ضرورت نصب امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = نصب امام
| موضوع مرتبط = نصب امام
خط ۱۷: خط ۱۶:
*سوم اینکه [[انسان]]. بدون [[هدایت الهی]] و صرفاً با اتکای به [[عقل]] نمی‌تواند به [[هدایت]] و [[سعادت]] برسد.
*سوم اینکه [[انسان]]. بدون [[هدایت الهی]] و صرفاً با اتکای به [[عقل]] نمی‌تواند به [[هدایت]] و [[سعادت]] برسد.
*اگر این سه مقدمه پذیرفته شود، می‌توان گفت بر [[خداوند]] لازم امامی [[نصب]] کند تا با زدودن [[اختلاف]] از [[امت]] و برطرف کردن [[شک]] و [[حیرت]] و [[بیان احکام]] و [[آموزه‌های دینی]]، آنها را از [[گمراهی]] برهاند و به [[سعادت]] رهنمون سازد. اگر [[خداوند]] چنین کاری انجام ندهد، غرض خود یعنی [[سعادت بشر]] را نقض کرده است.
*اگر این سه مقدمه پذیرفته شود، می‌توان گفت بر [[خداوند]] لازم امامی [[نصب]] کند تا با زدودن [[اختلاف]] از [[امت]] و برطرف کردن [[شک]] و [[حیرت]] و [[بیان احکام]] و [[آموزه‌های دینی]]، آنها را از [[گمراهی]] برهاند و به [[سعادت]] رهنمون سازد. اگر [[خداوند]] چنین کاری انجام ندهد، غرض خود یعنی [[سعادت بشر]] را نقض کرده است.
*[[هشام بن حکم]] در این [[مناظره]] به شیوه‌ای که از مهارت او در فن [[مناظره]] حکایت می‌کند، با طرح پرسش‌هایی که به ظاهر چندان مهم به نظر نمی‌رسد، همانند [[پرسش]] از، [[هدف خلقت]] حواس<ref>هشام در این مناظره، سخنی از لامسه به میان نیاورده است و این به دلیل عدم وجود عضو مخصوص ظاهری برای آن یا به دلیل کمی اشتباه در آن است (نک: مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۲۶۵- ۲۶۶).</ref> و کارکردهای آنها، [[عمرو بن عبید]] را وا می‌دارد به [[حکمت الهی]] [[اذعان]] کند و بپذیرد اگر [[خداوند]] ابزار [[معرفت]] را در [[اختیار انسان]] قرار دهد تا به [[شناخت]] حقایق برسد، ولی با وجود [[علم]] به خطاآمیز بودن این ابزار، هیچ امکانی برای بازشناسی [[خطا]] از صواب و تصحیح آنها فراهم نیاورد، برخلاف [[حکمت]] عمل کرده است.
* [[هشام بن حکم]] در این [[مناظره]] به شیوه‌ای که از مهارت او در فن [[مناظره]] حکایت می‌کند، با طرح پرسش‌هایی که به ظاهر چندان مهم به نظر نمی‌رسد، همانند [[پرسش]] از، [[هدف خلقت]] حواس<ref>هشام در این مناظره، سخنی از لامسه به میان نیاورده است و این به دلیل عدم وجود عضو مخصوص ظاهری برای آن یا به دلیل کمی اشتباه در آن است (نک: مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۲۶۵- ۲۶۶).</ref> و کارکردهای آنها، [[عمرو بن عبید]] را وا می‌دارد به [[حکمت الهی]] [[اذعان]] کند و بپذیرد اگر [[خداوند]] ابزار [[معرفت]] را در [[اختیار انسان]] قرار دهد تا به [[شناخت]] حقایق برسد، ولی با وجود [[علم]] به خطاآمیز بودن این ابزار، هیچ امکانی برای بازشناسی [[خطا]] از صواب و تصحیح آنها فراهم نیاورد، برخلاف [[حکمت]] عمل کرده است.
