور بودن انسان با ارسال پیامبران، نازل کردن کتاب‌های آسمانی و برنامه‌ها و احکام عبادی است<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ص ۶۲۸.</ref>.
*بحث های جبر و اختیار را ذیل آیات بسیاری می‌توان پی‌گرفت؛ از جمله آیه ۱۷ سوره انفال که به صراحت افعالی انسانی چون قتل و رَمی‌را به خداوند نسبت می‌دهد و آن‌ها را از بندگان نفی می‌کند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى }}﴾}}<ref> پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند؛ سوره انفال، آیه: ۱۷.</ref>، آیه ۱۵۵ سوره اعراف که هدایت و اضلال بندگان را به خداوند نسبت می‌دهد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَتَهْدِي مَن تَشَاء }}﴾}}<ref> با آن هرکس را بخواهی گمراه می‌داری و هرکس را بخواهی راهنمایی می‌فرمایی ؛ سوره اعراف، آیه: ۱۵۵.</ref> و آیه ۲۹ سوره کهف که تصریح می‌کند انسان‌ها در ایمان آوردن یا کفر ورزیدن مختارند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ }}﴾}}<ref> و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند ؛ سوره کهف، آیه: ۲۹.</ref> و نیز آیه ۱۹ سوره اسراء که می‌فرماید: مؤمنانی که خواهان آخرت اند و در این راه می‌کوشند، پاداش خود را می‌بینند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا }}﴾}}<ref> و از کوشش آنانکه جهان واپسین را بخواهند و فراخور آن بکوشند و مؤمن باشند؛ سپاسگزاری خواهد شد؛ سوره اسراء، آیه: ۱۹.</ref>؛ همچنین آیاتی که به قضا و قدر الهی اشاره دارند؛ مانند {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ }}﴾}}<ref> و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست؛ سوره انعام، آیه: ۱۱۵.</ref> یا بر مشیت نافذ خداوند تأکید می‌کنند؛ نظیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ }}﴾}}<ref> و اگر پروردگارت می‌خواست مردم را امّتی یگانه می‌کرد؛ و آنان هماره اختلاف می‌ورزند؛ سوره هود، آیه: ۱۱۸.</ref> یا به علم مطلق خداوند به همه امور پیش از تحقق آن‌ها تصریح دارند؛ مثل {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الأَرْضِ وَلا فِي أَنفُسِكُمْ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ }}﴾}}<ref> هیچ گزندی در زمین و به جان‌هایتان نمی‌رسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است ؛ سوره حدید، آیه: ۲۲.</ref> بحث توحید افعالی و ربوبی و نظر یهود درباره واگذاری تدبیر امور جهان به خود جهانیان از دیگر مباحث کلیدی مربوط به جبر و اختیار است.
==پیشینه و آراء==
*مبحث جبر و اختیار و نقش انسان در افعال خویش و پیوند آن با اراده خدای متعالی، از مباحث مهمی‌ است که همواره ذهن بشر را ـ اعم از مسلمان و غیر مسلمان ـ در عرصه‌های گوناگون دانش و فرهنگ به خود مشغول کرده است<ref>کیهان اندیشه، ش ۶۵، ص ۱۵۷، «رساله جبر و اختیار».</ref> در زمان حیات [[رسول اکرم]]{{صل}}، این بحث به صورت پراکنده مطرح بود و طبق نقل صحیح مسلم<ref>صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۰۴۶.</ref> و [[سنن ابن ماجه]]<ref>سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۳۲ - ۳۳.</ref> مشرکان قریش درباره قَدَر با ایشان منازعه می‌کردند؛ ولی رواج این بحث در زمان حیات ایشان نبود و پس از ایشان، از نیمه دوم قرن اول هجری، رشد و گسترش یافت<ref>انسان و سرنوشت، ص ۳۱.</ref> ریشه این امر را باید در آیات قرآن، سخنان [[رسول اکرم]]{{صل}} درباره قضا و قدر و ملازمه ظاهری آن با مجبور بودن انسان دانست<ref>درآمدی بر علم کلام، ص ۱۲۶.</ref> البته ارتباط مسلمانان با سایر ملت‌ها و پیروان سایر ادیان و بروز حوادث سخت در جامعه اسلامی، اختلافات و آشوب‌های اواخر خلافت عثمان، جنگ‌های زمان خلافت [[حضرت علی]]{{ع}}، رحلت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و بسته شدن باب [[وحی]] به رواج بحث جبر و اختیار دامن زدند<ref>دانش نامه جهان اسلام، ج ۹، ص ۵۶۷.</ref> نظریه جبر و قَدَر، پرطرفدار بوده و بنابر نقل شهرستانی<ref>الملل والنحل، ج ۱، ص ۴۷.</ref> نظریه {{عربی|اندازه=150%|"إن القَدَر خیره و شره من اللّه"}} نزد صحابه متقدم تقریبا اجماعی بوده است. یافعی نیز همین نظر را دارد<ref>مرهم العلل، ص ۱۵۳.</ref>.
*درباره مبدأ پیدایش نظریه جبر و تسلیم محض در برابر اراده الهی، عده‌ای معتقدند که این باور، ابتدا در بصره پدید آمده<ref>معارف، ش ۱۳، ص ۴ - ۵، ۱۳، «قدریان نخستین».</ref> و گروهی دیگر بر این باورند که در أرباض شام پیدا شده است<ref>نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج ۳، ص ۱۴۷۴.</ref>.
*بنابر نقل [[آقا بزرگ]]، نخستین کسی که درباره خلق افعال، مطالبی را نقل کرده، [[محمد بن اسماعیل بخاری]] مؤلف صحیح بخاری است<ref>الذریعه، ج ۵، ص ۸۰.</ref> و از قدیمی‌ترین کسانی که به نشر عقیده جبر در میان مسلمانان پرداختند، [[جهم بن صفوان]] است<ref>لغت نامه، ج ۴، ص ۷۴۸۸، «جبر».</ref> طرفداران این نظریه که «جبریه» یا «جهمیه»<ref>لغت نامه، ج ۴، ص ۷۴۸۸، «جبر».</ref> نامیده می‌شدند به طور مطلق به تقدیر و جبر معتقد بوده‌اند. در مقابل، عده‌ای دیگر که به «قدریه» یا «قدریان» معروف‌اند، به آزادی و اختیار مطلق بشر عقیده داشتند<ref>انسان و سرنوشت، ص ۱۳.</ref>.
*تاریخ دقیق پیدایش نظریه اختیار مطلق (تفویض) در میان مسلمانان در دست نیست؛ ولی با توجه به آغاز حرکت قدریه که موجب رسمیت یافتن آن شد، می‌توان آن را از حوادث نیمه دوم قرن اول هجری دانست؛ حرکتی که از زمان [[حسن بصری]]<ref>الملل والنحل، ج ۱، ص ۳۰.</ref> و با نامه او به [[عبدالملک مروان]] آغاز شد.
*در مورد منشأ این نظریه، میان دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی آن را با عقاید برخی از فرقه‌های یهودی مرتبط می‌دانند و برخی از خاورشناسان آن را ناشی از عقاید لاهوت مسیحی و فلسفه یونانی دانسته، معتقدند که مسلمانان، عقیده اختیار را از متون فلسفه یونانی و از نوشته‌های یوحنای دمشقی، به ویژه از ینبوع الحکمه وی می‌دانند. نظر دیگر هم این است که این اعتقاد برخاسته از متون دینی خود مسلمانان است<ref>معارف، ش ۱۳، ص ۴ - ۵ ، ۱۳ - ۱۶، «قدریان نخستین».</ref>.
*بر اثر کشمکش و نزاع میان طرفداران این دو نظر، به تدریج دو مکتب بزرگ کلامی‌معتزله و اشاعره در میان [[اهل سنت]] پدید آمدند<ref>انسان و سرنوشت، ص ۱۳.</ref>.
*در میان شیعیان نیز نخستین نوشته در این زمینه، رساله‌ای است که [[امام هادی]]{{ع}}، آن را در پاسخ پرسش شخصی درباره جبر و اختیار مکتوب فرمودند. این رساله، با عنوان رسالة فی الرد علی اهل الجبر والتفویض و اثبات العدل والمنزلة بین المنزلتین توسط [[حسن بن علی بن شعبه حرّانی]] در کتاب تحف العقول آمده است<ref>تحف العقول، ص ۴۵۸ - ۴۷۵.</ref> از آن پس، علمای شیعه به تحقیق عمیق در این زمینه پرداختند و کتاب‌ها و رساله‌هایی در این باره نگاشتند<ref>الذریعه، ج ۵، ص ۸۰.</ref>.
*دور نگه داشتن جامعه از [[اهل بیت]] [[پیامبر]]{{عم}} و رجوع نکردن به آنان باعث شد برخی که توان تحلیل مباحث را نداشتند، برخلاف مضامین صریح کتاب خدا، هرگونه تأثیری را از اسباب و وسایط نفی کنند و به وادی جبر بیفتند یا برخلاف توحید افعالی و ربوبی، علیت و تأثیر خداوند را در افعال انسان انکار کنند و به تفویض معتقد شوند. از سوی دیگر، حاکمان ستمگری که می‌توانستند با سودجویی از باورهای جبرگرایانه، از زیربار مسئولیت رفتار خویش شانه خالی کنند، عامل دیگری برای گسترش مسلک جبرگرایی شدند<ref>آموزش عقائد، مصباح، ص ۱۳۹ - ۱۴۵.</ref>.
*خلفای بنی امیه از این مسلک بسیار سود جستند و افزون بر ترویج گرایش جبری، طرفداران آزادی و اختیار را از سر راه خویش برداشتند. در همین ایام، در میان [[اهل سنت]]، کسانی مانند [[معبد جهنی بغدادی]] و غیلان دمشقی که با جو حاکم، مخالف و به اختیار انسان معتقد بودند، به دست خلفای اموی از میان برداشته شدند<ref>انسان و سرنوشت، ص ۲۱ - ۳۰.</ref> پس از بنی امیه، خلفای عباسی تا زمان مأمون عباسی، با نظریه تفویض و اختیار همراه بودند؛ اما پس از قدرت یافتن متوکل عباسی، به جبر گراییدند و مکتب اشعری جریان غالب فکری شد و معتزله کنار رانده شدند<ref>انسان و سرنوشت، ص ۲۱ - ۳۰.</ref>.
*گروهی از مادی‌گرایان نیز مانند اشاعره، به جبر معتقدند و تنها تفاوت آنان دراین است که اشاعره، علت تحقق پدیده‌ها را خداوند می‌دانند؛ ولی اینان، افعال انسان را معلول مجموع حوادث طبیعی می‌پندارند که در پیدایی کارهای او دخیل‌اند<ref>المیزان، ج ۹، ص ۱۹۶.</ref>.
*در ادیان ابراهیمی، آموزه‌های دینی غالباً بر اساس آزادی و اختیارند؛ در تورات اگرچه برخی آیات، دال بر تقدیر و علم پیشین الهی‌اند<ref>کتاب مقدس، اعمال رسولان، ۲: ۲۳؛ تثنیه، ۱۱: ۲۶.</ref>؛ ولی آیات دیگری نیز دال بر آزادی و اختیار انسان وجود دارد<ref>کتاب مقدس، ایوب، ۲۲: ۲.</ref> موضع اکثر قریب به اتفاق عالمان یهودی تا زمان ظهور اسلام، عقیده اختیار بوده است<ref>فلسفه علم کلام، ص ۶۵۷.</ref>؛ ولی معاصر با زمان ظهور اسلام، یهودیان از اندیشه جبر طرفداری می‌کردند<ref>فلسفه علم کلام، ص ۱۰۳.</ref> در مسیحیت نیز هر دو آموزه جبر<ref>کتاب مقدس، اَفسُسیان، ۱: ۲ - ۵.</ref> و اختیار<ref>کتاب مقدس، قرنتیان، ۹: ۱۷.</ref> وجود دارند، به همین جهت، علمای مسیحی نیز در این زمینه اختلاف نظر دارند؛ ولی با این حال، اندیشه غالب در مسیحیت نیز، نظریه اختیارانگارانه است<ref>فلسفه علم کلام، ص ۶۷۰ - ۶۷۱.</ref> در میان فلسفه‌های رایج در یونان باستان نیز، هر دو نظریه وجود دارند. آن‌ها، اعتقاد به جبر را از تمدن بین النهرین کسب کرده‌اند<ref>تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ج ۱، ص ۱۷.</ref> و در اندیشه یونانی الهه‌های تقدیر و دختران جبر به نام‌های لاکزیس، کلوتو و آتروپوس، وجود داشتند که سرنوشت حتمی‌انسان‌ها را برمی‌گزیدند<ref>جمهور، ص ۵۹۶ - ۶۰۵.</ref> در مکتب فلسفی رواقی نیز نظریه غالب، جبرانگارانه بوده<ref>تاریخ فلسفه، ج ۲، ص ۱۶۸.</ref> و هراکلیتوس از قدیمی‌ترین فلاسفه یونان نیز به جبر مطلق هستی معتقد بوده است<ref>نخستین فیلسوفان یونانی، ص ۲۴۷، ۲۵۷.</ref>؛ اما در عین حال، نظر مشهور میان فلاسفه یونان باستان، آزادی و اختیار انسان در تعیین سرنوشت خویش است<ref>انسان شناسی فلسفی، ص ۱۱۹؛ تاریخ فلسفه، ج ۲، ص ۲۱۳؛ اخلاق نیکو ماخوس، ج ۲، ص ۷۳.</ref>.
*فلاسفه اگزیستانسیالیست نیز انسان را آزاد و مختار می‌دانند و معتقدند که انسان، زمانی انسان حقیقی است که براساس انتخاب و اختیار آگاهانه شخص خود رفتار کند<ref>تاریخ فلسفه غرب، ج ۴، ص ۴۷ - ۵۶.</ref>.
*در میان مذاهب اسلامی‌ درباره این مبحث به طور کلی ۵ مسلک فکری وجود دارد:
۱. '''جبر محض'''
*[[جهم بن صفوان]] و پیروان او و نیز گروهی از اَزارقه <ref>فرقه‌ای از خوارج، پیروان ابوراشد نافع بن ازرق؛الاخبار الطوال، ص ۲۶۹؛ محاضرات فی الالهیات، ص ۱۹۶.</ref>. برای دفاع از عمومیت اراده و قضا و قَدَر الهی و نیز توحید در خالقیت، هرگونه فاعلیت و تأثیر را از انسان نفی و همه افعال او را مخلوق خداوند می‌دانستند<ref>محاضرات فی الالهیات، ص ۱۹۶؛ درآمدی بر علم کلام، ص ۲۷۷ - ۲۷۸.</ref> اینان، نسبت افعال را به انسان مجازی می‌شمردند و بر آن بودند که خداوند این افعال را آفریده است<ref>الملل والنحل، ج ۱، ص ۸۵.</ref> این نظریه، چند اشکال مهم دارد: '''اولاً''' از نظر لغوی، کاربرد اسم فاعل هر فعلی برای کسی که آن فعل از او سر می‌زند، صحیح است، بنابراین اگر فاعل افعالی چون ظلم، کذب، کفر و... خداوند باشد، باید بتوان او را ظالم، کاذب، کافر و ... خواند، در حالی که طبق اجماع مسلمانان نمی‌توان خداوند را با این صفات قبیح وصف کرد<ref>رسائل المرتضی، ج ۳، ص ۱۹۱ - ۱۹۲.</ref>. '''ثانیاً''' با حکمت ارسال پیامبران و نزول کتاب‌های آسمانی سازگار نیست و به معنای جواز ظلم از سوی خداوند و برهم خوردن نظام تکلیف و ثواب و جزاست<ref>مجموعه رسائل فلسفی، ص ۲۷۲ - ۲۷۳.</ref>.
۲. '''جبر عرفانی'''
*ادامه مقاله، معنای امر بین امرین.
۳. '''کسب اشعری'''
*[[ابوالحسن اشعری]] که در آغاز از پیروان مکتب معتزله بود و سپس از آن دست برداشت، برای توجیه اختیار انسان، جمع آن با خالقیت خداوند و رهایی از پیامدهای نادرست اندیشه جبر محض، نظریه کسب را برگزید که پیش تر حسین نجار و ضرار بن عمرو آن را طرح کرده بودند<ref>درآمدی بر علم کلام، ص ۲۷۸.</ref> این نظریه تقریرهایی در آثار بزرگان اشعری دارد<ref>کشف المراد، ص ۴۲۴.</ref> که معروف‌ترین آن‌ها چنین است: کسب عبارت است از مقارنت وجود فعل با قدرت و اراده انسان، بدون آنکه قدرت و اراده او در تحقق آن تأثیری داشته باشد<ref>اللمع، ص ۶۹ - ۷۸؛ المطالب العالیه، ج ۹، ص ۹؛ درآمدی بر علم کلام، ص ۲۷۸؛ شرح المواقف، ج ۸، ص ۱۴۶.</ref> انسان تحت تأثیر قدرت و اراده خداوند فعلی را انجام می‌دهد و او همزمان با خلق فعل در وجود انسان، قدرت و اراده انجام فعل را در وی می‌آفریند و انسان فقط کاسب این فعل الهی و محل ظهور این خلق خداوند است<ref>کشف المراد، ص ۴۲۴.</ref> این نظریه نه تنها با نقد مخالفان اشاعره روبه رو شده است، بلکه برخی از محققان اشاعره نیز آن را نادرست و مبهم دانسته‌اند<ref>درآمدی بر علم کلام، ص ۲۷۸.</ref>، به همین جهت، برخی از بزرگان اشاعره، درصدد برآمدند تا به تعدیل آن بپردازند. قاضی [[ابوبکر باقلانی]] معتقد بود که قدرت خداوند به اصل فعل و قدرت انسان به احوال و اوصاف آن یعنی به طاعت یا معصیت بودن آن تعلق می‌گیرد<ref>شرح المواقف، ج ۸، ص ۱۴۷.</ref>.
۴. '''کسب ماتریدی'''
*[[ابو منصور ماتریدی سمرقندی]] معتقد بود افعال انسان از روی علم و اختیار او و استناد آن‌ها به انسان، حقیقی است. او برخلاف اشاعره، میان فعل و مفعول فرق گذاشته، می‌گوید: فعل عبد عین فعل خدا نیست، بلکه غیر ازفعل اوست. فعل خداوند، ایجاد و احداث، و فعل عبد غیر آن است؛ مثلاً در عمل نشستن، ایجاد نشستن فعل خداوند است؛ ولی خود نشستن فعل عبد است نه فعل خدا، هرچند مفعول عبد هم نیست<ref>اصول الدین، ص ۱۰۵ - ۱۰۶؛ بحوث فی الملل والنحل، ج ۳، ص ۵۱ - ۵۴.</ref> تفاوت دیگر این نظر با کسب اشعری در این است که کسب اشعری، صرف مقارنت میان قدرت حادث انسان با مقدور است؛ ولی کسب ماتریدی، عبارت است از اختیار یا قصد، بنابراین هم می‌تواند بر فعل مقدم شود و هم بر قدرت حادث<ref>التوحید، ص ۲۲۵ - ۲۲۹، ۲۵۶ - ۲۶۲؛ بحوث فی الملل والنحل، ج ۳، ص ۴۹ - ۵۱.</ref>.
۵. '''تفویض'''
*معتزله، جز [[حسین بن محمد نجار]] و [[ابی حسن بصری]]<ref>رسائل و مقالات، ص ۳۷۶.</ref> معتقد بودند که خداوند، بندگان را آفریده و به آنان قدرت و اختیار داده و همه امور را به آنان تفویض کرده و خود هیچ گونه اراده و قدرتی در این باره ندارد<ref>من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۵۴۷؛ شرح المواقف، ج ۸، ص ۱۴۶؛ شرح المقاصد، ج ۴، ص ۲۴۸.</ref> نظریه تفویض نیز با مشکلاتی روبه روست؛ از سویی، همه افراد بشر را خالق مستقل افعال خود می‌داند که این با توحید افعالی ناسازگار است. از سوی دیگر، مستلزم این است که آنچه خدا نمی‌خواهد، در عالم محقق شود و آنچه می‌خواهد محقق نشود و مراد ابلیس بیشتر از مراد خدا تحقق یابد<ref>اسفار، ج ۶، ص ۳۷۰؛ مجموعه رسائل فلسفی، ص ۲۷۲.</ref>.
۶. '''امر بین امرین'''
*بنا بر تعالیم [[امامان]]{{عم}}، اندیشه صحیح در این زمینه، بطلان جبر مطلق و تفویض مطلق است. این نظریه که مقبول دانشمندان شیعی است، با دو تبیین فلسفی<ref>مجموعه رسائل فلسفی، ص ۲۷۴ - ۲۷۶.</ref> و عرفانی همراه شده است<ref>توضیح المراد، ص ۵۵۸.</ref>. در میان [[اهل سنت]] نیز مکتب ماتریدی، در این مسئله با مکتب [[اهل بیت]] هماهنگ است و محققان ماتریدی نظریه امر بین امرین را پذیرفته‌اند<ref>درآمدی بر علم کلام، ص ۳۰۵ - ۳۰۳.</ref>.
==اثبات اختیار انسان==
*آزادی و اختیار از اصول فطری است و اثبات آن، نیازمند تعالیم شرع نیست<ref>باب حادی عشر، ص ۱۵۱.</ref>، از این رو حتی طرفداران جبر، در عمل اصل اختیار و آزادی اراده را به رسمیت می‌شناسند و به نظر می‌رسد، همه این مباحث و نزاع ها تنها جنبه علمی‌دارد<ref>نمونه، ج ۲۶، ص ۶۴.</ref>.
*خداوند نفس انسان را به گونه‌ای آفریده است که ذاتاً می‌تواند منشأ و فاعل افعال باشد. صفت «اراده»، از لوازم ذاتی نفس است و اراده و اختیار، در افعالی که اعضا و جوارح آن‌ها را انجام می‌دهند، عین ذات و واقعیت نفس است<ref>کلام اسلامی، ش ۳۱، ص ۱۰۸؛ «نیم نگاهی به مقاله علم و اختیار استاد سبحانی».</ref> و انسان با شعور خدادادی و تأمل و دقت و با اراده خویش، به فعلی تحقق می‌بخشد که برای بقای او سودمند است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۷۹.</ref>.
*این امر فطری به صورت‌هایی گوناگون در زندگی انسان تجلی می‌کند؛ ندامتی که پس از فعل یا ترک به انسان دست می‌دهد، سرزنش بدکاران، ستایش نیکوکاران<ref>رسائل المرتضی، ج ۳، ص ۱۹۱.</ref>، تلاش همگانی در تعلیم و تربیت فرزندان و... که در زندگی روزمره همه انسان‌ها، حتی جبرگرایان دیده می‌شود، نشان دهنده این است که اصل آزادی اراده، فطری همه انسان‌ها و موافق با وجدان عمومی‌ بشر است، از این رو گفته‌اند: الجبریون، اختیاریون من حیث لایعلمون<ref>نمونه، ج ۲۶، ص ۶۴ - ۶۶.</ref>.
