بحث:امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۱۱: خط ۱۱:
#تعریف [[شیخ مفید]]<ref>محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی، معروف به شیخ مفید، محدث، فقیه و متکلم نامدار شیعه است که از او آثار گرانسنگی در علوم اسلامی به جا مانده است. مجموعه آثار شیخ با عنوان مصنفات الشیخ المفید از سوی کنگره جهانی هزاره شیخ مفید در سال ۱۴۱۴ در ۱۴ مجلد به چاپ رسیده است.</ref> (۳۳۶-۴۱۳): «[[امامان]] [[جانشینان پیامبران]] در [[اجرای احکام]]، برپا داشتن حدود، [[پاسداری]] [[شریعت]] و [[تعلیم]] [[مردم]] هستند و همانند [[پیامبران]] [از [[گناه]] و [[خطا]]] پیراسته‌اند»<ref>شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۱۹.</ref>. گرچه محور سخن شیخ مفید [[اثبات عصمت]] برای امامان است، ولی در ضمن آن، امام نیز تعریف شده است. وی امام را [[جانشین پیامبر]] دانسته و اجرای احکام، برپا داشتن حدود، پاسداری شریعت و تعلیم مردم را از [[وظایف]] عمده امام شمرده و برای عهده‌داری این [[مقام]]، [[عصمت]] را شرط دانسته است.
#تعریف [[شیخ مفید]]<ref>محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی، معروف به شیخ مفید، محدث، فقیه و متکلم نامدار شیعه است که از او آثار گرانسنگی در علوم اسلامی به جا مانده است. مجموعه آثار شیخ با عنوان مصنفات الشیخ المفید از سوی کنگره جهانی هزاره شیخ مفید در سال ۱۴۱۴ در ۱۴ مجلد به چاپ رسیده است.</ref> (۳۳۶-۴۱۳): «[[امامان]] [[جانشینان پیامبران]] در [[اجرای احکام]]، برپا داشتن حدود، [[پاسداری]] [[شریعت]] و [[تعلیم]] [[مردم]] هستند و همانند [[پیامبران]] [از [[گناه]] و [[خطا]]] پیراسته‌اند»<ref>شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۱۹.</ref>. گرچه محور سخن شیخ مفید [[اثبات عصمت]] برای امامان است، ولی در ضمن آن، امام نیز تعریف شده است. وی امام را [[جانشین پیامبر]] دانسته و اجرای احکام، برپا داشتن حدود، پاسداری شریعت و تعلیم مردم را از [[وظایف]] عمده امام شمرده و برای عهده‌داری این [[مقام]]، [[عصمت]] را شرط دانسته است.
#تعریف [[شیخ طوسی]] (۳۸۵-۴۶۰): «امام کسی است که [[رهبری دینی]] و [[دنیایی]] را با هم بر عهده دارد»<ref>ابوجعفر، محمد بن حسن طوسی، ملقب به شیخ الطائفه، از دانشمندان بزرگ امامیه که در فقه، تفسیر، کلام و حدیث، آثار ارزشمندی از او به جا مانده است. او مؤسس حوزه عملیه شیعیان در نجف اشرف بود و از نامدارترین دانشمندان امامیه به شمار می‌آید.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۲۶.</ref>
#تعریف [[شیخ طوسی]] (۳۸۵-۴۶۰): «امام کسی است که [[رهبری دینی]] و [[دنیایی]] را با هم بر عهده دارد»<ref>ابوجعفر، محمد بن حسن طوسی، ملقب به شیخ الطائفه، از دانشمندان بزرگ امامیه که در فقه، تفسیر، کلام و حدیث، آثار ارزشمندی از او به جا مانده است. او مؤسس حوزه عملیه شیعیان در نجف اشرف بود و از نامدارترین دانشمندان امامیه به شمار می‌آید.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۲۶.</ref>
==اصطلاح «[[امام]]» در دیدگاه [[مفسران شیعه]]==
دیدگاه‌های [[شیعه]] درباره معنای اصطلاحی امام به سه گروه عمده تقسیم می‌شود، هر چند در میان آنان شماری اندک به ذکر معنای لغوی امام، یا بیان برخی [[روایات]] در این زمینه، بدون شرح و بررسی، بسنده کرده‌اند. [[محمد بن حسن شیبانی]]، از [[دانشمندان]] [[قرن هفتم]]، در [[تفسیر]] خود در این باره می‌نویسد: {{عربی|إني جاعلك للناس إماما، أي يقتدى بك}}؛ «تو را امام قرار دادم یعنی به تو ا [[اقتدا]] شود»<ref>شیبانی، نهج البیان، ج۱، ص۲۰۵.</ref>. در التفسیر [[المبین]] نیز چنین آمده است: {{عربی|قدوة يأتمون بك في دينهم}}؛ «[[پیشوایی]] که در دینشان تو را امام قرار دهند»<ref>مغنیه، التفسیر المبین، ص۲۴.</ref>. مرحوم [[فیض کاشانی]] نیز در دو تفسیر الصافی<ref>فیض کاشانی، الصافی، ج۱، ص۱۸۷.</ref> و الاصفی<ref>فیض کاشانی، الاصفی، ص۱، ص۶۴.</ref> تنها به ذکر روایات، از جمله [[حدیث]]: {{متن حدیث|لَا يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِّ}} اکتفا کرده است. باز - تا آنجا که می‌شناسیم- در میان [[مفسران شیعی]]، تنها مؤلف [[تفسیر بیان السعاده]]، که تفسیرش [[صبغه]] تصوف دارد، بدون آنکه دلیلی اقامه کند، [[امامت]] در این [[آیه]] را [[مقام]] [[تفویض]] کلی می‌داند و در شرح آن می‌گوید: «این مقام پس از [[ولایت]] و [[رسالت]] کلی، نصیب [[انسان]] می‌شود... به گونه‌ای که هیچ برگی از درخت نمی‌افتد جز به [[اذن امام]] و وقتی که وی برای آن مقرر کرده است»<ref>جنابذی، بیان السعادة فی مقامات العباده، ج۱، ص۱۴۳؛ درباره گونه غلوّ در تفویض، ر.ک: مفید، تصحیح الاعتقاد، ص۱۱۲.</ref>.
به هر روی، دیدگاه رایج [[قرآن‌پژوهان]] [[شیعی]] درباره اصطلاح «امام» را می‌توان به سه گروه تقسیم کرد:
===[[پیشوا]] بر همگان و [[پیامبران]]===
اینان به اطلاقِ «امام» و «[[الناس]]» [[تمسک]] کرده و [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} را پیشوای همه [[نیکان]]، [[انبیا]] و [[اولیا]] می‌دانند، به نظر می‌رسد آغاز این نظریه در شیعه از [[قرن دهم]] و از سوی مرحوم فیضی دکنی مطرح شده است. وی در تفسیر سواطع الالهام (تفسیر بی‌نقطه) می‌گوید:
{{عربی|اماما، رسولا و هماما و صار الكل مأموما لك و مطاعا لأمرك}}<ref>فیضی دکنی، سواطع الالهام، ج۱، ص۱۴۰.</ref>؛ [[خداوند]] به ابراهیم{{ع}} گفت تو را [[امام]] و [[پیامبر]] و رادمرد قرار دادم و همه پیرو تو شدند و [[مطاع]] امر تو گشتند.
[[علامه مجلسی]] نیز «[[امامت]]» را به همین معنا می‌داند و در شرح [[حدیثی]] که امامت را به معنای [[مفترض الطاعه]] دانسته، چنین می‌آورد:
{{عربی|... أي إماما مفترض الطاعة لكل من يأتي بعده من الأنبياء}}<ref>مجلسی، بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۴۲.</ref>؛ ابراهیم{{ع}} را [[پیشوا]] و [[واجب الاطاعه]] برای همۀ انبیای پس از او قرار داد.
همین‌طور در [[تفسیر منهج الصادقین]]<ref>کاشانی، منهج الصادقین، ج۱، ص۲۷۶.</ref> و نیز سه تن از [[مفسران]] متأخر در [[تفاسیر]] [[اثنی‌عشری]]، [[اطیب البیان]] و احسن الحدیث که بر همین باورند. مؤلف [[تفسیر]] اثنی‌عشری می‌نویسد:
[[امامت حضرت ابراهیم]] عام بود بر تمام عالمیان؛ زیرا هیچ [[پیغمبری]] بعد از او [[مبعوث]] نشد مگر آنکه [[مأمور]] بود به [[اتباع]]؛ لذا حضرت خاتم مأمور شد که: {{متن قرآن|وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا}}<ref>«... و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند.».. سوره نساء، آیه ۱۲۵.</ref> و [[امت مرحومه]] را نیز فرمود که: {{متن قرآن|مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ}}<ref>«... آیین پدرتان ابراهیم.».. سوره حج، آیه ۷۸.</ref><ref>حسینی شاه‌عبدالعظیمی، تفسیر اثنی‌عشری، ج۱، ص۲۵.</ref>.
در تفسیر احسن الحدیث نیز همین مضمون با عبارت‌های دیگر بدین شرح آمده است:
مراد از امامت به نظر من [[مقتدا]] و [[رهبر]] بودن ابراهیم در [[زندگی]] و بقای [[شریعت]] او پس از مردن است. پس او حتی پس از مردن امام و مقتدا و رهبر باشد چون در [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ * إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ * وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم به پدر و قومش گفت: من از آنچه می‌پرستید، بیزارم * مگر از آن کس که مرا آفریده است که او مرا راهنمایی خواهد کرد * و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه ۲۶-۲۸.</ref>.
