طاغوت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[طاغوت (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[طاغوت (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>


==مقدمه==
لفظ "طاغوت" برگرفته از [[طغیان]] و [[سرکشی]] از [[حق]] است و به معنای [[طغیانگر]] یا [[حکومت نامشروع]] به کار می رود.
چنانچه مورد اشاره قرار گرفت، در [[منطق]] [[امام خمینی]]، همه حکومت‌های [[نامشروع]] در ذیل عنوان [[طاغوت]] جای می‌گیرد. ایشان در چند مورد به تعریف حکومت‌های طاغوت [[اقدام]] کرده و از آن با عناوینی چون “قدرت [[سیاسی]] ناروا”، “قدرت سیاسی با علل” و یا “حکومت جائر”، تعبیر کرده است که در ذیل این عبارت از نظر می‌گذرد: برانداختن “طاغوت” یعنی قدرت‌های سیاسی ناروایی که در سراسر [[وطن اسلامی]] برقرار است [[وظیفه]] همه ماست.... [[خداوند متعال]] در [[قرآن]]، [[اطاعت]] از “طاغوت” و قدرت‌های ناروای سیاسی را [[نهی]] فرموده است،... [[ائمه]]{{عم}} و پیروانشان یعنی [[شیعه]]، همیشه با حکومت‌های [[جائر]] و قدرت‌های سیاسی [[باطل]] [[مبارزه]] داشته‌اند<ref>ولایت فقیه، ص۱۵۰.</ref>.
 
ایشان در عبارتی دیگر مراد از طاغوت را در دو معنای [[عام و خاص]] معنا نموده‌اند. بر این اساس، تعریف خاص طاغوت، عبارت است از “حکومت‌های [[جور]] و نامشروعی که در برابر [[حکومت الهی]] [[طغیان]] کرده‌اند” و در معنای عام آن، واژه “طاغوت” علاوه بر [[حاکمان]] نامشروع، به قاضی‌های نامشروع نیز تعمیم می‌یابد. و مصداق قرار گرفتن [[حکومت‌ها]] و یا قاضیان در ذیل این واژه نیز بدین خاطر است که آنان در برابر [[فرامین خداوند]] طغیان کرده و در وضع [[قوانین]]، نفع و نفس خود را معیار قرار داده و در قضاوت‌ها به همین روش [[رفتار]] می‌نمایند: اگر نگوئیم منظور از “طاغوت”، حکومت‌های جور و قدرت‌های ناروای [[حکومتی]] به طور کلی است که در مقابل حکومت الهی طغیان کرده و [[سلطنت]] و [[حکومت]] برپا داشته‌اند، باید قائل شویم که اعم از [[قضات]] و [[حکام]] است... حکومت‌های جور چه قضات و چه مجریان و چه اصناف دیگر آنها “طاغوت”‌اند چون در برابر [[حکم خدا]] [[سرکشی]] و طغیان کرده قوانینی به دلخواه وضع کرده به اجرای آن و [[قضاوت]] بر طبق آن پرداخته‌اند<ref>ولایت فقیه، ص۸۸.</ref>.
 
عنوان دیگری که در [[فقه شیعه]] به عنوان جامع حکومت‌های نامشروع تلقی شده و تمام این حکومت‌ها را دربر می‌گیرد، “حکومت جائر” است که در مقابل “حکومت عادل” قرار می‌گیرد<ref>ر.ک: صحیفه امام، ج۳، ص۲۱۹، ج۶، ص۳۳۸.</ref>. [[امام خمینی]] نیز بر همین اساس، به این عنوان اهتمام ورزیده و آن را به همه حکومت‌های [[نامشروع]] و همه [[کارگزاران]] آن (در سه حوزه [[مقننه]]، قضائیه و مجریه) توسعه و تعمیم داده و این طور اظهار داشته است: “سلطان جائر”، [[قدرت]] حاکمه [[جائر]] و ناروا به طور کلی است و همه [[حکومت]] کنندگان غیر [[اسلامی]] و هر سه دسته [[قضات]] و قانون‌گذاران و مجریان را شامل می‌شود<ref>ولایت فقیه، ص۹۳.</ref>.
 
امام خمینی در اظهار نظری دیگر، همه [[نظام‌های سیاسی]] غیر مبتنی بر [[آموزه‌های اسلام]] را به خاطر [[طاغوت]] بودن حاکمانشان، [[آلوده]] با [[شرک]] معرفی کرده: هر [[نظام سیاسی]] غیر اسلامی، نظامی شرک‌آمیز است، چون حاکمش “طاغوت” است<ref>ولایت فقیه، ص۳۵.</ref>.
 
و از این روی [[حکم]] به [[کفر]] ورزیدن نسبت به این [[قدرت سیاسی]] و دستورهای آن داده است<ref>ر.ک: ولایت فقیه، ص۹۱.</ref>.<ref>[[سید سجاد ایزدهی|ایزدهی، سید سجاد]]، [[فقه سیاسی امام خمینی (کتاب)|فقه سیاسی امام خمینی]]، ص ۱۷۵.</ref>
 
==مصادیق طاغوت==
چنانچه بیان شد عنوان طاغوت [[جامعه]]، همه حکومت‌هایی است که در [[منطق]] [[شیعه]] غیر مطلوب و نامشروع تلقی شده‌اند. گرچه [[سر سپردن]] به حکومت طاغوت در منطق شیعه، [[نفی]] شده و [[تمکین]] نسبت به [[اوامر]] این گونه [[حکومت‌ها]] [[حرام]] اعلام شده است، اما طاغوت در [[زمان]] سابق مصادیق بسیاری داشته و در زمان حاضر نیز مصادیق متعددی دارد. آشنایی با این حکومت‌ها در راستای تبیین [[نظام سیاسی شیعه]]، مطلوب بوده و [[شناخت]] آن بر اساس دیدگاه امام خمینی، جهت فهمی صحیح‌تر از نوع مطلوب حکومت، لازم تلقی می‌شود و ما برخی از این حکومت‌های جائر را با [[عنایت]] به دیدگاه‌های امام خمینی از نظر می‌گذرانیم:
#'''[[سلطنت]]''': سلطنت که [[حکومتی]] فردی و مبتنی بر [[زور]] و [[غلبه]] بوده و بر [[انتخاب مردم]] و دیدگاه‌های آنان، توجهی ندارد، در [[اندیشه]] امام خمینی نامشروع بوده و از مصادیق طاغوت به شمار می‌رود. غیر [[مشروع]] بودن این نوع از حکومت، علاوه بر این که به [[خداوند]] و [[قوانین]] آن منسوب نیست، با [[زورگویی]] و [[وراثت]] همراه است که بر اساس دیدگاه [[فقه سیاسی شیعه]] مطرود و منفی محسوب می‌شود: اساساً [[سلطنت]]، نوع [[حکومتی]] است که متکی به آرای [[ملت]] نیست، بلکه شخصی به [[زور]] سرنیزه بر سر کار می‌آید و سپس با همین سرنیزه [[مقام]] [[زمامداری]] را در [[خاندان]] خود به صورت یک [[حق]] قانونی بر مبنای توارث بر [[مردم]] [[تحمیل]] می‌کند... طومار سلطنت در طول [[تاریخ]] چیزی غیر از این نبوده است<ref>صحیفه امام، ج۵، ص۱۷۳.</ref>. از [[علل]] عمده‌ای که [[حکم]] به بطلان و عدم [[مشروعیت]] این نوع از [[حکومت]] می‌دهد، مقوله [[وراثت]] است که لوازم آن محسوب می‌شود. فارغ از این که وراثت و [[جانشینی]] فرزند از [[پدر]]، موجبات سلطنت افرادی از نژاد واحد را موجب شده و به صلاحیت‌ها و [[شایستگی‌ها]] توجهی نمی‌کند و این در حالی است که اساس [[مشروعیت حاکم]] در فقه سیاسی شیعه بر اوصاف و ویژگی‌هایی است که [[حاکم]] می‌بایست بدان متصف باشد. از این روی حاکم در این نوع از سلطنت، [[غاصب]] [[منصب]] [[حاکمیت]] تلقی شده است. [[امام خمینی]] با توجه به نکات فوق الذکر، و با اشاره به سلطنت غاصبانه [[معاویه]] در مورد این گونه از حکومت و عدم مشروعیت آن این گونه اظهار کرده است: همان طوری که معاویه سلطنت غاصبانه می‌کرد، این هم سلطنت غاصبانه است... ما می‌دانیم که این مردم اصلاً یک همچو سلطنتی را نه به ایشان دادند و نه به پدر ایشان... بنابراین، روی فرض [[قانون اساسی]] هم این مقام را [[غصب]] کرده است.... آنکه لایق است برای این که حاکم بر [[مسلمین]] باشد آن شرایطی دارد که در اینها اصلاً آن شرایط موجود نیست...، لکن اصل مقام غصب است<ref>صحیفه امام، ج۵، ص۱۹ - ۲۰.</ref>. آنچه بر عدم مشروعیت این گونه حکومت تأکید می‌کند، این است که [[امام حسین]]{{ع}} با توجه به این که [[نظام سیاسی شیعه]] این گونه حکومت را بر نتابیده و نامطلوب تلقی کرده است، در قبال [[ولایت عهدی]] [[یزید]] [[مقاومت]] کرده، بلکه همه [[مسلمانان]] را نیز به [[قیام]] علیه این گونه [[حکومت]] فرا خوانده است. [[امام خمینی]] در رد این گونه حکومت، به [[سیره]] ثابته [[امام حسین]] استناد کرده و این گونه بیان کرده است: سلطنتی و [[ولایت‌عهدی]]، همان طرز حکومت شوم و باطلی است که [[حضرت]] [[سید الشهداء]]{{ع}} برای جلو‌گیری از برقراری آن قیام فرمود و [[شهید]] شد. برای این که زیر بار ولایت‌عهدی [[یزید]] نرود و [[سلطنت]] او را به رسمیت نشناسد قیام فرمود، و همه [[مسلمانان]] را به قیام [[دعوت]] کرد. اینها از [[اسلام]] نیست. اسلام سلطنت و ولایت‌عهدی ندارد<ref>ولایت فقیه، ص۱۴.</ref>. ایشان در طرد و رد این نوع از حکومت، استدلالات و بیانات بسیاری داشته که در این [[مقام]] تنها به عباراتی کوتاه و خلاصه از ایشان اشاره می‌کنیم: [[رژیم]] سلطنتی بطلانش همراه خودش است<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۵۱۶.</ref>. اصل رژیم سلطنتی بی‌ربط است، رژیم سلطنتی رژیم کهنه [[ارتجاعی]] است در وقت خودش هم بی‌ربط بوده است<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۴۹۰.</ref>.
#'''[[دموکراسی]]''': دموکراسی که در قالب شرکت [[آحاد]] [[مردم]] در اخذ تصمیمات مهم [[جامعه]] و [[تعیین]] افرادی جهت [[اداره حکومت]] جلوه می‌کند، به حکومت [[اکثریت]] و به تعبیری، حکومت نصف به علاوه یک مجموع [[رأی]] دهندگان تعریف شده است<ref>فرهنگ سیاسی، ص۸۸.</ref>. بنا بر دیدگاه بسیاری و از جمله امام خمینی در هر [[نظام سیاسی]] معنای متفاوتی یافته و معنای مشترکی که مورد توافق [[نظام‌های سیاسی]] مختلف باشد وجود ندارد. بنابراین نظریه: دموکراسی که در هر جا یک معنا دارد در شوروی یک معنا دارد در [[آمریکا]] یک معنای دیگر دارد<ref>صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۲۶.</ref>. گرچه با توجه به نگرشی که امام خمینی به دموکراسی و قابلیت انطباق آن با [[قوانین اسلام]] دارد، ایشان با نگاه مثبت به آن نگریسته و [[نظام جمهوری اسلامی]] را [[حافظ]] و [[نگهبان]] آن اعلام می‌کند: [[نظام حکومتی]] [[ایران]]، [[جمهوری اسلامی]] است که حافظ [[استقلال]] و دموکراسی است و بر اساس [[موازین]] و [[قوانین اسلامی]] اعلام می‌شود<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۳۰۹.</ref>. اما ایشان در موارد متعدد، نظام سیاسی مبتنی بر [[دموکراسی]] (غربی) را مورد تهاجم و [[انکار]] قرار داده و آن را وسیله‌ای به جهت برآورده کردن [[آمال]] افراد شهوت‌ران دانسته و لذا از این جهت تفاوتی میان نظام‌های استبدادی، [[دیکتاتوری]] و دموکراسی (غربی) قائل نشده و از این روی این [[نظام سیاسی]] را در زمره نظام‌های [[نامشروع]] اعلام می‌کند: هیچ فرق اساسی میان [[مشروطه]] و [[استبداد]] و دیکتاتوری و دموکراسی نیست، مگر در فریبندگی الفاظ و [[حیله‌گری]] قانون‌گذارها. آری، شهوتران‌ها و استفاده‌چی‌ها فرق می‌کنند<ref>کشف اسرار، ص۲۹۰.</ref>.
 