*افزون بر وجدان و فطرت عمومی، ادله دیگر برای اثبات اختیار عبارت‌اند از:
۱. '''پاداش و کیفر'''
*قرآن کریم در آیاتی تأکید می‌کند که پاداش و عذاب اخروی به اعمال انسان نظر دارد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|  أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ }}﴾}}<ref> اما آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند برای آنچه انجام می‌دادند به پذیرایی، آنان را بوستانسراهاست ؛ سوره سجده، آیه: ۱۹.</ref>. حال اگر انسان در این اعمال مختار نباشد، تشویق و توبیخ یا پاداش و عذاب بی‌معنا و بی‌دلیل است. در روایات، نیز به این دلیل اشاره شده است<ref>الکافی، ج ۱؛ ص ۱۵۹.</ref>.
۲. '''ارسال پیامبران و انزال کتاب‌های آسمانی'''
*قرآن کریم ارسال پیامبران و نازل ساختن کتاب‌های آسمانی را به این سبب می‌داند که انسان‌ها عذری نداشته باشند و نگویند اگر رسولی به سوی آن‌ها می‌آمد، ایمان می‌آوردند و به گناه و خواری عذاب گرفتار نمی‌شدند:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى }}﴾}}<ref> و اگر ما پیش از آن با عذابی آنان را نابود می‌کردیم می‌گفتند: پروردگارا! چرا فرستاده‌ای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم؛ سوره طه، آیه: ۱۳۴.</ref>. یا در جایی دیگر، انسان‌ها را مسئول اعمال خود و بعثت پیامبران را مانع بهانه تراشی گناهکاران می‌شمارد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً }}﴾}}<ref> هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمی‌کنیم؛ سوره اسراء، آیه: ۱۵.</ref> اگر انسان نتواند سرنوشت خود را تغییر دهد و در اعمال خویش مختار نباشد، ارسال پیامبران برای هدایت آنان لغو و بی‌اثر است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۲۲.</ref>. و چون کار لغو بر حکیم قبیح و صدور قبیح از وی محال است، لازم است انسان، مختار باشد.
۳. '''اوامر و نواهی الهی'''
*قرآن کریم و روایات، سرشار از اوامر و نواهی خداوند به افعال و اعمالی خاص است. اگر انسان در فعل و ترک آن‌ها مختار نباشد، امر و نهی الهی به آن‌ها بیهوده است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۲۲.</ref>.
==معنای امر بین امرین==
*هرچند بنابر آیات، انسان، مختار، و نظریه جبر باطل است، ولی این بدان معنا نیست که او در اعمال خویش مستقل است و می‌تواند بدون تکیه بر حول و قوّه الهی کاری انجام دهد، از این رو در روایات صحیح و متعددی آمده است که خداوند، نه بندگان را به فعل مجبور می‌کند و نه آن ها را به خود وامی‌نهد تا هرچه می‌خواهند انجام دهند<ref>بحارالانوار، ج ۵، ص ۲ - ۶۷.</ref> و این، همان معنای امر بین امرین است.
*دانشمندان شیعی در تبیین این نظریه گفته‌اند: فعلی که از انسان صادر می‌شود، هم فعل اوست و هم فعل خداوند؛ بدین معنا که انسان از نظر وجودی ممکن است و همان طور که در وجود خویش به خداوند وابسته است، در افعال نیز به او وابسته است<ref>توضیح المراد، ص ۵۵۸.</ref>؛ به دیگر عبارت، همان گونه که فاعلیت اختیاری انسان انکارپذیر نیست، تأثیر عالی و استقلالی خداوند در افعال او که در مرتبه ای بالاتر از تأثیر انسان در کارهایش قرار دارد، انکارپذیر نیست<ref>آموزش عقائد، مصباح، ص ۱۳۴.</ref>، پس انسان از آن رو که مباشر فعل خویش است و اختیار او آخرین جزء علت تامه برای تحقق فعل اوست، فاعل مختار اعمال خود است؛ ولی از آن رو که وجود، قدرت، اراده و سایر اموری که میان انسان و فعل او واسطه‌اند، همگی آفریده آفریدگار توانا و یکتایند، نمی‌توان انسان را موجد مستقل افعال دانست، بلکه جاعل و موجد کامل و تام پدیده‌ها، مالک بی‌نیاز حقیقی یعنی خداوند متعالی است، به همین علت، فعل واحد در همان حال که به انسان نسبت داده می‌شود، به خداوند نیز مستند است<ref>توضیح المراد، ص ۵۵۷؛ اسفار، ج ۶، ص ۳۷۴.</ref>. و بدون اذن او، هیچ حادثه‌ای در عالم محقق نمی‌شود؛ به دیگر بیان، هر فاعلی، در هر نوع فعل، تصرف و تأثیری وامدار نیروی الهی است و این لازم توحید در افعال است که بنابر آن، استقلال در اثرگذاری منحصر به خداست و تأثیر هر موجودی با قدرتی است که خدا به او داده است<ref>معارف قرآن، ص ۱۹۸.</ref>.
*بنابراین دیدگاه، قدرت و اراده خداوند به فعل انسان تعلق می‌گیرد؛ ولی به واسطه اسبابی که در میان جای می‌گیرند<ref>مجموعه رسائل فلسفی، ص ۲۷۴ - ۲۷۶.</ref> طولی بودن سلسله وجود در هرم هستی به همین معناست و طبق آن وجودهای مختلف در طول یکدیگر قرار دارند؛ وجودی در رأس هرم است و دیگر وجودها پس از او؛ ولی همگی به نحوی اثر می‌گذارند<ref>توضیح المراد، ص ۵۵۶.</ref> وساطت دیگر اسباب در طول سبب نخستین، با این ناسازگار نیست که او آفریدگار همه موجودات است<ref>کیهان اندیشه، ش ۶۵، ص ۱۵۹؛ رساله «جبر و اختیار»، ص ۱۵۹.</ref>.
*اهل عرفان، که بر اساس نظریه دقیق و عرفانی وحدت وجود، همه اسباب را در مسبّب الاسباب فانی می‌دانند و تمام موجودات را تجلیات و مظاهر خدا می‌بینند، از نظریه امربین الامرین تصویر دقیق تری ارائه می‌کنند<ref>مصباح الهدایه، ص ۲۸ - ۳۵؛ شرح التعرف، ربع ۱، ص ۴۱۰ - ۴۲۹.</ref>، چنان که برخی از حکیمان عارف مشرب در تحلیل این نظریه از تمثیل به نفس و قوای نفس بهره برده و همان گونه که قوا و افعالشان در نفس و فعلش فانی است، بندگان و فعلشان را در حق و فعل وی فانی شمرده و از این رو فعل انسان را در عین حالی که فعل اوست قابل انتساب به خداوند دانسته‌اند، چنان که می‌توان فعل قوا را در عین حالی که فعل آن‌هاست به نفس نسبت داد<ref> اسفار، ج ۶، ص ۳۷۵.</ref>.
*از این روست که قرآن کریم به اشارت و صراحت می‌گوید که همه افعال انسان به خداوند مستندند و نشان می‌دهد که احدی نمی‌تواند چیزی را اختیار کند مگر به قدرت، مشیت و اختیار خداوند<ref>الاصفی، ج ۲، ص ۹۳۵ - ۹۳۴.</ref>.
{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ }}﴾}}<ref> و پروردگارت هر چه خواهد می‌آفریند و می‌گزیند؛ آنان را گزینشی نیست، پاکا خداوند و فرابرترا (که اوست) از آنچه (برای او) شریک می‌آورند؛ سوره قصص، آیه: ۶۸.</ref><ref>التبیان، ج ۸، ص ۱۷۰.</ref> همچنین تصریح می‌کند که شما مشرکان را نکشتید و تو آن گاه که تیرانداختی، تیر نینداختی، بلکه خدا بود که آنان را کشت و همو بود که تیر انداخت<ref>جامع البیان، ج ۹، ص ۷۰ - ۷۱.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى }}﴾}}<ref> پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند؛ سوره انفال، آیه: ۱۷.</ref> مراد این است که این کار، هم فعل شما بود، و هم فعل خدا؛ فعل شما بود، زیرا به اراده شما انجام گرفت و کار خدا بود<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۱۴.</ref>، زیرا اولاً قدرت جسمانی<ref>جامع البیان، ج ۹، ص ۷۰ - ۷۱.</ref> و روحانی و نیروی ایمان را خدا به شما بخشیده است و شما با نیروی خدادادی در راه او گام نهادید<ref>نمونه، ج ۷، ص ۱۱۵.</ref>. ثانیاً در میدان بدر حوادثی معجزه آسا رخ داد که مایه تقویت مجاهدان اسلام و شکست دشمنان شد. این تأثیر فوق العاده نیز از پروردگار بود<ref>جوامع الجامع، ج ۱، ص ۵۶۲ - ۵۶۳.</ref>. این آیه درصدد انکار عادی بودن ماجرای بدر و درمانده شدن کافران در نبرد با مؤمنان و غلبه مسلمانان بر ایشان است<ref>المیزان، ج ۹، ص ۴۸.</ref>.
*نظریه امر بین امرین را از آیات دیگری نیز می‌توان استنباط کرد؛ از جمله آنجا که قرآن تأکید می‌کند خداوند بدون دلیل سرنوشت انسان‌ها و اقوام بشری را تغییر نمی‌دهد و تا انسان‌ها خود سرنوشت خویش را برنگزینند، خدا وضع آن‌ها را دگرگون نمی‌کند. این فعل خداوند جبری نیست، بلکه بر اساس انتخاب خود انسان‌هاست. هنگامی‌ که مردمی‌ سرنوشت خود را برگزیدند و اراده الهی به آن تعلق گرفت، چیزی نمی‌تواند آن را تغییر دهد<ref>راهنما، ج ۸، ص ۶۴۸.</ref>{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ }}﴾}}<ref> بی‌گمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمی‌کند (و از آنان نمی‌ستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند و چون خداوند برای گروهی بلایی بخواهد بازگشتی ندارد؛ سوره رعد، آیه: ۱۱.</ref>.
*قرآن کریم در عین اینکه می‌فرماید: انسان‌ها می‌توانند سعادت را بیابند و راه خود را برگزینند؛ خواست آن‌ها را به خواست خداوند مشروط می‌کند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلا وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا }}﴾}}<ref> بی‌گمان این یک پند است پس هر که خواهد، راهی به سوی پروردگارش در پیش گیرد.و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید که خداوند دانایی فرزانه است ؛ سوره انسان، آیه: ۲۹ - ۳۰.</ref>. این آیات از سویی بیان می‌کنند که خداوند راه را به انسان نشان می‌دهد وانتخاب راه درست یا نادرست در اختیار انسان است و از سوی دیگر بیانگر آن اند که انتخاب شما به مشیت الهی منوط است و انسان در فعل و ترک استقلال کامل ندارد، بلکه قدرت، توان و آزادی اراده او به واسطه اراده خدا و از ناحیه اوست و هرگاه او اراده کند، قدرت و آزادی انسان را سلب می‌کند. به این ترتیب نه تفویض و واگذاری مطلق صحیح است و نه اجبار و سلب اختیار، بلکه نوعی آزادی وابسته به مشیت الهی در میان است<ref>نمونه، ج ۲۵، ص ۳۸۵.</ref>.
==انسان و سرنوشت==
*بنابر آموزه‌های قرآنی، خداوند می‌تواند همه انسان‌ها را مؤمن و بهشتی کند:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا }}﴾}}<ref> و اگر می‌خواستیم رهنمود هر کس را به او به اجبار ارزانی می‌داشتیم؛ سوره سجده، آیه: ۱۳.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|  وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ }}﴾}}<ref> و اگر پروردگارت می‌خواست مردم را امّتی یگانه می‌کرد؛ و آنان هماره اختلاف می‌ورزند؛ سوره هود، آیه: ۱۱۸.</ref>؛ اما ایمانی که با اجبار صورت بپذیرد، ارزشی ندارد، از این رو خدا انسان را تنها به راه راست هدایت می‌کند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ}}﴾}}<ref> ما به او راه را نشان داده‌ایم؛ سوره انسان، آیه: ۳.</ref> و پیمودن راه را برایش میسر می‌سازد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ }}﴾}}<ref> آنگاه راه را بر او هموار ساخته؛ سوره عبس، آیه:۲۰.</ref>و خود انسان است که با اختیار خویش یا راه کفران در پیش می‌گیرد یا در برابر نعمت هدایت و قدرت شکر می‌گزارد و به وظیفه عمل می‌کند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا }}﴾}}<ref>خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس؛ سوره انسان، آیه: ۳.</ref>
*از این رو در قرآن کریم، از اراده انسان یاد شده است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا }}﴾}}<ref> این است آن روز راستین؛ پس هر که خواهد راه بازگشتی به سوی پروردگار خویش در پیش گیرد؛ سوره نبأ، آیه: ۳۹.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ }}﴾}}<ref> و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند؛ سوره کهف، آیه: ۲۹.</ref> هرچند اختیار انسان بدون خواست و اذن خداوند کافی نیست<ref>آموزش عقاید، غرویان، ص ۲۰۹ - ۲۱۰.</ref> و ایمان وی مانند سایر حوادث عالم بدون استناد تکوینی به خدا و توفیق او ممکن نیست<ref>المنیر، ج ۲۹، ص ۳۰۹.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ }}﴾}}<ref> و هیچ کس را جز به اذن خداوند یارایی نیست که ایمان آورد و (خداوند) عذاب را  بر آنان که خرد نمی‌ورزند برقرار می‌دارد؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۰.</ref>، با این حال، عامل سعادت و درجات اخروی و نیز شقاوت و عذاب آخرت انسان، کارهایی است که وی با اختیار و اراده انجام می‌دهد<ref>المیزان، ج ۸، ص ۴۸.</ref>{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُواْ }}﴾}}<ref> و برای هر یک  بدانچه انجام داده‌اند پایه‌هایی است؛ سوره انعام، آیه: ۱۳۲.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ }}﴾}}<ref> این برای کارهایی است که کرده‌اید و (بدانید) که خداوند با بندگان، ستمگر نیست؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۸۲.</ref>، بنابراین انسان خود با اختیار، سرنوشت خویش را رقم می‌زند و کسی نمی‌تواند او را به کاری وادارد یا اختیارش را از بین ببرد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ }}﴾}}<ref> خداوند بر آن نبود که به آنان ستم کند ولی آنان خود به خویش ستم می‌ورزیدند؛ سوره توبه، آیه: ۷۰.</ref> و اگر خداوند قدرت تشخیص را از برخی انسان‌ها گرفته است و بر دل‌ها و گوش‌های آن‌ها مهر زده تا سخن حق را نفهمند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ }}﴾}}<ref> خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت؛ سوره بقره، آیه: ۷.</ref>، منشأ آن، اصرار و لجاجت آن‌ها در برابر حق و ادامه بیدادگری، کفر<ref>نمونه، ج ۱، ص ۸۳.</ref> و ناسپاسی خودشان است {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً }}﴾}}<ref>در حالی که چنین نیست بلکه برای کفرشان خداوند بر آن (دل) ها مهر نهاد، پس جز اندکی ایمان نمی‌آورند؛ سوره نساء، آیه: ۱۵۵.</ref> و شیطان، که زمینه انحراف و معصیت را در انسان می‌آفریند، تنها او را به سوی گناه و فجور فرا می‌خواند{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاء }}﴾}}<ref> شیطان شما را از تنگدستی می‌هراساند و به کار زشت وا می‌دارد؛ سوره بقره، آیه: ۲۶۸.</ref> و دنیا را در نظرش می‌آراید: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|  لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ}}﴾}}<ref>در زمین (بدی‌ها را) در دید آنها خواهم آراست؛ سوره حجر، آیه: ۳۹.</ref> و اغوایش می‌کند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ }}﴾}}<ref>و همگان را از راه به در خواهم برد؛ سوره حجر، آیه: ۳۹.</ref> و به لحاظ تکوینی تسلطی بر او ندارد<ref>فی ظلال القرآن، ج ۴، ص ۲۱۴۲.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ }}﴾}}<ref> که او  را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست؛ سوره نحل، آیه: ۹۹.</ref> و این خود انسان است که با پذیرش ولایت شیطان زمینه تسلط او را فراهم می‌کند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ }}﴾}}<ref> چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند و بر کسانی که به او  شرک می‌ورزند؛ سوره نحل، آیه:۱۰۰.</ref>، بنابراین اغوای شیطان هیچ‌گاه موجب جبر نیست، چنان که اغوایی که ابلیس به خداوند نسبت داده: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي }}﴾}}<ref> گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بی‌راه نهادی؛ سوره حجر، آیه: ۳۹.</ref> به رغم گمان برخی<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص ۱۴۵، ۱۹۰.</ref>، باعث نشد او در عصیان خود مجبور باشد، بلکه خداوند، فقط به ابلیس امر کرد که بر [[حضرت آدم]]{{ع}}، سجده کند و این باعث شد که او عصیان خویش را آشکار کند<ref>الموسوعة القرآنیه، ج ۱۰، ص ۱۸۱.</ref> و از بهشت و رحمت خدا محروم گردد<ref>اعراب القرآن، ج ۲، ص ۳۸۱.</ref>. قرآن کریم آنجا که از یهودیان نقل می‌کند که آنان عامل کفر خویش را طبع (بسته شدن) قلب از سوی خداوند، می‌دانند<ref>جامع البیان، ج ۶، ص ۱۵.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ }}﴾}}<ref> و نیز برای این گفتارشان که: دل‌های ما در پوشش‌هایی است؛ سوره نساء، آیه: ۱۵۵.</ref> آن را معلول کفر و اعمال اختیاری خودشان می‌داند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً }}﴾}}<ref>در حالی که چنین نیست بلکه برای کفرشان خداوند بر آن (دل) ها مهر نهاد، پس جز اندکی ایمان نمی‌آورند؛ سوره نساء، آیه: ۱۵۵.</ref> و نیز هنگامی‌ که از مشرکان نقل می‌کند که آنان شرک خود و پدرانشان و نیز اعمالشان را معلول خواست خداوند و خود را مجبور می‌دانستند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۱۷۳.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاء اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ }}﴾}}<ref> به زودی مشرکان خواهند گفت: اگر خداوند می‌خواست ما و پدرانمان شرک نمی‌ورزیدیم و چیزی را حرام نمی‌دانستیم؛ سوره انعام، آیه: ۱۴۸.</ref> این سخنان را مانند سخن تکذیب کنندگان پیشین از روی گمان و بدون دلیل می‌داند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ }}﴾}}<ref> همین‌گونه پیشینیان آنها پیامبران را دروغگو شمردند تا آنکه عذاب ما را چشیدند؛ بگو: آیا نزدتان دانشی است تا آن را برای ما آشکار سازید؟ شما جز از گمان پیروی ندارید و جز نادرست برآورد نمی‌کنید؛ سوره انعام، آیه: ۱۴۸.</ref> افزون بر این، سخن یاد شده نه تنها مطلوب آن‌ها را ثابت نمی‌کند، بلکه برخلاف مقصود آنان دلالت دارد، زیرا بر اساس آن خداوند ایشان را به ترک شرک مجبور نکرده است، نه اینکه ترک آن را هم از ایشان نخواسته است<ref>الکافی، ج ۸، ص ۸۱.</ref>.