*از این رو، [[خداوند]] براساس [[حکمت]]، [[قلب]] را به مثابه [[امام]] و داور عدلی قرار داد که [[انسان]] را [[قادر]] سازد خطاها را بازشناسد و از [[شک]] و [[حیرت]] [[رهایی]] یابد. [[هشام بن حکم]] [[استدلال]] می‌کند که اگر [[حکمت الهی]] در عالم صغیر [[انسانی]] چنین اقتضایی دارد، باید در عالم کبیر نیز اقتضایی مشابه داشته باشد. اگر [[خداوند]] خواهان [[صلاح]] و [[سعادت انسان]] است - که هست- امکان ندارد با وجود [[آگاهی]] از ابتلای او به [[اختلاف]]، [[گمراهی]]، [[شک]] و [[حیرت]]، و عدم [[کفایت]] [[نور]] [[عقل]] در [[هدایت]] و [[رفع اختلاف]] [[انسان]]، [[امام]] عادلی که [[پناهگاه]] و [[مرجع]] آنها در [[تفسیر دین]] و حل [[شبهه‌ها]] و [[اختلاف‌ها]] باشد، [[نصب]] نکند، چراکه خلاف [[حکمت]] و غرض [[خداوند]] در [[آفرینش انسان]] است<ref>تقریر [[استدلال]] به بیان [[فلسفی]] چنین است:
*از این رو، [[خداوند]] براساس [[حکمت]]، [[قلب]] را به مثابه [[امام]] و داور عدلی قرار داد که [[انسان]] را [[قادر]] سازد خطاها را بازشناسد و از [[شک]] و [[حیرت]] [[رهایی]] یابد. [[هشام بن حکم]] [[استدلال]] می‌کند که اگر [[حکمت الهی]] در عالم صغیر [[انسانی]] چنین اقتضایی دارد، باید در عالم کبیر نیز اقتضایی مشابه داشته باشد. اگر [[خداوند]] خواهان [[صلاح]] و [[سعادت انسان]] است - که هست- امکان ندارد با وجود [[آگاهی]] از ابتلای او به [[اختلاف]]، [[گمراهی]]، [[شک]] و [[حیرت]]، و عدم [[کفایت]] [[نور]] [[عقل]] در [[هدایت]] و [[رفع اختلاف]] [[انسان]]، [[امام]] عادلی که [[پناهگاه]] و [[مرجع]] آنها در [[تفسیر دین]] و حل [[شبهه‌ها]] و [[اختلاف‌ها]] باشد، [[نصب]] نکند، چراکه خلاف [[حکمت]] و غرض [[خداوند]] در [[آفرینش انسان]] است<ref>تقریر [[استدلال]] به بیان [[فلسفی]] چنین است:
*[[خداوند]] به [[نظام خیر]] و احسن [[آگاه]] است و صدور آن از [[خداوند]] [[واجب]] است؛ یعنی [[خداوند]] [[نظام]] عالم را به نحو احسن و [[بهترین]] وجه ممکن می‌آفریند و باید بیافریند، چراکه [[علم]] او به [[نظام]]، سبب ایجاب و ایجاد است. پس [[نصب امام]] از سوی [[خداوند]] [[واجب]] است. این حکمی [[عقلی]] است، که با [[اختلاف شرایع]] و [[ادیان]] تفاوت نمی‌کند ([[ملاصدرا]]، شرح [[اصول کافی]]، ج۲، ص۴۰۴). برای توضیح و [[پاسخ به شبهات]] مربوط به این [[استدلال]]، نک: [[محسن]] الامین عاملی، نقض الوشیعة، ص۸۷.</ref>.
* [[خداوند]] به [[نظام خیر]] و احسن [[آگاه]] است و صدور آن از [[خداوند]] [[واجب]] است؛ یعنی [[خداوند]] [[نظام]] عالم را به نحو احسن و [[بهترین]] وجه ممکن می‌آفریند و باید بیافریند، چراکه [[علم]] او به [[نظام]]، سبب ایجاب و ایجاد است. پس [[نصب امام]] از سوی [[خداوند]] [[واجب]] است. این حکمی [[عقلی]] است، که با [[اختلاف شرایع]] و [[ادیان]] تفاوت نمی‌کند ([[ملاصدرا]]، شرح [[اصول کافی]]، ج۲، ص۴۰۴). برای توضیح و [[پاسخ به شبهات]] مربوط به این [[استدلال]]، نک: [[محسن]] الامین عاملی، نقض الوشیعة، ص۸۷.</ref>.
*این [[استدلال]] دقیقاً شبیه استدلالی است که [[امام صادق]]{{ع}} در [[ضرورت فرستادن پیامبران]] اقامه کرده و هشام از ایشان [[نقل]] نموده است<ref>اصول کافی، ج۱، باب الاضطرار الی الحجة، ص۲۳۶.</ref>. از این‌رو، اولاً می‌توان دریافت که از دیدگاه [[هشام بن حکم]]، [[امامت]]، [[استمرار نبوت]] است و هر دو با یک [[دلیل]] [[اثبات]] می‌شود و ثانیاً معنای این سخن [[هشام بن حکم]] که به [[امام]] عرض کرد: "من این شیوه [[استدلال]] را از شما آموخته‌ام" روشن می‌شود<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۰۲-۲۰۴.</ref>.
