اثبات عصمت پیامبران در قرآن: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
(←پانویس) |
||
خط ۲۲۹: | خط ۲۲۹: | ||
{{عصمت افقی}} | {{عصمت افقی}} | ||
[[رده:اثبات عصمت پیامبران]] | [[رده:اثبات عصمت پیامبران]] |
نسخهٔ ۹ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۹
مقدمه
معناشناسی
عصمت
اثبات عصمت پیامبران
ادله قرآنی
آیات منحصر در عصمت پیامبران
عدم تسلط شیطان بر پیامبران
اصطفای الهی پیامبران
امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران
معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه
اتمام حجت هدف از بعثت پیامبران
نتیجه گیری
مقدمه
در قرآن کریم به صراحت دربارۀ عصمت پیامبران سخنی گفته نشده است، اما به صورت التزامی از طریق آیات قرآن میتوان عصمت آنان را ثابت کرد:
- در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[۱]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب میشود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۲].
- در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که در آن شیطان قسم یاد میکند تمام بندگان خداوند را گمراه میکند مگر بندگان مخلص خداوند را: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۳]، ﴿قَالَ رَبِّ بمَِا أَغْوَيْتَنىِ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فىِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنهَُّمْ أَجْمَعِين إِلَّا عِبَادَكَ مِنهُْمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۴]، پیامبران چون مصداق اصلی بندگان مخلص خداوند هستند، وسوسه شیطان نمیتواند در آنان اثری کند و این معنایی غیر از عصمت پیامبران نخواهد داشت[۵].
- همچنین آیات دیگری وجود دارد که در آن پیامبر، امید و آرزوی هدایت انسانها را دارد، ولی شیطان برخلاف این آرزو انسانها را وسوسه میکند و یا اینکه شیطان در تلاوت قرآن توسط پیامبر، القائاتی را انجام میدهد اما خداوند تمام این القائات و آرزوهایی شیطانی را از بین میبرد: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۶]. برخی این آیات در جهت اثبات عصمت وحی الهی از صدور وحی تا ابلاغ آن است و وقتی این مطلب یعنی عصمت وحی از مرحله صدور تا مرحلۀ وصول ثابت شد، لازمهاش اثبات عصمت پیامبر هم خواهد بود، چراکه مسئولیت ابلاغ و وصول وحی بر عهدۀ پیامبران است[۷].
قرآن و عصمت پیامبران
قرآن پیامبر را معصوم میداند هم در بینش و علم، هم در عمل. در ذیل بعضی از دلایل قرآنی بر عصمت انبیا میآید:
مخلَصین از تیررس وسوسه شیطان به دور و معصوماند. پیامبران مخلَصاند، پس پیامبران معصومند. اینک توضیح مقدّمات برهان: شیطان بعد از تمرّد از فرمان خدا و رانده شدن از درگاه الهی، تقاضا کرد تا قیامت به او مهلت داده شود و خداوند نیز تا زمان معلومی به او مهلت داد، در این حال چنین اظهار داشت ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۸]. این معنا در سوره «ص» آیات ۸۲ و ۸۳ نیز آمده است. از این آیه استفاده میشود، شیطان، از گمراه نمودن مخلَصین ناامید است و سراغشان نمیرود، وجه آن نیز روشن است، زیرا کسی که صرفاً برای خدا خالص شده است. طوری که فکر و ذکر و عمل و رفتار او همگی برای خدا و زبان حال او این است: ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۹] دیگر جای پایی برای شیطان در وجودش باقی نمانده است. چون شیطان باید یک راه ورود در وجود انسان داشته باشد، تا بتواند او را وسوسه کند و این راه یا راهها عبارتند از: همان ناخالصیها که در بینش و نظر یا در عمل و یا در خصایل و ویژگیهای روحی انسان وجود دارد، و مخلص هیچ یک از این ناخالصیها را ندارد. از سوی دیگر قرآن پیامبران را مخلَص معرفی میکند. از جمله ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[۱۰].
ذیل آیه ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾ که به منزله تعلیل برای عدم ارتکاب گناه از سوی یوسف محسوب میشود. هم کبرای برهان را اثبات میکند و هم صغرا را. به عبارت دیگر دو نکته از آیه استفاده میشود: اولاً مخلصین از گناه مصونند، و ثانیاً یوسف پیامبر خدا از مخلصین است. در سوره صافات آیه ۴۰ و ۷۴ بندگان مخلص را از عذاب دردناک در امان میداند، و در آیه ۱۲۸ میفرماید: الیاس را که از مرسلین بود همگی تکذیب کردند، مگر بندگان مخلص. و در آیه ۱۶۰ تنها بندگان مخلص را شایسته برای توصیف خداوند دانسته است. در سوره مریم آیه ۵۱ حضرت موسی(ع) را از مخلَصین معرفی میکند و میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۱۱] و در جای دیگر میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ ﴾[۱۲]. یعنی (و باز ای پیامبر) از بندگان (مخلص) ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب بادکن، که همگی (در انجام رسالت خود) صاحب اقتدار و بینش بودند، زیرا ما آنان را خالص گردانیدیم به خلوص یاد سرای دیگر. در آیات دیگری نیز پیامبران الهی به عنوان مخلص معرّفی شدهاند، که همین مقدار برای اثبات مدّعا کافی است.
پیامبران صدّیق میباشند. و صدّیق کسی است که قول و فعل او همواره قرین صداقت و راستی باشد. پس انبیا هم در قول و هم در فعل جز براساس صدق و درستی حرکت نمیکنند: به عنوان مثال قرآن در سوره مریم آیه ۴۱ میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾[۱۳] یعنی ای پیامبر در کتاب خود شرح حال ابراهیم را یاد کن؛ زیرا او صدیق و نبی بود. در همین سوره آیه ۵۶ میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾[۱۴] بقیه مقدمات برهان روشن است.
پیامبران به طور مطلق هدایت شده و راه یافته هستند، گناهکار گمراه است، پس پیامبران هیچ گاه گناه نمیکنند قرآن میفرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ * وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ﴾[۱۵].