==اختیار انسان و شبهه‌ها==
== معناشناسی ==
*درباره اختیار انسان شبهه‌هایی چند، مطرح شده است؛ از جمله:
=== معنای لغوی ===
۱. '''علم پیشین خدا به پدیده‌ها و ثبت آن‌ها در [[لوح محفوظ]] (قضا و قدر):'''
[[جبر]]، در لغت به معنای ترمیم و [[اصلاح]] چیزی<ref>العین، ج ۶، ص۱۱۶، «جبر».</ref> یا به‌معنای بهبود شکستگی و [[رهایی]] از [[فقر]] است<ref>العین، ج ۶، ص۱۱۶، «جبر».</ref>. ماده جبر در اصل برای اصلاح با قهر، [[زور]] و شدت وضع شده<ref>تاج العروس، ج ۶، ص۱۵۸، «جبر».</ref> و سپس در معنای ظهور عظمت، نفوذ [[قدرت]] و [[تسلط]] بر امور<ref>التحقیق، ج ۲، ص۴۵ - ۴۶، «جبر».</ref> به کار رفته است<ref>مفردات، ص۱۸۳، «جبر».</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> و اختیار به معنای ([[برگزیدن]] بهترین چیز و شخص) و ترجیح یک چیز بر دیگر چیزهاست<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص۱۰۵.</ref>.<ref> [[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۹]]، ص۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> اختیار به این معناست که [[انسان]] دست‌کم برخی از امور خویش را از سر [[اراده]] و تصمیم انجام می‌دهد؛ به‌گونه‌ای که قدرت بر ترک آن را نیز داراست<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص۲۴.</ref>.
*برخی آیات تصریح دارند که هر مصیبتی پیش از وقوع در کتابی [[لوح محفوظ]]<ref>مجمع البیان، ج ۹، ص ۳۶۲.</ref> ثبت است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|  مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الأَرْضِ وَلا فِي أَنفُسِكُمْ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ }}﴾}}<ref> هیچ گزندی در زمین و به جان‌هایتان نمی‌رسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است؛ سوره حدید، آیه: ۲۲.</ref>. و خداوند آن را می‌داند. این سبب شده است که برخی گمان کنند انسان در افعال خویش مجبور است، زیرا اگر گناه کسی در علم الهی ثبت است، چنانچه او گناه نکند، علم خداوند به جهل تبدیل می‌شود<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۹، ص ۴۶۷.</ref>.
*همچنین قرآن تأکید دارد که خداوند متعالی برای هر انسانی، در وقتی معین و به حسب فعل معینی که از او سر می‌زند، درجه‌ای قرار داده است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُواْ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ }}﴾}}<ref> و برای هر یک بدانچه انجام داده‌اند پایه‌هایی است، و پروردگارت از آنچه انجام می‌دهند غافل نیست؛ سوره انعام، آیه: ۱۳۲.</ref> و خدا به این درجه علم دارد و آن را در [[لوح محفوظ]] ثبت کرده است. حال اگر انسان به آن درجه نرسد، حکم خداوند در این مورد باطل و علم الهی مبدّل به جهل می‌شود و این محال است، در نتیجه، فعل مردمان تا قیامت مشخص و محتوم است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۱۵۳.</ref> و معنای {{عربی|اندازه=150%|" الشَّقِيُ‏ مَنْ‏ شَقِيَ‏ فِي‏ بَطْنِ‏ أُمِّهِ‏ "}}<ref>الکافی، ج ۸، ص ۸۱.</ref> همین است. خداوند در آیه ۱۷۹ سوره اعراف نیز خبر می‌دهد که گروه فراوانی از جن و انس، اهل آتش دوزخ‌اند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ }}﴾}}<ref> و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ زیرا دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند؛ سوره اعراف، آیه: ۱۷۹.</ref> و خبر دادن متفرع بر علم است و اگر آنان دوزخی نشوند، علم خداوند جهل و خبر او دروغ می‌شود<ref>الکافی، ج ۸، ص ۸۱.</ref> برخی نیز با توجّه به آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ }}﴾}}<ref> و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست؛ سوره انعام، آیه: ۱۱۵.</ref> گفته‌اند: احکام الهی مانند اسلام مسلمان و کفر کافر و... تبدیل پذیر و زایل شدنی نیست، زیرا احکام الهی، ازلی است و امر ازلی زوال نمی‌پذیرد<ref>تفسیر قاسمی، ج ۶، ص ۶۹۲.</ref>.
*این شبهه با تبیین صحیح آموزه قضا و قدر و رابطه علم الهی با موجودات عالم پاسخ می‌یابد: اعتقاد به قضا و قدر الهی و علم خداوند به همه چیز پیش از تحقق آن‌ها، مستلزم جبر نیست. جبر آن گاه لازم می‌آید که اراده بشر در کار دخیل نباشد. قضا و قدر الهی چیزی جز سرچشمه گرفتن نظام سببی و مسببی جهان از علم و اراده الهی نیست. اعتقاد به قضا و قدر به معنای اعتقاد به این است که همه کارها بر اساس قانون علیت انجام می‌شوند و انکار آن یعنی انکار علیت و قائل شدن به تصادف و هرج و مرج در هستی<ref>انسان و سرنوشت، ص ۳۲ ـ ۳۸.</ref>؛ توضیح اینکه گاه مراد از تقدیر، تقدیر علمی‌ است؛ یعنی خداوند می‌داند که هر چیز در زمان و مکان به چه صورت تحقق می‌یابد. در این صورت، تقدیر، به علم باز می‌گردد و حل شبهه به این است که بدانیم در علم الهی مقدّر است هر فعلی از مجاری خاص خود و افعال انسانی نیز از مجاری ویژه خود از جمله اختیار آدمی‌ صادر شود و گرنه آنچه را خداوند مقدر کرده است، تحقق نمی‌یابد و این خلاف تقدیر علمی‌ الهی است<ref>نمونه، ج ۲۳، ص ۸۳؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۳۸۵؛ معارف قرآن، ص ۲۰۴ - ۲۰۵.</ref>. گاه دیگر مراد از تقدیر، تقدیر عینی است؛ یعنی برای هر چیز، با توجه به شرایط و زمینه‌های مربوط، اندازه و حدّی معین شده است که در این صورت حلّ شبهه به این است که بدانیم انسان در مجموعه نظام سبب و مسببی عالم می‌تواند با استفاده از علم و قدرت و اراده خداداد در محدوده استعداد و لیاقت خود، کار کند. بنابراین، نه قضا و قدر علمی‌با اختیار انسان منافات دارد و نه قضا و قدر عینی اختیار را از او سلب می‌کند، زیرا در هر دو گونه، اراده و اختیار انسان جایگاهی اصلی و اساسی دارد. علم الهی به گونه مستقیم به وقوع حادثه تعلق نمی‌گیرد، بلکه به صدور آن از علت خاص خود تعلق می‌یابد. علم ازلی الهی ایجاب می‌کند اثر فاعل طبیعی از فاعل طبیعی، اثر فاعل با شعور از فاعل دارای شعور، اثر فاعل مجبور از فاعل مجبور و اثر فاعل مختار از فاعل مختار صادر شود. علم الهی موجب نمی‌شود که اثر فاعل مختار از فاعل مجبور صادر شود، پس علم ازلی خداوند به این معناست که او از ازل می‌داند چه کسی با اختیار و آزادی اطاعت می‌کند و چه کسی معصیت و این علم اقتضا دارد که شخص مطیع یا گنهکار با اراده و اختیار خود اطاعت یا معصیت کند.
۲. '''مشیت و قدرت نافذ نامتناهی خداوند:'''
*برخی آیات تصریح دارند که خداوند برای هر پیامبری دشمنانی از جنس انسان و جنّ قرار داده است که به فریب و دسیسه می‌پردازند؛ اما اگر او بخواهد می‌تواند مانع دشمنی و فریب آنان شود:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ }}﴾}}<ref> و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذار؛ سوره انعام، آیه: ۱۱۲.</ref>، با این حال، مشیت و اراده الهی به این تعلق گرفته است که آنان بر دشمنی خود بمانند<ref>فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۱۸۸.</ref> بدین‌سان، همان گونه که ایمان بندگان بدون اراده الهی ممکن نیست، دشمنی شیاطین نیز بی اذن او ممکن نیست<ref>المیزان، ج ۷، ص ۳۲۱.</ref> ظاهر آیه موجب گشته است برخی معنایی جبرگرایانه از آن بیرون کشند و به ویژه با توجه به تعبیر {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|جَعَلْنَا}}﴾}}، دشمنی با پیامبران را گناهی بدانند که در این شیاطین به جبر الهی نهادینه شده است و بدین ترتیب، آن‌ها در دشمنی خویش مختار نیستند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۱۱۹.</ref>.
*همچنین قرآن حال «ذکر خدا» را تنها نصیب کسانی می‌داند که خود به آنان توفیق دهد و تا او اراده نکند، این توفیق سهم کسی نمی‌شود<ref>فی ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۷۶۳.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَا يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ }}﴾}}<ref> و پند نمی‌گیرند مگر که خداوند بخواهد که او سزیده پرهیختن و سزاوار آمرزیدن است؛ سوره مدثر، آیه: ۵۶.</ref>. برداشت نادرست از چنین آیاتی سبب شده است که برخی گمان کنند اراده الهی به معصیت انسان‌ها تعلق گرفته است. اینان دلیل می‌آورند که اگر خداوند بخواهد کسی به بهشت رود و زمینه اش را برای او فراهم آورد و با این حال اختیار برگزیدن کفر را نیز به او ارزانی کند و در نتیجه او کافر شود، اراده و قدرت بنده بر خالق برتری یافته است و این با قدرتِ مطلقِ خداوند سازگار نیست<ref>التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۷۱۷.</ref>. از سوی دیگر، هیچ انسان عاقلی، کفر و عصیان را برنمی‌گزیند که مایه دوزخ و عذاب است. بنابراین اگر کسی به کفر و معصیت می‌گراید، بر اساس اراده الهی است نه به اراده بنده ضعیف<ref>التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۷۱۷.</ref>.
*در پاسخ باید گفت: اوّلاً ممکن نیست خداوند از عملی نهی کند و از آن بیزاری جوید: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا }}﴾}}<ref> زشتی همه اینها نزد پروردگارت ناپسند است ؛ سوره اسراء، آیه: ۳۸.</ref>. ولی اراده‌اش به آن تعلق گیرد؛ همچنین ممکن نیست به چیزی مانند کفر رضا ندهد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ }}﴾}}<ref> و ناسپاسی را برای بندگانش نمی‌پسندد؛ سوره زمر، آیه: ۷.</ref>. ولی بندگان را به سوی آن بکشاند. اراده کار قبیح مانند انجام دادن آن، بر حکیم قبیح و صدورش از او محال است<ref>رسائل المرتضی، ج۱، ص۱۴۰ - ۱۴۱؛ کشف المراد، ص ۴۲۲ - ۴۲۳.</ref>. ثانیاً قدرت و اراده تام الهی زمانی مستلزم نفی اختیار انسان است که جانشین اختیار او شود و فعل، یا به اراده انسان صورت پذیرد یا به اراده خداوند؛ ولی اراده خداوند و اراده انسان یکدیگر را نفی نمی‌کنند و در طول یکدیگرند. فعلی که با اراده انسان صورت می‌پذیرد و نیز مبادی، مقدمات و نتایج آن، یکجا تحت اراده خداوند است. انسان برای فعل یا ترک، باید اراده کند؛ ولی همین علت و معلول و دیگر مبادی عمل، متعلق اراده الهی اند؛ به عبارت دیگر، علت مباشر و بی واسطه فعل، اراده انسان است و اراده خداوند در طول آن جای دارد<ref>نهایة الحکمه، ص ۳۶۵ - ۳۶۶.</ref>.
۳. '''اضلال:'''
*برخی آیات با صراحت از اضلال انسان به دست خداوند سخن می‌گویند و تأکید می‌کنند که هرکس را خدا گمراه سازد، هیچ گاه به هدایت باز نمی‌آید: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُواْ أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً }}﴾}}<ref> چه بر سر شما آمده است که درباره منافقان، دو گروه شده‌اید در حالی که خداوند آنان را برای آنچه که انجام داده‌اند واژگون کرده است؛ آیا می‌خواهید کسی را که خداوند گمراه وا نهاده است راهنمایی کنید؟ و هر کس را که خداوند گمراه وانهد هرگز راهی برای او نمی‌یابی؛ سوره نساء، آیه: ۸۸.</ref> و خداوند هرکه را بخواهد، گمراه یا هدایت می‌کند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء }}﴾}}<ref> خداوند هر که را بخواهد بیراه می‌دارد و هر که را بخواهد به راه می‌آورد؛ سوره ابراهیم، آیه: ۴.</ref>. «اضلال» به معنای ایجاد حالتی است در انسان، که باعث می‌شود او از قبول حق روی برتابد، چنان که کافران به رسالت [[حضرت محمد]]{{صل}} اقرار نکردند، هرچند صداقت او را باور داشتند<ref>جامع البیان، ج ۶، ص ۲۶۶.</ref>.
*همچنین در قرآن کریم، از ختم قلوب، سمع و وجود پرده بر أبصار کافران سخن رفته است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ }}﴾}}<ref> خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت ؛ سوره بقره، آیه: ۷.</ref><ref>جامع البیان، ج ۱، ص ۱۶۴ - ۱۶۵.</ref> این آیه، به عقیده جبرگرایان، واضح‌ترین دلیل است بر اینکه خالق کفر و ایمان و سبب هدایت و ضلالت بندگان، خداوند است و انسان‌ها در این امور از خود اختیاری ندارند<ref>جامع البیان، ص ۱۶۴ - ۱۶۹.</ref>. اینان معتقدند که {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|خَتَمَ}}﴾}}، یا به معنای آفریدن کفر در دل‌های کافران است یا به این معنا که خداوند انگیزه کفر را در دل آنان قرار می‌دهد و این انگیزه، همراه قدرتی که آن نیز از خداوند است، آنان را به کفر می‌کشاند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱، ص ۲۹۲ - ۲۹۱.</ref>.
*«طبع» نیز مانند ختم است<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۸۱.</ref> که درباره منافقان به کار رفته و بدین معناست که خداوند بر قلب آنان مهری زده است که بر کفر اصرار می‌ورزند و از ایمان روی برمی‌تابند و به هیچ خیری نمی‌رسند<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۳۹۳.</ref> {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ }}﴾}}<ref> آنگاه بر دل‌هاشان مهر نهاده شد از این رو (حقیقت را) درنمی‌یابند؛ سوره منافقون، آیه: ۳.</ref> برخی آیات نیز هدایت بندگان را مانند گمراهی به اذن خداوند می‌دانند: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ }}﴾}}<ref> و هیچ کس را جز به اذن خداوند یارایی نیست که ایمان آورد و (خداوند) عذاب را بر آنان که خرد نمی‌ورزند برقرار می‌دارد؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۰.</ref>، پس می‌توان به حکمی‌ عام و حقیقی رسید که بر اساس آن باید پذیرفت ایمان محتاج اذن الهی است و خداوند به کافران اذن ایمان نمی‌دهد، چنان که<ref>المیزان، ج ۱۰، ص ۱۲۶ - ۱۲۷.</ref> به [[رسول اکرم]]{{صل}} می‌فرماید: ای پیامبر! تو نمی‌توانی کسی را هدایت کنی، مگر خدا بخواهد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ }}﴾}}<ref> بی‌گمان تو هر کس را که دوست داری راهنمایی نمی‌توانی کرد امّا خداوند هر کس را بخواهد راهنمایی می‌کند و او به رهیافتگان داناتر است؛ سوره قصص، آیه:۵۶.</ref>.
*با این همه، بررسی آیاتی که بر اختیار انسان دلالت دارند، نشان می‌دهد که نمی‌توان بر پایه آیات یاد شده جبر را پذیرفت، بلکه باید گفت خداوند هیچ کاری را بدون حکمت انجام نمی‌دهد؛ اگر به کسی اجازه ایمان یا کفر و نفاق می‌دهد، سزاوار بوده و طبع و ختم یا توفیق، بر اساس مجازات است و ابتدایی نیست.
۴. '''جبر فلسفی:'''
*بر اساس قاعده {{عربی|اندازه=150%|" الشي‏ء ما لم‏ يجب‏ لم‏ يوجد‏ "}}<ref>تا وجود شیء ممکن به حدّ ضرورت نرسد، تحقق نمی‌یابد؛ نهایة الحکمه، ص ۵۴.</ref> افعال انسان نیز از آن رو که ممکن الوجودند از این قاعده مستثنا نیستند. در این صورت این شبهه پیش می‌آید که دیگر نمی‌توان آن‌ها را اختیاری دانست، زیرا عمل اختیاری، آن است که فعل و ترکش برابر باشد نه ضروری. این شبهه نیز مردود است، زیرا تحقق هر معلولی به اقتضای علت تامّه خود ضروری است و علت تامّه در عمل اختیاری انسان، جز با اراده او محقق نمی‌شود و این خود مستلزم اختیار انسان است<ref>معارف قرآن، ص ۳۸۸.</ref>.
۵. '''جبر اجتماعی:'''
*[[امیل دورکهایم]]<ref>Emile Durkheim.</ref> جامعه‌شناس معروف فرانسوی که طرفدار اصالت اجتماع است و ترکیب جامعه را حقیقی می‌داند و فرد را از نظر شخصیت انسانی به منزله ماده خام و ظرف خالی، و تمام شخصیت انسانی فرد را که مبنای اختیار اوست، پرتوی از تجلی عقل و اراده جمعی می‌داند، به جبر اجتماعی معتقد است. او بر این باور است که امور اجتماعی انسان که به جنبه حیوانی و زیست‌شناسی او مربوط می‌شوند، محصول جامعه‌اند نه محصول فکر و اراده فرد. این امور که از بیرون وجود فرد و از جامعه بر فرد تحمیل می‌شوند، جبری‌اند و عمومی<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۶ - ۳۴۷، «جامعه و تاریخ».</ref>.
*ریشه توهم جبر افراد در برابر جامعه و محیط این است که پنداشته شده لازمه ترکیب حقیقی، ادغام اجزا در یکدیگر و حل شدن کثرت آن ها در وحدت کل و پدید آمدن حقیقتی تازه است و گمان کرده اند پذیرفتن ترکیب حقیقی جامعه با شخصیت و استقلال فرد جمع نمی‌شود<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۸.</ref> اما این مطلب درست نیست، زیرا '''اولاً''' جامعه حقیقتی اعتباری دارد و ترکیب آن ترکیب اعتباری است نه حقیقی، از این رو، قانونی نیز به عنوان قانون مستقل برای یک جامعه نمی‌توان در نظر گرفت<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۲۸، ۱۴۴.</ref>. '''ثانیاً''' بر فرض قبول حقیقی بودن ترکیب جامعه، از نظر فلسفی، همه ترکیب‌های حقیقی به یک نحوه نیستند و هر اندازه ترکیب در سطح بالاتری قرار می‌گیرد، اجزاء نسبت به کل، استقلال نسبی بیشتری می‌یابند و نوعی کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت پدید می‌آید<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۹، «جامعه و تاریخ».</ref>. '''ثالثاً''' تأثیر این جامعه که بر طبق فرض حقیقی، و دارای احکام و قوانین واقعی است، جبری و اجتناب ناپذیر نیست و حفظ سلامت اخلاقی در محیط فاسد و آلوده نیز ممکن است<ref>معارف قرآن، ص ۳۹۲ - ۳۹۳.</ref> قرآن کریم در ماجرای قوم لوط اشاره دارد که لوط نبی{{ع}} از جامعه خود اثر نپذیرفت: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ }}﴾}}<ref> و به لوط داوری  و دانشی دادیم و او را از شهری که (مردم آن) کارهای پلید می‌کردند رهاندیم که آنان گروه بدی نافرمانبردار بودند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۴.</ref>.
۶. '''جبر تاریخی:'''
*برخی فیلسوفان معتقدند که تاریخ، واقعیتی دارد، با احکامی‌ ویژه و مردمی‌ که در مقطعی تاریخی زندگی می‌کنند، محکوم به این احکام‌اند. در نظر این فیلسوفان، تاریخ کشتارگاه اراده‌های فردی انسان‌هاست<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۵۷ - ۱۵۸؛ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۸۱ - ۳۸۳ «جامعه و تاریخ»؛ ج ۲۱، ص ۴۲۸، «اسلام و نیازهای زمان».</ref> این شبهه نیز بی‌اساس است، زیرا '''اولاً''' تاریخ امری انتزاعی است و واقعیت خارجی ندارد و آنچه واقعیت ندارد، نمی‌تواند احکامی‌ داشته باشد که بر جهان عینی اثر می‌گذارند<ref>معارف قرآن، ص ۳۹۱.</ref>. '''ثانیاً''' بر فرض قانونمند بودن تاریخ، حوادث تاریخی، بی‌علت و تصادفی نیستند، بلکه معلول علت‌هایی‌اند که با آن‌ها تحقق می‌یابند و تفسیر می‌شوند. در این حوادث انسانی، همواره یکی از اجزای علت تامه، اراده خود انسان است<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۵۸ - ۱۶۱.</ref>.
۷. '''جبر طبیعی:'''
*بنابر قانون وراثت، دست کم دسته‌ای از صفات نسل‌های گذشته به نسل‌های بعدی می‌رسند. بر اساس برخی روایات نیز لقمه حرام بر نطفه اثر می‌گذارد<ref>الکافی، ج ۵، ص ۱۲۵؛ نورالثقلین، ج ۳، ص ۱۸۲ - ۱۸۴.</ref> برخی برپایه این قضایا پنداشته‌اند که قوانین طبیعی ایجاب می‌کنند کاری خاص از انسان سر بزند و وی نیز توان مقابله ندارد. این شبهه نیز مردود است. بر فرض که این عوامل تأثیر قطعی و همیشگی داشته باشند، تنها به عنوان یکی از اجزای علت تامه تحقق فعل آدمی‌ مقبول‌اند<ref>کلام اسلامی، ش ۱۷، ص ۱۰ - ۱۱، «علم و اختیار انسان یا انسان و طبیعیات».</ref> و انسان می‌تواند بر خلاف مقتضای این عوامل، رفتار دیگری در پیش گیرد. [[حضرت یوسف]]{{ع}} به رغم فراهم بودن شرایط و زمینه‌های طبیعی، فیزیکی، محیطی و روانی برای عمل نامشروع، با اختیار از آن روی برتافت<ref>معارف قرآن، ص ۳۹۰ - ۳۹۱.</ref>.
==اختیار در سایر موجودات==
*از برخی آیات برمی‌آید که جن همانند انسان دارای شعور و اختیار است و از همین رو به او وعده پاداش و کیفر و بهشت و جهنم داده شده است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ }}﴾}}<ref> و اگر می‌خواستیم رهنمود هر کس را به او (به اجبار) ارزانی می‌داشتیم اما همه را مختار آفریدیم که راه خیر یا شرّ را برگزینند و این گفته من حقّ یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد؛ سوره سجده، آیه: ۱۳.</ref>. ابلیس نیز در قرآن موجودی مختار است که پس از فرمان سجده بر [[حضرت آدم]]{{ع}}، گفت: من از او برترم:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ }}﴾}}<ref> خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای ؛ سوره اعراف، آیه: ۱۲.</ref>، زیرا اگر از خود اختیاری نداشت باید می‌گفت من مجبورم نافرمانی کنم. حیوانات نیز برخلاف نظر مشهور، که آن‌ها را مانند گیاهان می‌داند، از نعمت اختیار برخوردارند و گاه کارهایی را که موجب آسیب رسیدن به آن‌هاست ترک می‌کنند، اگرچه اختیار موجود در آن‌ها ضعیف‌تر از اختیار انسان است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۸۱.</ref>.