*این [[استدلال]] دقیقاً شبیه استدلالی است که [[امام صادق]]{{ع}} در [[ضرورت فرستادن پیامبران]] اقامه کرده و هشام از ایشان [[نقل]] نموده است<ref>اصول کافی، ج۱، باب الاضطرار الی الحجة، ص۲۳۶.</ref>. از این‌رو، اولاً می‌توان دریافت که از دیدگاه [[هشام بن حکم]]، [[امامت]]، [[استمرار نبوت]] است و هر دو با یک [[دلیل]] [[اثبات]] می‌شود و ثانیاً معنای این سخن [[هشام بن حکم]] که به [[امام]] عرض کرد: "من این شیوه [[استدلال]] را از شما آموخته‌ام" روشن می‌شود<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۰۲-۲۰۴.</ref>.
===[[دلیل]] دوم: [[برهان]] [[عدالت]]===
===[[دلیل]] دوم: [[برهان]] [[عدالت]]===
*[[هشام بن حکم]] [[استدلال]] خود را بر پایه [[عدل الهی]] در [[مناظره]] با [[ضرار بن ضبی]] چنین تقریر کرده است<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۵؛ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۵۴۱.</ref>: اگر [[خداوند]] [[انسان]] را به امری که توان آن را ندارد امر کند؛ مثلا کور را به [[خواندن قرآن]]، زمین‌گیر را به [[جهاد]] یا رفتن به [[مسجد]] و... [[دستور]] دهد، برخلاف [[عدل]] [[رفتار]] کرده است. از سوی دیگر، [[خداوند]] [[بندگان]] را به [[دینی]] واحد، [[تکلیف]] کرده است که اختلافی در آن نیست و تنها همان را از آنان می‌پذیرد. *بنابراین، اگر [[خداوند]] [[راهنمایی]] نکند، برخلاف [[عدالت]] عمل کرده است، زیرا همچون [[تکلیف]] کور به [[خواندن قرآن]] و...، [[تکلیف]] به ما لایطاق خواهد بود.
* [[هشام بن حکم]] [[استدلال]] خود را بر پایه [[عدل الهی]] در [[مناظره]] با [[ضرار بن ضبی]] چنین تقریر کرده است<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۵؛ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۵۴۱.</ref>: اگر [[خداوند]] [[انسان]] را به امری که توان آن را ندارد امر کند؛ مثلا کور را به [[خواندن قرآن]]، زمین‌گیر را به [[جهاد]] یا رفتن به [[مسجد]] و... [[دستور]] دهد، برخلاف [[عدل]] [[رفتار]] کرده است. از سوی دیگر، [[خداوند]] [[بندگان]] را به [[دینی]] واحد، [[تکلیف]] کرده است که اختلافی در آن نیست و تنها همان را از آنان می‌پذیرد. *بنابراین، اگر [[خداوند]] [[راهنمایی]] نکند، برخلاف [[عدالت]] عمل کرده است، زیرا همچون [[تکلیف]] کور به [[خواندن قرآن]] و...، [[تکلیف]] به ما لایطاق خواهد بود.
*این [[استدلال]] را در قالب منطقی زیر می‌توان خلاصه کرد:
*این [[استدلال]] را در قالب منطقی زیر می‌توان خلاصه کرد:
*عدم [[نصب]] [[دلیل]] و [[راهنما]] در [[دین]]، مستلزم [[تکلیف]] به ما لایطاق است. [[تکلیف]] به ما لایطاق [[باطل]] است؛ پس عدم [[نصب]] [[دلیل]] و [[راهنما]] هم قابل قبول نیست.
*عدم [[نصب]] [[دلیل]] و [[راهنما]] در [[دین]]، مستلزم [[تکلیف]] به ما لایطاق است. [[تکلیف]] به ما لایطاق [[باطل]] است؛ پس عدم [[نصب]] [[دلیل]] و [[راهنما]] هم قابل قبول نیست.
*[[پذیرش]] این [[استدلال]] به [[اثبات]] ملازمه و ابطال [[تالی]] مشروط است. [[اثبات]] ملازمه بین عدم [[نصب]] [[دلیل]] و [[تکلیف]] به ما لایطاق، خود مستلزم [[پذیرش]] مقدمات دیگری است که در [[استدلال]] [[هشام بن حکم]] پذیرفته شده تلقی گردیده است:
* [[پذیرش]] این [[استدلال]] به [[اثبات]] ملازمه و ابطال [[تالی]] مشروط است. [[اثبات]] ملازمه بین عدم [[نصب]] [[دلیل]] و [[تکلیف]] به ما لایطاق، خود مستلزم [[پذیرش]] مقدمات دیگری است که در [[استدلال]] [[هشام بن حکم]] پذیرفته شده تلقی گردیده است:
#[[بندگان]] به [[دین]] واحدی [[تکلیف]] شده‌اند. براساس این سخنِ [[هشام بن حکم]] که "خداوند [[بندگان]] را به [[دین]] واحدی [[تکلیف]] کرده است که اختلافی در آن نیست" [[آموزه‌های دینی]]، تابع برداشت‌ها و تفسیرهای افراد نیست، بلکه تنها [[تفسیر]] واحدی از آموزه‌های [[اعتقادی]] و عملی مدّ نظر [[خداوند]] است و به عبارتی، [[آموزه‌های دینی]] امور مشخص و معلومی است.
# [[بندگان]] به [[دین]] واحدی [[تکلیف]] شده‌اند. براساس این سخنِ [[هشام بن حکم]] که "خداوند [[بندگان]] را به [[دین]] واحدی [[تکلیف]] کرده است که اختلافی در آن نیست" [[آموزه‌های دینی]]، تابع برداشت‌ها و تفسیرهای افراد نیست، بلکه تنها [[تفسیر]] واحدی از آموزه‌های [[اعتقادی]] و عملی مدّ نظر [[خداوند]] است و به عبارتی، [[آموزه‌های دینی]] امور مشخص و معلومی است.
#[[خداوند]] جز به آن‌چه [[بندگان]] را به آن [[تکلیف]] کرده است ([[دین]] واحد)، چیز دیگری را از آنان نمی‌پذیرد. این‌گونه نیست که هر آن‌چه هر کس فهمید و از [[دین]] برداشت کرد، مجزی و [[احکام]] [[عقیدتی]] و عملی امور متغیری باشد، بلکه باید آموزه‌های واقعی و واقعیت آموزه‌ها را [[شناخت]] و به آن ملتزم بود.
# [[خداوند]] جز به آن‌چه [[بندگان]] را به آن [[تکلیف]] کرده است ([[دین]] واحد)، چیز دیگری را از آنان نمی‌پذیرد. این‌گونه نیست که هر آن‌چه هر کس فهمید و از [[دین]] برداشت کرد، مجزی و [[احکام]] [[عقیدتی]] و عملی امور متغیری باشد، بلکه باید آموزه‌های واقعی و واقعیت آموزه‌ها را [[شناخت]] و به آن ملتزم بود.
#[[شناخت]] آموزه‌های [[حقیقی]] و [[تکالیف الهی]] و [[استنباط]] آنها از متن [[دین]]، [[نیازمند]] [[تفسیر]] و [[تفسیر]] مستلزم وجود [[مفسر]] است.
# [[شناخت]] آموزه‌های [[حقیقی]] و [[تکالیف الهی]] و [[استنباط]] آنها از متن [[دین]]، [[نیازمند]] [[تفسیر]] و [[تفسیر]] مستلزم وجود [[مفسر]] است.
#[[امت]] پس از [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} هم‌چنان به [[تفسیر دین]] [[نیازمند]] است.
# [[امت]] پس از [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} هم‌چنان به [[تفسیر دین]] [[نیازمند]] است.
#خداوندی که [[بندگان]] را به [[دین]] واحدِ [[نیازمند]] به [[تفسیر]] [[تکلیف]] کرده است، اگر [[تفسیر دین]] را با [[نصب]] مفسّرانی در اختیارشان قرار ندهد، به ما لایطاق [[تکلیف]] کرده است.
#خداوندی که [[بندگان]] را به [[دین]] واحدِ [[نیازمند]] به [[تفسیر]] [[تکلیف]] کرده است، اگر [[تفسیر دین]] را با [[نصب]] مفسّرانی در اختیارشان قرار ندهد، به ما لایطاق [[تکلیف]] کرده است.