اینکه خدا به طور مطلق امر میکند که از هدایت پیامبران پیروی کنیم، دلیلی است بر این مطلب که هر کار میکنند مطابق رضای خدا است. و از آنجا که ارتکاب گناه مورد رضای خدا نیست، پس پیامبران گناه نمیکنند. و در برخی آیات قرآن از عصیان و گناه به ضلالت تعبیر میشود. پس هرکه گناه کند هدایت نشده است: قرآن میفرماید: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ * وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ﴾[۱۶]. بدیهی است که مراد از ضلالت به وسیله شیطان وادار نمودن مردم به گناه و نافرمانی خدا است.
حاصل آنکه انبیا به هدایت خاصّ الهی هدایت شدهاند، طوری که هرگز گناهی نمیتواند در ساخت قدسی آنان راه یابد.
اطاعت از پیامبران را قرآن به طور مطلق لازم دانسته است. در حالی که اگر کسی امر به گناه کند، اطاعتاش حرام است، پس پیامبران لزوماً به لحاظ قول و فعل از گناه مصونند. توضیح این که: اطاعت از قول و فعل و تقریر پیامبر، مصداق اَتمِّ اطاعت است و اگر پیامبر مرتکب گناه شود، از باب اطاعت از فعل او ارتکاب گناه لازم میشود، در حالی که ارتکاب گناه حرام است.
این دلیل را این گونه نیز میتوان بیان کرد: قرآن اطاعت از پیامبر را همراه و در کنار اطاعت از خدا به طور مطلق لازم دانسته است. و اگر امر و نهی قولی و فعلی پیامبر خلاف امر و نهی الهی باشد، مکلّف دچار تناقض میشود، زیرا فعل خاصّی را هم واجب است انجام دهد (مثلاً امر پیامبر) و هم واجب است انجام ندهد (برحسب نهی خداوند) و این محال است. آیات در این زمینه متعدد است. در اینجا تنها به یک مورد اشاره میشود: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ * قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾[۱۷].
در این آیه، نخست دوست داشتن خدا را مساوی پیروی از پیامبر قرار داده است، بدیهی است که خداوند گناه و گناهکار را دوست ندارد. پس هرچه پیامبر میکند، محبوب خدا است.
دیگر اینکه اطاعت از خداوند را قرین اطاعت پیامبر قرار داده است، و اطلاق آیه دالِّ بر این است که آنچه پیامبر میکند و میگوید همگی مطابق امر و نهی الهی است و نافرمانی در آن نیست»[۱۸].
دلایل قرآنی عصمت پیامبران
مخلَصین: دستهای از آیات قرآن کریم، گروهی از بندگان خداوند را بهعنوان "مخلَصین" معرفی میکنند. این آیات جزو صریحترین و متقّنترین آیاتی هستند که عصمت انبیا را اثبات مینمایند. برای تبیین دلالت این آیات بر عصمت، نخست توضیحی درباره واژه مخلَص داده، سپس خصوصیات مخلَصین در قرآن را بیان میکنیم.
قرآن کریم، بعضی از انسانها را مُخلِص - به صیغه اسم فاعل - خوانده است[۱۹] و برخی دیگر را با عنوان "مخلَص" - به صیغه اسم مفعول - مورد مدح و ستایش قرار میدهد.
"مخلِصین" انسانهای والایی هستند که کارهایشان را برای خداوند و در پر تو تبعیت از فرامین او انجام داده و هر شائبه غیر الهی را از دامن زندگی خویش زدودهاند؛ به طوری که عبودیت حق تعالی در همه حرکات و سکنات آنها تجسّم یافته است. اما "مخلَصین" به معنی "خالص شدهها" است؛ انسانهایی که خداوند آنها را خالص کرده و خودش پاکی و خلوص آنها را ضمانت نموده است[۲۰]. این مرتبه و موقعیت والای معنوی، بسیار بالاتر از مقام مخلِصین میباشد و هر کسی شایستگی بهرهمندی از آن را ندارد. میتوان گفت که از دیدگاه اسلام، عالیترین و والاترین مرتبه کمال آدمی همین مرتبه است. به نظر میرسد که اصطلاح "مخلَص" در قرآن کریم تقریباً معادل همان اصطلاح "معصوم" میباشد[۲۱]. برای آشنایی بیشتر با این مقام معنوی و اوصاف بهرهمندان از این عنایت الهی، به طور خلاصه به بیان ویژگیهای آنها در قرآن کریم میپردازیم. در آیات قرآن مجموعاً سه[۲۲] ویژگی برای مخلَصین، ذکر شده است:
- مصونیت از اغرائات و تسویلات شیطانی: ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۲۳].
- برخورداری از رحمت غیر متناهی خداوند: ﴿وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ﴾[۲۴].
- شایستگی توصیف خداوند: ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ﴾[۲۵]
از آنجا که مخلَصین را خود خداوند خالص نموده و غیر خود را از فکر و دل آنان بیرون رانده است و فقط خدا را میشناسند و میبینند و دیگران را هم به واسطه او میشناسند، اگر در ضمیر و نهان دل خویش، خداوند را توصیف نمایند، او را آنگونه که مناسب با ساحت قدس الهی است، میستایند. و اگر هم با زبان و الفاظ به توصیف او بپردازند - چون الفاظ از بیان حقایق، قاصرند - به قصور بیان خود معترفند. از این رو پیامبر گرامی اسلام - که پیشوای مخلَصین است - به خداوند متعال عرض میکند: لا أحصی ثناء علیک. انت کما اثنیت علی نفسک[۲۶]؛ توان ستایش تو را [آنگونه که سزاوار توست] ندارم؛ تو همچنانی که خود خویشتن را ستودهای.
با دقّت در این آیات که ویژگیهای بندگان مخلَص خداوند را برمیشمرند، مخصوصاً با توجه به مصونیت و امنیت آنان از تسویلات شیطان، روشن میشود که "مخلَصین" انسانهایی هستند که از هر گونه گناه و لغزش و خطایی معصومند؛ زیرا اینان در عالم، جز تجلیات ذات اقدس خداوند را نمیبینند و در همه جا و همه وقت تنها محبوب خویش را مینگرند و او را حاضر و ناظر بر تمامی امور مییابند و جز خواسته او خواهشی ندارند. از این رو هر گاه شیاطین بخواهند به نحوی در اینان تأثیر گذاشته، آنان را از ذکر و یاد خدا غافل کنند، موفق نخواهند شد.