این قضیه بدین خاطر است که ایشان در [[نفی]] و طرد نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی به دموکراسی‌های رایج در [[غرب]] و [[شرق]] [[عنایت]] داشته و نظام سیاسی آنان را به خاطر طرفداری از [[سرمایه‌داران]] و عدم توجه به [[مظلومین]]، و قرار دادن [[مردم]] در [[اختناق]]، [[فاسد]] و غیر مطلوب دانسته و در مقابل دموکراسی مبتنی بر [[آموزه‌های اسلام]] را مطلوب و [[مشروع]] به حساب می‌آورد: دموکراسی، غربی‌اش فاسد است، شرقی‌اش هم فاسد است. “دموکراسی اسلامی” صحیح است و ما بعدها اگر [[توفیق]] پیدا کنیم به شرق و غرب [[اثبات]] می‌کنیم که این دموکراسی که ما داریم این، دموکراسی است، نه آن‌که شما دارید و طرفدار سرمایه‌دارهای بزرگ هستید و نه این که آنها دارند و طرفدار‌های ابرقدرت هستند و همه مردم را در اختناق [[عظیم]] گذاشتند<ref>صحیفه امام، ج۶، ص۴۶۳.</ref>.<ref>[[سید سجاد ایزدهی|ایزدهی، سید سجاد]]، [[فقه سیاسی امام خمینی (کتاب)|فقه سیاسی امام خمینی]]، ص ۱۷۶.</ref>


==معناشناسی طاغوت==
==معناشناسی طاغوت==
[[طاغوت]] از ماده «طغی» به معنای [[تجاوز از حد]] در [[عصیان]]<ref>ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۴۱۲.</ref>، مصدر است و در بسیاری موارد برای [[مبالغه]]، به معنای اسم فاعل نیز به کار رفته است<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۷۵؛ قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۲.</ref>. این واژه به هر [[متجاوز]] از حد، هر معبودی به غیر [[خدا]] و هر مانع خیر<ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۲۰ – ۵۲۱.</ref> و به [[پیشوای گمراهی]]<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۴۴۴.</ref> و هر کسی که در [[شر]] و [[معصیت]]، فراتر از حد خود گام بردارد<ref>جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۴۱۲.</ref> گفته شده است. [[شیطان]]، [[بت‌ها]]، [[مرتدان]] و [[کاهنان]]<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۴۴۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۴، ص۴۰۰؛ دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، ج۹، ص۱۳۴۳۷.</ref> و نیز [[منافقان]]، [[فاسقان]]، [[مستکبران]] و هر [[پادشاه]] و فرمانروای [[ستمگر]] و [[کافر]]<ref>انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج۵، ص۴۸۴۲–۴۸۴۳.</ref>، از مصادیق طاغوت شمرده شده‌اند. کاربرد طاغوت درباره [[انسان]] به این معناست که از حد و اندازه‌ای که [[عقل]] یا [[شرع]] برای او معین کرده، [[تجاوز]] کند؛ بنابراین هر انسان [[ظالم]]، زورگو و نافرمانِ از [[وظایف]] [[بندگی خدا]] از روی گردنکشی، طاغوت به شمار می‌رود<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۰۲.</ref>.
"طاغوت" از ماده «طغی» به معنای [[تجاوز از حد]] در [[عصیان]]<ref>ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۴۱۲.</ref>، مصدر است و در بسیاری موارد برای [[مبالغه]]، به معنای اسم فاعل نیز به کار رفته است<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۷۵؛ قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۲.</ref>. این واژه به هر [[متجاوز]] از حد، هر معبودی به غیر [[خدا]] و هر مانع خیر<ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۲۰ – ۵۲۱.</ref> و به [[پیشوای گمراهی]]<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۴۴۴.</ref> و هر کسی که در [[شر]] و [[معصیت]]، فراتر از حد خود گام بردارد<ref>جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۴۱۲.</ref> گفته شده است. [[شیطان]]، [[بت‌ها]]، [[مرتدان]] و [[کاهنان]]<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۴۴۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۴، ص۴۰۰؛ دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، ج۹، ص۱۳۴۳۷.</ref> و نیز [[منافقان]]، [[فاسقان]]، [[مستکبران]] و هر [[پادشاه]] و فرمانروای [[ستمگر]] و [[کافر]]<ref>انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج۵، ص۴۸۴۲–۴۸۴۳.</ref>، از مصادیق طاغوت شمرده شده‌اند. کاربرد طاغوت درباره [[انسان]] به این معناست که از حد و اندازه‌ای که [[عقل]] یا [[شرع]] برای او معین کرده، [[تجاوز]] کند؛ بنابراین هر انسان [[ظالم]]، زورگو و نافرمانِ از [[وظایف]] [[بندگی خدا]] از روی گردنکشی، طاغوت به شمار می‌رود<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۰۲.</ref>.