*با مقدمات فوق، تلازم مقدّم و [[تالی]] [[اثبات]] می‌شود. [[هشام بن حکم]] بطلان [[تالی]] (استحاله [[تکلیف]] به ما لا یطاق) را براساس [[عدل الهی]] [[اثبات]] کرده و مبنای [[عدالت]] نیز [[حسن و قبح عقلی]] است. بنابراین، برای صحت [[استدلال]] افزون بر [[پذیرش]] مقدمات پنج‌گانه، باید [[عدالت الهی]] و مبنای آن پذیرفته شود<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۰۴-۲۰۵.</ref>.
*با مقدمات فوق، تلازم مقدّم و [[تالی]] [[اثبات]] می‌شود. [[هشام بن حکم]] بطلان [[تالی]] (استحاله [[تکلیف]] به ما لا یطاق) را براساس [[عدل الهی]] [[اثبات]] کرده و مبنای [[عدالت]] نیز [[حسن و قبح عقلی]] است. بنابراین، برای صحت [[استدلال]] افزون بر [[پذیرش]] مقدمات پنج‌گانه، باید [[عدالت الهی]] و مبنای آن پذیرفته شود<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۰۴-۲۰۵.</ref>.
===[[دلیل]] سوم: [[برهان]] [[اضطرار]]===
===[[دلیل]] سوم: [[برهان]] [[اضطرار]]===
*[[استدلال]] دیگر [[هشام بن حکم]] را در [[مناظره]] با [[ضرار بن ضبی]] [[برهان]] "اضطرار" می‌توان نامید <ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۵؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۰۵.</ref>. او خود این [[استدلال]] را چنین تقریر می‌کند: پس از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} وضعیت [[امت]] از سه احتمال خارج نیست:
* [[استدلال]] دیگر [[هشام بن حکم]] را در [[مناظره]] با [[ضرار بن ضبی]] [[برهان]] "اضطرار" می‌توان نامید <ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۵؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۰۵.</ref>. او خود این [[استدلال]] را چنین تقریر می‌کند: پس از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} وضعیت [[امت]] از سه احتمال خارج نیست:
#فاقد [[تکلیف]].
#فاقد [[تکلیف]].
#واجد [[تکلیف]] و عالم بودن [[مکلفان]] به همه [[شریعت]].
#واجد [[تکلیف]] و عالم بودن [[مکلفان]] به همه [[شریعت]].
خط ۴۴: خط ۴۳:
#به نظر می‌رسد افزودن این مقدمه نیز صرفاً نیاز [[بشر]] به [[معلم]] [[معصوم]] و [[ضرورت]] [[تعیین]] آن را از سوی [[خداوند]] [[اثبات]] می‌کند، ولی [[اثبات]] نمی‌کند که [[خداوند]] چنین کرده است. ممکن است ادعا شود که هر چند بر [[خداوند]] چنین امری [[واجب]] است، اما [[خداوند]] امامانی [[معصوم]] [[نصب]] نکرده است. از این‌رو، باید به [[استدلال]] مقدمه دیگری نیز افزود و آن [[حکمت خداوند]] است. از آنجا که عدم [[تعیین]] [[معلم]] [[معصوم]] از سوی [[خداوند]] مستلزم [[نقض غرض]] و ناسازگار با [[حکمت الهی]] است، پس بالضروره [[معلم]] را [[تعیین]] کرده است<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۰۵-۲۰۷.</ref>.
#به نظر می‌رسد افزودن این مقدمه نیز صرفاً نیاز [[بشر]] به [[معلم]] [[معصوم]] و [[ضرورت]] [[تعیین]] آن را از سوی [[خداوند]] [[اثبات]] می‌کند، ولی [[اثبات]] نمی‌کند که [[خداوند]] چنین کرده است. ممکن است ادعا شود که هر چند بر [[خداوند]] چنین امری [[واجب]] است، اما [[خداوند]] امامانی [[معصوم]] [[نصب]] نکرده است. از این‌رو، باید به [[استدلال]] مقدمه دیگری نیز افزود و آن [[حکمت خداوند]] است. از آنجا که عدم [[تعیین]] [[معلم]] [[معصوم]] از سوی [[خداوند]] مستلزم [[نقض غرض]] و ناسازگار با [[حکمت الهی]] است، پس بالضروره [[معلم]] را [[تعیین]] کرده است<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۰۵-۲۰۷.</ref>.