اما اینکه چه کسانی به این مقام دست یافته و از این موهبت الهی برخوردارند، باید گفت: شناخت آنها برای ما امکان ندارد و تنها خداوند است که میداند چه کسی را خالص گردانیده است. اما به طور قطع میتوان گفت که انبیای عظام، جزو این گروه هستند. زیرا:
اولاً: پیامبران برترین انسانها هستند، و اگر آنها از این موقعیت و منزلت والای معنوی برخوردار نباشند، کس دیگری به یقین نمیتواند به آن مقام دست یابد.
ثانیاً: خداوند متعال در قرآن کریم، عدهای از انبیا را نام برده و آنها را به صفت والای "مخلَص" توصیف کرده است، مثلاً: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ﴾[۲۷]. ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۲۸]. ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[۲۹].
در این آیه شریفه، دلیل اعطای الطاف خاص الهی به حضرت یوسف مخلَص بودن ایشان دانسته شده است[۳۰]. یعنی، از آنجا که یوسف از بندگان مخلَص خداوند بود، توانست از آن شرایط استثنایی پاک و طاهر بیرون آید و حتی برای یک لحظه هم فکر گناه را در سر نپروراند. پس "مخلَصین" - که قدر متقین از آنها انبیای عظامند - افرادی هستند که خداوند آنها را برای خود پاک و پاکیزه گردانیده است؛ از این رو، شیطان هیچگونه تسلّطی در گمراه ساختن آنان ندارد.
مطهَّرین: دستهای دیگر از آیات قرآنی که بر عصمت عملی انبیا دلالت دارند، آیاتی هستند که گروهی از انسانها را بهعنوان "مطهرین" معرفی کرده و ویژگیهایی برای آنان بیان نمودهاند. از جمله اینکه مطهرین افرادی هستند که با حقیقت و روح قرآن در تماس و با لوح محفوظ در ارتباطند: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾[۳۱]. قرآن کریم، حضرت مریم(س) را به این صفت ستوده، میفرماید: ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾[۳۲]
همچنین در سوره احزاب، درباره اهلبیت(ع) میخوانیم: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۳۳]
از این آیه میتوان عصمت عملی انبیا را استفاده نمود. نحوه دلالت آن با دقّت در چند نکته روشن میشود:
- واژه "مطهر" اسم مفعول باب تفعیل میباشد که غالباً کاربرد این باب، برای متعدی ساختن فعل است. طهر الله فلاناً، یعنی خداوند فلان شخص را پاک گردانید. بنابراین "مطهَّر" یعنی پاک گردانیده شده.
- نه تنها تطهیر یاد شده در آیه، مقیّد و منحصر به مورد خاصی نشده، بلکه با "مفعول مطلق تأکیدی" (تطهیراً) تأکید شده است. بنابراین ﴿يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ به معنای آن است که خداوند ایشان را از هرگونه آلودگی و پلیدی پیراسته است، پس میتوان نتیجه گرفت که "مطهَرین" همان "معصومین" میباشند؛ زیرا منظور از عصمت، عنایت ویژه الهی به تطهیر و پاکی گروهی از انسانهاست. (البته به گونهای که اختیار از آنها سلب نمیشود)[۳۴].
- هر چند آیه تطهیر از بین پیامبران، فقط پیامبر اسلام(ص) را به "دلالت مطابقی" شامل است[۳۵]، اما با توجه به اینکه در این جهت، تفاوتی بین انبیا نیست - و کسی هم قائل به فرق نشده است - میتوان دلالت این آیه را بر عصمت تمام انبیا پذیرفت[۳۶].
عهد الهی: در فصل پیشین برای اثبات عصمت اعتقادی انبیا، به آیهای از سوره بقره استدلال نمودیم که میفرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۳۷].
در آنجا گفتیم با توجه به اینکه قرآن، مشرک را "ظالم" مینامد، چنین شخصی شایستگی عهدهدار شدن منصب نبوت را ندارد. از این آیه میتوان عصمت عملی پیامبران را نیز استفاده نمود. این استدلال بر پایه چند مقدمه استوار است:
- همچنان که پیشتر یادآور شدیم، منظور از "عهد الهی" منصبها و سمتهایی است که از ناحیه خداوند برای اغراض خاصی به پارهای از بندگان شایسته عطا میشود. بنابراین، عهد الهی یک عنوان کلی و فراگیر است که دامنهای فراتر از نبوت و امامت دارد؛ هر چند قدر متّیقن از آن، مقام پیامبری و جانشینی پیامبر است.
- استعمال قرآنیِ واژه "ظلم" و مشتقات آن به مراتب گستردهتر از کاربرد عرفی و لغوی آن میباشد. این لغت در کاربردهای عرفی، بیشتر در مواردی که شخصی به حقوقِ انسانهای دیگر و یا حیوانات تجاوز نماید، استعمال میشود. امّا در استعمالات قرآنی، هم در مورد ظلم به خویشتن و و هم در مورد ظلم به حقوق دیگران و هم در مورد ظلم به خداوند - که شرک بارزترین مصداق آن میباشد- به کار رفته است[۳۸]. بهطور کلی میتوان معنای این واژه را در قرآن، مساوی با "عصیان" و "ارتکاب گناه" دانست. از این رو "ظالم" در اصطلاح و کاربرد قرآن به معنای "گناهکار" است[۳۹].
- با توجه به مطالبی که در فصل پیشین درباره "مشتقات" گذشت، روشن میشود که "ظالم" منحصر در کسی که فعلاً گنهکار باشد، نیست؛ بلکه اگر کسی - هر چند در یک لحظه از عمر خویش - به گناهی آلوده شده باشد، عنوان ظالم او را نیز شامل میگردد.
بنابراین، پیامبران پیش و پس از تصدی مقام نبوت، نباید به گناهی (صغیره یا کبیره) آلوده باشند.
اطاعت و عصمت: قرآن مجید هدف از برانگیختن پیامبران را فرمانبرداری مردم از آنان میداند: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۴۰]
از این آیه - که اطاعت مطلق از پیامبران را بر مردم لازم میشمارد - بسیاری از مراتب عصمت انبیا استفاده میشود. پیشتر چگونگی دلالت آیه را بر عصمت در مقام تلقی و ابلاغ باز گفتیم. اینک نحوه دلالت آن را بر عصمت از معاصی با ذکر چند مقدمه، بیان میکنیم[۴۱]:
- کردار و گفتار، هر دو وسیله رسانیدن پیام و ارائه اندیشه و افکار انسان میباشند؛ بلکه تأثیر کردار در تبلیغ یک اندیشه به مراتب بیشتر از گفتار میباشد. بنابراین، همچنان که سخن و گفتار شخص، شایستگی آن را دارد که مورد اطاعت و پیروی قرار گیرد، عمل او نیز چنین است.