==منابع==
واژه «جبر» در لغت به معانی بستن استخوان شکسته، [[غنی]] کردن، و کسی را به [[زور]] بر کاری و ادار کردن است. هر چند در لغت [[عرب]] [[جبر]] به معنای [[اجبار]] نیز استعمال شده است، این استعمال چندان رایج نیست<ref>ر.ک: فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ص۹۰-۷۹؛ بستانی، بطرس، محیط المحیط، ص۹۰.</ref> معنای اجبار آنگاه حاصل می‌شود که نیرویی قاهر، [[انسان]] را به زور به کاری وادار کند<ref>[[محمد بیابانی|بیابانی، محمد]]، [[جبر و اختیار و عدل الهی (مقاله)| مقاله «جبر و اختیار و عدل الهی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]]، ص۳۰۹.</ref>.
*[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/9/52.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۹، ص: ۴۷۶]


==پانویس==
=== معنای اصطلاحی ===
{{پانویس2}}
جبر در اصطلاح متکلّمان، به وادار کردن بر کار و عمل و ناچار شدن بر آن با قهر و غلبه گفته می‌شود و حقیقت آن ایجاد فعل در آفریده‌هاست بدون اینکه بتوانند آن را دفع کنند یا از به وجود آمدن آن در خودشان جلوگیری کنند<ref>تصحیح الاعتقاد، مفید، ص‌۴۶، سلسلة مؤلّفات الشّیخ المفید، ج‌۵.</ref><ref>[[فرهنگ قرآن (کتاب)|فرهنگ قرآن]]، ج۹.</ref> و [[اختیار]] در اصطلاح [[فقه]] در برابر [[اضطرار]] است<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص۳۸۵.</ref> و در [[حقوق]] معنایی در برابر [[اکراه]] دارد و در [[فلسفه]] و [[کلام]] معنایی مقابل اجبار دارد<ref>مصطلحات فلسفی، ص۶۳.</ref> که با [[قدرت]] ملازم است<ref>شرح مصطلحات کلامی، ص۱۱.</ref>. انسان در حال اختیار، [[اعمال]] خویش را بدون آنکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار گیرد<ref>معارف قرآن، ص۳۷۶.</ref>، از روی میل، [[علم]] و [[اراده]] انجام می‌دهد<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص۱۰۵ - ۱۰۶؛ شرح مصطلاحات کلامی، ص۱۱.</ref> یا ترک می‌کند، چنان که جبر به این معناست که [[انسان]] کارهای خویش را تحت تأثیر عاملی دیگر انجام دهد<ref>مصطلحات فلسفی، ص۶۹ - ۷۳.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص۴۷۶ ـ ۴۹۶؛ [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص۳۰۵.</ref>