واژه طاغوت که دارای جنبه‌های [[اخلاقی]] و [[سیاسی]] است، در دهه‌های اخیر و پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی ایران]]، در [[ادبیات]] [[ایران]] و میان [[مسلمانان]]، کاربرد ویژه‌ای یافته و در [[کلام]] [[امام خمینی]] بیشتر به معنای سیاسی آن و در معنای [[حکومت‌ها]] و حاکمیت‌های نامشروع به کار رفته است. در نگاه ایشان حکومت در اصل از آنِ خدا و هر کسی است که او [[اذن]] دهد، وگرنه طاغوت خواهد بود<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۳۵ و ۳۷؛ منتظری، حسینعلی، نظام الحکم فی الإسلام، ص۲۳–۲۹.</ref>.
واژه طاغوت که دارای جنبه‌های [[اخلاقی]] و [[سیاسی]] است، در دهه‌های اخیر و پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی ایران]]، در [[ادبیات]] [[ایران]] و میان [[مسلمانان]]، کاربرد ویژه‌ای یافته و در [[کلام]] [[امام خمینی]] بیشتر به معنای سیاسی آن و در معنای [[حکومت‌ها]] و حاکمیت‌های نامشروع به کار رفته است. در نگاه ایشان حکومت در اصل از آنِ خدا و هر کسی است که او [[اذن]] دهد، وگرنه طاغوت خواهد بود<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۳۵ و ۳۷؛ منتظری، حسینعلی، نظام الحکم فی الإسلام، ص۲۳–۲۹.</ref>.
خط ۵۹: خط ۴۳:


با توجه به [[سنت الهی]] در نابودی طاغوت بر اساس [[خواست مردم]]، از شرایط مهم [[غلبه]] بر طاغوت از نظر [[امام خمینی]] این موارد است: مهیا شدن [[مردم]] برای جلوگیری از [[ظلم]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>، تحقق بخشیدن به [[اراده خدا]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۲۰۲.</ref>، [[قدرت]] [[ایمان]] و [[وحدت]] کلمه<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۶۲؛ ج۷، ص۶۵؛ ج۱۲، ص۲۰۲.</ref>، [[فداکاری]] و [[شهادت‌طلبی]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰؛ ص۱۲۲.</ref> و [[همراهی]] همه [[ملت]] با یکدیگر<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۵۱۸؛ ج۱۱، ۵۳۱؛ ج۱۲، ص۸۴.</ref>. در این راستا پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی ایران]] و برچیده شدن [[رژیم]] پهلوی، یکی از دغدغه‌های امام خمینی زدودن آثار طاغوتی از [[جامعه اسلامی]] بود. ایشان تأکید می‌کرد [[کشور]] طاغوتی باید به کشوری [[الهی]] تبدیل شود و رنگ طاغوتیِ کشور به رنگ خدایی مبدل گردد<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱، ۱۸۵.</ref> و این مهم که [[پیروزی]] نهایی به شمار می‌آید، با از میان رفتن و [[تصفیه]] عناصر و [[قوانین]] [[انحرافی]] رژیم طاغوتی و [[اجرای احکام]] [[خدا]] و [[قرآن]] محقق می‌شود<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۱۶۸؛ ج۹، ص۲۶.</ref>.<ref>[[نرگس زارعی|زارعی، نرگس]]، [[طاغوت - زارعی (مقاله)| مقاله «طاغوت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص ۶۵.</ref>
با توجه به [[سنت الهی]] در نابودی طاغوت بر اساس [[خواست مردم]]، از شرایط مهم [[غلبه]] بر طاغوت از نظر [[امام خمینی]] این موارد است: مهیا شدن [[مردم]] برای جلوگیری از [[ظلم]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>، تحقق بخشیدن به [[اراده خدا]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۲۰۲.</ref>، [[قدرت]] [[ایمان]] و [[وحدت]] کلمه<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۶۲؛ ج۷، ص۶۵؛ ج۱۲، ص۲۰۲.</ref>، [[فداکاری]] و [[شهادت‌طلبی]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰؛ ص۱۲۲.</ref> و [[همراهی]] همه [[ملت]] با یکدیگر<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۵۱۸؛ ج۱۱، ۵۳۱؛ ج۱۲، ص۸۴.</ref>. در این راستا پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی ایران]] و برچیده شدن [[رژیم]] پهلوی، یکی از دغدغه‌های امام خمینی زدودن آثار طاغوتی از [[جامعه اسلامی]] بود. ایشان تأکید می‌کرد [[کشور]] طاغوتی باید به کشوری [[الهی]] تبدیل شود و رنگ طاغوتیِ کشور به رنگ خدایی مبدل گردد<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱، ۱۸۵.</ref> و این مهم که [[پیروزی]] نهایی به شمار می‌آید، با از میان رفتن و [[تصفیه]] عناصر و [[قوانین]] [[انحرافی]] رژیم طاغوتی و [[اجرای احکام]] [[خدا]] و [[قرآن]] محقق می‌شود<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۱۶۸؛ ج۹، ص۲۶.</ref>.<ref>[[نرگس زارعی|زارعی، نرگس]]، [[طاغوت - زارعی (مقاله)| مقاله «طاغوت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص ۶۵.</ref>
==اصطلاح طاغوت در ادبیات امام خمینی==
در [[منطق]] [[امام خمینی]]، همه حکومت‌های [[نامشروع]] در ذیل عنوان [[طاغوت]] جای می‌گیرد. ایشان در چند مورد به تعریف حکومت‌های طاغوت [[اقدام]] کرده و از آن با عناوینی چون “قدرت [[سیاسی]] ناروا”، “قدرت سیاسی با علل” و یا “حکومت جائر”، تعبیر کرده است که در ذیل این عبارت از نظر می‌گذرد: برانداختن “طاغوت” یعنی قدرت‌های سیاسی ناروایی که در سراسر [[وطن اسلامی]] برقرار است [[وظیفه]] همه ماست.... [[خداوند متعال]] در [[قرآن]]، [[اطاعت]] از “طاغوت” و قدرت‌های ناروای سیاسی را [[نهی]] فرموده است،... [[ائمه]]{{عم}} و پیروانشان یعنی [[شیعه]]، همیشه با حکومت‌های [[جائر]] و قدرت‌های سیاسی [[باطل]] [[مبارزه]] داشته‌اند<ref>ولایت فقیه، ص۱۵۰.</ref>.
ایشان در عبارتی دیگر مراد از طاغوت را در دو معنای [[عام و خاص]] معنا نموده‌اند. بر این اساس، تعریف خاص طاغوت، عبارت است از “حکومت‌های [[جور]] و نامشروعی که در برابر [[حکومت الهی]] [[طغیان]] کرده‌اند” و در معنای عام آن، واژه “طاغوت” علاوه بر [[حاکمان]] نامشروع، به قاضی‌های نامشروع نیز تعمیم می‌یابد. و مصداق قرار گرفتن [[حکومت‌ها]] و یا قاضیان در ذیل این واژه نیز بدین خاطر است که آنان در برابر [[فرامین خداوند]] طغیان کرده و در وضع [[قوانین]]، نفع و نفس خود را معیار قرار داده و در قضاوت‌ها به همین روش [[رفتار]] می‌نمایند: اگر نگوئیم منظور از “طاغوت”، حکومت‌های جور و قدرت‌های ناروای [[حکومتی]] به طور کلی است که در مقابل حکومت الهی طغیان کرده و [[سلطنت]] و [[حکومت]] برپا داشته‌اند، باید قائل شویم که اعم از [[قضات]] و [[حکام]] است... حکومت‌های جور چه قضات و چه مجریان و چه اصناف دیگر آنها “طاغوت”‌اند چون در برابر [[حکم خدا]] [[سرکشی]] و طغیان کرده قوانینی به دلخواه وضع کرده به اجرای آن و [[قضاوت]] بر طبق آن پرداخته‌اند<ref>ولایت فقیه، ص۸۸.</ref>.
عنوان دیگری که در [[فقه شیعه]] به عنوان جامع حکومت‌های نامشروع تلقی شده و تمام این حکومت‌ها را دربر می‌گیرد، “حکومت جائر” است که در مقابل “حکومت عادل” قرار می‌گیرد<ref>ر.ک: صحیفه امام، ج۳، ص۲۱۹، ج۶، ص۳۳۸.</ref>. [[امام خمینی]] نیز بر همین اساس، به این عنوان اهتمام ورزیده و آن را به همه حکومت‌های [[نامشروع]] و همه [[کارگزاران]] آن (در سه حوزه [[مقننه]]، قضائیه و مجریه) توسعه و تعمیم داده و این طور اظهار داشته است: “سلطان جائر”، [[قدرت]] حاکمه [[جائر]] و ناروا به طور کلی است و همه [[حکومت]] کنندگان غیر [[اسلامی]] و هر سه دسته [[قضات]] و قانون‌گذاران و مجریان را شامل می‌شود<ref>ولایت فقیه، ص۹۳.</ref>.
امام خمینی در اظهار نظری دیگر، همه [[نظام‌های سیاسی]] غیر مبتنی بر [[آموزه‌های اسلام]] را به خاطر [[طاغوت]] بودن حاکمانشان، [[آلوده]] با [[شرک]] معرفی کرده: هر [[نظام سیاسی]] غیر اسلامی، نظامی شرک‌آمیز است، چون حاکمش “طاغوت” است<ref>ولایت فقیه، ص۳۵.</ref>.
و از این روی [[حکم]] به [[کفر]] ورزیدن نسبت به این [[قدرت سیاسی]] و دستورهای آن داده است<ref>ر.ک: ولایت فقیه، ص۹۱.</ref>.<ref>[[سید سجاد ایزدهی|ایزدهی، سید سجاد]]، [[فقه سیاسی امام خمینی (کتاب)|فقه سیاسی امام خمینی]]، ص ۱۷۵.</ref>
==مصادیق طاغوت==
چنانچه بیان شد عنوان طاغوت [[جامعه]]، همه حکومت‌هایی است که در [[منطق]] [[شیعه]] غیر مطلوب و نامشروع تلقی شده‌اند. گرچه [[سر سپردن]] به حکومت طاغوت در منطق شیعه، [[نفی]] شده و [[تمکین]] نسبت به [[اوامر]] این گونه [[حکومت‌ها]] [[حرام]] اعلام شده است، اما طاغوت در [[زمان]] سابق مصادیق بسیاری داشته و در زمان حاضر نیز مصادیق متعددی دارد. آشنایی با این حکومت‌ها در راستای تبیین [[نظام سیاسی شیعه]]، مطلوب بوده و [[شناخت]] آن بر اساس دیدگاه امام خمینی، جهت فهمی صحیح‌تر از نوع مطلوب حکومت، لازم تلقی می‌شود و ما برخی از این حکومت‌های جائر را با [[عنایت]] به دیدگاه‌های امام خمینی از نظر می‌گذرانیم:
#'''[[سلطنت]]''': سلطنت که [[حکومتی]] فردی و مبتنی بر [[زور]] و [[غلبه]] بوده و بر [[انتخاب مردم]] و دیدگاه‌های آنان، توجهی ندارد، در [[اندیشه]] امام خمینی نامشروع بوده و از مصادیق طاغوت به شمار می‌رود. غیر [[مشروع]] بودن این نوع از حکومت، علاوه بر این که به [[خداوند]] و [[قوانین]] آن منسوب نیست، با [[زورگویی]] و [[وراثت]] همراه است که بر اساس دیدگاه [[فقه سیاسی شیعه]] مطرود و منفی محسوب می‌شود: اساساً [[سلطنت]]، نوع [[حکومتی]] است که متکی به آرای [[ملت]] نیست، بلکه شخصی به [[زور]] سرنیزه بر سر کار می‌آید و سپس با همین سرنیزه [[مقام]] [[زمامداری]] را در [[خاندان]] خود به صورت یک [[حق]] قانونی بر مبنای توارث بر [[مردم]] [[تحمیل]] می‌کند... طومار سلطنت در طول [[تاریخ]] چیزی غیر از این نبوده است<ref>صحیفه امام، ج۵، ص۱۷۳.</ref>. از [[علل]] عمده‌ای که [[حکم]] به بطلان و عدم [[مشروعیت]] این نوع از [[حکومت]] می‌دهد، مقوله [[وراثت]] است که لوازم آن محسوب می‌شود. فارغ از این که وراثت و [[جانشینی]] فرزند از [[پدر]]، موجبات سلطنت افرادی از نژاد واحد را موجب شده و به صلاحیت‌ها و [[شایستگی‌ها]] توجهی نمی‌کند و این در حالی است که اساس [[مشروعیت حاکم]] در فقه سیاسی شیعه بر اوصاف و ویژگی‌هایی است که [[حاکم]] می‌بایست بدان متصف باشد. از این روی حاکم در این نوع از سلطنت، [[غاصب]] [[منصب]] [[حاکمیت]] تلقی شده است. [[امام خمینی]] با توجه به نکات فوق الذکر، و با اشاره به سلطنت غاصبانه [[معاویه]] در مورد این گونه از حکومت و عدم مشروعیت آن این گونه اظهار کرده است: همان طوری که معاویه سلطنت غاصبانه می‌کرد، این هم سلطنت غاصبانه است... ما می‌دانیم که این مردم اصلاً یک همچو سلطنتی را نه به ایشان دادند و نه به پدر ایشان... بنابراین، روی فرض [[قانون اساسی]] هم این مقام را [[غصب]] کرده است.... آنکه لایق است برای این که حاکم بر [[مسلمین]] باشد آن شرایطی دارد که در اینها اصلاً آن شرایط موجود نیست...، لکن اصل مقام غصب است<ref>صحیفه امام، ج۵، ص۱۹ - ۲۰.</ref>. آنچه بر عدم مشروعیت این گونه حکومت تأکید می‌کند، این است که [[امام حسین]]{{ع}} با توجه به این که [[نظام سیاسی شیعه]] این گونه حکومت را بر نتابیده و نامطلوب تلقی کرده است، در قبال [[ولایت عهدی]] [[یزید]] [[مقاومت]] کرده، بلکه همه [[مسلمانان]] را نیز به [[قیام]] علیه این گونه [[حکومت]] فرا خوانده است. [[امام خمینی]] در رد این گونه حکومت، به [[سیره]] ثابته [[امام حسین]] استناد کرده و این گونه بیان کرده است: سلطنتی و [[ولایت‌عهدی]]، همان طرز حکومت شوم و باطلی است که [[حضرت]] [[سید الشهداء]]{{ع}} برای جلو‌گیری از برقراری آن قیام فرمود و [[شهید]] شد. برای این که زیر بار ولایت‌عهدی [[یزید]] نرود و [[سلطنت]] او را به رسمیت نشناسد قیام فرمود، و همه [[مسلمانان]] را به قیام [[دعوت]] کرد. اینها از [[اسلام]] نیست. اسلام سلطنت و ولایت‌عهدی ندارد<ref>ولایت فقیه، ص۱۴.</ref>. ایشان در طرد و رد این نوع از حکومت، استدلالات و بیانات بسیاری داشته که در این [[مقام]] تنها به عباراتی کوتاه و خلاصه از ایشان اشاره می‌کنیم: [[رژیم]] سلطنتی بطلانش همراه خودش است<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۵۱۶.</ref>. اصل رژیم سلطنتی بی‌ربط است، رژیم سلطنتی رژیم کهنه [[ارتجاعی]] است در وقت خودش هم بی‌ربط بوده است<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۴۹۰.</ref>.
#'''[[دموکراسی]]''': دموکراسی که در قالب شرکت [[آحاد]] [[مردم]] در اخذ تصمیمات مهم [[جامعه]] و [[تعیین]] افرادی جهت [[اداره حکومت]] جلوه می‌کند، به حکومت [[اکثریت]] و به تعبیری، حکومت نصف به علاوه یک مجموع [[رأی]] دهندگان تعریف شده است<ref>فرهنگ سیاسی، ص۸۸.</ref>. بنا بر دیدگاه بسیاری و از جمله امام خمینی در هر [[نظام سیاسی]] معنای متفاوتی یافته و معنای مشترکی که مورد توافق [[نظام‌های سیاسی]] مختلف باشد وجود ندارد. بنابراین نظریه: دموکراسی که در هر جا یک معنا دارد در شوروی یک معنا دارد در [[آمریکا]] یک معنای دیگر دارد<ref>صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۲۶.</ref>. گرچه با توجه به نگرشی که امام خمینی به دموکراسی و قابلیت انطباق آن با [[قوانین اسلام]] دارد، ایشان با نگاه مثبت به آن نگریسته و [[نظام جمهوری اسلامی]] را [[حافظ]] و [[نگهبان]] آن اعلام می‌کند: [[نظام حکومتی]] [[ایران]]، [[جمهوری اسلامی]] است که حافظ [[استقلال]] و دموکراسی است و بر اساس [[موازین]] و [[قوانین اسلامی]] اعلام می‌شود<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۳۰۹.</ref>. اما ایشان در موارد متعدد، نظام سیاسی مبتنی بر [[دموکراسی]] (غربی) را مورد تهاجم و [[انکار]] قرار داده و آن را وسیله‌ای به جهت برآورده کردن [[آمال]] افراد شهوت‌ران دانسته و لذا از این جهت تفاوتی میان نظام‌های استبدادی، [[دیکتاتوری]] و دموکراسی (غربی) قائل نشده و از این روی این [[نظام سیاسی]] را در زمره نظام‌های [[نامشروع]] اعلام می‌کند: هیچ فرق اساسی میان [[مشروطه]] و [[استبداد]] و دیکتاتوری و دموکراسی نیست، مگر در فریبندگی الفاظ و [[حیله‌گری]] قانون‌گذارها. آری، شهوتران‌ها و استفاده‌چی‌ها فرق می‌کنند<ref>کشف اسرار، ص۲۹۰.</ref>.
این قضیه بدین خاطر است که ایشان در [[نفی]] و طرد نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی به دموکراسی‌های رایج در [[غرب]] و [[شرق]] [[عنایت]] داشته و نظام سیاسی آنان را به خاطر طرفداری از [[سرمایه‌داران]] و عدم توجه به [[مظلومین]]، و قرار دادن [[مردم]] در [[اختناق]]، [[فاسد]] و غیر مطلوب دانسته و در مقابل دموکراسی مبتنی بر [[آموزه‌های اسلام]] را مطلوب و [[مشروع]] به حساب می‌آورد: دموکراسی، غربی‌اش فاسد است، شرقی‌اش هم فاسد است. “دموکراسی اسلامی” صحیح است و ما بعدها اگر [[توفیق]] پیدا کنیم به شرق و غرب [[اثبات]] می‌کنیم که این دموکراسی که ما داریم این، دموکراسی است، نه آن‌که شما دارید و طرفدار سرمایه‌دارهای بزرگ هستید و نه این که آنها دارند و طرفدار‌های ابرقدرت هستند و همه مردم را در اختناق [[عظیم]] گذاشتند<ref>صحیفه امام، ج۶، ص۴۶۳.</ref>.<ref>[[سید سجاد ایزدهی|ایزدهی، سید سجاد]]، [[فقه سیاسی امام خمینی (کتاب)|فقه سیاسی امام خمینی]]، ص ۱۷۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۱۷ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۵