- هرگونه معصیت و نافرمانی از دستورات خداوند، خلاف حق و رضای خداوند است؛ ازاینرو، مورد اذن و اراده تشریعی الهی نیست؛ زیرا اذن[۴۲] و اراده خداوند به باطل تعلق نمیگیرد.
- به دلالت صریح آیه، اذن و اراده تشریعی خداوند به اطاعت و پیروی بیچون و چرا و تبعیت مطلق از تمامی گفتار و کردار انبیا تعلق گرفته است؛ به عبارت دیگر، اطاعت از پیامبران مقیّد و مشروط به هیچ قید و شرطی نشده است.
نتیجه آن میشود که انبیا هیچگونه معصیتی را اعم از کبیره و صغیره، مرتکب نمیشوند؛ که اگر جز این باشد اراده خداوند به باطل تعلق گرفته است! افزون بر آن، اگر از پیامبران گناهی سرزند، لازم میآید که هم در مورد بغض و نهی خداوند باشد و هم در مورد حبّ و امر او؛ زیرا به دلالت آیه، اذن خداوند به آن تعلق گرفته است، پس باید مورد حبّ و امر او باشد. و از طرف دیگر، ارتکاب گناه و معصیت موجب بغض و مورد نهی الهی است. یعنی اجتماع امر و نهی، و حبّ و بغض در شیء واحد و از جهت واحد، لازم میآید؛ که از محالات است.
آیات دیگری نیز وجود دارند که تبعیت مطلق از پیامبر گرامی اسلام را، بهعنوان اسوه حسنه، واجب دانسته است. با توجه به این آیات، عصمت پیامبر گرامی اسلام را میتوان بهآسانی اثبات کرد. عصمت سایر انبیا را هم میتوان از آنها استفاده نمود. چون روشن است که پیامبر گرامی اسلام(ص) خصوصیتی در این، زمینه نداشته، سایر انبیا در این ویژگی با او شریکند. به چند نمونه از این آیات[۴۳]، اشاره میکنیم:
- ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۴۴]. این آیه، مهر تأیید بر تمامی افکار و اعمال و گفتار پیامبر زده، او را بهعنوان نمونه اعلا و الگوی کامل انسانیت معرفی مینماید. به عبارت دیگر، تأسی و تبعیت از کردار و گفتار او را، از لوازم رسالت آن حضرت میداند.
- ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ * قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾[۴۵]. در این آیه، شرط رضایتمندی و محبت خداوند، تبعیت و فرمانبرداری مطلق از پیامبر قلمداد شده است.
- در آیهای دیگر، سرانجام سخت و دردناکِ کسانی را که از پیامبر پیروی نکردهاند، باز چنین میگوید: ﴿وَمَنْ يُشَاقِقِ[۴۶] الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾[۴۷]
- ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا﴾[۴۸]. در آیه شریفه، اطاعت خداوند در اطاعت از پیامبر دانسته شده است؛ چنانکه خود حضرت -طبق روایتی در الدرالمنثور - به این آیه اشاره کرده و بر وجوب اطاعت از خود و امامان، چنین احتجاج نمودند: «فَقَالَ: يَا هَؤُلَاءِ ألستم تعلمُونَ أَنِّي رَسُول الله إِلَيْكُم قَالُوا: بلَى قَالَ: ألستم تعلمُونَ أَن الله أنزل فِي كِتَابه أَنه من أَطَاعَنِي فقد أطَاع الله قَالُوا: بلَى نشْهد أَنه من أطاعك فقد أطَاع الله وَإِن من طَاعَته طَاعَتك قَالَ: فَإِن من طَاعَة الله أَن تطيعوني وَإِن من طَاعَتي أَن تطيعوا أئمتكم وَإِن صلوا قعُودا فصلوا قعُودا أَجْمَعِينَ»[۴۹]؛
پیامبر اکرم(ص)] فرمود: ای مردم! آیا نمیدانید که من فرستاده خدا به سوی شمایم؟ گفتند: آری. فرمود: آیا خبر دارید که خداوند در کتاب خود مقرر فرموده که هرکس مرا اطاعت کند خدا را اطاعت نموده است؟ گفتند: آری. گواهی میدهیم که هر کس که فرمان تو را برد، خدای را اطاعت کرده است، و اینکه از [لوازم] اطاعت خدا، اطاعت از شماست. [[[پیامبر]](ص)] فرمود: [آری] از [لوازم] اطاعت خدا این است که از من فرمانبرداری کنید. و از [لوازم]اطاعت من این است که از پیشوایانتان فرمان ببرید. [به نحوی که] اگر نشسته نماز خواندند، همه نشسته بخوانید.
مرحوم علامه طباطبایی پس از نقل روایت میفرمایند: این سخن پیامبر که "اگر نشسته نماز خواندند..." کنایه از این است که باید تبعیت کامل از آنها داشته باشید[۵۰].
هدایت و عصمت: پارهای از بزرگان با پیوست آیاتی چند از قرآن، برآنند که هدایتیافتگی انبیا را دلیل عصمت آنان شمارند[۵۱]. به این بیان که: خداوند متعال در سوره انعام بعد از آنکه نام هجده تن از انبیا را ذکر میکند، آنان را بهعنوان بهرهمندان از هدایت الهی، مورد مدح و ستایش قرار داده، میفرماید: ﴿ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ...﴾[۵۲].
سپس پیامبر اکرم(ص) را مورد خطاب قرار داده، میفرماید: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[۵۳]
تا اینجا معلوم شد که به تصریح قرآن کریم، تمامی پیامبران از هدایت ویژه خداوند برخوردارند. از طرفی، قرآن کریم در آیات دیگری - که خصوصیات و ویژگیهای راه یافتگان به هدایت الهی را بیان کرده است- یکی از ویژگیهای آنان را دوری از ضلالت و گمراهی میداند: ﴿وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ...﴾[۵۴]؛
پس مهتدیان به هدایت الهی از هرگونه ضلالتی در امانند. اما در آیهای دیگر مراد قرآن از "ضلالت" چنین بیان شده است: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ * وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ﴾[۵۵].