ضمیر در «جعلها» راجع به [[توحید]] و [[بیزاری]] از [[شرک]] است. یعنی او توحید را در فرزندانش کلمه و [[قانون]] [[پایدار]] باقی گذاشت پس او در توحید، [[امام]] و مقتداست. نهایت آنکه در این [[آیه]] «للناس» و در آن آیه «فی [[عقبه]]» آمده است. در دعای حضرت آمده که به [[خدا]] عرض کرد: {{متن قرآن|وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ}}<ref>«و برای من در میان آیندگان، نامی نیکو بر جای بگذار» سوره شعراء، آیه ۸۴.</ref> که ظاهراً بقای [[شریعت]] است، نه [[نام نیک]]<ref>قرشی، احسن الحدیث، ج۱، ص۲۳۵.</ref>.
[[تفسیر]] [[اطیب البیان]] با شرح بیشتری، [[امامت حضرت ابراهیم]]{{ع}} را مطلق بر جمیع افراد [[بشر]] می‌داند و چنین می‌آورد:
امام، به طور اطلاق، [[پیشوایی]] و مقتدایی را شامل می‌شود و ذکر کلمه «[[الناس]]» قبل از آن مفید این است که پیشوایی برای همه افراد [[انسان]] حتی [[انبیا]] و اولیاست و همه موظفند که از ابراهیم [[متابعت]] نمایند به اندازه‌ای که [[پیامبر اسلام]] که از ابراهیم [[افضل]] است، [[مأمور]] به متابعت از [[ملت]] ابراهیم می‌شود {{متن قرآن|ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا}}<ref>«سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.</ref>.
وی سپس چنین ادامه می‌دهد:
[[مقام رسالت]]، [[مأموریت]] به [[دعوت]] و [[ارشاد]] و [[هدایت]] و [[تبلیغ احکام]] و دلالت بر [[معرفت حق]] و [[وظایف]] [[بندگی]] و سایر [[شؤون]] [[پیغمبری]] است و مراد از [[امامت]]، مقتدایی نسبت به [[مردم]] است و البته هر پیغمبری این [[مقام]] را دارا بود، لکن محدود به مردمی بوده که مأمور به دعوت و ارشاد آنان بوده و امامت حضرت ابراهیم [[امامت مطلقه]] کلیه بر جمیع افراد بشر بوده است.
در فراز دیگری از عبارات خود می‌نویسد:
دعای حضرت، مصداق آنکه امامت مطلقه کلیه است در [[حق پیامبر]] و [[خاندان]] گرامی او [[مستجاب]] شد ولی [[انبیای بنی اسرائیل]] از ذُریه ابراهیم دارای [[مقام امامت]] تامه بر جمیع افراد بشر نبودند و امامت آنان تنها بر قومی که [[مأمور]] به [[دعوت]] آنان بودند، می‌بود<ref>طیب، اطیب البیان، ج۲، ص۱۷۷.</ref>.
صاحب الفرقان فی [[تفسیر القرآن]] بالقرآن را در همین جرگه می‌توان به [[حساب]] آورد با آنکه [[امامت ابراهیم]]{{ع}} را به معنای [[متابعت]] بی‌واسطه همگان از [[آیین]] ابراهیم نمی‌داند، بلکه [[امامت]] وی را به معنای [[پیشوایی]] برای [[رسولان]] غیر [[اولوالعزم]] برمی‌شمرد، می‌نویسد:
امامت در اینجا که پس از اتمام کلمات نصیب [[حضرت ابراهیم]] می‌شود به معنای [[رسالت]] و [[نبوت]] نیست چون [[خداوند]] پیش از آن، این دو [[مقام]] را به حضرت ابراهیم عطا کرده بود، بلکه به معنای «الامامة علی المرسلین» است. همان‌گونه که [[انبیا]]، [[امام]] برای [[امت]] خود هستند و انبیا اولوالعزم، امام سایر انبیا جز انبیای اولوالعزمند- مانند [[حضرت موسی]]{{ع}} که امام همه [[انبیای بنی اسرائیل]] جز [[حضرت عیسی]]{{ع}} می‌باشد- به همین نحو حضرت ابراهیم{{ع}} با [[مقام امامت]] به رتبه اولوالعزم رسید و امام پس از انبیای خود تا حضرت موسی شد<ref>صادقی تهرانی، الفرقان، ج۲، ص۱۲۲.</ref>.
بنا بر تحلیل مؤلف الفرقان، [[اجابت]] دعای حضرت ابراهیم{{ع}} درباره هر [[پیامبری]] از [[ذریه]] خود متناسب با مرتبه آنهاست، تا برخی امام انبیای پس از خود شوند. از جمله خداوند، حضرت موسی{{ع}}، [[عیسی]]{{ع}} و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را اولوالعزم و در خصوص پیامبر اکرم، ایشان را امام دیگر [[مکلفین]] و امام بر اولوالعزم قرار داد<ref>صادقی تهرانی، الفرقان، ج۲، ص۱۳۳.</ref>.
شاید بتوان برای این دیدگاه تأییدی از [[قرآن]] آورد و گفت: انبیای [[خدا]] در یک رتبه نیستند؛ خداوند برخی از آنان را بر بعضی دیگر [[برتری]] داد، فرمود: {{متن قرآن|تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ}}<ref>«برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ از ایشان یکی آن است که خداوند با وی سخن گفت و پایگاه‌های برخی از ایشان را بالا برد» سوره بقره، آیه ۲۵۳.</ref>. پس، مقام امامتی که خداوند به ابراهیم{{ع}} عطا کرد موجب برتری ایشان نسبت به انبیایی است که به چنین مقامی بار نیافته‌اند.
به هر روی، طرفداران این دیدگاه تا حدی کوشیده‌اند تفاوت بین «[[رسول]]» و «[[امام]]» را نمایان کنند، اما نسبت به اقوال دیگران ارزیابی و نقدی ارائه نکرده‌اند.<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین (کتاب)|بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین]] ص ۱۱۸</ref>
===[[زمامداری]] و [[تدبیر امور]] [[جامعه]]===
این دیدگاه در [[تاریخ تفسیر]] [[شیعه]]، پیشینه کهن دارد و استوانه‌های [[تفسیر]] [[شیعی]] از آن طرفداری کرده‌اند. از جمله شیخ الطائفة [[طوسی]] (د ۴۶۰ق) ضمن آنکه می‌گوید: {{عربی|فأتمهن الله بأن أوجب بها الإمامة له بطاعته و اضطلاعه}}<ref>طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۶.</ref>؛ «[[خداوند]] آن کلمات را به اتمام رساند به اینکه [[امامت]] را برای ابراهیم{{ع}} قرار داد تا [[مطاع]] و [[پیشوا]] باشد»، می‌نویسد: [[اصحاب]] ما با [[استدلال]] به این [[آیه]] بر این باورند که: [[منزلت امامت]] از [[نبوت]] جداست؛ چون خداوند [[حضرت ابراهیم]] را که [[پیامبر]] بود مخاطب قرار داد و به وی برای [[پاداش]] [[موفقیت]] در آزمون‌ها، [[مقام امامت]] بخشید. اگر حضرت ابراهیم پیش از این، از مقام امامت برخوردار بودند، این [[کلام]] بی‌معنا می‌شد<ref>طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۸.</ref>.
سپس [[شیخ طوسی]] از رساله الفرق بین النبی والامام خبر می‌دهد که در آن از تفاوت پیامبر و امام سخن گفته و خواننده را برای تفصیل بیشتر به آن ارجاع می‌دهد. دیدگاه شیخ طوسی در رساله نامبرده چنین است:
{{عربی|إعلم أن معنى قولنا: نبي، هو أنه مؤد عن الله تعالى بلا واسطة من البشر... و قولنا: إمام، يستفاد منه أمران، أحدهما: أنه مقتدى به أفعاله و أقواله من حيث قال و فعل، لأن حقيقة الإمام في اللغة هو المقتدى به. الثاني: أنه يقوم بتدبير الأمة و سياستها و تأديب جناتها والقيام بالدفاع عنها وحرب من يعاديها و تولية ولاية من الأمراء والقضاة و غير ذلك و إقامة الحدود على مستحقيها. فمن الوجه الأول يشارك الإمام النبي في هذا المعنى لأنه لا يكون نبي إلا و هو مقتدى به و يجب القبول منه من حيث قال و فعل؛ فعلى هذا لا يكون إلا و هو إمام. و أما من الوجه الثاني فلا يجب في كل نبي أن يكون القيم بتدبير الخلق و محاربة الأعداء والدفاع عن أمر الله بالدفاع عنه من المؤمنين... و من أوجب هذا في النبي من حيث كان نبيا فقد أبعد وقال ما لا حجة له عليه}}<ref>طوسی، رسالة فی الفرق بین النبی والامام، ص۱۱۲.</ref>؛ بدان معنای «[[نبی]]» عبارت است از کسی که بدون واسطه [[بشر]] به طور مستقیم از [[خداوند]] خبر دهد ولی از کلمه «[[امام]]» دو معنا دریافت می‌شود؛ یکم کسی که در [[کردار]] و گفتارش به او [[اقتدا]] شود چون [[حقیقت]] معنای [[امام در لغت]] به معنای [[مقتدا]] بودن است. دوم: کسی که در مصدر کارها به [[تدبیر امور]] [[امت]] [[قیام]] کند، [[تبهکاران]] را [[تأدیب]] نماید و برای [[دفاع]] از امور امت، اقدام کرده، با [[دشمنان]] آنان بجنگد.
«امام» به معنای اول با معنای«نبی» وجه مشترک دارند؛ چون هر [[پیامبری]] مقتدای امت است و باید به لحاظ گفتار و کردار از او [[پیروی]] شود. بنابراین هر پیامبری در این معنا امام است. اما در معنای دوم، هر پیامبری لازم نیست امام (به این معنا) باشد. یعنی در مصدر امور به [[تدبیر]] [[خلق]] و [[جنگ با دشمنان]] اقدام کرده و از [[امر خدا]] با [[حمایت]] از کیان [[مؤمنان]]، دفاع کند.