{{دانشنامه امامت-خرد}}
== [[جبر و اختیار در قرآن]] ==
{{اصلی|جبر و اختیار در قرآن}}
بحث‌های جبر و اختیار را ذیل [[آیات]] بسیاری می‌توان پی‌گرفت؛ مانند:
# [[آیه]] ۱۷ [[سوره انفال]] که به صراحت افعالی [[انسانی]] چون [[قتل]] و رَمی را به [[خداوند]] نسبت می‌دهد و آنها را از [[بندگان]] [[نفی]] می‌کند: {{متن قرآن|فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى}}<ref>پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند؛ سوره انفال، آیه ۱۷.</ref>؛
# آیه ۱۵۵ [[سوره اعراف]] که [[هدایت]] و [[اضلال]] بندگان را به خداوند نسبت می‌دهد: {{متن قرآن|تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَتَهْدِي مَن تَشَاء}}<ref>با آن هرکس را بخواهی گمراه می‌داری و هرکس را بخواهی راهنمایی می‌فرمایی؛ سوره اعراف، آیه ۱۵۵.</ref>؛
# آیه ۲۹ [[سوره کهف]] که تصریح می‌کند [[انسان‌ها]] در [[ایمان آوردن]] یا [[کفر]] ورزیدن مختارند: {{متن قرآن|وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ}}<ref>و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند؛ سوره کهف، آیه ۲۹.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۹]]، ص۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>