پس، قرآن کریم ضلالت را در معصیت و نافرمانی از خداوند میداند و هر گناهی را گمراهیای میشمارد که در اثر فریب شیطان، حاصل شده است.
از انضمام این آیات به یکدیگر چنین برمیآید که چون پیامبران راهیافتگان به هدایت الهیاند، هیچ موجودی قادر به گمراه کردن آنان نیست، قهراً هیچگونه معصیتی، چه کبیره و چه صغیره، از ایشان سر نمیزند[۵۶].
دلیلهای نقلی عصمت (آیات قرآن)
علاوه بر دلیلهای عقلی، دلیلهایی دیگر از آیات قرآن و روایات مبنی بر لزوم عصمت حجتهای الاهی اقامه شده است که در این بخش به بررسی آیات قرآن، و پس از آن به روایات در این باره میپردازیم.
آیات عصمت انبیاء
این دسته از آیات خود بر چند گونهاند که هر کدام به طور جداگانه بررسی میشود.
آیاتی که به حقیقت عصمت دلالت دارند
در اینگونه از آیات، سلطه شیطان بر بندگان برگزیده الاهی نفی شده است. خدای تعالی خطاب به شیطان میفرماید: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[۵۷]. شیطان با راههای گوناگونی بندگان خدا را اغوا میکند و دامنه اغواگری او بسیار وسیع است. او برای گمراه ساختن همگان میکوشد و جهت اغوای هر کس راهی متناسب میجوید. در عصر شیخ انصاری فردی محترم از حوزه علمیه نجف، ابلیس را در عالم رؤیا مشاهده کرد در حالی که ریسمانها و زنجیرهای متعددی با ضخامتهای گوناگون در دست او بود. وی از ابلیس درباره آنها پرسید. او گفت: این ریسمانها و زنجیرها را به گردن افراد مختلف انداخته، آنان را به سوی گناه میکشانم. پرسید گوناگونی آنها از چه رو است و آن زنجیر بسیار ضخیم که پاره است برای کیست؟
ابلیس گفت: آن برای شیخ انصاری بود. دیشب آن را بر گردن وی انداخته مقداری به دنبال خود کشیدم؛ اما شیخ مقاومت کرد و زنجیر پاره شد. آن شخص پس از بیداری نزد شیخ رفت و ضمن بازگو کردن رؤیای خود از حقیقت ماجرا پرسید. شیخ اندکی درنگ کرد و گفت: دیشب جهت تهیه دارو برای خانواده به مقداری پول نیازمند شده بودم. خودم پولی نداشتم؛ اما مقداری از وجوهات در اختیارم بود. با خود فکر کردم که امشب در آن اموال تصرف کنم و فردا آن را جایگزین میسازم. با این فکر به طرف محل نگهداری سهم امام رفتم؛ اما در بین راه متنبّه گشتم و با خود گفتم چه تضمینی است که من تا فردا زنده باشم، در نتیجه از تصرف در وجوهات صرف نظر کرده، بازگشتم.
رؤیای آن شخص بیانگر این حقیقت است که ابلیس از گمراه ساختن هیچ شخصی - در هر رتبه و مقامی که باشد - نا امید نیست و برای همگان نقشه دارد. اما در آیه مورد بحث، خداوند سلطه شیطان را از بندگان خود به کلّی نفی میکند. اضافه «عباد» به خداوند در آیه به صورت حمل شایع صناعی است؛ یعنی شیطان بر کسانی که به حقیقت بنده خدا هستند هرگز تسلط ندارد و هیچ اثری در آنها نخواهد داشت، نه اثری که موجب ارتکاب معصیت شود و نه اثری که باعث سهو و نسیان و خطا گردد. ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ﴾ نکره در سیاق نفی و مفید عموم است؛ در نتیجه هرگونه سیطره و تصرف شیطان به هر نحوی از انحاء از بندگان حقیقی خداوند منتفی است. خدای تعالی در آیهای دیگر میفرماید: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ﴾[۵۸].
در این آیه نیز تسلط شیطان بر بندگان واقعی خداوند نفی شده است، در نتیجه این دو آیه بر حقیقت عصمت دلالت دارند.[۵۹]
آیاتی که بر اصطفای انبیاء دلالت میکنند
بر اساس برخی آیات، خداوند متعال تعدادی از بندگان را از میان خلق گزینش میکند و آنها را برای خود خالص میگرداند. گزینش و خالص گردانیدن خداوند به روشنی بر عصمت و پاکی این بندگان دلالت دارد. خدای تعالی در سوره انعام، از فضل و برتری پیامبران سخن گفته و در مورد ایشان میفرماید: ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۶۰]. و در آیهای دیگر میفرماید: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا﴾[۶۱]. در آیهای دیگر گزینش این دسته از بندگان را مستند به علم الاهی دانسته، میفرماید: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۶۲].
خداوند در سوره «ص»، انبیاء را تنها بنده خود معرفی میکند و آنان را به خویش نسبت میدهد و میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ.... * وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ... * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ﴾[۶۳] و درباره حضرت موسی(ع) میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۶۴].
آنگاه از زبان شیطان در مورد این بندگان برگزیده و خالص شده میفرماید: ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۶۵] و در مورد حضرت یوسف نیز میفرماید: ﴿كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[۶۶]. حاصل آنکه بر اساس این گروه از آیات، پیامبران را خدا گزینش میکند و آنها را به خود نسبت داده و تنها بنده خویش میداند. این بندگان را خالص میگرداند و آنان را از بدی و فحشا و اغوای شیطان محافظت میکند و این همان معنای عصمت است؛ یعنی خداوند هر گونه سهو و نسیان، خطا و معصیت را از بندگان برگزیده و خالص شده خود نفی میکند[۶۷].[۶۸]
آیهای که بر وجوب اطاعت از رسولان دلالت میکند
خدای تعالی میفرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۶۹]. «ما» ی نفی به همراه «الا» ی استثناء بر حصر دلالت دارد. علاوه بر آن اطاعت از رسولان در این آیه به صورت مطلق بیان شده است. پس بندگان خدا باید در همه حال از اوامر و نواهی و بلکه از سکوت و فعل رسولان تبعیت کنند. افراد دیگری هم به اذن و دستور خداوند مطاع هستند؛ اما دایره اطاعت از ایشان محدود است، نه مطلق. به عنوان مثال خداوند بندگان را به نیکی به پدر و مادر فرمان میدهد[۷۰]. اما در آیهای دیگر میفرماید: ﴿وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا﴾[۷۱].