آن‌گاه [[شیخ طوسی]] با استفاده از [[آیات]] به تبیین و [[تأیید]] دیدگاه خود در تفاوت بین «نبی» و «امام» می‌پردازد که خواهید دید.
مرحوم [[طبرسی]] (د۵۴۸ق) نیز به همین [[باور]] رسیده و در [[مجمع البیان]] از عبارات شیخ طوسی پیروی کرده است<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰.</ref>. وی در [[جوامع الجامع]] با عبارتی کوتاه، با تأکید بر آن دیدگاه، می‌نویسد:
الإمام اسم من یؤتم به، جعله – سبحانه- إماما یأتمون به فی دینهم و یقوم بتدبیرهم و سیاسة أمورهم}}<ref>طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۷۷.</ref>؛ امام، نام برای کسی است که از او پیروی می‌شود، [[خداوند سبحان]] [[حضرت ابراهیم]] را امام قرار داد تا [[مردم]] در دینشان به او اقتدا کنند و او به تدبیر امور مردم و [[جامعه]]، اقدام نماید.
[[ابوالفتوح رازی]] (از [[مفسران]] [[قرن ششم]]) ضمن آنکه قول [[مجاهد]] را در معنای کلمات، به صواب نزدیک‌تر می‌داند و می‌گوید:
مجاهد گفت: «کَلِماتٍ» همین است که در این [[آیت]] است؛ مِن قوله تعالی {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> تا به آخر [[آیه]]... و این قول از همه قریب‌تر است برای آنکه هم در آیت است و سخن منقطع نیست و [[سیاق]] آیت بر او دلیل می‌کند<ref>رازی، روض الجنان، ج۳، ص۱۴۱.</ref>.
وی پس از این [[گزینش]]، به بررسی اصطلاح «[[امام]]» می‌پردازد و در مجموع تفاوت بین امام و [[پیامبر]] را در امر [[تدبیر امور]] جامعه در خصوص مسئله [[جهاد]] خلاصه می‌کند:
اگر گویند... چون پیغامبر باشد خود امام باشد جواب گوییم: معنی [[امامت]] در [[حق]] پیغامبر، امر به جهاد باشد که همه پیغامبران امام نباشند؛ از پیغامبران امام آن باشد که [[مأمور]] باشد به جهاد... پس درجه امامت از درجه پیغامبری جداست برای آنکه [[خدای تعالی]] ابراهیم را با آنکه پیغامبر بود تا امامتش نداد، امام نشد؛ پس باید که این درجه‌ای باشد جز درجه پیغامبری<ref>رازی، روض الجنان، ج۲، ص۱۴۳.</ref>.
ابوالمحاسن [[حسین بن حسن جرجانی]]، از مفسران [[قرن هشتم]]، نیز همین معنا را برای امامت آورده و می‌گوید:
گویند... هر که [[پیغمبر]] باشد خود امام بود، نه چنین است که می‌گویند از بهر آنکه [[پیغمبران]] بسی بوده‌اند که ایشان را به جهاد نفرموده‌اند، ابراهیم را گفت: تو را خلعت [[نبوت]] دادیم تشریف امامت خواهیم کرد و به جهاد
خواهیم فرمود<ref>جرجانی، جلاء الاذهان، ج۱، ص۱۴۴.</ref>.
از همین گروه، مرحوم [[شریف]] [[لاهیجی]]، از مفسران [[قرن یازدهم]] است که اندکی فراتر از معنای قبلی، چنین می‌آورد:
به [[درستی]] که من گرداننده توام بعد از مرتبه نبوت برای [[مردمان]] [[پیشوا]]... مراد از امام، [[انسانی]] است که [[ریاست عامه]] خلایق در [[دنیا]] و در [[دین]] به او تعلق داشته باشد. به این معنا که هر مشکلی از او بپرسند جواب گوید و هر [[نبی]] که به مرتبه [[امامت]] فایز گردد او از [[اولوالعزم]] نیزخواهد بود<ref>تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۱۰۹.</ref>.
و در عبارتی دیگر می‌نویسد: «مقالید حل و [[عقد]] امور [[بنی آدم]] را که امامت عبارت از این است.»..<ref>تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۱۰۹.</ref>.
[[تفسیر کنز الدقائق]] نیز در همین گروه محسوب می‌شود<ref>قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۶.</ref>.
در برخی از [[تفاسیر]] متأخر نیز این معنا به چشم می‌خورد. مانند [[تفسیر]] آلاء [[الرحمن]] که با این عبارت از [[مقام امامت]] خبر می‌دهد:
{{عربی|إماما و مرجعا و مقصدا و زعيما في أمور الدين والدنيا... وقوله تعالى «للناس» متعلق بجاعل و منه إشارة إلى الإمتنان على الناس و أن الإمامة لطف من الله و من أكبر المصالح لأمورهم}}<ref>بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳ و ۱۲۴؛ تفسیر مصباح الهدی نیز همین معنا را برای امامت کرده است (ر.ک: تهرانی، تفسیر مصباح الهدی، ج۸، ص۳۵).</ref>؛ [[حضرت ابراهیم]] با این [[جعل الهی]]، [[پیشوا]]، [[مرجع]]، مقصد و [[رهبر]] در امر [[دین]] و [[دنیا]] شد. سخن [[حق تعالی]] که فرمود «للناس» برای [[مردم]]، متعلق به جاعل است و به [[امتنان]] بر مردم اشاره دارد به اینکه امامت، [[لطف خداوند]] بر [[خلق]] و از بزرگ‌ترین [[مصالح]] برای امور مردم به شمار می‌آید.
همین‌طور در [[تفسیر موضوعی]] منشور جاوید که [[امام]] را ولی [[جامعه]] و دارای [[امر و نهی]] و [[مطاع]] می‌داند و وی را به صورت مستقل [[واجب الاطاعه]] برمی‌شمرد<ref>سبحانی، منشور جاوید، ج۵، ص۲۵۰.</ref>. عبارت [[تفسیر الکاشف]] نیز در این باره از اطلاق در حیطه امامتِ امام خبر می‌دهد و می‌گوید:
{{عربی|قول الإمام نبيا كان أو وصيا هو قول الله و هداه هدى الله و حكمه حكم الله}}؛ [[سخن امام]] چه [[پیامبری]] که مقام امامت دارد و یا وصی‌ای که به این [[مقام]] باریافته، قول خداست، هدایتش [[هدایت]] [[خدا]] و حکمش، [[حکم]] خداست<ref>مغنیه، الکاشف، ج۱، ص۹۷.</ref>.
دیدگاه این گروه مبتنی بر چند اصل است:
# [[جعل]] مقام امامت برای حضرت ابراهیم، [[پاداش]] موفقیت‌های او در ابتلاهاست و اگر امامت به همان معنای [[نبوت]] باشد، تحصیل حاصل است. [[شاهد]] آن هم ساختار ادبی فراز {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} است که در آن اسم فاعل «جاعِل» کلمه «إماماً» را به عنوان مفعول خود [[نصب]] داده است، پس دلالت بر [[جعل]] [[امامت حضرت ابراهیم]] در [[زمان]] حال یا [[آینده]] دارد و نمی‌توان آن را به معنای {{عربی|جعلتك للناس إماما}}؛ «تو را پیش از این [[امام]] قرار دادم» دانست؛
#تحلیل کلمه امام به اینکه این کلمه به دو معنای لغوی و اصطلاحی است. معنای لغوی امام، بر همه [[انبیا]] از این نظر که آنان مقتدای [[امت]] هستند و باید از فعل و قول آنان [[پیروی]] کرد، تطبیق می‌شود. اما به لحاظ معنای اصطلاحی که به معنای [[تدبیر]] همه [[امور جامعه]] - از جمله مسئله حساس [[جهاد]] که سخن از [[تصرف]] در [[جان]] و [[مال]] [[مردم]]- است، تنها برای برخی از انبیا،یا [[اولیا]]، به عنوان امام جعل شده است؛
# [[اطاعت از نبی]] یا [[رسول]] از این حیث که خبردار و پیام‌آور از ناحیه [[حق‌تعالی]] است، [[اطاعت]] از خداست؛ اما [[اطاعت از امام]] از حیث [[امامت]] او، مستقل و [[واجب الاطاعه]] است. هرچند این [[استقلال]] به معنای [[اطاعت امام]] در عرض [[اطاعت خدا]] نیست. بلکه [[خداوند]] برای وی این نوع اطاعت را جعل کرده است. به نظر ما این نکته کلیدی در معناشناسی امام است و بر آن می‌توان [[ادله]] و شواهدی اقامه و بر [[صحت]] آن تأکید کرد، که به زودی خواهید دید.<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین (کتاب)|بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین]] ص ۱۲۱</ref>
===[[پیشوا]] در [[هدایت به امر]]===
مبتکر این نظریه، [[علامه طباطبایی]] است و پیش از ایشان تا آنجا که می‌دانیم سابقه‌ای بین [[مفسران]] [[فریقین]] نداشته است<ref>چون ممکن است این نظریه را برگرفته از دیدگاه عارفان در تفسیر بدانیم که در آن امامت با انسان کامل پیوند می‌خورد، چند تفسیر عرفانی در این زمینه از جمله کشف الاسرار میبدی، تفسیر القرآن الکریم منسوب به ابن عربی، بیان السعاده گنابادی، تفسیر روح المعانی آلوسی ملاحظه شد و در آنها این نظریه دیده نشد.</ref>. سپس برخی [[مفسران]] به این نظریه [[گرایش]] یافته آن را شرح و بسط داده‌اند. [[علامه طباطبایی]] نخست با استفاده از [[سیاق آیه]] مورد بحث و [[آیات]] دیگر -که در مباحث بعدی ملاحظه خواهید کرد- همانند دیگر [[مفسران شیعی]] به این نتیجه می‌رسد که اعطای [[مقام امامت]] به ابراهیم{{ع}} در اواخر عمر ایشان بوده است، آن [[زمان]] که ابراهیم{{ع}} همه آزمون‌ها، از جمله [[آزمون]] آشکار [[ذبح اسماعیل]] را با [[توفیق]] [[خداوند]] با [[کامیابی]] پشت سر گذاشت.