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث طاغوت است. "طاغوت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل طاغوت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

لفظ "طاغوت" برگرفته از طغیان و سرکشی از حق است و به معنای طغیانگر یا حکومت نامشروع به کار می رود.

معناشناسی طاغوت

"طاغوت" از ماده «طغی» به معنای تجاوز از حد در عصیان[۱]، مصدر است و در بسیاری موارد برای مبالغه، به معنای اسم فاعل نیز به کار رفته است[۲]. این واژه به هر متجاوز از حد، هر معبودی به غیر خدا و هر مانع خیر[۳] و به پیشوای گمراهی[۴] و هر کسی که در شر و معصیت، فراتر از حد خود گام بردارد[۵] گفته شده است. شیطان، بت‌ها، مرتدان و کاهنان[۶] و نیز منافقان، فاسقان، مستکبران و هر پادشاه و فرمانروای ستمگر و کافر[۷]، از مصادیق طاغوت شمرده شده‌اند. کاربرد طاغوت درباره انسان به این معناست که از حد و اندازه‌ای که عقل یا شرع برای او معین کرده، تجاوز کند؛ بنابراین هر انسان ظالم، زورگو و نافرمانِ از وظایف بندگی خدا از روی گردنکشی، طاغوت به شمار می‌رود[۸].