به همین ترتیب اطاعت از دیگران مقید است؛ اما اطاعت از انبیاء «مطلق» است و «عصمت» نیز لازمه اطاعت مطلق است. این موضوع را تمامی عقلاء پذیرفتهاند. فخر رازی در این باره مینویسد: الآية دالة على أن الأنبياء(ع) معصومون عن المعاصي و الذنوب لأنها دلت على وجوب طاعتهم مطلقاً، فلو أتوا بمعصية لوجب علينا الإقتداء بهم في تلك المعصية فتصير تلك المعصية واجبة علينا، و كونها معصية يوجب كونها محرمة علينا، فيلزم توارد الإيجاب والتحريم على الشيء الواحد وإنه محال؛ آیه دلالت دارد که انبیاء(ع) از معصیتها و گناهان معصوم هستند؛ زیرا که بر وجوب طاعت ایشان به طور مطلق دلالت دارد. پس چنانچه پیامبران معصیتی بیاورند، بر ما واجب است که در آن معصیت به آنان اقتدا کنیم و انجام آن معصیت بر ما نیز واجب میشود. از سوی دیگر، معصیت بودن آن موجب حرام بودن آن است، در نتیجه لازم میآید وجوب و حرمت بر یک امر بار شود، در صورتی که اجتماع امر و نهی در یک شیء واحد محال است. البته فخر رازی تنها عصمت از معصیت را مطرح میکند؛ اما برای وجوب اطاعت مطلق، عصمت از سهو و نسیان و خطا نیز لازم است؛ زیرا فرقی نمیکند که معصیت شخص واجب الاطاعه ما را از مسیر منحرف سازد، یا سهو و نسیان و خطای وی؛ در هر صورت نتیجه واحد است. پس لازم است که شخص واجب الإطاعه علاوه بر معصیت، از خطا و سهو و نسیان نیز معصوم باشد.[۷۲]
آیات تأسّی به انبیاء
خدای تعالی میفرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾[۷۳]. و در آیهای دیگر میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[۷۴]. در این دو آیه، اسوه بودن حضرت ابراهیم(ع) و پیامبر گرامی اسلام(ص) به صورت مطلق بیان شده است. اسوه بودن به نحو اطلاق همانند وجوب اطاعت مطلق نیاز به عصمت دارد.[۷۵]
آیاتی که بر حجیّت پیامبران دلالت میکنند
خداوند سبحان در سوره نساء، از پیامبران خود یاد میکند و خطاب به رسول خدا(ص) میفرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۷۶]. روشن است که اگر بشارت دهنده و ترساننده در اموری که باید بشارت دهد و یا لازم است که مردم را از آن بر حذر داشته و بترساند، دچار سهو، خطا و نسیان شود و یا به دروغ و از سر معصیت بندگان را به اشتباه اندازد، در این صورت خداوند هرگز نمیتواند از بندگان در آن امور بازخواست کند؛ زیرا در صورت مؤاخذه بندگان، آنان در مقابل خداوند حجت دارند و میتوانند در مورد عمل ناشایست خود به خطاء، سهو، نسیان و یا معصیت فرستاده او احتجاج و استناد کنند. بنابراین کسی که از سوی خداوند وظیفه دارد به نیکوکاران بشارت دهد و بدکاران را بترساند، باید در معرفی نیک و بد دچار سهو، خطا و نسیان نشود و یا از سر معصیت بندگان را به نافرمانی خداوند نخواند؛ در غیر این صورت وی هرگز صلاحیت حجت بودن، بشارت دادن و ترسانیدن را نخواهد داشت و همان طور که اگر یک مرجع دینی در پاسخ به سؤالات و ابتلائات مردم همواره دچار اشتباه و خطا گردد، صلاحیت تصدّی آن منصب را ندارد. و یا چنانچه یک معلم در محدوده کار تربیتی و تعلیمی خویش از سر سهو، خطا، نسیان و یا معصیت باعث افت تحصیلی شاگرد خود گردد، صلاحیت آموزش و تعلیم را ندارد. همین طور است اگر فرستاده خداوند سبحان دچار سهو، خطا و نسیان شود، صلاحیت مقام نبوت و رسالت را نخواهد داشت؛ زیرا نبی یا رسول وظیفه دارد با معرفی کارهای نیک و بد و بشارت به نیکوکاران و ترسانیدن بدکاران، حجت را بر آنان تمام کند؛ زیرا که خدای تعالی میفرماید: ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾[۷۷].
و اگر چنین نبود، خداوند هرگز نمیتوانست بدکاران را عذاب کند؛ چراکه عذاب بدون اتمام حجت مصداق عقاب بلا بیان و به حکم عقل قبیح است و خداوند هرگز مرتکب قبیح نمیشود. و به عبارتی دیگر، عذاب خداوند پس از اتمام حجت است. خدای تعالی در این باره میفرماید: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا﴾[۷۸]. همچنین اگر خداوند رسولی بفرستد که به اشتباه و یا از سر نسیان و سهو و معصیت مردم را به گناه فراخواند، هرگز نمیتواند بندگان را به خاطر ارتکاب به آن گناه عذاب کند؛ زیرا سهو، نسیان، خطا و یا معصیت فرستاده او مانع از بیان معصیت بودن و عقاب داشتن عمل شده است و چنانچه بنده به واسطه ارتکاب آن عمل عذاب شود، عقاب بلا بیان خواهد بود.[۷۹]
آیاتی که بر هدایت، تعلیم و تزکیه از سوی انبیاء دلالت میکنند
بر اساس این گروه از آیات، پیامبران و فرستادگان الاهی تربیت شدگان پروردگارند و از سوی او هدایت یافته و تحت تعلیم قرار گرفتهاند؛ چراکه پیامبران تربیت، تزکیه و هدایت جامعه را بر عهده دارند؛ از اینرو لازم است خود ایشان در بالاترین درجه هدایت و تعلیم و تزکیه باشند. خدای تعالی میفرماید: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[۸۰]. روشن است که تنها کسانی در بالاترین درجه هدایت، تعلیم و تزکیه قرار دارند که تحت تعلیم و تربیت خداوند قرار گرفته و از سوی او هدایت یافته باشند. به همین جهت خداوند درباره پیامبران خود میفرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ﴾[۸۱]. و پس از ذکر نامهای برخی از پیامبران و رسولانش میفرماید: ﴿وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۸۲].