سپس [[علامه]] با استفاده از آیات دیگر [[قرآن]]، «[[امامت]]» در این را به [[پیشوایی]] در «[[هدایت]] امر» معنا می‌کند به اینکه [[امام]] به وسیله «امر [[الله]]» که وجهه [[ملکوتی]] [[عالم هستی]] است و با کلمه «کُن» پدید می‌آید، قلب‌ها را هدایت می‌کند، [[هدایتی]] دفعی که ایصال به مطلوب را به همراه دارد.
علامه در شرح و [[تفسیر]] این نظریه، ناگزیر مباحث متنوعی را پیش کشیده که بیان همه آنها در اینجا به تطویل می‌انجامد. به نظر می‌رسد حاصل دیدگاه علامه را می‌توان در [[تفسیر تسنیم]] یافت که همین نظریه را پذیرفته و در آن دیدگاه علامه را با عبارات کوتاه به طور کامل منعکس کرده است:
برجسته‌ترین معنایی که امامت مذکور در این [[آیه]] بر آن قابل تطبیق است، [[هدایت باطنی]] و ملکوتی و هدایت به معنای ایصال به مطلوب است؛ زیرا قرآن یکی از [[ویژگی‌های ائمه]] را [[هدایت به امر]] الله بیان می‌کند؛ «امر الله» که امام، [[مردم]] را با آن هدایت می‌کند، چهره ثابت و ملکوتی [[جهان طبیعت]] است، امام براساس پیوند با [[مقام]] «کُن فیکون» و [[ارواح]] [[انسان‌ها]] و به عنوان [[مظهر]] مقلّب القلوب، هر چیز را براساس [[ملکوت]] آن و با [[تصرف]] در [[قلب]] آن، هدایت می‌کند. برای این هدایت، [[هادی]] باید خود [[مهتدی]] بالذات باشد. این هدایت، [[فیض]] درونی است که از ناحیه [[خدای سبحان]] به [[قلوب]] [[نورانی]] [[ائمه]] و از آنجا به دل‌های [[مؤمنان]] می‌رسد.
امامت به این معنا مقامی [[ملکوتی]] و فراتر از [[شؤون]] ظاهری و [[دنیایی]] است و راه نیل به آن بهره‌مندی از [[وحی تسدیدی]]، ارتقا به درجات برین [[بندگی]]، [[صبر]] و [[بردباری]] و [[یقین]] و [[مشاهده]] [[اسرار]] عالم است<ref>جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۶، ص۴۱۴ و ۴۱۵.</ref>.
در میان [[مفسران شیعی]]، [[تفسیر نمونه]] نیز این نظریه را در ضمن دیدگاه‌های دیگر نقل کرده و با تلفیق دیدگاه دوم، آن را پذیرفته است. وی برای [[امامت]] سه معنا نقل می‌کند و معنای سوم را صواب می‌داند:
امامت عبارت است از تحقق بخشیدن برنامه‌های [[دینی]] اعم از [[حکومت]] به معنای وسیع کلمه و [[اجرای حدود]] و [[احکام خدا]] و [[اجرای عدالت اجتماعی]] و همچنین [[تربیت]] و پرورش [[نفوس]] در ظاهر و [[باطن]] و این [[مقام]] از [[مقام رسالت]] و [[نبوت]] [[برتر]] است... در [[حقیقت]] [[مقام امامت]]، مقام تحقق بخشیدن به اهداف [[مذهب]] و [[هدایت]] به معنای «ایصال به مطلوب» است، نه فقط «[[ارائه طریق]]». افزون بر آن «[[هدایت تکوینی]]» را نیز شامل می‌شود. یعنی تأثیر باطن و [[نفوذ]] [[روحانی]] [[امام]] و تابش شعاع وجودش در [[قلب]] انسان‌های آماده و [[هدایت معنوی]] آن....
امام [[رئیس حکومت]] و پیشوای [[اجتماع]] و [[رهبر]] مذهبی و مربی [[اخلاق]] و رهبر [[باطنی]] و درونی است<ref>مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۳۸ - ۴۴۲.</ref>.
از نظر این [[تفسیر]]، امامت در این [[آیه]] به هر دو معنای [[تدبیر]] [[جامعه]] و [[هدایت به امر]] است؛ چون معنای جامع «ایصال به مطلوب» در هر دو وجود دارد.
آنچه [[علامه طباطبایی]]، مبتکر این نظریه را به این نتیجه رسانده، تحلیل حقیقت معنای «امام» است؛ ایشان بر این [[باور]] است که هر معنایی را که [[مفسران]] برای امام گفته‌اند با ماهیت معنای امام، تغایر دارد. از جمله معنای [[نبی]]، [[رسول]]، تقدَّم، مطاعیة مطلق، [[خلافت]]، [[وصایت]]، [[ریاست]] در امور [[دین]] و [[دنیا]] و...؛ چون با دقت نظر در مفهوم این تعابیر، آنها را غیر از مفهوم امام می‌یابیم که عبارت است از: «مقتدایی که [[مردم]] به وی [[اقتدا]] کنند و [[افعال]] (کارها) و اقوالشان (گفته‌هایشان) را از سر [[پیروی]] بر کارها و گفته‌های او منطبق گردانند».
از نظر [[علامه]] منشأ این تفاوتِ معنایی، به مجرد تغایر لفظی بین کلمه [[امام]] و آن کلمات نیست، بلکه به دلیل حقیقتی است که در معنای امام نهفته است. علامه برای آنکه [[حقیقت]] نهفته در معنای امام را [[کشف]] کنند از [[آیات]] دیگر [[قرآن]] که در آنها لفظ امام به کار رفته مدد می‌گیرد و می‌گوید: هر جا در [[قرآن کریم]] نامی از [[امامت]] می‌برد در پی آن متعرض «[[هدایت به امر]]» می‌شود، تعرضی که گویی می‌خواهد کلمه نامبرده را [[تفسیر]] کند. از آن جمله در این [[آیه]]: {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.</ref> و آیه {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...}}<ref>«برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref>. توصیف [[ائمه]] به {{متن قرآن|يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} در هر دو آیه، وصف برای تعریف است... پس امام، [[هدایتگری]] است که با امر [[ملکوتی]] که در [[اختیار]] دارد، [[هدایت]] می‌کند... [[ملکوت]]، [[باطن]] این عالم است و چون ملکوت یا باطن هستی از جمله، باطن [[دل‌ها]] و [[اعمال]] [[بندگان]] نزد او حاضر است؛ در این [[صورت امام]] از نظر باطن یک نحو [[ولایتی]] در اعمال مردم دارد و چون هدایتش در ملکوت دل‌هاست، همانند هدایت [[انبیا]] و [[رسولان]] و [[مؤمنان]]، صرف [[راهنمایی]] و آدرس دادن نیست، بلکه ایجاد هدایت و به مقصد رساندن است. پس حقیقت نهفته در امامت، هدایتگریِ باطن دل‌ها برای تحقق مقصود اوست چنان‌که گویی این معنا در مفهوم امام اشراب شده و هرگاه قرآن لفظ امام را به کار می‌برد، منصرف در این معناست<ref>طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۲ و ۲۷۳.</ref>.
این معنا برای [[امام]] با تحلیل [[علامه]] از «[[هدایت]]» در [[قرآن]] همخوانی دارد؛ هدایت به [[حصر]] [[عقلی]] درباره [[انسان‌ها]] به دو شکل امکان‌پذیر است، هدایت به معنای [[ارائه طریق]] و هدایت به معنای ایصال به مطلوب. بر این اساس ایشان می‌گوید:
{{عربی|لا تنفك النبوة عن الهداية بمعنى إرائة الطريق فلا يبقى للإمام إلا الهداية بمعنى الإيصال إلى المطلوب و هو نوع تصرف تكويني في النفوس بتيسيرها في سير الكمال و نقلها من موقف معنوي إلى موقف آخر}}<ref>طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴.</ref>؛ اصطلاح «[[نبوت]]» با هدایت به معنای آدرس‌دهی، همراه بوده از یکدیگر جدایی ندارند، پس برای «امام» نوع دوم هدایت که به معنای رساندن به مقصد است، خواهد بود، [[هدایتی]] که از نوع [[تصرف تکوینی]] در جان‌هاست و بر اثر آن، [[سیر کمال]] هموار شده، از منزلی به [[منزل]] دیگر پَر می‌کشد.
[[علامه طباطبایی]] که صاحب این دیدگاه است، متعرض دو نظریه رایج دیگر از [[مفسران شیعی]] یعنی «[[امامت]] بر [[پیامبران]]» و «[[زمامداری]] و [[تدبیر]] [[جامعه]]» نشده از ارزیابی و نقد آنها در ذیل این [[آیه]] و [[آیات]] شبیه به آن ([[انبیاء]]، ۷۳ و [[سجده]]، ۲۴) [[چشم]] پوشیده‌اند. اما در [[تفسیر تسنیم]] ضمن آنکه نظر علامه را پذیرفته و ارکان و اجزای آن را تبیین کرده است به طور گسترده به دیدگاه‌های دیگران پرداخته و آنها را بررسی و نقد کرده است.<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین (کتاب)|بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین]] ص ۱۲۵</ref>
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:IM010746.jpg|22px]] [[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین (کتاب)|'''بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۴