واژه طاغوت که دارای جنبه‌های اخلاقی و سیاسی است، در دهه‌های اخیر و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در ادبیات ایران و میان مسلمانان، کاربرد ویژه‌ای یافته و در کلام امام خمینی بیشتر به معنای سیاسی آن و در معنای حکومت‌ها و حاکمیت‌های نامشروع به کار رفته است. در نگاه ایشان حکومت در اصل از آنِ خدا و هر کسی است که او اذن دهد، وگرنه طاغوت خواهد بود[۹].

طاغوت در قرآن و روایات: واژه طاغوت در قرآن کریم، هشت بار به کار رفته[۱۰] که در برابر ایمان است و کفر به آن، مقدمه ایمان شمرده شده است[۱۱]؛ همچنان‌که دعوت به خداپرستی با اجتناب از طاغوت همراه است[۱۲]. از نگاه قرآن، کافران تحت سرپرستی و ولایت و یاری طاغوت قرار دارند[۱۳] و در راه آن می‌جنگند[۱۴]. قرآن به برخی از اهل کتاب که به طاغوت ایمان آوردند و مشرکان را هدایت‌شده‌تر می‌دانستند[۱۵] و نیز به مسلمانان منافقی که داوری طاغوت و حاکمان باطل را ترجیح می‌دادند[۱۶]، انتقاد کرده و پیروان طاغوت را همراهان آتش جهنم خوانده است[۱۷].

حقیقت بعثت پیامبران(ع)، دعوت به عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت[۱۸]، به معنای اطاعت و عبادت‌نکردن طاغوت است[۱۹]. کفر به طاغوت، تنها با اعتقاد قلبی نیست، بلکه با جبهه‌گیری، دوری جستن، رد و انکار، مقابله و طرد آن از جایگاه قدرت و سروری جامعه، محقق می‌شود. اجتناب از طاغوت به این است که مسلمان حساب خود را از طاغوت و صف و نظام و دایره نفوذ آن، دور و این قطع ارتباط و برائت را آشکار کند[۲۰] و از آنجا که اعتماد به طاغوت و فرمانبرداری از او حتی در غیر معصیت خداوند نیز پشتیبانی و حمایت از طاغوت شمرده شده و موجب سیطره طاغوت بر مسلمانان می‌شود، خداوند تعالی مطرح کردن دعوا نزد طاغوت، و اعتماد و اطمینان به او را نیز بر مؤمنان حرام کرده و آنان را به برائت و اجتناب از آن، حتی در گرفتن حق، فرمان داده است. روایات نیز بر وجوب جهاد با طاغوت تأکید کرده‌اند[۲۱].

لفظ "طاغوت" در منابع روایی شیعه، بارها به کار رفته و بیشتر بر حاکمان ستمگر[۲۲] و در بیان حرمت مراجعه به قاضی و حاکم ظالم با این واژه از آن نام برده شده است[۲۳]. در برخی از روایات، دشمنان اهل بیت(ع) از مصادیق جبت و طاغوت معرفی شده‌اند[۲۴].[۲۵]

مراتب و اقسام طاغوت

با توجه به برخی از آیات[۲۶] و روایات اسلامی[۲۷]، طاغوت به همه معبودهای شیطانی در برابر خداوند، هواهای نفسانی و نیز پیشوایان و حاکمان غیر الهی گفته می‌شود[۲۸]؛ بنابراین هر مانعی که در راه هدایت بشر به سوی حق، ایجاد اختلال کند، طاغوت است[۲۹].

امام خمینی طاغوت را دارای مراتب و همه مراتب آن را از لشکریان شیطان می‌داند[۳۰]. ایشان در یک نگاه کلی، با استناد به آیات قرآن کریم[۳۱]، تنها دو راه برای انسان قائل است: راه الله و راه طاغوت و اینکه تمام حرکات انسان در این دو راه، قابل تفسیر است[۳۲]. از نگاه ایشان، فاعل و مربیِ راه الهی، خدا و مربیِ راه طاغوت، شیطان است[۳۳]. در راه خدا، تمام ابعاد عقلانی، خیالی و عملی انسان، به سوی الهی‌شدن هدایت می‌شود[۳۴]؛ اما در راه طاغوت، همه عناصر، مادی و شیطانی است و حتی امور معنوی هم به مادیت کشانده می‌شود[۳۵] و نهایت این راه جهنم خواهد بود[۳۶]. ایشان نبردهای واقع شده در دنیا را نیز به دو دسته طاغوتی و توحیدی تقسیم می‌کند و بر آن است که نبردهای توحیدی، با هدف تأدیب و بازگرداندن افراد سرکش به راه الهی انجام می‌شوند و در برابر آن، جنگ‌هایی که با هدف کسب مقام و قدرت صورت می‌گیرند، طاغوتی‌اند. در گذشته نیز جنگ‌های الهی به دست اولیا و انبیای الهی صورت گرفته و جنگ‌های طاغوتی را ابرقدرت‌های دنیا رقم زده‌اند[۳۷]. ایشان با تقسیم طاغوت به طاغوت درونی که به بعد اخلاقی نظر دارد و طاغوت بیرونی که به بعد سیاسی نظر دارد، بر ضرورت مبارزه با آن در هر دو مرتبه، تأکید کرده است:

طاغوت درونی

امام خمینی با استناد به آیه ۲۵۷ سوره بقره، به بررسی میزان و معیار طاغوتی و غیرطاغوتی بودن پرداخته و ملاک تشخیص را عمل برای خدایا برای هوای نفسانی و شیطان ذکر کرده است[۳۸]. مهم انگیزه حرکت است که طاغوتی یا الهی بودن را نشان می‌دهد[۳۹]. براساس آیه یادشده و آیه پنجم سوره ابراهیم(ع)، خداوند تعالی ولیّ مؤمنان است و به همه انبیا(ع) مأموریت داده است مردم را از ظلمت‌ها و گرفتاری‌ها به سوی نور هدایت کنند، و ولیّ کافران طاغوت است و کار او از میان بردن نور و کشاندن مردم به ظلمت است[۴۰]. ایشان با اشاره به آیات ۶ و ۷ سوره علق که نخستین آیات نازل شده بر پیامبر اکرم(ص) است، یکی از مسائل اساسی انسان در همه دوران‌ها را طغیان نفس بر اثر استغنا می‌داند که ریشه همه اختلافات و انگیزه بعثت همه پیامبران(ع) است[۴۱] و تکبر که از خودبینی و خودخواهی و غفلت از حق نشئت می‌گیرد، از عوامل سرکشی نفس است[۴۲] و نجات انسان از سرکشی نفس، تنها با تعلیم و تعلم کتاب و حکمت و تزکیه ممکن خواهد بود[۴۳]. مال و مقام نیز از عوامل مهم گرفتاری انسان است و کسانی که بدون تزکیه نفس وارد امور دنیا می‌شوند، طغیانشان بیشتر خواهد بود[۴۴]؛ بر همین اساس ایشان خاطرنشان کرده است طغیان کسانی که مورد قبول مردم‌اند، مانند دولت‌مردان و علما، خطر بزرگ‌تری برای بشریت به همراه خواهد داشت و موجب فساد خواهد بود؛ بنابراین تزکیه نفس برای دولت‌مردان و صاحبان شهرت و مقام، از ضرورت و اهمیت بیشتری برخوردار است[۴۵]. ایشان با تأکید بر جهاد با نفس طاغوتی، آن را «جهاد اکبر» که جهادی بس بزرگ و مشکل است، خوانده[۴۶] و معتقد است این جهاد باید پیش از قوی شدن ریشه‌های فساد در انسان صورت گیرد؛ در غیر این صورت امکان اصلاح نیست[۴۷].[۴۸]

طاغوت بیرونی

یکی از عرصه‌های مهم اندیشه امام خمینی، توجه به مباحث قرآنی و تفسیر سیاسی آن است. ایشان با بازتعریف و توضیح مفاهیم قرآنی، رویکردهای جدیدی در زمینه‌های سیاسی اجتماعی پدید آورد که می‌توان آن را تفسیر عملی قرآن نامید. این نگاه، موضوعات قرآنی را در بطن حوادث جاری، در مسائل داخلی و مسائل بین‌الملل قرار داده و به تطبیق‌سازی متناسب با واژگان و مفاهیم قرآنی پرداخته است. تبیین و تحلیل واژگانی، به تدریج به مرحله تطبیق رسیده و در آخر به رفتار سیاسی متناسب با اصول قرآنی منجر شده است[۴۹]. «طاغوت» یکی از این واژه‌هاست که امام خمینی آن را با مصادیق خارجی، تطبیق و تحلیل کرده و آن را بر رفتار سیاسی خاصی منطبق کرده است[۵۰]. در منطق ایشان همه حکومت‌های نامشروع در ذیل عنوان «طاغوت» جای می‌گیرند و آنچه در سخن ایشان با عناوینی چون «قدرت سیاسی ناروا»، «قدرت سیاسی باطل» یا «حکومت جائر» آمده در راستای تعریف این واژه است[۵۱]. مراد از طاغوت حکومت‌های ظالم و نامشروعی‌اند که در برابر حکومت‌های الهی طغیان کرده‌اند. این امر قاضیان نامشروع را نیز دربر می‌گیرد و قرار گرفتن حکومت‌ها یا قاضیان ذیل این واژه، به دلیل سرکشی آنان در برابر فرمان خدا و وضع قوانین و قضاوت‌ها، با معیار نفس است[۵۲].