بنابراین، پیامبران تربیت شدگان و هدایت یافتگان پروردگارند. پیامبر اکرم(ص) نیز میفرماید: «أَدَّبَنِي رَبِّي فَأَحْسَنَ تَأْدِيبِي»[۸۳]؛ پروردگارم مرا تربیت کرد، و خوب تربیت کرده.
پیامبران بهترین مربّیاند؛ از اینرو ایشان جهت تعلیم و تزکیه بندگان خدا برگزیده شدهاند و این منّتی است بر مؤمنان از سوی خداوند که میفرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۸۴]. بسیار روشن است که تربیت شده خداوند که تربیت و هدایت بندگان خدا را بر عهده دارد، از هر گونه معصیت، سهو، نسیان و خطا باید به دور باشد تا بتواند وظیفه تربیتی و هدایتی خود را به خوبی به انجام رساند. اما کسی که از روی سهو، نسیان، خطا و یا از سر معصیت پروردگار دچار رذائل اخلاقی گردد، هرگز شأنیت تربیت و هدایت دیگران را ندارد؛ زیرا معاشرت با یک شخص در آداب و رفتار انسانها تأثیر دارد و اگر آن شخص در جایگاه تعلیم و تربیت قرار گیرد، اثرگذاریش بیشتر خواهد شد. در نتیجه اگر پیامبر حتی در امور عرفی معصوم نباشد، نمیتوان او را معلم و مربّی الاهی نامید. پس اگر [بر فرض محال] از آیات قرآن عصمت سایر انبیاء به اثبات نرسید، با توجه به اینکه دلیلهای قطعی از عقل و نقل بر عصمت ایشان داریم، قهراً آن چه با این معنا به ظاهر منافات داشت را باید به گونهای رفع تنافی کنیم و اگر نتوانستیم، سکوت میکنیم که این همان مقتضای قاعده است.[۸۵]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ «در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
- ↑ ر.ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
- ↑ «گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره ص، آیه ۸۲ ـ ۸۳
- ↑ سوره حجر، آیه: ۳۹-۴۰
- ↑ ر.ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۳۸-۲۴۰.
- ↑ «ما پيش از تو هيچ رسول يا نبيى را نفرستاديم مگر آنكه چون به خواندن آيات مشغول شد شيطان در سخن او چيزى افكند. و خدا آنچه را كه شيطان افكنده بود نسخ كرد، سپس آيات خويش را استوارى بخشيد. و خدا دانا و حكيم است.» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
- ↑ «گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدیها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ «بگو: بیگمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲.
- ↑ «و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
- ↑ «و از بندگان توانمند و روشنبین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگییی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۵-۴۶.
- ↑ «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
- ↑ «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.
- ↑ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند * و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم * و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم * آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمیخواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۸۴-۹۰.
- ↑ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟* و به راستی گروهی فراوان از شما را بیراه کرد پس آیا خرد نمیورزیدید؟» سوره یس، آیه ۶۰-۶۲.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است * بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱-۳۲.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۲۳-۲۹.
- ↑ ر.ک: ﴿هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾ «اوست که شما را در خشکی و دریا میگرداند تا چون در کشتیها باشید و آنها سرنشینان خود را با بادی سازگار پیش برند و (سرنشینان) بدان شادمان شوند (ناگهان) بادی تند بر آن کشتیها وزد و موج از هر جا به ایشان رسد و دریابند که از هر سو گرفتار شدهاند، خداوند را با پرستش خالصانه بخوانند که اگر ما را از این غرقاب برهانی از سپاسگزاران خواهیم بود» سوره یونس، آیه ۲۲؛ ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ﴾ «بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است و در هر نمازگاهی روی خود را (به سوی او) راست گردانید و او را در حالی که دین را برای وی ناب میسازید بخوانید؛ چنان که شما را در آغاز آفرید (به سوی او) باز میگردید» سوره اعراف، آیه ۲۹؛ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ﴾ «ما این کتاب را به حقّ به سوی تو فرو فرستادهایم، از این روی خداوند را در حالی که دین (خود) را برای او ناب میداری بپرست. ترجمه قرآن ۴۹۸» سوره زمر، آیه ۲؛ ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ﴾ «بگو: من فرمان یافتهام که خداوند را در حالی که دین (خویش) را برای او ناب میدارم بپرستم» سوره زمر، آیه ۱۱؛ ﴿قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِينِي﴾ «بگو: خداوند را در حالی که دینم را برای او ناب میدارم، میپرستم» سوره زمر، آیه ۱۴.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۴۵۸؛ ج۳، ص۲۲؛ روحالمعانی، ج۲۳، ص۲۲۸.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۴۵۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۱۴۲؛ رسالة فیالسیر و السلوک، ص۲۷؛ راهنماشناسی، ص۱۰۷؛ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۴۵؛ امامشناسی، ج۱، ص۴۹.
- ↑ برخی با تمسک به آیه ۱۲۸ زمر ویژگی چهارمی نیز برای مخلَصین ذکر نمودهاند و آن عبارت است از اینکه «از محاسبه محشر آفاقی و حضور در آن عرصه معاف و فارغاند». ر.ک: رسالة فی السیر والسلوک، ص۲۷.
- ↑ «گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره ص، آیه ۸۲-۸۳.
- ↑ «و جز (برای) آنچه کردهاید کیفر نمیبینید * مگر بندگان ناب خداوند» سوره صافات، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ «پاکا که خداوند است از آنچه وصف میکنند * مگر بندگان ناب خداوند» سوره صافات، آیه ۱۵۹-۱۶۰.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۱۷۴.
- ↑ «و از بندگان توانمند و روشنبین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگییی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم * و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۵-۴۷.
- ↑ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
- ↑ «و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ ر.ک: المیزان، ج۱۱، ص۱۲۹-۱۳۰.
- ↑ «که این قرآنی ارجمند است * در نوشتهای فرو پوشیده * که جز پاکان را به آن دسترس نیست» سوره واقعه، آیه ۷۷-۷۹.