مقدمه

نصب امام

مرجعیت دینی امام

تعریف امام

برخی از متکلمان و فیلسوفان به صراحت به تعریف امامت نپرداخته‌اند، ولی امام را تعریف کرده‌اند:

  1. تعریف شیخ مفید[۹] (۳۳۶-۴۱۳): «امامان جانشینان پیامبران در اجرای احکام، برپا داشتن حدود، پاسداری شریعت و تعلیم مردم هستند و همانند پیامبران [از گناه و خطا] پیراسته‌اند»[۱۰]. گرچه محور سخن شیخ مفید اثبات عصمت برای امامان است، ولی در ضمن آن، امام نیز تعریف شده است. وی امام را جانشین پیامبر دانسته و اجرای احکام، برپا داشتن حدود، پاسداری شریعت و تعلیم مردم را از وظایف عمده امام شمرده و برای عهده‌داری این مقام، عصمت را شرط دانسته است.
  2. تعریف شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰): «امام کسی است که رهبری دینی و دنیایی را با هم بر عهده دارد»[۱۱].[۱۲]

اصطلاح «امام» در دیدگاه مفسران شیعه

دیدگاه‌های شیعه درباره معنای اصطلاحی امام به سه گروه عمده تقسیم می‌شود، هر چند در میان آنان شماری اندک به ذکر معنای لغوی امام، یا بیان برخی روایات در این زمینه، بدون شرح و بررسی، بسنده کرده‌اند. محمد بن حسن شیبانی، از دانشمندان قرن هفتم، در تفسیر خود در این باره می‌نویسد: إني جاعلك للناس إماما، أي يقتدى بك؛ «تو را امام قرار دادم یعنی به تو ا اقتدا شود»[۱۳]. در التفسیر المبین نیز چنین آمده است: قدوة يأتمون بك في دينهم؛ «پیشوایی که در دینشان تو را امام قرار دهند»[۱۴]. مرحوم فیض کاشانی نیز در دو تفسیر الصافی[۱۵] و الاصفی[۱۶] تنها به ذکر روایات، از جمله حدیث: «لَا يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِّ» اکتفا کرده است. باز - تا آنجا که می‌شناسیم- در میان مفسران شیعی، تنها مؤلف تفسیر بیان السعاده، که تفسیرش صبغه تصوف دارد، بدون آنکه دلیلی اقامه کند، امامت در این آیه را مقام تفویض کلی می‌داند و در شرح آن می‌گوید: «این مقام پس از ولایت و رسالت کلی، نصیب انسان می‌شود... به گونه‌ای که هیچ برگی از درخت نمی‌افتد جز به اذن امام و وقتی که وی برای آن مقرر کرده است»[۱۷]. به هر روی، دیدگاه رایج قرآن‌پژوهان شیعی درباره اصطلاح «امام» را می‌توان به سه گروه تقسیم کرد:

پیشوا بر همگان و پیامبران

اینان به اطلاقِ «امام» و «الناس» تمسک کرده و حضرت ابراهیم(ع) را پیشوای همه نیکان، انبیا و اولیا می‌دانند، به نظر می‌رسد آغاز این نظریه در شیعه از قرن دهم و از سوی مرحوم فیضی دکنی مطرح شده است. وی در تفسیر سواطع الالهام (تفسیر بی‌نقطه) می‌گوید: اماما، رسولا و هماما و صار الكل مأموما لك و مطاعا لأمرك[۱۸]؛ خداوند به ابراهیم(ع) گفت تو را امام و پیامبر و رادمرد قرار دادم و همه پیرو تو شدند و مطاع امر تو گشتند. علامه مجلسی نیز «امامت» را به همین معنا می‌داند و در شرح حدیثی که امامت را به معنای مفترض الطاعه دانسته، چنین می‌آورد: ... أي إماما مفترض الطاعة لكل من يأتي بعده من الأنبياء[۱۹]؛ ابراهیم(ع) را پیشوا و واجب الاطاعه برای همۀ انبیای پس از او قرار داد.

همین‌طور در تفسیر منهج الصادقین[۲۰] و نیز سه تن از مفسران متأخر در تفاسیر اثنی‌عشری، اطیب البیان و احسن الحدیث که بر همین باورند. مؤلف تفسیر اثنی‌عشری می‌نویسد: امامت حضرت ابراهیم عام بود بر تمام عالمیان؛ زیرا هیچ پیغمبری بعد از او مبعوث نشد مگر آنکه مأمور بود به اتباع؛ لذا حضرت خاتم مأمور شد که: ﴿وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا[۲۱] و امت مرحومه را نیز فرمود که: ﴿مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ[۲۲][۲۳]. در تفسیر احسن الحدیث نیز همین مضمون با عبارت‌های دیگر بدین شرح آمده است: مراد از امامت به نظر من مقتدا و رهبر بودن ابراهیم در زندگی و بقای شریعت او پس از مردن است. پس او حتی پس از مردن امام و مقتدا و رهبر باشد چون در آیه ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ * إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ * وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ[۲۴].

ضمیر در «جعلها» راجع به توحید و بیزاری از شرک است. یعنی او توحید را در فرزندانش کلمه و قانون پایدار باقی گذاشت پس او در توحید، امام و مقتداست. نهایت آنکه در این آیه «للناس» و در آن آیه «فی عقبه» آمده است. در دعای حضرت آمده که به خدا عرض کرد: ﴿وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ[۲۵] که ظاهراً بقای شریعت است، نه نام نیک[۲۶]. تفسیر اطیب البیان با شرح بیشتری، امامت حضرت ابراهیم(ع) را مطلق بر جمیع افراد بشر می‌داند و چنین می‌آورد: امام، به طور اطلاق، پیشوایی و مقتدایی را شامل می‌شود و ذکر کلمه «الناس» قبل از آن مفید این است که پیشوایی برای همه افراد انسان حتی انبیا و اولیاست و همه موظفند که از ابراهیم متابعت نمایند به اندازه‌ای که پیامبر اسلام که از ابراهیم افضل است، مأمور به متابعت از ملت ابراهیم می‌شود ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا[۲۷].