امام خمینی همچنین همه نظام‌های سیاسی غیر مبتنی بر آموزه‌های اسلام را به سبب طاغوت بودنِ حاکمان آن، شرک‌آمیز معرفی کرده[۵۳] و ضمن تأکید بر حکم سیاسی اسلام که دستور کفر ورزیدن به سلاطین و حاکمان ظالم و دستورهای آنان می‌دهد[۵۴]، براندازی این حکومت‌ها را وظیفه همه مسلمانان شمرده است[۵۵]. در تکمیل اندیشه قرآنی و نگاه به واژه طاغوت و تطبیق آن با جامعه و نظام اسلامی، امام خمینی واژه‌های دیگری نظیر فرعون را به کار می‌گیرد[۵۶]؛ برای نمونه ادعای محمدرضا پهلوی را مبنی بر توبه و پشیمانی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، غیر واقعی و از روی ترس دانست و آن را با توبه فرعون در آخرین لحظه غرق شدن در رود نیل، تطبیق و مقایسه کرد[۵۷].

بنابر دیدگاه امام خمینی، از مهم‌ترین مصادیقِ طاغوت، سلطنت یا حکومت فردی مبتنی بر زور و غلبه و بی‌توجه به خواست مردم است. این نوع حکومت از نگاه ایشان که حکومت جمهوریِ متکی بر قانون اسلام را حکومت مورد پذیرش خود معرفی می‌کرد، طبق مبانی فقه سیاسی شیعه و به دلیل منتسب نبودن به خداوند و قوانین الهی و همراهی با زورگویی و وراثت، مطرود و نامشروع تلقی می‌شود[۵۸]؛ بر این اساس امام خمینی، حکومت پهلوی را به دلیل غیرقانونی، یاغی و غاصب بودن[۵۹]، ظلم و ستم بر مردم[۶۰]، خیانت به کشور[۶۱]، قتل عام مردم[۶۲]، عمل کردن بر خلاف مصالح کشور[۶۳]، اشاعه فساد و تباهی در کشور[۶۴] و وابستگی به قدرت‌های شیطانی[۶۵]، از مصادیق طاغوت به شمار می‌آورد[۶۶].

از سوی دیگر، از نگاه امام خمینی از جهت مصداق‌شناسی، فرعون[۶۷]، برخی از قدرت‌های بزرگ گذشته مانند روم و ابران باستان[۶۸]، کافران زمان پیامبر(ص)[۶۹]، معاویة بن ابی‌سفیان و یزید بن معاویه[۷۰] نیز از مصادیق طاغوت هستند و همچنین وابستگان به غرب که در جامعه، اخلال ایجاد می‌کنند و در پی اختلاف‌افکنی هستند، در راستای طاغوت و در مسیر آن یا از کارگزاران آن شمرده می‌شوند[۷۱]. پیروزی انقلاب اسلامی غلبه حق بر باطل و پیروزی جنود رحمانی بر اولیای شیطان و طاغوت[۷۲] و نیز تحول از طاغوت به حکم‌الله بود[۷۳].[۷۴]

تمایز حکومت طاغوت با حکومت اسلامی

در اندیشه امام خمینی حکومت اسلامی، نقطه مقابل حکومت طاغوت است و حکومتی است که در همه زمینه‌ها مبتنی بر وحی و قانون الهی است[۷۵]. این حکومت نه استبدادی است، نه مطلقه، بلکه مشروطه است و «مجموعه شرط» همان احکام و قوانین الهی است که باید اجرا شود؛ بنابراین حکومت اسلامی «حکومت قانون الهی بر مردم» است[۷۶]. در این نگاه ویژگی مهم طاغوت و حکومت طاغوتی، ظلم به مردم[۷۷] و به اسارت کشیدن بندگان خداست[۷۸] و مردم نقشی در حکومت ندارند و همه امور در دست یک نفر یا یک گروه است[۷۹]. طاغوت با تلاش و برنامه‌ریزی، مردم و جوانان را از مسیر صحیح منحرف می‌کند و با بی‌توجه ساختنِ آنان به مسائل جامعه، راه را برای رسیدن به اهداف مادی خود هموارتر می‌کند[۸۰].

از سوی دیگر، امام خمینی تأکید می‌کند یکی از تفاوت‌های مهم حکومت اسلامی و حکومت طاغوتی، در طرز رفتار حکومت با مردم است. در حکومت طاغوت، مردم از حکومت وحشت دارند[۸۱]؛ اما در دولت اسلامی محبت و برادری میان مردم و حکومت وجود دارد[۸۲] و مردم به مشکلات کشور بی‌توجه نیستند[۸۳]؛ در حالی‌که از ویژگی‌های حکومت طاغوتی، خضوع در برابر بیگانگان به جهت احتیاج به آنان و شدت عمل در برخورد با مردم است[۸۴]؛ زیرا طاغوت به سبب ظلم به مردم و نداشتن پشتوانه مردمی، از مردم دور شده و مجبور به سرکوب ملت است[۸۵].[۸۶]

ضرورت مبارزه با طاغوت

از نظر امام خمینی موضع‌گیری در برابر طاغیان زمان، از اصول اولیه رسالت پیامبران(ع) بوده و اساساً فلسفه بعثت پیامبران، نجات انسان از شر طاغوت‌ها و برپایی جبهه الهی در برابر طاغوت است[۸۷]؛ زیرا تمام ادیان، مذاهب و انبیای الهی، گرفتار و مواجه با طاغوت یا طاغوت‌هایی بوده‌اند[۸۸]. سیره پیامبر اکرم(ص) نیز مقابله با تمامی مظاهر طاغوت بود[۸۹] و تمام جنگ‌های ایشان، با مشرکان طغیانگر عرب بود[۹۰]؛ بر همین اساس ایشان بهترین الگوی مبارزه با طاغوت را قرآن کریم که سراسر آن امر به مقابله با طاغوت و برانگیختن مستضعفان علیه مستکبران است و سیره پیامبر(ص) و ائمه(ع) که همواره در برابر طاغوت می‌ایستادند، معرفی می‌کند[۹۱]. به باور ایشان پیروزی بر طاغوت تنها با انگیزه الهی ممکن می‌گردد؛ در غیر این صورت هوای نفس و انگیزه‌های شیطانی، حتی اگر به پیروزی ظاهری هم برسد، شکست به شمار می‌رود[۹۲]. ایشان برانداختن طاغوت و قدرت‌های سیاسی ناروا را وظیفه همگانی شمرده[۹۳] و با اشاره به آیات قرآن[۹۴]، بر قیام و اجتناب از طاغوت تأکید کرده است[۹۵].

با توجه به سنت الهی در نابودی طاغوت بر اساس خواست مردم، از شرایط مهم غلبه بر طاغوت از نظر امام خمینی این موارد است: مهیا شدن مردم برای جلوگیری از ظلم[۹۶]، تحقق بخشیدن به اراده خدا[۹۷]، قدرت ایمان و وحدت کلمه[۹۸]، فداکاری و شهادت‌طلبی[۹۹] و همراهی همه ملت با یکدیگر[۱۰۰]. در این راستا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و برچیده شدن رژیم پهلوی، یکی از دغدغه‌های امام خمینی زدودن آثار طاغوتی از جامعه اسلامی بود. ایشان تأکید می‌کرد کشور طاغوتی باید به کشوری الهی تبدیل شود و رنگ طاغوتیِ کشور به رنگ خدایی مبدل گردد[۱۰۱] و این مهم که پیروزی نهایی به شمار می‌آید، با از میان رفتن و تصفیه عناصر و قوانین انحرافی رژیم طاغوتی و اجرای احکام خدا و قرآن محقق می‌شود[۱۰۲].[۱۰۳]

اصطلاح طاغوت در ادبیات امام خمینی

در منطق امام خمینی، همه حکومت‌های نامشروع در ذیل عنوان طاغوت جای می‌گیرد. ایشان در چند مورد به تعریف حکومت‌های طاغوت اقدام کرده و از آن با عناوینی چون “قدرت سیاسی ناروا”، “قدرت سیاسی با علل” و یا “حکومت جائر”، تعبیر کرده است که در ذیل این عبارت از نظر می‌گذرد: برانداختن “طاغوت” یعنی قدرت‌های سیاسی ناروایی که در سراسر وطن اسلامی برقرار است وظیفه همه ماست.... خداوند متعال در قرآن، اطاعت از “طاغوت” و قدرت‌های ناروای سیاسی را نهی فرموده است،... ائمه(ع) و پیروانشان یعنی شیعه، همیشه با حکومت‌های جائر و قدرت‌های سیاسی باطل مبارزه داشته‌اند[۱۰۴].

ایشان در عبارتی دیگر مراد از طاغوت را در دو معنای عام و خاص معنا نموده‌اند. بر این اساس، تعریف خاص طاغوت، عبارت است از “حکومت‌های جور و نامشروعی که در برابر حکومت الهی طغیان کرده‌اند” و در معنای عام آن، واژه “طاغوت” علاوه بر حاکمان نامشروع، به قاضی‌های نامشروع نیز تعمیم می‌یابد. و مصداق قرار گرفتن حکومت‌ها و یا قاضیان در ذیل این واژه نیز بدین خاطر است که آنان در برابر فرامین خداوند طغیان کرده و در وضع قوانین، نفع و نفس خود را معیار قرار داده و در قضاوت‌ها به همین روش رفتار می‌نمایند: اگر نگوئیم منظور از “طاغوت”، حکومت‌های جور و قدرت‌های ناروای حکومتی به طور کلی است که در مقابل حکومت الهی طغیان کرده و سلطنت و حکومت برپا داشته‌اند، باید قائل شویم که اعم از قضات و حکام است... حکومت‌های جور چه قضات و چه مجریان و چه اصناف دیگر آنها “طاغوت”‌اند چون در برابر حکم خدا سرکشی و طغیان کرده قوانینی به دلخواه وضع کرده به اجرای آن و قضاوت بر طبق آن پرداخته‌اند[۱۰۵].