[[رده:مدخل‌های اصلی دانشنامه]]
== پیشینه جبر و اختیار ==
[[رده:مدخل وابسته به علم معصوم]]
{{اصلی|جبر و اختیار در کلام اسلامی}}
[[رده:مجرای علم لدنی معصوم]]
مبحث جبر و اختیار و نقش [[انسان]] در [[افعال]] خویش و پیوند آن با [[اراده]] [[خدای متعال]]، از مباحث مهمی‌ است که همواره ذهن [[بشر]] را ـ اعم از [[مسلمان]] و غیر مسلمان ـ در عرصه‌های گوناگون [[دانش]] و [[فرهنگ]] به خود مشغول کرده است<ref>کیهان اندیشه، ش ۶۵، ص۱۵۷، «رساله جبر و اختیار».</ref>. در [[زمان]] [[حیات]] [[رسول اکرم]]{{صل}}، این بحث به صورت پراکنده مطرح بود و طبق نقل [[صحیح مسلم]]<ref>صحیح مسلم، ج ۴، ص۲۰۴۶.</ref> و [[سنن ابن ماجه]]<ref>سنن ابن ماجه، ج ۱، ص۳۲ - ۳۳.</ref> مشرکان قریش درباره قَدَر با ایشان [[منازعه]] می‌کردند؛ ولی رواج این بحث در [[زمان]] [[حیات]] ایشان نبود و پس از ایشان، از نیمه دوم قرن اول هجری، [[رشد]] و گسترش یافت<ref>انسان و سرنوشت، ص۳۱.</ref>.
[[رده:جبر و اختیار]]
 
ریشه این امر را باید در [[آیات قرآن]]، سخنان [[رسول اکرم]]{{صل}} درباره [[قضا و قدر]] و ملازمه ظاهری آن با مجبور بودن [[انسان]] دانست<ref>درآمدی بر علم کلام، ص۱۲۶.</ref> البته ارتباط [[مسلمانان]] با سایر [[ملت‌ها]] و [[پیروان]] سایر [[ادیان]] و بروز حوادث سخت در [[جامعه اسلامی]]، [[اختلافات]] و آشوب‌های اواخر [[خلافت عثمان]]، جنگ‌های زمان خلافت [[حضرت علی]]{{ع}}، [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} و بسته شدن باب [[وحی]] به رواج بحث جبر و اختیار دامن زدند<ref>دانش نامه جهان اسلام، ج ۹، ص۵۶۷.</ref>. [[نظریه جبر]] و قَدَر، پرطرفدار بوده و بنابر نقل [[شهرستانی]]<ref>الملل والنحل، ج ۱، ص۴۷.</ref> نظریه{{عربی|"إن القَدَر خیره و شره من اللّه"}} نزد [[صحابه]] متقدم تقریبا [[اجماعی]] بوده است. یافعی نیز همین نظر را دارد<ref>مرهم العلل، ص۱۵۳.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
 
== [[اثبات]] [[اختیار انسان]] ==
[[آزادی]] و [[اختیار]] از اصول [[فطری]] است و اثبات آن، نیازمند تعالیم [[شرع]] نیست<ref>باب حادی عشر، ص۱۵۱.</ref>، از این رو حتی طرفداران [[جبر]]، در عمل اصل اختیار و [[آزادی اراده]] را به رسمیت می‌شناسند و به نظر می‌رسد، همه این مباحث و [[نزاع‌ها]] تنها جنبه [[علمی]] دارد<ref>نمونه، ج ۲۶، ص۶۴.</ref>.
 
افزون بر وجدان و [[فطرت]] عمومی، [[ادله]] دیگر برای اثبات اختیار عبارت‌اند از:
# '''[[پاداش]] و [[کیفر]]''': [[قرآن کریم]] در آیاتی تأکید می‌کند پاداش و [[عذاب اخروی]] به [[اعمال انسان]] نظر دارد: {{متن قرآن|أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref> اما آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند برای آنچه انجام می‌دادند به پذیرایی، آنان را بوستانسراهاست؛ سوره سجده، آیه ۱۹.</ref>. حال اگر [[انسان]] در این [[اعمال]] مختار نباشد، [[تشویق]] و توبیخ یا [[پاداش]] و [[عذاب]] بی‌معنا و بی‌دلیل است. در [[روایات]]، نیز به این دلیل اشاره شده است<ref>الکافی، ج ۱؛ ص۱۵۹.</ref>.
# '''[[ارسال پیامبران]] و انزال [[کتاب‌های آسمانی]]''': [[قرآن کریم]] ارسال پیامبران و نازل ساختن کتاب‌های آسمانی را به این سبب می‌داند که [[انسان‌ها]] عذری نداشته باشند و نگویند اگر رسولی به سوی آنها می‌آمد، [[ایمان]] می‌آوردند و به [[گناه]] و [[خواری]] عذاب گرفتار نمی‌شدند: {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى}}<ref> و اگر ما پیش از آن با عذابی آنان را نابود می‌کردیم می‌گفتند: پروردگارا! چرا فرستاده‌ای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم؛ سوره طه، آیه ۱۳۴.</ref>.
# '''[[اوامر و نواهی الهی]]''': قرآن کریم و روایات، سرشار از [[اوامر و نواهی]] [[خداوند]] به [[افعال]] و اعمالی خاص است. اگر انسان در فعل و ترک آنها مختار نباشد، [[امر و نهی]] [[الهی]] به آنها [[بیهوده]] است<ref>المیزان، ج ۷، ص۲۲.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
 
== معنای [[امر بین امرین]] ==
هرچند بنابر [[آیات]]، [[انسان]]، مختار و [[نظریه جبر]] [[باطل]] است، ولی این بدان معنا نیست که او در اعمال خویش مستقل است و می‌تواند بدون تکیه بر حول و قوّه الهی کاری انجام دهد، از این رو در روایات صحیح و متعددی آمده است خداوند، نه [[بندگان]] را به فعل مجبور می‌کند و نه آنها را به خود وامی‌نهد تا هرچه می‌خواهند انجام دهند<ref>بحارالانوار، ج ۵، ص۲ - ۶۷.</ref> و این، همان معنای [[امر بین الامرین]] است.
 
دانشمندان [[شیعی]] در تبیین این نظریه گفته‌اند: فعلی که از انسان صادر می‌شود، هم فعل اوست و هم [[فعل خداوند]]؛ بدین معنا که انسان از نظر وجودی ممکن است و همان [[طور]] که در وجود خویش به [[خداوند]] وابسته است، در [[افعال]] نیز به او وابسته است<ref>توضیح المراد، ص۵۵۸.</ref>؛ به دیگر عبارت، همان‌گونه که فاعلیت اختیاری [[انسان]] انکارپذیر نیست، تأثیر عالی و استقلالی خداوند در افعال او که در مرتبه ای بالاتر از تأثیر انسان در کارهایش قرار دارد، انکارپذیر نیست<ref>آموزش عقائد، مصباح، ص۱۳۴.</ref>، پس انسان از آن رو که مباشر فعل خویش است و [[اختیار]] او آخرین جزء علت تامه برای تحقق فعل اوست، فاعل مختار [[اعمال]] خود است؛ ولی از آن رو که وجود، [[قدرت]]، [[اراده]] و سایر اموری که میان انسان و فعل او واسطه‌اند، همگی [[آفریده]] [[آفریدگار]] توانا و یکتایند، نمی‌توان انسان را موجد مستقل افعال دانست، بلکه جاعل و موجد کامل و تام پدیده‌ها، مالک بی‌نیاز [[حقیقی]] یعنی [[خداوند متعال]] است، به همین علت، فعل واحد در همان حال که به انسان نسبت داده می‌شود، به خداوند نیز مستند است<ref>توضیح المراد، ص۵۵۷؛ اسفار، ج ۶، ص۳۷۴.</ref> و بدون [[اذن]] او، هیچ حادثه‌ای در عالم محقق نمی‌شود؛ به دیگر بیان، هر فاعلی، در هر نوع فعل، تصرف و تأثیری وامدار نیروی الهی است و این لازم [[توحید]] در افعال است که بنابر آن، [[استقلال]] در اثرگذاری منحصر به خداست و تأثیر هر موجودی با قدرتی است که [[خدا]] به او داده است<ref>معارف قرآن، ص۱۹۸.</ref>.
 