وی سپس چنین ادامه می‌دهد: مقام رسالت، مأموریت به دعوت و ارشاد و هدایت و تبلیغ احکام و دلالت بر معرفت حق و وظایف بندگی و سایر شؤون پیغمبری است و مراد از امامت، مقتدایی نسبت به مردم است و البته هر پیغمبری این مقام را دارا بود، لکن محدود به مردمی بوده که مأمور به دعوت و ارشاد آنان بوده و امامت حضرت ابراهیم امامت مطلقه کلیه بر جمیع افراد بشر بوده است. در فراز دیگری از عبارات خود می‌نویسد: دعای حضرت، مصداق آنکه امامت مطلقه کلیه است در حق پیامبر و خاندان گرامی او مستجاب شد ولی انبیای بنی اسرائیل از ذُریه ابراهیم دارای مقام امامت تامه بر جمیع افراد بشر نبودند و امامت آنان تنها بر قومی که مأمور به دعوت آنان بودند، می‌بود[۲۸]. صاحب الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن را در همین جرگه می‌توان به حساب آورد با آنکه امامت ابراهیم(ع) را به معنای متابعت بی‌واسطه همگان از آیین ابراهیم نمی‌داند، بلکه امامت وی را به معنای پیشوایی برای رسولان غیر اولوالعزم برمی‌شمرد، می‌نویسد: امامت در اینجا که پس از اتمام کلمات نصیب حضرت ابراهیم می‌شود به معنای رسالت و نبوت نیست چون خداوند پیش از آن، این دو مقام را به حضرت ابراهیم عطا کرده بود، بلکه به معنای «الامامة علی المرسلین» است. همان‌گونه که انبیا، امام برای امت خود هستند و انبیا اولوالعزم، امام سایر انبیا جز انبیای اولوالعزمند- مانند حضرت موسی(ع) که امام همه انبیای بنی اسرائیل جز حضرت عیسی(ع) می‌باشد- به همین نحو حضرت ابراهیم(ع) با مقام امامت به رتبه اولوالعزم رسید و امام پس از انبیای خود تا حضرت موسی شد[۲۹].

بنا بر تحلیل مؤلف الفرقان، اجابت دعای حضرت ابراهیم(ع) درباره هر پیامبری از ذریه خود متناسب با مرتبه آنهاست، تا برخی امام انبیای پس از خود شوند. از جمله خداوند، حضرت موسی(ع)، عیسی(ع) و پیامبر اکرم(ص) را اولوالعزم و در خصوص پیامبر اکرم، ایشان را امام دیگر مکلفین و امام بر اولوالعزم قرار داد[۳۰]. شاید بتوان برای این دیدگاه تأییدی از قرآن آورد و گفت: انبیای خدا در یک رتبه نیستند؛ خداوند برخی از آنان را بر بعضی دیگر برتری داد، فرمود: ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ[۳۱]. پس، مقام امامتی که خداوند به ابراهیم(ع) عطا کرد موجب برتری ایشان نسبت به انبیایی است که به چنین مقامی بار نیافته‌اند. به هر روی، طرفداران این دیدگاه تا حدی کوشیده‌اند تفاوت بین «رسول» و «امام» را نمایان کنند، اما نسبت به اقوال دیگران ارزیابی و نقدی ارائه نکرده‌اند.[۳۲]

زمامداری و تدبیر امور جامعه

این دیدگاه در تاریخ تفسیر شیعه، پیشینه کهن دارد و استوانه‌های تفسیر شیعی از آن طرفداری کرده‌اند. از جمله شیخ الطائفة طوسی (د ۴۶۰ق) ضمن آنکه می‌گوید: فأتمهن الله بأن أوجب بها الإمامة له بطاعته و اضطلاعه[۳۳]؛ «خداوند آن کلمات را به اتمام رساند به اینکه امامت را برای ابراهیم(ع) قرار داد تا مطاع و پیشوا باشد»، می‌نویسد: اصحاب ما با استدلال به این آیه بر این باورند که: منزلت امامت از نبوت جداست؛ چون خداوند حضرت ابراهیم را که پیامبر بود مخاطب قرار داد و به وی برای پاداش موفقیت در آزمون‌ها، مقام امامت بخشید. اگر حضرت ابراهیم پیش از این، از مقام امامت برخوردار بودند، این کلام بی‌معنا می‌شد[۳۴]. سپس شیخ طوسی از رساله الفرق بین النبی والامام خبر می‌دهد که در آن از تفاوت پیامبر و امام سخن گفته و خواننده را برای تفصیل بیشتر به آن ارجاع می‌دهد. دیدگاه شیخ طوسی در رساله نامبرده چنین است: إعلم أن معنى قولنا: نبي، هو أنه مؤد عن الله تعالى بلا واسطة من البشر... و قولنا: إمام، يستفاد منه أمران، أحدهما: أنه مقتدى به أفعاله و أقواله من حيث قال و فعل، لأن حقيقة الإمام في اللغة هو المقتدى به. الثاني: أنه يقوم بتدبير الأمة و سياستها و تأديب جناتها والقيام بالدفاع عنها وحرب من يعاديها و تولية ولاية من الأمراء والقضاة و غير ذلك و إقامة الحدود على مستحقيها. فمن الوجه الأول يشارك الإمام النبي في هذا المعنى لأنه لا يكون نبي إلا و هو مقتدى به و يجب القبول منه من حيث قال و فعل؛ فعلى هذا لا يكون إلا و هو إمام. و أما من الوجه الثاني فلا يجب في كل نبي أن يكون القيم بتدبير الخلق و محاربة الأعداء والدفاع عن أمر الله بالدفاع عنه من المؤمنين... و من أوجب هذا في النبي من حيث كان نبيا فقد أبعد وقال ما لا حجة له عليه[۳۵]؛ بدان معنای «نبی» عبارت است از کسی که بدون واسطه بشر به طور مستقیم از خداوند خبر دهد ولی از کلمه «امام» دو معنا دریافت می‌شود؛ یکم کسی که در کردار و گفتارش به او اقتدا شود چون حقیقت معنای امام در لغت به معنای مقتدا بودن است. دوم: کسی که در مصدر کارها به تدبیر امور امت قیام کند، تبهکاران را تأدیب نماید و برای دفاع از امور امت، اقدام کرده، با دشمنان آنان بجنگد.

«امام» به معنای اول با معنای«نبی» وجه مشترک دارند؛ چون هر پیامبری مقتدای امت است و باید به لحاظ گفتار و کردار از او پیروی شود. بنابراین هر پیامبری در این معنا امام است. اما در معنای دوم، هر پیامبری لازم نیست امام (به این معنا) باشد. یعنی در مصدر امور به تدبیر خلق و جنگ با دشمنان اقدام کرده و از امر خدا با حمایت از کیان مؤمنان، دفاع کند. آن‌گاه شیخ طوسی با استفاده از آیات به تبیین و تأیید دیدگاه خود در تفاوت بین «نبی» و «امام» می‌پردازد که خواهید دید. مرحوم طبرسی (د۵۴۸ق) نیز به همین باور رسیده و در مجمع البیان از عبارات شیخ طوسی پیروی کرده است[۳۶]. وی در جوامع الجامع با عبارتی کوتاه، با تأکید بر آن دیدگاه، می‌نویسد: الإمام اسم من یؤتم به، جعله – سبحانه- إماما یأتمون به فی دینهم و یقوم بتدبیرهم و سیاسة أمورهم}}[۳۷]؛ امام، نام برای کسی است که از او پیروی می‌شود، خداوند سبحان حضرت ابراهیم را امام قرار داد تا مردم در دینشان به او اقتدا کنند و او به تدبیر امور مردم و جامعه، اقدام نماید. ابوالفتوح رازی (از مفسران قرن ششم) ضمن آنکه قول مجاهد را در معنای کلمات، به صواب نزدیک‌تر می‌داند و می‌گوید: مجاهد گفت: «کَلِماتٍ» همین است که در این آیت است؛ مِن قوله تعالی ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۳۸] تا به آخر آیه... و این قول از همه قریب‌تر است برای آنکه هم در آیت است و سخن منقطع نیست و سیاق آیت بر او دلیل می‌کند[۳۹].