===[[دلیل]] چهارم: [[برهان]] [[رحمت]]===
===[[دلیل]] چهارم: [[برهان]] [[رحمت]]===
*[[استدلال]] دیگر [[هشام بن حکم]] ضمن مناظره‌ای است که وی در محضر [[امام صادق]]{{ع}} با مرد شامی انجام داده است. این [[مناظره]] در [[اثبات]] [[امامت امام صادق]]{{ع}} است، ولی [[استدلال]] تعمیم می‌پذیرد و [[ضرورت تعیین امام]] از سوی [[خداوند]] را نتیجه می‌دهد<ref>اصول کافی، ج۱، کتاب الحجة، ص۲۴۰-۲۴۴؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۳؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶.</ref>.
* [[استدلال]] دیگر [[هشام بن حکم]] ضمن مناظره‌ای است که وی در محضر [[امام صادق]]{{ع}} با مرد شامی انجام داده است. این [[مناظره]] در [[اثبات]] [[امامت امام صادق]]{{ع}} است، ولی [[استدلال]] تعمیم می‌پذیرد و [[ضرورت تعیین امام]] از سوی [[خداوند]] را نتیجه می‌دهد<ref>اصول کافی، ج۱، کتاب الحجة، ص۲۴۰-۲۴۴؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۳؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶.</ref>.
*حاصل آن [[استدلال]] را در قالب مقدمات زیر می‌توان این‌چنین تقریر کرد:
*حاصل آن [[استدلال]] را در قالب مقدمات زیر می‌توان این‌چنین تقریر کرد:
#[[خداوند]] در مورد [[مردم]]، از خودشان به آنها مهربان‌تر و دل‌سوزتر است؛
# [[خداوند]] در مورد [[مردم]]، از خودشان به آنها مهربان‌تر و دل‌سوزتر است؛
#این [[مهربانی]] و دل‌سوزی اقتضا می‌کند برای آنها [[حجت]] و [[راهنمایی]] قرار دهد تا از پراکندگی و [[اختلاف]] جلوگیری کند، موجب الفت‌شان گردد، از [[انحراف]] بازشان دارد و به [[فرایض]] آگاه‌شان سازد<ref>به این اشکال که وجود امام{{ع}} در عمل اختلاف‌ها را برطرف نکرده و مسامانان هم‌چنان با یک‌دیگر اختلاف دارند، می‌توان چنین پاسخ داد: لطف و حکمت الهی اقتضا می‌کند حجتی تعیین کند که با رجوع به آن، اختلاف حل شود. حال، اگر به دلیل مراجعه نکردن به او اختلاف حاصل شد، اشکالی متوجه خداوند نیست (مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۲۷۲).</ref>؛
#این [[مهربانی]] و دل‌سوزی اقتضا می‌کند برای آنها [[حجت]] و [[راهنمایی]] قرار دهد تا از پراکندگی و [[اختلاف]] جلوگیری کند، موجب الفت‌شان گردد، از [[انحراف]] بازشان دارد و به [[فرایض]] آگاه‌شان سازد<ref>به این اشکال که وجود امام{{ع}} در عمل اختلاف‌ها را برطرف نکرده و مسامانان هم‌چنان با یک‌دیگر اختلاف دارند، می‌توان چنین پاسخ داد: لطف و حکمت الهی اقتضا می‌کند حجتی تعیین کند که با رجوع به آن، اختلاف حل شود. حال، اگر به دلیل مراجعه نکردن به او اختلاف حاصل شد، اشکالی متوجه خداوند نیست (مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۲۷۲).</ref>؛
#مصداق این [[حجت]] و [[راهنما]] در عصر [[پیامبر اسلام]]، به [[باور]] همه [[مسلمانان]] خود ایشان است.
#مصداق این [[حجت]] و [[راهنما]] در عصر [[پیامبر اسلام]]، به [[باور]] همه [[مسلمانان]] خود ایشان است.
خط ۷۰: خط ۶۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:ضرورت نصب امام]]
[[رده:ضرورت نصب امام]]