بنابراین دیدگاه، قدرت و [[اراده خداوند]] به فعل انسان تعلق می‌گیرد؛ ولی به واسطه اسبابی که در میان جای می‌گیرند<ref>مجموعه رسائل فلسفی، ص۲۷۴ - ۲۷۶.</ref>. طولی بودن سلسله وجود در هرم هستی به همین معناست و طبق آن وجودهای مختلف در طول یکدیگر قرار دارند؛ وجودی در رأس هرم است و دیگر وجودها پس از او، ولی همگی به نحوی اثر می‌گذارند<ref>توضیح المراد، ص۵۵۶.</ref>. وساطت دیگر اسباب در طول سبب نخستین، با این ناسازگار نیست که او آفریدگار همه موجودات است<ref>کیهان اندیشه، ش ۶۵، ص۱۵۹؛ رساله «جبر و اختیار»، ص۱۵۹.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
 
== [[شبهات]] درباره [[اختیار انسان]] ==
درباره اختیار انسان چندین [[شبهه]] مطرح شده است، مانند:
=== شبهه اول: [[علم]] پیشین [[خدا]] به پدیده‌ها و ثبت آنها در [[لوح محفوظ]] ([[قضا و قدر]]) ===
برخی [[آیات]] تصریح دارند هر مصیبتی پیش از وقوع در کتاب لوح محفوظ<ref>مجمع البیان، ج ۹، ص۳۶۲.</ref> ثبت است: {{متن قرآن|مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الأَرْضِ وَلا فِي أَنفُسِكُمْ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ}}<ref>هیچ گزندی در زمین و به جان‌هایتان نمی‌رسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است؛ سوره حدید، آیه ۲۲.</ref> و [[خداوند]] آن را می‌داند. این سبب شده است برخی [[گمان]] کنند [[انسان]] در [[افعال]] خویش مجبور است؛ زیرا اگر [[گناه]] کسی در [[علم الهی]] ثبت است، چنانچه او گناه نکند، [[علم خداوند]] به [[جهل]] تبدیل می‌شود<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۹، ص۴۶۷.</ref>.
 
==== پاسخ ====
این شبهه با تبیین صحیح آموزه قضا و قدر و رابطه علم الهی با موجودات عالم پاسخ داده می‌شود: [[اعتقاد]] به [[قضا و قدر الهی]] و علم خداوند به همه چیز پیش از تحقق آنها، مستلزم [[جبر]] نیست. [[جبر]] زمانی لازم می‌آید که [[اراده]] [[بشر]] در کار دخیل نباشد. قضا و قدر الهی چیزی جز سرچشمه گرفتن [[نظام]] سببی و مسببی [[جهان]] از علم و [[اراده الهی]] نیست. اعتقاد به قضا و قدر به معنای اعتقاد به این است که همه کارها بر اساس [[قانون علیت]] انجام می‌شوند و [[انکار]] آن یعنی انکار علیت و قائل شدن به تصادف و [[هرج و مرج]] در هستی<ref>انسان و سرنوشت، ص۳۲ ـ ۳۸.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
 
=== شبهه دوم: [[اضلال]] ===
برخی آیات با صراحت از اضلال انسان به دست خداوند[[سخن]] می‌گویند و تأکید می‌کنند هرکس را خدا [[گمراه]] سازد، هیچ گاه به [[هدایت]] برنمی‌گردد: {{متن قرآن|فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُواْ أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً}}<ref> چه بر سر شما آمده است که درباره منافقان، دو گروه شده‌اید در حالی که خداوند آنان را برای آنچه که انجام داده‌اند واژگون کرده است؛ آیا می‌خواهید کسی را که خداوند گمراه وا نهاده است راهنمایی کنید؟ و هر کس را که خداوند گمراه وانهد هرگز راهی برای او نمی‌یابی؛ سوره نساء، آیه ۸۸.</ref> و [[خداوند]] هرکه را بخواهد، [[گمراه]] یا [[هدایت]] می‌کند: {{متن قرآن|فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء}}<ref> خداوند هر که را بخواهد بیراه می‌دارد و هر که را بخواهد به راه می‌آورد؛ سوره ابراهیم، آیه ۴.</ref>. «[[اضلال]]» به معنای ایجاد حالتی است در [[انسان]] که باعث می‌شود او از قبول [[حق]] روی برتابد، چنان که [[کافران]] به رسالت حضرت محمد{{صل}} [[اقرار]] نکردند، هرچند [[صداقت]] او را [[باور]] داشتند<ref>جامع البیان، ج ۶، ص۲۶۶.</ref>.
 
==== پاسخ ====
بررسی آیاتی که بر [[اختیار انسان]] دلالت دارند، نشان می‌دهد نمی‌توان بر پایه [[آیات]] یاد شده [[جبر]] را پذیرفت، بلکه باید گفت خداوند هیچ کاری را بدون [[حکمت]] انجام نمی‌دهد؛ اگر به کسی [[اجازه]] [[ایمان]] یا [[کفر]] و [[نفاق]] می‌دهد، سزاوار بوده و طبع و ختم یا [[توفیق]]، بر اساس [[مجازات]] است و ابتدایی نیست<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>.
 
== [[اختیار]] در سایر موجودات ==
از برخی آیات استفاده می‌شود [[جن]] همانند انسان دارای شعور و اختیار است و از همین رو به او [[وعده]] [[پاداش]] و [[کیفر]] و [[بهشت و جهنم]] داده شده است: {{متن قرآن|وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ}}<ref>و اگر می‌خواستیم رهنمود هر کس را به او (به اجبار) ارزانی می‌داشتیم اما همه را مختار آفریدیم که راه خیر یا شرّ را برگزینند و این گفته من حقّ یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد؛ سوره سجده، آیه ۱۳.</ref>. [[ابلیس]] نیز در [[قرآن]] موجودی مختار است که پس از [[فرمان]] [[سجده]] بر [[حضرت آدم]]{{ع}} گفت: من از او برترم: {{متن قرآن|قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ}}<ref>خداوند فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای؛ سوره اعراف، آیه ۱۲.</ref>؛ زیرا اگر از خود اختیاری نداشت باید می‌گفت من مجبورم [[نافرمانی]] کنم. حیوانات نیز برخلاف نظر مشهور که آنها را مانند گیاهان می‌داند، از [[نعمت]] [[اختیار]] برخوردارند و گاه کارهایی را که موجب آسیب رسیدن به آنهاست ترک می‌کنند، اگرچه اختیار موجود در آنها ضعیف‌تر از [[اختیار انسان]] است<ref>المیزان، ج ۷، ص۸۱.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:000055.jpg|22px]] [[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹''']]
# [[پرونده:10119661.jpg|22px]] [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات علم کلام''']]
# [[پرونده:1100662.jpg|22px]] [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|'''فرهنگ مطهر''']]
# [[پرونده:1313.jpg|22px]] [[فرهنگ قرآن (کتاب)|'''فرهنگ قرآن''']]، ج۹
# [[پرونده:1368100.jpg|22px]] [[محمد بیابانی|بیابانی، محمد]]، [[جبر و اختیار و عدل الهی (مقاله)| مقاله «جبر و اختیار و عدل الهی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۲''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
{{کلام اسلامی}}
{{حکمت}}
 
[[رده:اصطلاحات کلامی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۲۱

جبر به‌معنای وادار کردن بر کار و عمل و ناچار شدن بر آن با قهر و غلبه است و اختیار در برابر آن قرار دارد، انسان در حال اختیار، اعمال خویش را بدون آنکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار گیرد انجام می‌دهد. این مبحث از مباحث مهمی‌ است که همواره ذهن بشر را در عرصه‌های گوناگون دانش و فرهنگ به خود مشغول کرده است. اسلام قائل به اختیار انسان است لکن نه بدان معنا که در اعمال خویش مستقل است و می‌تواند بدون تکیه بر حول و قوّه الهی کاری انجام دهد بلکه خداوند، نه بندگان را به فعل مجبور می‌کند و نه آنها را به خود وامی‌نهد تا هرچه می‌خواهند انجام دهند و این معنای امر بین الامرین است.

معناشناسی

معنای لغوی

جبر، در لغت به معنای ترمیم و اصلاح چیزی[۱] یا به‌معنای بهبود شکستگی و رهایی از فقر است[۲]. ماده جبر در اصل برای اصلاح با قهر، زور و شدت وضع شده[۳] و سپس در معنای ظهور عظمت، نفوذ قدرت و تسلط بر امور[۴] به کار رفته است[۵].[۶] و اختیار به معنای (برگزیدن بهترین چیز و شخص) و ترجیح یک چیز بر دیگر چیزهاست[۷].[۸] اختیار به این معناست که انسان دست‌کم برخی از امور خویش را از سر اراده و تصمیم انجام می‌دهد؛ به‌گونه‌ای که قدرت بر ترک آن را نیز داراست[۹].

واژه «جبر» در لغت به معانی بستن استخوان شکسته، غنی کردن، و کسی را به زور بر کاری و ادار کردن است. هر چند در لغت عرب جبر به معنای اجبار نیز استعمال شده است، این استعمال چندان رایج نیست[۱۰] معنای اجبار آنگاه حاصل می‌شود که نیرویی قاهر، انسان را به زور به کاری وادار کند[۱۱].

معنای اصطلاحی

جبر در اصطلاح متکلّمان، به وادار کردن بر کار و عمل و ناچار شدن بر آن با قهر و غلبه گفته می‌شود و حقیقت آن ایجاد فعل در آفریده‌هاست بدون اینکه بتوانند آن را دفع کنند یا از به وجود آمدن آن در خودشان جلوگیری کنند[۱۲][۱۳] و اختیار در اصطلاح فقه در برابر اضطرار است[۱۴] و در حقوق معنایی در برابر اکراه دارد و در فلسفه و کلام معنایی مقابل اجبار دارد[۱۵] که با قدرت ملازم است[۱۶]. انسان در حال اختیار، اعمال خویش را بدون آنکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار گیرد[۱۷]، از روی میل، علم و اراده انجام می‌دهد[۱۸] یا ترک می‌کند، چنان که جبر به این معناست که انسان کارهای خویش را تحت تأثیر عاملی دیگر انجام دهد[۱۹].[۲۰]

جبر و اختیار در قرآن

بحث‌های جبر و اختیار را ذیل آیات بسیاری می‌توان پی‌گرفت؛ مانند:

  1. آیه ۱۷ سوره انفال که به صراحت افعالی انسانی چون قتل و رَمی را به خداوند نسبت می‌دهد و آنها را از بندگان نفی می‌کند: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى[۲۱]؛
  2. آیه ۱۵۵ سوره اعراف که هدایت و اضلال بندگان را به خداوند نسبت می‌دهد: ﴿تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَتَهْدِي مَن تَشَاء[۲۲]؛
  3. آیه ۲۹ سوره کهف که تصریح می‌کند انسان‌ها در ایمان آوردن یا کفر ورزیدن مختارند: ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ[۲۳].[۲۴]

پیشینه جبر و اختیار

مبحث جبر و اختیار و نقش انسان در افعال خویش و پیوند آن با اراده خدای متعال، از مباحث مهمی‌ است که همواره ذهن بشر را ـ اعم از مسلمان و غیر مسلمان ـ در عرصه‌های گوناگون دانش و فرهنگ به خود مشغول کرده است[۲۵]. در زمان حیات رسول اکرم(ص)، این بحث به صورت پراکنده مطرح بود و طبق نقل صحیح مسلم[۲۶] و سنن ابن ماجه[۲۷] مشرکان قریش درباره قَدَر با ایشان منازعه می‌کردند؛ ولی رواج این بحث در زمان حیات ایشان نبود و پس از ایشان، از نیمه دوم قرن اول هجری، رشد و گسترش یافت[۲۸].

ریشه این امر را باید در آیات قرآن، سخنان رسول اکرم(ص) درباره قضا و قدر و ملازمه ظاهری آن با مجبور بودن انسان دانست[۲۹] البته ارتباط مسلمانان با سایر ملت‌ها و پیروان سایر ادیان و بروز حوادث سخت در جامعه اسلامی، اختلافات و آشوب‌های اواخر خلافت عثمان، جنگ‌های زمان خلافت حضرت علی(ع)، رحلت پیامبر اکرم(ص) و بسته شدن باب وحی به رواج بحث جبر و اختیار دامن زدند[۳۰]. نظریه جبر و قَدَر، پرطرفدار بوده و بنابر نقل شهرستانی[۳۱] نظریه"إن القَدَر خیره و شره من اللّه" نزد صحابه متقدم تقریبا اجماعی بوده است. یافعی نیز همین نظر را دارد[۳۲].[۳۳]

اثبات اختیار انسان

آزادی و اختیار از اصول فطری است و اثبات آن، نیازمند تعالیم شرع نیست[۳۴]، از این رو حتی طرفداران جبر، در عمل اصل اختیار و آزادی اراده را به رسمیت می‌شناسند و به نظر می‌رسد، همه این مباحث و نزاع‌ها تنها جنبه علمی دارد[۳۵].