- ↑ «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ راهنماشناسی، ص۱۰۹-۱۱۱.
- ↑ زیرا، چنانکه خواهد آمد، منظور از اهل بیت، پیامبر گرامی اسلام، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) میباشد.
- ↑ از این دلیل در بحث مربوط به عصمت اهلبیت به تفصیل سخن خواهد رفت.
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ برای نمونه ر.ک: ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ﴾ «و (یاد کنید) آنگاه را که با موسی چهل شب وعده نهادیم سپس در نبودن او گوساله را (به پرستش) گرفتید در حالی که ستمکار بودید» سوره بقره، آیه ۵۱؛ ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ «اینها احکام خداوند است از آنها تجاوز نکنید و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ «ای مؤمنان! از آنچه روزی شما کردهایم، هزینه کنید پیش از آنکه روزی در رسد که در آن نه سودا است و نه دوستی و نه میانجیگری و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴؛ ﴿فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ «پس کسانی که بعد از آن بر خداوند دروغ بندند ستمکارند» سوره آل عمران، آیه ۹۴؛ ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظِيمًا﴾ «خداوند همسنگ ذرّهای ستم نمیورزد و اگر (آن ذرّه) کاری نیک باشد آن را دو چندان میکند و از سوی خود پاداشی سترگ میدهد» سوره نساء، آیه ۴۰؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾ «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما ناتوان شمردهشدگان روی زمین بودهایم. میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانهای است» سوره نساء، آیه ۹۷؛ ﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ «گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بیگمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳؛ ﴿قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِنْدَهُ إِنَّا إِذًا لَظَالِمُونَ﴾ «گفت: پناه بر خداوند که جز آن کس را بگیریم که کالای خویش را نزد او یافتهایم زیرا آنگاه ستمگر خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۷۹.
- ↑ راهنماشناسی، ص۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
- ↑ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۱۳۷؛ ج۴، ص۴۰۴؛ امامشناسی، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۵؛ راهنماشناسی، ص۱۱۱-۱۱۲.
- ↑ برای آگاهی از معنا و حقیقت «اذن الهی» ر.ک: معارف قرآن، ص۱۹۵-۱۹۹.
- ↑ هر چند هر یک از این آیات، خود دلیلی جداگانه بر عصمت پیامبر میباشند (همچنان که برخی، آنها را بهعنوان دلایل مستقل ذکر کردهاند. ر.ک: بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج۲، ص۸۴-۸۵؛ تفسیر فخر رازی، ج۳، ص۴۶۳) امّا از آنجا که همه آنها دارای مضمونی قریب به یکدیگرند. ما همه آنها را تحت یک عنوان بررسی مینماییم.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است * بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱-۳۲.
- ↑ لغت «مشاقه» از ریشه «شقّ» گرفته شده است که قسمت جدا شده از یک چیز را میگویند، بنابراین «مشاقّه» و «شقاق» با کسی، یعنی در مسیری غیر او واقع شدن. و این، کنایه از مخالفت و تبعیت نکردن از او میباشد. پس «مشاقة الرسول» یعنی مخالفت با پیامبر. ر.ک: المیزان، ج۵، ص۸۲.
- ↑ «و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامینهیم و وی را به دوزخ میافکنیم و این بد پایانهای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.
- ↑ «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بیگمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستادهایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۷-۱۸.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۸.
- ↑ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۱۳۵-۱۳۶؛ الالهیات، ج۳، ص۱۷۸-۱۷۹؛ امامشناسی، ج۱، ۶۷-۶۸.
- ↑ «این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون میشود» سوره انعام، آیه ۸۸.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ «و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراهکنندهای نخواهد داشت» سوره زمر، آیه ۳۷.
- ↑ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟ * و به راستی گروهی فراوان از شما را بیراه کرد پس آیا خرد نمیورزیدید؟» سوره یس، آیه ۶۰-۶۲.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۹۲-۲۰۳.
- ↑ «بیگمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست * چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش میدارند و بر کسانی که به او شرک میورزند» سوره نحل، آیه ۹۹-۱۰۰.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۷۴.
- ↑ «و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۷.
- ↑ «آنان کسانی از پیامبرانند از فرزندان آدم که خداوند به آنان نعمت بخشیده است و از (فرزندان) آن کسانند که با نوح (در کشتی) برداشتیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیلاند و از آنانند که رهیاب کردیم و برگزیدیم» سوره مریم، آیه ۵۸.
- ↑ «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «و از بنده ما ایّوب یاد کن... * و از بندگان توانمند و روشنبین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن... * و از بندگان توانمند و روشنبین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگییی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم * و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۱-۴۷.
- ↑ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
- ↑ «گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدیها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ «بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ نکته دیگری که از این آیه به دست میآید، برگردانیدن و انصراف سوء از پیامبران است که خود نیز قرینهای بر تأیید نظریه ما در معنای «عصمت» است. همان طور که در بحث معنای «عصمت» گذشت، از نظر ما، معنای «مسک» برای واژه «عصم» مناسبتر از «منع» است و مؤید این سخن همین آیات است.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۷۶.
- ↑ «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
- ↑ ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا﴾ «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.
- ↑ «و اگر تو را وا دارند تا آنچه را که نمیدانی برای من شریک آوری، از آنان فرمان نبر» سوره لقمان، آیه ۱۵.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۷۹.
- ↑ «بیگمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونهای نیکویند» سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست،» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۸۰.
- ↑ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ «بگو: برهان رسا از آن خداوند است» سوره انعام، آیه ۱۴۹.
- ↑ «و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۸۱.
- ↑ «آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم-» سوره انعام، آیه ۸۴.
- ↑ «و همه را بر جهانیان برتری دادیم * و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۶-۸۷.
- ↑ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۱۰؛ ج۶۸، ص۳۸۲، ذیل حدیث ۱۷؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۱۱، ص۲۳۳؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۵۱، ح۳۱۰؛ کنز العمال، ج۷، ص۲۱۴، ح۱۸۶۷۳ و ص۴۰۶، ح۳۱۸۹۵؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۹۱؛ کشف الخفاء، ج۱، ص۷۰، ح۱۶۴؛ تفسیر الثعلبی، ج۱۰، ص۱۰؛ تفسیر الرازی، ج۶، ص۲۱۴؛ تفسیر ابن عربی، ج۲، ص۷۹.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۸۲.