عنوان دیگری که در فقه شیعه به عنوان جامع حکومت‌های نامشروع تلقی شده و تمام این حکومت‌ها را دربر می‌گیرد، “حکومت جائر” است که در مقابل “حکومت عادل” قرار می‌گیرد[۱۰۶]. امام خمینی نیز بر همین اساس، به این عنوان اهتمام ورزیده و آن را به همه حکومت‌های نامشروع و همه کارگزاران آن (در سه حوزه مقننه، قضائیه و مجریه) توسعه و تعمیم داده و این طور اظهار داشته است: “سلطان جائر”، قدرت حاکمه جائر و ناروا به طور کلی است و همه حکومت کنندگان غیر اسلامی و هر سه دسته قضات و قانون‌گذاران و مجریان را شامل می‌شود[۱۰۷].

امام خمینی در اظهار نظری دیگر، همه نظام‌های سیاسی غیر مبتنی بر آموزه‌های اسلام را به خاطر طاغوت بودن حاکمانشان، آلوده با شرک معرفی کرده: هر نظام سیاسی غیر اسلامی، نظامی شرک‌آمیز است، چون حاکمش “طاغوت” است[۱۰۸].

و از این روی حکم به کفر ورزیدن نسبت به این قدرت سیاسی و دستورهای آن داده است[۱۰۹].[۱۱۰]

مصادیق طاغوت

چنانچه بیان شد عنوان طاغوت جامعه، همه حکومت‌هایی است که در منطق شیعه غیر مطلوب و نامشروع تلقی شده‌اند. گرچه سر سپردن به حکومت طاغوت در منطق شیعه، نفی شده و تمکین نسبت به اوامر این گونه حکومت‌ها حرام اعلام شده است، اما طاغوت در زمان سابق مصادیق بسیاری داشته و در زمان حاضر نیز مصادیق متعددی دارد. آشنایی با این حکومت‌ها در راستای تبیین نظام سیاسی شیعه، مطلوب بوده و شناخت آن بر اساس دیدگاه امام خمینی، جهت فهمی صحیح‌تر از نوع مطلوب حکومت، لازم تلقی می‌شود و ما برخی از این حکومت‌های جائر را با عنایت به دیدگاه‌های امام خمینی از نظر می‌گذرانیم:

  1. سلطنت: سلطنت که حکومتی فردی و مبتنی بر زور و غلبه بوده و بر انتخاب مردم و دیدگاه‌های آنان، توجهی ندارد، در اندیشه امام خمینی نامشروع بوده و از مصادیق طاغوت به شمار می‌رود. غیر مشروع بودن این نوع از حکومت، علاوه بر این که به خداوند و قوانین آن منسوب نیست، با زورگویی و وراثت همراه است که بر اساس دیدگاه فقه سیاسی شیعه مطرود و منفی محسوب می‌شود: اساساً سلطنت، نوع حکومتی است که متکی به آرای ملت نیست، بلکه شخصی به زور سرنیزه بر سر کار می‌آید و سپس با همین سرنیزه مقام زمامداری را در خاندان خود به صورت یک حق قانونی بر مبنای توارث بر مردم تحمیل می‌کند... طومار سلطنت در طول تاریخ چیزی غیر از این نبوده است[۱۱۱]. از علل عمده‌ای که حکم به بطلان و عدم مشروعیت این نوع از حکومت می‌دهد، مقوله وراثت است که لوازم آن محسوب می‌شود. فارغ از این که وراثت و جانشینی فرزند از پدر، موجبات سلطنت افرادی از نژاد واحد را موجب شده و به صلاحیت‌ها و شایستگی‌ها توجهی نمی‌کند و این در حالی است که اساس مشروعیت حاکم در فقه سیاسی شیعه بر اوصاف و ویژگی‌هایی است که حاکم می‌بایست بدان متصف باشد. از این روی حاکم در این نوع از سلطنت، غاصب منصب حاکمیت تلقی شده است. امام خمینی با توجه به نکات فوق الذکر، و با اشاره به سلطنت غاصبانه معاویه در مورد این گونه از حکومت و عدم مشروعیت آن این گونه اظهار کرده است: همان طوری که معاویه سلطنت غاصبانه می‌کرد، این هم سلطنت غاصبانه است... ما می‌دانیم که این مردم اصلاً یک همچو سلطنتی را نه به ایشان دادند و نه به پدر ایشان... بنابراین، روی فرض قانون اساسی هم این مقام را غصب کرده است.... آنکه لایق است برای این که حاکم بر مسلمین باشد آن شرایطی دارد که در اینها اصلاً آن شرایط موجود نیست...، لکن اصل مقام غصب است[۱۱۲]. آنچه بر عدم مشروعیت این گونه حکومت تأکید می‌کند، این است که امام حسین(ع) با توجه به این که نظام سیاسی شیعه این گونه حکومت را بر نتابیده و نامطلوب تلقی کرده است، در قبال ولایت عهدی یزید مقاومت کرده، بلکه همه مسلمانان را نیز به قیام علیه این گونه حکومت فرا خوانده است. امام خمینی در رد این گونه حکومت، به سیره ثابته امام حسین استناد کرده و این گونه بیان کرده است: سلطنتی و ولایت‌عهدی، همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سید الشهداء(ع) برای جلو‌گیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد. برای این که زیر بار ولایت‌عهدی یزید نرود و سلطنت او را به رسمیت نشناسد قیام فرمود، و همه مسلمانان را به قیام دعوت کرد. اینها از اسلام نیست. اسلام سلطنت و ولایت‌عهدی ندارد[۱۱۳]. ایشان در طرد و رد این نوع از حکومت، استدلالات و بیانات بسیاری داشته که در این مقام تنها به عباراتی کوتاه و خلاصه از ایشان اشاره می‌کنیم: رژیم سلطنتی بطلانش همراه خودش است[۱۱۴]. اصل رژیم سلطنتی بی‌ربط است، رژیم سلطنتی رژیم کهنه ارتجاعی است در وقت خودش هم بی‌ربط بوده است[۱۱۵].
  2. دموکراسی: دموکراسی که در قالب شرکت آحاد مردم در اخذ تصمیمات مهم جامعه و تعیین افرادی جهت اداره حکومت جلوه می‌کند، به حکومت اکثریت و به تعبیری، حکومت نصف به علاوه یک مجموع رأی دهندگان تعریف شده است[۱۱۶]. بنا بر دیدگاه بسیاری و از جمله امام خمینی در هر نظام سیاسی معنای متفاوتی یافته و معنای مشترکی که مورد توافق نظام‌های سیاسی مختلف باشد وجود ندارد. بنابراین نظریه: دموکراسی که در هر جا یک معنا دارد در شوروی یک معنا دارد در آمریکا یک معنای دیگر دارد[۱۱۷]. گرچه با توجه به نگرشی که امام خمینی به دموکراسی و قابلیت انطباق آن با قوانین اسلام دارد، ایشان با نگاه مثبت به آن نگریسته و نظام جمهوری اسلامی را حافظ و نگهبان آن اعلام می‌کند: نظام حکومتی ایران، جمهوری اسلامی است که حافظ استقلال و دموکراسی است و بر اساس موازین و قوانین اسلامی اعلام می‌شود[۱۱۸]. اما ایشان در موارد متعدد، نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی (غربی) را مورد تهاجم و انکار قرار داده و آن را وسیله‌ای به جهت برآورده کردن آمال افراد شهوت‌ران دانسته و لذا از این جهت تفاوتی میان نظام‌های استبدادی، دیکتاتوری و دموکراسی (غربی) قائل نشده و از این روی این نظام سیاسی را در زمره نظام‌های نامشروع اعلام می‌کند: هیچ فرق اساسی میان مشروطه و استبداد و دیکتاتوری و دموکراسی نیست، مگر در فریبندگی الفاظ و حیله‌گری قانون‌گذارها. آری، شهوتران‌ها و استفاده‌چی‌ها فرق می‌کنند[۱۱۹].