افزون بر وجدان و فطرت عمومی، ادله دیگر برای اثبات اختیار عبارت‌اند از:

  1. پاداش و کیفر: قرآن کریم در آیاتی تأکید می‌کند پاداش و عذاب اخروی به اعمال انسان نظر دارد: ﴿أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۳۶]. حال اگر انسان در این اعمال مختار نباشد، تشویق و توبیخ یا پاداش و عذاب بی‌معنا و بی‌دلیل است. در روایات، نیز به این دلیل اشاره شده است[۳۷].
  2. ارسال پیامبران و انزال کتاب‌های آسمانی: قرآن کریم ارسال پیامبران و نازل ساختن کتاب‌های آسمانی را به این سبب می‌داند که انسان‌ها عذری نداشته باشند و نگویند اگر رسولی به سوی آنها می‌آمد، ایمان می‌آوردند و به گناه و خواری عذاب گرفتار نمی‌شدند: ﴿وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى[۳۸].
  3. اوامر و نواهی الهی: قرآن کریم و روایات، سرشار از اوامر و نواهی خداوند به افعال و اعمالی خاص است. اگر انسان در فعل و ترک آنها مختار نباشد، امر و نهی الهی به آنها بیهوده است[۳۹].[۴۰]

معنای امر بین امرین

هرچند بنابر آیات، انسان، مختار و نظریه جبر باطل است، ولی این بدان معنا نیست که او در اعمال خویش مستقل است و می‌تواند بدون تکیه بر حول و قوّه الهی کاری انجام دهد، از این رو در روایات صحیح و متعددی آمده است خداوند، نه بندگان را به فعل مجبور می‌کند و نه آنها را به خود وامی‌نهد تا هرچه می‌خواهند انجام دهند[۴۱] و این، همان معنای امر بین الامرین است.

دانشمندان شیعی در تبیین این نظریه گفته‌اند: فعلی که از انسان صادر می‌شود، هم فعل اوست و هم فعل خداوند؛ بدین معنا که انسان از نظر وجودی ممکن است و همان طور که در وجود خویش به خداوند وابسته است، در افعال نیز به او وابسته است[۴۲]؛ به دیگر عبارت، همان‌گونه که فاعلیت اختیاری انسان انکارپذیر نیست، تأثیر عالی و استقلالی خداوند در افعال او که در مرتبه ای بالاتر از تأثیر انسان در کارهایش قرار دارد، انکارپذیر نیست[۴۳]، پس انسان از آن رو که مباشر فعل خویش است و اختیار او آخرین جزء علت تامه برای تحقق فعل اوست، فاعل مختار اعمال خود است؛ ولی از آن رو که وجود، قدرت، اراده و سایر اموری که میان انسان و فعل او واسطه‌اند، همگی آفریده آفریدگار توانا و یکتایند، نمی‌توان انسان را موجد مستقل افعال دانست، بلکه جاعل و موجد کامل و تام پدیده‌ها، مالک بی‌نیاز حقیقی یعنی خداوند متعال است، به همین علت، فعل واحد در همان حال که به انسان نسبت داده می‌شود، به خداوند نیز مستند است[۴۴] و بدون اذن او، هیچ حادثه‌ای در عالم محقق نمی‌شود؛ به دیگر بیان، هر فاعلی، در هر نوع فعل، تصرف و تأثیری وامدار نیروی الهی است و این لازم توحید در افعال است که بنابر آن، استقلال در اثرگذاری منحصر به خداست و تأثیر هر موجودی با قدرتی است که خدا به او داده است[۴۵].

بنابراین دیدگاه، قدرت و اراده خداوند به فعل انسان تعلق می‌گیرد؛ ولی به واسطه اسبابی که در میان جای می‌گیرند[۴۶]. طولی بودن سلسله وجود در هرم هستی به همین معناست و طبق آن وجودهای مختلف در طول یکدیگر قرار دارند؛ وجودی در رأس هرم است و دیگر وجودها پس از او، ولی همگی به نحوی اثر می‌گذارند[۴۷]. وساطت دیگر اسباب در طول سبب نخستین، با این ناسازگار نیست که او آفریدگار همه موجودات است[۴۸].[۴۹]

شبهات درباره اختیار انسان

درباره اختیار انسان چندین شبهه مطرح شده است، مانند:

شبهه اول: علم پیشین خدا به پدیده‌ها و ثبت آنها در لوح محفوظ (قضا و قدر)

برخی آیات تصریح دارند هر مصیبتی پیش از وقوع در کتاب لوح محفوظ[۵۰] ثبت است: ﴿مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الأَرْضِ وَلا فِي أَنفُسِكُمْ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ[۵۱] و خداوند آن را می‌داند. این سبب شده است برخی گمان کنند انسان در افعال خویش مجبور است؛ زیرا اگر گناه کسی در علم الهی ثبت است، چنانچه او گناه نکند، علم خداوند به جهل تبدیل می‌شود[۵۲].

پاسخ

این شبهه با تبیین صحیح آموزه قضا و قدر و رابطه علم الهی با موجودات عالم پاسخ داده می‌شود: اعتقاد به قضا و قدر الهی و علم خداوند به همه چیز پیش از تحقق آنها، مستلزم جبر نیست. جبر زمانی لازم می‌آید که اراده بشر در کار دخیل نباشد. قضا و قدر الهی چیزی جز سرچشمه گرفتن نظام سببی و مسببی جهان از علم و اراده الهی نیست. اعتقاد به قضا و قدر به معنای اعتقاد به این است که همه کارها بر اساس قانون علیت انجام می‌شوند و انکار آن یعنی انکار علیت و قائل شدن به تصادف و هرج و مرج در هستی[۵۳].[۵۴]

شبهه دوم: اضلال

برخی آیات با صراحت از اضلال انسان به دست خداوندسخن می‌گویند و تأکید می‌کنند هرکس را خدا گمراه سازد، هیچ گاه به هدایت برنمی‌گردد: ﴿فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُواْ أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً[۵۵] و خداوند هرکه را بخواهد، گمراه یا هدایت می‌کند: ﴿فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء[۵۶]. «اضلال» به معنای ایجاد حالتی است در انسان که باعث می‌شود او از قبول حق روی برتابد، چنان که کافران به رسالت حضرت محمد(ص) اقرار نکردند، هرچند صداقت او را باور داشتند[۵۷].

پاسخ

بررسی آیاتی که بر اختیار انسان دلالت دارند، نشان می‌دهد نمی‌توان بر پایه آیات یاد شده جبر را پذیرفت، بلکه باید گفت خداوند هیچ کاری را بدون حکمت انجام نمی‌دهد؛ اگر به کسی اجازه ایمان یا کفر و نفاق می‌دهد، سزاوار بوده و طبع و ختم یا توفیق، بر اساس مجازات است و ابتدایی نیست[۵۸].

اختیار در سایر موجودات

از برخی آیات استفاده می‌شود جن همانند انسان دارای شعور و اختیار است و از همین رو به او وعده پاداش و کیفر و بهشت و جهنم داده شده است: ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ[۵۹]. ابلیس نیز در قرآن موجودی مختار است که پس از فرمان سجده بر حضرت آدم(ع) گفت: من از او برترم: ﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ[۶۰]؛ زیرا اگر از خود اختیاری نداشت باید می‌گفت من مجبورم نافرمانی کنم. حیوانات نیز برخلاف نظر مشهور که آنها را مانند گیاهان می‌داند، از نعمت اختیار برخوردارند و گاه کارهایی را که موجب آسیب رسیدن به آنهاست ترک می‌کنند، اگرچه اختیار موجود در آنها ضعیف‌تر از اختیار انسان است[۶۱].[۶۲]

منابع

پانویس

  1. العین، ج ۶، ص۱۱۶، «جبر».
  2. العین، ج ۶، ص۱۱۶، «جبر».
  3. تاج العروس، ج ۶، ص۱۵۸، «جبر».
  4. التحقیق، ج ۲، ص۴۵ - ۴۶، «جبر».
  5. مفردات، ص۱۸۳، «جبر».
  6. رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹، ص۴۷۶ - ۴۹۶.
  7. فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص۱۰۵.
  8. رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۹، ص۴۷۶ - ۴۹۶.
  9. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۴.
  10. ر.ک: فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ص۹۰-۷۹؛ بستانی، بطرس، محیط المحیط، ص۹۰.
  11. بیابانی، محمد، مقاله «جبر و اختیار و عدل الهی»، دانشنامه امام علی ج۲، ص۳۰۹.
  12. تصحیح الاعتقاد، مفید، ص‌۴۶، سلسلة مؤلّفات الشّیخ المفید، ج‌۵.
  13. فرهنگ قرآن، ج۹.
  14. وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص۳۸۵.
  15. مصطلحات فلسفی، ص۶۳.
  16. شرح مصطلحات کلامی، ص۱۱.
  17. معارف قرآن، ص۳۷۶.
  18. فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص۱۰۵ - ۱۰۶؛ شرح مصطلاحات کلامی، ص۱۱.
  19. مصطلحات فلسفی، ص۶۹ - ۷۳.
  20. رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹، ص۴۷۶ ـ ۴۹۶؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص۳۰۵.
  21. پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند؛ سوره انفال، آیه ۱۷.
  22. با آن هرکس را بخواهی گمراه می‌داری و هرکس را بخواهی راهنمایی می‌فرمایی؛ سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
  23. و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند؛ سوره کهف، آیه ۲۹.
  24. رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۹، ص۴۷۶ - ۴۹۶.
  25. کیهان اندیشه، ش ۶۵، ص۱۵۷، «رساله جبر و اختیار».
  26. صحیح مسلم، ج ۴، ص۲۰۴۶.
  27. سنن ابن ماجه، ج ۱، ص۳۲ - ۳۳.
  28. انسان و سرنوشت، ص۳۱.
  29. درآمدی بر علم کلام، ص۱۲۶.
  30. دانش نامه جهان اسلام، ج ۹، ص۵۶۷.
  31. الملل والنحل، ج ۱، ص۴۷.
  32. مرهم العلل، ص۱۵۳.
  33. رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹، ص۴۷۶ - ۴۹۶.
  34. باب حادی عشر، ص۱۵۱.
  35. نمونه، ج ۲۶، ص۶۴.
  36. اما آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند برای آنچه انجام می‌دادند به پذیرایی، آنان را بوستانسراهاست؛ سوره سجده، آیه ۱۹.
  37. الکافی، ج ۱؛ ص۱۵۹.
  38. و اگر ما پیش از آن با عذابی آنان را نابود می‌کردیم می‌گفتند: پروردگارا! چرا فرستاده‌ای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم؛ سوره طه، آیه ۱۳۴.
  39. المیزان، ج ۷، ص۲۲.
  40. رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹، ص۴۷۶ - ۴۹۶.
  41. بحارالانوار، ج ۵، ص۲ - ۶۷.
  42. توضیح المراد، ص۵۵۸.
  43. آموزش عقائد، مصباح، ص۱۳۴.
  44. توضیح المراد، ص۵۵۷؛ اسفار، ج ۶، ص۳۷۴.
  45. معارف قرآن، ص۱۹۸.
  46. مجموعه رسائل فلسفی، ص۲۷۴ - ۲۷۶.
  47. توضیح المراد، ص۵۵۶.
  48. کیهان اندیشه، ش ۶۵، ص۱۵۹؛ رساله «جبر و اختیار»، ص۱۵۹.
  49. رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹، ص۴۷۶ - ۴۹۶.
  50. مجمع البیان، ج ۹، ص۳۶۲.
  51. هیچ گزندی در زمین و به جان‌هایتان نمی‌رسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است؛ سوره حدید، آیه ۲۲.
  52. التفسیر الکبیر، ج ۲۹، ص۴۶۷.
  53. انسان و سرنوشت، ص۳۲ ـ ۳۸.
  54. رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹، ص۴۷۶ - ۴۹۶.
  55. چه بر سر شما آمده است که درباره منافقان، دو گروه شده‌اید در حالی که خداوند آنان را برای آنچه که انجام داده‌اند واژگون کرده است؛ آیا می‌خواهید کسی را که خداوند گمراه وا نهاده است راهنمایی کنید؟ و هر کس را که خداوند گمراه وانهد هرگز راهی برای او نمی‌یابی؛ سوره نساء، آیه ۸۸.
  56. خداوند هر که را بخواهد بیراه می‌دارد و هر که را بخواهد به راه می‌آورد؛ سوره ابراهیم، آیه ۴.
  57. جامع البیان، ج ۶، ص۲۶۶.
  58. رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹، ص۴۷۶ - ۴۹۶.
  59. و اگر می‌خواستیم رهنمود هر کس را به او (به اجبار) ارزانی می‌داشتیم اما همه را مختار آفریدیم که راه خیر یا شرّ را برگزینند و این گفته من حقّ یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد؛ سوره سجده، آیه ۱۳.
  60. خداوند فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای؛ سوره اعراف، آیه ۱۲.
  61. المیزان، ج ۷، ص۸۱.
  62. رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹، ص۴۷۶ - ۴۹۶.