نسخهٔ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۶

دلایل هشام بن حکم بر وجوب نصب امام

دلیل اول: برهان حکمت

  1. اگر خداوند حکیم است نصب امام واجب است.
  2. لکن خداوند حکیم است.
  3. پس نصب امام واجب است.

دلیل دوم: برهان عدالت

  1. بندگان به دین واحدی تکلیف شده‌اند. براساس این سخنِ هشام بن حکم که "خداوند بندگان را به دین واحدی تکلیف کرده است که اختلافی در آن نیست" آموزه‌های دینی، تابع برداشت‌ها و تفسیرهای افراد نیست، بلکه تنها تفسیر واحدی از آموزه‌های اعتقادی و عملی مدّ نظر خداوند است و به عبارتی، آموزه‌های دینی امور مشخص و معلومی است.
  2. خداوند جز به آن‌چه بندگان را به آن تکلیف کرده است (دین واحد)، چیز دیگری را از آنان نمی‌پذیرد. این‌گونه نیست که هر آن‌چه هر کس فهمید و از دین برداشت کرد، مجزی و احکام عقیدتی و عملی امور متغیری باشد، بلکه باید آموزه‌های واقعی و واقعیت آموزه‌ها را شناخت و به آن ملتزم بود.
  3. شناخت آموزه‌های حقیقی و تکالیف الهی و استنباط آنها از متن دین، نیازمند تفسیر و تفسیر مستلزم وجود مفسر است.
  4. امت پس از پیامبر گرامی اسلام(ص) هم‌چنان به تفسیر دین نیازمند است.
  5. خداوندی که بندگان را به دین واحدِ نیازمند به تفسیر تکلیف کرده است، اگر تفسیر دین را با نصب مفسّرانی در اختیارشان قرار ندهد، به ما لایطاق تکلیف کرده است.

دلیل سوم: برهان اضطرار

  1. فاقد تکلیف.
  2. واجد تکلیف و عالم بودن مکلفان به همه شریعت.
  3. واجد تکلیف و عالم نبودن مکلفان به همه شریعت.
  1. با نفی احتمال اول و دوم، اصل ضرورت معلم دین اثبات می‌شود. اما هشام بن حکم فراتر از این را نتیجه گرفته است. او می‌گوید: "معلمی از سوی خداوند" ضروری است. آیا چنین استنتاجی صحیح است؟ با اندکی تأمل و با افزودن مقدمه‌ای به استدلال هشام بن حکم، می‌توان استنتاج او را صحیح دانست، زیرا وقتی اصل ضرورت معلم با نفی احتمالِ اول و دوم اثبات شد، این پرسش مطرح می‌گردد که معلم و مرجع دین باید از چه ویژگی‌ها و شرایطی برخوردار باشد و چگونه می‌توان او را شناخت. از جمله ویژگی‌هایی که شیعه بر آن تأکید کرده، عصمت است. اگر دلایل عصمت تام باشد، امت به معلم معصوم محتاج‌اند و از آنجا که شناخت معصوم تنها از طرف خداوند ممکن است، پس تعیین آن تنها از سوی خداوند ممکن و واجب است. بنابراین، افزودن این مقدمه که "معلم دین معصوم است" ضروری است. البته، هشام بن حکم خود به این مطلب توجه داشته و ذکر صفات و ویژگی‌های امام از جمله مصونیت از خطا، اشتباه و گناه، گواه این مدعاست.
  2. به نظر می‌رسد افزودن این مقدمه نیز صرفاً نیاز بشر به معلم معصوم و ضرورت تعیین آن را از سوی خداوند اثبات می‌کند، ولی اثبات نمی‌کند که خداوند چنین کرده است. ممکن است ادعا شود که هر چند بر خداوند چنین امری واجب است، اما خداوند امامانی معصوم نصب نکرده است. از این‌رو، باید به استدلال مقدمه دیگری نیز افزود و آن حکمت خداوند است. از آنجا که عدم تعیین معلم معصوم از سوی خداوند مستلزم نقض غرض و ناسازگار با حکمت الهی است، پس بالضروره معلم را تعیین کرده است[۹].

دلیل چهارم: برهان رحمت

  1. خداوند در مورد مردم، از خودشان به آنها مهربان‌تر و دل‌سوزتر است؛
  2. این مهربانی و دل‌سوزی اقتضا می‌کند برای آنها حجت و راهنمایی قرار دهد تا از پراکندگی و اختلاف جلوگیری کند، موجب الفت‌شان گردد، از انحراف بازشان دارد و به فرایض آگاه‌شان سازد[۱۱]؛
  3. مصداق این حجت و راهنما در عصر پیامبر اسلام، به باور همه مسلمانان خود ایشان است.
  4. پس از پیامبر(ص) به دلیل ذووجوه بودن کتاب و سنت، این دو نمی‌توانند چنین نقشی ایفا کنند.
  5. بنابریان، حجت و راهنمایی لازم است تا اختلاف را بزداید و فرایض را برای مردم بیان کند[۱۲].