وی پس از این گزینش، به بررسی اصطلاح «امام» می‌پردازد و در مجموع تفاوت بین امام و پیامبر را در امر تدبیر امور جامعه در خصوص مسئله جهاد خلاصه می‌کند: اگر گویند... چون پیغامبر باشد خود امام باشد جواب گوییم: معنی امامت در حق پیغامبر، امر به جهاد باشد که همه پیغامبران امام نباشند؛ از پیغامبران امام آن باشد که مأمور باشد به جهاد... پس درجه امامت از درجه پیغامبری جداست برای آنکه خدای تعالی ابراهیم را با آنکه پیغامبر بود تا امامتش نداد، امام نشد؛ پس باید که این درجه‌ای باشد جز درجه پیغامبری[۴۰]. ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانی، از مفسران قرن هشتم، نیز همین معنا را برای امامت آورده و می‌گوید: گویند... هر که پیغمبر باشد خود امام بود، نه چنین است که می‌گویند از بهر آنکه پیغمبران بسی بوده‌اند که ایشان را به جهاد نفرموده‌اند، ابراهیم را گفت: تو را خلعت نبوت دادیم تشریف امامت خواهیم کرد و به جهاد خواهیم فرمود[۴۱].

از همین گروه، مرحوم شریف لاهیجی، از مفسران قرن یازدهم است که اندکی فراتر از معنای قبلی، چنین می‌آورد: به درستی که من گرداننده توام بعد از مرتبه نبوت برای مردمان پیشوا... مراد از امام، انسانی است که ریاست عامه خلایق در دنیا و در دین به او تعلق داشته باشد. به این معنا که هر مشکلی از او بپرسند جواب گوید و هر نبی که به مرتبه امامت فایز گردد او از اولوالعزم نیزخواهد بود[۴۲]. و در عبارتی دیگر می‌نویسد: «مقالید حل و عقد امور بنی آدم را که امامت عبارت از این است.»..[۴۳]. تفسیر کنز الدقائق نیز در همین گروه محسوب می‌شود[۴۴]. در برخی از تفاسیر متأخر نیز این معنا به چشم می‌خورد. مانند تفسیر آلاء الرحمن که با این عبارت از مقام امامت خبر می‌دهد: إماما و مرجعا و مقصدا و زعيما في أمور الدين والدنيا... وقوله تعالى «للناس» متعلق بجاعل و منه إشارة إلى الإمتنان على الناس و أن الإمامة لطف من الله و من أكبر المصالح لأمورهم[۴۵]؛ حضرت ابراهیم با این جعل الهی، پیشوا، مرجع، مقصد و رهبر در امر دین و دنیا شد. سخن حق تعالی که فرمود «للناس» برای مردم، متعلق به جاعل است و به امتنان بر مردم اشاره دارد به اینکه امامت، لطف خداوند بر خلق و از بزرگ‌ترین مصالح برای امور مردم به شمار می‌آید.

همین‌طور در تفسیر موضوعی منشور جاوید که امام را ولی جامعه و دارای امر و نهی و مطاع می‌داند و وی را به صورت مستقل واجب الاطاعه برمی‌شمرد[۴۶]. عبارت تفسیر الکاشف نیز در این باره از اطلاق در حیطه امامتِ امام خبر می‌دهد و می‌گوید: قول الإمام نبيا كان أو وصيا هو قول الله و هداه هدى الله و حكمه حكم الله؛ سخن امام چه پیامبری که مقام امامت دارد و یا وصی‌ای که به این مقام باریافته، قول خداست، هدایتش هدایت خدا و حکمش، حکم خداست[۴۷].

دیدگاه این گروه مبتنی بر چند اصل است:

  1. جعل مقام امامت برای حضرت ابراهیم، پاداش موفقیت‌های او در ابتلاهاست و اگر امامت به همان معنای نبوت باشد، تحصیل حاصل است. شاهد آن هم ساختار ادبی فراز ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا است که در آن اسم فاعل «جاعِل» کلمه «إماماً» را به عنوان مفعول خود نصب داده است، پس دلالت بر جعل امامت حضرت ابراهیم در زمان حال یا آینده دارد و نمی‌توان آن را به معنای جعلتك للناس إماما؛ «تو را پیش از این امام قرار دادم» دانست؛
  2. تحلیل کلمه امام به اینکه این کلمه به دو معنای لغوی و اصطلاحی است. معنای لغوی امام، بر همه انبیا از این نظر که آنان مقتدای امت هستند و باید از فعل و قول آنان پیروی کرد، تطبیق می‌شود. اما به لحاظ معنای اصطلاحی که به معنای تدبیر همه امور جامعه - از جمله مسئله حساس جهاد که سخن از تصرف در جان و مال مردم- است، تنها برای برخی از انبیا،یا اولیا، به عنوان امام جعل شده است؛
  3. اطاعت از نبی یا رسول از این حیث که خبردار و پیام‌آور از ناحیه حق‌تعالی است، اطاعت از خداست؛ اما اطاعت از امام از حیث امامت او، مستقل و واجب الاطاعه است. هرچند این استقلال به معنای اطاعت امام در عرض اطاعت خدا نیست. بلکه خداوند برای وی این نوع اطاعت را جعل کرده است. به نظر ما این نکته کلیدی در معناشناسی امام است و بر آن می‌توان ادله و شواهدی اقامه و بر صحت آن تأکید کرد، که به زودی خواهید دید.[۴۸]

پیشوا در هدایت به امر

مبتکر این نظریه، علامه طباطبایی است و پیش از ایشان تا آنجا که می‌دانیم سابقه‌ای بین مفسران فریقین نداشته است[۴۹]. سپس برخی مفسران به این نظریه گرایش یافته آن را شرح و بسط داده‌اند. علامه طباطبایی نخست با استفاده از سیاق آیه مورد بحث و آیات دیگر -که در مباحث بعدی ملاحظه خواهید کرد- همانند دیگر مفسران شیعی به این نتیجه می‌رسد که اعطای مقام امامت به ابراهیم(ع) در اواخر عمر ایشان بوده است، آن زمان که ابراهیم(ع) همه آزمون‌ها، از جمله آزمون آشکار ذبح اسماعیل را با توفیق خداوند با کامیابی پشت سر گذاشت. سپس علامه با استفاده از آیات دیگر قرآن، «امامت» در این را به پیشوایی در «هدایت امر» معنا می‌کند به اینکه امام به وسیله «امر الله» که وجهه ملکوتی عالم هستی است و با کلمه «کُن» پدید می‌آید، قلب‌ها را هدایت می‌کند، هدایتی دفعی که ایصال به مطلوب را به همراه دارد.

علامه در شرح و تفسیر این نظریه، ناگزیر مباحث متنوعی را پیش کشیده که بیان همه آنها در اینجا به تطویل می‌انجامد. به نظر می‌رسد حاصل دیدگاه علامه را می‌توان در تفسیر تسنیم یافت که همین نظریه را پذیرفته و در آن دیدگاه علامه را با عبارات کوتاه به طور کامل منعکس کرده است: برجسته‌ترین معنایی که امامت مذکور در این آیه بر آن قابل تطبیق است، هدایت باطنی و ملکوتی و هدایت به معنای ایصال به مطلوب است؛ زیرا قرآن یکی از ویژگی‌های ائمه را هدایت به امر الله بیان می‌کند؛ «امر الله» که امام، مردم را با آن هدایت می‌کند، چهره ثابت و ملکوتی جهان طبیعت است، امام براساس پیوند با مقام «کُن فیکون» و ارواح انسان‌ها و به عنوان مظهر مقلّب القلوب، هر چیز را براساس ملکوت آن و با تصرف در قلب آن، هدایت می‌کند. برای این هدایت، هادی باید خود مهتدی بالذات باشد. این هدایت، فیض درونی است که از ناحیه خدای سبحان به قلوب نورانی ائمه و از آنجا به دل‌های مؤمنان می‌رسد. امامت به این معنا مقامی ملکوتی و فراتر از شؤون ظاهری و دنیایی است و راه نیل به آن بهره‌مندی از وحی تسدیدی، ارتقا به درجات برین بندگی، صبر و بردباری و یقین و مشاهده اسرار عالم است[۵۰].

در میان مفسران شیعی، تفسیر نمونه نیز این نظریه را در ضمن دیدگاه‌های دیگر نقل کرده و با تلفیق دیدگاه دوم، آن را پذیرفته است. وی برای امامت سه معنا نقل می‌کند و معنای سوم را صواب می‌داند: امامت عبارت است از تحقق بخشیدن برنامه‌های دینی اعم از حکومت به معنای وسیع کلمه و اجرای حدود و احکام خدا و اجرای عدالت اجتماعی و همچنین تربیت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن و این مقام از مقام رسالت و نبوت برتر است... در حقیقت مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت به معنای «ایصال به مطلوب» است، نه فقط «ارائه طریق». افزون بر آن «هدایت تکوینی» را نیز شامل می‌شود. یعنی تأثیر باطن و نفوذ روحانی امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسان‌های آماده و هدایت معنوی آن.... امام رئیس حکومت و پیشوای اجتماع و رهبر مذهبی و مربی اخلاق و رهبر باطنی و درونی است[۵۱]. از نظر این تفسیر، امامت در این آیه به هر دو معنای تدبیر جامعه و هدایت به امر است؛ چون معنای جامع «ایصال به مطلوب» در هر دو وجود دارد.