این قضیه بدین خاطر است که ایشان در نفی و طرد نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی به دموکراسی‌های رایج در غرب و شرق عنایت داشته و نظام سیاسی آنان را به خاطر طرفداری از سرمایه‌داران و عدم توجه به مظلومین، و قرار دادن مردم در اختناق، فاسد و غیر مطلوب دانسته و در مقابل دموکراسی مبتنی بر آموزه‌های اسلام را مطلوب و مشروع به حساب می‌آورد: دموکراسی، غربی‌اش فاسد است، شرقی‌اش هم فاسد است. “دموکراسی اسلامی” صحیح است و ما بعدها اگر توفیق پیدا کنیم به شرق و غرب اثبات می‌کنیم که این دموکراسی که ما داریم این، دموکراسی است، نه آن‌که شما دارید و طرفدار سرمایه‌دارهای بزرگ هستید و نه این که آنها دارند و طرفدار‌های ابرقدرت هستند و همه مردم را در اختناق عظیم گذاشتند[۱۲۰].[۱۲۱]

جستارهای وابسته

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۴۱۲.
  2. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۷۵؛ قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۲.
  3. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۲۰ – ۵۲۱.
  4. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۴۴۴.
  5. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۴۱۲.
  6. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۴۴۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۴، ص۴۰۰؛ دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، ج۹، ص۱۳۴۳۷.
  7. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج۵، ص۴۸۴۲–۴۸۴۳.
  8. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۰۲.
  9. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۳۵ و ۳۷؛ منتظری، حسینعلی، نظام الحکم فی الإسلام، ص۲۳–۲۹.
  10. قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۲۲۴.
  11. ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوراتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  12. ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید آنگاه برخی از آنان را خداوند راهنمایی کرد و بر برخی دیگر گمراهی سزاوار گشت پس، در زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره نحل، آیه ۳۶.
  13. ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  14. ﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا «مؤمنان در راه خداوند جنگ می‌کنند و کافران در راه طاغوت پس با یاران شیطان کارزار کنید که نیرنگ شیطان، سست است» سوره نساء، آیه ۷۶.
  15. ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا «آیا به کسانی که بهره‌ای (اندک) از کتاب آسمانی داده شده است ننگریسته‌ای (که چگونه) به «جبت» و «طاغوت» ایمان دارند و درباره کافران می‌گویند که اینان رهیافته‌تر از مؤمنانند؟!» سوره نساء، آیه ۵۱؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۷۵.
  16. ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا «آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰.
  17. ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  18. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۲۴۲.
  19. ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
  20. آصفی، محمدمهدی، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۶۹-۷۰.
  21. آصفی، محمدمهدی، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۷۱-۷۲.
  22. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۱-۲۶۲، ۳۱۹ و ۴۲۹.
  23. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۴۱۱-۴۱۲.
  24. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۰، ص۱۸۷-۱۸۸؛ ج۳۱، ص۶۰۰-۶۰۱.
  25. زارعی، نرگس، مقاله «طاغوت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۶۱.
  26. ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوراتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست * خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۶-۲۵۷؛ ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا «آیا به کسانی که بهره‌ای (اندک) از کتاب آسمانی داده شده است ننگریسته‌ای (که چگونه) به «جبت» و «طاغوت» ایمان دارند و درباره کافران می‌گویند که اینان رهیافته‌تر از مؤمنانند؟!» سوره نساء، آیه ۵۱؛ ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا «آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰؛ ﴿فَأَمَّا مَنْ طَغَى «اما آنکه سرکشی کرده باشد» سوره نازعات، آیه ۳۷؛ ﴿كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى «حاشا؛ انسان سرکشی می‌ورزد» سوره علق، آیه ۶.
  27. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۴۱۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۹۶.
  28. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۵۴؛ یوسفی، حیات‌الله، «اسلام و نظام‌های طاغوتی»، مجله معرفت، شماره ۱۰۲، ۱۳۸۵ش، ص۱۶ و ۲۷-۲۸.
  29. یوسفی، حیات‌الله، «اسلام و نظام‌های طاغوتی»، مجله معرفت، شماره ۱۰۲، ۱۳۸۵ش، ص۱۶.
  30. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۳، ص۲۰۰.
  31. ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷؛ ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کرده‌ام؛ هیچ جنبنده‌ای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است» سوره هود، آیه ۵۶.
  32. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۳، ص۳۵.
  33. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۲۶۹.
  34. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۷۳.
  35. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۶۲.
  36. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۷۳.
  37. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۷۳.
  38. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۵۴-۳۵۵.
  39. امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۴۴۰.
  40. امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۴۵۹.
  41. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۸۹-۳۹۰.
  42. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۳۳۶؛ همو، صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۹۱.
  43. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۸۹.
  44. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۸۹-۳۹۰.
  45. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۹۱-۳۹۲.
  46. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۳۰۰.
  47. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۳۰۰.
  48. زارعی، نرگس، مقاله «طاغوت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۶۳.
  49. کلانتری، ابراهیم؛ دانشیار، علیرضا، «بررسی تفسیر سیاسی واژه‌ها و مفاهیم قرآنی در انقلاب اسلامی ایران از منظر امام خمینی»، مجله پژوهش‌های انقلاب اسلامی، شماره ۹، ۱۳۹۳ ش، ص۵۹-۶۱.
  50. کلانتری، ابراهیم؛ دانشیار، علیرضا، «بررسی تفسیر سیاسی واژه‌ها و مفاهیم قرآنی در انقلاب اسلامی ایران از منظر امام خمینی»، مجله پژوهش‌های انقلاب اسلامی، شماره ۹، ۱۳۹۳ ش، ص۷۴.
  51. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۵۰؛ ایزدهی، سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص۱۷۵.
  52. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۸۸؛ ایزدهی، سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص۱۷۵.
  53. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۳۵.
  54. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۹۱.
  55. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۵۰.
  56. کلانتری، ابراهیم؛ دانشیار، علیرضا، «بررسی تفسیر سیاسی واژه‌ها و مفاهیم قرآنی در انقلاب اسلامی ایران از منظر امام خمینی»، مجله پژوهش‌های انقلاب اسلامی، شماره ۹، ۱۳۹۳ ش، ص۷۵.
  57. امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۸۴-۸۷.
  58. امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۱۴۴ و ۱۷۳؛ ایزدهی، سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص۱۷۷.
  59. امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۷۶ و ۳۵۰.
  60. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۵۱.
  61. امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۷۴.
  62. امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۶۶.
  63. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۱۷-۴۱۸.
  64. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۳۱؛ ج۱۷، ص۲۱۱-۲۱۲.
  65. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۱۵۶.
  66. امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۱۵۲؛ ج۱۱، ص۲۹۱؛ ج۱۴، ص۱۲۱.
  67. امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۳۳۸؛ ج۱۲، ص۳۹۰.
  68. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۶، ص۱۰۵.
  69. امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۱۵۹؛ ج۱۴، ص۴۰۶.
  70. امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۴۷۷؛ ج۶، ص۱۰۵؛ ج۸، ص۹، ۴۲۰.
  71. امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۲۹۴؛ ج۹، ص۴۵۹-۴۶۰؛ ج۱۰، ص۷۹.
  72. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ۱۴۶.
  73. امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۹۹ و ۱۰۲.
  74. زارعی، نرگس، مقاله «طاغوت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۶۳.
  75. امام خمینی، البیع، ج۲، ص۶۱۸-۶۱۹.
  76. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۴۳-۴۴.
  77. امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۱۳۸-۱۳۹؛ ج۱۰، ص۴۸۰.
  78. امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۹۰.
  79. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۲۵.
  80. امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۱۷۴، ۲۴۱، ۴۵۲؛ ج۱۰، ص۳۶-۳۷.
  81. امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۲۳۵.
  82. امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۴۰؛ ج۹، ص۱۴۱.
  83. امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۵۴۷.
  84. امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۲۳۵.
  85. امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۱۱۸؛ ج۱۰، ص۴۸۶.
  86. زارعی، نرگس، مقاله «طاغوت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۶۴.
  87. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۶۲؛ ج۱۱، ص۱۸۵.
  88. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۸-۳۹؛ ج۱۷، ص۴۱۴.
  89. امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۱۵۹.
  90. امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۳۲۰.
  91. امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۳۱۴؛ ج۴، ص۱۸؛ ج۶، ص۱۵۹؛ همو، ولایت فقیه، ص۱۵۰.
  92. امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۱۰۵.
  93. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۵۰.
  94. ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ «بگو: تنها شما را به (سخن) یگانه‌ای اندرز می‌دهم و آن اینکه: دو تن دو تن و تک تک برای خداوند قیام کنید سپس بیندیشید، در همنشین شما دیوانگی نیست؛ او برای شما جز بیم‌دهنده‌ای پیش از (رسیدن) عذابی سخت نیست» سوره سبأ، آیه ۴۶؛ ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید آنگاه برخی از آنان را خداوند راهنمایی کرد و بر برخی دیگر گمراهی سزاوار گشت پس، در زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره نحل، آیه ۳۶.
  95. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۳۷.
  96. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۱۳۰-۱۳۱.
  97. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۲۰۲.
  98. امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۶۲؛ ج۷، ص۶۵؛ ج۱۲، ص۲۰۲.
  99. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰؛ ص۱۲۲.
  100. امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۵۱۸؛ ج۱۱، ۵۳۱؛ ج۱۲، ص۸۴.
  101. امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱، ۱۸۵.
  102. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۱۶۸؛ ج۹، ص۲۶.
  103. زارعی، نرگس، مقاله «طاغوت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۶۵.
  104. ولایت فقیه، ص۱۵۰.
  105. ولایت فقیه، ص۸۸.
  106. ر.ک: صحیفه امام، ج۳، ص۲۱۹، ج۶، ص۳۳۸.
  107. ولایت فقیه، ص۹۳.
  108. ولایت فقیه، ص۳۵.
  109. ر.ک: ولایت فقیه، ص۹۱.
  110. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۷۵.
  111. صحیفه امام، ج۵، ص۱۷۳.
  112. صحیفه امام، ج۵، ص۱۹ - ۲۰.
  113. ولایت فقیه، ص۱۴.
  114. صحیفه امام، ج۴، ص۵۱۶.
  115. صحیفه امام، ج۴، ص۴۹۰.
  116. فرهنگ سیاسی، ص۸۸.
  117. صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۲۶.
  118. صحیفه امام، ج۴، ص۳۰۹.
  119. کشف اسرار، ص۲۹۰.
  120. صحیفه امام، ج۶، ص۴۶۳.
  121. ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۱۷۶.