ضرورت انتصاب امام

وجود امام پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص) برای جانشینی آن حضرت و رهبری جامعه، امری لازم و ضروری است و مورد تأیید شیعه و سنی است؛ زیرا هیچ جامعه و ملتی بدون مدیر و رهبر نمی‌تواند بقای خود را تضمین کند؛ ولی بحث در این است که چه کسی باید جانشین پیغمبر شود و دارای چه شرایط و خصوصیاتی باشد، و چه کسی او را بدین مقام منصوب کند.

اهل سنت معتقدند هر مسلمانی را که مردم به عنوان خلیفه انتخاب کنند، حاکم مسلمانان و واجب الاتباع است و در نتیجه، خلافت او را در ردیف حکومت‌های بشری به شمار می‌آورند؛ با این تفاوت که از او می‌خواهند به عدالت و قسط حکومت کند.

اما به عقیده شیعه، امام، عهده‌دار منصب الهی است و باید مانند پیغمبر از طرف خدا تعیین شود؛ یعنی همان‌گونه که پیغمبر از جانب خدا به رسالت مبعوث می‌شود و مردم در انتصاب او هیچ نقشی ندارند، امام هم که جانشین پیغمبر است، باید از جانب پروردگار منصوب شود؛ زیرا امام نه تنها باید در کلیه سجایای اخلاقی و فضائل و کمالات از قاطبه مردم برتر باشد، بلکه باید واجد مقام رفیع عصمت هم باشد. و از آنجا که تشخیص این امور از حیطه فهم مردم خارج است؛ لذا تنها خدای بزرگ که عالم به مکنونات است می‌تواند چنین افرادی را به مردم معرفی کند.

طبق این اعتقاد اگر همه عالم هم جمع شوند و به کسی رای دهند، او جانشین پیغمبر و امام معصوم نیست، بلکه تنها فردی عهده‌دار این مقام خواهد بود که خداوند او را برگزیده باشد. از این‌رو شیعه معتقد است که علی(ع) و یازده فرزندش، امام مسلمانان و جانشین پیغمبر اسلام هستند؛ خواه خانه‌نشین باشند و مردم با آنان بیعت نکنند و دیگران را به خلافت برگزینند، و خواه عهده‌دار مقام خلافت باشند و مردم با آنان بیعت کنند. پس اختلاف شیعه با اهل سنت در این مورد، مبنایی و ریشه‌ای است.[۱۳]

منابع

پانویس

  1. شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۱، صو ۲۰۷-۲۰۹؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۲۲-۲۳؛ اصول کافی، ج۱، باب الاضطرار الی الحجة، ح۳، ص۲۳۸-۲۴۰؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۶۷-۳۶۸؛ سیدمرتضی، امالی، ج۱، ص۱۲۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۰۵؛ قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ص۳۶۰؛ رجال کشی، ش۴۹۰؛ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۵۳۱- ۵۳۲.
  2. هشام در این مناظره، سخنی از لامسه به میان نیاورده است و این به دلیل عدم وجود عضو مخصوص ظاهری برای آن یا به دلیل کمی اشتباه در آن است (نک: مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۲۶۵- ۲۶۶).
  3. تقریر استدلال به بیان فلسفی چنین است:
  4. اصول کافی، ج۱، باب الاضطرار الی الحجة، ص۲۳۶.
  5. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۰۲-۲۰۴.
  6. شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۵؛ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۵۴۱.
  7. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۰۴-۲۰۵.
  8. شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۵؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۰۵.
  9. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۰۵-۲۰۷.
  10. اصول کافی، ج۱، کتاب الحجة، ص۲۴۰-۲۴۴؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۳؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶.
  11. به این اشکال که وجود امام(ع) در عمل اختلاف‌ها را برطرف نکرده و مسامانان هم‌چنان با یک‌دیگر اختلاف دارند، می‌توان چنین پاسخ داد: لطف و حکمت الهی اقتضا می‌کند حجتی تعیین کند که با رجوع به آن، اختلاف حل شود. حال، اگر به دلیل مراجعه نکردن به او اختلاف حاصل شد، اشکالی متوجه خداوند نیست (مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۲۷۲).
  12. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۰۷-۲۰۸.
  13. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۰.