آنچه علامه طباطبایی، مبتکر این نظریه را به این نتیجه رسانده، تحلیل حقیقت معنای «امام» است؛ ایشان بر این باور است که هر معنایی را که مفسران برای امام گفته‌اند با ماهیت معنای امام، تغایر دارد. از جمله معنای نبی، رسول، تقدَّم، مطاعیة مطلق، خلافت، وصایت، ریاست در امور دین و دنیا و...؛ چون با دقت نظر در مفهوم این تعابیر، آنها را غیر از مفهوم امام می‌یابیم که عبارت است از: «مقتدایی که مردم به وی اقتدا کنند و افعال (کارها) و اقوالشان (گفته‌هایشان) را از سر پیروی بر کارها و گفته‌های او منطبق گردانند». از نظر علامه منشأ این تفاوتِ معنایی، به مجرد تغایر لفظی بین کلمه امام و آن کلمات نیست، بلکه به دلیل حقیقتی است که در معنای امام نهفته است. علامه برای آنکه حقیقت نهفته در معنای امام را کشف کنند از آیات دیگر قرآن که در آنها لفظ امام به کار رفته مدد می‌گیرد و می‌گوید: هر جا در قرآن کریم نامی از امامت می‌برد در پی آن متعرض «هدایت به امر» می‌شود، تعرضی که گویی می‌خواهد کلمه نامبرده را تفسیر کند. از آن جمله در این آیه: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۵۲] و آیه ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...[۵۳]. توصیف ائمه به ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا در هر دو آیه، وصف برای تعریف است... پس امام، هدایتگری است که با امر ملکوتی که در اختیار دارد، هدایت می‌کند... ملکوت، باطن این عالم است و چون ملکوت یا باطن هستی از جمله، باطن دل‌ها و اعمال بندگان نزد او حاضر است؛ در این صورت امام از نظر باطن یک نحو ولایتی در اعمال مردم دارد و چون هدایتش در ملکوت دل‌هاست، همانند هدایت انبیا و رسولان و مؤمنان، صرف راهنمایی و آدرس دادن نیست، بلکه ایجاد هدایت و به مقصد رساندن است. پس حقیقت نهفته در امامت، هدایتگریِ باطن دل‌ها برای تحقق مقصود اوست چنان‌که گویی این معنا در مفهوم امام اشراب شده و هرگاه قرآن لفظ امام را به کار می‌برد، منصرف در این معناست[۵۴].

این معنا برای امام با تحلیل علامه از «هدایت» در قرآن همخوانی دارد؛ هدایت به حصر عقلی درباره انسان‌ها به دو شکل امکان‌پذیر است، هدایت به معنای ارائه طریق و هدایت به معنای ایصال به مطلوب. بر این اساس ایشان می‌گوید: لا تنفك النبوة عن الهداية بمعنى إرائة الطريق فلا يبقى للإمام إلا الهداية بمعنى الإيصال إلى المطلوب و هو نوع تصرف تكويني في النفوس بتيسيرها في سير الكمال و نقلها من موقف معنوي إلى موقف آخر[۵۵]؛ اصطلاح «نبوت» با هدایت به معنای آدرس‌دهی، همراه بوده از یکدیگر جدایی ندارند، پس برای «امام» نوع دوم هدایت که به معنای رساندن به مقصد است، خواهد بود، هدایتی که از نوع تصرف تکوینی در جان‌هاست و بر اثر آن، سیر کمال هموار شده، از منزلی به منزل دیگر پَر می‌کشد. علامه طباطبایی که صاحب این دیدگاه است، متعرض دو نظریه رایج دیگر از مفسران شیعی یعنی «امامت بر پیامبران» و «زمامداری و تدبیر جامعه» نشده از ارزیابی و نقد آنها در ذیل این آیه و آیات شبیه به آن (انبیاء، ۷۳ و سجده، ۲۴) چشم پوشیده‌اند. اما در تفسیر تسنیم ضمن آنکه نظر علامه را پذیرفته و ارکان و اجزای آن را تبیین کرده است به طور گسترده به دیدگاه‌های دیگران پرداخته و آنها را بررسی و نقد کرده است.[۵۶]

منابع

پانویس

  1. فرهنگ فقه‌، ۱/ ۶۷.
  2. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  3. فرهنگ شیعه، ص 91-92.
  4. کشف المراد، ۲۳۰- ۲۰۲.
  5. فرهنگ شیعه، ص 92.
  6. فرهنگ شیعه، ص 92.
  7. امامت و رهبری‌، ۵۴- ۵۲؛ الشافی فی الامامة، ۱۷۹، ۱۸۰، ۲۰۵، ۲۰۶، ۲۷۶ و ۲۷۷؛ کشف المراد، ۳۴۰.
  8. فرهنگ شیعه، ص 92.
  9. محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی، معروف به شیخ مفید، محدث، فقیه و متکلم نامدار شیعه است که از او آثار گرانسنگی در علوم اسلامی به جا مانده است. مجموعه آثار شیخ با عنوان مصنفات الشیخ المفید از سوی کنگره جهانی هزاره شیخ مفید در سال ۱۴۱۴ در ۱۴ مجلد به چاپ رسیده است.
  10. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۱۹.
  11. ابوجعفر، محمد بن حسن طوسی، ملقب به شیخ الطائفه، از دانشمندان بزرگ امامیه که در فقه، تفسیر، کلام و حدیث، آثار ارزشمندی از او به جا مانده است. او مؤسس حوزه عملیه شیعیان در نجف اشرف بود و از نامدارترین دانشمندان امامیه به شمار می‌آید.
  12. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۲۶.
  13. شیبانی، نهج البیان، ج۱، ص۲۰۵.
  14. مغنیه، التفسیر المبین، ص۲۴.
  15. فیض کاشانی، الصافی، ج۱، ص۱۸۷.
  16. فیض کاشانی، الاصفی، ص۱، ص۶۴.
  17. جنابذی، بیان السعادة فی مقامات العباده، ج۱، ص۱۴۳؛ درباره گونه غلوّ در تفویض، ر.ک: مفید، تصحیح الاعتقاد، ص۱۱۲.
  18. فیضی دکنی، سواطع الالهام، ج۱، ص۱۴۰.
  19. مجلسی، بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۴۲.
  20. کاشانی، منهج الصادقین، ج۱، ص۲۷۶.
  21. «... و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند.».. سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  22. «... آیین پدرتان ابراهیم.».. سوره حج، آیه ۷۸.
  23. حسینی شاه‌عبدالعظیمی، تفسیر اثنی‌عشری، ج۱، ص۲۵.
  24. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم به پدر و قومش گفت: من از آنچه می‌پرستید، بیزارم * مگر از آن کس که مرا آفریده است که او مرا راهنمایی خواهد کرد * و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه ۲۶-۲۸.
  25. «و برای من در میان آیندگان، نامی نیکو بر جای بگذار» سوره شعراء، آیه ۸۴.
  26. قرشی، احسن الحدیث، ج۱، ص۲۳۵.
  27. «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.
  28. طیب، اطیب البیان، ج۲، ص۱۷۷.
  29. صادقی تهرانی، الفرقان، ج۲، ص۱۲۲.
  30. صادقی تهرانی، الفرقان، ج۲، ص۱۳۳.
  31. «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ از ایشان یکی آن است که خداوند با وی سخن گفت و پایگاه‌های برخی از ایشان را بالا برد» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
  32. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۱۱۸
  33. طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۶.
  34. طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۸.
  35. طوسی، رسالة فی الفرق بین النبی والامام، ص۱۱۲.
  36. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰.
  37. طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۷۷.
  38. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  39. رازی، روض الجنان، ج۳، ص۱۴۱.
  40. رازی، روض الجنان، ج۲، ص۱۴۳.
  41. جرجانی، جلاء الاذهان، ج۱، ص۱۴۴.
  42. تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۱۰۹.
  43. تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۱۰۹.
  44. قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۶.
  45. بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳ و ۱۲۴؛ تفسیر مصباح الهدی نیز همین معنا را برای امامت کرده است (ر.ک: تهرانی، تفسیر مصباح الهدی، ج۸، ص۳۵).
  46. سبحانی، منشور جاوید، ج۵، ص۲۵۰.
  47. مغنیه، الکاشف، ج۱، ص۹۷.
  48. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۱۲۱
  49. چون ممکن است این نظریه را برگرفته از دیدگاه عارفان در تفسیر بدانیم که در آن امامت با انسان کامل پیوند می‌خورد، چند تفسیر عرفانی در این زمینه از جمله کشف الاسرار میبدی، تفسیر القرآن الکریم منسوب به ابن عربی، بیان السعاده گنابادی، تفسیر روح المعانی آلوسی ملاحظه شد و در آنها این نظریه دیده نشد.
  50. جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۶، ص۴۱۴ و ۴۱۵.
  51. مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۳۸ - ۴۴۲.
  52. «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.
  53. «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  54. طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۲ و ۲۷۳.
  55. طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴.
  56. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۱۲۵